درسنامه علوم قرآنى سطح ۱

حسين جوان آراسته

- ۱۲ -


بخش هشتم ناسخ و منسوخ

هدف‏هاى آموزشى مورد نظر در اين بخش عبارتند از:

1. بررسى شرايط تحقق نسخ در قرآن كريم.

2. ارائه تعريفى دقيق از نسخ، هماهنگ با شرايط آن.

3. تبيين فلسفه نسخ در قرآن.

4. آشنايى با اقسام نسخ و امكان يا عدم امكان وقوع آن‏ها.

5. آگاهى از آيات ناسخ و منسوخ.

برخى از منابع مهمّ در اين زمينه عبارتند از:

ناسخ‏القرآن العزيز ومنسوخه، ابن‏بارزى؛ الناسخ والمنسوخ، ابن‏حزم اندلسى؛ مناهل العرفان، زرقانى، ج‏2؛ النسخ فى القرآن الكريم، دكتر مصطفى زيد؛ البيان فى تفسير القرآن، آيةاللَّه العظمى خوئى؛ الميزان، علامه طباطبائى؛ التمهيد فى علوم القرآن، آيةاللَّه معرفت، ج‏2؛ مباحث فى علوم القرآن، دكتر صبحى صالح.

فصل اول تعريف لغوى و اصطلاحى نسخ

تعريف لغوى

«نسخ» در لغت به معانى مختلفى آمده است كه عبارتند از: ازاله، تغيير، ابطال و چيزى را جاى چيز ديگر قرار دادن. نَسَخَ الكتاب: كَتَبَه عن معارضة؛ كتاب را از طريق مقابله‏نمودن نوشت.(1)

جوهرى در صحاح گويد:

نسخ به دو معناى ازاله و تغيير به كار مى‏رود. نَسَخَتِ الشمسُ الظِّلَّ: أزالته ونَسَخَتِ الرّيحُ آثارَ الدّار: غَيَّرتْها؛ آفتاب سايه را از بين برد و باد، آثار و بقاياى خانه را تغييرداد.

جوهرى نسخ آيه به آيه را، زايل‏نمودن و ازبين‏بردن مثل حكم آيه مى‏داند.

راغب اصفهانى در مفردات مى‏گويد:

نسخ، يعنى از بين بردن چيزى به واسطه چيزى كه پس از آن مى‏آيد؛ مثل از بين بردن آفتاب، سايه را و سايه، آفتاب را و پيرى، جوانى را. از واژه نسخ گاه معناى «ازاله» و گاه معناى «اثبات» (ضدّ آن) فهميده مى‏شود.

نسخ قرآن به معناى ازاله و از بين بردن حكم آن است، با حكمى كه بعد از آن آمده‏است. خداوند مى‏فرمايد: ما ننسخ من آية او نُنْسِها نأت بخير منها او مثلها....(2)

نسخ كتاب به معناى انتقال صورت آن به كتاب ديگر است. اين امر، سبب ازاله و رفع صورت اول نمى‏گردد، بلكه موجب «اثبات» همان صورت در مادّه ديگرى مى‏شود. گاهى از اين معنا به «استنساخ» تعبير مى‏شود. خداوند مى‏فرمايد: إنا كنا نستنسخ ما كنتم ت‏(3)عملون.(4)

به اعتقاد زرقانى نسخ در لغت عرب در دو معنا به كار رفته‏است:

1. ازاله و اعدام چيزى: وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلانَبِىٍّ إِلّا إِذا تَمَنَّى أَلْقىَ الشَّيْطانُ فِى أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِى الشَّيْطانُ ...؛ خداوند، القاى شيطان را، نابود كرده و از ميان مى‏برد. تناسخ قرون و ازمان كه در لغت به كار رفته نيز به همين معناست.

2. انتقال و تحويل يك چيز به چيز ديگر با بقاى آن. نسخ كتاب به همين معناست؛ زيرا در استنساخ نوعى نقل و انتقال وجود دارد و قرآن در آيه إنّا كنّا نستنسخ ما كنتم تعملون، به همين مطلب اشاره دارد. منظور قرآن، نقل اعمال به صحيفه‏ها و از صحيفه‏ها به غير آن است.(5)

در اين‏كه كدام يك از معانى ازاله، تغيير، ابطال و انتقال، معناى حقيقى و كدام معناى مجازى واژه نسخ است، ميان دانشمندان اختلاف وجود دارد. دكتر مصطفى زيد، پس از ذكر آراى گوناگون، نظريّه ابوالحسين بصرى كه نسخ را حقيقت در ازاله و مجاز در نقل و انتقال مى‏داند، ترجيح داده براى اثبات مدعاى خويش، مواردى را از عهد قديم و نيز از استعمالات قرآن كريم شاهد مى‏آورد.(6)

تعريف اصطلاحى

با توجه به شروطى كه در فصل آينده در مورد نسخ اصطلاحى بيان خواهد گرديد تعريف دقيق آن عبارت است از:

رفعُ حُكمٍ - كانَ يَقتضى الدّوامَ حَسَب ظاهِرِه - بتشريع لاحقٍ بحيثُ لايمكنُ اجتماعهما معاً إمّا ذاتاً أَوْ نَصّاً؛

برداشتن حكمى - كه در ظاهر اقتضاى استمرار داشته است - به واسطه تشريع بعدى، به‏گونه‏اى كه ذاتاً يا به دليل خاص، امكان اجتماع آن دو وجود نداشته باشد.

گزيده مطالب

1. نسخ در لغت به چند معنا به كار رفته‏است: تغيير، ازاله و اعدام، ابطال و انتقال. نسخ به معناى انتقال، همان استنساخ است.

2. معناى حقيقى نسخ همان ازاله است و مجازاً در نقل و انتقال به كار رفته‏است.

3. نسخ در اصطلاح يعنى: برداشتن حكمى - كه در ظاهر اقتضاى استمرار داشته است - به واسطه تشريع بعدى، به‏گونه‏اى كه ذاتاً يا به جهت نصّ شرعى، امكان اجتماع آن دو حكم وجود نداشته باشد.

فصل دوم شروط نسخ

اركان نسخ عبارتند از: منسوخ (حكم اول)؛ منسوخ‏به (حكم دوم)، و ناسخ، كه هريك داراى شروطى هستند.

