هزار و يك نكته از قرآن كريم
جلد دوم

اكبر دهقان

- ۷ -


فصل نهم : مسايل سياسى و اجتماعى 
حكومت ، موهبت الهى
حكومت از ديدگاه موحد و مشرك
تفاوت مسئولان نظام اسلامى با نظام طاغوتى
وظيفه ى كارگزاران حكومت اسلامى
شيوه ى برخورد با دشمنان
لزوم كسب قدرت در برابر يهود
عداوت و دشمنى يهود
راز سقوط بنى اسرائيل
سپردن ثروت به افراد ناتوان
ممنوعيت ضرر زدن
اهميت مشاوره در اسلام
نقش انسان در تحول زندگى
اوصاف مبلغان
شيوه ى تبليغ
پيروزى مكتب
مستضعف در قرآن
آزمايش مردم
نعمت و نقمت ، دو ابزار آزمايش
عزّت
سياسى و اجتماعى 
828 حكومت ، موهبت الهى
اطلاق مُلك شامل هر مُلكى اعم از حق يا باطل مى شود و تمام اقسام آن به خداوند مستند است ؛ قل اللّهمّ مالك الملك تعطى الملك من تشاء و تنزع الملك ممّن تشاء(891) ملك فى حد نفسه ، موهبتى از مواهب الهيه و نعمتى از نعم اوست كه مى توان به وسيله ى آن ، آثار نيكويى در اجتماع انسانى پديد آورد و خداوند متعال گرايش به آن را در انسان ها قرار داده است . از طرفى هم مى توان گفت : ملكى كه نا اهلان دارند، ذاتا مذموم نيست ، بلكه خود آن ها مذموم هستند كه حكومت را وسيله ى ستم قرار داده اند.
بدين جهت ، حضرت يوسف عليه السلام در برابر نعمت ملك و سلطنت ، از خداوند فرجام نيكو تقاضا مى كند؛ ربّ قد ءاتيتنى من الملك ... توفّنى مسلما(892)، اما هنگامى كه خداوند به نمرود سلطنت عطا مى كند، وى در برابر حضرت ابراهيم عليه السلام مى ايستد و مبارزه مى كند؛ اءلم تر إ لى الّذى حاجّ إ براهيم فى ربّه أ ن ءَاتيه اللّه الملك (893)
829 حكومت از ديدگاه موحّد و مشرك
خداوند حكومت مصر را به دو نفر عطا كرد: فرعون و يوسف . وقتى حكومت مصر را به فرعون دادند، به خود اضافه كرد و گفت : اءليس لى ملك مصر(894)و در نتيجه خوار و ذليل گشت ، اما حضرت يوسف عليه السلام ملك مصر را به خداوند اضافه كرد و گفت : ربّ قد ءاتيتنى من الملك (895)و در نتيجه عزيز گشت .(896)
830 تفاوت مسئولان نظام اسلامى با نظام طاغوتى
از نظر قرآن كريم مسئولين نظام اسلامى هرگاه به قدرت و حكومت برسند، احكام اسلام (از قبيل برپا داشتن نماز، پرداخت زكات ، امر به معروف و نهى از منكر و ...) را اجرا مى كنند؛ الّذين إ ن مكّنّاهم فى الا رض اءقاموا الصلوة و ءَاتوا الزّكوة و اءمروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و للّه عاقبة الا مور(897)، اما نظام طاغوتى هرگاه قدرت و تسلّط بر مستضعفان پيدا كند، كارى جز فساد، تبهكارى و ظلم انجام نمى دهد؛ إ نّ الملوك إ ذا دخلوا قرية افسدوها(898). زيربناى اين دو روش دو طرز تفكر است . زيرا منطق افراد صالح و متّقى كه در راءس آن انبيا و اولياى الهى هستند، اين است كه پيروزى و سعادت براى كسى است كه تهذيب نفس و تزكيه ى روح كرده باشد؛ قد اءفلح من زكّيها(899)، اما منطق افراد طغيانگر كه در راءس آن فرعونيان هستند، اين است كه پيروزى و سعادت براى كسى است كه زور بگويد و قلدرى از خود نشان دهد؛ قد اءفلح اليوم من استعلى (900)
831 وظيفه ى كارگزاران حكومت اسلامى
تلك الدّار الا خرة نجعلها للّذين لا يريدون علوا فى الا رض و لا فسادا(901)
حضرت على عليه السلام هنگام دستيابى به خلافت ظاهرى ، شخصا در بازارها قدم مى زد، گمشده ها را راهنمايى مى كرد، ضعيفان را كمك مى كرد و از كنار فروشندگان و كسبه رد مى شد و آيه ى شريفه ى تلك الدّار الا خرة .... را براى آن ها مى خواند. سپس مى فرمود: اءنزلت هذه الا ية فى اءهل العدل و التّواضع من الولاة و اءهل القدرة من النّاس ؛ اين آيه ى در باره ى زمامداران عادل و متواضع و همچنين ساير قدرتمندان از توده هاى مردم نازل شده است .(902)
832 خداوند بهترين قانونگذار
أ فحكم الجاهليّة يبغون و من اءحسن من اللّه حكما لقوم يوقنون (903)
بهترين قانون آن است كه مقنّنِ آن شرايط زير را داشته باشد:
الف از تمام اسرار هستى و انسان در حال و آينده آگاه باشد.
