ظهور نور
(ترجمه کتاب الشموس المضيئه فى الغيبه والظهور والرجعه)

على سعادت پرور

- ۲۰ -


گفتار ما

از بررسى وجمع بندى، وجمع بين اين روايات ورواياتى که علت رجعت را بيان مى کنند، فهميده مى شود که رجعت، به خودى خود هدف اصلى نيست بلکه مقصود از رجعت، چيزهاى ديگرى است، که در فصل آينده ذکر مى شود.

اين اهداف رجعت، با رجعت مؤمنان ناب وکافران محض، حاصل مى شود وبه رجعت همه ى افراد بشر، نيازى نيست. البته، شيطان، بعد از اينکه به دست حضرت مهدى عليه السلام کشته شد،(1) با تمام ياران وهمپالکى هايش از اول خلقت - که همان محض الکفر- هستند - رجعت مى کند ودوباره به دست پيامبر کشته مى شود وتمام ياران ودوستانش نابود مى شوند.

دلالت آخرين روايت در اين فصل، بر آنچه ذکر شد، واضح است.

آيات قرآن

1- (ونريد أن نمن على الذين استضعفوا فى الأرض ونجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثين ونمکن لهم فى الأرض ونرى فرعون وهامان وجنودهما منهم ما کانوا يحذرون).(2)

2- (وعد الله الذين آمنوا وعملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الأرض کما استخلف الذين من قبلهم وليمکنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم وليبدلنهم من بعد خوفهم أمنا).(3)

روايات

1- فيض بن ابى شيبه مى گويد:امام صادق عليه السلام، در حالى که آيه ى (واذ أخذ الله ميثاق النبيين)(4) را تلاوت مى کرد فرمود: (تا اينکه به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم ايمان آورند وامير المؤمنين عليه السلام را يارى کنند).(فيض مى گويد: عرض کردم: (تا اينکه امير المؤمنين را يارى کنند؟))(5) امام عليه السلام فرمود: (آرى به خدا قسم، از زمان آدم گرفته تا آخر، خداوند پيامبرى را بر نيانگيخته مگر اينکه همه را به دنيا بر مى گرداند تا تحت فرماندهى امير المؤمنين، على بن ابى طالب عليه السلام با دشمنان، جنگ کنند).(6)

2- جميل بن دراج مى گويد: در خدمت امام صادق عليه السلام آيه ى (انا لننصر رسلنا والذين آمنوا فى الحيوة الدنيا ويوم يقوم الأشهاد)(7) را تلاوت کردم امام عليه السلام فرمود: به خدا قسم، اين به رجعت مربوط است..).(8)

3- جابر بن يزيد درباره ى آيه ى (يا أيها المدثر قم فأنذر)(9) از امام باقر عليه السلام نقل مى کند که فرمود: مقصود آيه، محمد صلى الله عليه وآله وسلم وقيام آن حضرت در هنگام رجعت است ومقصود از (انها لاحدى الکبر نذيرا)(10) اين است که محمد در هنگام رجعت، بيم دهنده ى بشر است).(11)

4- سلام بن مستنير از امام صادق عليه السلام نقل مى کند که فرمود: (اسمى بر خود نهادند، که خداوند، جز على بن ابى طالب کسى را به اين اسم نناميد وحقيقت آن هنوز روشن نشده است). عرض کردم: (فدايت شوم! حقيقت آن چه موقع معلوم مى شود؟) امام عليه السلام فرمود: (وقتى موقع آن برسد، خداوند، پيامبران ومؤمنان را در رکابش گرد مى آورد تا او را يارى کنند، وخدا فرموده است: (واذ اخذ الله ميثاق النبيين لما آتيتکم من کتاب وحکمة...أنا معکم من الشاهدين)(12) ).(13)

