هزار و يك نكته از قرآن كريم
جلد دوم

اكبر دهقان

- ۴ -


صبر و مصيبت  
675 صبر در برابر اذيت مردم
و لقد كذّبت رسل من قبلك فصبروا على ما كذّبوا و اءوذوا
حتّى اءتاهم نصرنا
(420)
امام صادق عليه السلام به شخصى به نام علقمه فرمودند: رضايت مردم را هيچ گاه نمى توان به دست آورد و از زبان آن ها نمى توان محفوظ بود. زيرا انبياى الهى از زبان مردم سالم نماندند و مردم به آن ها نسبت دروغگويى مى دادند؛ إ نّ رضا النّاس لا يملك و اءلسنتهم لا تضبط و كيف يسلمون ممّا لم يسلم منه اءنبياء اللّه و رسله و حجج اللّه : ... حتّى اءنزل اللّه عزّوجلّ عليه و لقد كذّبت رسل من قبلك .(421)
676 استعانت از صبر و نماز
يا اءيّها الّذين ءامنوا استعينوا بالصّبر و الصّلوة إ نّ اللّه مع الصّابرين (422)
در اين آيه ى شريفه خداوند خطاب به اهل ايمان مى كند و آن ها را امر به مقاومت در برابر حوادث كرده و مى فرمايد: از صبر و نماز كمك بگيريد و با اين دو نيرو به جنگ مشكلات برويد كه پيروزى از آن شماست و خداوند با صابران است .
سرّ اين كه قرآن كريم مى فرمايد: خداوند با صابران است و نفرمود: خداوند با مصلّين است ، آن است كه آيه ى شريفه در مقام بيان اين حقيقت است كه مسلمانان در زندگى دنيا با سختى هاى فراوانى مواجه هستند و بايد تحمل بورزند. از طرفى وقتى خداوند با صابران بود، با مصلّين نيز خواهد بود. زيرا نماز خواندن نيز صبر بر طاعت لازم دارد، بنابراين هر گاه خداوند با صابران باشد، با مصلّين نيز خواهد بود.(423)
677 صبر و بى تابى در برابر حوادث
إ نّ اللّه مبتليكم بنهر فمن شرب منه فليس منّى و من لم يطعمه فإ نّه منّى (424)
خداوند متعال افرادى را كه با طالوت براى جنگ مى رفتند، قبل از رسيدن به ميدان جنگ به وسيله ى نوشيدن آب آزمايش كرد تا مقدار آمادگى آن ها روشن گردد. حضرت طالوت به آن ها گفت : خداوند شما را به وسيله ى نهر آب آزمايش ‍ مى كند؛ آن ها كه هنگام تشنگى از آن آب بنوشند، از من نيستند و آن ها كه بيش ‍ از يك پيمانه با دست از آن نخورند، از من هستند. بنا بر اين ، مشخص كننده ى حقيقت آن ها همان نهر بود. آن ها سه گروه شدند:
الف كسانى كه از آب آشاميدند، از طالوت نبودند؛ فمن شرب منه فليس منّى .
ب هر كس خوددارى مى كرد، معلوم مى شد كه منسوب به طالوت است ؛ و من لم يطعمه فإ نّه منّى .
ج كسانى كه كفى از آب برداشتند و خوردند، از آب نوشيدگان نيستند، ليكن معنايش اين نيست كه از گروه دوم باشند، بلكه اين گروه سوم با كسانى كه به طور كامل از آب خوددارى كردند، حالشان از نظر صبر وبردبارى در برابر حوادث ومشكلات واعتماد به خدا متفاوت بود.(425)
678 فايده ى صبر
صبر، انسان را از جزوع بودن مى رهاند و آنچه را كه در فطرت الهى انسان است ، شكوفا مى سازد و آنچه را كه در طبيعت مادى اوست ، تعديل مى كند. طبيعت انسان اين است كه در حال رنج جزع كند؛ إ ذا مسّه الشّرّ جزوعا # و إ ذا مسّه الخير منوعا(426) ليكن فطرت او كه به روح الهى باز مى گردد، آن حالت بى صبرى را تعديل مى كند.
انبيا چون بر همان فطرت پاك الهى رشد كرده و در پرتو عبادت خود را مهذّب كرده اند، از گزند طبيعت زدگى مصون مانده اند، در هيچ حالتى نه منوعند و نه جزوع . وقتى نعمتى به آن ها مى رسد، مى گويند: هذا من فضل ربّى ليبلونى ءاءشكر اءم اءكفر(427)و وقتى آسيب مى بينند، مى گويند: مسّنى الشّيطان بنصب و عذاب (428)و نيايش آنان با شكيبايى آميخته است و هرگز جزع در آن ها وجود ندارد.(429)
679 درس ايستادگى
سعى قرآن كريم بر اين است كه به مردم همواره درس مقاومت و ايستادگى بياموزد. وقتى كلّ دين را مطرح مى كند، سخن از قيام است . آرى مى گويد: دين براى اين است كه مردم در پيشگاه قسط و عدل با ايستادگى برخورد كنند؛ لقد اءرسلنا بالبيّنات و اءنزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم النّاس ‍ بالقسط(430)
آن گاه كه از مهم ترين مظاهر دين يعنى خانه توحيد ياد مى كند، باز سخن از قيام است . ما كعبه را عامل قيام مردم قرار داديم كه مردم ايستادگى را در كعبه بياموزند؛ يعنى كعبه عامل ايستادگى مردم باشد؛ جعل اللّه الكعبة البيت الحرام قياما للنّاس (431)، و وقتى هم از نماز كه در تمام شبانه روز در حالات مختلف بر مردم واجب است ، نام مى برد، باز سخن از قيام است ؛ و يقيمون الصّلوة و نمازى قائم است كه بتواند بازدارنده ى از فحشا و منكر باشد.(432)
680 فضيلت صبر در برابر مشكلات
خداوند بر مؤ منانى كه در مشكلات صبر و مقاومت كرده اند، درود و صلوات مى فرستد؛ الّذين إ ذا اءصابتهم مصيبة .... أ ولئك عليهم صلوات من ربّهم و رحمة (433) ولى در باره ى كسانى كه زكات اموالشان را مى پردازند، به پيامبر دستور مى دهد درود بفرستد؛ خذ من اءموالهم صدقة ... و صلّ عليهم (434)
681 انواع برخورد در برابر مصائب
مردم در برابر مصايب و مشكلات چند دسته هستند:
الف بى تابان و فريادگران ؛ إ ذا مسّه الشّر جزوعا(435)
ب بردباران و صابران ؛ و بشّر الصّابرين الّذين إ ذا اءصابتهم مصيبة (436)
ج پايداران و شاكران ؛ اللّهم لك الحمد حمد الشّاكرين على مصابهم .
د گروهى نيز افزون بر صبر و شكر به استقبال بلا و مصيبت مى روند.
قرآن كريم مى فرمايد: در زمان پيامبر گروهى عاشقانه براى رفتن به جبهه مى آمدند و از اين كه امكانات مادى براى اعزام آن ها فراهم نبود، اشك مى ريختند؛ تولّوا و اءعينهم تفيض من الدّمع حزنا أ لاّ يجدوا ما ينفقون (437) اين برخوردها نشانه ى معرفت هر كدام نسبت به فلسفه ى مصايب و سختى هاست .(438)
682 منطق صابران
.... و بشّر الصّابرين # الّذين إ ذا اءصابتهم مصيبة قالوا إ نّا للّه
و إ نّا إ ليه راجعون
(439)
از نظر قرآن كريم منطق صابران اين است كه ما از خدا هستيم و به سوى او باز مى گرديم ؛ إ نّا للّه و إ نّا إ ليه راجعون . جمله ى إ نّا للّه و ياد خدا به هنگام ناگوارى ها، آثار فراوانى دارد، از جمله :
الف انسان را از كلام فاسد و شكايت باز مى دارد و مانع وسوسه هاى شيطانى است .
