آشنايى با قرآن جلد ۷

متفكر شهيد استاد مرتضى مطهرى

- ۱۷ -


رابطه اطاعت و عبادت

«الله لا اله الا هو» معبودى جز خدا نيست.[از جهت معنا]اين آيه دنباله‏آيه قبل است.[در آيه قبل صحبت از«اطاعت‏»بود و در اين آيه مساله‏«عبادت‏»مطرح شده‏است.ارتباط اين دو آيه از اين جهت است كه]هرطاعتى نوعى عبادت است.ما دو جور عبادت داريم:يك عبادت، عبادت‏معمولى است‏يعنى مراسم نيايش آميز،مثل نماز كه براى خدا مى‏خوانيم،يا هر نيايشى كه يك عابد در مقابل معبود خود انجام مى‏دهد.قرآن درمواردى اطاعتهايى را عبادت مى‏نامد،بلكه هر اطاعتى نوعى عبادت است.

قرآن راجع به موسى عليه السلام و فرعون و بنى اسرائيل،اين طور نقل مى‏فرمايدكه موسى عليه السلام به فرعون گفت: «و تلك نعمة تمنها على ان عبدت بنى اسرائيل‏» (1) يك منتى هم سر من مى‏گذارى كه همه بنى اسرائيل را عابد خودت قرارداده و تعبيد كرده‏اى؟!در صورتى كه نه بنى اسرائيل برده مصطلح بودندچون به حسب ظاهر آزاد بودند-و نه مى‏رفتند پيش فرعون نيايش كنند،ولى فرعون بنى اسرائيل را اجبارا به اطاعت‏خود وادار كرده بود.قرآن اين‏اطاعت را«تعبيد»يا«عبادت‏»ناميده است،و آيات مشابهى در اين زمينه‏هست و در نهج البلاغه هم شواهدى داريم.

انسان فقط خدا را بايد اطاعت كند و اطاعت پيغمبر هم چون خدا امركرده است طاعت‏خداست.اگر خدا امر نكرده بود كه پيغمبر را اطاعت‏كنيد،اطاعت پيغمبر لازم نبود. «الله لا اله الا هو» يعنى معبودى جز خدانيست.در واقع مى‏خواهد بفرمايد مطاعى جز خدا نيست;يعنى هيچ‏موجودى جز خدا استحقاق و شايستگى مطاع بودن ندارد و جز اطاعت‏خدا هيچ اطاعتى براى انسان روا نيست.«لا اله‏»يعنى‏«لا اطاعة و لا عبادة‏».

«الا الله‏»يعنى معبودى و مطاعى جز خدا نيست. «و على الله فليتوكل المؤمنون‏»

و مؤمنين تنها بايد به خدا توكل كنند.

رابطه اطاعت و توكل

هر اطاعتى مستلزم يك نوع توكل است.اطاعت از توكل جدا نيست،حتى اطاعت غير خدا. اطاعت‏يك انسان از نوعى توكل به آن انسان‏جدايى ناپذير است.انسانى را فرض كنيد كه در يك دستگاه انسانى كارمى‏كند،مثل يك كارمند كه در دستگاه دولت كار مى‏كند.چنين شخصى‏دستورهايى را كه دريافت مى‏كند اجرا مى‏كند.در مقابل اين كه براى اين‏دستگاه كار مى‏كند،اين دستگاه متعهد است مخارج ماهانه او را برساند،اگر بيمار شد در بيمارستان از او پذيرايى كند.اطاعت،يك رابطه طرفينى‏است.از يك طرف اطاعت كردن،تسليم بودن،جز درباره امر آن مقام يا آن‏دستگاه و جز درباره وظيفه نينديشيدن و از طرف ديگر تعهد به تحت‏حمايت قرار دادن و او را به خود وانگذاشتن.البته در دستگاههاى بشرى‏توكل صحيح نيست.