5- سليمان ديلمى از پدرش نقل مى کند که گفت: (از امام صادق عليه السلام در مورد آيه ى (وجعلکم أنبياء وجعلکم ملوکا)(14) سوال کردم، امام عليه السلام فرمود: پيامبران، رسول الله، ابراهيم، اسماعيل وفرزندانش هستند وملوک وپادشاهان، ما هستيم. عرض کردم: (کدام ملک وپادشاهى به شما داده شده است؟) فرمود: (ملک بهشت وملک رجعت).(15)

6- عاصم بن حميد از امام باقر عليه السلام نقل مى کند که امير المؤمنين عليه السلام فرمود: (خداوند تبارک وتعالى يکى ويگانه است ويگانگى خاص اوست...خداوند از من ومحمد صلى الله عليه وآله وسلم بر يارى يکديگر، پيمان گرفته است، من محمد را يارى کردم، پيشاپيش آن حضرت جهاد کردم، دشمنش را کشتم وبه عهد وپيمانى که خداوند بر يارى محمد صلى الله عليه وآله وسلم از من گرفته بود وفا کردم، وچون پيامبران را خداوند قبض روح فرموده بود، هيچکدام مرا يارى نکردند، اما به زودى ياريم خواهند کرد وآن وقتى است که در شرق وغرب عالم، خداوند تمام پيامبران نسل آدم تا محمد صلى الله عليه وآله وسلم را زنده کند تا پيشاپيش من، سرهاى زندگان ومردگان جن وانس را با شمشير قطع کنند..).(16)

7- عبد الکريم بن عمرو خثعمى مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم که فرمود: ابليس گفت: (أنظرنى الى يوم يبعثون)(17) خداوند آن را ناخوش داشت وفرمود: (انک من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم)(18) وآن آخرين بارى است که امير المؤمنين عليه السلام رجعت مى کند).عرض کردم: (آن حضرت بيش از يک بار رجعت مى کند؟) امام عليه السلام فرمود: (آرى، بارها وبارها، هيچ امامى نيست که در زمانى آمده باشد، مگر اينکه نيکوکار وبدکار زمانش رجعت مى کنند تا خدا مؤمنان را بر کافران مسلط کند..).(19)

8- در دعاى روز تولد امام حسين عليه السلام از ناحيه مقدسه ى حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه - آمده است: (...آقاى خاندان، که در روز رجعت، با نصرت الهى يارى مى شود ودر برابر کشته شدنش، امامان از نسل او هستند ودر تربتش شفاى امراض قرار داده شده ودر رجعت - عده اى - با او رستگار مى شوند وجانشينان پيامبر، بعد از قائم وغيبتش، از خاندان اويند تا خونهاى ناحق ريخته شده را طلب کنند وپروردگار جبار را خشنود سازند وبهترين ياوران - حق وامامان - باشند...اينک ما به قبر او پناهنده ايم، بر خاکش حاضريم ورجعتش را انتظار مى کشيم، آمين رب العالمين).(20)

9- در زيارت قائم عليه السلام آمده است: (اگر قبل از ظهور تو، مرگ مرا دريابد، با واسطه قرار دادن خودت، دست توسل به سوى خدا دراز مى کنم واز او مى خواهم که بر محمد وآل محمد درود ورحمت فرستد وبراى من، در ايام ظهورت رجعتى ودر ايام- حکومت يا رجعتت - رجعتى قرار دهد تا با اطاعت تو به مقصود برسم وکشتن دشمنانت، دلم شفا يابد).(21)

گفتار ما

از اين دو آيه وروايات اين فصل وروايات مشابه آنها چنين فهميده مى شود که پيامبران وائمه عليهم السلام وپيروان آنها- که همان مؤمنان ناب هستند- رجعت مى کنند تا از دشمنان زمان خودشان واز ستمکاران - که همان کافران محض هستند- انتقام بگيرند وباعث تسکين دلهايشان شده وخشمشان از مصيبتهايى که از ستمکاران ديده اند فرو نشيند.