ب هيچ هدف انتفاعى نداشته باشد.
ج هيچ لغزش عمدى و سهوى نداشته باشد.
د از هيچ قدرتى نترسد.
ه‍ خيرخواه همه باشد.
اين شرايط همه در خداوند متعال وجود دارد. بنا بر اين ، بهترين قانونگذار خداوند است .(904)
833 شيوه ى برخورد با دشمنان
شيوه ى برخورد با دشمنان در موارد مختلف تفاوت دارد:
1 سلام كردن ؛ إ ذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما(905)
2 نرم سخن گفتن ؛فقولا قولا ليّنا(906)
3 سكوت ؛ فذرهم يخوضوا و يلعبوا حتّى يلاقوا يومهم الّذى يوعدون (907)
4 صبر كردن ؛ فاصبر كما صبر أ ولوالعزم من الرّسل (908)
5 اعراض ؛ اءعرض عنهم (909)
6 غلظت ؛ واغلظ عليهم (910)
7 مقابله به مثل ؛ فإ ذا اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم (911)
834 اقسام اتّحاد
در قرآن كريم از سه گونه اتحاد سخن رفته است : اتحاد در جوامع انسانى ، اتحاد در ميان موحّدان و اتحاد در ميان مؤ منين . قرآن كريم نسبت به اتحاد در جوامع انسانى مى فرمايد: اگر گروهى كافرند، ليكن آسيبى به جامعه ى اسلامى نمى زنند، آن ها بايد در جامعه ى اسلامى از قسط و عدل اسلامى برخوردار باشند؛ لا ينهيكم اللّه عن الّذين لم يقاتلوكم فى الدّين و لم يخرجوكم من دياركم أ ن تبرّوهم و تقسطوا إ ليهم (912) و در باره ى اتحاد ميان موحّدان مى فرمايد: ... تعالوا إ لى كلمة سواء بيننا و بينكم أ لاّ نعبد إ لاّ اللّه و لا نشرك به شيئا(913)و در باره ى اتحاد ميان مؤ منان مى فرمايد: يا اءيّها الّذين ءَامنوا ادخلوا فى السّلم كافّة (914)
835 لزوم كسب قدرت در برابر يهود
و من اءهل الكتاب من إ ن تاءمنه بقنطار يؤ دّه إ ليك و منهم من إ ن تاءمنه بدينار لا يؤ دّه إ ليك إ لاّ ما دمت عليه قائما(915)
بعضى از اهل كتاب كسانى هستند كه اگر ثروت زيادى به رسم امانت به آن ها بسپارى ، به تو باز مى گردانند و برخى ديگر كسانى هستند كه اگر يك دينار هم به آنان بسپارى ، به تو باز نمى گردانند، مگر اين كه بالاى سر آن ها ايستاده و بر آن ها مسلّط باشى .
از اين آيه يك اصل كلى و اساسى در باره ى روحيه ى يهود استفاده مى شود كه بسيارى از آن ها چنان هستند كه در پرداخت حقوق ديگران هيچ اصلى را جز قدرت به رسميّت نمى شناسند، مسلمانان براى استيفاى حقوق خود از آن ها هيچ راهى جز اين ندارند كه بكوشند و كسب قدرت كنند تا آن ها در برابر اداى حق ، تسليم گردند.(916)
836 عداوت و دشمنى يهود
لتجدنّ اءشدّ النّاس عداوة للّذين ءامنوا اليهود و الّذين اءشركوا(917)
چرا خداوند صفت عداوت و دشمنى يهود و مشركان را بر شخص آن ها مقدم داشت ، با اين كه چنين تعبيرى هم ممكن بود: لتجدنّ اليهود و الّذين اءشركوا اءشدّ النّاس عداوة للّذين ءامنوا.