ب موجب تسليت و دلدارى انسان است .
ج اظهار عقايد حق است .
د براى ديگران درس و الگوست .
مصيبت هايى كه از طرف خداست ، تصرف مالك حقيقى در مملوك خود است . اگر انسان بداند كه خداوند حكيم و رحيم است و او نيز قبلا هيچ نبوده است ؛ لم يك شيئا(440)، حتى بعد از مراحلى هم چيز قابل ذكرى نبوده ؛ و لم يكن شيئا مذكورا(441) انسان مى پذيرد كه من بايد در اختيار او باشم .
او مرا از جماد به نبات و از نبات به حيوان و از مرتبه ى حيوانيت به انسانيت سوق داده است و اكنون نيز اين حوادث مرا براى رشد و ارتقا متحوّل مى سازد، همان گونه كه ما دانه ى گندم را زير فشار، آرد مى كنيم و بعد نيز در آتش تنور تبديل به نان مى كنيم تا مراحل وجودى او را بالا ببريم .(442)
683 مصائب و ترفيع مقام
ما اءصابكم من مصيبة فبما كسبت اءيديكم (443)
آنچه به انسان از مصايب و رنج ها مى رسد، به دليل اعمال خود بشر است . گرچه ظاهر اين آيه عموميت دارد، ليكن استثناهايى در آن وجود دارد. مانند مصايب و مشكلاتى كه دامنگير انبيا و ائمه ى معصومين مى شد كه براى ترفيع مقام و منزلت يا آزمايش آن ها بود.
از اين رو در حديثى مى خوانيم : هنگامى كه امام سجاد عليه السلام بر يزيد وارد شد، يزيد نگاهى به او كرد و گفت : ((يا على ! ما اءصابكم من مصيبة فبما كسبت اءيديكم ))؛ اشاره به اين كه حوادث كربلا نتيجه ى اعمال خود شما بود، ولى امام سجاد عليه السلام فورا در پاسخ فرمود: چنين نيست . اين آيه در مورد ما نازل نشده ، آنچه در باره ى ما نازل شده آيه ى ديگرى است كه مى گويد: هر مصيبتى در زمين يا در جسم و جان شما روى دهد، پيش از آفرينش ، در كتاب (لوح محفوظ) بوده و آگاهى بر اين امر براى خداوند آسان است . براى اين كه شما به جهت آنچه از دست مى دهيد، غمگين نشويد و براى آنچه در دست داريد، خوشحال نباشيد.
سپس امام فرمود: ما كسانى هستيم كه هرگز در باره ى آنچه از دست داده ايم ، غمگين نخواهيم شد و براى آنچه در دست داريم ، خوشحال نيستيم ؛ كلاّ، ما هذه فينا نزلت ، انّما نزل فينا: ما اءصاب من مصيبة فى الا رض و لا فى اءنفسكم إ لاّ فى كتاب من قبل اءن نبراءها إ نّ ذلك على اللّه يسير # لكيلا تاءسوا على مافاتكم و لا تفرحوا بما اءتاكم (444) فنحن الّذين لا ناءسى على مافاتنا من اءمر الدّنيا و لا نفرح بما اءوتينا.(445)
گناه و آثار آن 
684 مصايب معلول گناهان
و ما اءصابكم من مصيبة فبما كسبت اءيديكم (446)
مصيبتى كه متوجه جامعه مى شود، به دليل ارتكاب گناهان است .
سؤ ال : چرا انبياى الهى و افراد غير مكلّف كه معصوم هستند، گرفتار بلا و مصيبت مى شوند؟
پاسخ : لسان آيه ى شريفه كه مصايب را معلول گناهان دانسته ، دليل بر اين است كه خطاب آن متوجه كسانى است كه از آن ها گناه صادر شده است . و شامل انبيا و افراد غير مكلّفِ معصوم از گناه نمى شود ونزول مصيبت بر آن ها به دليل گناه نيست وشامل نشدن آن از باب تخصص است ، نه تخصيص .(447)
685 آثار و پيامدهاى هواپرستى
اءراءيت من اتّخذ إ لهه هويه (448)
از نظر قرآن هواپرستى آثار وپيامدهاى بسيار خطرناكى دارد كه به بعضى از آن ها اشاره مى شود:
# سرچشمه ى غفلت و بى خبرى ؛ و لا تطع من أ غفلنا قلبه عن ذكرنا و اتّبع هويه (449)
# سرچشمه ى كفر و بى ايمانى ؛ فلا يصدّنّك عنها من لا يؤ من بها و اتّبع هويه (450)
# بدترين گمراهى ؛ و من اءضلّ ممّن اتّبع هويه بغير هدى من اللّه (451)
# نقطه ى مقابل حق طلبى و بيرون رفتن از راه خدا؛ فاحكم بين النّاس بالحقّ و لا تتّبع الهوى فيضلّك عن سبيل اللّه (452)
# فساد وتباهى نظام هستى ؛ و لو اتّبع الحقّ اءهوائهم لفسدت السّموات والا رض ‍ ومن فيهنّ(453)
# اعراض از معجزات و تكذيب انبيا؛ و إ ن يروا ءاية يعرضوا و يقولوا سحر مستمرّ # و كذّبوا و اتّبعوا اءهوائهم (454)
# عدم اجابت سخن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ؛ فإ ن لم يستجيبوا لك فاعلم أ نّما يتّبعون اءهوائهم (455)
# هواپرستى مانع اجراى عدالت ؛ فلا تتّبعوا الهوى أ ن تعدلوا(456)
# هواپرستى مايه ى سقوط انسان از مقام والا؛ و لو شئنا لرفعناه بها ولكنّه اءخلد إ لى الا رض و اتّبع هويه (457)
# هواپرستى و محروميت از ولايت و نصرت حقّ؛ و لئن اتّبعت اءهوائهم بعد الّذى جاءك من العلم مالك من اللّه من ولىّ و لا نصير(458)
686 آثار ربا
الف ربا يك نوع جنون و ديوانگى به وجود مى آورد كه در قيامت ظاهر مى شود؛ الّذين ياءكلون الرّبوا لايقومون إ لاّ كما يقوم الّذى يتخبّطه الشّيطان من المّس (459)
ب ربا باعث مى شود كه خداوند اموال رباخوار را بى بركت كند و از ميان ببرد؛ يمحق اللّه الرّبوا و يربى الصّدقات (460)
ج ربا موجب مى شود كه رباخوار در جنگ با خدا وپيامبر واقع شود؛ فأ ذنوا بحرب من اللّه و رسوله (461)
د ربا مايه ى ظلم و ستم به محرومين است ؛ لاتظلمون و لا تظلمون (462)
687 وضع رباخواران در دنيا و قيامت
الّذين ياءكلون الرّبوا لا يقومون ...(463)
در آيه ى شريفه شخص رباخوار تشبيه به انسان مصروع و ديوانه شده كه هنگام راه رفتن ، قادر نيست تعادل خود را حفظ كند و به طور صحيح گام بردارد. آيا منظور از اين سخن ، چگونگى مشى اجتماعى رباخواران در دنياست ؟ زيرا آن ها عملى چون ديوانگان دارند و مسائلى مانند تعاون و نوع دوستى براى آن ها مفهوم ندارد، يا اين كه منظور قيام در رستاخيز و ورود در صحنه ى قيامت است ؛ يعنى در قيامت به صورت ديوانگان محشور مى شوند؟
اكثر مفسران احتمال دوم را پذيرفته اند، ولى بعضى از مفسّران معاصر، احتمال اول را ترجيح داده اند، اما از آنجا كه وضع انسان در جهان ديگر تجسّمى از اعمال او در اين جهان است ، ممكن است آيه ى شريفه اشاره به هر دو معنا داشته باشد. جالب اين كه در روايات به هر دو قسمت اشاره شده است .