اما راز اينکه امير المؤمنين عليه السلام، چندين بار، همراه پيامبران عليهم السلام رجعت مى کند شايد به علت عظمت ومقام بلند امير المؤمنين، ونيز به اين خاطر باشد که مظلوميت پيامبران وپيروانشان تا زمان على عليه السلام، مقدممه وسبب مظلوميت آن حضرت بعد از رسول اکرم صلى الله عليه وآله وسلم باشد وبه اين علت، خداى سبحان، دفعات رجعت امير المؤمنين عليه السلام را زياد مى کند تا از هرکس که در مظلوميت پيامبران ومظلوميت امير المؤمنين عليه السلام وامامان معصوم عليهم السلام وپيروانشان شريک ودخيل بوده است انتقام بکشد. والله العالم.

يک نکته

از جمله ى (واينکه در ايام ظهورت، برايم رجعتى قرار دهد ودر ايام - حکومت يا رجعتت، رجعتى) فهميده مى شود که شيعه دو رجعت دارد، رجعتى در زمان ظهور آن حضرت ورجعتى در رجعت آن حضرت عليه السلام. ونيز از جمله ى (تا اينکه از اطاعت تو به مقصودم برسم) که در همان زيارت آمده است، علاوه بر علت رجعت، فهميده مى شود که در ايام فرج، مؤمنان رجعت کننده، به کمال انسانى، که هدف نهايى خلقت است مى رسند واين جز همان فرج شخصى در ضمن فرج عمومى، که در فصل شانزدهم از باب اول به آن اشاره شده چيزى نيست.

روايات

1- عبد الکريم خثعمى از امام صادق عليه السلام نقل مى کند که فرمود: وقتى زمان قيام قائم فرارسد، در ماه جمادى الثانى وده روز از رجب بارانى بر مردم مى بارد که کسى نظيرش را نديده باشد، آن گاه خداوند به وسيله ى آن باران، گوشت وبدن مؤمنين را از گورهايشان مى روياند وگويا آنها را مى بينم که دارند از طرف جهينه مى آيند وخاک را از موهايشان مى تکانند.(22)

2- در دعاى عهد که از امام صادق عليه السلام نقل شده آمده است: (...خدايا! اگر مرگ حتمى بين من واو (مهدى) فاصله انداخت، مرا در حالى که کفن را لباس خود کرده، شمشير برهنه ونيزه ى آماده در دست دارم از قبرم برانگيز تا در همه جا، دعوت او را لبيک گويم).(23)

گفتار ما

با قبول اصل رجعت، پذيرفتن چگونگى وخصوصيات آن، مشکل نيست، زيرا همان طور که، قدرت خدا واراده او را نسبت به اصل مساله رجعت، انکار نمى کنيم، جايى براى انکار قدرت خدا نسبت به خصوصيات رجعت نيز وجود ندارد، واگر قرار بر انکار وتعجب باشد، قبل از آن بايد وقوع قيامت وخصوصيات آن - که از رجعت، به مراتب بزرگتر ومهم تر است - را انکار کرد وبعيد دانست، در حالى که هيچ صاحب عقل سليم وهيچکسى که به خدا وپيامبران معتقد باشد، آن را انکار نمى کند.

خلاصه آنکه هر کس قدرت خدا را قبول داشته باشد، جايى براى انکار رجعت وخصوصيات آن نمى يابد.

روايات

1- جعفر بن فضيل مى گويد: به محمد بن فرات گفتم: (اصبغ را ديده اي؟) گفت: (آرى، او را همراه پدرم ديدم، پيرى سپيد مو وسپيد محاسن وبلند قد بود. پدرم به او گفت: (از احاديثى که خودت از امير المؤمنين شنيده اى برايمان بگو) گفت: (از على عليه السلام روى منبر شنيدم که فرمود: (من آقاى سپيد مويم وبا ايوب شباهتى دارم وخدا، همان طور که اهل وخانواده ى ايوب را برايش جمع کرد براى من نيز جمع خواهد کرد). مى گويد: اين حديث را من وپدرم از اصبغ بن نباته شنيديم وطولى نکشيد که بعد از آن مرد- خدايش رحمت کند-).(24)