در پاسخ مى توان گفت : چون مقصود ذكر دشمنى آن ها است ، نظر به شخص ‍ آن ها نيست ، در اين صورت بايد نخست از عداوت سخن بگويد. افزون بر آن از سبقت ذكر عداوت نيز مى توان استفاده كرد كه يهوديان چنان آماده و مهيا براى دشمنى و آزار رسانى و نابود كردن اهل ايمان هستند كه گويا دشمنى آن ها پيشاپيش آن ها در حركت است ، مى شتابند تا اهل ايمان را دريابند.(918)
837 عوامل پيروزى بنى اسرائيل
قرآن كريم داستان تقاضاى بنى اسرائيل از پيامبرشان را مبنى بر نصب فرماندهى براى جنگ با دشمنان خود، چنين بيان مى كند: خداوند طالوت را به فرماندهى آنان انتخاب كرد و سرانجام طالوت و سپاهيانش بر جالوت پيروز شدند. از تحليل داستان پيش گفته درمى يابيم كه عوامل پيروزى آنان بدين شرح است :
1 رهبر توانا و لايق ؛ زاده بسطة فى العلم و الجسم (919)
2 پيروان مؤ من ؛ قال الّذين يظنّون أ نّهم ملاقوا اللّه (920)
3 توكل ؛ كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة بإ ذن اللّه (921)
4 صبر و استقامت ؛ ربّنا اءفرغ علينا صبرا و ثبّت اءقدامنا(922)
5 انگيزه ى الهى داشتن ؛ وانصرنا على القوم الكافرين (923)
838 راضى نشدن دشمنان اسلام از مسلمانان
لن ترضى عنك اليهود و لا النّصارى حتّى تتّبع ملّتهم قل إ نّ
هدى اللّه هو الهدى
(924)
اين آيه ى شريفه در عين اين كه خطاب به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله است ، خطاب به همه ى مسلمانان عالم در طول تاريخ نيز هست كه هرگز يهود و نصارى از شما راضى نخواهند شد، مگر آن كه تسليم بى چون و چراى دين و مذهب آنان شويد و از اصل و ارزش هاى الهى كناره بگيريد. زيرا قرآن كريم مى فرمايد: دشمنان شما تا جايى جنگ و ستيز را ادامه مى دهند كه شما از دينتان برگرديد؛ لا يزالون يقاتلونكم حتّى يردّوكم عن دينكم (925)، ولى شما مسلمانان بايد با قاطعيت كامل دست رد به سينه ى نامحرم بزنيد و بگوييد كه هدايت ، فقط هدايت الهى است و تنها راه سعادت راه وحى است ، نه پيروزى بر تمايلات اين و آن .(926)
839 راز سقوط بنى اسرائيل
حدود نهصد آيه ى قرآن كريم در باره ى حضرت موسى عليه السلام و بنى اسرائيل است ؛ مردمانى كه ساليان دراز زير ستم فرعون سوختند و ساختند و با قيام حضرت موسى عليه السلام از شرّ فرعون نجات يافته ، حكومتى مستقل به رهبرى حضرت موسى عليه السلام تشكيل دادند، و خداوند در باره ى آن ها فرمود: إ نّى فضّلتكم على العالمين (927) اى بنى اسرائيل ! من شما را بر مردم عصر خودتان برترى دادم ، اما در جاى ديگر قرآن مى خوانيم : و باؤ وا بغضب من اللّه (928) آنان گرفتار قهر و غضب الهى شدند.
چگونه يك ملت عزيز، ذليل مى شود؟ خود قرآن راز اين قصه را اين گونه بيان مى كند:
1 علما و دانشمندان يهود قانون آسمانى را تغيير دادند؛ يحرّفون الكلم عن مواضعه (929)
2 تجار و بازرگانان به سراغ ربا رفتند؛ و اءخذهم الرّبا و قد نهوا عنه (930)
3 گروهى جذب گوساله طلايى شده و به دنبال او رفتند و گوساله پرست شدند؛ انّكم ظلمتم اءنفسكم باتّخاذكم العجل (931)
4 عموم مردم رفاه طلب شده و از جنگ و دفاع پرهيز داشتند. وقتى حضرت موسى عليه السلام به آن ها فرمود: در اين شهر جبّار و ستمگرى هست ، برويم و با او بجنگيم ، آن ها گفتند: اذهب اءنت و ربّك فقاتلا انّا هيهنا قاعدون (932) تو با خدايت به جنگ برو، ما اينجا نشسته ايم .(933)
840 تاريخ و فلسفه ى تاريخ ‌
هميشه نجات افراد يا امت ها در پرتو صفات و افعال شايسته بوده و سقوط افراد يا امت ها نيز در پرتو صفات و افعال زشت صورت گرفته است . از اين رو قرآن كريم ، در كنار بيان تاريخ و سرگذشت اقوام يا افراد، فلسفه ى تاريخ را نيز بيان مى كند تا مايه ى عبرت و درس زندگى براى همه باشد؛ و لقد اءهلكنا القرون من قبلكم لمّا ظلموا ... كذلك نجزى القوم المجرمين (934)، اءهلكنا القرون تاريخ است ، كذلك نجزى فلسفه ى تاريخ است .
