هزار و يك نكته از قرآن كريم
جلد دوم

اكبر دهقان

- ۸ -


آزمايش الهى  
اءم حسبتم أ ن تدخلوا الجنّة و لمّا ياءتكم مثل الّذين خلوا من قبلكم مسّتهم الباءساء والضّرّاء و زلزلوا حتّى يقول الرّسول و الّذين ءَامنوا معه متى نصر اللّه
أ لا إ نّ نصر اللّه قريب
(1016)
از آيه ى شريفه ى فوق نكاتى استفاده مى شود:
860
اين پندار و تفكر باطل در ميان مؤ منان وجود دارد كه چون طرفدار حق هستند، لازم است بدون تحمل رنج و درد به اهداف اجتماعى خود و سعادت ابدى برسند، و قرآن كريم اين تفكر را رد مى كند و مى فرمايد: در صورتى ايمان عامل سعادت است كه انسان در برابر سختى ها و آزمايش هاى الهى صبر و پايدارى داشته باشد؛ اءم حسبتم اءن تدخلوا الجنّة و لمّا يعلم اللّه الّذين جاهدوا منكم و يعلم الصّابرين (1017)
861
امتحان الهى براى كشف امرى بر خداوند نيست . زيرا چيزى بر خداوند پوشيده نيست تا به واسطه ى امتحان كشف شود، بلكه او علاّم الغيوب و عالم السرّ و الخفيّات است و حكمت امتحان دو چيز است :
الف بر شخص ممتحَن معلوم مى شود كه حقيقتا داراى چه صفاتى است و دعاوى او تا چه حد مقرون به حقيقت است . زيرا چه بسا بر خود انسان امر مشتبه مى شود و فكر مى كند داراى مراتب عاليه از ايمان و ملكات فاضله است ، ولى هنگامى كه امتحان پيش مى آيد، چه بسا خلاف آن ظاهر مى شود.
ب بر ديگران نيز موقعيّت و مرتبه ى اين شخص معلوم مى گردد كه اگر مورد عنايتى واقع شود يا معذّب به عذابى گردد، بدانند كه به جا و سزاوار بوده است .(1018)
862 سؤ ال : گفتن متى نصراللّه چگونه با علم و يقين پيامبر به نصرت الهى سازگار است ؟
پاسخ : روشن است كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله اذيت و آزار فراوانى از ناحيه ى دشمنان به او رسيد؛ به اندازه اى كه قرآن كريم گاهى به او تسليت مى دهد و مى فرمايد: و لقد نعلم انّك يضيق صدرك بما يقولون لعلّك باخع نفسك أ لاّ يكونوا مؤ منين . بنا بر اين ، گاهى پيامبر از كلماتى كه دشمنان به او مى گفتند، دلتنگ مى شد و يقين داشت كه نصرت الهى شامل حال او مى شود، ليكن نمى دانست در چه زمانى خدا او را يارى مى كند و هيچ مانعى ندارد كه پيامبر براى دانستن زمان نصرت الهى اين سخن متى نصراللّه را بگويد.(1019)
863 امتحان الهى به فراق فرزند
خداوند گاهى پدر را مبتلا به فراق فرزند مى كند، مانند حضرت يعقوب عليه السلام كه مدتى در فراق فرزندش يوسف به سر برد و حزن و غم و اندوه خويش را به خداوند بازگو كرد؛ قال انما أ شكو بثّى و حزنى الى اللّه (1020) و گاهى مادر را به فراق فرزند مبتلا مى سازد، مانند مادر موسى عليه السلام كه او نيز در فراق فرزندش و به دريا انداختن او محزون بود كه خداوند بشارت برگرداندن فرزندش ‍ را به او داد؛ فاذا خفت عليه فأ لقيه فى اليمّ و لا تخافى و لا تحزنى انّا رادّوه إ ليك (1021)
