هزار و يك نكته از قرآن كريم
جلد اول

اكبر دهقان

- ۵ -


فصل سوّم : امامت 
خالى نبودن زمين از حجّت
امامت در كودكى
امامت امر ملكوتى
روز اكمال دين .....
# # #
اوصاف امام
لزوم عصمت در امام
جايگاه ولى امر و لزوم پيروى از او
عصمت ائمه ى اطهار عليهم السلام ......
# # #
منزلت اهل بيت عليهم السلام
جايگاه اهل بيت عليهم السلام در قرآن
اهل بيت پيامبر كشتى نجات
فضيلت حضرت فاطمه عليها السلام
مفسران حقيقى قرآن .....
# # #
امام على عليه السلام
دليل بر خلافت على عليه السلام
على عليه السلام جان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ......
امامت  
165 خالى نبودن زمين از حجت
يا اءهل الكتاب قد جائكم رسولنا يبيّن لكم على فترة من الرّسل ...(631)
سؤ ال : طبق عقيده ى ما، جامعه ى انسانيت لحظه اى از نماينده ى خدا و فرستادگان او خالى نخواهد شد، پس چگونه ممكن است چنين فترتى وجود داشته باشد؟
پاسخ : بايد توجه داشت كه قرآن مى گويد: على فترة من الرّسل ؛ يعنى رسولانى در اين دوران نبودند، اما هيچ مانعى ندارد كه اوصياى آن ها باشند. به تعبير بهتر، ((رسولان )) آن هايى بودند كه دست به تبليغات وسيع و دامنه دارى مى زدند، مردم را بشارت و انذار مى دادند و سكوت و خاموشى جامعه را درهم مى شكستند و صداى خود را به گوش همگان مى رساندند. ولى اوصياى آن ها همگى چنين ماءموريتى نداشتند، حتى گاهى ممكن است آن ها به علت يك سلسله عوامل اجتماعى در ميان مردم به طور پنهان زندگى داشته باشند.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: اللّهم بل لا تخلوا الا رض من قائم للّه بحجّة اما ظاهرا مشهورا أ و خائفا مغمورا لئلاّ تبطل حجج اللّه و بيّناته ...؛ آرى ! روى زمين هرگز از كسى كه قيام به حجت الهى كند، خالى نخواهد ماند، خواه آشكار و مشهور باشد يا پنهان و ناشناخته ؛ براى اين كه احكام و دستورات الهى و نشانه هاى خداوند از بين نرود.(632)
166 امامت در كودكى
و ءاتيناه الحكم صبيّا(633)
على ابن اسباط گويد: به خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم (در حالى كه سن امام كم بود) من درست به قامت او خيره شدم تا به ذهن خويش بسپارم و به هنگامى كه به مصر بازمى گردم ، كم و كيف مطلب را براى ياران نقل كنم . ناگهان امام عليه السلام رو به سوى من كرد و فرمود: اى على ابن اسباط! خداوند كارى را كه در مساءله ى امامت كرد، مانند كارى است كه در نبوت كرده است . گاه مى فرمايد: و ءاتيناه الحكم صبيّا(634)؛ ما به يحيى در كودكى فرمان نبوت داديم ، و گاه در باره ى انسان ها مى فرمايد: حتّى إ ذا بلغ اءشدّه و بلغ أ ربعين سنة (635) هنگامى كه انسان به بلوغ كامل عقل به چهل سال رسيد. بنا بر اين ، همان گونه كه ممكن است خداوند حكمت را در چهل سالگى به انسان بدهد، در قدرت اوست كه آن را در كودكى به وى عطا كند.(636)
167 دو نوع امامت
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: امام در قرآن كريم دو گونه است . گاهى خداوند مى فرمايد: و جعلناهم أ ئمة يهدون باءمرنا(637) يعنى به امر خدا مردم را هدايت مى كنند، نه به امر مردم ؛ امر خدا را بر امر خودشان مقدّم مى شمرند و حكم او را برتر از حكم خود قرار مى دهند. در بخش ديگرى مى فرمايد: و جعلناهم اءئمّة يدعون إ لى النّار(638) ما آن ها را پيشوايانى قرار داديم كه دعوت به دوزخ مى كنند؛ فرمان خود را بر فرمان پروردگار مقدّم مى شمرند و حكم خويش را قبل از حكم او قرار مى دهند و مطابق هوس هاى خود و بر ضدّ كتاب اللّه عمل مى كنند.(639)
168 عظمت مقام امامت
در اهميت مقام امامت همين بس كه خداوند متعال آن را در كلام خويش با دو قيد قرين ساخته است ؛ و جعلنا منهم اءئمّة يهدون باءمرنا(640) نخستين وظيفه ى امام ، هدايت و رهبرى جامعه به سوى اهداف و آرمان هاى الهى است كه اين مسئوليت خطير را با الهام از ((عالم امر)) به انجام مى رساند.