2- مسعدة بن صدقه از امام صادق عليه السلام از قول امير المؤمنين عليه السلام نقل مى کند که فرمود: (من آقاى پيرانم، ودر سنتى از ايوب جارى است، خداوند، همچنانکه براى يعقوب، اهلش را گرد آورد، براى من نيز اهل وخانواده ام را جمع مى کند وآن وقتى است که مدتها بگذرد وشما بگوييد: (مرد واز بين رفت).(25)

3- عبد الرحيم قصير مى گويد: امام باقر عليه السلام به من فرمود: (وقتى قائم ما قيام کند، حميراء (عايشه) برگردانده مى شود تا آن حضرت بر او حد جارى کند وانتقام فاطمه عليهما السلام، دختر محمد را از او بگيرد).(26)

گفتار ما

از غير اين روايات وروايت مفضل بن عمر وجابر جعفى(27) وروايات بازگشت مؤمنان ناب وکافران خالص،(28) چنين بر مى آيد که زنان وخانواده ى کافران ومؤمنان ناب به دنيا رجعت مى کنند وهيچ بعيد هم نيست. وخلاصه آنکه در روايات غيبت، ظهور ورجعت، وقايعى که اتفاق مى افتد جز به اشاره ذکر نشده است وما، غير از آنچه ذکر کرديم، درباره ى زنان، همسران وکودکان، چيزى نيافتيم وشايد ائمه عليهم السلام در اين قضيه تعمدى داشته اند يا اينکه مطالبى فرموده اند ولى به دست ما نرسيده است. در هر حال خدا به اصل امور آگاه است.

در پايان رجعت چه اتفاق مى افتد؟

از حديث مفضل بن عمر(29) بر مى آيد که پايان رجعت، قيامت، با همه ى اوصافى که خداوند در قرآن برايش ذکر کرده، مى باشد.

ترجمه ى متن روايت

عاصم بن حميد از امام باقر عليه السلام نقل مى کند که امير المؤمنين عليه السلام فرمود: (خداوند تبارک وتعالى يکى ويگانه است ووحدانيت را مخصوص خود قرار داده است.

آن گاه به کلمه اى تکلم فرموده، آن کلمه، نور گشته واز آن نور، محمد صلى الله عليه وآله وسلم ومن وفرزندانم را آفريد. بعد از آن، کلمه اى ايجاد فرمود وآن کلمه، روح شد وخداوند آن روح را در آن نور مستقر کرد وآن را در بدنهاى ما قرار داد، پس ما روح خدا وکلمات او هستيم وبه وسيله ى ما بر مخلوقاتش حجت را تمام فرمود. پس ما پيوسته در قبه وسايه ى خضراء بوديم، آنجا که نه خورشيدى بود ونه ماهى ونه از شب خبر بود وبه از روز ونه چشمى بر آن افتاده بود. ما او را مى پرستيديم وتسبيح وتقديس مى کرديم واين قضيه، قبل از آفرينش مخلوقات وپيمان گرفتن از پيامبران به ايمان آوردن به ما ويارى ما بود که خداى عز وجل فرموده است: (واذ أخذ الله ميثاق النبيين لما آتيتکم من کتاب وحکمة ثم جائکم رسول مصدق لما معکم، لتؤمنن به لتنصرنه)(30) يعنى تا اينکه به محمد ايمان آورده وجانشينش را يارى کنيد، والبته، به زودى همگى او را يارى خواهيد کرد.

وخداوند از من ومحمد صلى الله عليه وآله وسلم بر يارى يکديگر، پيمان گرفته است؛ من محمد را يارى کردم، در رکاب آن حضرت جهاد کردم، دشمنش را کشتم وبه عهد وپيمانى که خداوند بر يارى محمد صلى الله عليه وآله وسلم از من گرفته بود وفا کردم، وچون پيامبران را خداوند قبض روح فرموده بود، هيچکدام مرا يارى نکردند، اما به زودى ياريم خواهند کرد، وآن وقتى است که در شرق وغرب عالم، خداوند تمام پيامبران نسل آدم تا محمد صلى الله عليه وآله وسلم را زنده کند تا پيشاپيش من، سرهاى زندگان ومردگان جن وانس را با شمشير قطع کنند...

