هزار و يك نكته از قرآن كريم
جلد دوم

اكبر دهقان

- ۵ -


فصل هشتم : هستى شناسى 
الف : انسان شناسى
آفرينش انسان از خاك
خلقت انسان از گل تيره و روح خدا
عظمت و ارزش انسان
معناى خلافت الهى
انسان خليفه ى خدا
انسان كامل مظهر رضا و غضب الهى
ستايش خداوند از انسان كامل
انسان كامل ، معلم اهل زمين و آسمان
تسخير موجودات جهان براى انسان
جهان هستى در خدمت انسان
انسان و امانت الهى
انسان در ميان دو قوس صعود و نزول
آثار پربركت انسان موحد
سرّ تشبيه كفار به چهارپايان
چرا از چهارپايان گمراهترند؟
مراحل سقوط انسان
جهل انسان از وقايع
انواع جهالت و لجاجت
عاقبت انسان ها
اوصاف سه گانه ى مردم
هستى شناسى  
الف : انسان شناسى 
730 آفرينش انسان از خاك
و من ءَاياته اءن خلقكم من تراب (572)
قرآن كريم ريشه ى آفرينش انسان را از خاك و گل مى داند و از اين طريق مى خواهد او را به ريشه ى خود توجه داده و از تكبر و خودبينى برحذر دارد و در عين حال قدرت عظيم خداوند را بر او نشان دهد و حس شكرگزارى را در او شكوفا سازد.(573)
731 انحصار فقر در انسان و غنا در خداوند
يا اءيّها النّاس اءنتم الفقراء إ لى اللّه و اللّه هو الغنىّ الحميد(574)
سياق آيه ى شريفه اشعار به اين دارد كه بت پرستان خيال مى كردند با پرستش ‍ بت ها از خدا بى نياز مى شوند و در نتيجه ، اگر خداوند آن ها را دعوت به عبادت مى كند، به آن ها نياز دارد. از اين رو، خداوند در ردّ توهّم آنان فرمود: يا اءيّها النّاس ‍ اءنتم الفقراء الى اللّه و اللّه هو الغنىّ، در اين جمله فقر را منحصر در ايشان و بى نيازى را منحصر در خود كرد. پس تمامى انحاى فقر در مردم و همه ى انواع تمامى انحاء بى نيازى در خداى سبحان است .
از آنجا كه فقر و غنا همان فقدان و وجدان است ، آن ها دو وصف متقابلند و ممكن نيست موضوعى از هر دو خالى باشد. هر چيزى كه تصور شود يا فقير است يا غنى ، و خداوند غنى بالذات است ، او مى تواند همه ى انسان ها را نابود كند. چون نيازى به آنان ندارد و انسان ها بالذات فقيرند. چون نمى توانند به غير از خدا به چيزى غنى و بى نياز شوند. اما چرا فقر را منحصر به انسان ها دانست ، با اين كه ساير موجودات نيز فقير هستند؟
پاسخ : منحصر كردن فقر در انسان ها مبالغه در فقر ايشان است ؛ يعنى فقر انسان ها به گونه اى است كه گويا غير از فقر چيزى ندارند و فقر و احتياج ساير موجودات نسبت به فقر انسان ها بسيار اندك است و به همين عنايت در جاى ديگر فرمود: خلق الا نسان ضعيفا(575) با اين كه ساير موجودات هم ضعيفند، ليكن غير از انسان مثلا جنّ مانند انسان محتاج به لباس و غذا نيستند.(576)
732 خلقت انسان از گل تيره و روح خدا
إ نّى خالق بشرا من صلصال من حمإ مسنون # فإ ذا سوّيته و نفخت فيه من روحى (577)
از دو آيه ى فوق استفاده مى شود كه انسان از دو چيز مختلف آفريده شده است ؛ يكى در حد اعلاى عظمت و ديگرى ظاهرا در پايين ترين درجه ى ارزشى . جنبه ى مادى انسان را گل بدبوى تيره رنگ (لجن ) تشكيل مى دهد و جنبه ى معنوى او نيز روح ناميده شده است .
اضافه ى روح به خدا اضافه ى تشريفى است و دليل بر اين است كه روحى بسيار پر عظمت در كالبد انسان دميده شده ، همان گونه كه خانه ى كعبه را به دليل عظمتش بيت اللّه مى خوانند و ماه رمضان را به دليل بركتش شهر اللّه ؛ يعنى ماه خدا مى نامند.
امام صادق عليه السلام در اين زمينه مى فرمايد: ... فاضافها إ لى نفسه كما أ ضاف الكعبة إ لى نفسه و الرّوح إ لى نفسه فقال بيتى و نفخت فيه من روحى .(578)
733 دو گونه بودن روح
خداوند دو گونه روح به افراد افاضه مى كند:
1 روح عادى كه در آياتى مانند: و نفخت فيه من روحى (579) و نفخ فيه من روحه (580)، بيان شده است . همه ى انسان ها از اين روح نفخى بهره مندند.