يكى از اشتباهاتى كه در باب توكل مى‏شود،خلط ميان‏«توكل درسرنوشت‏»و«توكل در وظيفه‏»است.ما در باب توكل يك وظيفه داريم كه‏همان اطاعت است.ما بايد كار را به منظور اطاعت و به منظور امر انجام‏دهيم ولى اوست كه ما را در حفاظت‏خود قرار مى‏دهد.بعضى از افراد به‏جاى اينكه توكل در سرنوشت كنند،توكل در وظيفه مى‏كنند،يعنى به‏جاى اينكه اطاعت كنند،توكل مى‏كنند.نه،اطاعت كن،ببين او چه دستورداده است;اگر دستور داده است كه حركتى كنى حركت كن و اگر دستورداده است نروى نرو،تو خود را آماده اجراى دستور او كن و آن وقت‏اعتماد داشته باش كه او تو را به خود وا نمى‏گذارد.مثلا به انسان گفته‏اند تو وظيفه‏دارى تحصيل علم كنى و درس بخوانى.اين امر خداست.اگر كسى‏بگويد من به جاى اينكه درس بخوانم توكل مى‏كنم،صحيح نيست.اين‏مرحله،مرحله اطاعت است.اطاعت كن و مرحله نهايى را كه سرنوشت‏است‏به او واگذار كن،تو به وظيفه‏ات عمل كن.اگر گفته‏اند بر تو لازم وواجب است كسب و كار كنى،اگر بگويى به جاى كار كردن توكل مى‏كنم‏صحيح نيست. كار كردن وظيفه است،كار كردن اطاعت است،تو اطاعت‏كن،دستور را اجرا كن اگرچه[سرنوشت كار را]به او واگذار كرده‏اى. «الله‏لا اله الا هو و على الله فليتوكل المؤمنون‏» معبودى جز او نيست،مطاعى جز اونيست،پس مؤمنين فقط او را اطاعت مى‏كنند و تنها بايد بر او توكل كنند.

«يا ايها الذين امنوا ان من ازواجكم و اولادكم عدوا لكم فاحذروهم و ان تعفواو تصفحوا و تغفروا فان الله غفور رحيم‏» .اين آيات به آيات قبل كه در موردتوكل و اطاعت است مربوط است ولى در عين حال سياق ديگرى است.

اى اهل ايمان!بعضى از همسران و بعضى از فرزندان شما دشمنان شماهستند، «فاحذروهم‏» از آنها بترسيد.منظور قرآن كريم چيست؟

مراد از دشمنى همسران و فرزندان

«ان من ازواجكم‏» يعنى بعضى از زنان يا بعضى از شوهران شما.ازواج‏جمع زوج است. مى‏فرمايد بعضى از همسران و بعضى از فرزندان شمادشمن شما هستند.آيا مقصود همين دشمنى ظاهرى و كينه‏توزى است كه‏گاهى زن و شوهر از يكديگر تنفر پيدا مى‏كنند و دشمن و خصم يكديگرمى‏شوند به طورى كه هر يك مى‏خواهد كارى به ضرر ديگرى انجام دهد؟

گاهى پدر و فرزند با يكديگر تا حدى دشمن مى‏شوند كه شمشير به روى‏يكديگر مى‏كشند.آيا قرآن اين را مى‏خواهد بگويد؟اين چيزى است كه‏همه مردم درك مى‏كنند.كسى با زنش اختلاف داشته باشد خودش بهتر از ديگران مى‏داند;با بچه‏اش اختلاف داشته باشد اين را بهتر مى‏داند.

مراد قرآن اين نيست،بلكه منظور كارهاى دشمنانه است در عين‏اينكه اين كارها دوستى است.چون دوست دارند دشمن‏اند و اين‏آنجاست كه دوستى آنها با دوستى خدا تعارض پيدا مى‏كند.شان نزول آيه‏اين است:مؤمنى در مكه به رسول اكرم صلى الله عليه و آله ايمان مى‏آورد.خودايمان آوردن در مكه مستلزم يك سلسله محروميتهاست.زن و بچه انسان‏نه از اين جهت كه با او دشمن هستند،بلكه از باب نصيحت،خيلى‏دوستانه چيزهايى به او مى‏گويند: رهايش كن،اصلا حلاوت زندگى را ازخودت و از ما گرفته‏اى و ما را دچار ناراحتى و رنج و تعب كرده‏اى.آن‏مؤمن به مرحله‏اى مى‏رسد كه مى‏خواهد مهاجرت كند.مهاجرت شوخى‏نيست. مهاجرت يعنى چه؟يعنى تمام خانمان را در هم ريختن.آن وقت‏است كه همسر مى‏آيد گريه‏كنان به دست و پا مى‏افتد و هزار جور وظيفه وتكليف شرعى براى آدم درست مى‏كند و فرزند به نوعى ديگر.همسر،بچه شيرين دو ساله خودش را مى‏آورد و مى‏گويد:آخر حيفت نمى‏آيد كه‏اين بچه را به امان خدا رها كنى؟تو كه از اينجا بروى ديگر برگشت ندارى.