بسيارى از متقدمان بر اثر بى‏توجهى به حقيقت نسخ، آن را بر تخصيص و تقييد و جز اينها اطلاق كرده‏اند.(7)

ابن‏تيميه مى‏گويد:

در اصطلاح بزرگان گذشته، هر معناى ظاهرى كه ظهورش به جهت معارضى قوى‏تر ترك مى‏شده، داخل در منسوخ بوده است؛ مثل تخصيص عام و تقييد مطلق.

ابن‏قيم: منظور عموم بزرگان سلف از ناسخ و منسوخ، گاهى رفع كلى حكم بوده است؛ همان گونه كه در اصطلاح متأخران است و گاهى رفع دلالت عام و مطلق و ظاهر و غير آن به‏واسطه تخصيص يا تقييد و يا تفسير و تبيين آن بوده است. حتى آنان استثنا و شرط و صفت را نيز نسخ مى‏ناميدند؛ چراكه متضمن رفع و برداشتن دلالت ظاهرى كلامند....

شاطبى: آن‏چه از سخن متقدمان آشكار مى‏گردد اين است كه نسخ در عقيده آنان اعم از بيان اصوليان بوده است. آنان گاهى به تقييد مطلق و به تخصيص عام و به بيان مبهم و مجمل، نسخ اطلاق مى‏كرده‏اند؛ همان‏گونه كه رفع حكم شرعى به دليل حكم شرعى متأخر را رفع مى‏دانسته‏اند. دليل اين امر اشتراك همه آنها در يك مفهوم، يعنى عدم اراده امر متقدم بوده‏است.(8)

زرقانى معتقد است كه براى تحقق نسخ، چهار شرط لازم است:

1. منسوخ حكم شرعى باشد؛

2. دليل رفع حكم، دليلى شرعى باشد؛

3. دليل رافع، متأخر از دليل اول بوده همانند اتصال قيد به مقيد به دليل اول متصل نباشد؛

4. ميان دليل اول و دليل دوم تعارض حقيقى وجود داشته باشد.(9)

اين كه شرط چهارم به چه ميزان در تحقق نسخ دخيل است، خود محل بحث است. با مراجعه به آياتى كه در نظر عموم قرآن‏شناسان از آيات ناسخ و منسوخند، مواردى يافت مى‏شود كه تعارض ميان دو دليل، تعارض حقيقى نيست.(10) به عبارت ديگر، هر دو دليل (دليل اول و دليل دوم) ذاتاً قابل جمعند، و آن‏چه باعث شده، ميان آن دو تنافى افتد، ورود نص و دليل خاص بوده است، و اين امر، همان نكته دقيقى است كه التمهيد به خوبى به آن توجه نموده و در تعريف خود آن را گنجانيده‏است.

بنابراين يكى از شرايط تحقق نسخ، وجود تعارض ميان دو دليل است؛ خواه تعارض ذاتى و حقيقى، و خواه تعارض به دليل خاص. از اين‏رو مى‏توان مدعى شد كه همه تعاريفى كه فاقد اين خصوصيت باشند، جامع نيستند.

مطلب ديگرى كه لازم است به آن توجه شود اين است كه تعارض ميان دو دليل، بايد تعارضى تام و كلى باشد و در مواردى كه تعارض جزئى است، نظير مطلق و مقيد، عام و خاص، مبهم و مفسر و مجمل و مبين، نسخ تحقق نمى‏يابد. تقابل ميان ناسخ و منسوخ از نوع تضاد است، كه امكان اجتماع هر دو وجود ندارد، بلكه يكى جايگزين ديگرى مى‏گردد.

شباهتى ميان نسخ و تخصيص وجود دارد كه موجب اشتباه بعضى گرديده است. نسخ نوعى تخصيص است؛ با اين تفاوت كه يكى (نسخ)، تخصيص اَزمانى است، وديگرى (تخصيص) را مى‏توان نسخ اَفرادى ناميد.

زرقانى مى‏گويد:

به جهت تشابه ميان اين دو، بعضى از دانشمندان دچار اشتباه گرديده‏اند. گروهى از آنان، وقوع نسخ در شريعت را به زعم آن كه آن‏چه را نسخ مى‏ناميم، تخصيص است، انكار كرده‏اند و عده‏اى مواردى از تخصيص را در باب نسخ داخل نموده و بى‏دليل در شماره منسوخاتِ قرآن، افزوده‏اند.(11)

شرايط حكم منسوخ (حكم اول)

1. حكم شرعى باشد. بنابراين حكم عقلى و نيز آن‏چه مربوط به اخبار و وقايع خارجى است، از مدار بحث خارج مى‏شود. به عنوان مثال اگر با آمدن تشريعى، اباحه اصليه كه از حكم عقل استنباط شده است از بين برود، اصطلاحاً به آن نسخ گفته نمى‏شود. ذكر اين نكته نيز لازم است كه حكم شرعى، اعم از تكليفى و وضعى است. بنابراين نيازى به تفصيلى كه در تعريف آيةاللَّه خوئى آمده است، نيست.

2. منسوخ محدود به زمان معينى نشده باشد. تمامى احكامى كه از ابتدا و به‏گونه‏اى صريح، محدود به زمانى شده‏اند، با پايان يافتن زمان حكم به طور قهرى منتفى مى‏شوند. ارتفاع حكم در اين صورت از مصاديق نسخ اصطلاحى نيست.

شرط فوق از آن‏جا برمى‏آيد كه گفته‏اند: دليل منسوخ بايد ظهور در استمرار و دوام داشته باشد.

آيةاللَّه خوئى بر اين باورند كه ظهور حكم منسوخ در استمرار، زمانى است كه هيچ‏گونه شائبه‏اى از محدوديت زمانى در آن وجود نداشته باشد. اگر در آيه‏اى، اشاره‏اى به احتمال پايان‏يافتن حكم در زمانى شده باشد، اين مورد نيز خارج از نسخ مصطلح خواهد بود. ايشان بر همين اساس در مورد آيات 109 از سوره بقره و 15 از سوره نساء كه بسيارى آنها را در شمار آيات منسوخ گرفته‏اند، منسوخ بودن اين آيات را رد كرده‏اند.(12)

اما به نظر مى‏رسد، ايجاد چنين محدوديتى در اصطلاح روا نباشد، زيرا آن‏چه مهم است، استفاده استمرار و دوام، از حكم اول است، و اين امر تا زمانى كه حكم صراحتاً محدود به زمان مشخص و معينى نشده باشد وجود دارد. به عنوان مثال در آيه پانزده از سوره نساء: فامسكُوهُنَّ فِى البيوتِ حتَّى يتوفّاهُنَّ الموت أو يجعلَ اللَّهُ لَهُن سبيلاً؛ آنان (=زنان) را در خانه‏ها نگاه داريد تا مرگشان فرا رسد، يا خدا راهى براى آنان قراردهد. گرچه از تعبير در آيه، احتمال رفع اين حكم در آينده داده مى‏شود، ولى صرف احتمال، نمى‏تواند به اصل استمرار و دوام حكم لطمه‏اى وارد سازد؛ به عبارت ديگر، مادام كه حكم ديگرى نيايد، اين حكم به قوت خود باقى بوده و همين اندازه براى اصطلاح نسخ كافى است.

