ظهور

واحد تحقيقات مسجد مقدس جمکران

- ۵ -


رواياتى كه درباره ظهور مهدى منتظر(عليه السلام) از شخص رسول اكرم نقل شده و آنچه را كه صحابه پيامبر با اعتماد به گفته رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) بيان كرده اند ـ و شهادت و گواهى آنان نيز در حكم حديث است ـ در بسيارى از كتب معروف اسلامى و متون اصلى حديث پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) اعمّ از سنن، معاجم و مسانيد آمده است كه از آن جمله است: سنن ابو داود، سنن ترمذى، سنن ابن ماجه، سنن ابى عمرو الدانى، مسند احمد و ابن يعلى، و بزار، صحيح حاكم، معاجم طبرانى، و رويانى، و دارقطنى، و ابو نعيم در كتاب «اخبار المهدى»، و خطيب در «تاريخ بغداد»، و ابن عساكر در «تاريخ دمشق» و غير اينها.

و بعضى از دانشمندان اسلامى درباره «مهدى(عليه السلام)» كتاب هاى ويژه اى نوشته اند كه از آن جمله است:

ابو نعيم در كتاب «اخبار المهدى»، ابن حجر هيثمى در كتاب «القول المختصر في علامات المهدي المنتظر»، شوكانى در كتاب «التوضيح في تواتر ما جاء في المنتظر و الدجّال و المسيح»، ادريس عراقى مغربى در كتاب «المهدي»، ابو العبّاس بن عبدالمؤمن المغربي در كتاب «الوهم المكنون في الردّ على ابن خلدون». و آخرين كسى كه در اين زمينه بحث مشروحى نگاشته، مدير دانشگاه اسلامى مدينه است كه در چندين شماره مجلّه دانشگاه مزبور بحث كرده است.

عدّه اى از بزرگان و دانشمندان متقدم و متأخر نيز در نوشته هاى خود تصريح كرده اند كه احاديث مربوط به مهدى(عليه السلام) متواتر است. (و به هيچ وجه قابل انكار نيست) از آن جمله است:

سخاوى در كتاب «فتح المغيث»، محمّد بن احمد سفارينى در كتاب «شرح العقيده»، ابو الحسن آبرى در كتاب «مناقب الشافعى»، ابن تيميّه در كتاب فتاوايش، سيوطى در كتاب «الحاوى»، ادريس عراقى در تأليفى كه درباره «مهدى» دارد، شوكانى در كتاب «التوضيح في تواتر ما جاء في المنتظر و الدجّال و المسيح»، محمّد بن جعفر كنانى در «نظم المتناثر في الحديث المتواتر» و ابو العبّاس بن عبدالمؤمن در كتاب «الوهم المكنون من كلام ابن خلدون».

و اين تنها ابن خلدون است كه احاديث مربوط به مهدى(عليه السلام)را با حديثى مجعول و ساختگى و بى اساس كه مى گويد: «لامهديّ إلاّ عيسى; مهدى جز عيسى(عليه السلام)نيست» مورد ايراد قرار داده است. و لكن بزرگان، پيشوايان و دانشمندان اسلام گفتار او را رد كرده اند. و به خصوص، ابن عبدالمؤمن كه در ردّ گفتار او كتاب ويژه اى به نام «الوهم المكنون من كلام ابن خلدون» نوشته است كه از 30 سال قبل، در شرق و غرب منتشر شده است.

حافظان، بزرگان و دانشمندان علم حديث نيز تصريح كرده اند كه احاديث مربوط به مهدى(عليه السلام) شامل احاديث «صحيح» و «حسن» است و مجموع آنها متواتر و صحّت آنها قطعى است. بنابراين، اعتقاد به ظهور مهدى(عليه السلام) بر هر مسلمانى واجب است و جزء عقايد اهل سنّت و جماعت است و جز افراد نادان و بى اطّلاع از اسلام و بدعتگزار، منكر آن نخواهند بود».