2 روح خاص كه از روح القدس نشاءت مى گيرد و اين درباره ى مؤ منان خاص ‍ است ؛ و اءيّدهم بروح منه (581) كه اين روح تاءييدى است ، نه روح نفخى و چنين انسانى با قدرت الهى تاءييد مى شود. بنا بر اين ، چيزى او را از پا در نمى آورد، نه حوادث سخت روزگار او را از پا در مى آورد و نه شيطان توان آن را دارد كه او را بفريبد.(582)
734 عظمت و ارزش انسان
أ نّه من قتل نفسا بغير نفس اءو فساد فى الا رض فكاءنّما قتل النّاس جميعا و من اءحياها فكاءنّما اءحيا النّاس جميعا(583)
سؤ ال : چگونه قتل يك انسان مساوى با قتل همه ى انسان ها و نجات يك نفر مساوى با نجات همه ى انسان هاست ؟ در پاسخ مى توان چنين گفت :
الف حقيقت انسانيت يكى است و تمامى مردم داراى آن حقيقت واحدند، پس ‍ هر كه به انسانى سوء قصد كند، در حقيقت به همه ى افراد بشر سوء قصد كرده است .
ب از آنجا كه جامعه نيز حقيقتى دارد و افراد آن چون اعضاى يك پيكرند، چو عضوى به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار؛ يعنى اثر آن در ساير اعضا نيز مشهود است ، وجود افراد زيربناى تشكيل جامعه است و همان گونه كه فقدان يك فرد، ضربه اى است به جامعه ، احياى يك انسان نيز زنده كردن ساير اعضاى اين پيكر بزرگ است . زيرا هر كسى به اندازه ى ظرفيت و توانايى هايش در ساختن مجتمع بزرگ انسانى مؤ ثر است .
از اينجا بُعد ديگرى از اعجاز قرآن كريم روشن مى شود كه در عصر جاهليت و محيطى كه انسان كم ارزش ترين موجود تلقى مى شد، ارزش و عظمت انسان را به زيبايى تمام بيان كرده است .(584)
ج از آنجا كه مقصود از قتل همه ى انسان ها يا احياى همه ى آن ها، انسان هاى پاك و بى گناه است ، نه انسان هاى شقى و رذل ، تبهكارى كه انسان بى گناهى را مى كشد، براى او اين يا آن انسان مطرح نيست . او در حريم حفظ منافع خود از كشتن هيچ بى گناهى پروا ندارد.
چيزى كه هست قدرت كشتن آن ها يا انگيزه ى فعلى در او موجود نيست ، ولى در صورت وجود انگيزه و داشتن توانايى ، از كشتن آن ها ابايى نخواهد داشت ، بنا بر اين كشتن يك انسان بى گناه مساوى كشتن همه ى انسان هاست . به عبارت ديگر، زمينه ى چنين كارى در روح و روان قاتل موجود است ، عين اين بيان در مورد احياى انسانى نيز جارى است .(585)
735 معناى خلافت الهى
يا داود إ نّا جعلناك خليفة فى الا رض فاحكم بين النّاس بالحقّ(586)
ظاهر كلمه خلافت اين است كه مقصود از آن خلافت الهى است و در نتيجه با خلافتى كه در آيه ى و إ ذ قال ربّك للملئكة إ نّى جاعل فى الا رض خليفة (587) آمده ، منطبق است . يكى از شئون خلافت اين است كه صفات و اعمال مستخلف عنه را نشان دهد و آينه ى صفات او باشد و كار او را بكند. پس ، خليفه ى خدا در زمين بايد متخلّق به اخلاق خدا باشد و آنچه خدا اراده مى كند، او ارداه كند و آنچه خدا حكم مى كند، او همان را حكم كند و چون خدا هميشه به حق حكم مى كند؛ و اللّه يقضى بالحقّ(588) او نيز جز به حق حكم نكند و جز راه خدا راهى نرود؛ فاحكم بين النّاس بالحقّ(589)
736 انسان خليفه ى خدا
و هو الّذى جعلكم خلائف الا رض (590)
قرآن كريم كرارا انسان را خليفه و نماينده ى خدا در روى زمين معرفى كرده است . اين تعبير ضمن روشن ساختن مقام بشر، اين حقيقت را نيز بيان مى كند كه اموال و ثروت ها و استعدادها و تمام مواهبى كه خداوند به انسان داده ، در حقيقت مالك اصليش اوست و انسان ، نماينده و ماءذون از طرف اوست و بديهى است كه هر نماينده اى در تصرفات خود استقلال ندارد، بلكه بايد تصرفاتش در حدود اجازه و اذن صاحب اصلى باشد.(591)
737 انسان كامل مظهر رضا و غضب الهى
فلمّا ءَاسفونا انتقمنا(592)
امام صادق عليه السلام در ذيل اين آيه مى فرمايد: إ نّ اللّه لا ياءسف كأ سفنا ولكنّه خلق اءولياء لنفسه ياءسفون و يرضون ... فجعل رضاهم لنفسه رضى و سخطهم لنفسه سخطا و ذلك جعلهم الدّعاة إ ليه و الا دلاّء عليه فلذلك صاروا كذلك و ليس أ نّ ذلك يصل إ لى اللّه كما يصل إ لى خلقه ولكن هذا معنى ما قال من ذلك و قد قال اءيضا: من أ هان لى وليّا فقد بارزنى بالمحاربة و دعانى إ ليها. و قال اءيضا: من يطع الرّسول فقد اءطاع اللّه (593) و قال اءيضا: إ نّ الّذين يبايعونك إ نّما يبايعون اللّه (594)و كل هذا و شبههه على ما ذكرت لك و هكذا الرّضا و الغضب و غيرهما من الا شياء. در مورد اين سخن الهى : اما هنگامى كه ما را به خشم آوردند، از آن ها انتقام گرفتيم ، امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند مانند ما متاءسف نمى شود، ولى او براى خود دوستان و اوليايى دارد كه حالت تاءسف و رضا به آنان دست مى دهد و خداوند رضاى آنان را رضاى خود و خشم آنان را خشم خود شمرده است . به اين دليل كه آنان را راهنما به سوى خدا قرار داده و فرموده است : هر كس به من اهانت كند، به جنگ با من برخاسته و مرا به نبرد فراخوانده است و نيز فرمود: كسى كه از پيامبر پيروى كند، از خدا پيروى كرده است و نيز كسانى كه با تو بيعت كنند، در حقيقت با خدا بيعت كرده اند.(595)