موجودات جهان دو گونه اند: مادى ، مجرد؛ گونه ى نخست در بستر زمان و مكان و قوانين حركت محدود است ، ولى نوع دوم از همه ى شرايط پيش گفته رهاست . گاهى از آن به ملكوت عالم نيز تعبير مى شود؛ إ نّما اءمره إ ذا اءراد شيئا اءن يقول له كن فيكون # فسبحان الّذى بيده ملكوت كلّ شى ء(641) پس ، امام آن كسى است كه جنبه ى ملكوتى موجودات را نيز رهبرى كند و جوامع بشرى را به مقصد نهايى خويش ، يعنى آشنايى با خدا و احياى ارزشهاى الهى برساند و سعادت آن ها را تضمين كند.(642)
169 مقام رفيع امامت
قرآن كريم مقام رفيع امامت را كه منصب الهى است ؛ إ نّى جاعلك للنّاس ‍ اماما(643) در سه جهت بيان كرده است :
الف وظيفه ى امام : هدايت انسان ها به سعادت ؛ و جعلناهم اءئمّة يهدون باءمرنا(644)
ب شرط دستيابى به مقام امامت : صبر و يقين ؛ و جعلنا منهم اءئمّة يهدون باءمرنا لمّا صبروا و كانوا باياتنا يوقنون (645)
ج واسطه ى فيض خداوند به انسان ها: انجام دادن نيكى ها، برپاداشتن نماز، پرداخت زكات ، عبادت ؛ و جعلناهم اءئمة يهدون بأ مرنا و اءوحينا إ ليهم فعل الخيرات و إ قام الصّلوة و إ يتاء الزّكوة و كانوا لنا عابدين (646)
170 امامان ، ستارگان هدايت
هو الّذى جعل لكم النّجوم لتهتدوا بها فى ظلمات البرّ و البحر(647)
خداوند متعال همان گونه كه براى سفرهاى دريايى و صحرايى كه در عمر انسان ها اندك پيش مى آيد، راهنما قرار داده است ، براى سفر معنوى انسان ها و حركت دايمى بشريت در مسير حق نيز راهنما معين كرده است . از اين رو، در احاديث وارد شده كه مقصود از ستارگان هدايت ، رهبران معصوم و اولياى خداوند هستند.(648)
171 امامت امر ملكوتى
امامت امرى ملكوتى است ، ولى مقام اداره ى امور مسلمين جزو عالم ملك است كه با رسالت تاءمين مى شود. خداى سبحان مى فرمايد: ما اءرسلنا من رسول الاّ ليطاع (649) هيچ پيامبرى را نفرستاديم ، مگر اين كه مردم بايد از او اطاعت كنند. امامت ملكوتى غير از نبوت و رهبرى امور مردم است . در قرآن كريم گاهى سخن از دعوت به امر دينى است كه از نوع امامت ملكى است . مانند: اءدع إ لى سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة (650)، بلّغ ما اءنزل إ ليك (651)، يعلّمهم الكتاب و الحكمة (652)، لتبيّن للنّاس ما نزّل إ ليهم (653)
ولى گاهى سخن از هدايت به امر و امامت ملكوتى است ؛ و جعلنا منهم اءئمّة يهدون باءمرنا(654) هدايت كردن به امر خداوند، هدايت تكوينى است . در مواردى كه سخن از دعوت ، تبليغ ، تعليم و تبيين محتواى قرآن است ، هيچ يك مقيد و مصحوب به امر نيست .