اى عجب! وچگونه عجيب نباشد که خداوند، مردگان را زنده مى کند وگروه گروه با (لبيک لبيک يا داعى الله) گويان نداى پروردگار را اجابت مى کنند، به کوچه وخيابانهاى کوفه وارد مى شوند در حالى که شمشيرهاى آماده را بر دوش نهاده، با آنها گردن کفار، ستمگران وپيروان آنان را از اولين تا آخرين آنها قطع مى نمايند تا اينکه وعده ى الهى محقق شود که فرمود: (وعد الله الذين آمنوا وعملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الأرض کما استخلف الذين من قبلهم ولنمکنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم وليبدلنهم من بعد خوفهم أمنا يعبد وننى لا يشرکون بى شيئا(31) يعنى با امنيت کامل مرا بپرسند واز هيچيک از بندگان من نترسند واز هيچکدام تقيه نکنند.

ومن بارها وبارها رجعت خواهم کرد وصاحب رجعتها وحمله ها ومصيبت بر کافران وداراى قدرتهاى شگفت انگيز خواهم بود، من اميرى آهنين، بنده ى خدا وبرادر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم هستم.

من امين وخزانه دار وحافظ وپرده دار اسرار الهى، وجه الله، صراط خدا وميزان او هستم. من گردآورنده ى مردم به سوى خدا و(کلمة الله)ى هستم که پراکنده ها به وسيله آن مجتمع مى شوند ومجتمع شده ها از هم متفرق مى گردند.

من اسماء حسناى خدا، نمونه هاى برتر او وآيات بزرگش هستم، من صاحب بهشت ودوزخم، بهشتيان را در بهشت وجهنميان را در جهنم قرار مى دهم خوشيهاى بهشتيان وناراحتى دوزخيان به دست من است،(32) ومن آن بازگشتى هستم که هر چيزى بعد از پايان يافتن هستى اش به آن برمى گردد، حساب همه ى خلق با من است، بخششها به دست من است، من مؤذن وبانگ برآورنده ى بر اعراف، ظاهر کننده ى خورشيد، من دابة الارض وتقسيم کننده آتش ونگهبان بهشتها صاحب اعراف هستم.

من اميرمؤمنان، رئيس متقيان، نشانه وآيه براى پيشينيان، وزبان گوياى گويندگان وآخرين جانشينان ووارث پيامبران، خليفه ى پروردگار جهانيان، صراط مستقيم پروردگار واردوگاه او در زمين هستم. من حجت خدا بر اهل آسمانها وزمين وموجودات بين آسمان وزمين هستم، من آن کسى هستم که خداوند در آغاز آفرينشتان به واسطه ى من بر شما حجت را تمام کرد، من گواه روز جزا هستم، من آن کسى هستم که دانش خوابها، اتفاقات وداوريها را دارم، سخن حق ونسبهاى صحيح مردم پيش من است ومن نگاهبان آيات واحکام الهى پيامبران ورسولانى هستم که در نزد مردم کوچک شمرده شده اند.

من صاحب عصا وآهن گداخته هستم ومن آنم که ابرها ورعد وبرق، تاريکى وروشنى، بادها وکوهها ودرياها، وستارگان وخورشيد وماه در اختيار من است. من امير پولادين، جداگر حق وباطل از هم در ميان امت، وهدايت کننده ى مردم هستم. من کسى هستم که با دانشى که پروردگار در سينه ام نهاده است وبا رازى که در دل محمد صلى الله عليه وآله وسلم نهاده وپيامبر در دل من قرار داده است، عدد هر چيزى را مى دانم ومن آنم که پروردگارم اسم وکلمه وحکمت ودانش وفهمش را به من عنايت کرده است.