738 ويژگى برجسته ى مردان الهى
رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر اللّه و إ قام الصّلوة (596)
كلمه ى تجارة وقتى در مقابل بيع استعمال مى شود، از نظر عرف استمرار در كسب از آن فهميده مى شود، ولى از ((بيع )) فروختن براى يك بار فهميده مى شود. تفاوت ميان اين دو فرق ميان دفعه و استمرار است . به تعبير ديگر ((تجارة ))، داد و ستد مستمر و ((بيع ))، خريد و فروش موقت را گويند. همان گونه كه ذكر خدا عبادت مستمر و بر پا داشتن نماز، عبادت موقت است . بنابراين ، آيه يكى از بهترين ويژگى هاى مردان الهى را اين حقيقت مى داند كه داد و ستد مستمر و خريد و فروش موقت ، آنان را از عبادت مستمر و از عبادت موقّت باز نمى دارد.(597)
739 ستايش خداوند از انسان كامل
اءلم تر إ لى الّذين يزكّون اءنفسهم بل اللّه يزكّى من يشاء(598)
بشر نبايد خودش را ستايش كند. چون او مالك فضايل و زيبايى هاى خودش ‍ نيست ، بلكه چون مالك و بخشنده خداست ، بر اوست كه بندگانش را با اعطاى فضيلت و دادن نعمت ، تزكيه عملى كند يا با مدح خودش ايشان را تزكيه قولى كند و به صفات كماليه مشرف سازد. نمونه هاى زير گوياى تزكيه ى خداوند از انسان هاى كامل است :
1 حضرت آدم عليه السلام و حضرت نوح عليه السلام ؛ إ نّ اللّه اصطفى ءَادم و نوحا(599)
2 حضرت ابراهيم عليه السلام و حضرت ادريس عليه السلام ؛إ نّه كان صدّيقا نبيّا(600)
3 حضرت يعقوب عليه السلام ؛ انّه لذو علم لما علّمنا(601)
4 حضرت يوسف عليه السلام ؛إ نّه من عبادنا المخلصين (602)
5 حضرت موسى عليه السلام ؛إ نّه كان مخلصا و كان رسولا نبيّا(603)
6 حضرت عيسى عليه السلام ؛وجيها فى الدّنيا و الاخرة و من المقرّبين (604)
7 سليمان عليه السلام و ايوب عليه السلام ؛نعم العبد إ نّه اءوّاب (605)
8 حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله ؛إ نّك لعلّى خلق عظيم (606)
740 انسان كامل ، معلم اهل زمين و آسمان
انسان كامل خليفة اللّه و معلم همه ى اهل زمين و هم اهل آسمان است . معلم اهل زمين است ، براى اين كه خداى سبحان به رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ما قرآن را فرستاديم ، تا تو مردم را با آن آشنا كنى ؛ و اءنزلنا إ ليك الذّكر لتبيّن للنّاس ما نزّل إ ليهم (607)و معلم اهل آسمان است . زيرا خداى سبحان فرمود: يا ءادم اءنبئهم باءسمائهم (608) يكى از نشانه هاى تعليم انسان كامل نسبت به ملئكه سخن خود آنان است كه فرموده اند: فسبّحنا فسبحت الملئكة بتسبيحنا(609) ما تسبيح و تقديس را به فرشتگان آموختيم . فرشتگان كه به خداوند مى گويند: نحن نسبّح بحمدك و نقدّس لك (610) ما تو را از هر نوع عيب و نقص تنزيه مى كنيم ، براى آن است كه انسان هاى كامل تسبيح و تقديس را به آنان ياد داده اند. زيرا تسبيح و تقديس از علومى است كه خداى سبحان بايد از راه انسان كامل به فرشته ها بياموزد.(611)
741 تسخير موجودات جهان براى انسان
آيات فراوانى از قرآن بيانگر اين است كه خداوند موجودات جهان را مسخّر انسان قرار داده است :
1 خداوند نهر ها را مسخّر شما قرار داد؛ و سخّر لكم الا نهار(612)
2 خداوند كشتى را مسخّر شما قرار داد؛ و سخّر لكم الفلك (613)
3 خداوند شب و روز را مسخّر شما قرار داد؛ و سخّر لكم اللّيل و النّهار(614)
4 خداوند خورشيد و ماه را مسخّر شما قرار داد؛ و سخّر لكم الشّمس و القمر(615)
5 خداوند آنچه را در زمين است ، مسخر شما قرار داد؛ اءلم تر اءنّ اللّه سخّر لكم ما فى الا رض (616)
از مجموع اين آيات استفاده مى شود كه اولا: انسان تكامل يافته ترين موجودات اين جهان است ، و از نظر جهان بينى اسلام آن قدر به او ارزش و مقام داده است كه همه ى موجودات ديگر را مسخر انسان ساخته است .