دقت در تعريفى كه از سوى آيةاللَّه خوئى ارائه شده است، نشان مى‏دهد كه اين تعريف، متضمن اين شرط (ظهور حكم منسوخ در استمرار و دوام) حتى به همان معناى‏مورد نظر ايشان، نيست. نسخ در نظر ايشان، يعنى رفعُ أمرٍ ثابتٍ فِى الشريعةِ المقدسةِ، بِارتفاعِ أمَدِه وزمانِه، سَواء أكان ذلكَ الأمرُ المرتفعُ مِنَ الأحكامِ التكليفية أمِ الوضعية.... از تعريف فوق، هيچ‏گاه، دوام زمانى امرى كه قبلاً در شريعت مقدس ثابت بوده است، استفاده نمى‏گردد؛ بلكه تعبير «بارتفاع أمده و زمانه» موهم اين امر است كه آن شريعت، داراى اَمَد و زمانى در ظاهر بوده است؛ در حالى كه منظور ايشان، دقيقاً برخلاف معنايى است كه از ظاهر تعريف استفاده مى‏گردد. در ميان كسانى كه نسخ اصطلاحى را تعريف نموده‏اند، هيچ‏كس تعبير «بارتفاع اَمَده وزمانه» را به كار نبرده‏است.

شرايط حكم منسوخٌ به (حكم دوم)

1. از نظر زمانى متأخر از زمان منسوخ باشد.

2. تشريع آن از سوى شارع صورت گرفته باشد. بنابراين بر اساس عقل يا اجماع نمى‏توان حكم سابق را «نسخ» نمود؛ بلكه دليل شرعى حكم دوم، منحصراً در كتاب و سنت محدود مى‏گردد.

اگر ما عقل و اجماع را از آن جهت كه تأييد شرعى دارند، به عنوان ادلّه شرعيه به‏حساب آوريم، تمام تعاريفى كه نسخ را «رفع الحكم الشرعى بدليل شرعى متأخّر» دانسته‏اند، مورد اشكال قرار مى‏گيرند و تنها تعريف استاد معرفت كه به جاى «دليل شرعى» از عنوان «تشريع» استفاده كرده است، از اين اشكال در امان است.

3. دليل منسوخٌ‏به، بايد همسان با دليل منسوخ باشد. بنابراين براى نسخ آيه‏اى مى‏توان به آيه‏اى ديگر و يا حديث متواتر قطعى‏الصدور استناد نمود. اما هيچ‏گاه آيه با خبر واحد نسخ نمى‏گردد و نيز حديث و سنت متواتر با خبر غير متواتر نسخ نمى‏شود. عدم توجه به اين نكته، باعث گرديده است برخى به بهانه نسخ با نوعى بى‏پروايى با آيات قرآن برخورد نموده و نسخ آيه را به خبر واحد جايز دانسته‏اند.(13)

شرط ناسخ

ناسخ تنها و تنها بايد شارع حكيم باشد. پيامبر و امامان معصوم(ع) چون از منبع وحى سخن مى‏گويند (وما ينطق عن الهوى، إن هو إلّا وحى يوحى) به آنان نيز اطلاق شارع مى‏گردد. جز اينان، ديگران حقّى در نسخ ندارند.

نسخ شرايط ديگرى را نيز داراست. يكى از مهم‏ترين شرايطى كه در نسخ مراعات آن واجب است، اين است كه نسخ تنها به حكم منسوخ، تعلق مى‏گيرد و نه به لفظ آن؛ به عبارت ديگر در مورد آيات قرآن كريم، تشريع سابق كه بيانگر حكمى بوده‏است، پس از آمدن ناسخ، از مجموعه آيات الهى حذف نمى‏گردد. آن‏چه رفع مى‏شود، حكم آيه است و نه خود آيه. التزام به نسخ آيه، كه از آن به «نسخ تلاوت» تعبير مى‏شود، نوعى التزام به تحريف قرآن كريم است كه هيچ مسلمانى آن را نمى‏پذيرد. كسانى كه در تعريف نسخ گفته‏اند: رفع الحكم الشرعي... گويا به همين مطلب توجه داشته‏اند كه نسخ، رفع حكم است و نه رفع تلاوت. متأسفانه بسيارى از دانشمندان اهل سنت كه شيفته افزايش آيات ناسخ و منسوخ بوده‏اند، قائل به نسخ تلاوت نيز شده‏اند.

تعريف دقيق آيةاللَّه معرفت نيز از اين كاستى سالم نمانده است. به نظر ايشان، نسخ:

هو رفع تشريع سابق -كان يقتضى الدوام حسب ظاهره- بتشريع لاحق بحيث لايمكن اجتماعهما معاً....

اين تعريف مى‏تواند شامل نسخ تلاوت گردد؛ زيرا رفع تشريع سابق به دو گونه متصور است:

1. رفع حكم.

2. رفع حكم با لفظ و تلاوت.

از همه آن‏چه گفته‏آمد، برمى‏آيد كه شروط نسخ به قرار زير است:

1. منسوخ (دليل اول) حكم شرعى باشد و نه عقلى.

2. منسوخ محدود به زمان معينى نشده باشد.

3. منسوخٌ‏به (دليل دوم) متأخر از زمان منسوخ باشد.

4. تشريع منسوخٌ‏به، از سوى شارع صورت گرفته باشد.

5. دليل منسوخٌ‏به، همسنگ با دليل منسوخ باشد.

6. ميان دليل اول و دليل دوم، تعارضِ ذاتى و يا به دليل خاص وجود داشته‏باشد.

7. تعارض ميان دو دليل تعارضى تام و كلى باشد.

8. ناسخ فقط شارع مقدس باشد.

