3.با تعمق شايسته در دوگانگى آفرينش انسان
و نبرد هماره ى عقل و نفس يا خرد و انگيزه هاى معنوى باكشش هاى زمينى ، در تقابل
پايان ناپذير آدم و ابليس ، در تضاد بى وقفه ى حق و باطل ،(282)و
در نبرد انسان با طبيعت مى توان به نقش كارساز اين درگيرى هدفدار و حكيمانه و پر
اسرار در حركت تاريخ پى برد؛ چرا كه اين دوگانگى نخست ، موجب پديدار شدن دگرگونى
هاى فكرى ، فرهنگى ، هنرى ، اخلاقى ، عقيدتى و منش و عمل و مديريت مطلوب يا نامطلوب
در تاريخ انسان مى گردد، و نبرد دوم و سوم باعث دگرگونى هاى تكاملى يا ارتجاعى در
ابعاد سياسى و اجتماعى و اقتصادى و حقوقى انسانى مى شود، و نبرد چهارم آشنايى با
قوانين طبيعى و تحولات صنعتى را به ارمغان مى آورد؛ و تاريخ انسان نيز صحنه هاى پر
شورى از پيكار انسان در اين ميدان هاست و نيروى محركه تاريخ هم نيروهاى چندگانه فوق
، طبق اراده و مشيت الهى است .
هم چنان كه تضاد و تقابل بى وقفه ميان پديده هاى مختلف طبيعى ، ((مانند
زوجيت پديده ها))(283)،
نقش اساسى در پيدايش حركت ها و پديده هاى نو در قلمرو طبيعت را طبق اراده و قانون
الهى دارد، همين طور تضاد ميان حق و باطل ، انسان و شيطان ، پيشوايان نار و نور،
عقل و نفس و كشش هاى معنوى و زمينى نيز عامل حركت ها و موجب تحولات تاريخى در كادر
اراده و مشيت الهى است .
25 - گنجينه ى سنت هاى حاكم بر جامعه
و تاريخ
قرآن ، هرگز هم چون آثار فكرى و قلمى انسان ها، از روش ها و شيوه هاى معمول
و رايج براى بيان ديدگاه و ترسيم نظريات توحيدى و رهايى بخش خود بهره نمى گيرد؛
به همين جهت هم نمى توان ضوابط و سنن حاكم بر جامعه و تاريخ را در يك بخش جداگانه
از آيات قرآن ، يا در يك سوره ى مستقل از آن نگريست و آنها را دريافت كرد؛ بلكه
قرآن با سبك خاص و اسلوب منحصر به فرد خود - كه تنها به كتاب هاى با منشا وحى
اختصاص دارد و در چارچوب هدف ها و رسالت الهى اش كه هدايت انسان به سوى كمال و
بيرون بردن او از تيره گى هاى شرك و جهل و ظلم و استبداد به سوى نور توحيد و عدالت
و دانش و بينش و موهبت ارجدار آزادى و آزادگى است - گاهى به صورت راهنمايى قاطع ،
گاهى به صورت تمثيل و در قالب مثال ، و بيش تر در لا به لاى مسائل تاريخى و سرگذشت
ها و داستان هاى درس آموز از زندگى پيامبران و امت هاى پيشين
(284)، به بيان قوانين و سنن الهى پرداخته است ؛ هم چنان كه در لا
به لاى بيان شرح فجر تاريخ اسلام و رشد و شكوفايى آن ، رويدادهاى عصر بعثت و زندگى
پرفراز و نشيب و تاريخ ساز پيامبر و منش و روش مترقى و پر جاذبه و مدارا و مديريت
درخشان و فرصت ساز او نيز اين سنن و ضوابط بيان شده است
(285).
با اين بيان ، تاريخ پيامبران و جامعه هاى پيشين و تاريخ اسلام و تحولات شگرف عصر
بعثت و زندگى پيامبر و جامعه ى نوين و تاريخ ساز اسلام ، دو منبع غنى و دو گنجينه
ى مهم و هماره زنده ، براى شناخت و كشف و استخراج قوانين و سنن حاكم بر تحولات
جامعه و روند تاريخ است ؛ هم چنان كه مى توان با سير در زمين ، با مطالعه و كاوش در
آثار تاريخى بازمانده از پيشينيان و كنكاش در حيات و مرگ تمدن ها و پژوهش در راز
اعتلا و انحطاط ملت ها، درس هاى گرانبهايى گرفت و سنن الهى را كشف كرد، و اين درس
ديگر و پيام ديگر بعد تاريخى قرآن است .