رفتن حضرت يونس عليه السلام با حالت غضب و اين گمان كه ما بر او سخت نمى گيريم و تسبيح خداوند و ذكر الهى به هنگام گرفتارى ، تاريخ است ؛ و ذا النّون إ ذ ذهب مغاضبا(935)، و كذلك ننجى المؤ منين ، فلسفه ى تاريخ است .(936)
841 علل شكست ملت ها از نظر قرآن
1 طغيان ؛ لا تطغوا فيه فيحلّ عليكم غضبى (937)
2 گناه ؛ فاءهلكناهم بذنوبهم (938)
3 ترس و بى تفاوتى ؛ إ نّا هيهنا قاعدون (939)و و إ ذا ذكّروا لا يذكرون (940)
4 التقاط؛ اءفتؤ منون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض فما جزاء من يفعل ذلك منكم إ لاّ خزى فى الحيوة الدّنيا(941)
5 بخل و دنيا پرستى ؛ اءنفقوا فى سبيل اللّه و لا تلقوا باءيديكم إ لى التّهلكة (942)
6 تفرقه و اختلاف ؛ و لا تنازعوا و تفشلوا(943)
7 سستى ؛ حتّى إ ذا فشلتم و تنازعتم فى الا مر و عصيتم (944)
در يك جمله امام سجاد عليه السلام مى فرمايد: اللّهمّ إ نّى اءعوذبك من الكسل و الفشل و الهمّ و الغمّ و البخل و الجبن و الفقر و الغفلة و القسوة و الشهوة ؛ امام سجاد عليه السلام عوامل بدبختى و سقوط ملت ها را در بى نشاطى ، كم كارى ، بى حالى ، غم و غصه خورى ، بخل و دنيا پرستى ، ترس ، فقر، غفلت ، قساوت قلب و سرانجام در شهوت پرستى مى داند.(945)
842 سپردن ثروت به افراد ناتوان
و لا تؤ توا السّفهاء اءموالكم الّتى جعل اللّه لكم قياما(946)
اموال خود را كه خداوند وسيله ى قوام زندگى شما قرار داده ، به دست سفيهان ندهيد. آيه ى فوق با اين كه در باره ى يتيمان بحث مى كند، يك حكم كلى و عمومى براى همه ى موارد را دربر دارد كه انسان نبايد در هيچ حالى اموالى را كه در اختيار اوست يا زندگى او به نوعى به آن بستگى دارد، به دست افراد كم عقل بسپارد. اين آيه ى شريفه درس بزرگ اجتماعى به ما مى دهد كه افراد قاصر و ناتوان را به دليل كمك شخصى به آن ها، به كارهايى نگماريد كه قدرت انجام آن را ندارند. زيرا اگر اين كار يك منفعت جزئى براى او داشته باشد، زيان هاى كلى براى اجتماع دارد. بنابراين ، كسانى كه افراد ضعيف و ناتوان را به پست هاى تبليغى و مذهبى براى كمك و ارفاق به آن ها انتخاب مى كنند، در اشتباه هستند.
گفتنى است : سرّ اين كه خداوند، مال را عامل قيام مردم دانسته است ، آن است كه مال سبب استقلال و قوام زندگى انسان است و اين از باب اطلاق اسمِ مسبّب بر سبب است .(947)
843 ممنوعيت ضرر زدن
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله : لا ضرر و لا ضرار فى الا سلام (948) هر گونه ضرر زدن در اسلام ممنوع است :
1 آموزش هاى مضرّ؛ يتعلّمون ما يضرّهم و لا ينفعهم (949)
2 ضرر زدن به مكتب و وحدت ؛ اتّخذوا مسجدا ضرارا(950) قرآن كريم به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى گويد: كسانى كه مسجد مى سازند و قصد آن ها ضرر زدن به وحدت و انسجام مسلمين است ، تو در آن مكان نماز نخوان ؛ لا تقم فيه اءبدا(951)
3 ضرر به همسر؛ لا تضارّوهنّ لتضيّقوا عليهنّ(952)
4 ضرر به فرزند؛ لا تضارّ والدة بولدها(953)
5 ضرر در معاملات و بدهكارى ها؛ و لا يضارّ كاتب و لا شهيد(954)
6 ضرر به ورثه ؛ من بعد وصية يوصى بها اءو دين غير مضارّ(955)
844 اهميت مشاوره در اسلام
و شاورهم فى الا مر(956)
موضوع مشاوره در اسلام از اهميت خاصى برخوردار است ، از اين رو با اين كه پيامبر نيازى به مشورت ندارد، خداوند به او دستور مى دهد كه با مردم مشورت كند؛ و شاورهم فى الا مر. نكته ى قابل توجه اين كه كلمه ى الا مر در آيه ى شريفه مفهوم وسيعى دارد و همه ى كارها را شامل مى شود، ولى مسلم است كه پيامبر هرگز در احكام الهى و قانون گذارى مشورت نمى كرد و تنها در چگونگى اجراى قانون ، نظر مسلمان ها را جويا مى شد.
مشورت فوايد فراوانى دارد. از جمله :
الف انسان كمتر گرفتار لغزش مى شود.
ب اگر انسان در كار خود مواجه با پيروزى شود، كمتر مورد حسد ديگران واقع مى شود و اگر شكست بخورد زبان اعتراض مردم بر او بسته است .
ج انسان ، ارزش شخصيت افراد و ميزان دوستى و دشمنى آن ها را با خود درك خواهد كرد.
د مشورت كردن موجب شخصيّت دادن به ديگران و احترام به افكار و نظر آن هاست .(957)
845 نقش انسان در تحوّل زندگى
إ نّ اللّه لا يغيّر ما بقوم حتّى يغيّروا ما باءنفسهم (958)
جمله ى فوق كه در دو مورد در قرآن كريم با تفاوت مختصرى آمده ، قانون كلى و عمومى را بيان مى كند؛ قانونى سرنوشت ساز و حركت آفرين و هشدار دهنده . اين قانون كه يكى از پايه هاى اساسى جهان بينى و جامعه شناسى در اسلام است ، به ما مى گويد: مقدرات شما قبل از هر چيز و هر كس در دست خود شماست و هر گونه تغيير و دگرگونى در خوشبختى و بدبختى اقوام ، در درجه ى اول به خود آن ها بازگشت مى كند. شانس و اقبال و تصادف و تاءثير اوضاع فلكى و مانند اين ها بى پايه است ، بلكه هر گونه تغييرات برونى ، متكى به تغييرات درونى ملت ها و اقوام است .