با توجه به شروط ياد شده، تعريف آيةاللَّه معرفت را با اضافه‏كردن يك قيد و حذف بعضى از قيود غيرلازم، مى‏توان بهترين تعريف از نسخ اصطلاحى دانست؛ بدين ترتيب:

رَفْع حُكم -كانَ يَقْتَضى الدَّوامَ حَسَبَ ظاهرِهِ - بتَشْريعٍ لاحِقٍ بحيث لايُمكِنُ اجتماعُهما معاً إِمّا ذاتاً أَوْ نَصّاً.

گزيده مطالب

1. نسخ در اصطلاح قدما در مورد تخصيص عام، تقييد مطلق، بيان مجمل و نيز نسخ به معناى خاص آن به كار مى‏رفته و به همين جهت شمار آيات ناسخ و منسوخ به عقيده آنان بسيار زياد بوده است.

2. اركان نسخ عبارتند از: منسوخ، منسوخٌ‏به و ناسخ.

3. براى تحقق نسخ اصطلاحى در اركان سه‏گانه، هشت شرط لازم است.

4. تعريف دقيق نسخ چنين است: «رفع حكمٍ -كان يقتضى الدّوامَ حَسَبَ ظاهره- بِتشريعٍ لاحقٍ بحيثُ لايمكنُ اجتماعهما معاً إِمّا ذاتاً أَوْ نصّاً».

فصل سوم امكان و وقوع نسخ

قرآن مجيد خود در چند آيه به وقوع نسخ در قرآن تصريح فرموده است:

ما نَنْسَخ مِنْ آيةٍ أَوْ نُنْسِها نأتِ بخيرٍ منها او مثلها.(14)

وَإِذا بَدَّلْنا آيةً مكان آيةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بما يُنَزِّل قالوا إنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ....(15)

يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ ويُثْبِتُ وعِنْدَهُ أُمّ‏الْكِتاب.(16)

نسخ دو معنا دارد: حقيقى و مجازى.

معناى حقيقى نسخ عبارت است از: پديد آمدن رأى جديد. آن‏چه در وضع قوانين جديد بشرى رخ مى‏دهد، از رهگذر كشف مجهولات و يا برخورد با معضلات و تنگناهايى است كه در مقام عمل، قانونگذاران باآن روبه‏رو هستند. در هر دو صورت نسخ قانون قبلى و وضع قانون جديد، حاكى از ضعف و جهل قانونگذاران درمورد قانون و واقعيّت‏هاى عينى و عملى است.

در تشريع احكام و قوانين دينى مسأله به چه صورت است؟

آيا تغيير و تبديل در احكام دينى وجود داشته است؟ يا خير؟

در صورت مثبت بودن پاسخ، چگونه اين امر با علم مطلق شارع مقدّس سازگارى دارد؟

همه مى‏دانيم كه احكام، تابع مصالح و مفاسدند و به عبارت ديگر، اين مصالح و مفاسدموجودند كه گاهى اقتضاى حكم وجوب و استحباب و زمانى اقتضاى حكم‏حرمت و كراهت، دارند. شارع مقدّس با در نظر گرفتن همين مصلحت‏ها ومفسده‏هاست كه اراده‏اش به جَعْل قانون تعلق مى‏گيرد. در پاره‏اى از موارد، مصلحت يامفسده در يك امرى، هميشگى نبوده محدود به زمانى خاص است. روشن است كه‏اراده شارع نيز از همان آغاز به صورت موقّت و محدود به آن تعلّق مى‏گيرد. بازگشت‏نسخ شرعى در تمام حالات آن، به محدوديّت مصلحت يا مفسده موجود است،كه پايان يافته و اراده حكم سابق نيز كه در مدار مصلحت يا مفسده وجود داشته،پايان يافته‏است. البته بديهى است كه شارع از همان آغاز، زمان پايان يافتن‏مصلحت يا مفسده و در نتيجه پايان‏يافتن حكم و آغاز حكم جديد را مى‏دانسته‏است.(17)

نسخ به اين معنا، حقيقتاً نسخ نيست كه حكايت از جهل قانونگذار به مصالح و مفاسد كند. بلكه بدين معناست كه «حكم مجعول از همان آغاز مقيد به زمان خاصى بوده است كه خدا بدان آگاه است؛ هرچند مردم به آن جاهل بوده گمان هميشگى بودن آن را داشته‏اند و ارتفاع حكم پس از انقضاى زمان آن صورت گرفته است.(18)

بنابراين نسخ در احكام دينى، به معناى مجازى و ظاهرى است؛ نه معناى واقعى كه مستلزم جهل و عدم علم خداوند به مصالح و مفاسد باشد.

با اين توضيح معلوم مى‏گردد كه هيچ مانع عقلى براى وجود نسخ به اين معنا در احكام دينى وجود ندارد و آنان كه امكان وقوع نسخ را انكار كرده‏اند، معناى حقيقى و مجازى نسخ را از هم تمييز نداده‏اند. علاوه بر عدم منع عقلى نسبت به امكان نسخ، دليل نقلىِ روشن نيز بر وقوع آن وجود دارد. افزون‏تر اين‏كه: وقوع پديده‏اى، محكم‏ترين دليل بر امكان آن است.

ما در بيان دليل نقلى فقط به دو آيه استناد كرده از پرداختن به روايات فراوانى كه در اين زمينه وجود دارد چشم مى‏پوشيم.

آيه اول: ما نَنْسخْ من آيةٍ او نُنسها نأتِ بخيرٍ منها او مِثْلِها...؛(19) هر حكمى را نسخ‏كنيم،يا آن را به (دست) فراموشى بسپاريم، بهتر از آن، يا مانندش را مى‏آوريم....

آيه فوق يكى از آياتى است كه به روشنى بر امكان بلكه وقوع نسخ، دلالت دارد.(20)

آيه دوم: وإذا بدَّلْنا آيةً مكانَ آيةٍ واللَّه أعلمُ بما ينزلُ، قالوا إنّما أنت مفترٍ؛(21) و چون حكمى را در جاى حكمى ديگر بياوريم -و خدا به آن‏چه به تدريج نازل مى‏كند داناتر است- مى‏گويند: «جز اين نيست كه تو دروغ‏بافى.»

علامه طباطبائى در اين مورد مى‏گويد:

اين آيه اشاره به نسخ و حكمت آن دارد و پاسخى است به اتّهامى كه يهوديان و مشركان به پيامبر مى‏زدند. معناى سخن خداوند اين است كه آيه دوم را با تغيير، به جاى آيه اول قرار داديم... مشركان پيامبر را مورد خطاب قرار داده او را متهم مى‏نمودند كه به خدا دروغ مى‏بندد؛ چراكه تبديل يك قول به قول ديگر، و اعتقاد به رأيى و عدول از آن در مرحله ديگر از ساحت خداوند دور است.