اى جمعيت مردم! قبل از آنکه مرا نيابيد، هر چه مى خواهيد از من بپرسيد، خدايا من تو را گواه مى گيرم ودر برابر آنها از تو يارى مى جويم، ولا حول ولا قوة الا بالله العلى العظيم وحمد وسپاس مى گويم خدا را در حالى که امر وفرمانش را تابعم واطاعت مى کنم).(33)

گفتار ما

درباره ى اين روايت وروايتهاى ديگرى که از زبان امامان معصوم عليهم السلام به ما رسيده است يک نکته لازم به يادآورى است وآن اين است که وقتى معصوم عليه السلام سخنى را آغاز مى فرمايد، در همان آغاز مى داند وتوجه دارد که در پايان کلام چه خواهيد فرمود ونيز در حين سخن گفتن، اوضاع واحوال شنوندگان يا کسانى را که در آينده، آن کلام به آنها خواهد رسيد در نظر مى گيرد وگاه مصلحت را در آن مى بيند که کلام را به گونه اى رها کند تا مورد انکار منکران قرار نگيرد. بعد از ذکر اين نکته، اينک مى گوئيم:

امام على بن ابى طالب عليه السلام در اين روايت، ابتدا به توحيد خداى تعالى ويگانگى آن ذات مقدس پرداخته، سپس خلقت نورى خودش قبل از پيامبران عليهم السلام را مطرح کرده، آن گاه فضيلتها ومقام بلند خود را عنوان مى فرمايد وبا اين همه، تاکيد مى کند که او بنده ى خدا وبرادر رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم است، سپس حول وقوه را منحصر به خدا دانسته، او را حمد وستايش مى کند وخود را تابع امر پروردگار معرفى مى نمايد وتمام اين مقدمه چينيها ومطالب براى اين است که بيان کند که اگر کار خارق عادت انجام مى دهد يا چندين بار رجعت مى کند همه به اذن پروردگار وقدرت اوست وهمچنان که نمى توان قدرت خدا را انکار کرد، هر کارى هم که به اذن خدا انجام گيرد قابل انکار نيست.

روشن است که اينکه، آن حضرت، کمالات وفضيلتهايى را در اين روايات براى خود مطرح مى فرمايد به اين معنى نيست که پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم وامامان ديگر عليهم السلام داراى اين کمالات نيستند، بلکه منظور اين است که على عليه السلام مامور اجرا وبه ظهور رساندن اين کمالات است واين يک ويژگى است که خداوند به آن حضرت اختصاص داده است. وخداوند سبحان اراده فرموده است که آن حضرت، با همه ى پيامبران وامتهاى گذشته، رجعت کند وبه اذن واراده ى خدا از ستمکاران اول وآخر عالم انتقام بگيرد، ودر عين حال خداى سبحان فعال مايشاء است وسررشته ى همه کارها، يکسره به دست اوست، ولا حول ولا قوة الا بالله العلى العظيم. والحمد لله رب العالمين.

آنچه از آيه ها وروايتهاى مربوط به غيبت وظهور ورجعت که در نظر بود ذکر شود، آورده شد ودر هر فصلى، توضيح مختصرى درباره ى آنها بيان شد.

اميد است اين تلاش ناچيز مورد قبول حضرت حجت - عجل الله تعالى فرجه- قرار گيرد وخداوند، آن را براى خوانندگان وکسانى که اهل دقت وتوجه هستند، مفيد قرار دهد.

از خوانندگان ارجمند، انتظار مى رود که به ديده ى عفو واغماض بنگرند واين نويسنده وپدر ومادرم را از دعا وطلب مغفرت ورحمت فراموش نفرمايند.

هو الغفور

پاورقى:‌


(1) روايت شانزدهم از صل پنجم از باب سوم، نيز بر کشته شدن شيطان به دست قائم عليه السلام دلالت مى نمود.