خداوند ((امر)) را يك چهره ى ملكوتى مى داند كه آن را در خصوص هدايت ملكوتى تعبيه كرده است كه به دست ائمه معلوم مى شود امامت هدايت باطنى است كه از ((اهتداء)) جدا نيست .(655)
172 معرفى امامت هسته مركزى تبليغ ‌
مطالب مختلفى از قرآن كريم درباره تبليغ استفاده مى شود از جمله :
الف پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در تبليغ مامور به وظيفه است نه ضامن نتيجه ؛ ما على الرسول الا البلاغ (656)
ب اگر مردم اعراض كردند انسان نبايد از تبليغ دست بردارد؛ وان تولوا فانّما عليك البلاغ (657)
ج تبليغ بايد همراه با نصيحت وخيرخواهى باشد؛ انّما ابلّغكم رسالات ربّى و انصح لكم (658)
د در راه تبليغ انسان بايد تنها از خداوند خشيت داشته باشد؛ الّذين يبلّغون رسالات اللّه ويخشونه ولا يخشونه احدا الا اللّه (659)
قابل توجه اين كه اساسى ترين موضوعى كه پيامبر مامور به تبليغ آن بود موضوع امامت حضرت على عليه السلام بود وبا تعبير ((بلّغ )) اين امر مهم را خداوند به او خاطر نشان ساخت ؛ يا ايّها الرسول بلّغ ما انزل اليك فان لم تفعل فما بلّغت رسالته (660)
173 روز اكمال دين
اءليوم يئس الّذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون اءليوم اءكملت لكم دينكم و اءتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الا سلام دينا(661)
مقصود از ((اليوم )) كه در آيه فوق دو مرتبه آمده ، كدام روز است كه داراى چهار ويژگى است :
1 همه ى كفار در آن نااميد شدند.
2 دين كامل گشت .
3 نعمت الهى تمام شد.
4 خداوند آيين اسلام را آيين نهايى براى مردم پذيرفت .
در ميان مفسران و دانشمندان سخن بسيار است ، لكن شبهه اى نيست كه آن روز بايد بسيار روز مهمى در تاريخ اسلام باشد. احتمالات مختلفى داده شده از جمله :
1 روز بعثت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ؛ اين احتمال درست نيست . چون سياق آيه اين است كه مردم دينى داشته اند و كفار در باطل كردن آن يا تغيير آن طمع مى ورزيدند، ودين مردم ناقص بود وخدا آن را كامل كرد، در حالى كه مردم قبل از اسلام دينى نداشتند كه كفار در آن طمع ورزند يا خدا كاملش كند.
2 روز فتح مكه ؛ چون در آن روز خداوند كيد و مكر مشركان را باطل ساخت ، اين احتمال هم درست نيست ؛ چون فتح مكه كه در سال هشتم هجرى اتفاق افتاد، هنوز دين كامل نگشته بود. زيرا واجبات فراوانى بعد از فتح مكه و حلال و حرام بسيارى كه در فاصله ى فتح مكه و رحلت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تشريع شد.
3 روز نزول آيات سوره برائت ؛ اين احتمال هم درست نيست . چون بسيارى از احكام اسلام بعد از نزول سوره ى برائت نازل شد. از جمله همين سوره ى مائده كه متضمن بسيارى از احكام شرعى است و بالاتفاق در آخرين روزهاى زندگى پيامبر نازل شد.