خداوند در پاسخ به اينان مى‏فرمايد: بل أكثرهم لايعلمون؛ اينان حقيقت اين تبديل و حكمتى را كه منجر به اين تفسير شده‏است نمى‏دانند. احكام الهى، تابع مصالح بندگان است و برخى از مصلحت‏ها با تغيير اوضاع و احوال و زمان‏ها، تغيير مى‏يابند. در نتيجه ضرورى است كه احكام نيز تغيير يابند.(22)

گزيده مطالب

1. نسخ در دو معناى حقيقى و مجازى به كار مى‏رود. معناى حقيقى آن «ظهور رأى و نظر جديد» و معناى مجازى آن «اظهار رأى و نظر جديد» است.

2. نسخى كه در آيات و روايات از آن سخن به ميان آمده است، نسخ به معناى مجازى آن است.

3. برخى به خاطر عدم توجه به كاربرد دوگانه نسخ و به جهت معقول‏نبودن نسخ به معناى حقيقى آن در مورد خداوند، منكر امكان و وقوع نسخ گرديده‏اند.

فصل چهارم اقسام نسخ

بسيارى از دانشمندان علوم قرآنى، نسخ در قرآن را به سه قسم تقسيم نموده‏اند:

الف) نسخ تلاوت و حكم

همان‏طور كه از معناى آن پيداست، مدعيان وقوع اين قسم از نسخ، معتقدند كه آيه يا آياتى بوده كه تلاوت آنها همراه با حكمشان نسخ گرديده است. مثالى كه معمولاً در اين مورد ذكر كرده‏اند بر اساس روايتى از عايشه است. وى گفته‏است: از جمله آيات نازل شده بر پيامبر اين آيه بود: عَشْرُ رَضَعاتٍ معلوماتٍ يُحَرّمْن (ده مرتبه شيردادن معلوم، باعث حرمت مى‏شود) اين آيه با حكمِ پنج‏بار، نسخ گرديد. رسول‏خدا وفات نمود؛ در حالى كه اين آيه در ميان مردم قراءت مى‏گرديد.(23)

جالب اين جاست كه در بيان چگونگى از بين رفتن آيه گفته‏اند: صحيفه‏اى كه آيه بر آن نوشته شده بود، هنگام فوت رسول خدا، زير تخت بود و وقتى آنان مشغول دفن رسول خدا بودند، حيوانى داخل شده و آن را خورده است!

باطل بودن اين سخنان و بطلان قول به نسخ در اين قسم به قدرى روشن است كه نيازى به ابطال از سوى شيعه ندارد. آن‏چه نقل شده است، خبر واحدى است كه خواسته‏اند با آن، وجود آيه‏اى را كه كسى از آن خبر نداشته اثبات كنند، آن‏گاه با همان خبر، نسخ آن را نيز ثابت نمايند. محققان اهل سنت خود به انكار اين قسم پرداخته‏اند.

صبحى صالح پذيرش اين قسم را مولودِ عشق و شيفتگى طرفداران كثرت نسخ در قرآن دانسته كه با جرأت شگفتى چنين ادعايى نموده‏اند.(24)

اين قسم از نسخ مستلزم وقوع تحريف در قرآن نيز خواهد بود.

ب) نسخ تلاوت بدون حكم

منظور اين است كه لفظ آيه‏اى، نسخ و از متن قرآن حذف شده است؛ ولى حكمى كه با آن آيه نازل شده است، هم‏چنان ادامه دارد و بدان عمل مى‏شود. كسانى كه چنين نسخى را معتقدند، مى‏گويند: در سوره نور آيه رجم (الشيخ والشيخة اذا زَنيا فارجموهما البتة، نكالاً من اللَّه...) وجود داشته، سپس تلاوت آن نسخ گرديد، ولى حكم رجم پيرمرد و پيرزن زناكار، هم‏چنان باقى است.

در نقل ديگرى اين آيه را از آيات سوره احزاب، كه آياتش برابر آيات سوره بقره بوده است، دانسته‏اند!(25)

به‏عقيده شيعه، اين‏قسم از نسخ نيز، همانند قسم‏اول، ممنوع و در قرآن اتفاق نيفتاده‏است. آن‏چه در اين باره نقل گرديده است، اولاً، از يك يا دو نمونه بيشتر نيست، و همين موارد نيز اخبار آحادى هستند كه درباره قرآن - كه ثبوتش با تواتر ونسخ آن نيز با تواتر بايد باشد- كاربردى نداشته از اعتبار ساقطند. آيةاللَّه خوئى دراين‏باره مى‏گويد:

نسخِ امر مهمى چون آيه قرآن، اگر واقع شده باشد، نقل آن شيوع پيدا مى‏نمود و دليل روشن بر كذب راوى همين است كه ديگران آن را نقل نكرده‏اند....(26)

التزام به چنين نسخى به معناى التزام به تحريفِ قرآن است كه هيچ مسلمانى آن را قبول ندارد.

ج) نسخ حكم بدون تلاوت

اين قسم، تنها قسمى است كه نسخ در آن واقع شده است. مؤلّفانى كه درباره ناسخ و منسوخ و بررسى آيات آن كتاب نوشته‏اند، همگى در اين قسم كوشيده‏اند.(27)

آياتى از قرآن مجيد كه نسخ گرديده‏اند، نسخ فقط در ناحيه حكم آنها واقع شده‏است؛ امّا لفظ آيه و تلاوت هم‏چنان در قرآن محفوظ مانده است.

در اين قسم، سه نوع نسخ مورد بحث قرار گرفته است:

الف) نسخ قرآن به قرآن.

ب) نسخ قرآن به خبر متواتر.

ج) نسخ قرآن به خبر واحد.

در مورد نوع اول بحثى وجود ندارد.

در مورد نوع دوم دانشمندان اختلاف‏نظر دارند. بعضى قائل به جواز و برخى ديگر قائل به منع شده‏اند. تجويزكنندگان نيز خود به دو گروه تقسيم شده‏اند: آنان‏كه قائل به وقوع چنين نسخى هستند، و آنان‏كه مى‏گويند جايز است ولى واقع نشده است.