(2) قصص: 5 و6- وما اراده کرده ايم که بر مستضعفان زمين منت نهيم وآنها را پيشوايان ووارثان زمين گردانيم ودر زمين نيرومندشان گردانيم وبه فرعون وهامان ولشگريان آنها، آنچه از آن مى ترسيدند، از ناحيه آنان وبه دست ايشان، بنمايانيم.

(3) نور:55- خداوند، مؤمنان شما را وعده داده است که به جانشينى در زمين بگمارد همان طور که ديگران را قبل از ايشان به جانشينى گماشت، وتا دين آنها را، که براى ايشان پسنديده است، قدرت دهد وترسشان را به امنيت بدل کند.

(4) آل عمران: 81- وقتى خدا از پيامبران پيمان گرفت.

(5) آنچه بين علامت()آمده، بر طبق تفسير عياشى، ج 1، ص 181، اضافه شده است.

(6) بحار الانوار، ج 53، ص 41، روايت 9.

(7) غافر (مؤمن): 51- پيامبرانمان وکسانى را که در دنيا ايمان آوردند يارى مى کنيم، وروزى که شاهدان قيام کنند.

(8) بحار الانوار، ج 53، ص 65، روايت 57.

(9) مدثر: 1 و2- اى در لباس به خود پيچيده، بر خيز وبيم ده.

(10) مدثر: 36- 35.

(11) بحار الانوار، ج 53، ص 42، روايت 10.

(12) آل عمران: 81- آن هنگام که خداوند درباره ى کتاب وحکمتى که به شما داده شد، از پيامبران پيمان گرفت...من با شما از شاهدان خواهم بود.

(13) بحار الانوار، ج 53، ص 70، روايت 67.

(14) مائده:20 - شما را پيامبران وپادشاهان قرار داد. آيه ى شريفه اين گونه است: (وجعل فيکم أنبياء).

(15) بحار الانوار، ج 53، ص 45، روايت 18.

(16) بحار الانوار، ج 53، ص 46، روايت 2.

(17) اعراف: 14- مرا تا روز قيامت مهلت ده.

(18) اعراف: 15- به تو تا روز معين مهلت داده مى شود.

(19) بحار الانوار، ج 53، ص 42، روايت 12.

(20) بحار الانوار، ج 53، ص 94، روايت 107.

(21) بحار الانوار، ج 53، ص 95، روايت 109.

(22) بحار الانوار، ج 53، ص 90، روايت 94.

(23) بحار الانوار، ج 102، ص 111.

(24) بحار الانوار، ج 53، ص 77، روايت 83.

(25) بحار الانوار، ج 53، ص 89، روايت 91.

(26) بحار الانوار، ج 53، ص 90، روايت 93.

(27) به فصل 9 از باب 3 روايت 19 و20 مراجعه شود.

(28) به فصلهاى قبلى باب چهارم مراجعه شود.

(29) به فصل بيست ويک از باب سوم، مراجعه شود.

(30) آل عمران: 81- آن هنگام که خداوند درباره ى کتاب وحکمتى که به شما داده شد، از پيامبران پيمان گرفت، آن گاه رسولى که به راستى کتاب وشريعت شما گواهى مى داد به سوى شما آمد تا ايمان آورده واو را يارى کنيد.

(31) نور: 55- خداوند، مؤمنان شما را وعده داده است که به جانشينى در زمين بگمارد همان طور که ديگران را قبل از ايشان به جانشينى گماشت وتا دين آنها را، که براى ايشان پسنديده است قدرت دهد وترسشان را به امنيت بدل کند تا بدون هيچ شائبه ى شرکى، فقط مرا بپرستند.

(32) در متن روايت (تزويج أهل الجنة) آمده است، لکن به نظر مى رسد (ترويج أهل الجنة) مناسبتر باشد. مترجم.

(33) بحار الانوار، ج 53، ص 46، روايت 20.