864 مال و فرزند از ديدگاه قرآن
قرآن كريم مال و فرزند را به نحو ((موجبه ى كليه )) ابزار آزمون الهى معرفى مى كند؛ إ نّما اءموالكم و اءولادكم فتنة (1022) و گاهى به نحو ((موجبه ى جزئيّه )) مى فرمايد: برخى همسران و فرزندان دشمن انسان هستند؛ يا اءيّها الّذين ءَامنوا انّ من اءزواجكم و اءولادكم عدوّا لكم فاءحذروهم (1023)
شايان توجه است كه آزمون بودن مال و فرزند را به صورت كلّى مطرح فرمود و دشمن بودن همسران و فرزندان را به صورت جزئى . زيرا هر مال و فرزندى وسيله ى امتحان است ، ولى هر همسر و فرزندى دشمن نيست .(1024)
865 آزمايش مردم
اءحسب النّاس اءن يتركوا اءن يقولوا ءَامنّا و هم لا يفتنون (1025)
امام معصوم عليه السلام مى فرمايد: مردم آزمايش مى شوند همان گونه كه طلا در كوره آزمايش مى شود و خالص مى شوند، همان گونه كه فشار آتش ‍ ناخالصى هاى طلا را از ميان مى برد و آن را خالص مى كند؛ يفتنون كما يفتن الذّهب ثمّ قال يخلصون كما يخلص الذّهب .(1026)
866 نعمت و نقمت ، دو ابزار آزمايش
خداوند متعال انسان ها را به نعمت و نقمت ، نيكى و بدى ، خير و شر مى آزمايد؛ و بلوناهم بالحسنات و السّيّئات (1027)، و نبلوكم بالشرّ و الخير فتنة (1028)
بنابراين ، كسانى كه نعمت هاى الهى را نشانه ى تكريم ، و نقمت هاى او را نشانه ى توهين به خود مى دانند، در اشتباه هستند وقرآن اين تحليل را مردود مى داند؛ فاءمّا الا نسان إ ذا ما ابتليه ربّه فاءكرمه و نعّمه فيقول ربّى اءكرمن # واءمّا إ ذا ما ابتليه فقدر عليه رزقه فيقول ربّى اءهانن (1029)
867 آمادگى در برابر فشارها و سختى ها
استعداد و آمادگى در برابر سختى ها، كار را بر انسان آسان مى كند و اگر اين استعداد پيش از وقوع آن سختى حاصل نشود، انسان به هنگام برخورد با آن ها دچار مشكل مى گردد كه گاهى قابل تدارك نيست . موارد لزوم آمادگى در قرآن كريم بدين شرح است :
1 آمادگى در امور نظامى ؛ و اءعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة (1030)
2 آمادگى در برابر فقر؛ من اءحبّنا اءهل البيت فليستعدّ للفقر جلبابا.(1031)
3 آمادگى در برابر بلا و مصيبت ؛ من اءحبّنا اءهل البيت فليستعدّ عُدّة للبلاء.(1032)
4 آمادگى براى سفر آخرت ؛ استعدّ لسفرك و حصّل زادك قبل حلول اءجلك .(1033)
868 رسيدن به سعادت در پرتو تحمل مشكلات
اءم حسبتم اءن تدخلوا الجنّة و لمّا يعلم اللّه الّذين جاهدوا منكم و يعلم الصابرين (1034)
مؤ منين در صدر اسلام چنين فكر مى كردند كه تنها بر دين حق بودن سبب غلبه و پيروزى آن ها در جنگ هاست و آنچه بيشتر اين فكر را در مغز آن ها رسوخ داده بود، پيروزى در جنگ بدر بود. بديهى است كه اين فكر فاسدى است و ايمان تنها نيمى از سعادت انسان را تاءمين مى كند. زيرا در اين صورت ، نظام آزمايش الهى باطل مى شود و هرگز مؤ من از كافر شناخته نخواهد شد.