ثانيا: روشن مى شود كه تسخير در اين آيات به اين معنا نيست كه انسان همگى موجودات را تحت فرمان خود درآورد، بلكه همين اندازه كه در مسير منافع و خدمات رسانى به او حركت مى كنند، فى المثل كرات آسمانى براى او نورافشانى مى كنند يا فوائد ديگرى دارند، در تسخير او هستند.(617)
742 نعمت هاى سنگين پروردگار
و نريد أ ن نمنّ على الّذين استضعفوا فى الا رض (618)
راغب در مفردات گويد: كلمه ى منّ به معناى ثقل و سنگينى است و از همين جهت واحد وزن را هم در سابق ((من )) مى گفتند و منّت به معناى نعمت سنگين است و فلانى بر فلانى منّت نهاد، معنايش اين است كه او را از نعمت گرانبار كرد.
اين كلمه بر دو نحو استعمال مى شود: يكى منّت عملى مانند آيه ى فوق ؛ يعنى مى خواهيم به آنان كه در زندگى ضعيف شمرده شده اند، نعمتى بدهيم كه از سنگينى آن گرانبار شوند. دوم منّت زبانى مانند آيه ى يمنّون عليك أ ن أ سلموا.
خداوند متعال در قرآن كريم بر سه امر منت نهاد:
1 نبوّت ؛ لقد منّ اللّه على المؤ منين اذ بعث فيهم رسولا من اءنفسهم (619)
2 امامت ؛ و نريد أ ن نمنّ على الّذين استضعفوا فى الا رض ، امام صادق عليه السلام مى فرمايد: ((اين آيه تا روز قيامت در باره ى ما جريان دارد و اين پيشوايى تا روز قيامت در ما جارى است )).(620)
3 هدايت به ايمان ؛ لا تمنّوا على اسلامكم ولكن اللّه يمنّ عليكم أ ن هديكم للايمان (621)
743 جهان هستى در خدمت انسان
هو الّذى خلق لكم ما فى الا رض جميعا(622)
در اين آيه ى شريفه نفرمود: خلقكم لما فى الا رض جميعا، بلكه فرمود: خلق لكم ما فى الا رض ؛ يعنى هر چه را در جهان هستى وجود دارد، براى تو آفريدم ، نه اين كه تو را براى هستى آفريدم . در آيات ديگرى نيز فرمود: تو را براى خودم آفريدم ؛ اين معنا را گاهى به طور خاص فرمود، مانند اين كه به موسى عليه السلام گفت : و اصطنعتك لنفسى (623)، گاهى به طور عام ؛ و ما خلقت الجنّ و الا نس إ لاّ ليعبدون (624)
744 انسان و امانت الهى
إ نّا عرضنا الا مانة على السّموات و الا رض و الجبال فأ بين أ ن يحملنها و أ شفقن منها و حملها الا نسان إ نّه كان ظلوما جهولا(625)
خداوند در آيه ى فوق مى فرمايد: ما امانت را كه همان ولايت الهيه است و از طريق بندگى و ايمان و عمل صالح به دست مى آيد، بر آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه داشتيم ، آن ها از حمل آن امتناع ورزيدند و از آن هراس داشتند، اما انسان آن را به دوش كشيد، او بسيار ظالم و جاهل بود. در اينجا اين سؤ ال مطرح است كه چرا خداوند با اين كه حكيم و عليم است ، چنين بار سنگينى را كه از طاقت آسمان و زمين بيرون است بر انسان ظلوم و جهول حمل كرد؟ و قبول كردنش به دليل ظلوم و جهول بودنش بوده است ؟
در پاسخ مى گوييم : ظلوم و جهول بودن انسان اگر چه به وجهى عيب و مايه ى ملامت و سرزنش است ، ليكن عين همين ظلم و جهل انسان مصحح حمل امانت و ولايت الهى است . به دليل اين كه كسى كه متصف به ظلم و جهل مى شود، حتما شاءن او اين است كه متصف به عدل و علم گردد و گرنه چرا به كوه ظالم و جاهل نمى گويند. چون متصف به عدالت و علم نمى شود و همچنين آسمان ها و زمين ، جهل و ظلم را قبول و حمل نمى كنند. به دليل اين كه متصف به عدل و علم نمى شوند، به خلاف انسان كه به خاطر اين كه شاءن و استعداد علم و عدالت را دارد ظلوم و جهول نيز هست .(626)
745 انسان در ميان دو قوس صعود و نزول
از نظر قرآن كريم انسان در ميان دو قوس صعود و نزول قرار دارد؛ هم مى تواند در خط پرواز قرار گيرد و بر اثر بندگى خداوند به آسمان عروج كند. قرآن كريم در باره ى معراج پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد: سبحان الّذى اءسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام ...(627)و هم مى تواند در سراشيبى سقوط قرار گيرد و در نتيجه ى ترك بندگى در قعر زمين فرو رود. قرآن كريم در باره ى قارون مى فرمايد: فخسفنا به و بداره الا رض (628)
746 پيوند شكنى و جهنمى شدن
خذوه فغلّوه # ثم الجحيم صلّوه # ثمّ فى سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلكوه # انّه كان لا يؤ من باللّه العظيم # و لا يحضّ على طعام المسكين (629)
قرآن كريم علت افكنده شدن مجرمان به جهنم را با غل و زنجير، دو چيز مى داند: قطع رابطه با خداوند و مردم . قابل توجه اين كه آيه ى شريفه نمى فرمايد: اطعام نمى كرد، بلكه مى فرمايد: ديگران را وادار و تشويق به اطعام نمى كرد. شايد اشاره به موارد زير باشد:
اولا: تنها سير كردن يك فرد، مشكل مستمندان را حل نمى كند، بايد ديگران را نيز دعوت به اين كار خير كرد تا جنبه ى عمومى پيدا كند.