4 روز عرفه در حجة الوداع ؛ اين احتمال هم درست نيست . زيرا در آن روز اتفاق خاصى رخ نداد كه باعث ياءس كفّار شود.
5 روز نزول احكام فرعى كه در آيه شريفه مطرح شده است ؛ اين احتمال هم درست نيست . چون نزول اين احكام فرعى داراى چهار خصوصيت مذكور نيست .
بنابراين ، تنها روزى كه با آن چهار خصوصيت فوق تطبيق مى كند، روز غدير خم است كه روايات فريقين نيز اين معنا را تاءييد مى كند، به ويژه با توجه به اين كه تمام تلاش كفّار بر اين بود كه نور الهى را خاموش كنند؛ يريدون ليطفئوا نور اللّه ، و هر كارى كردند به مقصود خود نرسيدند، جز اين كه اميد به اين داشتند كه پس از رحلت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نسل او قطع شده و رسالت او هم از بين مى رود كه قرآن كريم مى فرمايد: إ نّ شانئك هو الا بتر(662)
در چنين شرايطى بود كه خداوند حضرت على عليه السلام را جانشين او قرار داد و كفّار را نااميد ساخت .(663)
174 امامت مايه ى كمال دين اسلام
اليوم اءكملت لكم دينكم و اءتممت عليكم نعمتى (664)
((دين )) مجموعه ى امورى است كه از ناحيه ى پروردگار متعال نازل شده است و از آن جهت كه عمل كردن به آن مشتمل بر ولايت خدا و پيامبر و اوصياى اوست ، نعمت شمرده مى شود.
مقصود خداوند در آيه ى شريفه ى فوق اين است كه مجموع معارف دينى را كه بر شما نازل كردم ، به واسطه ى واجب كردن ولايت كامل ساختم . زيرا تا امروز تنها ولايت خدا و پيامبر بود و بعد از انقطاع وحى كه پيامبرى در ميان مردم نيست كه از دين الهى دفاع كند، لازم است خداوند شخصى را منصوب كند و همو ولى امر بعد از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله است و ولايت خدا، يعنى تدبير امور بندگان به وسيله ى دين ، تمام نمى شود مگر به ولايت رسول ، و ولايت رسول نيز جز به واسطه ى ولايت اولى الامر تمام نمى شود.
خداوند مى فرمايد: يا اءيّها الّذين ءامنوا اءطيعوا اللّه و اءطيعوا الرّسول و اءولى الا مر منكم (665)، ولايت خداوند و پيامبر و امامان معصوم و لزوم پيروى از آنان در اين آيه بيان شده است . چنان كه اين حقيقت از آيات ذيل نيز استفاده مى شود:
الف ولايت خداوند؛ اللّه ولىّ الّذين ءَامنوا يخرجهم من الظّلمات الى النّور(666)
ب ولايت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله ؛ فلا و ربّك لا يؤ منون حتّى يحكّموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى اءنفسهم حرجا ممّا قضيت و يسلّموا تسليما(667)و النّبىّ أ ولى بالمؤ منين من اءنفسهم .
ج ولايت امام معصوم عليه السلام ؛ انّما وليّكم اللّه و رسوله الّذين ءامنوا الّذين يقيمون الصلوة و يؤ تون الزّكوة و هم راكعون (668)
175 امامت و اتمام نعمت
خداوند متعال در ماجراى تغيير قبله مى فرمايد: تغيير قبله براى اين است كه در آينده نعمت خود را بر شما تمام كنم ؛ يعنى استقلال شما و توجه مسلمانان به كعبه ، زمينه ى اتمام نعمت در آينده است ؛ لا تمّ نعمتى (669) اين ماجرا در سال دوم هجرى در مدينه واقع شد.