اگر مجرد ايمانِ به حق ، عامل پيروزى گردد و انسان داخل بهشت شود، ميان ايمان ظاهرى و واقعى و درجات گوناگون آن تفاوتى نخواهد بود. پس ، ناچار بايد ايمان مرد مجاهد با ايمان مجاهد صابر يكسان باشد، همچنين كسى كه آرزوى انجام عمل نيكى را در سر پرورانده و در موقع خود نيز آن را انجام داده است ، با كسى كه اين آرزو را داشته ، ولى در مقام عمل از انجام آن خوددارى كرده است ، يكسان باشند و حال آن كه هرگز چنين نخواهد بود.(1035)
869 تكامل در پرتو تحمل مشكلات
نحن نقصّ عليك اءحسن القصص (1036)
هدف كلى سوره ى يوسف بيان ولايتى است كه خداوند نسبت به بنده اش دارد. آن بنده خود را خالص و دل را از محبت الهى سرشار كند و به ديگرى توجه نداشته باشد. خداوند شخصا تربيت چنين بنده اى را عهده دار شده و تمامى شئون او را به بهترين شكل ممكن اداره مى كند. از اين رو، تمامى مشكلاتى را كه براى حضرت يوسف عليه السلام پيش آمد، از حسادت برادران به وى و انداختن او در چاه ، فروخته شدنش به درهم هاى ناچيز، به زندان رفتن و ...، همه را وسيله ى رشد و تكامل و عامل موفقيت او قرار داد.
علت اين كه خداوند در آغاز تربيت ، رؤ يايى به او نشان داد، از اين جهت بود كه در همان ابتدا، دورنماى آينده ى درخشان او و ولايت خداوند را به او نشان دهد، تا براى او بشارتى باشد كه همواره در طول زندگى و تحولات گوناگون آن ، به ياد آينده ى روشن خويش باشد و در نتيجه در برابر حوادث و مشكلات ، پايدار و مقاوم باشد و آن ها را وسيله اى براى رسيدن به كمال خويش ‍ بداند.(1037)
870 آسان شدن مشكلات
اگر انسان بداند كارهاى او در منظر الهى است و خداوند اجر و مزد احسان كنندگان را ضايع نمى سازد، تمام مشكلات و حوادث سخت بر او آسان خواهد شد؛ إ نّ اللّه لا يضيع اءجر المحسنين (1038) از اين رو قوم نوح عليه السلام وقتى مشاهده كردند پيامبرشان كشتى مى سازد، او را مسخره مى كردند؛ و يصنع الفلك و كلّما مرّ عليه ملا من قومه سخروا منه (1039) خداوند به او تسلى داد و فرمود: كشتى را بساز. زيرا در منظر ما هستى ؛ و اصنع الفلك باءعيننا(1040) همچنين خداوند هنگامى كه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور صبر و مقاومت در برابر مشكلات مى دهد، خطاب به آن حضرت مى فرمايد: تو در منظر ماهستى ؛ و اصبر لحكم ربّك فإ نّك باءعيننا(1041)
امام حسين عليه السلام وقتى فرزندش على اصغر عليه السلام به شهادت رسيد، فرمود: شهادت او براى من آسان است . زيرا در منظر الهى است ؛ هونٌ علىّ ما نزل بى أ نّه بعين اللّه (1042)
871 افزون بودن آسانى ها بر سختى ها
فإ نّ مع العسر يسرا # إ نّ مع العسر يسرا(1043)
از آيه استفاده مى شود كه با هر سختى دو آسانى وجود دارد. زيرا كلمه العسر با ((الف و لام )) تعريف ذكر شده و منظور از العسر دوم ، همان العسر اول است ، اما كلمه يسر به صورت نكره آمده و يسر دوم غير از ((يسر)) اول است . پس با هر سختى دو آسانى وجود دارد.(1044)
872 آزادى در قرآن