اين اصل قرآنى مى گويد: براى پايان دادن به بدبختى ها و ناكامى ها بايد دست به انقلابى از درون بزنيم . براى رهايى از گرفتارى ها بايد فورا به جستجوى نقطه ضعف هاى خويش بپردازيم و با بازگشت به سوى خداوند، روح خود را پاك كنيم .
جالب توجه اين كه حاكميت اين اصل قرآنى را ما در انقلاب اسلامى ايران به خوبى مشاهده كرديم ؛ يعنى بدون اين كه دولت هاى استعمارى و ابرقدرت هاى حيله گر روش خود را تغيير دهند، هنگامى كه ما از درون دگرگون شديم ، همه چيز دگرگون شد. به هر حال اين درسى است براى امروز و فردا و فرداهاى ديگر و براى همه ى مسلمانان و همه ى نسل هاى آينده .(959)
846 شرايط عمران و توليت مساجد
از نظر قرآن كريم تصدّى توليت و پرداختن به تعمير مساجد شرايطى دارد:
الف اعتقادى ؛ ايمان به مبداء و معاد.
ب عملى ؛ برپا داشتن نماز و پرداخت زكات .
ج روحى ؛ شجاعت و نفوذ ناپذيرى .
قرآن كريم مى فرمايد: إ نّما يعمر مساجد اللّه من ءَامن باللّه و اليوم الاخر و اءقام الصّلوة و ءَاتى الزّكوة لم يخش إ لاّ اللّه (960) مسجد پايگاه مهم عبادى و اجتماعى مسلمانان است ، بنا بر اين هم متولّيان آن بايد صالح و پاك باشند، هم برنامه هايش سازنده و تربيت كننده ، هم بودجه اش مشروع و حلال ، هم مسجديان اهل تقوا؛ اگر سازندگان مساجد، جباران و سلاطين باشند و پيشنمازان آن افراد بى سواد و ترسو، و خادمان آن هم افراد بى حال ، طبعا مساجد از هدف اصلى خود كه آبادى معنوى است ، دور خواهند ماند.(961)
847 اوصاف مبلغان
مبلّغان از نظر اسلام بايد داراى اوصاف زير باشند:
1 تحمل شنيدن سخنان زشت و نسبت هاى ناروا را داشته باشند؛ به حضرت نوح عليه السلام نسبت گمراهى و به حضرت هود عليه السلام نسبت سفاهت دادند، اما آن ها فقط آن نسبت را از خود نفى مى كردند؛ قال الملا من قومه إ نّا لنريك فى ضلال مبين # قال يا قوم ليس بى ضلالة (962)و قال الملا الّذين كفروا من قومه إ نّا لنريك فى سفاهة ....# قال يا قوم ليس بى سفاهة (963)
2 مبلغ هم بايد خير خواه و دلسوز باشد و هم از علوم كافى برخوردار باشد. حضرت نوح عليه السلام به قوم خود گفت : اءبلّغكم رسالات ربّى و اءنصح لكم و اءعلم من اللّه ما لا تعلمون (964)
3 مبلّغان بايد نسبت به مردم چون برادر باشند و به آنان عشق بورزند؛ و إ لى عاد اءخاهم هودا قال يا قوم اعبدوا اللّه (965)
4 مبلّغان بايد از تهديدهاى مخالفان خود نترسند، چون تهديد و تبعيد در اين راه هميشه بوده است . قرآن سخن كفار خطاب به انبيا را چنين نقل مى كند: به آيين ما درآييد، و گرنه بيرونتان مى كنيم ؛ قال الّذين كفروا لرسلهم لنخرجنّكم من اءرضنا اءو لتعودنّ فى ملّتنا(966)
848 شيوه ى تبليغ ‌
شيوه ى تبليغ (انذار) بايد گام به گام باشد: اول فاميل وخويشاوندان ؛ واءنذر عشيرتك الا قربين (967) بعد مردم منطقه ؛ و لتنذر اءمّ القرى (968) سپس همه ى مردم ؛ لا نذركم به و من بلغ (969)
849 پيروزى مكتب
و لقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلين # إ نّهم لهم المنصورون # و إ نّ
جندنا لهم الغالبون
(970)
خداوند در آيات فوق وعده ى قطعى به نصرت و پيروزى پيامبران و مؤ منان راستين را داده است .
سؤ ال : اگر مشيت الهى به يارى انبيا و مؤ منان است ، پس چرا در طول تاريخ انبيا به شهادت رسيدند يا گروه هايى از مؤ منان در جنگ شكست خوردند؟
پاسخ اين سؤ ال با توجه به يك نكته روشن مى شود كه پيروزى تنها به معناى غلبه ى ظاهرى نيست ، بلكه برترى مكتب و الگو شدن يك مجاهد شهيد در زندگى بشر و عزّت و سربلندى در نزد همه ى آزادگان جهان نيز به معناى پيروزى است وپيروزى واقعى همين است .