در سال هشتم هجرى نيز خداوند به مناسبت فتح مكه مى فرمايد: و يتمّ نعمته عليك (670) يعنى اين پيروزى براى اين است كه خداوند در آينده نعمت خود را براى شما تمام خواهد كرد. در هر دو آيه ((اتمام نعمت )) به صيغه ى مضارع بيان شده است كه نشانه ى حدوث آن در آينده است ، ولى هنگام بازگشت از حجة الوداع در سال دهم هجرى و بعد از معرفىِ على بن ابى طالب به جانشينى پيامبر در غديرخم ، اين آيه نازل مى شود: اءليوم اءكملت لكم دينكم و اءتممت عليكم نعمتى (671)؛ يعنى امروز نعمت خودم را بر شما تمام كردم .
قابل تاءمل است كه خداوند توجه مردم به كعبه را قدم نخستين براى اتمام نعمت ، و فتح مكه را قدم ديگر و تعيين و معرفى رهبر را، آخرين قدم در اتمام نعمت بيان مى كند. از اين رو، در دو مرحله ى نخستين كه زمينه ساز نعمت است ، به صورت فعل مضارع اءتمّ و يتمّ بيان مى كند، ولى در حادثه ى غدير با واژه ى اءتممت فعل ماضى بيان مى كند.
گفتنى است كه در تغيير و تعيين قبله و همچنين در تعيين رهبر، تذكر مى دهد كه : لا تخشوهم و اخشونى ، چون در هر دو، احتمال مقاومت ، مقابله ، بهانه گيرى و شايعه پراكنى از سوى ديگران مى رود.(672)
176 تبيين ولايت در غدير خم
يا اءيّها الرّسول بلّغ ما اءنزل إ ليك من ربّك و إ ن لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه يعصمك من النّاس (673)
با توجه به دو نكته ى اساسى ، مقصود آيه ى شريفه روشن مى شود:
1 دستورى در اين آيه به پيامبر داده شده است كه پيام تازه اى را به مردم ابلاغ كند و در صورت عدم تبليغ آن ، تمامى زحمات هدر مى رود.
2 وعده اى كه خداوند به پيامبر داده است كه او را از خطراتى كه در ابلاغ اين امر تهديد مى كند، نگهدارى كند.
سؤ ال : باتوجه به اين كه اين آيه در اواخر عمر پيامبر نازل شده ، چه مطلب مهمى است كه خداوند پيامبرش را ماءمور تبليغ آن مى كند؟
الف آن امر مهم مربوط به توحيد و نبوت و معاد نيست ، چون اين اصول در اوايل بعثت براى مردم بيان شده است و نيازى به اين همه تاءكيد نداشت .
ب آن امر مهم مربوط به احكام فرعى مانند نماز و روزه و حج و جهاد نيز نيست ، چون در طول 23 سال ، پيامبر همه ى آن ها را بيان كرده بود و از بيان آن ها ترسى از مردم نداشت .
ج پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله ترسى از يهوديان و منافقان در آن زمان نداشت . زيرا در زمان نزول آيه ، آنان قدرتى نداشتند كه پيامبر بترسد.
د پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله ترس از جان خود نداشت . زيرا عمرش را در مبارزه با بت پرستان و تحمّل انواع شكنجه ها از ناحيه ى مخالفان در جنگ ها سپرى كرد.
ه‍ قرآن ، پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را از اين نوع ترس ها مصون و محفوظ داشت . زيرا فرمود: الّذين يبلّغون رسالات اللّه و يخشونه و لا يخشون اءحدا الاّ اللّه (674)
پس ، آن امر مهم مربوط به هجدهم ذيحجه ى سال دهم هجرى در حجة الوداع است كه امامت حضرت على صلّى اللّه عليه و آله از ناحيه ى خداوند به مردم ابلاغ شد. زيرا از سويى روايات شيعه و سنّى آن را بيان مى كند و از سوى ديگر، اين امر مهم مربوط به رسالت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله است ؛ يا اءيّها الرّسول (675)
177 نصب امام و تبليغ رسالت
فإ ذا فرغت فانصب (676)
آيه ى شريفه ، خطاب به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و نتيجه ى آيات قبل است ؛ يعنى حالا كه تو شرح صدر پيدا كردى و تو را بلندآوازه كرديم و بار گران را از دوش تو برداشتيم ، پس چون از واجب فراغت پيدا كردى ، در عبادت و دعا بكوش ‍ و خود را به رنج انداز.
