1 - هدفدارى
جهان
بر اساس نگرش قرآن ، آفرينش جهان بر پايه ى حق و عدل استوار است و هرگز عبث
و بيهودگى و بى هدفى در آن راه ندارد.
اولم يتفكروا فى انفسهم ما خلق الله السماوات و الارض و ما
بينهما الا بالحق واجل مسمى
(232)
آيا به نظام شگفت انگيز آفرينش ننگريسته و آيا به خود نينديشيده اند كه خدا آسمان
ها و زمين و آنچه را ميان آن دو است ، جز براساس حق و براى سر آمدى معين نيافريده
است ؟
مجموعه ى جهان آفرينش نيز، از ناچيزترين ذرات تا عظيم ترين پديده هاى هستى ، در
برابر آفريدگار هستى خاضع و فرمانبردارند و حركت تمامى هستى هدفمند و هدفدار است و
به اراده ى آن تدبيرگر توانا و فرزانه به سوى هدفى معين و مشخص پيش مى رود؛ هدفى كه
در آن ، ايجاد زمينه ى مساعد و فرصت ها و امكانات مناسب براى رشد و تعالى انسان و
فراهم آمدن ميدان مسابقه ى تماشايى و شورانگيزى است كه فرزندان آدم در آن آزمون
گردند و فرصت خودسازى به دست آوردند و امكان يابند تا توانايى هاى دنياى وجود بهت
آور خود را شكوفا و زمين و زمان و جامعه و تاريخ را بر اساس فرهنگ و رشد و همت خود
بسازند.
قرآن در سوره ى ((دخان )) پس از ترسيم
صحنه اى از زندگى فرعون و فرعونيان و ديگر شرك گرايان تاريك انديش و ستمكار و
سرانجام هلاكت بار و طرز تفكر واپسگرايانه ى آنان - كه آفرينش را بى هدف و بيهوده
مى پنداشتند - بدين صورت هدفمندى و هدفدارى حكيمانه ى آفرينش را به تابلو مى برد:
وما خلقنا السماوات و الارض و ما بينهما لا عبين ما خلقنا
هما الا بالحق و لكن اكثر هم لا يعلون
(233)
ما آسمان ها و زمين و آن چه را كه در ميان اين دو است به بازى و بدون هدف نيافريده
ايم ؛ ما آن دو را جز به حق نيافريده ايم ، اما بيش تر آنان نمى دانند.
و نيز از سر تعظيم فرود آوردن جهان در برابر خدا - كه تجلى دهنده ى هدفدارى و
هدفمندى آفرينش است - بدين گونه پرده بر مى دارد:
تسبح له السموات السبع والارض ومن فيهن وان من شى ء الا يسبح
بحمده ولكن لا تفقهون تسبيحهم ...(234)
آسمان هاى هفت گانه و زمين و هركه در آنهاست ، او را به پاكى و عظمت مى ستايند؛ و
هيچ چيزى نيست جز اين كه با ستايش او تسبيح مى گويد، اما شما تسبيح آنها را نمى
فهميد.
و بدين صورت تصريح مى كند كه : آن چه كه در آسمان ها و زمين است ، براى خدا تسبيح
مى گويند و فرمانبردار او هستند:
يسبح له ما فى السماوات و الارض
(235)
و تاكيد مى كند كه :
الم تر ان الله يسجد له من فى السماوات ومن فى الارض الشمس و
القمر والنجوم والجبال والشجر والدواب وكثير من الناس وكثير حق عليه الغذاب ومن يهن
الله فما له من مكرم ان الله يفعل ما يشاء(236)
آيا نديدى و ندانستى كه خداست كه هر كه در آسمان ها و هر كه در زمين است و خورشيد،
ماه ، ستارگان ، كوه ها، درختان ، جنبندگان و بسيارى از مردم براى او سجده مى كنند؟
و بسيارى از مردم نيز كسانى هستند كه به كيفر نافرمانى خدا عذاب بر آنان ثابت و
لازم شده است ؛ و هر كه را خدا به كيفر عمل كرد ناشايسته اش خوار سازد، هيچ گرامى
دارنده اى براى او نخواهد بود؛ به يقين خدا هر چه بخواهد انجام مى دهد.