سيد قطب در تفسيرش سخنى دارد كه شاهد ارزنده اى بر اين مقصود است . او مى گويد: امام حسين عليه السلام در چنان صحنه ى بزرگ و دردناك و تاريخى شربت شهادت نوشيد، آيا اين پيروزى بود يا شكست ؟
از نظر ظاهر شكست بود، از نظر واقع و حقيقت ، پيروزى عظيمى به دست آورد. در روى زمين براى هر شهيدى ، قلوب پاك انسان ها مى لرزد، عشق و عواطف را بر مى انگيزد و غيرت و فداكارى را در نفوس به جنب و جوش در مى آورد، همان گونه كه امام حسين عليه السلام چنين كرد. اين سخنى است كه همه ى شيعيان و هم غير شيعيان از ساير مسلمين و هم گروه عظيمى از غير مسلمان ها در آن متفق و هم عقيده اند. چه بسيار شهيدانى كه اگر هزار سال زنده مى ماندند، نمى توانستند به مقدار شهادتشان عقيده و مكتب خود را يارى كنند... .
افزون بر آن ، نبايد فراموش كرد كه وعده ى خداوند مبنى بر غلبه ى مؤ منان ، يك وعده ى مشروط است ، نه مطلق . زيرا در آيات فوق كلمه ى عبادنا به معناى بندگان ما و جندنا به معناى لشكر ما، دليل روشنى است براى شرايط پيروزى . ما مى خواهيم نه بنده ى خدا باشيم و نه جزو لشكر الهى و با اين حال پيروز گرديم ! از اين رو، در جنگ احد كه مسلمانان در ظاهر شكست خوردند، قرآن كريم علت عدم پيروزى آن ها را سه امر دانسته است :
1 سستى ؛ فشلتم
2 اختلاف ؛ تنازعتم
3 تخلّف از فرمان پيامبر؛ عصيتم . اين تعبيرات نشان مى دهد كه چون آن ها شرايط پيروزى را رعايت نكردند، به مقصد نرسيدند.(971)
850 عزّت در پرتو اعتقاد به حق و عمل صالح
من كان يريد العزّة فللّه العزّة جميعا إ ليه يصعد الكلم الطّيّب
و العمل الصّالح يرفعه
(972)
وجه اتصال صدر آيه ى شريفه من كان يريد العزّة به ذيل آن إ ليه يصعد الكلم الطّيّب ، اين است كه مشركان قريش آلهه ى خود را وسيله ى عزّت و شرافت و شوكت خود مى دانستند، چنانچه قرآن كريم مى فرمايد: و اتّخذوا من دون اللّه ءالهة ليكونوا لهم عزّا(973) از اين رو خداوند اين طالبان عزّت را به سوى خودش دعوت كرد و به آن ها خاطرنشان ساخت كه همه ى عزت از خداست و در توضيح آن چنين فرمود: توحيد و يگانه پرستى به سوى او صعود مى كند و عمل صالح هم آن را در صعودش كمك مى كند، در نتيجه انسان به خدا نزديك مى شود و بر اثر نزديك شدن ، از منبع عزت كسب عزت مى كند.(974)
851 عزّت مؤ من در پرتو ايمان
و للّه العزّة ولرسوله و للمؤ منين (975)
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: خداوند تمام امور مؤ من را به او واگذار كرده ، اما به او اجازه ى ذليل كردن خودش را نداده است . زيرا خداوند مى فرمايد: عزت براى خدا و پيامبر و مؤ منان است . بنا بر اين ، سزاوار است كه مؤ من عزيز باشد و ذلت به خود راه ندهد و عزت مؤ من در پرتو ايمان و اسلام اوست .(976)
852 خداوند، عزّت بخش مؤ منان
هر عزت و عظمتى در گرو امداد الهى است و بشر با صرف نظر از يارى خداوند، جز فقر و ذلت سرمايه ى ديگرى ندارد. مؤ منان هم با قطع نظر از عنايات الهى ، مردمى ضعيف و ذليلند. بنا بر اين ميان نسبت دادن ذلت به مؤ منان در جنگ ؛ و لقد نصركم اللّه ببدر و اءنتم اءذلّة (977) و آياتى چون : و للّه العزّة و لرسوله و للمؤ منين (978) منافاتى نيست . زيرا عزت مؤ منان هم وابسته به عزت پروردگار است و خداوند مى فرمايد: فللّه العزّة جميعا(979)
افزون بر آن ، برخورد مؤ منان با مشركان در جنگ بدر، نشانه ى آن است كه نسبت ذلت به اهل ايمان ، نسبى است و با توجه به قدرت و عظمتى است كه مشركان از نظر تجهيزات جنگى داشته اند و اسناد دادن ذلت نسبى به كسانى كه عزيز و محترمند، مانعى ندارد. چون خداوند در قرآن به كسانى نسبت ذلت داده است كه خودش آن ها را مى ستايد؛ فسوف ياءتى اللّه بقوم يحبّهم و يحبّونه اءذلّة على المؤ منين (980)
853 عزّت واقعى و خيالى
عزت بر دو قسم است : عزت خيالى كه از غير خداوند درخواست مى شود؛ اءيبتغون عندهم العزّة (981) و عزت واقعى كه خود بر دو قسم است : عزت فردى و عزت اجتماعى .