بر اين باور بر پژوهشگران نوانديش و روشنفكر و آزادمنش است كه با تعمق در تاريخ ،
به ويژه در بعد تاريخى قرآن اين قوانين و ضوابط را كشف نمايند؛ آن گاه بر جامعه هاى
انسانى و مديران و معماران و فرهنگ سازان و فرهنگ بانان است كه آنها را آويزه ى گوش
ها سازند، و مشعلى فراراه تعالى و تكامل آزادى و رعايت حقوق و كرامت بشر نموده ، و
از تجربه هاى تلخ گذشتگان عبرت گيرند.
قد خلت من قبلهم سنن فسيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبه
المكذبين
(286)
به يقين پيش از شما، بر اساس سنت هاى كه خدا براى پسرفت و پيشرفت و ظهور و سقوط
جامعه ها و تمدن ها قرار داده ، فراز و نشيب هاى بسيارى بوده و گذشته است ؛
بنابراين در زمين و زمان بگرديد و انديشمندانه بنگريد كه فرجام كار دروغ شمردگان
آيات خدا و حق ناپذيران اصلاح ستيزان چگونه بوده است ؟
افلم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبه الذين من قبلهم
دمر الله عليهم و للكافرين امثالها(287)
آيا در زمين سير نكردند تا ببينند فرجام كسانى كه پيش از آنان بودند چگونه بود؟!
خدا آنان را زير و رو و نابود كرد؛ و براى كفرگرايان و حق ستيزان نظاير همين كيفرها
خواهد بود.
26 - پديده ى تكرار تاريخ در آينه ى
قرآن
مفهوم تكرار تاريخ - كه در فرهنگ زبان پژوشگران فلسفه ى تاريخ جريان دارد -
چيسست ، و چگونه است ؟
آيا رويدادهاى تاريخى به راستى تكرار مى شود؟
آيا تاريخ روند آن ، از قوانين و ضوابط پيروزى است ؟ آيا به جريان تاريخ و تحولات و
دگرگونى هاى تمدن ها و جامعه ها، سنت ها و قواعد معلوم و مشخصى حكومت مى كند و بر
اين باور مى توان يك سلسله اصول و ضوابطى را از آن رويدادهاى تاريخى و تحولات
اجتماعى ديروز انتزاع كرد و آن ها را به دگرگونى ها و تحولات مشابه و همانند تاريخى
تعميم بخشيد؟ يا اين كه تاريخ و رخدادهاى گوناگون آن ، زنجيره اى از حوادث و
رويدادهاى گسسته و بريده و بدون ارتباط با هم باشد، كه در چار چوب قوانين و ضوابط
خاصى در جريان نيست ، بلكه اين رويدادهاى گوناگون بر اساس تصادف و اتفاق پديد آمده
؛ دگرگونى ها و فراز و فرودها و صعود و سقوطهاى آن ، يك سلسله رويدادهاى منحصر به
فردى است كه از هيچ ضابطه و جامعه شناسى و دست يافتن به راز و پيشرفت ها و پسرفت ها
از رويدادهاى تاريخى ، ناممكن و هر تلاشى تحقيقى و در اين راه بيهوده و عقيم خواهد
بود؟
راستى كدام از اين دو ديدگاه درست است ؟ حركت قانونمند و ضابطه مدار تاريخ و تكرار
آن ، يا نور حركت كور و بى هدف و بدون ضابطه و قاعده و منحصر به فرد رويدادهاى آن ؟
كدام يك ؟
در اين مورد ديدگاه ها در ميان جامعه شناسان و پژوهشگران فلسفه ى تاريخ ، يكسان
نيست و ميان افراط و تفريطى ژرف و ديدگاه هاى ميانه و معتدل در نوسان است و پاسخ
درست و شايسته به اين پرسش مهم و اساسى و سرنوشت ساز، مى تواند ما را به ره آوردهاى
ارزشمند و اوج بخشى راه نمايد:
1 - تكرار هماره ى رويدادهاى تاريخى
برخى از جامعه شناسان و پژوهشگران فلسفه ى تاريخ بر اين باورند كه تاريخ و
رويدادهاى گوناگون آن ، بى هيچ كم و كاست تكرار مى شود، و آن چه در جامعه ها تمدن
ها و ملت هاى گذشته رخ داده است ، با همان چهره و سيما و با همان ويژگى ها و مشخصه
ها، دگرباره تكرار مى شود و چيزى از فراز و نشيب ها و رويدادهاى زشت و حوادث دوست
داشتنى و نفرت انگيز آن از قلم نمى افتد و هر آنچه روى آن است ، دگرباره بر اساس
تصادف و اتفاق و يا حساب و برنامه تكرار مى گردد.