امام صادق عليه السلام در اين زمينه مى فرمايد: آكل الرّبا لا يخرج من الدّنيا حتّى يتخبّطه الشّيطان ؛ يعنى رباخوار از دنيا بيرون نمى رود مگر اين كه به نوعى از جنون مبتلا خواهد شد. در روايت ديگرى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله چنين نقل شده است : هنگامى كه به معراج رفتم ، گروهى را ديدم كه به حدّى شكم آنان بزرگ بود كه هر چه جديّت مى كردند برخيزند و راه بروند، براى آنان ممكن نبود و پى در پى زمين مى خوردند. از جبرئيل سؤ ال كردم : اين ها چه افرادى هستند و جرمشان چيست ؟ او جواب داد: اين ها رباخواران هستند.(464)
688 رشوه خوارى
ترى كثيرا منهم يسارعون فى الا ثم و العدوان و أ كلهم السّحت لبئس ما كانوا يعملون # لولا ينهيهم الرّبّانيّون و الا حبار عن قولهم الا ثم و اءكلهم السّحت لبئس ‍ ما كانوا يصنعون (465)
نيمه ى دوم آيات فوق به جز كلمه ى آخر با هم مشابه هستند. آيه ى اول درباره ى توده ى منحرف اهل كتاب است كه در كفر و عدوان پيش رفتند و رشوه خوارى كردند. قضاوت درباره ى اعمال آن ها با جمله ى : لبئس ما كانوا يعملون است ، اما در آيه ى دوم كه ناظر به علماى اهل كتاب است ، به جاى يعملون ، يصنعون آمده است ؛ اين فعل نشان مى دهد كه در عمل آن ها نوعى مهارت براى رياكارى و صحنه سازى وجود دارد. آن ها با هنرمندى و مردم شناسى دقيق ، به گونه اى عمل مى كنند كه مريدان خود را از دست ندهند. از اين رو، عمل آن ها ((صنعت )) ناميده شده است .(466)
689 گناه زنگار قلب
عن ابى جعفر عليه السلام قال : ما من عبد الاّ و فى قلبه نكتة بيضاء، فإ ذا اءذنب ذنبا خرج فى تلك النكتة نكتة سوداء فان تاب ذهب ذلك السّوداء و ان تمادى فى الذّنوب ، زاد ذلك السواد حتّى يغطّى البياض ، فاذا غطّى البياض ‍ لم يرجع صاحبه إ لى خير اءبدا و هو قول اللّه عزّوجلّ: كلاّ بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون (467)
هنگامى كه بنده گناه مى كند، نكته ى سياهى در قلب او پيدا مى شود. اگر توبه كند و از گناه دست بردارد و استغفار كند، قلب او صيقل مى يابد و اگر باز هم به گناه برگردد، سياهى افزون مى شود تا تمام قلبش را فراگيرد. اين همان زنگارى است كه در آيه ى كلاّ بل ران ...به آن اشاره شده است .
690 هشدار به گناهان
من جاء بالحسنة فله عشر اءمثالها(468)
ابوذر از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل مى كند: إ نّ اللّه تعالى قال : الحسنة عشرا و أ زيد و السّيئة واحدة اءو اءغفر، فالويل لمن غلبت اَّحاده على عشراته ؛ خداوند مى فرمايد: كارهاى نيك و حسنات را ده برابر پاداش ‍ مى دهم يا بيشتر و سيّئات را تنها يك برابر كيفر مى دهم يا مى بخشم . واى به حال آن كس كه آحادش بر عشراتش پيشى گيرد؛ يعنى گناهانش از طاعتش ‍ بيشتر باشد.(469)
691 نقش زن و مرد در گناه
السارق و السّارقة فاقطعوا اءيديهما(470)
در اين آيه ى شريفه اول نام مرد سپس نام زن آمده است ، (سارق سارقة ) ولى در آيه ى : الزانية و الزّانى فاجلدوا كلّ واحد منهما ماءة جلدة (471) برعكس ‍ است . شايد بدين جهت باشد كه در دزدى نقش مرد و در زنا نقش زن بيشتر است .
از سيد مرتضى علم الهدى قدس سره پرسيدند: چرا دستى را كه پانصد مثقال طلا ديه دارد، به دليل يك چهارم مثقال دزدى قطع مى شود؟ وى پاسخ داد: امانت قيمت دست را بالا مى برد و خيانت ارزش را مى كاهد.(472)
692 تاءثير اعمال در زندگى
از ديدگاه قرآن كريم ايمان و عمل صالح بشر، تاءثير بسزايى در زندگى انسان دارد؛ يعنى اگر انسان به صلاح و سداد گرايش پيدا كند، نظام دنيا هم از جهت تاءمين سعادت و دفع بلا و فراوانى نعمت براى او صالح خواهد شد؛ و لو اءنّهم اءقاموا التّورية و الا نجيل و ما اءنزل إ ليهم من ربّهم لا كلوا من فوقهم و من تحت اءرجلهم (473)و و لو اءنّ اءهل القرى ءامنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السّماء(474) وهمچنين كفر واعمال زشت بشر نيز در نظام هستى بسيار مؤ ثر است ؛ يعنى اگر انسان به طرف گناه و معصيت كشانده شود، ظلم و فساد و بدبختى وسلب امنيت در جامعه رواج پيدا مى كند چنانكه قرآن كريم مى فرمايد: ظهر الفساد فى البرّ والبحر بما كسبت اءيدى النّاس (475)و وما اءصابكم من مصيبة فبما كسبت اءيديكم (476)و ومن اءعرض عن ذكرى فإ نّ له معيشة ضنكا(477)
693 تغيير سرنوشت به دليل گناه
ذلك باءنّ اللّه لم يك مغيّرا نعمة اءنعمها على قوم حتّى يغيّروا ما باءنفسهم (478)
امام صادق عليه السلام : ما اءنعم اللّه على عبد بنعمة فسبلها ايّاه حتّى يذنب ذنبا يستحقّ بذلك السلب . آيه ى فوق دلالت دارد بر اين كه خداوند نعمتى را بر مردم تغيير نمى دهد، مگر آنكه خود مردم تغيير پيدا كنند. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: خداوند هيچ نعمتى را از بنده اش سلب نمى كند، مگر آن كه به واسطه ى گناه و معصيت مستحق سلب نعمت شده است .(479)
694 گناه علت محروميت از نماز شب
و من اللّيل فتهجّد به نافلة لك (480)
شخصى به امير المؤ منين عليه السلام عرض كرد: من از نماز شب محروم ماندم . حضرت فرمود: گناهان تو باعث شده است كه از فيض نماز شب محروم شوى و گناهان قيد و زنجير براى تو واقع شده است ؛ جاء رجل إ لى اءمير المؤ منين عليه السلام فقال : يا اءمير المؤ منين ! إ نّى قد حرمت الصلوة باللّيل . فقال امير المؤ منين عليه السلام : اءنت رجل قد قيدتك ذنوبك .(481)
695 رضايت به گناه و شركت در جرم
فعقروا النّاقة و عتوا عن اءمر ربّهم (482)
قرآن كريم مى فرمايد: گروهى ناقه و شتر حضرت صالح عليه السلام را پى كردند و كشتند و كلمه ى عقروا به صورت جمع ذكر شده ، اما در سوره ى قمر كلمه ى عقر به صورت مفرد ذكر شده . جمع ميان اين دو آيه چگونه است ؟
الف امير المؤ منين عليه السلام در تبيين اين موضوع مى فرمايد: قاتل حقيقى يك نفر بيشتر نبود، اما چون عده اى به اين گناه راضى بودند، قرآن كريم نسبت قتل را به جمع آن ها داده است ؛ و انّما عقر ناقة ثمود رجل واحد فعمّهم اللّه بالعذاب لمّا عمّوه بالرّضا.(483)
ب چنان كه خداوند به يهود زمان پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله كه به پيامبر كشى انبيا راضى بودند مى فرمايد: شما قاتل هستيد چنان كه اين مطلب در جاى ديگرى از قرآن نيز بيان شده است .