عزّت فردى ؛ عزّت فردى در پرتو ايمان و عمل صالح و بندگى خدا و ترك معصيت تحقق مى يابد؛ من كان يريد العزّة فللّه العزّة جميعا إ ليه يصعد الكلم الطّيّب و العمل الصّالح يرفعه (982) على عليه السلام در اين زمينه مى فرمايد: الهى كفى بى عزّا اءن اءكون لك عبدا(983)، همچنين امام مجتبى عليه السلام مى فرمايد: من اءراد عزّا بلا عشيرة و غنى بلا مال و هيبة بلا سلطان فلينتقل عن ذلّ معصية اللّه الى عزّ طاعته .(984)
عزّت اجتماعى ؛ عزّت اجتماعى مردم در صورتى است كه جامعه ى اسلامى در پرتو امامت معصوم زندگى كند؛ إ نّ الا مامة زمام الدين و نظام المسلمين و صلاح الدّنيا و عزّ المؤ منين .(985)
854 تعهّد در قرآن
در قرآن كريم از چند نوع تعهد سخن به ميان آمده است :
الف تعهد عمومى خدا از مردم كه همان عبوديت است ؛ اءلم اءعهد إ ليكم يا بنى ءادم (986)
ب تعهدگيرى خداوند از انبيا؛ و إ ذ اءخذنا من النّبيّين ميثاقهم و منك و من نوح و إ براهيم و موسى و عيسى ابن مريم و اءخذنا منهم ميثاقا غليظا(987)
ج تعهدگيرى از وارثان انبيا كه عالمان راستين هستند؛ رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدّلوا تبديلا(988)، رجال علمى كه وارثان راستين پيامبرانند، غير از تعهد عمومى ، تعهد خاص ‍ ديگرى دارند كه آنان را به انبيا نزديك مى كند و اين عهدِ ويژه همان است كه در خطبه ى شقشقيه چنين ترسيم شده است : اءما و الّذى فلق الحبّة و براء النسمة لولا حضور الحاضر و قيام الحجّة بوجود النّاصر و ما اءخذ اللّه على العلماء أ ن لا يقارّوا على كظّة ظالم و لا سغب مظلوم ؛ يعنى خداوند از عالمان دين و دانشوران آيين خود تعهد گرفته است كه در برابر شكمبارگى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان آرام نگيرند و آن بى عدالتى را با سكوت آرام نگذاشته و امضا نكنند.(989)
855 عدم وفا به تعهّدات
بعضى از انسان ها هنگام گرفتارى با خداوند تعهد مى بندند كه اگر نجات پيدا كردند، عمل خيرى انجام دهند، اما پس از نجات يافتن ، به تعهد خود عمل نمى كنند؛ و منهم من عاهد اللّه لئن ءَاتينا من فضله لنصّدّقنّ و لنكوننّ من الصّالحين # فلمّا ءَاتيهم من فضله بخلوا به و تولّوا و هم معرضون .(990) زن هنگامى كه احساس سنگينى در حمل خود كرد، زن و شوهر دست به دعا برمى دارند و مى گويند: خداوندا! اگر به ما فرزند صالحى عطا كنى ، از شكرگزاران خواهيم بود، ولى هنگامى كه خداوند به آنان فرزند صالحى عطا كرد، آنان براى خداوند شريكانى قرار مى دهند؛ فلمّا أ ثقلت دعوا اللّه ربّهما لئن ءَاتيتنا صالحا لنكوننّ من الشّاكرين # فلمّا ءَاتيهما صالحا جعلا له شركاء فيما ءَاتيهما...(991)
856 معناى مستضعف
إ لاّ المستضعفين من الرّجال و النّساء و الولدان لا يستطيعون حيلة و لا يهتدون سبيلا(992)
از بررسى آيات و روايات چنين بر مى آيد: افرادى كه از نظر فكرى يا بدنى يا اقتصادى به گونه اى ضعيف باشند كه قادر به شناسايى حق از باطل نباشند يا با تشخيص عقيده ى صحيح ، بر اثر ناتوانى جسمى يا ضعف مالى يا محدوديت هايى كه محيط بر آن ها تحميل كرده ، قادر به انجام وظايف خود به طور كامل نباشند و نتوانند مهاجرت كنند، آن ها را مستضعف گويند.
از آيه ى شريفه ى و إ ن من اءمّة إ لاّ خلا فيها نذير(993) بر مى آيد كه در هر امتى پيامبرى وجود داشته است ، اما اين معنا را كه دعوت هر پيامبرى به تك تك افراد امت رسيده است ، نمى توان از آيه ى شريفه استفاده كرد. زيرا نشئه ى دنيا، نشئه ى تزاحم علل و اسباب است كه مانع حصول اين غرض مى شود. چنان كه در ساير مقتضيات عمومى چنين است . مثلا هر انسانى كه به دنيا مى آيد، مجهز به جهاز تناسلى است تا بتواند با ازدواج نسلى از خود باقى بگذارد، لكن بعضى افراد قبل از فرزند دار شدن مى ميرند.