قرآن درباره ى آزادى مطالب مختلفى را بيان فرموده است كه به قسمتى از آن اشاره مى شود:
الف نفى عبوديت غير خدا و پرستش خداى يگانه ، زمينه ساز آزادى انسان است ؛ أ لاّ نعبد إ لاّ اللّه و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون اللّه (1045)
ب آزادى از ستم نعمتى بزرگ از ناحيه خداست ؛ اذكروا نعمة اللّه عليكم إ ذ أ نجاكم من ءال فرعون (1046)
ج رهايى انسان ها از سلطه پذيرى ديگران از اهداف انبياست ؛ ما كان لبشر أ ن يؤ تيه اللّه الكتاب و الحكم و النّبوّة ثم يقول للنّاس كونوا عبادا لى من دون اللّه (1047)
د پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آزاد كننده ى مردم از قيد و بند خرافات است ؛ الّذين يتّبعون الرّسول النّبىّ الا مّىّ .... و يضع عنهم إ صرهم و الا غلال الّتى كانت عليهم (1048)
873 محدوده ى آزادى
1 آزادى بيان در امر به معروف و نهى از منكر محدود به موارد خيرخواهى و نصيحت است ؛ ولتكن منكم أ مّة يدعون إ لى الخير و ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر(1049)
2 آزاد بودن فريادخواهى واظهار تظلّم ؛ لا يحبّ اللّه الجهر بالسّوء من القول إ لاّ من ظلم (1050)
3 آزادى بيان محدود به دورى جستن از پخش مطالب مشكوك است ؛ و لا تقف ما ليس لك به علم إ نّ السّمع البصر و الفؤ اد كلّ اءولئك كان عنه مسئولا(1051)
4 آزاد نبودن مؤ منان در مسخره كردن ديگران ؛ يا اءيّها الّذين ءامنوا لا يسخر قوم من قوم (1052)
5 آزادى اظهار نظر، محدود به اجتناب از اهانت به مقدسات اقوام و ملت هاست ؛ و لا تسبّوا الّذين يدعون من دون اللّه فيسبّوا اللّه عدوا بغير علم (1053)
6 آزادى گفتار و اعمال ، محدود به پرهيز از سوء استفاده ى دشمنان است ؛ لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا واسمعوا ...(1054)
7 ممنوعيت ورود به منازل بدون خبر قبلى ؛ لاتدخلوا بيوتا غير بيوتكم حتّى تستاءنسوا(1055)
8 محدود بودن آزادى عمل در برخورد با اولياى الهى و لزوم رعايت احترام آنان ؛ لا تقدّموا بين يدى اللّه و رسوله (1056)
9 محدويت آزادى در معاشرت با خانواده . وعاشروهنّ بالمعروف (1057)
10 ممنوعيت شركت در مجلس گناه . اذا رايت الذين يخوضون فى اياتنا فاعرض ‍ عنهم حتى يخوضوا فى حديث غيره وامّا ينسينّك الشيطان فلا تقعد بعد الذكرى مع القوم الظالمين (1058)
11 پرهيز از سؤ الات بى جا. يا ايها الذين امنوا لا تسئلوا عن اشياء ان تبد لكم تسؤ كم (1059)
12 پرهيز از فرزند كشى به خاطر تنگ دستى . ولا تقتلوا اولادكم خشية املاق (1060)
13 پرهيز از معامله باطل . يا ايها الذين امنوا لا تاءكلوا اموالكم بينكم بالباطل الا ان تكون تجارة عن تراض منكم (1061)
14 پرهيز از دادن ثروت به دست بى خردان . ولا تؤ توا السفهاء اموالكم التّى جعل اللّه لكم قياما(1062)
874 زندان از ديدگاه قرآن
كلمه سجن كه به معناى زندان است ، در 9 مورد از قرآن كريم به مناسبت زندانى شدن حضرت يوسف عليه السلام به كار رفته است ؛ گاه خود اين واژه و گاه مشتقات آن . در يك مورد نيز در داستان فرعون آمده است : اگر معبودى را جز من برگزينى ، تو را از زندانيان قرار مى دهم ؛ لئن اتّخذت إ لها غيرى لا جعلنّك من المسجونين (1063)