و نيز هدفدارى نظام زندگى را اين چنين ترسيم مى كند كه : خدا همان قدرتى است كه
نظام مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامتان از نظر بينش و گرايش
و منش و عمل كرد نيكو كارتريد و در اين ميدان مسابقه كدامين ها پيشتازترين ها
هستند.
الذى خلق الموت و الحيوه ليبلوكم ايكم اءحسن عملا(237)
بر اين باور هدفدارى و هدفمندى آفرينش در آياتى كه مورد نگرش قرار گرفت ، به سه
بيان و سه چهره ترسيم شده است :
1. نخست بدين صورت كه آفرينش جهان بر اساس حق و عدل و برنامه اى حساب شده و حكيمانه
است ، و نه باطل و بيهوده و بدون حساب و برنامه .
2. همه ى پديده هاى هستى ، از ناچيزترين ذرات تا عظيم ترين كهكشان ها، آفريدگار
هستى را تسبيح مى گويند و ذات بى همتاى آن تدبيرگر فرزانه را مى ستايند.
3. جهان ميدان عظيم مسابقه است تا كدامين ها در كسب ارزش هاى توحيدى و مقامات
انسانى و رعايت حقوق و مرزهاى عادلانه ى خدا، پيشتازترين ها باشند و برنده مدال
افتخار.
2 - هدفدارى انسان
در جهان بينى قرآن مجموعه ى نظام آفرينش هدفدار و هدفمند است و سير و حركت
جهان به سوى جهت معين و هدف مشخصى جريان دارد و انسان نيز - كه پرتوى از روح الهى
را در جان خود دارد و بر اساس اراده ى حكيمانه ى آفريدگارش به استعدادها و امكانات
و توانايى هاى عظيم درونى و برونى مجهز است - جزيى از اين نظام آفرينش و هم چون كل
نظام هدفدار است و به سوى جمال و كمال مطلق گام مى سپارد و در تاريخ طولانى و پر
فراز و نشيب خود، هم چنان در راه وارستگى ها و وآلايى ها و وصول به عالى ترين مرحله
ى كمال ممكن ، كه برايش مقرر شده است به پيش مى تازد.
مبارزه ى بى وقفه ى انسان با جهل ، فقر، بيمارى و مرگ و علاقه ى وصف ناپذيرش به
دانايى ، توانايى و جاودانگى و گريز او از كاستى و نقصان و عشق فطريش به توانايى و
اوج و رشد، تنفر انسان از عجز و ضعف و واماندگى و تمايل او به عزت و شكوه و
توانمندى ، نبرد دامنه دار انسان با اسارت و مظاهر استبداد و عشق سوزانش به آزادى و
حريت ، احساس بيگانگى انسان از مظاهر ناپايدار و فناپذير و زودگذر، و عطش او به
جذب شدن و پيوستن به يك جايگاه و پايگاه خلل ناپذير و استوار، همه و همه نمودهايى
از اين حركت هدفدار و هدفمند است ؛ همچنان كه فاصله ى انسان از انزوا و تفرق و
گرايش به سوى جمع ، سرخوردگى و بيگانگى انسان از ناهنجارى ها، زشتى ها و پليدى هاى
نهان و آشكار و رغبت عميق و سيرى ناپذيرش به سوى كمال و جمال و زيبايى مطلق نيز
چنين است . همه ى اينها جلوه ها و حقايقى هستند كه نشان دهنده ى حركت هدفدار و
هدفمند و تكاملى انسان است و تجلى دهنده ى همبستگى او با حركت عمومى جهان به سوى
تعالى ؛ همان هدفى كه آفريدگار هستى برايش مقرر ساخته است ؛ هدف والايى كه بخشى از
انسان ها با بهره ورى شايسته از آزادى و اختيار، آگاهانه به سويش پر مى كشند و پيش
مى روند و بخش ديگرى با سوء استفاده از اصل حريت و اختيار، بدان پشت كرده و راه
نگون بختى و انحطاط و بدنامى را بر مى گزينند(238).