شك ندارد كه انسان نسبت‏به خاندان خودش مسؤوليت‏بزرگى دارد.

اين آيه معنايش اين نيست كه انسان مسؤوليتى را كه نسبت‏به همسر وفرزندان خود دارد فراموش كند ولى اين را بايد توجه كند كه يك‏مسؤوليت الهى هم هست.آنجايى كه يك فرد مى‏خواهد به ميدان شهادت‏برود،آنجا چه؟ملاحظات خانوادگى در نهايت درجه اهميت است، ولى‏اگر پاى يك چنين چيزى به ميان آمد چطور؟

چند نفر معدود بودند كه همسران يا مادرانشان در كربلا بودند.يكى‏جوانى است‏به نام‏«وهب‏». وقتى نوبتش شد و خواست‏به ميدان برودزنش كه تازه عروس بود آمد به دامنش چسبيد و گفت:تو كه مى‏روى مرا به چه كسى مى‏سپارى؟اينجاست كه فيل به زانو در مى‏آيد.مادرش گفت:

پسرجان!مبادا حرف زنت را گوش كنى،تو امروز كار مهمترى دارى.

شك ندارد كه همسر موضوع مهمى است،موضوع كوچكى نيست ووهب مسؤوليت‏بزرگى در مقابل همسر خود داشت،اما يك مسؤوليت ووظيفه بزرگترى در برابر سيد الشهداء داشت. همين همسر كه عشق‏مى‏ورزد،همان عشقش از آن نظر كه جلوى حقيقتى را گرفته است‏به منزله‏يك نوع دشمنى است.فرزند هم همين طور است.

قرآن از انسان يك موجود از همه چيز گذشته جز خدا مى‏خواهد،اين‏است كه مى‏فرمايد:مال شما فتنه است،اولاد شما فتنه است،يعنى‏بازدارنده هستند.قرآن نمى‏گويد شما فرزند نداشته باشيد يا فرزندانتان رادوست نداشته باشيد،احساس مسؤوليت نداشته باشيد و يا مال نداشته‏باشيد و اصلا مال خودتان را رها كنيد،چنين چيزى نيست.ولى هيچ يك‏از اينها نبايد در حدى باشد كه وقتى پاى حق و پاى خدا و پاى تكليف‏بزرگترى در ميان مى‏آيد بتواند پاى بند انسان باشد. «قل ان كان اباؤكم وابناؤكم و اخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم و اموال اقترفتموها و تجارة تخشون‏كسادها و مساكن ترضونها احب اليكم من الله و رسوله و جهاد فى سبيله فتربصوا حتى‏ياتى الله بامره و الله لا يهدى القوم الفاسقين‏» (2) اگر پدران،فرزندان، برادران،همسران،عشيره،مال و ثروت،شغل و مسكن در نزد شما از خدا عزيزترهستند،صبر كنيد و سر جايتان باشيد تا به شما خبر بدهيم.اينجا عرايض‏خودمان را ختم مى‏كنيم.

و صلى الله على محمد و آله الطاهرين

تفسير سوره تغابن (4)

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

يا ايها الذين امنوا ان من ازواجكم و اولادكم عدوا لكم فاحذروهم وان تعفوا و تصفحوا و تغفروا فان الله غفور رحيم×انما اموالكم واولادكم فتنة و الله عنده اجر عظيم×فاتقوا الله ما استطعتم و اسمعوا واطيعوا و انفقوا خيرا لانفسكم و من يوق شح نفسه فاولئك‏هم المفلحون×ان تقرضوا الله قرضا حسنا يضاعفه لكم و يغفر لكم‏و الله شكور حليم×عالم الغيب و الشهادة العزيز الحكيم (3) .

دو آيه اول را در جلسه گذشته مختصرى تفسير كرديم و مجددا باتوضيح بيشترى بيان مى‏كنيم.در آيه اول مى‏فرمايد:اى اهل ايمان،بعضى‏از جفتها و همسران شما و بعضى از فرزندان شما دشمنان شما هستند.