ثانيا: ممكن است انسان شخصا توانايى بر اطعام نداشته باشد، اما توانايى بر ترغيب ديگران را دارند.
ثالثا: افراد بخيل نه تنها بذل و بخششى ندارند، بلكه علاقه به بذل و بخشش ديگران نيز ندارند.(630)
از اين كه قرآن كريم عدم تشويق به اطعام مستمندان را در رديف عدم ايمان به خداوند ذكر كرد، روشن مى شود كه گناهِ غفلت از محرومان نزد خداوند بسيار بزرگ است و به تعبير ديگر، زشت ترين عقيده كفر و زشت ترين اخلاق بخل است .(631)
747 در زيان بودن نوع انسان ها
و العصر # انّ الا نسان لفى خسر # الاّ الّذين ءامنوا و عملوا الصّالحات (632)
جمله ى عملوا الصّالحات جمع محلى به الف و لام و مفيد عموم است . پس ، رهايى از خسران و زيان ، علاوه بر ايمان ، در گرو انجام دادن همه ى اعمال صالح است . اين جمله ى استثنائيه فاسقانى را كه بعضى از كارهاى شايسته را انجام مى دهند و نسبت به بعض ديگر فسق مى ورزند، در بر نمى گيرد و لازمه اش اين است كه خسران از بعض جهات نيز مشمول آيه مى باشد.
بنابراين ، دو طايفه در خسرانند: آن هايى كه از جميع جهات خاسرند، نظير كفار معاند، و كسانى كه در جهتى خاسرند، مانند مؤ منان گناهكارى كه مخلّد در آتش ‍ نيستند، فقط چند صباحى عذاب مى بينند و مشمول شفاعت مى شوند.(633)
748 آثار پر بركت انسان موحد
اءلم تركيف ضرب اللّه مثلا كلمة طيّبة كشجرة طيّبة اءصلها ثابت و فرعها فى السّماء# تؤ تى اءكلها كلّ حين بإ ذن ربّها(634)
منظور از كلمه ى طيبه كه به درخت طيب تشبيه شده است ، عقايد راستينى است كه در اعماق قلب انسان ريشه دارد. زيرا در پايان آيه مى فرمايد: يثبّت اللّه الّذين ءامنوا بالقول الثّابت (635)و منظور از قول ثابت هم سخنى است كه بر اساس عزم و اعتقاد راسخ گفته شود.
خداوند متعال در آيه ى فوق ، انسان موحد را به يك درخت پر بركت با ويژگى هاى زير تشبيه كرده است :
# موجودى است داراى رشد و نموّ، نه بى روح و جامد و بى حركت ، بلكه پويا و داراى حركت ، تعبير به شجره بيانگر اين حقيقت است .
# اين درخت پاك و طيب است ، از آنجا كه به طور مطلق بيان شده ، مفهومش ‍ اين است كه از هر نظر منظره اش پاكيزه ، ميوه اش پاكيزه و سايه و نسيمى هم كه از آن برمى خيزد، پاكيزه است .
# اين شجره داراى نظام حساب شده اى است ؛ ريشه اى دارد و شاخه ها هر كدام وظيفه اى دارند. اصولا وجود اصل و فرع در آن نشانه ى حاكميت نظام حساب شده اى بر آن است .
# اصل و ريشه ى آن ثابت و مستحكم است ، به گونه اى كه تندبادها نمى تواند آن را از جا بركند؛ اءصلها ثابت .
# شاخه هاى اين شجره ى طيبه در يك محيط پست و محدود نيست ، بلكه بلند آسمان جايگاه اوست ؛ و فرعها فى السّماء.
# اين شجره ى طيبه پربار است كه ثمرات خود را مى دهد؛ تؤ تى اءكلها، اما نه در يك فصل يا دو فصل ، بلكه در هر فصل ؛ يعنى در هر زمان كه دست به سوى شاخه هايش دراز كنى ، محروم برنمى گردى ؛ كل حين .
# ميوه دادن او نيز بى حساب نيست ، بلكه طبق يك سنت الهى و به اذن پروردگارش اين ميوه را به همگان ارزانى مى دارد؛ بإ ذن ربّها.
اكنون درست بيانديشيم و ببينيم اين ويژگى ها و بركات را در كجا پيدا مى كنيم ؟ مسلما در كلمه ى توحيد و محتواى آن و در يك انسان موحد و با معرفت آن را مى يابيم . هر كس به كنار آن ها بيايد، در هر زمان كه باشد، از ميوه هاى لذيذ و معطر و نيرو بخششان بهره مى گيرد. تندباد حوادث و توفان هاى سخت روزگار و مشكلات ، آن ها را از جا حركت نمى دهد. افق فكر آن ها محدود به دنياى كوچك نيست ، حجاب هاى زمان و مكان را مى درند و به سوى ابديت و بى نهايت پيش ‍ مى روند.