2 ـ توضيح مختصرى پيرامون بيانيّه علماى حجاز

به نظر ما، مطالب بيانيه مزبور آن چنان صريح، گويا، روشن و آشكار است كه نيازى به توضيح اضافى ندارد; زيرا مدارك لازم در اين «بيانيّه» آن چنان گردآورى شده كه هيچ كس را ياراى انكار آن نيست.

تنها تفاوت مهمّى كه اين «بيانيّه» با عقيده «شيعه» دارد اين است كه در اين بيانيّه، نام پدر حضرت مهدى(عليه السلام)«عبداللّه» ذكر شده است در حالى كه در كتب شيعه، نام پدر بزرگوار آن حضرت به طور مسلّم «امام حسن عسكرى(عليه السلام)» است. و سرچشمه اين اختلاف آن است كه در بعضى از روايات اهل سنّت، مانند روايتى كه «ابو داوود» در كتاب «سنن» خود از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)نقل كرده است جمله «اسم ابيه اسم ابى نام پدر حضرت مهدى(عليه السلام) نام پدر من است» آمده است.

در حالى كه قراين نشان مى دهد كه اين جمله در اصل، «اسم ابيه اسم ابني; اسم پدرش اسم فرزند من است» بوده است كه منظور امام حسن مجتبى(عليه السلام)مى باشد و بر اثر اشتباه در نقطه گذارى به اين صورت در آمده است. اين احتمال را «گنجى شافعى» نيز در كتاب «البيان في اخبار صاحب الزمان» تأييد كرده است.

در اين زمينه، دانشمندان و نويسندگان اسلامى از شيعه و سنّى، سخن بسيار گفته اند كه ما در اينجا نيازى به ذكر سخنان آنها نمى بينيم. و در هر حال، آن جمله كه درباره نام پدر حضرت مهدى(عليه السلام) در بيانيه علماى حجاز و در بعضى از روايات اهل سنّت آمده است، قابل اعتماد نيست; زيرا:

نخست آن كه در اكثر روايات و كتب معتبره اهل سنّت اين جمله وجود ندارد.

دوم آن كه در روايت معروف ابن ابى ليلى آمده است: «اسمه اسمي و اسمُ أبيه اسمُ أبني; نام حضرت مهدى(عليه السلام) نام من، و نام پدرش، نام فرزند من است». كه منظور امام حسن مجتبى(عليه السلام)است.

سوّم آن كه روايات قطعى و متواتر از طرق اهل بيت(عليهم السلام)، گواهى مى دهند كه نام پدر حضرت مهدى(عليه السلام)«حسن» است.

چهارم آن كه در بعضى از روايات اهل سنّت نيز تصريح شده كه مهدى موعود اسلام(عليه السلام)، فرزند امام حسن عسكرى(عليه السلام) است و بعضى از بزرگان آنها هم مانند محمّد بن يوسف گنجى در كتاب «البيان» و محيى الدين عربى در «فتوحات مكيّه» ـ به نقل شعرانى ـ و عبدالوهّاب شعرانى در كتاب «يواقيت و جواهر» مبحث (65)، و محمّد بن طلحه شافعى در كتاب «مطالب السئول»، و ابن صبّاغ مالكى در «الفصول المهمّه» و افراد ديگرى، اين معنى را تأييد نموده و به مهدى موعود پسر امام حسن عسكرى(عليه السلام) اعتراف كرده اند.

پنجم آن كه نام پدر حضرت مهدى(عليه السلام) كه در بيانيّه علماى حجاز به عنوان «عبداللّه» آمده است ظاهراً مدرك و مستند آن همان جمله اخير روايت ابو داوود است كه نقل آن منحصر به ابو داوود و راوى آن هم «زائده» است، كه بنا به نوشته گنجى شافعى وى در حديث تصرّف مى نموده و به آن مى افزوده است و چنين حديثى كه او واسطه نقل آن باشد فاقد اعتبار است.