امام باقر عليه السلام مى فرمايد: فإ ذا فرغت من الصّلوة المكتوبة فانصب إ لى ربّك فى الدّعاء و ارغب إ ليه فى المسئلة .
زمخشرى مى گويد: از جمله بدعت هااين است كه بعضى از رافضيان فانصب را به كسر صاد خوانده ؛ يعنى على را بر خلافت منصوب گردان . اگر اين طور خواندن رافضى روا باشد، صحيح است كه ناصبى آن را همين طور بخواند و بگويد؛ يعنى ناصبى بودن را كه بغض و عداوت على عليه السلام است در ميان مردم بگذار.
مرحوم فيض كاشانى پس از نقل كلام زمخشرى مى گويد: نصب امام و خليفه بعد از تبليغ رسالت يا پس از فراغ از عبادت ، امرى معقول ، بلكه واجب است تا مردم بعد از آن حضرت در حيرت و ضلالت واقع نشوند، اما بغض و عداوت على چطور معقول است كه بر تبليغ رسالت يا عبادت مترتب شود، با اين كه كتب عامه مملوّ از ذكر محبت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نسبت به حضرت على عليه السلام است و اظهار فضيلت آن حضرت براى مردم است و اين كه محبت على ايمان ، و بغض او كفر است .
آرى ! بنگريد به اين فردى كه ملقّب به جار اللّه است ، چگونه چشم او به دليل تعصب كور گشته است ؛ انظروا الى هذا الملقّب بجار اللّه العلامة ، كيف اءعمى اللّه بصيرته بغشاوة حميّة التّعصّب (677)
اوصاف امام 
178 لزوم عصمت در امام
لا ينال عهدى الظّالمين (678)
بر خلاف پندار اهل سنت ، دانشمندان شيعه وجود عصمت را در امام ضرورى مى دانند و در اين زمينه به آيه ى فوق استدلال مى كنند. زيرا غير معصوم يا به خود ستم مى كند يا به ديگران . علامه ى طباطبايى مى فرمايد: شرط دستيابى به مقام رفيع امامت ، پيراستگى از ظلم و آراستگى به سعادت عدل است . زيرا هر آن كه صدور ستم از وى روا باشد، هدايت نيافته و نيازمند هدايت است و بر اساس ‍ آيه ى اءفمن يهدى إ لى الحقّ اءحقّ اءن يتّبع اءمّن لا يهدّى إ لاّ اءن يهدى (679) هدايتگر به سوى حق بايد از هر گونه نقصى كه نياز به رهبرى ديگرى دارد، وارسته و پاك باشد. بنا بر اين ، دو طرف قضيه را مى توان اثبات كرد؛ هم لزوم عصمت در امام و هم عدم امكان امامت غير معصوم .
آنگاه تقرير يكى از اساتيد خودشان را در استدلال به آيه چنين بيان مى كنند: مردم را به چهار گروه مى توان تقسيم كرد:
1 آن كه در تمامى عمرش ظالم باشد.
2 آن كه در تمامى عمرش عادل باشد.
3 آن كه در آغاز ستمگر و در فرجام عادل باشد.
4 آن كه نخست عادل و سرانجام ظالم باشد.