ج على عليه السلام مى فرمايد: الراضى بفعل قوم كالداخل معهم فيه ؛ آن كسى كه در كار جمعيتى راضى باشد، چون كسى است كه در كار آن قوم شركت دارد.(484)
د در زيارت اربعين امام حسين عليه السلام مى خوانيم : و لعن اللّه اءمّة سمعت بذلك فرضيت به ؛ خداوند لعنت كند آن امتى را كه قتل تو را شنيدند و به آن راضى و خشنود شدند.(485)
ه‍ خداوند متعال به شعيب عليه السلام فرمود: صد هزار نفر از قوم تو را عذاب مى كنم كه چهل هزار از اشرار و شصت هزار از اخيار هستند. شعيب گفت : اخيار چه تقصيرى دارند؟ خطاب شد به دليل اين كه اخيار و نيكان در برابر اهل معصيت به دليل غضب من غضب نكردند.(486)
696 تكبر، از لوازم علاقه به مال و جاه
إ نّ اللّه لا يحبّ من كان مختالا فخورا # الّذين يبخلون و ياءمرون النّاس بالبخل ..... # و الّذين ينفقون اءموالهم رئاء النّاس (487)
مختال ، متكبر و متبختر را گويند. به اسب از آن جهت خيل مى گويند كه در راه رفتن تبختر دارد. فخور كسى است كه بسيار فخر كند. اين دو صفت يعنى تكبر و خودپسندى از لوازم تعلق به مال و جاه و علاقه ى شديد نسبت به آن هاست . از اين رو خداوند، مختال فخور را كه قلبش به غير خدا مايل است ، دوست ندارد.
سرّ اين كه قرآن كريم اين دو صفت را به الّذين يبخلون و الّذين ينفقون اءموالهم رئاء النّاس تفسير مى كند، آن است كه به هر دو طايفه تكبر و فخر عارض ‍ مى شود. طايفه ى اول قلبشان به مال راغب است و طايفه ى ديگر به جاه ؛ گرچه ميان اين دو كم و بيش ملازمه هم وجود دارد، طبعا مى بايست قبل از بيان اعمال اين دو گروه كه بخل و كتمان است ، مقدارى اوصاف آنان را بيان كند تا جهت محبوب نبودنشان روشن شود.(488)
697 گناه تهمت
و من يكسب خطيئة اءو إ ثما ثمّ يرم به بريئا فقد احتمل بهتانا و إ ثما مبينا(489)
در اين آيه ى شريفه خداوند گناه را به منزله تير قرار داده و انتساب آن را به ديگرى به منزله ى پرتاب به سوى هدف . زيرا همان گونه كه تيراندازى به سوى ديگرى ممكن است باعث از ميان رفتن او شود، پرتاب تير گناه هم به كسى كه مرتكب نشده ممكن است آبروى او را كه به منزله ى خون اوست ، از ميان ببرد. بديهى است وزر و وبال اين كار براى هميشه بر دوش فردى كه تهمت زده است ، باقى خواهد ماند، و تعبير كلمه ى احتمل (بر دوش مى گيرد)، اشاره به سنگينى و دوام اين مسئوليت است .(490)
698 ممنوعيت غيبت و تجسّس
و لا تجسّسوا و لا يغتب بعضكم بعضا(491)
قرآن كريم در آيه ى فوق با صراحت تمام تجسّس را منع مى كند و از آنجا كه هيچ گونه قيد و شرطى ندارد، معلوم مى شود كه جستجوگرى براى افشاى اسرار مسلمانان گناه است . پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد: اى گروهى كه به زبان ايمان آورده ايد و نه با قلب ، غيبت مسلمانان نكنيد و عيوب پنهانى آن ها را جستجو نكنيد. زيرا كسى كه در امور پنهانى برادر دينى خود جستجو كند، خداوند اسرار او را فاش مى سازد و در خانه اش رسوايش مى كند.
عن اءبى عبداللّه عليه السلام قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : ((يا معشر من اءسلم بلسانه و لم يخلص الايمان إ لى قلبه لا تذمّوا المسلمين و لا تتّبعوا عوراتهم فإ نّه من تتّبع عوراتهم تتّبع اللّه عورته و من تتّبع عورته يفضحه و لو فى بيته .(492)
699 سرّ حرام بودن غيبت
و لا يغتب بعضكم بعضا اءيحبّ اءحدكم أ ن ياءكل لحم اءخيه ميتا فكرهتموه (493)
جهت نهى از غيبت و تحريم آن از سوى شارع اين است كه غيبت ، اجزاى مجتمع بشرى را يكى پس از ديگرى فاسد مى سازد و آن آثار صالحى را كه از جامعه ى اسلامى انتظار مى رود، از ميان مى برد. آن آثار صالح عبارت است از اين كه افراد جامعه با يكديگر انس و الفت داشته باشند و در كمال اطمينان و آرامش ‍ زندگى كنند و ترسى از يكديگر نداشته باشند و جامعه عينا مانند يك تن واحد باشد. اگر بر اثر غيبت و بدگويى ، حسن اعتماد و الفت از جامعه ى بشرى رخت بربندد، روشن مى گردد كه چه خسارت بزرگى به ما وارد آمده است . بنا بر اين غيبت كردن مؤ من به منزله ى آن است كه گوشت برادر مرده ى خود را بخورد.
چرا گويا گوشت برادرش را مى خورد؟ زيرا مؤ من برادر اوست و عضوى از افراد جامعه ى اسلامى است كه از مؤ منين تشكيل يافته و خداوند مى فرمايد: انّما المؤ منون إ خوة . سرّ مرده خواندن وى در اين نهفته است كه آن مؤ من بى خبر است كه مسلمانى در حال غيبت كردنِ از اوست و جاى هتك حرمتى كه از او شده ، پر نخواهد شد. جهت تعبير به فكرهتموه و ترك فتكرهونه ، اين است كه كراهت شما امر ثابت و مسلمى است كه شما هرگز راضى نمى شويد گوشت برادر مرده ى خود را بخوريد. بنا بر اين ، غيبت نيز بايد براى شما ناخوشايند باشد.(494)
انفاق در قرآن
انفاق نياز به سخاوت دارد نه ثروت
امتيازات انفاق
انفاق در راه خدا
انواع انفاق
انفاق ، راه رهايى از حبّ مال
برترين انفاق
رابطه ى انفاق با مقام ابرار
قصد نكردن در انفاق اشياى بى ارزش
پر شدن جاى انفاق
درجات انفاق كنندگان
عوامل ترك انفاق
انفاق يا گردنه ى صعب العبور
برخورد منافقان نسبت به انفاق
اطعام از عوامل آمرزش
خداوند، پذيرنده ى صدقات
انفاق در قرآن  
700 انفاق نياز به سخاوت دارد نه ثروت
... أ عدّت للمتّقين # الّذين ينفقون فى السرّاء و الضرّاء(495)
قرآن يكى از اوصاف پرهيزكاران را انفاق در حال توانگرى و تنگدستى معرفى مى كند. پس ، انفاق نياز به ثروت ندارد، بلكه نيازمند روح سخاوت است ، گرچه انفاق كننده تنگدست باشد. از اين رو پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد: بهشت خانه ى سخاوتمندان است ؛ الجنّة دار الا سخياء.(496)
701 امتيازات انفاق
الشّيطان يعدكم الفقر و ياءمركم بالفحشاء و اللّه يعدكم مغفرة منه و فضلا
و اللّه واسع عليم
(497)
به هنگام انفاق كردن ، شيطان وعده ى فقر به انسان مى دهد، اما خداوند وعده ى آمرزش مى دهد و پذيرش وعده ى خداوند از چند جهت مزيت دارد و سزاوار قبول است .