قائلان به جواز چنين استدلال كرده‏اند كه نسخ قرآن به سنت، نه بالذات و نه بالغير، محال نيست. ذاتاً كه روشن است. استحاله بالغير نيز ندارد چون، همان‏گونه كه قرآن وحىِ الهى است، سنّت نيز وحى از جانب خداست. خداوند خود فرموده‏است: وَما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ الاّ وَحْىٌ يُوحى‏.(28)

زرقانى به دنبال اين بحث چنين نتيجه‏گيرى مى‏كند: نسخ قرآن به سنّت مانع عقلى و شرعى ندارد؛ منتها چنين نسخى واقع نشده‏است و دليل كسانى كه قائل به وقوعند تمام نيست.(29)

آيةاللَّه خوئى در اين مورد معتقدند:

حكم ثابت به وسيله قرآن، با سنّت متواتر يا با اجماع قطعى، كه كاشف از صدور نسخ از معصوم باشد، نسخ مى‏گردد. اين نوع نسخ، اشكال عقلى و نقلى ندارد. بنابراين اگر در موردى ثابت شد، قبول مى‏كنيم والاّ ملتزم به نسخ نخواهيم شد.(30)

ظاهراً چنين نسخى در قرآن واقع نشده است.

امّا نوع سوم، يعنى نسخ قرآن به خبر واحد، چون يكى از شرايطِ دليل ناسخ، همسنگ‏بودن با دليل منسوخ است، چنين نسخى ممكن نيست.

گزيده مطالب

1. اقسام نسخ در قرآن عبارت است از: نسخ تلاوت و حكم؛ نسخ تلاوت بدون حكم؛ نسخ حكم بدون تلاوت. شيعه و محقّقان اهل سنّت تنها قسم سوم را صحيح مى‏دانند.

2. نسخ حكم بدون تلاوت در قرآن كريم به چند صورت متصور است: نسخ قرآن به قرآن، نسخ قرآن به خبر متواتر و نسخ قرآن به خبر واحد. صورت سوم باطل است و صورت دوم گرچه محال نيست، اما واقع نشده است.

فصل پنجم بررسى آيات ناسخ و منسوخ

اگر از افراطى كه برخى در زمينه اكتشاف «نسخ» در قرآن كرده‏اند، بگذريم، با يك سير اجمالى در اقوالِ بزرگانِ قرآن‏شناس روشن مى‏گردد كه به تدريج با ضابطه‏مند شدن اصطلاح نسخ، دايره نواسخ قرآن محدود و محدودتر گرديده و نظر محقّقان متأخر خط بطلانى بر نظريّه طرفداران فراوانى نسخ كشيده است به‏گونه‏اى كه: «پيشينيان تا حدود پانصد آيه را منسوخ مى‏دانستند.»(31)

مصطفى زيد در كتاب خود، موارد ادّعايىِ نسخ را نزد متقدمان اين‏گونه گزارش مى‏كند:

ابوعبداللَّه، محمدبن حزم 214 مورد؛ ابوجعفر نحاس 134 مورد؛ ابن‏سلامه 213 مورد، و ابن‏جوزى 247 مورد را از مصاديق نسخ دانسته‏اند.(32)

سيوطى در الاتقان ضمن ردّ طرفداران كثرت نسخ، در يك بررسى در مورد آيات‏نسخ، از ابتدا تا انتهاى قرآن موارد معدودى را ذكر نموده است كه عبارتند از: سوره بقره شش آيه، آل‏عمران يك آيه، نساء دو آيه، مائده سه آيه، انفال سه آيه، نور دوآيه، احزاب يك آيه، مجادله يك آيه، ممتحنه يك آيه، مزّمّل يك آيه. مجموعه آيات منسوخ نزد سيوطى، 21 آيه است كه در منسوخ‏بودن يك مورد هم ترديد مى‏نمايد. زرقانى نيز به پيروى از سيوطى همين آيات را مورد بررسى قرار داده است.(33)

دكتر صبحى صالح پس از بيان اين مطلب كه محقّقان، آيات منسوخ قرآن را اندك مى‏دانند، به نظر سيوطى اشاره نموده مى‏گويد: «اگر بررسى نماييم، درمى‏يابيم آياتى كه پذيراى نسخند افزون بر ده آيه نخواهند بود.»(34)

آيةاللَّه محمدهادى معرفت در بررسى‏هاى خود، تنها هشت آيه را منسوخ مى‏داند، كه عبارتند از: آيه نجوا، آيه عدد مقاتلان، آيه اِمتاع، آيه جزاى فاحشه، آيه توارث به ايمان، آيات صفح، آيات معاهده و آيات تدريجى‏بودن تشريع قتال.(35)

علاّمه شعرانى نيز به پنج مورد از نسخ معتقد است.(36) آيةاللَّه خوئى، جز يك مصداق براى نسخ قائل نيست و آن آيه نجواست.(37)

سيد اسماعيل صدر افزون بر آيه نجوا، آيه 65 سوره انفال را نيز منسوخ مى‏داند.(38)

در پايان اين بحث آيات ناسخ و منسوخ در تفسير الميزان را انتخاب نموده به اختصار توضيح خواهيم داد.

1. آيه عفو و بخشش

...فاعْفوا واصْفَحوا حتّى يَأتِىَ اللَّه بأَمْرِه.(39) اين آيه دستور به گذشت از اهل كتاب درآغاز هجرت مى‏دهد. چراكه هنوز مسلمانان قدرت قابل ملاحظه‏اى نداشتند. علاّمه طباطبائى مى‏گويد: «گفته‏اند اين آيه با آيه قتال نسخ گرديده است.»(40) آيه قتال عبارت است از: قاتِلوا الَّذين لايؤمنونَ باللهِ ولا بالْيَوم الآخِرِ وَلا يُحرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّه وَرَسُولُه ولايدينون دينَ الْحَقِ من الّذين اوُتُوا الكتابَ حتَّى يُعطُوا الجزيَةَ عَنْ يدٍ وهُم صاغِرون؛(41) با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسين ايمان نمى‏آورند و آن‏چه را خدا و فرستاده‏اش حرام كرده‏اند، حرام نمى‏دارند و متديّن به دين حق نمى‏گردند، كارزار كنيد تا با (كمال) خوارى به دست خود جزيه دهند.

از اين كه علاّمه پس از نقل نسخ آيه سوره بقره، بر آن ايرادى نگرفته، چنين برمى‏آيد كه نظر خود وى نيز در اين زمينه، مثبت بوده است.