عرض شد كه ازواج به معنى همسران است،هم شامل زن مى‏شود و هم‏شامل مرد.اين نكته را بايد توجه داشت كه اين كه مى‏فرمايد بعضى ازهمسران و فرزندان شما دشمنان شما هستند، منظور اين نيست كه بعضى‏از همسران و بعضى از فرزندان شما احساسات دشمنانه نسبت‏به شمادارند.شكى نيست كه چنين چيزى هست،يعنى زياد اتفاق مى‏افتد كه‏همسرانى نسبت‏به همسران خود و يا فرزندانى نسبت‏به پدران خوداحساسات كينه‏توزانه دارند،اين به جاى خود;بحث آيه قرآن فعلا درباره‏آن مطلب نيست،بحث درباره اين است كه گاهى چيزهايى براى انسان به‏شكلى در مى‏آيد كه اثر آنها براى انسان مانند اثر دشمن است.سرگرمى‏خاصى كه تو با او دارى،به تو آن مى‏كند كه يك دشمن مى‏كند.

پس در اينجا منظور،آن همسران و فرزندانى كه واقعا نسبت‏به‏همسران و يا پدرانشان احساسات دشمنانه و كينه توزانه دارند نيست;

بر عكس،مقصود مواردى است كه احساسات خيلى دوستانه‏اى دارند ودر شان نزول آيه هم شخصى از صحابه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله را نام مى‏برند كه‏هر وقت تصميم مى‏گرفت در هجرتى و يا در جهادى شركت كند يا در كارخيرى مشاركت كند[خانواده‏اش]از شدت محبتى كه به او داشتندمى‏آمدند در حضورش گريه مى‏كردند تا بالاخره او را از تصميمش‏منصرف مى‏كردند.اينها كه دشمنش نبودند،بلكه چون خيلى دوستش‏داشتند مرتب گريه مى‏كردند،ولى رفتار آنها عملا مانند رفتار يك دشمن‏بود.

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:دشمنان شما آنها نيستند كه در ميدان جنگ‏با شما مقابله مى‏كنند و با آنها مى‏جنگيد و كشته مى‏شوند،بلكه دشمن شمايكى نفس خود شماست كه در ميان دو پهلوى شما قرار گرفته است وديگر آن دسته از همسران و فرزندان شما كه مانع راه شما مى‏شوند.البته قرآن هم مى‏فرمايد:بعضى از همسران و فرزندان شما دشمنان شما هستندنه همه همسران و فرزندان.

سه گونه دشمن براى انسان

نفس انسان كه دشمن انسان است،چگونه دشمنى است؟آيادشمن بودن نفس انسان با انسان به معنى اين است كه احساسات‏كينه توزانه با انسان دارد،يا فقط مى‏خواهد به هوا و ميل خودش رفتار كند،ولى همينكه مى‏خواهد به هوا و ميل خودش رفتار كند،نتيجه‏اش رفتارى‏دشمنانه خواهد بود؟دومى صحيح است.اين است كه مى‏فرمايد:

«فاحذروهم‏» بترسيد و احتياط كنيد از دشمنى اين دشمنها.آن دشمنى كه باچهره دشمنانه با انسان روبرو مى‏شود خطرش كمتر است از دشمنى كه باچهره دشمنانه روبرو نمى‏شود و حتى با قصد دشمنى هم روبرو نمى‏شود.

از اينجا معلوم مى‏شود كه انسان سه گونه دشمن مى‏تواند داشته باشد:

دسته اول دشمنانى هستند كه با قصد دشمنى و با چهره دشمنى باانسان روبرو مى‏شوند كه دشمنهاى آشكار و علنى هستند.

دسته دوم دشمنانى هستند كه با قصد دشمنى و با چهره دوستى باانسان روبرو مى‏شوند. مسلما خطر دوستان منافق براى انسان از خطردشمنان صريح بيشتر است.

دسته سوم كسانى هستند كه با چهره دوستى مى‏آيند و با قصد دوستى‏هم مى‏آيند ولى رفتارشان و تقاضاهايشان به گونه‏اى است كه از تيرباران‏كردن يك دشمن،بيشتر و بالاتر است. گاهى مادر انسان ضررش براى‏انسان از هر دشمنى بيشتر و بالاتر است.مادر با چهره دوستى و با قصددوستى،با فرزندش رفتارى مى‏كند كه دشمن آن گونه رفتار نمى‏كند.

يك امر كوچك را به عنوان مثال عرض مى‏كنم:در بين الطلوعين پدر مى‏خواهد فرزندش را براى نماز بيدار كند.مادر خطاب به پدرمى‏گويد:آيا دلت مى‏آيد بچه‏ات را از اين خواب خوش بيدار كنى؟دلش‏براى اين فرزند مى‏سوزد و مى‏خواهد به او مهربانى كند و او را ناراحت‏نكند و لذا او را براى نماز بيدار نمى‏كند.اين مادر دشمنى است كه با چهره‏دوستى و با قصد دوستى سراغ فرزند خود آمده است.