1 در اين كه من در آينده زنده باشم و بتوانم از مال بهره ببرم ، مورد شك است ، اما مسئله ى قيامت و نياز من در آن روز قطعى است .
2 ممكن است مالى كه براى فردا نگه مى دارم باقى نماند، اما انفاق امروز حتما براى قيامت باقى است .
3 بر فرض مال براى انسان باقى بماند، اما معلوم نيست كه من بتوانم از اين مال استفاده كنم . چه بسا مريض شوم و نتوانم از اموال بهره ببرم ، اما بهره ى انفاقِ امروز در قيامت حتما به انسان مى رسد.
4 بهره مندى انسان از مال اندوخته اش در دنيا، موقّت و مقطعى است ، ولى بهره گيرى انسان از انفاق خود، در قيامت ابدى است .
5 استفاده كردن از اموال در دنيا و لذت بردن از آن ها با هزار رنج و درد آميخته است ، اما استفاده از انفاق در قيامت خالى از اين ضررهاست .(498)
702 انفاق در راه خدا
در اين كه ضمير على حبّه در آيه ى شريفه ى و ءاتى المال على حبّه (499)به مال برمى گردد يا به ايتاء يا به من ءامن باللّه يا به اللّه چهار وجه است :
اگر ضمير به اللّه برگردد، معناى آيه ى شريفه چنين مى شود: مال را در راه محبت خدا و خالصا لوجه اللّه انفاق مى كنند. اين وجه از سيد مرتضى نقل شده است . وى مى گويد: هيچ كس در اين وجه بر من سبقت نگرفته است .
مرحوم طبرسى مى فرمايد: اين احتمال بهترين وجهى است كه در تفسير اين جمله گفته شده است . زيرا بدون قصد قربت هر چند شخص با اين كه به مال خود علاقه دارد، آن را به فقرا بدهد، ثوابى به دست نمى آيد و علاقه ى به مال ، در صورتى در زيادتى ثواب تاءثير دارد كه عمل براى خدا و در راه محبت او انجام بگيرد.(500)
703 انواع انفاق
الّذين ينفقون فى السّرّاء و الضّرّاء(501)
مردم در مقام انفاق بر سه گروه هستند:
الف گروهى در حال وفور نعمت و تنگدستى انفاق نمى كنند، اين ها ((لئيم )) هستند .
ب گروهى در حال فراوانى نعمت انفاق مى كنند و اما در حال عسر و تنگدستى انفاق نمى كنند، اكثريت مردم چنين هستند و آن ها بخيل هستند؛ إ ن يساءلكموها فيحفكم تبخلوا و يخرج اءضغانكم (502)
ج گروهى كه در حال كثرت نعمت و قلت نعمت انفاق مى كنند، آيه ى فوق در باره ى اين هاست .(503)
704 آثار انفاق
از نظر قرآن انفاق در راه خداوند آثار وبركاتى را به همراه دارد كه به نمونه اى از آن اشاره مى شود:
الف انفاق مانع هلاكت جامعه ؛ واءنفقوا فى سبيل اللّه ولاتلقوا باءيديكم إ لى التّهلكة (504)
ب انفاق مايه فزونى ؛ ما اءنفقتم من شى ء فهو يخلفه (505)
ج انفاق وتثبيت موقعيت خويش ؛ مثل الّذين ينفقون اءموالهم ابتغاء مرضات اللّه وتثبيتا من اءنفسهم (506)
د انفاق راه رسيدن به رستگارى ؛ و من يوق شحّ نفسه فاءولئك هم المفلحون (507)
ه‍ انفاق به سود انسان ؛ ما تنفقوا من خير فلا نفسكم (508)
705 انفاق ، راه رهايى از حبّ مال
پيراستگى از آلودگى هاى بخل و دنيا دوستى ، فقط در سايه ى انفاق تحقق پذير است ؛ خذ من اءموالهم صدقة تطهّرهم و تزكّيهم بها(509) تطهير به معناى برطرف كردن چرك و كثافت و تزكيه به معناى رشد دادن است ؛ يعنى انفاق (پرداخت ماليات هاى اسلامى ، به ويژه زكات ) مايه ى رستن از پليدى هاى مال دوستى و سبب رشد و ترقى مال انسان مى گردد. همان گونه كه با هرس كردن شاخه هاى زيادى ، رشد درخت بيشتر و بهتر شده و ميوه هايش درشت تر مى شود.
كوتاه سخن اين كه : زكات عامل پاكى روح آدمى از بخل و زراندوزى است ؛ تطهّرهم ، و وسيله اى است براى رشد فضايل اخلاقى در فرد و جامعه ، تزكيهم . بنا بر اين ، ذكر تزكيه پس از تطهير تكرار نيست .(510)
706 انفاق راه درمان بخل
از سويى قرآن كريم مى فرمايد: انسان طبعا مال را دوست دارد و علاقه ى شديدى نسبت به آن دارد، چه مال كم باشد، چه زياد؛ و تحبّون المال حبّا جمّا(511)، إ نّه لحبّ الخير لشديد(512)و نشانه ى علاقه ى شديد انسان به مال ، امساك در انفاق است ؛ قل لو اءنتم تملكون خزائن رحمة ربّى إ ذا لا مسكتم خشية الا نفاق و كان الا نسان قتورا(513)
از سوى ديگر قرآن كريم مى فرمايد: اين بخل شديد و حالت شحّ در درون جان بشر استقرار دارد؛ و اءحضرت الا نفس الشّحّ(514) و تنها راه درمان آن انفاق است ؛ و من يوق شحّ نفسه فاءولئك هم المفلحون (515) قرآن با تعبيرات مختلف مسئله ى انفاق را در جامعه ى بشرى احيا مى كند. گاهى مى فرمايد: آنچه در دست داريد، گرچه نسبت به يكديگر مالك هستيد، اما نسبت به خداوند مالك نخواهيد بود. از مال خداوند كه به شما عطا كرده ، بدهيد؛ و ءَاتوهم من مال اللّه الّذى ءاتاكم (516) در بخش ديگرى مى فرمايد: شما در دنيا امانت دار و خليفه هستيد؛ أ نفقوا ممّا جعلكم مستخلفين فيه (517) گاهى نيز مى فرمايد: قبل از آن كه از شما اين امانت را بگيريم و مرگ به سراغ شما بيايد، در راه خدا انفاق كنيد؛ اءنفقوا ممّا رزقناكم من قبل اءن ياءتى اءحدكم الموت (518) بنابراين ، انسان در برابر مال نسبت به خداوند متعال هيچ كاره است . از اين رو قرآن مى فرمايد: پس ‍ چرا در راه خداوند انفاق نمى كنيد؛ مالكم لا تنفقون فى سبيل اللّه (519)
707 برترين انفاق
لن تنالوا البرّ حتّى تنفقوا ممّا تحبّون (520)
بهترين چيز دوست داشتنى ((جان )) است . پس بهترين كسانى كه به مقام ((ابرار)) مى رسند، شهداى اسلام هستند و بعد از آن ها خانواده ى شهدا.