از اين تعبيرات به خوبى استفاده مى شود كه در عصر موسى عليه السلام و فرعون ، حتى قبل از آن در عصر يوسف عليه السلام و عزيز مصر، زندان به معناى واقعى وجود داشت كه باگناه و بى گناه را در آن مى افكندند، اما آنچه مسلّم است ، در قرآن كريم حدّاقل در يك مورد، حكم زندان ديده مى شود كه با تعبير امساك آمده است : كسانى از زنان شما كه مرتكب فساد و فحشا شوند، چهار شاهد از مسلمانان را بر كار آن ها بطلبيد، اگر آنان گواهى دادند، آن زنان را در خانه هاى خود حبس كنيد تا مرگشان فرا رسد. يا اين كه خداوند راهى براى آن ها قرار دهد؛ واللاّتى ياءتين الفاحشة من نسائكم فاستشهدوا عليهنّ اءربعة منكم فان شهدوا فأ مسكوهنّ فى البيوت حتّى يتوفّاهنّ الموت اءو يجعل اللّه لهنّ سبيلا(1064) معروف در ميان مفسران آن است كه اين آيه پيش از نزول آيه ى سوره ى مباركه ى نور و تعيين كيفر صد تازيانه يا رجم نازل شده و ناظر به مجازات زنانى است كه مرتكب فساد و فحشا مى شدند و حكمشان را حبس ابد معين كرده است .
فصل دهم : معارف 
معارف در قرآن
عوامل انحراف
ولايت در قرآن
آيات محكم و متشابه
معناى املا
اقسام تزيين
معناى طيّب
لوح محفوظ
لقاء اللّه
گياهان در قرآن
دعوت اسلام به حيات
قرض الحسنه در قرآن
تدريجى بودن احكام اسلام
معانى قرآن
آزادى در قرآن
اجابت دعوت
علت طلب هدايت از خدا
معانى دين در قرآن
تفاوت دين با شريعت
برخورد مردم با سخن حق و آيات الهى
معارف قرآنى 
875 عوامل انحراف از عدالت
از نظر قرآن كريم عوامل مختلفى براى انحراف از مرز عدالت وجود دارد:
الف حبّ ذات و علاقه ها و روابط؛ يا اءيّها الّذين ءامنوا كونوا قوّامين بالقسط شهداء للّه و لو على اءنفسكم اءو الوالدين و الا قربين ان يكن غنيا اءو فقيرا فاللّه اءولى بهما(1065)، اين آيه ى شريفه به علاقه هاى خطرناك اشاره مى كند كه مبادا آن دوستى ها و مسايل عاطفى و فاميلى شما را از مرز عدالت خارج كند.
ب ناراحتى هاى انسان از افراد يا گروه ها؛ يا اءيّها الّذين ءامنوا كونوا قوامين للّه شهداء بالقسط و لا يجرمنّكم شناءن قوم على أ لاّ تعدلوا اءعدلوا هو اءقرب للتّقوى (1066)
ج رشوه ؛ و لا تاءكلوا اءموالكم بينكم بالباطل و تُدلوا بها إ لى الحكّام لتاءكلوا فريقا من اءموال النّاس بالا ثم و اءنتم تعلمون (1067)
876 ولايت در قرآن
در قرآن كريم ولايت براى خداوند و ملائكه و انسان بيان شده است :
الف ولايت خداوند دو گونه است : تكوينى و حقيقى ، تشريعى و اعتبارى . ولايت تكوينى يعنى تصرف در همه ى اشيا و تدبير امر خلق بر پايه ى اراده ى الهى ، مانند: اءم اتّخذوا من دونه اءولياء فاللّه هو الولىّ(1068) مراد از ولايت تشريعى ، ارشاد، توفيق تشريع شريعت و به طور كلى ولايت در امور مرتبط با دين است . بر اين اساس ، خداوند ولى مؤ منين و متقين است ؛ اللّه ولى الّذين ءامنوا يخرجهم من الظّلمات الى النّور(1069).