2. آيه نسخ حرمت زناشويى در شب‏هاى ماه رمضان

أُحِلَّ لَكُمْ ليلَةَ الصّيامِ الرَّفَثُ إلى‏ نساءِكُم هُنَّ لباسٌ لكم واَنتم لِباسٌ لَهُنَّ...(42) در شب‏هاى روزه، همخوابگى با زنانتان بر شما حلال گرديده است. آنان براى شما لباسى هستند و شما براى آنان لباسى هستيد....

اين آيه با نزولش حرمت را نسخ و حليّتِ نزديكى با همسران را تشريع نمود؛ همان‏گونه كه گروهى از مفسّران اين عقيده را دارند و تعابيرى نظير أُحِلَّ لكم و كُنتم تختانون و فتابَ عليكم و فالآن باشروهنّ در آيه، اشعار يا دلالت بر حرمت سابق مى‏كند.(43)

3. آيه جزاى فاحشه

واللاّتى يأتينَ الْفاحِشَةَ من نِساءِكُم فاستشهدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعةً منكُمْ فإِن شَهِدُوا فَاَمْسِكوهُنَّ فىِ البيوتِ حتَّى يتوفّاهُنَّ الْمَوتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سبيلاً؛(44) و از زنان شما، كسانى كه مرتكب زنا مى‏شوند، چهار تن از ميان خود (مسلمانان) بر آنان گواه گيريد؛ پس اگر شهادت دادند، آنان (زنان) را در خانه‏ها نگاه داريد تا مرگشان فرارسد، يا خدا راهى براى آنان قرار دهد.

علاّمه مى‏نويسند:

ظاهراً همان‏گونه كه گروهى از مفسّران گفته‏اند: مراد از «فاحشه» در اين آيه «زنا» ست وروايت نموده‏اند كه: پيامبر، هنگام نزول آيه جَلْد(45) فرمود: اين همان «سَبيلى» است كه‏خدا براى زنان زناكار قرار داده‏است. شاهد بر اين مطلب اين است كه آيه با جمله أويجعل اللَّه لَهُنَّ سبيلاً ظهور بر اين مطلب دارد كه حكمِ آيه در آينده نسخ مى‏گردد.

ترديد در آيه اشعار دارد به اين كه ممكن است اين حكم نسخ شود و چنين نيز شد؛ حكم جَلْد و تازيانه، حكم حبس ابد آنها را نسخ نمود و بديهى است كه حكمى كه در اواخر زمان حيات پيامبر و پس از آن حضرت بر زنان زناكار جارى مى‏گرديد، زدن تازيانه بود و نه حبس ابد آنها در خانه. بنابراين آيه با فرض اين كه دلالت بر حكم زنان زناكار داشته باشد، با آيه جَلْد (الزّانية والزّانى‏، فاجلدوا كُلَّ واحدٍ منهما مأة جَلْدة...؛ به هر زن زناكار و مرد زناكار صد تازيانه بزنيد...) نسخ گرديده است.(46)

4. آيه توارث از طريق ايمان

إِنَّ الذينَ آمنوا وهاجَروا وجاهَدوا بأموالِهم وأَنْفُسِهِم فى‏ سبيل اللَّهِ والّذينَ آوَوْا ونَصَروا أولئك بعضُهم أولياءُ بعضٍ...؛(47) كسانى كه ايمان آورده و هجرت كرده‏اند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد نموده‏اند و كسانى كه (مهاجران را) پناه داده‏اند و يارى كرده‏اند، آنان ياران يكديگرند....

از بيان علاّمه طباطبائى چنين استفاده مى‏شود كه، ولايت بر ارث با اخوّت دينى و نه نَسَب و قرابت، در آغاز هجرت، ميان مهاجران و انصار، امرى مسلّم بوده است. پيامبر ميان اصحاب خويش عقد اخوّت برقرار نمود و آنان با همين اخوّت از يكديگر ارث مى‏بردند. مجمع‏البيان از امام باقر(ع) نقل مى‏كند: اِنَّهم كانُوا يَتَوارثونَ بالمُؤاخاة؛ مسلمانان به سبب برادرى دينى از يكديگر ارث مى‏برند.

درّالمنثور به نقل از ابن‏عبّاس مى‏گويد: پيامبر ميان اصحاب خويش برادرى ايجاد نمود و بعضى را وارث بعضى ديگر گرداند؛ تا آن‏گاه كه آيه وأُولوا الأرحامِ بعضُهم أَوْلى ببعضٍ فى‏ كتاب اللَّه؛(48) و خويشاوندان (طبق) كتاب خدا، بعضى (نسبت) به بعضى اولويّت دارند (و) بر مؤمنان و مهاجران (مقدّمند)...، نازل گرديد.

با نزول اين آيه، ارث به نَسَب، جاى توارث به ايمان را گرفت.(49)

5. آيه نجوا

يا أَيُّهَا الذينَ آمَنوا إِذا ناجيتم الرَسُول فَقَدّموا بينَ يَدَى نَجواكم صَدَقة...؛(50) اى‏كسانى كه ايمان آورده‏ايد، هرگاه با پيامبر (خدا) گفت‏وگوى محرمانه مى‏كنيد، پيش از گفت‏وگوى محرمانه خود صدقه‏اى تقديم بداريد....

آيه فوق را همه قرآن‏شناسان شيعى و بسيارى از دانشمندان سنّى، جزو آيات منسوخ قرآن مى‏دانند. قبلاً اشاره كرديم آيةاللَّه خوئى، تنها مصداق نسخ در قرآن را همين آيه دانسته است. در شأن نزول اين آيه گفته‏اند: مسلمانان در اثر كثرت سؤالات غيرلازم، وقت پيامبر را بى‏نتيجه مى‏گرفتند، اين آيه نازل شد و براى هر بار صحبت، انفاق يك درهم را به عنوان صدقه واجب نمود.

علاّمه طباطبائى مى‏گويد:

مؤمنان و صحابه، نجوا با پيامبر را براى خوف از بخشش مال، ترك نمودند و هيچ‏كس جز علىّ‏بن ابى‏طالب با پيامبر سخن نگفت. على(ع) ده مرتبه اقدام به اين كار نمود و براى هر مرتبه يك صدقه داد؛ تا آن‏كه آيه بعدى از همين سوره نازل شد و شديداً صحابه و مؤمنان را مورد عتاب قرار داد: ءَأَشفَقْتُم اَنْ تُقَدِّموا بَيْنَ يَدى نجواكُم صَدَقات...؛ آيا ترسيديد كه پيش از گفت‏وگوى محرمانه خود، صدقه‏اى تقديم بداريد....