يكى از دانشمندان در اين باره مى نويسد:
((همه ى جهان هستى به عهد يا تصادف بار ديگر، درست به همان
صورتى كه در گذشته هاى بسيار دور و فراموش شده بوده است ، در خواهد آمد، آن گاه همه
ى حوادث و رويدادهاى كه در پى يكديگر آمده بودند، مو به مو و به تقديرى جبرى ،
دگرباره خواهند شد(288).))
از ديدگاه طرفداران اين ديدگاه ، تاريخ تنها منبع تجربى شناخت جامعه ها و تنها
گنجينه ى جامعه شناسى است . به باور اينان جامعه شناسى بسان دانش و نظرى و علوم
تجربى است ، كه شالوده ى تجربى آن از رخدادهاى بى شمار تاريخى بر گرفته و بنياد شده
است .
با اين بيان ، تاريخ به طور كامل ، به تدريج و با آهنگى ملايم و آرام ، تكرار مى
شود و آنچه به جامعه ها و نسل ها و نظام هاى پيشين رفته است ، بر پسينيان نيز اگر
بر سبك و سيستم آنان حركت كنند و دگرگونى و اصلاحات جدى و عميق در هدف ها و شيوه ها
و آرزوها و آرمان ها و درون و برون جامعه و روش و منش حكومت و مديريت خويش در جهت
مطلوب يا نامطلوب پديد نياورند، خواهد رفت .
از اين رو، بايد درس عبرت گرفت و پند آموخت و براى افكندن طرحى شايسته و بايسته
براى زندگى جامعه ها و تمدن ها آماده شد و تا جايى كه ممكن است از اين گنجينه ى غنى
و منبع ارزشمند شناخت راز صعودها و سقوطها در راه رشد و شكوفايى و دورى گزيدن از
ايستايى و پسرفت بهره برد. بايد كوشيد تا خود و دنياى خود را با راز اوج ها و ترقى
ها و رمز ماندگارى ها هماهنگ ساخت و از نزديك شدن به عوامل سقوط، دورى كرد و با
اصلاح و اصلاح گرى انديشمندانه و جدى و هماره و درمان و دردهاى مرگبار اجتماعى و
سياسى و اقتصادى و فرهنگى و قضايى و... ريشه ى آفت ها را خشكانيد.
2 - تاريخ هرگز تكرار نمى شود
در برابر ديدگاه افراطى گذشته و در تاريخ ، ديدگاه ديگرى است كه به باور
طرفدارانش نه تنها تاريخ و رويدادهاى گوناگون آن ، تكرار نمى شود كه دست يافتن به
عامل حركت تاريخ نيز ناممكن است ؛ چرا كه از اين ديدگاه ، تاريخ و رويدادهاى
گوناگون آن ، تنها زنجيره اى از رخدادهاى پراكنده ، از هم گسسته ، جزيى و منحصر به
فرد است ، و جز اينها چيز ديگرى نيست ؛ از اين رو چگونه مى توان از مشيتى رويدادهاى
فردى و جزيى و از هم گسسته و آشفته و بى ارتباط با هم ، به يك ضابطه و قانون كلى و
جهان شمول دست يافت و يا آن را به رويدادهاى حال و آينده گسترش بخشيد و راز صعودها
و افول ها را كشف و در راه ساختن آينده از آن ها بهره جست ؟
يكى از طرفداران سر سخت اين ديدگاه ، ضمن نوشتن كتابى در اثبات عدم تكرار تاريخ ،
از جمله چنين مى نويسد:
((اين اميد كه روزى بتوانيم قوانين حركت جامعه را به صورتى
كه ((نيوتن )) قوانين اجسام مادى را
كشف كرد، بياييم ، چيزى جز همين نتيجه ى بدفهمى ها نيست ؛ چرا كه هيچ حركت و تحول
اجتماعى - كه از هر جهت با حركت اجسام مادى همانند باشد - وجود ندارد. بنابراين
چنين قوانين و قواعدى وجود ندارد(289).))