ب ولايت ملايكه نسبت به مؤ منان ، مانند: نحن اءولياءكم فى الحيوة الدّنيا و فى الاخرة (1070)
ج ولايت تشريعى انسان كامل ، مانند: النّبى أ ولى بالمؤ منين من اءنفسهم (1071) و إ نّما وليّكم اللّه و رسوله و الّذين ءامنوا ...(1072)
د ولايت تكوينى انسان كامل ؛ تمام كارهاى خارق العاده اى كه از انبيا و اولياى الهى در قرآن كريم بيان شده ، حكايت از ولايت تكوينى آنان در جهان هستى مى كند، مانند خشك شدن دريا براى حضرت موسى عليه السلام ؛ فاضرب لهم طريقا فى البحر يبسا(1073) و شكافته شدن قمر براى حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله ؛ اقتربت السّاعة و انشق القمر(1074) و نظاير اين امور.
877 آيات محكم و متشابه
منه ءايات محكمات هنّ اءمّ الكتاب و أُخر متشابهات (1075)
مقصود از اِحكام آيات اتقان مخصوصى است كه در اين قبيل از آيات وجود داشته و در دلالت كردن بر مدلول خود هيچ تشابهى ندارند. مانند: اللّه خالق كل شى ء(1076)، و منظور از متشابهات ، آن آياتى است كه در نظر ابتدايى مصداق و مدلول واقعيش براى شنونده روشن نيست و اين تشابه ، به حال خود باقى است تا وقتى كه آن را به محكمات ارجاع دهيم .
مثلا در آيه ى الرّحمن على العرش استوى (1077) تصريح شده كه خداوند بر كرسى قرار گرفته است ، در نظر ابتدايى براى شنونده ترديد حاصل مى شود و براى او معناى حقيقى آن روشن نيست ، ليكن وقتى به آيه اى چون : ليس كمثله شى ء(1078) خداوند شبيه چيزى نيست ، ارجاع شود، معلوم مى شود كه استقرار خداوند بر عرش از نوع استقرار جسمانى نيست كه اعتماد و تكيه بر مكان باشد، بلكه منظور تسلط و احاطه بر ملك است . همچنين هنگامى كه آيه ى إ لى ربّها ناظرة (1079) (به پروردگارش نظر مى كند)، به مخاطب القا مى شود، در حال ترديد قرار مى گيرد و منظور واقعى را نمى فهمد، ولى پس از مراجعه به امثال آيه ى لا تدركه الا بصار و هو يدرك الا بصار(1080) معلوم مى شود كه مقصود از آن نگاه كردن جسمانى نيست .(1081)
878 معناى املا در قرآن
و لا يحسبنّ الّذين كفروا إ نّما نملى لهم خيرٌ لا نفسهم (1082)
كافران هرگز نپندارند كه چون مهلتشان مى دهيم ، به سود آنان است . نملى از مصدر املاء به معناى مهلت دادن است . اگر ((املاء)) به معناى ديكته معروف شده است ، به همين معناست كه املا كننده ، جمله به جمله مى گويد و در فواصل آن ها مكث مى كند و مهلت مى دهد تا نويسنده آن را بنويسد، اين مهلت دادن به گناهكاران جزو سنن الهى و مكر و استدراج است . اگر خداوند هر گناه و فجورى را بلافاصله در دنيا جزا مى داد، چهره ى جهان تغيير مى يافت و تكليف و اختيار انسان به حال خود باقى نمى ماند و به اين شباهت داشت كه خداوند براى اثبات حقانيت هر صاحب حقّى دخالت كند يا هماره معجزه و خوارق عادت ظاهر سازد. با اين كه دنيا دار تكليف است نه دار جزا و كيفر.(1083)
879 سرّ اِفراد و جمع آوردن فعل
و يعبدون من دون اللّه ما لا يملك لهم رزقا من السّموات و الا رض شيئا و لا يستطيعون (1084)
سرّ اِفرادِ يملك و جمع بودنِ لا يستطيعون آن است كه از جهت نظر به لفظِ ما فعل يملك مفرد واز جهت توجه به معناى ((ما)) فعل يستطيعون به هيئت جمع ذكر شده است .