برنامه هاى آن ها از روى هوا و هوس نيست ، بلكه همگى به اذن پرودگار و طبق فرمان اوست . مردان بزرگ و با ايمان ، كلمات طيبه ى پروردگارند، و حياتشان مايه ى بركت است و مرگشان موجب حركت آثار، آن ها و كلمات و سخنانشان و شاگردان و كتاب هايشان و تاريخ پر افتخارشان ، حتى قبرهاى خاموششان نيز الهام بخش و سازنده و تربيت كننده است .(636)
749 سرّ تشبيه كفار به چهار پايان
أ ولئك كالا نعام بل هم اءضلّ أ ولئك هم الغافلون (637)
در اين آيه ى شريفه ، خداوند افراد منحرف و از خدا بى خبر را به حيوان تشبيه كرده است . سرّ تشبيه اين است : آنان آنچه را كه مايه ى امتياز انسان از ساير حيوانات است ، از دست داده اند و آن ، تمييز ميان خير و شر، و نافع و مضر در زندگى سعيد انسان به وسيله ى چشم و گوش و دل است ؛ يعنى همان گونه كه حيوانات تنها به خوردن و خوابيدن و شهوترانى مى پردازند، اين گروه از انسان ها نيز چنين هستند.
بنا بر اين مفاد آيه ى شريفه ، مانند آيه ى و الّذين كفروا يتمتّعون و ياءكلون كما تاءكل الا نعام و النّار مثوى لهم (638) است .
750 چرا از چهار پايان گمراهترند؟
إ ن هم إ لاّ كالا نعام بل هم اءضل (639)
قرآن كريم در اين آيه هواپرستان را از چهارپايان بدتر و گمراهتر دانسته است . علت آن ممكن است يكى از امور زير باشد:
الف اگر چهار پايان چيزى نمى فهمند، دليلش عدم استعداد آن هاست ، اما از آن ها بيچاره تر انسانى است كه استعداد رسيدن به كمالات را دارد، اما با سوء اختيار خود از هوا و هوس پيروى مى كند.
ب براى چهار پايان محاسبه اى در كار نيست و مشمول مجازات هاى الهى نيستند، اما آدميان گمراه بايد تمام اعمال خود را به دوش بكشند.
ج چهار پايان براى انسان ها خدمات زيادى دارند، اما انسان هاى طاغى و ياغى نه تنها خدمتى نمى كنند، بلكه هزاران بلا و مصيبت نيز مى آفرينند.
د چهار پايان خطرى براى كسى ندارند، اگر هم داشته باشند، خطر آن ها محدود است ، اما گاهى انسان ، آتش جنگى را روشن مى كند كه ميليون ها نفر در آن خاكستر مى شوند.
ه‍ چهار پايان هرگز براى كارهاى خود توجيه گرى ندارند، اما انسان جنايتكار گاهى تمام جنايات خود را چنان توجيه مى كند كه گويا در حال انجام دادن وظايف الهى و انسانى خويش است .(640)
751 مراحل سقوط انسان
از نظر قرآن كريم اگر انسان راه خدا را طى نكند و تمام مقصد او تاءمين زندگى مادى اش باشد، از مرز انسانيت خارج و به مراحل حيوان و نبات و جماد تنزّل مى كند. خداوند در قرآن مرحله ى جماد و حيوان را بيان كرده ، ليكن از مرحله ى نبات سخن نگفته است . مثلا نمى فرمايد: انسانِ دنيازده از درخت فرومايه تر است . چون وقتى اول و آخر مسيرى ممتد و متّصل مشخّص شد، حكم وسط هم معين مى گردد.
در باره ى مرحله ى جماد مى فرمايد: فهى كالحجارة اءو اءشدّ قسوة (641)، بعضى از دل ها از سنگ سخت تر است . زيرا از درون سنگ گاهى چشمه ى زلال آب مى جوشد، اما از دل هاى سخت هيچ اثر خيرى نشاءت نمى گيرد. درباره ى مرحله ى حيوان نيز مى فرمايد: عده اى از انسان ها مانند حيوانات ، بلكه از آن ها گمراه ترند؛ اءولئك كالا نعام بل هم اءضلّ(642)
752 استهزاى الهى نسبت به منافقان
اللّه يستهزى ء بهم و يمدّهم فى طغيانهم يعمهون (643)
نسبت دادن استهزا به خداوند به نحو حقيقت صحيح نيست ، بلكه معناى استهزاى خداوند در رابطه با منافقان همان جزا و كيفر آن هاست . زيرا شى ء به اسم جزاى خود ناميده مى شود. مانند: جزاء سيّئة سيّئة مثلها(644)و و مكروا و مكر اللّه (645)و و إ ن عاقبتم فعاقبوا(646)و فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه (647)، كه همه ى اين موارد از اين باب است ؛ يعنى خداوند جزاى استهزا و مكر آنان را مى دهد. اين نوع تعبير در اصطلاح ادب مشاكله نام دارد.(648)
753 فساد در زمين
1 در زمين فساد نكنيد؛ و لا تفسدوا فى الا رض بعد اصلاحها(649)
2 منافقان مفسدند؛ و اذا قيل لهم لا تفسدوا فى الا رض قالوا إ نّما نحن مصلحون # اءلا إ نّهم هم المفسدون ولكن لا يشعرون (650)
3 عمل مفسدان اصلاح پذير نيست ؛ انّ اللّه لا يصلح عمل المفسدين (651)
4 آخرت براى كسانى است كه در زمين فساد نكنند؛ تلك الدّار الاخرة نجعلها للّذين لا يريدون علوّا فى الا رض و لا فسادا و العاقبة للمتّقين (652)
5 عذاب مفسدان دو برابر است ؛ الّذين كفروا و صدّوا عن سبيل اللّه زدناهم عذابا فوق العذاب بما كانوا يفسدون (653)