((گرهارد داتير)) جامعه شناس نامدار
مى نويسد:
((تاريخ سياسى عبارت از تاريخ يك پديده ى واحد و نامكرر است
. و نيز موضوعات تاريخى ، هرگز مجوزى براى درك حقيقت هاى كلى و عمومى نمى باشد؛ چرا
كه اين موضوعات هماره تازه و منحصر به فرد است
(290).))
افزون بر اين ، به باور مخالفان نظريه ى تكرار تاريخ ، وجود ناهمگونى ها در حركت
تاريخ - كه با انگيزه هاى متفاوت و نمودهاى گوناگون ، چهره مى گشايد - خود دليل
ديگرى به قانونمند نبودن حركت تاريخ و عدم ضابطه مند بودن رويدادهاى تاريخى است
(291).
((گورويچ )) جامعه شناس فرانسوى در
اين مورد مى نويسد:
((در هر جامعه اى مبارزه ها و پيكارها به صورت هاى رخ مى
گشايد و براى هر بحران ، راه حل هاى ممكن مختلفى ارائه مى گردد؛ از اين رو، همين
حقيقت ساده كافى است كه ديدگاه طرفداران تحول را در مكان ترديد قرار دهيم ...(292)))
3 - جريان هماره ى قوانين حاكم بر
جامعه و تاريخ
ديدگاه سوم در اين مورد، ديدگاهى است كه نه تكرار تاريخ ، به صورت مو به مو
و با همان صورت و سيما و نشانه ها و مشخصه ها را باور دارد، و نه بى ضابطه و بى
قاعده و بى هدف بودن حركت تاريخ را؛ بلكه بر اين باور است كه تاريخ ، تكرار مى شود؛
اما نه به همان صورتى كه به نسل ها و جامعه ها و نظام هاى پيشين و گذشته است ، بلكه
منظور از تكرار تاريخ ، جريان هماره ى سنت ها و قوانين و قواعد حاكم بر روند جامعه
ها و حركت تاريخ است و در حقيقت ، اين سنت هاى خدا در جهت رشد و شكوفايى و پيشرفت و
اوج جامعه ها هستند كه هماره تكرار مى شوند، درست همان گونه كه سنت هاى خدا در مورد
پيشرفت و انحطاط و سقوط برخى جامعه ها و تمدن هاى ديگر؛ و همه بر اساس حساب و
اندازه گيرى و ضابطه و قاعده جريان مى يابد و تكرار مى گردند؛ به گونه اى كه بارها
و بارها در گذر تاريخ و بستر و زمان ، سنت هاى خدا در مورد پيشرفت و شكوفايى جامعه
هاى دادگر و عدالت خواه و رعايت گر حقوق بشر،
جامعه هاى اصلاح طلب و ترقى خواه و نوانديش ،
جامعه هاى با ايمان و پروا پيشه
جامعه هاى تلاشگر و خود ساخته و پراخلاص و كوشا
جامعه هاى آراسته به آزادمنشى و آزادگى و برخوردار از نعمت آزادى بيان و قلم و
آزادى سياسى و اجتماعى ،
جامعه هاى آراسته ى به احساس مسئوليت همگانى و نظارت ملى ، جامعه هاى برخوردار از
اصل نقد و اظهار نظر و اصل مشورت در تصميم گيرى ها و خرد ملى ، جامعه هاى بهره ور
از راستى و درستى و امانت و وفا و اخلاق و معنويت ،
جامعه هايى كه در آن ها قدرت حكومت و مديريت ، از نظر زمان و امكانات محدود و معلوم
و پاسخگو و محاسبه پذير است و جا به جايى قدرت و صاحبان نفوذ در آن ، بر اساس خواست
و راءى آزادانه ى مردم است و حقوق ملت نيز تضمين شده است ، اين سنت ها بارها و
بارها جريان يافته و به دليل ايجاد زمينه و سبب رشد و كمال جامعه و تحول مطلوب با
اراده و انديشه و منش و عمل كرد تاريخ ساز خويش ، ثمره و پاداش اين هماهنگى با سنت
هاى اوج بخش خدا به آنان روى آورده و آنها به اوج شكوفايى و بالندگى و سعادت بال
گشوده اند، و همين گونه بارها و بارها جامعه ها و حكومت هايى به دليل ايجاد زمينه و
مقدمه ى انحطاط و پسرفت و تحول نامطلوب ، با تاريك انديشى و استبداد و بيداد و
تحميل در ابعاد گوناگون زندگى فرهنگى ، اجتماعى ، سياسى ، اقتصادى ، اخلاقى و
مديريت و كشوردارى خويش به پسرفت و فروپاشى در غلطيده و به ورطه ى نابودى واژگون
شده و قوانين حاكم بر جامعه و تاريخ در نابودى آنان جريان يافته است .