پس معلوم مى‏شود خطر دشمنى كه با چهره دوستى و با قصد دوستى‏مى‏آيد و آنچه بر ضرر انسان است مى‏خواهد،از خطر كافر و حتى منافق‏بيشتر است.لهذا قرآن در اين آيه خطر اين جور دشمنها را به انسان گوشزدمى‏كند،دشمنى كه با چهره دوستى و با قصد دوستى با انسان مواجه‏مى‏شود.

در ادامه آيه مى‏فرمايد: «و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا فان الله غفور رحيم‏» .

تفاوت دشمنى نوع سوم با دشمنى نوع دوم و نوع اول در اين است كه‏دشمنى نوع سوم از آندو خطرناكتر است ولى اين تفاوت هست كه دراينجا سوء نيت در كار نيست،با حسن نيت دشمنى صورت مى‏گيرد يعنى‏دشمنى از روى جهالت است.

در صدر اسلام مسلمينى بودند كه در مواردى كه همسران و فرزندان‏مانع مى‏شدند هيچ به حرف آنها گوش نمى‏كردند.بعدها كه اوضاع به نفع‏مسلمين گردش كرد و خود آنها هم مجبور شدند مهاجرت كنند،بعضى ازمسلمين مى‏خواستند به انتقام آن روزهايى كه آنها مانع بودند ديگر با آنهاهيچ معاشرتى نكنند و آنها را از خودشان طرد كنند.قرآن مى‏فرمايد:شمابه حرف آنها گوش نكنيد ولى كينه آنها را هم در دل خود نگه نداريد،عفوكنيد و صفح كنيد.

تفاوت صفح و عفو

صفح چنانكه در گذشته هم گفته‏ايم با عفو تفاوت دارد.وقتى كسى‏كار خطايى مى‏كند هم استحقاق معاقبه و مجازات دارد و هم استحقاق‏ملامت.عفو،گذشت از مجازات است ولى صفح يك درجه بالاتر است.

صفح اين است كه انسان نه تنها آن مجازات معمول را انجام نمى‏دهد بلكه‏اصلا نامش را هم نمى‏برد،به روى طرف هم نمى‏آورد،اسمش را هم‏نمى‏برد و لهذا اولياء الله هميشه مقامى بالاتر از عفو دارند يعنى عفو آنهابه صورت صفح است.

انس بن مالك در خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله خدمت مى‏كرد.مى‏گويدرسول اكرم صلى الله عليه و آله در بسيارى از اوقات روزه مى‏گرفتند و بعد هم غذاى‏بسيار ساده‏اى،چه هنگام سحر و چه افطار مى‏خوردند و معمولا افطارى‏ايشان يك مقدار شير بود كه من تهيه مى‏كردم.يك شب كه ايشان با عده‏اى‏از صحابه بودند خيلى دير به منزل آمدند،آنقدر دير كه من خيال كردم‏ايشان در منزل يكى از اصحاب افطار كرده‏اند.من هم شير را خودم‏خوردم و بعد هم رفتم و خوابيدم.وقتى كه آمدند حس كردم كه ايشان‏هنوز افطار نكرده‏اند.(ظاهرا انس بن مالك از كسى پرسيد كه آيا رسول‏اكرم صلى الله عليه و آله امشب جايى مهمان بودند و او گفت نه.)هيچ چيز ديگرى هم‏در دسترس نبود.رفتم و خودم را مخفى كردم.ايشان وقتى ديدند چيزى‏موجود نيست رفتند و خوابيدند.انس كه خود قصه را بازگو كرده است ونه رسول اكرم،مى‏گويد رسول اكرم صلى الله عليه و آله تا زنده بودند چيزى در اين‏مورد به روى من نياوردند.اين را مى‏گويند صفح.قرآن مى‏فرمايد عفوكنيد و صفح كنيد.