چنانچه اين اِفراد و جمع در آيه ى شريفه ى و جعل لكم من الفلك و الا نعام ما تركبون لتستووا على ظهوره (1085) نيز ملاحظه شده كه ظهور به صورت جمع و ضمير ((ه )) به صورت مفرد ذكر شده است .(1086)
880 تكامل بشر در پرتو قرآن
خداوند متعال چهار مرحله از مراحل تربيت و تكامل بشر را در پرتو قرآن كريم بيان مى كند؛ يا اءيّها النّاس قد جاءتكم موعظة من ربّكم و شفاء لما فى الصّدور و هدى و رحمة للمؤ منين (1087) مرحله ى اول موعظه است . وقتى انسان ها در درياى غفلت غوطه ور هستند و باطن آن ها را تاريكى شك و ريب فراگرفته ، قرآن كريم آن ها را اندرز مى دهد و از خواب غفلت بيدار مى كند. در مرحله ى دوم ، قرآن مجيد روح بشر را از رذايل اخلاقى و صفات زشت پاك مى كند و در مرحله ى سوم ، انسان ها را با مهربانى به معارف حق اسلام و اخلاق كريمه و اعمال شايسته هدايت مى كند و در مرحله ى چهارم ، انسان ها لياقت و استعداد دريافت رحمت حق را پيدا مى كنند و به تدريج ترقى مى كنند تا سرانجام به انبيا و اولياى حق ملحق مى شوند. بنا بر اين ، هر يك از اين مراحل به دنبال ديگرى قرار دارد و جالب اين كه همه ى اين ها در سايه ى قرآن كريم صورت مى پذيرد.(1088)
881 كاربرد متعاكس اسم فاعل و مفعول
در قرآن كريم در دو مورد اسم فاعل به معناى اسم مفعول آمده است . مانند: لا عاصم اليوم من أ مر اللّه الاّ من رحم (1089) كه عاصم به معناى معصوم است و مانند: خلق من ماء دافق (1090) كه به معناى مدفوق است ، و در سه مورد اسم مفعول به معناى اسم فاعل آمده است . مانند: حجابا مستورا(1091)و انّه كان وعده ماءتيا(1092)و جزاء موفورا(1093)
882 اقسام تزيين در قرآن
از نظر قرآن كريم تزيين بر دو نوع است . گاهى تزيين امور دنيوى جهت نيل به آخرت و طلب رضايت الهى است كه انسان به وسيله ى انجام اعمال مختلفه اى كه مربوط به مال و جاه و اولاد و نفوس است ، رضايت الهى را به دست مى آورد، كه اين نوع از تزيين را خداوند به خود نسبت مى دهد؛ إ نّا جعلنا ما على الا رض زينة لها(1094)و قل من حرّم زينة اللّه الّتى اءخرج لعباده و الطّيّبات من الرّزق (1095)
نوع ديگر، تزيينى است كه براى جلب قلوب افراد نسبت به امور دنيوى و باز داشتن و غافل كردن آن ها از ياد خدا ست . اين نوع از تزيين تصرّف شيطانى است كه خداى متعال آن را به شيطان نسبت داده و بندگانش را از آن برحذر داشته است ؛ قال ربّ بما اءغويتنى لا زيّننّ لهم فى الا رض (1096)و و زيّن لهم سوء اءعمالهم (1097) پس قسم دوم از تزيين كه منسوب به شيطان است ، به خدا نسبت داده نمى شود، فقط از آن جهت كه تصرّف شيطان و همه ى اسباب خير و شر به اذن الهى است ، به خداوند مستند است .(1098)