6 پادشاهان عامل ايجاد تباهى هستند؛ قالت إ نّ الملوك اذا دخلوا قرية أ فسدوها(654)
7 مفسدان از رحمت الهى دورند؛ و الّذين ينقضون عهد اللّه من بعد ميثاقه و يقطعون ما اءمر اللّه به أ ن يوصل و يفسدون فى الا رض اءولئك لهم اللّعنة و لهم سوء الدّار(655)
8 كيفر محاربان و مفسدان فى الارض اعدام يا بريدن دست و پا يا تبعيد است ؛ إ نّما جزاء الّذين يحاربون اللّه و رسوله و يسعون فى الا رض فسادا أ ن يقتّلوا أ و يصلّبوا أ و تقطّع اءيديهم و اءرجلهم من خلاف أ و ينفوا فى الا رض ذلك لهم خزى فى الدّنيا و لهم فى الاخرة عذاب عظيم (656)
9 فرعون مجسّمه فساد است ؛ يذبّح اءبناءهم و يستحيى نساءهم إ نّه كان من المفسدين (657)
10 دفاع وجهاد مانع از فساد است ؛ لولا دفع اللّه النّاس بعضهم ببعض لفسدت الا رض (658)
11 مصلح با مفسد در قيامت مساوى نيست ؛ أ م نجعل الّذين ءامنوا و عملوا الصّالحات كالمفسدين فى الا رض (659)
12 فساد بنى اسرائيل ؛ واذ استسقى موسى لقومه فقلنا اضرب بعصاك الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا قد علم كلّ اءناس مشربهم كلوا واشربوا من رزق اللّه ولاتعثوا فى الا رض مفسدين (660)
754 جهل انسان از وقايع
ماتدرى نفس ماذا تكسب غدا(661)
سؤ ال : چرا قرآن كريم نفرمود: و ما تدرى نفس ماذا يقع اءو يحدث غدا؟
ممكن است در پاسخ بگوييم : اگر مى فرمود هيچ شخصى نمى داند كه فردا چه حادثه اى در عالم روى مى دهد يا چه واقعه اى پيش مى آيد، چندان اهميت نداشت . مهم اين است كه نداند كه خود او شخصا چه كارى انجام خواهد داد. زيرا نوع مردم آنچه را مى خواهند انجام دهند، پيش بينى و برنامه ريزى مى كنند كه مثلا فردا كجا بايد بروند و با چه كسى ملاقات كنند و شايد در دفتر يادداشت ثبت مى كنند، ولى سحرگاهان يا بامدادان چنان مى شود كه همه ى نقشه ها نقش بر آب مى شود! روشن است كه هر گاه انسان كارى را كه پيش بينى مى كند، بدون انتظار، خلاف آن واقع شود، در ساير امورى كه ارتباط به او ندارد، به طريق اولى بايد اقرار به عجز از علم به آن كند.(662)
755 انواع غرور و فريب
و لا يغرنّكم باللّه الغرور(663)
راغب در مفردات گويد: ((غرور)) هر چيزى است كه انسان را مغرور سازد و فريب دهد، اعم از مال ، مقام ، شهوت ، شيطان و دنيا، و تفسير آن به شيطان بدين جهت است كه خبيث ترين فريبندگان است .
از نظر قرآن كريم عواملى براى فريب خوردن و مغرور شدن انسان وجود دارد كه بايد در تمام لحظات و حالات مراقب بود تا اين كه مبادا انسان مغرور شده و در نتيجه از سعادت ابدى محروم گردد. به برخى از آن ها توجه فرماييد:
الف زندگى دنيا؛ فلا تغرنّكم الحياة الدّنيا(664)
ب آرزوها؛ و غرّتكم الا مانىّ حتّى جاء اءمر اللّه (665)
ج شيطان ؛ و ما يعدهم الشّيطان الاّ غرورا(666)
756 انواع جهالت و لجاجت
از نظر قرآن كريم سرّ عدم ايمان كفار فقدان دليل و برهان يا عدم ارائه ى معجزه اى به آن ها نيست ، بلكه مانع اصلى لجاجت و عناد آن هاست . در اين زمينه به موارد زير توجه كنيد:
1 خداوند به پيامبر خطاب مى كند: حتى اگر نوشته اى در كاغذى بر تو نازل مى كرديم كه آن را با دست هاى خود لمس مى كردند، باز كفار مى گفتند اين جز جادويى آشكار نيست ؛ و لو نزّلنا عليك كتابا فى قرطاس فلمسوه باءيديهم لقال الّذين كفروا إ ن هذا إ لاّ سحر مبين (667)
2 اگر از آسمان درى باز شود و كفار از آن بالا روند، باز هم مى گويند چشم ما را جادو كرده اند؛ لو فتحنا عليهم بابا من السّماء فظلّوا فيه يعرجون # لقالوا إ نّما سكّرت اءبصارنا بل نحن قوم مسحورون (668)
3 اگر فرشتگان را هم به سوى آنان نازل مى كرديم و مردگان با آنان سخن مى گفتند و همه چيز را (به گواهى صدق و اعجاز) دسته دسته در برابرشان گردهم مى آوريم ، باز هم ايمان نمى آورند، مگر آن كه خدا بخواهد، ولى بيشترشان نادانى مى كنند؛ و لو أ ننّا نزّلنا إ ليهم الملئكة و كلّمهم الموتى و حشرنا عليهم كلّ شى ء قبلا ما كانوا ليؤ منوا إ لاّ أ ن يشاء اللّه ولكنّ اءكثرهم يجهلون (669)
757 عاقبت انسان ها
از سويى قرآن كريم هدف از آفرينش انسان را عبادت و بندگى خدا معرفى مى كند كه نتيجه اش نيل به بهشت موعود است ؛ و ما خلقت الجنّ و الا نس إ لاّ ليعبدون (670)و از سوى ديگر غايت خلقت بسيارى از انسان ها را دخول در جهنّم مى داند؛ و لقد ذراءنا لجهنّم كثيرا من الجنّ و الا نس (671)و اين دو باهم ناسازگارند!