آنچه را كه خود دوست دارى ، انفاق كن ، نه آنچه را كه بينوايان دوست دارند؛ ممّا تحبّون و نفرمود: ((ممّا يحبّون )). زيرا ممكن است فقرا به دليل شدّت فقر به اشياى ناچيز نيز راضى باشند. وقتى حضرت فاطمه عليها السلام را در شب عروسى به خانه ى شوهر مى بردند، سائل از حضرت پيراهن كهنه اى خواست ، فاطمه زهرا عليها السلام با توجه به آيه ى لن تنالوا البرّ پيراهن نوى عروسى خود را انفاق كرد.(521)
708 رابطه ى انفاق با مقام ابرار
يكى از مسائلى كه در قرآن كريم مطرح شده ، دعوت به برّ است . بر به معناى وسعت و توسعه دادن است . از اين رو بيابان وسيع را ((بَرّ)) مى نامند و نيز كارهاى نيكو كه نتيجه ى گسترده اى دارد و ديگران نيز از آن بهره مند مى شوند، برّ گفته مى شود و ((برّ به والدين )) به معناى احسان فراگير و همه جانبه در حق آن هاست .(522)
كوتاه سخن اين كه : معناى ((برّ)) توسعه دادن در فعل خير است ، اعم از فعل جوانحى مانند اعتقاد درست و نيت پاك و ... و فعل جوارحى مانند پرستش خدا و انفاق و ... .
شايان توجه است كه قرآن مجيد افزون بر آن كه به ((برّ)) دعوت مى كند، مفهوم و مصداق آن را نيز تشريح مى كند؛ لن تنالوا البرّ ممّا تنفقوا ممّا تحبّون (523)و نيز ليس البرّ اءن تولّوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البرّ من ءَامن باللّه و اليوم الاخر و الملئكة ...(524) پس انفاق كردن در راه خدا يكى از اركان برّ است ، نه تمامى آن . زيرا انسان به مالش علاقه دارد و آن را محصول دسترنج خود و تقريبا جزئى از اركان وجودى خويش مى پندارد و فقدان آن را فقدان بخشى از حيات خويش مى داند، بدين جهت انفاق آن براى تحصيل رضايت پروردگار كار بسيار مشكلى است و سبب دستيابى به ((مقام ابرار)) مى گردد.(525)
709 قصد نكردن در انفاق اشياى بى ارزش
يا اءيّها الّذين ءَامنوا اءنفقوا من طيّبات ما كسبتم و ممّا اءخرجنا لكم من الا رض و لا تيمّموا الخبيث منه تنفقون و لستم باخذيه إ لاّ اءن تغمضوا فيه (526)
قرآن كريم در باره ى چگونگى انفاق دو دستور مى دهد:
الف پاكيزه و حلال باشد.
ب بى ارزش و مستعمل نباشد.
جالب اين كه نمى فرمايد: اموال بى ارزش را انفاق نكنيد، بلكه مى فرمايد: قصد اين كار را هم نكنيد؛ و لا تيممّوا. ((تيمّم )) به معناى قصد است . بعد در استدلال براى اين معنا كه اين گونه انفاق فاقد ارزش است ، مى فرمايد: اگر همين اموال بى ارزش را به خودتان بدهند، نمى گيريد مگر با اغماض و كراهت .
710 پر شدن جاى انفاق
و ما اءنفقتم من شى ء فهو يخلفه (527)
شگفتا هنگامى كه تاجر بداند يكى از اموالش در معرض تلف شدن است ، حاضر است آن را حتّى به صورت نسيه بفروشد، هر چند طرف فقير باشد، مى گويد: اين ، بهتر از نابودى است و اگر تاجرى در چنين شرايطى اقدام به فروش اموال نكند تا نابود شود، او را خطاكار مى شمرند و اگر در چنين شرايطى خريدار سرمايه دارى پيدا شود و به او نفروشد، او را بى عقل معرفى مى كنند و اگر علاوه بر همه ى اين ها، خريدار با داشتن تمكن مالى همه گونه وثيقه بسپارد و سند قابل اطمينانى نيز بنويسد، در عين حال به او نفروشد، او را ديوانه مى خوانند، ولى تعجب اين است كه همه ى ما اين كارها را انجام مى دهيم و هيچ كس آن را جنون نمى شمرد. زيرا تمام اموال ما قطعا در معرض زوال است و خواه ناخواه از دست ما بيرون خواهد رفت و انفاق كردن در راه خداوند نوعى وام دادن به اوست ، و ضامنى بسيار معتبر، يعنى خداوند فرموده : و ما اءنفقتم من شى ء فهو يخلفه ؛ هر چه انفاق كنيد، عوضش را مى دهد.
و در عين حال املاك خود را نزد ما گروگان گذاشته است . زيرا هر چه در دست انسان است ، امانتى از ناحيه ى اوست و محكمترين سندها از كتب آسمانى در اين زمينه در اختيار ما نهاده ، اما با همه ى اين ها بسيارى از ما اموال خود را انفاق نمى كنيم و آن ها را در معرض تلف قرار مى دهيم كه در اين صورت نه اجرى داريم و نه شكرى .(528)
711 درجات انفاق كنندگان
از نظر قرآن كريم كسانى كه انفاق مى كنند، همگون و هم مرتبه نيستند؛ بعضى در حد ايثار، بعضى جان خود را، بعضى قسمتى از اموال خود را، بعضى بهترين قسمت مال را، بعضى در حال رفاه و تنگدستى انفاق مى كنند و بعضى سبقت در انفاق دارند.
# انفاق در حد ايثار؛ و يؤ ثرون على اءنفسهم و لو كان بهم خصاصة (529)
# انفاق جان ؛ و اءعينهم تفيض من الدّمع حزنا أ لاّ يجدوا ما ينفقون (530)
# انفاق قسمتى از اموال ؛ ممّا رزقناهم ينفقون (531) كلمه من در ممّا مفيد تبعيض است .
# انفاق بهترين قسمت مال ؛ لن تنالوا البرّ حتّى تنفقوا ممّا تحبّون (532)
# انفاق در رفاه و تنگدستى ؛ الّذين ينفقون فى السّرّاء و الضّرّاء(533)
# سبقت در انفاق ؛ ((انفاق قبل از فتح و پيروزى )) لا يستوى منكم من اءنفق قبل الفتح و قاتل أ ولئك اءعظم درجة من الّذين اءنفقوا من بعد(534)
گفتنى است كه برخى از انسان ها مانند پيامبران و ائمه ى اطهار عليهم السلام در تمام اين موارد موفق هستند و در تمام اين مراحل و درجات قدم برداشته اند.
712 عوامل ترك انفاق
عوامل ترك انفاق را مى توان چنين برشمرد:
الف انحراف فكرى ؛ اءنطعم من لو يشاء اللّه اءطعمه (535)
ب خود محورى ؛ إ نّما اءوتيته على علم عندى (536)
ج علاقه ى فراوان به مال ؛ و تحبّون المال حبّا جمّا(537)
د ترس از آينده ؛ الشّيطان يعدكم الفقر(538)
713 انفاق از مال حلال و پاكيزه
يا اءيّها الّذين ءَامنوا اءنفقوا من طيّبات ما كسبتم (539)
از امام صادق عليه السلام روايت شده كه اين آيه در باره ى مردمى نازل شد كه اموالى را از راه ربا در زمان جاهليت به دست آورده بودند و با آن ها صدقه مى دادند و خداوند آن ها را از اين كار نهى كرد و دستور داد كه از اموال پاك و حلال خود انفاق كنيد. على عليه السلام مى فرمايد: اين آيه درباره ى مردمى نازل شد كه خرماهاى پست وبى ارزش را داخل خرماهاى خوب صدقه مى دادند.(540)
در اين كه منظور از طيّبات جنس پاكيزه است يا جنس حلالى كه بايد انفاق شود، دو وجه ذكر شده و براى هر يك دليلى بيان شده است . بعضى گفته اند: منظور انفاق از مال حلال است . زيرا اگر انفاق از حرام باشد، در درگاه الهى پذيرفته نمى شود.