و لقد بعثنا فى كل امه رسولا ان اعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت
فمنهم من هدى الله و منهم من حقت عليه الضلاله فسيروا فى الارض فانظروا كيف كان
عاقبه المكذبين
(239)
و به يقين ما در ميان هر جامعه اى پيام آورى برانگيخيم تا بگويد: هان اين مردم !
خداى يكتا را بپرستيد و از طاغوت دورى جوييد. پس گروهى از آنان كسانى هستند كه خدا
آنان را به دليل ژرف نگرى و بهده ورى نيك از اختيار هدايت فرمود و گروهى ديگر به
دليل عدم آگاهى به هدف و سوء اختيار خود، گمراهى بر آنان سزاوار گشت . پس در زمين
بگرديد و ببينيد سرنوشت سياه تاريك انديشان و تكذيب كنندگان حق و عدالت چگونه بوده
است .
3 - حركت هدفدار و هدفمند تاريخ
هم چنان كه جهان و مجموعه ى پديده هاى آن به سوى هدفى مشخص گام مى سپارند، و
همان طورى كه كاروان بشرى با شتاب در سير و حركت است و به سوى مقصد و مقصود معين به
پيش مى رود، حركت تاريخ نيز، نه بيهوده است و نه باطل ؛ نه به سوى انحطاط است و نه
ارتجاع ؛ نه عبث است و نه بازى و بازيچه ، نه بى هدف است و نه بدون مقصد؛ بلكه
هدفدار و هدفمند است و به سوى جهت و مقصدى معين و معلوم ره مى نوردد.
اين مقصد و هدف از ديدگاه قرآن وصول به كمال و جمال است ، عبادت و بندگى خدا است ،(240)
ساختن و آراستن دنياى نو و تمدن نمونه و شرايط مساعد و وضعيت مناسبى است ، كه به
راستى عدالت ها، حريت ها، دانش ها، بينش ها، صداقت ها، پاكدامنى ها، فضيلت ها،
امنيت ها، آرامش ها، انديشه ها، اخلاص ها، كرامت ها، صفاها، محبت ها، معيارها و
ارزش هاى توحيدى و عادلانه و بشردوستانه در آن رايج و حاكم باشد. از شگردها،
رياكارى ها سياست بازى ها و قدرت پرستى ها اثرى نباشد. همه ى شرايط رشد و فرصت هاى
تعالى براى همگان فراهم و همه ى موانع كمال از سر راه همگان كنار رود و به راستى
جهان ميدان مسابقه اى شعور آفرين و شورانگيز براى اوج گرفتن و پركشيدن به سوى آمرزش
و بندگى و بهشت برين خدا باشد، و دنيايى شود كه تمامى پيامبران و نهضت هاى توحيدى
در انديشه ى ساختن آن بودند(241).
آرى ، هدف حركت تاريخ اين است و اين سير خردمندانه و هدفمند و سرانجام خوش و مقصد
زيبا و تماشايى نيز در آيات تاريخى قرآن به صورت هاى گوناگون ترسيم شده است .
اين آيات گاهى در قالب پيروزى راه پيامبران ، زمانى با تحقق خلافت و مديريت
توحيدگرايان و سررشته دارى عدالت خواهان واقعى و برگزيده و مورد رضايت و خشنودى
آسمانيان و زمينيان و زمانى ديگر با ارث بردن زمين و زمان به وسيله ى خودساختگان و
خودشكوفايان يا صالحان و مصلحان .
در آياتى با نشانگرى رواج و استقرار دين خداپسندانه در سراسر گيتى و در آيات ديگر
با تحقق يافتن صلح و آزادى و امنيت جهانى .
در برخى از آيات با بيان اين اصل كه : سرانجام نيك و پيروزمندانه از آن تقوا پيشگان
و دادگران و آزادمنشان است ، و در برخى ديگر از آيات به صورتى ديگر.
ولقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلين انهم لهم المنصورون و ان
جندنا لهم الغالبون
(242)
و به يقين سخن و فرمان ما درباره ى بندگانمان - كه به رساندن پيام ما فرستاده شده
اند - از پيش چنين گذشته است : كه بى ترديد آنانند كه از سوى ما يارى و بر
دشمنانشان پيروز خواهند شد. و بى گمان لشكريان ما هستند كه بر حق ناپذيران و اصلاح
ستيزان چيره خواهند شد. حال اگر جامعه اى در اين روند و در اين راهپيمايى عظيم و
طولانى ، در جهت رشد و تكامل همه جانبه ى خود گام سپارد، در اين مسابقه ى بزرگ و
پرشور قهرمانانه شركت جويد، تمامى امكانات ، استعدادها و توانايى ها و فرصت هاى خود
را در مسيرى كه از جانب آفريدگار انسان و با ارسال پيامبران تعيين شده است ، قرار
دهد و با حركت جهان هستى - كه خضوع و فرمانبردارى در برابر حق و عدل و قوانين و
مقررات عادلانه ى اوست - منطبق سازد و ميان خود و اراده ى الهى رابطه ى صحيح و
خردمندانه ى ايجابى برقرار كند و مسئوليت شناسانه و كمال جويانه عمل كند، چنين
جامعه و تمدن و ملتى صعود خواهد كرد، اوج خواهد گرفت ، پيش خواهد رفت ، شايستگى
دوام و استمرار و بقا خواهد يافت ، تمامى عناصر طبيعت با او هماهنگى و همدلى و
همراهى خواهد نمود و درهاى بركات و خيرات بر روى آن جامعه گشايش خواهد يافت .
اما اگر جامعه در جهت ضد كمال و خلاف هدف و مقصد تكاملى تاريخ قرار گرفت ، امكانات
و توانايى هاى خود را به جاى رسيدن به هدف و دست يافتن به آرمان بلند خود، در جهت
هواها و عبث ها و بيهودگى ها و پستى ها سرمايه گزارى كرد، چنين جامعه اى دير يا زود
تاوان اين انحراف از هدف و اين بيگانگى از مسير را خواهد پرداخت و تازيانه ى عذاب
بر پيكر آن نواخته خواهد شد و دچار نگون بختى و انحطاط گشته و متلاشى خواهد گشت ،
كه نمونه هاى آن را مى توان در آيات بسيارى نگريست ، از آن جمله در آيه هاى :
30 - 40، از سوره ى عنكبوت ؛
8 - 19، از سوره ى سبا؛
113 - 116، از سوره ى نحل ؛
61 - 66، از سوره ى شعراء؛
45 - 58، از سوره ى نمل ؛
3 - 6، از سوره ى قصص و... و اين پيام ديگر بعد تاريخى قرآن به عصرها و نسل هاست .
21 - آيا ضوابط مشخصى بر جامعه و
تاريخ حاكم است ؟
آيا حركت تاريخ و روند تحولات و دگرگونى هاى جامعه ها، حركتى است بر اساس
قانون و ضابطه و قاعده ى كلى و عمومى و جهان مشمول ؟ آيا جامعه و تاريخ داراى عينيت
و شخصيت و واقعيت اند؟ يا اين كه روند تاريخ و جريانات و حوادث اجتماعى يك سلسله
فراز و نشيب ها و رخدادهايى است غير مرتبط، پراكنده و يكسره و به صورت تصادف و
اتفاق ؟ كدام يك ؟ اين است يا آن ؟
پيام ديگر بينش تاريخى قرآن پاسخ گوى اين پرسش حساس و سرنوشت ساز است .در بينش
تاريخى قرآن ، هرگز روند تاريخ روند كوركورانه و بى ضابطه نيست . اين روند هرگز بر
اساس تصادف و اتفاق جريان ندارد.نبايد جامعه و تاريخ را هم چون پر كاهى بر پهنه ى
دريا و بر روى امواج آب ها تصور كرد كه بدون جهت و هدف ، قانون و ضابطه و تدبير و
برنامه اى هر لحظه به سويى پرتاب مى شود.