با اين بيان بر اساس ديدگاه سوم ، منظور از تكرار تاريخ ، تكرار جريان سنت ها و
قوانين حاكم بر جامعه و تاريخ است ، كه هماره تكرار مى گردد؛ چرا كه بدان دليل كه
با وجود همه ى تحولات در زندگى انسان ، فطرت و كشش ها و غرايز انسان تغييرناپذير
است ، و گذشت زمان نمى تواند آنها را دست خوش دگرگونى سازد، بدان دليل كه پيدايش
رويدادهاى تاريخى همانند - در ساختار و كليات ، نه جزئيات - ممكن ، منطقى و معقول
است ؛ چرا كه همان شرايط و اوضاع و زمينه هايى كه باعث پيدايش آن رويدادها در جامعه
هاى پيشين گرديد، امكان تكرار و تحقق و بازسازى دارد، و مى دانيم كه تمايلات و
آرمان ها و خواسته هاى و انگيزه هاى انسان همانند: كمال طلبى ، آزادى خواهى ، جاه
طلبى ، لذت جويى ، و... - كه انگيزه ى پيدايش آن حوادث و رويدادها گرديده است -
هماره در سازمان وجود انسان خواهد بود، اگر چه ابزار كار و شيوه هاى عمل متفاوت
باشد.
((اگوست كنت ))، پدر جامعه شناسى نوين
مى نويسيد:
((تاريخ و گذشت زمان ، طبيعت بشر را عوض نمى كند(293).))
قرآن و مفهوم پديده ى تكرار تاريخ
شايد بتوان از قرآن شريف ، اين پيام آسمان به زمين و زمان و اين ارجدارترين
و ارزنده ترين يادگار پيامبر و سند جاودانه ى پاك روشى و پاك منشى و صداقت و ژرف
نگرى وصف ناپذير آن حضرت ، اين نكته ى ظريف و دقيق را دريافت كه : با وجود دگرگونى
بسيار در شيوه ى زندگى و سبك سيستم كارها و ابزارهاى آن ، به دليل تغيير ناپذيرى
فطرت و كشش هاى اصيل بشرى در روند جامعه و تاريخ ، جريان روزگار براى جامعه هاى
كنونى و آينده ، درست همان گونه خواهد بود كه بر پيشينيان رفت ، و قوانين حاكم بر
جامعه ها و نظام هاى عدالت خواه و رعايت كننده ى حقوق بشر و حكومت هاى واپسگر و
سركوب گر و تاريك انديش و تبهكار، بسان گذشته جريان خواهد يافت ؛ و اين همان پديده
ى تكرار تاريخ در كليات و جريان هاى عمومى سنت ها و قواعد حاكم بر جامعه و تاريخ
است .