در پاسخ بايد گفت : لام در لجهنم براى بيان عاقبت است ، نه غايت ؛ يعنى هدف اصلى از پيدايش انسان پرستش حق متعال است ، ليكن عاقبت بسيارى از انسان ها در سايه ى ارتكاب گناه دوزخى شدن است ، نه اين كه براى جهنمى شدن آفريده شده است . مثلا نجارى كه قصد ساختن در و پنجره را دارد، مى داند كه در پايان كار مقدارى از چوب ها دور ريخته مى شود و براى سوختن از آن ها استفاده مى شود و مقدارى نيز به شكل در و پنجره درمى آيد.
شاهد گوياى مدعا ذيل آيه ى كريمه است كه اوصاف جهنمى ها را برمى شمرد و آن ها را سوء استفاده كنندگان از نعمت هاى الهى معرفى مى كند؛ لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم اءعين لا يبصرون بها و لهم ءَاذان لا يسمعون بها(672) وگرنه خداوند متعال همگان را يكسان و با فطرت توحيدى آفريده و اسباب سعادت و تكامل را در اختيار آنان قرار داده است ؛ و نفس و ما سوّيها # فاءلهمها فجورها و تقويها(673)
758 اوصاف سه گانه ى مردم
ثمّ اءورثنا الكتاب الّذين اصطفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات بإ ذن اللّه (674)
امام باقر عليه السلام مى فرمايد: منظور از سابق بالخيرات امام معصوم است و مقصود از ظالم لنفسه كسانى هستند كه نسبت به امام معرفت و شناخت ندارند و منظور از مقتصد پيروان عارف امام هستند؛ السابق بالخيرات الامام و المقتصد، العارف للامام و الظالم لنفسه الّذى لا يعرف الا مام .(675)
همچنين امام صادق عليه السلام مى فرمايد: ظالم كسى است كه به خواسته هاى نفسانى و جسمانى متوجه است و مراد از مقتصد كسى است كه به قلب و جان خويش توجه دارد و منظور از سابق بالخيرات كسى است كه به خداوند توجه دارد؛ الظالم يحوم حوم نفسه و المقتصد يحوم حوم قلبه و السابق بالخيرات يحوم حوم ربّه عزّوجلّ.(676)
گفتنى است كه بعضى از مفسران ، آيه ى شريفه را اشاره به گروه هاى سه گانه اى دانسته اند كه در آيه ى و كنتم اءزواجا ثلاثة # فاءصحاب الميمنة ما اءصحاب الميمنة# و اءصحاب المشئمة ما اءصحاب المشئمة # و السّابقون السّابقون # أ ولئك المقرّبون (677) آمده است .(678)
759 اقسام سه گانه ى انسان ها در قيامت
و فى الاخرة عذاب شديد و مغفرة من اللّه و رضوان (679)
از نظر قرآن كريم در عالم آخرت سه بخش جداى از هم وجود دارد: ((عذاب شديد))، ((مغفرت الهى ))و ((رضوان اللّه )). اولى براى تبهكاران و دومى براى متوسطين از اهل ايمان و سومى براى اولياى الهى تعبيه شده است . اين ها مراكز رسمى آخرت است ، آن گاه براى بهشت درجات و براى دوزخ دركات مقرّر است . در قبال اين تقسيم ، خداوند سبحان انسان ها را هم به سه گروه تقسيم فرمود: اصحاب ميمنة كه اهل بهشت اند و اصحاب مشئمة كه گرفتار دوزخ ‌اند و مقرّبون كه از ((جنّة اللقاء)) برخوردارند.
كلام نورانى امير المؤ منين عليه السلام كه فرمود: النّاس ثلاثة عالم ربّانى و متعلّم على سبيل النّجاة و همج رعاع (680)، با تثليث فوق قابل تطبيق است . زيرا عالم ربانى با سابق مقرّب ، متعلّم على سبيل النجاة با اصحاب الميمنة وهمج رعاع با اصحاب المشئمة منطبق خواهد بود.(681)
ب : فرشته شناسى
عصمت فرشتگان
كرامت مطلق نصيب فرشتگان
پوشش حفاظتى انسان
معناى تمثّل ملائكه
ج : شيطان شناسى
وسوسه ى عمومى شيطان
شيطان ، جن يا فرشته
شيطان و لعن الهى
فلسفه ى وجود شيطان
وظايف انسان در برابر شيطان
د: حيوان شناسى
تسبيح موجودات
شعور حيوانات