ششم آن كه روايت ابو داوود با اضافه جمله «و اسم أبيه اسم أبي» كه به قول گنجى شافعى «زائده» به آخر آن افزوده است و در عين حال مورد استناد قرار گرفته، و در واقع همان جمله سبب بروز اختلاف در نام پدر حضرت مهدى(عليه السلام)گرديده است، داراى زمينه جعل و ساختگى است كه ما به منظور توضيح اين موضوع، توجه خوانندگان گرامى را به دو جريان تاريخى جلب مى كنيم تا بى اعتبارى قسمت آخر اين روايت بر اهل تحقيق روشن شده، و خود بى پرده و منصفانه در اين باره به داورى بنشينند.

اينك دو جريان تاريخى:

1 ـ ابن طقطقى، مورّخ مشهور و نكته سنج در كتاب تاريخ خود چنين مى نويسد:

«محمّد بن عبداللّه بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب(عليه السلام)معروف به «نفس زكيّه» مدّعى مهدويّت در اسلام گرديد و گروههايى از شيعه و حتّى بنى عبّاس مانند منصور دوانيقى قبل از تكيه زدن بر مسند خلافت خود و برادرش سفّاح براى رويارويى با بنى اُميّه و قيام عليه آنان، با وى به عنوان خليفه بيعت نمودند. او در آغاز امر، بين مردم شايع كرده بود كه مهدى موعود مورد بشارت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)اوست، و پدرش «عبداللّه» نيز اين مطلب را همواره در نفوس گروههايى از مردم تزريق و تثبيت مى نمود، و روايت مى كرد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرموده است:

«لو بقي من الدنيا يوم لطوّل اللّه ذلك اليوم حتّى يبعث فيه مهديّنا ـ أو قائمنا ـ اسمه كإسمي وإسم أبيه كإسم أبي». [1]

«اگر از عمر دنيا فقط يك روز باقى بماند خداوند آن روز را به قدرى طولانى مى گرداند تا اين كه «مهدى» ما يا قائم ما را برانگيزاند كه نام او همانند نام من، و نام پدرش همانند نام پدر من باشد».

بنابراين، دور نيست كه جمله: «واسم أبيه إسم أبي» را، اين پدر و پسر يا اطرافيان و هواخواهان آنها به حديث مزبور افزوده باشند تا از اين رهگذر بتوانند مردم عوام را فريب داده و مهدى دروغين (يعنى نفس زكيّه) را به جاى مهدى موعود واقعى معرّفى نمايند، و البته اين كار هم تاحدّى عملى گرديد، امّا ديرى نگذشت كه قضيّه كشف، و دروغ او آشكار گشت.

2 ـ ابو الفرج اصفهانى مى نويسد:

«هنگامى كه منصور دوانيقى در صدد برآمد براى فرزندش مهدى بيعت بگيرد، فرزند ديگرش «جعفر» در اين باره به او اعتراض داشت. پس امر به احضار مردم كرد و چون حاضر شدند و خطبا خطبه خواندند و شعرا به مديحه سرايى و توصيف مهدى و فضايلش پرداختند، مطيع بن أياس كه يكى از شعراى عيّاش و متّهم به زندقه بود بپاخاست و شعر و خطبه خواند و وقتى كه از شعر و خطبه فارغ شد رو به منصور نموده و گفت: اى اميرمؤمنان!! فلان از فلان از پيامبر نقل كرد كه پيامبر فرمود:

«المهديّ منّا محمّد بن عبداللّه واُمّه من غيرنا، يملأها عدلاً كما مُلئت جوراً»;

«مهدى از ماست و او محمّد بن عبداللّه است و مادرش از غير ما است، دنيا را پر از عدل مى كند همان طور كه پر از ظلم شده است».

سپس گفت: و ابن عبّاس بن محمّد، برادر تو، بدين حديث گواهى مى دهد; آنگاه رو به عبّاس نموده و گفت: تو را به خدا سوگند! آيا اين حديث را شنيده اى؟

عباس گفت: آرى.

پس منصور دستور داد تا حاضرين با پسرش مهدى بر امر خلافت بيعت كنند.