برخى ديگر گفته اند: منظور از طيّبات جنس پاكيزه است . زيرا كلمه ى طيبات در آيه ى ديگر آمده كه هرگز نمى تواند به معناى حلال باشد، بلكه بايد به معناى جنس پاكيزه باشد؛ و يحلّ لهم الطّيّبات و يحرّم عليهم الخبائث . زيرا اگر طيبات به معناى جنس حلال باشد، در اين صورت تحصيل حاصل مى شود و معناى آيه ى شريفه چنين خواهد بود: خداوند براى شما حلال ها را حلال كرده و اين درست نيست .
شايد منظور از طيبات هر دو معنا باشد و تفاوت در موارد آن باشد. زيرا شاءن نزولى كه براى آيه ى شريفه نقل شده ، يكى با جنس پاكيزه سازگار است و ديگرى با مال حلال تناسب دارد.
714 اثر انفاق در زندگى انفاق كنندگان
و ما تنفقوا من خير فلا نفسكم (541)
منافع انفاق به خود شما بازگشت مى كند. به اين وسيله انفاق كنندگان را تشويق به اين عمل انسانى مى كند. مسلما انسان هنگامى كه بداند نتيجه ى كار او به خود او باز مى گردد، بيشتر به آن كار علاقه مند خواهد شد. ممكن است در ابتدا چنين به نظر برسد كه مقصود از سود انفاق سود معنوى است ، البته اين معنا صحيح است ، ولى نبايد تصور كرد كه سود انفاق تنها جنبه ى معنوى و اخروى دارد، بلكه اين دنيا نيز به سود آن هاست .
انفاق از نظر معنوى ، روح گذشت و نوع دوستى و برادرى را در انفاق كننده پرورش ‍ مى دهد و در حقيقت وسيله ى مؤ ثرى براى تكامل اوست . از نظر مادى نيز وجود افراد محروم و بينوا در جامعه موجب انفجارهاى خطرناك مى گردد. همان انفجارهايى كه گاهى تمام اصل مالكيت را در خود فرو مى برد و تمام ثروت ها را مى بلعد و نابود مى سازد. انفاق فاصله ى طبقاتى را كم مى كند و خطراتى را كه از اين رهگذر متوجه افراد اجتماع مى شود، از ميان مى برد.(542)
715 صدقه ، پنهانى يا آشكار
إ ن تبدوا الصّدقات فنعمّا هى و إ ن تخفوها و تؤ توها الفقراء فهو خير لكم (543)
از نظر قرآن كريم صدقه ى پنهانى و آشكارا هر دو فضيلت دارد، لكن تشخيص ‍ موارد آن مهم است . در فضيلت هر دو قسم وجوهى بيان شده كه ذكر مى كنيم .
1 وجوه برترى صدقه ى پنهانى بر صدقه ى آشكار
الف صدقه ى پنهانى دادن آن را از ريا و سمعه دور نگه مى دارد. گروهى در صدقه دادن پنهانى تلاش فراوانى كردند، به گونه اى كه گاهى آن را به انسان فقير نابينا مى دادند، گاهى آن را در مسير فقير و مستمند قرار مى دادند، گاهى به ديگرى مى دادند كه به فقير بدهد، گاهى به فقيرى كه در حال خواب بود مى دادند و تمام اين موارد نشانه ى آن است كه قصد پرهيز از ريا كردن را داشتند.
ب هر گاه صدقه به صورت پنهانى انجام شود، براى انسان مدح و ستايشى در ميان مردم حاصل نمى شود و اين براى نفس انسان مشقت دارد. در نتيجه كارى كه براى نفس مشقت و رنج داشته باشد، ثواب آن بيشتر خواهد بود.
ج در اظهار كردن صدقه گاهى موجب هتك حرمت و شخصيّت فقير و مستمند مى شود كه در صدقه ى پنهانى اين نقيصه وجود ندارد.
د در روايات متعددى فضيلت صدقه ى پنهانى بيان شده است . از جمله : اءفضل الصّدقة جُهد المقلّ إ لى الفقير فى سرّ و نيز صدقة السرّ تطفى ء غضب الرّب و سبعة يظلّهم اللّه تعالى يوم القيمة فى ظلّه يوم لاضلّ الاّ ظلّه ، اءحدهم رجل تصدّق بصدقة فلم تعلم شماله بما اءعطاه يمينه .
2 وجوه برترى صدقه ى آشكار
الف اگر انسان بداند در صورت اظهار صدقه ، گروهى از مردم به اين عمل خير تشويق مى شوند و به اين عمل اقتدا مى كنند، در اين صورت صدقه ى علنى از فضيلت بيشترى برخوردار است . از اين رو در حديث نبوى صلّى اللّه عليه و آله چنين نقل شده است : السّرّ اءفضل من العلانية و العلانية اءفضل لمن اءراد الا قتداء به .(544)
ب صدقه ى آشكار از اتهام به ندادن صدقه و زكات جلوگيرى مى كند.
شيطان و ترساندن از فقر در انفاق
الشّيطان يعدكم الفقر و ياءمركم بالفحشاء و اللّه يعدكم مغفرة منه و فضلا
و اللّه واسع عليم
(545)
716
تفاوت وعد با وعيد در اين است كه هر گاه به طور مطلق و بدون قيد ذكر شوند، وعد هميشه در وعده ى به خير به كار مى رود و وعيد در وعده ى به شر استعمال مى گردد، ليكن در صورت وجود قرينه ، وعد در وعده ى به شر نيزاستعمال مى شود، مانند: الشّيطان يعدكم الفقر و وعد اللّه المنافقين و المنافقات و الكفّار نار جهنّم خالدين فيها(546)
717
شيطان اولا وعده ى فقر مى دهد، بعد امر به فحشا و بخل مى كند. زيرا بخل يك صفت مذموم و زشتى است كه هر انسان آن را قبيح مى شمارد و شيطان نمى تواند اين صفت زشت را در چشم انسان ، خوب و زيبا جلوه دهد تاانسان انفاق نكند، بلكه هنگام انفاق ، انسان را از فقر و بيچارگى مى ترساند؛ الشّيطان يعدكم الفقر كه نتيجه اش همان امر به بخل است ؛ و ياءمركم بالفحشاء(547)
718
آيه ى : و اللّه يعدكم مغفرة منه از دو راه دلالت بر كمال اين مغفرت مى كند:
الف نكره بودن لفظ مغفرة .
ب لفظ منه ؛ زيرا كمال كرم و بخشش الهى براى همه ى عقلا امر واضحى است ، با اين كه اين امر براى همه بديهى است ، مع ذلك كلمه ى منه را آورد؛ براى اين كه بفهماند اين مغفرت بسيار با عظمت است . چون عظمت معطى دلالت بر عظمت عطيّه مى كند.(548)
منّت و آزار مايه ى نپذيرفته شدن انفاق
يا اءيّها الّذين ءَامنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمنّ و الا ذى (549)
الّذين ينفقون اءموالهم فى سبيل اللّه ثمّ لا يتبعون ما اءنفقوا منّا و لا اءذى لهم اءجرهم عند ربّهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون (550)
از دو آيه ى فوق نكاتى استفاده مى شود.