با نزول اين آيه، حكم آيه سابق نسخ گرديد.(51)

گزيده مطالب

1. با ضابطه‏مند شدن اصطلاحِ نسخ، ديگر نظريات بعضى از متقدّمان كه شمار آيات منسوخ را تا پانصد آيه ذكر نموده‏اند، ارزش علمى خود را از دست داده‏است.

2. قرآن‏شناسان شيعى و سنّىِ معاصر تعداد آيات منسوخ را بسيار اندك مى‏دانند. دكتر صبحى صالح ده آيه، آيةاللَّه معرفت هشت آيه، علامه شعرانى و علامه طباطبائى پنج آيه و آيةاللَّه العظمى خوئى فقط يك آيه را در كل قرآن منسوخ مى‏دانند.

3. پنج مورد از آيات منسوخ عبارتند از: آيه عفو و صفح؛ آيه نسخ حرمت زناشويى در شب‏هاى رمضان؛ آيه جزاى فاحشه؛ آيه توارث از طريق ايمان؛ آيه‏نجوا.

پرسش

1. نسخ را در لغت و اصطلاح تعريف نماييد.

2. شروط نسخ را بيان كنيد.

3. دو آيه از قرآن را كه بر وقوع نسخ دلالت دارند، ذكر نماييد.

4. معناى حقيقى و مجازى نسخ در قوانين را بيان نموده، توضيح دهيد نسخ در احكام دينى مربوط به كدام‏يك است.

5. كدام يك از اقسام نسخ در قرآن صحيح است؟ علت بطلان بقيه چيست؟

6. آيا نسخ قرآن به خبر متواتر و خبر واحد صحيح است؟ بر فرض صحّت، چنين نسخى واقع شده است؟

7. سه مورد از آيات منسوخ را همراه با آيات ناسخ آن، ذكر نموده مختصراً توضيح دهيد.

پژوهش

1. به نظر شما سير تحول تعاريف نسخ از سوى دانشمندان از نظر زمانى با پديدآمدن مكاتب بيان، خطاب و رفع به طور كامل منطبق بوده است؟ چرا؟

2. با مراجعه به اقوال متقدمان، محدوده و قلمرو نسخ در اصطلاح آنان را با قلمرو نسخِ اصطلاحىِ مورد نظر متأخّران مقايسه نماييد.

3. در زمينه «بَداء» در مكتب كلامى شيعه تحقيقى ارائه دهيد.

4. نسخ تلاوت و حكم و نسخ تلاوت بدون حكم از سوى بعضى از اهل سنت تأييد شده است. موارد ادّعاشده را نقل و سپس نقد نماييد.

5. پنج نمونه از آيات ادعايى نسخ‏شده (غير از موارد ذكرشده در كتاب) را مورد تجزيه و تحليل قرارداده، نظر نهايى خويش را در ردّ يا قبول نسخ آنها بيان كنيد.

پى‏نوشتها:‌


1. ر.ك: فيروزآبادى، القاموس المحيط.

2. بقره (2) آيه 106.

3. جاثيه (45) آيه 29.

4. مناهل العرفان، ج‏2، ص‏175.

5. ر.ك: النسخ فى القرآن كريم، ص‏55 - 65.

6. ر.ك: البيان فى تفسير القرآن، ص‏287.

7. نحّاس، النّاسخ والمنسوخِ، مقدمه دكتر سليمان‏بن ابراهيم، ج‏1، ص‏102 و 103.

8. مناهل العرفان، ج‏2، ص‏180.

9. به عنوان مثال: بقره (2) آيه 234 و 240؛ جهت توضيح بيشتر ر.ك: فصل دهم.

10. مناهل العرفان، ج‏2، ص‏184.

11. ر.ك: البيان، ص 288 و 359.

12. توضيح بيشتر در اين زمينه در فصل هشتم خواهدآمد.

13. بقره(2) آيه 106.

14. نحل(16) آيه 101.

15. رعد(13) آيه 39.

16. ر.ك: دروس فى علم الاصول، الحلقة الثانيه، ص‏301؛ و نيز ر.ك: الميزان، ج‏12، ص‏346، ذيل آيه 101 سوره‏نحل.

17. ر.ك: البيان فى تفسير القرآن، ص‏297-280 و التمهيد، ج 2، ص 275 .

18. بقره(2) آيه 106.

19. براى توضيح بيشتر، ر.ك: الميزان، ج‏1، ص‏249 - 254.

20. نحل(16) آيه 101.

21. الميزان، ج‏12، ص‏345 و 346.

22. ر.ك: البرهان، ج‏1، ص‏169 و 170؛ الاتقان، ج‏2، ص‏705؛ مناهل العرفان، ج‏2، ص‏212.

23. مباحث فى علوم القرآن، ص‏256.

24. البرهان، ج‏2، ص‏166.

25. البيان، ص‏285.

26. الاتقان، ج‏2، ص‏706.

27. الاتقان، ج‏2، ص‏701؛ مناهل العرفان، ج‏2، ص‏237.

28. مناهل العرفان، ج‏2، ص‏244.

29. البيان، ص‏286.

30. الفوز الكبير فى اصول التفسير.

31. رساله «ناسخ و منسوخ در قرآن و ديدگاه علاّمه»، ص‏106 و 107.

32. ر.ك: الاتقان، ج‏2، ص‏708 - 712؛ مناهل العرفان، ج‏2، ص‏256 - 270.

33. مباحث فى علوم القرآن، ص‏273 و 274.

34. ر.ك: التمهيد، ج‏2، ص‏300 - 316.

35. رساله «ناسخ و منسوخ در قرآن و ديدگاه علاّمه»، ص‏107.

36. البيان، ص‏373 - 380.

37. رساله «ناسخ و منسوخ در قرآن و ديدگاه علاّمه»، ص‏107.

38. بقره (2) آيه 109 .

39. الميزان، ج‏1، ص‏257.

40. توبه (9) آيه 29.

41. بقره(2) آيه 187.

42. الميزان، ج‏2، ص‏45.

43. نساء(4) آيه 15.

44. نور (24) آيه 2.

45. الميزان، ج‏4، ص‏233.

46. انفال(8) آيه 72.

47. احزاب(33) آيه 6.

48. ر.ك: الميزان، ج‏9، ص‏141 - 143 و نيز ر.ك: التمهيد، ج‏2، ص‏309 و 310.

49. مجادله(58) آيه 12.

50. الميزان، ج‏19، ص‏189؛ البيان، ص‏373 - 380؛ التمهيد، ج‏2، ص‏300.