از ديدگاه قرآن حركت جامعه و تاريخ ، داراى ضوابط و قواعد و سنن جهان شمولى است ،
كه به موجب آنها، نه ظهور و شكوفايى و صعود و رشد ملت ها و امت ها بى دليل است نه
عقب گرد، انحطاط، سقوط مرگ و انهدام تمدن ها.نه رشد و پيشرفت و تكامل و شكوفايى
جامعه ها تصادفى است و نه عقب ماندگى آنها اتفاقى است . يكى از انديشمندان در اين
مورد، از كتاب ((ملاحظات درباره ى علل و عظمت و انحطاط رويان
)) چنين نقل مى كند: تصادف بر حكم فرما نيست ، اين نكته را
مى توان از روميان پرسيد؛ زيرا آنان تا زمانى كه برنامه اى در فرمانروايى و
جهاندارى داشتند، با كاميابى هاى پياپى قرين بودند و چون برنامه اى ديگرى در پيش
گرفتند با عقب گردهاى پياپى رو به رو شدند.در هر نظام علت هايى ، خواه اخلاقى و
خواه جهانى در كار است كه نظام مورد نظر را به اعتلا و رشد و اوج مى رساند و برقرار
مى دارد، يا به سوى پرتگاه نابودى سوق مى دهد. همه ى پيشامدها تابع اين علل هستند،
و اگر تصادف يك نبود يعنى علتى خاص ، دولت و نظامى را واژگون كرده باشد، بى ترديد
علتى كلى در كار بوده است كه موجب گرديده تا دولت مورد اشاره به دنبال يك نبرد از
پا در آيد.
سخن كوتاه در اين مورد اين است كه ، روند اصلى است كه موجب همه ى پيشامدهاى كلى مى
شود، نه تصادف و اتفاق .(243)
آيات تاريخى قرآن نشانگر اين حقيقت سرنوشت ساز است كه تحولات و دگرگونى هاى تاريخ و
جامعه ها و تمدن ها تابع يك سلسله قالب ها و ضوابط كلى است و اين ضوابط و سنن از
چگونگى ارتباط انسان با خدا، خويشتن ، نوع و جهانى كه در آن زندگى مى كند، به دست
مى آيد كه به طور طبيعى همه ى عوامل اجتماعى و اقتصادى و جغرافيايى موجود در روابط
انسان ها را در بر مى گيرد.
به عبارت ديگر اين ضوابط و سنت هاى حاكم بر جامعه و تاريخ در حقيقت يك سلسله عكس
العمل ها و واكنش ها، در برابر عمل كردها و كنش ها هستند. يك سلسله قضاياى شرطى
هستند كه در صورت ايجاد شرط يا سبب ، نتيجه و مسبب نيز لاجرم حاصل خواهد شد؛(244)
به عنوان مثال :
1. دگرگونى ژرف در بينش ، گرايش و منش و درون دنياى وجود هر جامعه و مردمى با خواست
و ابتكار خود آنان ، باعث اين مى شود كه خدا اوضاع و احوال برونى و شرايط فرهنگى ،
هنرى ، اجتماعى ، اقتصادى ، نظامى و سياسى و مديريت آنان را هماهنگ و هم جهت با آن
دگرگونى درونى اخلاقى و عملى شان تغيير دهد. جهت رشد و كمال جويى و اصلاح طلبى و
آزادمنشى و رعايت مقررات عادلانه و حقوق بشر و شفاف سازى كارها و يافتن عيوب تباهى
ها و زدودن آنها بود، ثمره ى آن هم مطلوب و محبوب و سعادت ساز و رشدبخش خواهد بود،
اما اگر اين دگرگونى درونى و اخلاقى و علمى ، نامطلوب و زيانبار و استبدادطلبانه و
تاريك انديشانه و نهانكارانه و انحصارگرانه و يا ندانم كارانه بود، ثمره و واكنش آن
هم نامطلوب و هستى سوز خواهد بود.