«و تغفروا» .غفران از«غفر»به معناى پوشاندن است.باز«پوشاندن‏»

درجه بالاترى است;يعنى روى[گناه]را با رحمت پوشاندن.چرامى‏گوييم‏«مغفرت‏»الهى؟به اين جهت كه انسان گناهى به درگاه الهى‏مرتكب مى‏شود كه استحقاق مجازات دارد.خداوند متعال او را مجازات‏نمى‏كند و از او صفح مى‏كند و به روى بنده‏اش هم نمى‏آورد و بالاتر اينكه‏روى آن را هم مى‏پوشاند،روپوشى مى‏كند.اين‏«روپوشى‏»يكى از اين‏جهت است كه نمى‏گذارد ديگران از آن اطلاع پيدا كنند و[ديگر اينكه]ازرحمت و فضل خودش هم چيزى اضافه به او مى‏دهد.و لذا قرآن‏مى‏فرمايد: «و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا فان الله غفور رحيم‏» . اگر در موردهمسران و فرزندان خطاكار عفو كنيد و صفح كنيد و غافر باشيد بدانيد كه‏خداوند هم غفور و رحيم است.يعنى اگر چنين كنيد همان كارى راكرده‏ايد كه خدا در مقابل بندگان گناهكار خود مى‏كند;مظهر اسم‏«يا غفور»باشيد،مظهر اسم‏«يا رحيم‏»باشيد.

اينجا از آن مواردى است كه در جمله شرطيه چيزى كه به منزله علت‏است جانشين‏«جزا»شده است.در قرآن كريم اين امر نظاير زيادى دارد ويكى از فنون بلاغت است. در سوره لقمان قبلا خوانديم: «و من يشكر فانمايشكر لنفسه‏» هر بنده‏اى كه شاكر باشد بداند كه اين شكر به سود خودش‏است.خداوند نيازى به شكر بندگان ندارد و اثر شكر بندگان باز به خودبندگان بر مى‏گردد.عبوديت،[موجب]تكامل بشر است.اين جمله به‏صورت شرط و جزا بيان شده است.در ادامه مى‏فرمايد: «و من كفر فان الله‏غنى حميد» (4) و كسى كه كفر بورزد ضررش به خودش بر مى‏گردد.ولى‏«ضررش به خودش بر مى‏گردد»به عنوان جزا نيامده ست‏بلكه به جاى آن‏فرموده است:خداوند از همه جهانيان بى‏نياز است.

در آيه مورد بحث هم نمى‏فرمايد اگر عفو كنيد،صفح كنيد و بيامرزيدبراى شما خيلى بهتر است،بلكه مى‏فرمايد:پس به درستى كه خداوندغفور و رحيم است،كه از آن مى‏توان فهميد كه چقدر اين عفو و صفح وغفران خوب است.

تا اينجا سخن در اين بود كه بعضى از همسران و بعضى از فرزندان درعين اينكه احساسات آنان نسبت‏به شما احساسات دوستانه است ولى‏ممكن است رفتارشان دشمنانه باشد و مؤمنين بايد احتياط كنند.

بعد مى‏فرمايد: «انما اموالكم و اولادكم فتنة‏» جز اين نيست كه اموال وثروتهاى شما و فرزندان شما براى شما فتنه هستند.كلمه‏«فتنه‏»همان‏مفهوم امتحان و آزمايش را دارد.البته فتنه از اين جهت‏«فتنه‏»گفته مى‏شودكه چيزى است كه انسان را به خود مشغول مى‏كند و امتحان بودنش به‏همين است.در قرآن مى‏خوانيم: «و نبلوكم بالشر و الخير فتنة و الينا ترجعون‏» (5) .

آيا اين چيزهايى كه موجب آزمايش بشر است‏خيرند يا شر؟ممكن‏است چيزى به ظاهر خير باشد يعنى نعمت‏باشد و ممكن است چيزى شرباشد يعنى بلا باشد ولى عمده اين است كه انسان در مقابل آن چيزى كه‏موضوع امتحان اوست چه عكس‏العملى نشان مى‏دهد.ممكن است‏عكس‏العمل انسان درباره نعمت و بلا به‏گونه‏اى باشد كه هر دو براى او«نعمت‏»بشود و ممكن است عكس العمل او در برابر نعمت و بلا به‏گونه‏اى باشد كه هر دو براى او«نقمت‏»شود. اين است كه نبايد هر چيزى‏را كه مايه امتحان انسان است‏بد دانست‏بلكه بايد آن را خوب دانست،زيرا امتحان براى سه منظور مختلف صورت مى‏گيرد:

 

پى‏نوشتها:

1.شعراء/22.

2.توبه/24.

3.تغابن/14-18.

4.لقمان/12.

5.انبياء/35.