با اين بيان منظور از تكرار تاريخ ، تكرار جريان سنت ها و قوانين حاكم بر جامعه و
تاريخ است ، كه هماره تكرار مى گردد؛ چرا كه بدان دليل كه با وجود همه ى تحولات در
زندگى برونى و ظاهرى و فكرى بشر، فطرت و كشش ها و غرايز انسان تغييرناپذير است ، و
گذشت زمان نمى تواند آنها را دستخوش دگرگونى سازد، و بدان دليل كه پيدايش رويدادهاى
تاريخى همانند - در ساختار و كليات ، نه جزئيات - ممكن ، منطقى و معقول مى نمايد؛
تكرار جريان سنت ها و قوانين حاكم بر جامعه و تاريخ نيز هماره منطقى و تخلف ناپذير
مى نمايد و تكرار مى گردد. آرى ، تا زمانى كه همان شرايط و اوضاع و زمينه هايى كه
باعث پيدايش آن رويدادهاى مترقى و منحط يا خوشايند و ناخوشايند در جامعه هاى پيشين
گرديد، امكان تكرار و تحقق و باز سازى دارد، و تا زمانى كه تمايلات و آرمان ها و
خواسته هاى انسان - كه انگيزه ى پيدايش آن حوادث و رويدادها گرديده ، در سازمان
وجود انسان جريان دارد - جريان سنت ها و قوانين حاكم بر جامعه و تاريخ نيز، هماره
امكان تكرار خواهد داشت ؛ چرا كه سنت هاى حاكم بر سرنوشت ها يا قوانين حاكم بر
جامعه و تاريخ در حقيقت يك سلسله واكنش ها در برابر عمل كردها و كنش هاست . عمل
كردهاى معين اجتماعى عكس العمل هاى معينى به دنبال خود دارد؛ از اين رو تاريخ با
اينكه با يك سلسله قوانين قطعى و تخلف ناپذير اداره مى شود، نقش انسان و آزادى و
اختيار او در ميدان حيات به هيچ وجه ناديده گرفته نشده و محو نمى گردد(294).
به عبارت ديگر سنت هاى خدا جز واكنش اعمال جامعه ، چيز ديگرى نيست . هر عمل فردى و
اجتماعى در زندگى ، يك رشته واكنش هايى را به دنبال خود دارد. براى جامعه غرق در
فساد و استبداد و در بند بى خبرى و تعصب و تاريك انديشى و بى بندوبارى اخلاقى ، يك
نوع واكنش خواهد بود و براى جامعه اى كه در نقطه ى مقابل چنين جامعه اى باشد واكنشى
ديگر، و سنت هاى قطعى و تخلف ناپذير خدا همين واكنش هايى است كه در كنار هر جامعه
اى قرار گرفته است ، كه با چشمان باز و نگرش انديشمندانه مى توان آنها را نگريست
و درس هاى لازم را گرفت
(295).
به عبارت ديگر، سنن و ضوابط حاكم بر جامعه و تاريخ يك سلسله قوانين و اصول كلى به
صورت قضاياى شرطى هستند، كه در صورت پيدايش شرط يا سبب و يا مقدمه ، حصول و وجود
پيدايش نتيجه و جزا و يا مسبب نيز قطعى است .اين قضاياى شرطى از طبيعت زندگى انسان
و چگونگى ارتباط او با جهان پيرامونش استخراج مى شود(296).
بنابراين در اين جمع بندى فشرده مى توان گفت : هر عمل كرد اجتماعى عكس العمل معين و
واكنش و ثمره ى مشخصى در پى دارد و سنن تاريخى همان واكنش و عكس العمل بينش و گرايش
و عمل كرد و جامعه ها و تمدن ها در گذشته ، حال و آينده است . يك سلسله اصول و
قوانين كلى و جهان شمول و تغيير ناپذيرى است به صورت قضاياى شرطى ، كه انسان با
آزادى و اختيار دست به كنش و عمل اجتماعى مى زند و بدين وسيله شرط و يا علت و يا
مقدمه را فراهم مى آورد، كه به دنبال آن واكنش و عكس العمل به صورت جريان سنت
پديدار مى گردد؛ جريانى كه تخلف ناپذير است و تبديل و تحويل در ساخت آن راه ندارد،
در گذشته چنين بوده و اكنون نيز چنين است و در آينده نيز چنين خواهد بود و اين يعنى
تكرار تاريخ .
به عنوان مثال :
1.تغيير انديشه و اخلاق و سياست و مديريت اوضاع و احوال مطلوب و نوانديشانه و مترقى
، يا منفى و تاريك انديشانه و واپسگرايانه ى جامعه و حكومتى با ابتكار خود، موجب مى
شود كه خداوند اوضاع . احوال آنان را تغيير دهد، و اين حقيقت ، بر پيشينيان چنين
خواهد رفت ؛ اين يعنى پديده ى تكرار تاريخ .
ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما باءنفسهم ...(297)
2. يا اگر جامعه اى به آگاهى و ايمان و هدفمندى و كمال جويى آراسته گردد و با
تقواپيشگى و رعايت حقوق بشر و عدل و داد عمل كند، در ميدان تنازع بقا، گوى سبقت را
خواهد ربود و مديريت و سررشته دارى و خلافت زمين در اختيار آن قرار خواهد گرفت ؛
اين حقيقت ، در گذشته چنين بوده و اكنون نيز چنين است و در آينده نيز چنين خواهد
بود و اين يعنى تكرار تاريخ .
وعد الله الذين ءامنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم فى
الارض كما استخلف الذين من قبلهم وليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم وليبدلنهم من
بعد خوفهم اءمنا يعبدوننى لا يشركون بى شيئا(298)
خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند وعده فرموده
است كه بى ترديد آنان را در روى زمين به جانشينى خود بر خواهد گزيد؛ درست همان سان
كه آن كسانى را كه پيش از آنان بودند، جانشين خود قرار داد؛ و آن دين و آيينى را كه
براى آنان پسنديده است به سود آنان استقرار خواهد بخشيد؛ و ترس آنان را به نعمت
امنيت تبديل خواهد ساخت ... .
3.يا اين كه : خروج از شاهراه عدالت و نفى مشاركت مردم به سرنوشت سياسى و اجتماعى
خويش و حكومت بر پايه ى انحصار و روش استبداد و ديكتاتورى و ستمكارى با هر نام و
شعار، سرانجامى جز سقوط و تباهى نخواهد داشت . اين حقيقت ، بر پيشينيان چنين رفته و
اكنون نيز بر جامعه ها و تمدن ها چنين مى رود و در آينده نيز بر پسينيان چنين خواهد
رفت ؛ و اين يعنى پديده ى تكرار تاريخ .
و تلك القرى اهلكناهم لما ظلموا و جعلنا لمهلكهم موعدا(299)
4.يا اين كه : همدلى و همكارى و مهر و لطف طبيعت و پديده هاى متنوع آن به يك جامعه
و گشايش درهاى بركات زمين و زمان بر روى يك ملت و نظام مردمى و مردم سالار و
آزادمنش ، در گرو ايمان و رعايت عدالت و راه و رسم امانتدارى در مديريت و احترام به
حقوق و آزادى و كرامت نوع است و عكس آن ، بى مهرى و قهر و خشم پديده هاى طبيعى را
نسبت به جامعه و حكومت خودكامه و مردم ستيز را در پى دارد؟ اين حقيقت ، بر پيشينيان
چنين رفته و بر جامعه ها و تمدن هاى كنونى نيز چنين مى رود و در آينده نيز بر جامعه
ها و حكومت ها چنين خواهد رفت ؛ و اين يعنى پديده ى تكرار تاريخ .ولو
اءن اءهل القرى آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض ولكن كذبوا
فاءخذناهم بما كانوا يكسبون
(300)
5.و يا اين كه : عادلانه و بشردوستانه بودن يا ظالمانه ددمنشانه رفتار نمودن حكومت
و سررشته داران يك جامعه ، در گرو نوانديشى و آگاهى جامعه از حقوق و حدود متقابل
خويش و مديريت و نهاد قدرت و به يك كلام شايستگى و يا ناشايستگى روحى و فكرى و
اخلاقى و علمى آن جامعه است ، كه حق حاكميت بر سرنوشت را چگونه ؟ با چه شرايط؟ چه
مدت ؟ و به چه كسانى به امانت مى سپارد؟ و چه اهرم هاى قانونى و تدابير خردمندانه و
عملى براى مشاركت جو و نقد و نظارت پذير و پاسخ گو و مسئول خواستن قدرت و
نمايندگان و امانتداران سياسى و ملى خويش ، و در صورت لزوم حساب كشيدن از آنان و جا
به جايى آنها به صورت انسانى و آزادمنشانه مى انديشد.