بنابراين ، نبوت و انذار عمومى در هر امتى لازم است ، اما وصول پيام دين به تمام افراد جامعه با موانعى مواجه است . در نتيجه ، هر فردى كه دعوت پيامبر به او نرسيد، حجت بر او تمام نيست ، و او جزو مستضعفين است كه امرشان به دست خداست .
از حضرت على عليه السلام نقل شده است : و لا يقع اسم الاستضعاف على من بلغته الحجّة فسمعتها أ ذنه و وعاها قلبه ؛ مستضعف به كسى گفته نمى شود كه حجت بر او تمام شده و حق را شنيده و فكرش آن را درك كرده است . از امام كاظم عليه السلام نيز نقل شده است : الضعيف من لم ترفع له حجّة و لم يعرف الا ختلاف ، فإ ذا عرف الا ختلاف فليس بضعيف ؛ مستضعف كسى است كه حجت و دليل به او نرسيده باشد و به وجود اختلاف (در مذاهب و عقايد كه محرك به تحقيق است ) پى نبرده باشد، اما هنگامى كه به اين مطلب پى برد، مستضعف نيست .(994)
857 سرنوشت اهل طغيان
قرآن كريم سرنوشت اهل طغيان را آتش جهنم مى داند؛ فاءمّا من طغى # و ءَاثر الحيوة الدّنيا # فإ نّ الجحيم هى الماءوى (995)و در جاى ديگر مى فرمايد: إ نّ جهنّم كانت مرصادا # للطّاغين ماءبا(996) آنگاه نمونه هايى از افراد طغيانگر را بيان مى كند:
1 فرعون ؛ إ ذهب إ لى فرعون إ نّه طغى (997)
2 مخالفان انبيا؛ كذلك ما أ تى الّذين من قبلهم من رسول إ لاّ قالوا ساحر و مجنون# اءتواصوا به هم قوم طاغون (998)
3 منافقان ؛ ... اللّه يستهرى ء بهم و يمدّهم فى طغيانهم يعمهون (999)
858 اوصاف كافران
قرآن كريم نشانه هاى فراوانى براى كافران مى شمارد. به برخى از آن ها توجه فرماييد:
1 اسراف ؛ و كذلك نجزى من أ سرف و لم يؤ من بايات ربّه (1000)
2 اعتراض ؛ أ مّا الّذين كفروا فيقولون ماذا اءراد اللّه بهذا مثلا(1001)
3 اعراض از آيات الهى ؛ و ما تاءتيهم من ءاية من ءايات ربّهم الاّ كانوا عنها معرضين (1002)
4 تبعيت از باطل ؛ ذلك باءنّ الّذين كفروا اتّبعوا الباطل (1003)
5 بخل ؛ الّذين يبخلون و ياءمرون النّاس بالبخل ... و اءعتدنا للكافرين عذابا مهينا(1004)
6 تفرقه ؛ فاختلف الا حزاب من بينهم فويل للّذين كفروا من مشهد يوم عظيم (1005)
7 تكبر و استكبار؛ و أ مّا الّذين كفروا اءفلم تكن ءاياتى تتلى عليكم فاستكبرتم (1006)
8 جهل ؛ و لئن جئتهم باية ليقولنّ الّذين كفروا إ ن اءنتم إ لاّ مبطلون # كذلك يطبع اللّه على قلوب الّذين لايعلمون (1007)
9 استهزا؛ و لقد استهزى ء برسل من قبلك فحاق بالّذين سخروا منهم ما كانوا به يستهزؤ ن (1008)
10 گمراهى ؛ انّ الّذين كفروا و صدّوا عن سبيل اللّه قد ضلّوا ضلالا بعيدا(1009)
859 خشونت با كافران و مشركان
در قرآن كريم تعبيرهايى در باره ى كفار ديده مى شود كه برخورد شديد و خشونت آميز با كفار را لازم مى داند، مگر در صورتى كه آن ها كارى به كار مسلمانان نداشته باشند و در صدد توطئه عليه نظام اسلامى نباشند. به برخى از آن ها توجه فرماييد:
1 در كمين مشركان باشيد؛ فاذا انسلخ الا شهر الحرم فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم (1010)
2 جهاد يا جزيه ؛ قاتلوا الّذين لا يؤ منون باللّه و لا باليوم الاخر و لا يحرّمون ما حرّم اللّه و رسوله و لا يدينون دين الحق من الّذين اءوتوا الكتاب حتّى يعطوا الجزية عن يدٍ و هم صاغرون (1011)
3 براى مشركان طلب آمرزش نكنيد؛ ما كان للنبى و الّذين ءامنوا أ ن يستغفروا للمشركين و لو كانوا اءولى قربى (1012)
4 هيچ گاه يار آن ها مباش ؛ فلا تكوننّ ظهيرا للكافرين (1013)
5 در جنگ ، كافران را گردن بزنيد؛ فاذا لقيتم الّذين كفروا فضرب الرّقاب (1014)
6 دوستى با كفار نكنيد، گرچه پدران و برادران شما باشند؛ يا اءيّها الّذين ءامنوا لا تتّخذوا ءابائكم و اءخوانكم اءولياء ان استحبّوا الكفر على الايمان و من يتولّهم منكم فاءولئك هم الظالمون (1015)