شكى نيست كه گروه يكم و چهارم شايستگى دستيابى به مقام منيع امامت را ندارند و از عظمت ابراهيم خليل دور است كه امامت را براى چنين فرزندانى طلب كند. دسته ى سوم نيز در مقطعى از زمان آلوده به ظلم بوده و در نتيجه فاقد صلاحيت لازم است ، پس فقط گروه دوم است كه واجد شرط احراز آن مقام است .(680)
جايگاه ولىّ امر و لزوم پيروى از او
يا اءيّها الّذين امنوا اءطيعوا اللّه و اءطيعوا الرّسول و أ ولى الا مر منكم (681)
179
اطاعت بى چون و چرا از رسول خدا و اولى الامر، نشانه ى عصمت آن بزرگواران است . پس غير معصوم صلاحيت احراز جايگاه ولايت امر را ندارد.
180
تكرار اءطيعوا به جهت تعدد نوع دستورهاست . پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله گاهى احكام الهى را بيان مى كرد، گاهى دستور حكومتى مى داد. او هم منصب ((رسالت )) داشت ، هم ((حكومت )). قرآن كريم هم به پيامبرمى فرمايد: و اءنزلنا إ ليك الذّكر لتبيّن للنّاس ما نزّل إ ليهم (682) و هم مى فرمايد: لتحكم بين النّاس بما اءريك اللّه (683)
181
ذكر نام اولى الامر در كنار نام خدا و رسول ، همراه با اطاعت مطلق ، نشان آن است كه مسئول حكومت و نظام اسلامى بايد از قداست والايى برخوردار باشد. طبق روايات متعدد مراد از اولى الامر، ائمه ى اهل بيت عليهم السلام هستند.
182 مقايسه با اضداد يكى از راه هاى شناخت است .
قرآن در باره ى مفسدان ، مسرفان ، گمراهان ، جاهلان ، جباران و ...دستور لا تُطع و لا تتّبع مى دهد. نتيجه اين كه موارد اءطيعوا بايد كسانى باشند كه از اطاعت آنان نهى نشده باشد.(684)
183 عصمت ائمه ى اطهار عليهم السلام
يا اءيّها الّذين ءامنوا اتّقوا اللّه و كونوا مع الصّادقين (685)
اين آيه ى شريفه دلالت بر عصمت ائمّه ى اطهار عليهم السلام دارد. زيرا دستور مطلق پيروى و همگامى با صادقان را مى دهد. آيا اگر كسى معصوم نباشد، ممكن است چنين دستورى از ناحيه ى خدا در باره ى پيروى مطلق از آنان داده شود؟
فخر رازى مى گويد: خداوند مؤ منان را با همراه بودن با صادقان دستور داده است . بنا بر اين ، آيه ى شريفه دلالت دارد آن ها كه جايز الخطا هستند، بايد به كسى اقتدا كنند كه معصوم است تا در پرتو او از خطا مصون بمانند و اين معنا در هر زمانى خواهد بود و هيچ دليلى بر اختصاص عصر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نداريم .(686)
184 آگاهى امامان از كردار مؤ منان
بر اساس آيه ى كريمه ى و قل اعملوا فسيرى اللّه عملكم و رسوله و المؤ منون (687) اماميه معتقد است كه خداوند و پيامبرش و امامان عليهم السلام از رفتار و كردار مسلمانان آگاهند. امام رضا عليه السلام با استناد به آيه ى فوق مى فرمايد: و اللّه ، انّ اءعمالكم لتعرض علىّ فى كل يوم و ليلة (688) شايان توجه است كه جمله ى ثم تردّون إ لى عالم الغيب و الشّهادة ، نشانه ى روشنى بر حصول رؤ يت دنيوى و پيش از عالم آخرت است و نيز مراد از مؤ منان ، عموم اهل ايمان نيستند، بلكه تعداد انگشت شمارى از آنانند كه قرآن كريم در بخش ديگرى آن ها را با وصف ((امت وسط)) كه گواه بر اعمال مردم هستند، مى ستايد؛ و جعلناكم اءمّة وسطا لتكونوا شهداء على النّاس و يكون الرّسول عليكم شهيدا(689)