كذلك نولى بعض الظالين بعضا بما كانوا يكسبون
(301)
...ولا تصلح الولاه الا باستقامه الرعيه
(302)
6.و يا اين كه : رفاه زدگى و تجمل پرستى در اين جامعه باعث دورى از ارزش هاى معنوى
و انسانى و كفران نعمت ها مى گردد، و آن گاه سر از فاصله هاى هولناك طبقاتى و
بدبختى و سقوط آن جامعه در مى آورد. اين حقيقت ، بر پيشينيان چنين رفته و اكنون نيز
بر جامعه ها چنين مى رود و در آينده نيز بر پسينيان چنين خواهد رفت ؛ و اين يعنى
پديده ى تكرار تاريخ .
ضرب الله مثلا قريه كانت آمنه مطمئنه ياءتيا رزقها رغدا من
كل مكان فكفرت باءنعم الله فاءذاقها الله لباس الجوع والخوف بما كانو يصنعون
(303)
7.و يااين كه : اگر در جامعه و تمدن و نظامى ، با هر نام و عنوان ، بلاى انحصار
قدرت و امكانات و فرصت هاى پيشرفت و با جلوگيرى از گردش سالم قدرت ملى ، امكانات
عمومى ، امتيازات و اطلاعات و فرصت ها، طبقه ى مترف و مسرف و ممتاز و برتر از قانون
و فراتر مقررات و صاحبان قدرت ها و ثروت هاى باد آورده و نقد و نظارت ستيز پيدا
شود، و فسق فجور و قانون شكنى و بيداد و استبداد و اختناق و كشتار و خشونت و زندان
و شكنجه رواج يابد، تازيانه ى عذاب خدا چنين رفته و اكنون نيز به جامعه ها چنين مى
رود و در آينده نيز بر پسينيان چنين خواهد رفت ؛ و اين يعنى پديده ى تكرار تاريخ .
واذا اردنا اءن نهلك قريه اءمرنا مترفيها ففسقوا فيها فحق
عليها القول فدمرناها تدميرا(304)
هشدار قرآن در مورد پديده هاى تكرار
تاريخ
قرآن در اين مورد به جامعه ها و حكومت هاى خردمند و خردورز، چنين هشدار مى
دهند:
ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما باءنفسهم واذا اءراد
لله بقوم سوءا فلا مرد له وما لهم من دونه من وال
(305)
به يقين خدا آنچه از نعمت ها و مواهب و پيروزى و سرفرازى را ويژه ى جامعه اى ساخت ،
دگرگون نمى سازد تا اين كه خود آنان ، حال و روز درونى خويش و آنچه را در خود
دارند، دگرگون سازند. و هنگامى كه خدا براى جامعه اى به خاطر دگرگونى نامطلوبشان
بدى و آسيبى بخواهد، هيچ بازگشتى براى آن نيست و برايشان جز ذات پاك او، هيچ
حمايتگر و كارسازى نخواهد بود.
و نيز اين گونه هشدار مى دهد:
تلك اءمه قد خلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم ولا تسئلون عما
كانوا يعملون
(306)
آنان مردمى بودند كه روزگارشان به سر آمد. دستاورد آنان در زندگى ، براى خود آنان
است و عمل كرد شما نيز براى شماست ؛ و از آنچه آنان انجام مى دادند، هيچ گاه شما
مورد محاسبه و بازخواست قرار نخواهيد گرفت .
و نيز قرآن ، دست انسان را مى گيرد و او را به اعماق تاريخ مى برد تا نشان دهد كه
آنچه راز رشد و شكوفايى ، يا رمز پسرفت و خزان پيشينيان او شده ، همانها در زندگى
كنونى و آينده ى بشر نيز قابل تكرار و جريان خواهد بود:
افلم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبه الذين من قبلهم
دمر الله عليهم و للكافرين
(307)
آيا در زمين سير نكردند تا ببينند فرجام كسانى كه پيش از آنان بودند، چگونه بود؟
خدا آنان را زير و رو و نابود كرد؛ و براى حق ستيزان و اصلاح ناپذيران نظاير همين
كيفرها خواهد بود.
و نيز اين سان توجه مى دهد:
و تلك القرى اهلكناهم لما ظلموا وجعلنا لمهلكهم موعدا(308)
و مردم آن شهرها را هنگامى كه بيداد، پيشه ساختند نابود كرديم و براى نابوديان
موعدى قرار داديم ، كه در آن هنگامه و سر آمد مقرر نابود مى گردند.