قرآن در بيان اين قانون جهان شمول مى فرمايد:
ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما باءنفسهم و اذا اءراد
لله بقوم سوءا فلا مرد له و ما لهم من دونه من وال
(245)
به يقين خدا آنچه از نعمت هاى مواهب و پيروزى سرفرازى را ويژه ى جامعه اى ساخت ،
دگرگون نمى سازد. تا اين كه خود آنان ، حال و روز درونى خويش و آنچه را در خود
دارند دگرگون سازند. و هنگامى كه خدا براى جامعه اى به خاطر دگرگونى نامطلوبشان بدى
و آسيبى بخواهد، هيچ بازگشتى براى آن نيست و برايشان جز ذات پاك او، هيچ حمايت گر و
كارسازى نخواهد بود.
و در تحليل سقوط و فروپاشى برخى جامعه ها و نظام ها خدايگانى دروغين و خودكامه ى
فرعون ، در بيان راز اين فروپاشى روشنگرى مى نمايد كه :
...ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمه انعمها على قوم حتى يغيروا
ما بانفسهم و ان الله سميع عليم .
كداب ال فرعون و الذين من قبلهم كذبوا بايات ربهم فاهلكناهم بذنوبهم و اغرقنا ال
فرعون و كل كانوا ظالمين
(246)
اين كيفر دردناك به خاطر آن كارهايى است كه پيش تر به دست خود انجام داده ايد و نيز
به خاطر اين است كه خدا هرگز بر بندگان خود ستمكار نيست .
روش و عمل كرد آنان بسان روش فرعونيان و كسانى است كه پسش از آنها بودند. آنان به
آيات و نشانه هاى قدرت خدا كيفر ورزيدند و خدا هم آن ها را به كيفر گناهانشان
گرفتار ساخت . به يقين خدا نيرومند و سخت كيفراست .
اين كيفر سخت آنان به آن سبب است كه خدا هرگز نعمتى را كه بر مردمى ارزانى داشته
است دگرگون نمى سازد، و نيز به خاطر آن است كه خداوند شنوا و داناست .
روش عمل كردشان بسان روش فرعونيان و كسانى است كه پيش از آنان بودند. آنان آيات
ونشانه هاى يكتايى و قدرت پروردگارشان را دروغ انگاشتند و حق ستيزى پيشه ساختند، ما
نيز آنان را به كيفر گناهانشان نابود ساختيم و فرعونيان را غرق نموديم ، و همه آنان
ستمكار بودند.
2.اگر جامعه اى به ايمان تقوا رعايت مقررات عادلانه حقوق مردم آراسته گردند پروا،
پيشه كنند و اهل صلاح و اصلاح باشند در ميدان تنازع بقا، گوى سبقت را خواهند ربود و
خلافت و مديريت فرهنگى و اجتماعى و سياسى و زمين و زمان و آنها هديه خواهد شد:
وعد الله الذين امنو منكم وعلموا الصالحات ليستخلفنهم فى
الارض كما استخلف الذين من قبلهم وليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم وليبدلنهم من
بعد خوفهم اءمنا يغبدوننى لايشكرون بى شيئا...(247)
خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند وعده فرموده
است كه بى ترديد آنها را در روى زمين به جانشينى خود و تدبير امور جامعه بر خواهد
گزيد؛ درست همانسان كه آن كسانى را كه پيش از آنان بودند، جانشين خود قرار داد؛ و
آن دين و آيينى را كه براى آنان پسنديده است ، به سود آنان استقرار خواهد بخشيد؛ و
ترس و دلهره ى آنان را به نعمت امنيت و آرامش تبديل خواهد ساخت به گونه اى كه تنها
مرا مى پرستند و چيزى شريك همتاى من نمى سازد.