719
شخصى كه انفاق مى كند، لازم است معتقد به اين حقيقت باشد كه خداوند به او انعام زيادى كرده و او را به اين عمل (انفاق ) موفق ساخته است و ترس از اين داشته باشد كه عمل او پذيرفته نشود، و اگر انسان اين معنا را درك كند كه خداوند بايد اسباب و شرايط انفاق كردن را فراهم كند و موانع آن را از ميان ببرد تا توفيق انفاق حاصل شود، آن گاه متوجه مى شود كه انفاق كننده ى حقيقى خداوند است و انسان جز وسيله اى بيش نيست .(551)
720
وعده دادن به صورت مشروط صحيح است . زيرا خداوند با شرط (عدم منت و اذيّت ) براى انفاق ثواب و پاداش قرار داده است و در وعده ى مشروط، هرگاه شرط عملى نشود، استحقاق پاداش هم طبعا نخواهد بود.(552)
721
بايد توجه داشت كه منت و آزارى كه موجب عدم قبول انفاق مى شود، اختصاص ‍ به مستمندان ندارد، بلكه در كارهاى عمومى و اجتماعى از قبيل جهاد در راه خدا و كارهاى عام المنفعة كه احتياج به بذل مال دارد، رعايت اين موضوع نيز لازم است .
722
آنچه در اين آيه جلب توجه مى كند، اين است كه قرآن در واقع سرمايه ى زندگى انسان را منحصر به سرمايه هاى مادى نمى داند، بلكه سرمايه هاى روانى و اجتماعى را نيز به حساب آورده است .
723
كسى كه چيزى به ديگرى مى دهد و منّتى بر او مى گذارد يا با آزار خود او را دل شكسته مى سازد، در حقيقت چيزى به او نداده است . زيرا اگر سرمايه اى به او داده ، سرمايه اى هم از او گرفته است و شايد تاءثير آن تحقيرها و شكست هاى روحى بيش از آن مالى باشد كه به او بخشيده است . از اين رو، اگر چنين افرادى اجر و پاداشى نداشته باشند، كاملا طبيعى و عادلانه خواهد بود، بلكه مى توان گفت : چنين افرادى در بسيارى از موارد بدهكارند، نه طلبكار. زيرا بى ترديد آبروى انسان برتر و بالاتر از ثروت و مال است .(553)
724
منّت گذاردن و اذيت كردن در آيه ى شريفه با كلمه ى ثمّ كه معمولا براى بيان فاصله ميان دو حادثه ( و به اصطلاح براى تراخى ) است ، ذكر شده است . پس ، منظور قرآن تنها اين نيست كه اصل انفاق مؤ دبانه و محترمانه وخالى از منت باشد، بلكه در زمان هاى بعدى نيز نبايد با يادآورى آن بر گيرنده منّتى گذارده شود.(554)
725 انفاق يا گردنه ى صعب العبور
فلا اقتحم العقبة (555)
حضرت رضا عليه السلام هنگام غذا خوردن ، دستور مى داد سينى بزرگى كنار سفره بگذارند و از بهترين بخش غذاهايى كه در سفره بود، برمى داشت و در آن سينى مى گذاشت ، سپس دستور مى داد آن ها را براى نيازمندان ببرند. بعد اين آيه را تلاوت مى فرمود: فلا اقتحم العقبة ، سپس مى افزود: خداوند متعال مى دانست كه همه قادر بر آزاد كردن بردگان نيستند، راه ديگرى به سوى بهشتش قرار داد.(556)
726 برخورد منافقان نسبت به انفاق
برخوردهاى سه گانه ى منافقان در باره ى انفاق بدين شرح است :
الف انفاق خودشان از روى كراهت و بى ميلى است ؛ لا ينفقون إ لاّ و هم كارهون (557)
ب نسبت به انفاق ديگران گاهى كارشكنى مى كنند و مى گويند: به اطرافيان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله انفاق نكنيد تا از نزد پيامبر متفرق شوند؛ لا تنفقوا على من عند رسول اللّه حتّى ينفضّوا(558)
ج نسبت به انفاق مؤ منان عيب مى گيرند و مسخره مى كنند؛ الّذين يلمزون المطّوّعين من المؤ منين فى الصّدقات (559)
727 اطعام در قرآن
الف اطعام يكى از اوصاف خداوند سبحان است ؛ و هو يطعم و لا يطعم (560)
ب اطعام الهى دليل بر لزوم پرستش و عبادت اوست ؛ فليعبدوا ربّ هذا البيت # الّذى اءطعمهم من جوع (561)
ج اطعام به قصد قربت سيره ى معصومين عليهم السلام است ؛ انّما نطعمكم لوجه اللّه (562)
د انحراف فكرى تبهكاران درباره ى عدم اطعام به مؤ منان ؛ اذا قيل لهم أ نفقوا ممّا رزقكم اللّه قال الّذين كفروا للّذين ءامنوا اءنطعم من لو يشاء اللّه اءطعمه (563)
ه‍ اطعام مايه ى عبور از گردنه ى صعب العبور قيامت است ؛ فلا اقتحم العقبة # و ما أ دريك ما العقبة # فكّ رقبة # اءو إ طعام فى يوم ذى مسغبة (564)
و اطعام نكردن به مستمندان يكى از عوامل رفتن به جهنّم است ؛ ما سلككم فى سقر # قالوا لم نك من المصلّين # و لم نك نطعم المسكين (565)
728 اطعام از عوامل آمرزش
اءو إ طعام فى يوم ذى مسغبة (566)
عن ابى عبداللّه عليه السلام قال : من اءطعم مؤ منا حتّى يشبعه لم يدر اءحد من خلق اللّه ما له من الا جر فى الا خرة ، لا ملك مقرّب و لا نبىّ مرسل الاّ اللّه ربّ العالمين . ثمّ قال : من موجبات المغفرة إ طعام المسلم السغبان ثمّ تلا قول عزّوجلّ: اءو إ طعام فى يوم ذى مسغبة (567)
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: هر كس مؤ منى را به مقدار سير شدن اطعام كند، هيچ فردى از مخلوقات الهى پاداش آخرتى او را نمى داند، حتى فرشته ى مقرّب و نبىّ مرسل ، مگر پرودگار جهان . سپس افزود: اطعام مسلمان گرسنه از موجبات آمرزش است . بعد از آن امام عليه السلام آيه ى فوق را تلاوت كرد.
729 خداوند، پذيرنده ى صدقات
اءلم يعلموا أ نّ اللّه هو يقبل التّوبة عن عباده و ياءخذ الصّدقات (568)
قرآن كريم در اين آيه ى شريفه مى فرمايد: خداوند توبه را از بندگان مى پذيرد و صدقات را مى گيرد، اما در آيه ى شريفه ى : خذ من اءموالهم صدقه (569)گيرنده ى صدقات را پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى داند، جمع ميان اين دو آيه چگونه است ؟
پاسخ : گيرنده ى واقعى صدقات خداوند است و خداوند از جهت تعظيم و تكريم پيامبر، او را گيرنده ى زكات معرفى مى كند. زيرا آنجا هم كه پيامبر صدقات را مى گيرد، دستور خداوند است .
در اين زمينه امام صادق عليه السلام مى فرمايد: خداوند هيچ چيزى را خلق نكرد، مگر آن كه براى آن خازنى قرار داد كه از آن نگهدارى كند، جز صدقه . زيرا خداوند خودش آن را به عهده گرفته است و پدر من هرگاه چيزى به سائل مى داد، آن را پس مى گرفت و مى بوسيد و مى بوييد، سپس به سائل مى داد.
عن ابى عبداللّه عليه السلام قال : إ نّ اللّه لا يخلق شيئا و له خازن يخزنه الاّ الصدقة ، فانّ الربّ يليها و كان أ بى إ ذا تصدّق بشى ء، وضعه فى يد السائل ثمّ ارتدّه منه فقلّبه و شمّه ثمّ ردّه فى يد السائل .(570)
نظير اين معنا در آيات ديگر هم ديده مى شود كه كسانى كه با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بيعت كنند، در حقيقت با خداوند بيعت كرده اند؛ إ نّ الّذين يبايعونك إ نّما يبايعون اللّه (571)