3.حكومت و مديريت جامعه بر پايه ى عدالت و دادگرى و رعايت حقوق بشر و به سبك عمومى
و همراه با مشاركت ، خواست قلبى و راءى مردم يا مردم سالارى - از آنجايى كه با
جريان عمومى خلقت هماهنگى كامل دارد - باعث رشد و پيشرفت ، عزت و سرافرازى و
شكوفايى و ماندگارى اين جامعه و نظام خواهد شد و خروج از شاهراه عدالت و رعايت حقوق
بشر و حكومت براساس بيدادگرى و ديكتاتورى و پايمال ساختن حقوق انسان ها و تن ندادن
به رضايت ، خشنودى ، خواست قلبى و راءى مردم يا مردم سالارى ، سرانجامى جز بدنامى ،
رسوايى ، عقب ماندگى و در نهايت بدنامى و فروپاشى و تباهى دنيا و آخرت نخواهد داشت
.
و تلك القرى اهلكناهم لما ظلموا و جعلنا لمهلكهم موعدا(248)
و مردم آن شهرها را هنگامى كه بيداد پيشه ساختند نابود كرديم .
4.رابطه ى درست و عملى و عادلانه و سازنده با طبيعت و نعمت هاى گوناگون آن و بهره
ورى بجا و به مورد و شايسته بر اساس حق و عدالت از آنها، موجب افزايش نعمت ها و
گرايش دردها بركات آسمان و زمين بر روى جامعه ى درست انديش و دادپيشه و مترقى و
نظام آزادمنش و سازنده ى زمين و زمان و تاريخ و آينده مى شود و در برابرش برخورد
تخريبى و ناآگاهانه و ناصواب و ظالمانه با طبيعت و مظاهر متنوع و بى شمار آن ، بلاى
كفران گرى و ناسپاسى ، تجمل پرستى و تفنن ، رفاه زدگى و مستى نعمت ، اسرافگرى و
تبذير، فساد اقتصادى و ايجاد فاصله هاى هولناك طبقاتى و انحصار قدرت و ثروت و فرصت
ها و اطلاعات در دست گروهى عوامباز و زورمدار و بهاى محروميت و سركوب ديگران با هر
بهانه و توجيه شبه قضايى و شبه قانونى و شبه مذهبى ، ناكامى و بد فرجامى و فروپاشى
در پى دارد.
و ضرب الله مثلا قريه كانت آمنه مطمئنه ياءتيها رزقها رغدا
من كل مكان فكفرت باءنعم الله فاءذاقها الله لباس الجوع والخوف بما كانوا يصنعون
(249)
و خداى فرزانه مثال زده است تا همگام فرجام شوم نا سپاسى و بيداد را بفهمد؛ و آن
مثال اين است : شهر و ديارى بزرگ و سرزمين آباد و امن و آرام بود و رزق و روزى آن
از هر سو به فراوانى و گستردگى مى رسيد، اما جامعه و نظام آن دستخوش بد مستى شد و
نعمت هاى خدا را ناسپاسى كرد، و خدا به كيفر آنچه آنان انجام مى دادند طعم تلخ
پوشيدن لباس گرسنگى و هراس را به آن شهر ساكنانش چشانيد.
5.امت ها و جامعه ها از آن جهت كه جامعه هستند، اعتلاها و انحطاطها، يا فرازها و
فرودها دارند، اما بر اساس ضوابط و قوانين و سنت هاى حاكم بر جامعه و تاريخ ، نه
تصادفى و اتفاقى و بى حساب و برنامه :
ان احسنتم احسنتم لا نفسكم و ان اساءتم فلها...(250)
اين يك قانون كلى و جهان شمون و پاينده است كه اگر جامعه اى نيكى كند و سياست هاى
سازنده و عادلانه در امور درون مرزى و فرامرزى پيشه سازد، در حقيقت به رشد و
ماندگارى و سعادت خود نيكى و خدمت كرده است و اگر بدانديشى و بداخلاقى و بيداد و حق
كشى پيشه كند باز هم به خويشتن خيانت و بيداد كرده است .