چون مجلس به پايان رسيد عبّاس بن محمّد رو به حاضرين كرد و گفت: آيا متوجّه شديد كه اين زنديق چگونه به خدا و رسولش نسبت دروغ داد و حتّى مرا نيز بر دروغش به شهادت طلبيد؟ و من از ترس منصور ناگزير به دروغ شهادت دادم . . .» [2]

به هر حال، با مراجعه به تاريخ و شرح و توضيحى كه ابو الفرج اصفهانى[3] و دكتر سميره مختار ليثى[4] درباره محمّد بن عبداللّه، معروف به «نفس زكيّه» و دعوى مهدويّت و خلافت او، و هم چنين در مورد برخوردها و عكس العمل هاى منصور دوانيقى، و دعوى مهدويّت براى فرزند خود (مهدى عبّاسى) نوشته اند، اين موضوع به خوبى روشن مى شود كه هريك از آنان در صدد بودند تا با عنوان «محمّد بن عبداللّه» مسأله مهدويّت در اسلام را درباره خود يا فرزند خود بر مردم تحميل نمايند، و با افزودن به حديث مسلّمى كه صحابه و تابعين و بزرگان اسلام درباره مهدى موعود(عليه السلام) از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)نقل نموده و براى همگان ثابت و محرز بوده است. سوء استفاده نموده و مردم را فريب دهند تا بدين وسيله بتوانند سهل تر و آسان تر به مقصود خود برسند.

بنابراين، بى ترديد مى توان ادّعا كرد كه جمله «واسم أبيه اسم أبي» كه در آخر روايت ابو داوود آمده، و در مورد نام پدر حضرت مهدى(عليه السلام) مدرك بى چون و چراى علما و دانشمندان اهل سنّت قرار گرفته، ساخته و پرداخته نامبردگان و عوامل دست نشانده آنان و هواخواهان آنها بوده است.

در اينجا براى اثبات مطلب، روايتى را كه ابوالفرج اصفهانى درباره مهدى عباسى از منصور دوانيقى نقل كرده است، مى آوريم تا حقيقت گفته هاى پيشين روشنتر شود.

ابوالفرج در كتاب «مقاتل الطالبيين» مى نويسد:

«مسلم بن قتيبه روايت كرده كه گفت: روزى بر منصور دوانيقى وارد شدم به من گفت: محمّد بن عبداللّه خروج كرده و خودش را «مهدى» مى پندارد، ولى به خدا قسم! او مهدى ـ موعود ـ نيست. من در اين باره مى خواهم موضوعى را به تو بگويم كه به كسى ديگر نگفته ام و نخواهم گفت و آن اين است كه در واقع، فرزند من هم، مهدى موعود روايات ـ وارده از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) ـ نيست، لكن من او را از باب تفأل مهدى ناميده ام». [5]

امّا اين كه در بيانيه علماى حجاز، از حضرت مهدى(عليه السلام) به عنوان «حسنى» ياد شده است، به اين جهت است كه مادر امام باقر(عليه السلام)، دختر امام حسن مجتبى(عليه السلام)است و از اين رهگذر امامان بعدى حسنى و حسينى هستند و حضرت مهدى(عليه السلام)نوه پسرى امام حسين(عليه السلام) و نوه دخترى امام حسن مجتبى(عليه السلام) مى باشد; پس حسنى بودن حضرت مهدى(عليه السلام) نيز صحيح است و ايجاد مشكلى نمى نمايد.

آنچه تا اينجا از نظر خوانندگان گرامى گذشت، چند نمونه كوتاه و گويا از اعترافهاى دانشمندان بزرگ اهل سنّت بود كه همگى آنها به آمدن مردى ازدودمان خاندان پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به نام «مهدى»(عليه السلام) اعتراف نموده و احاديث مربوط به مهدى موعود(عليه السلام) را پذيرفته اند.

اينك بايد ببينيم مخالفان وجود مقدّس مهدى(عليه السلام) چه مى گويند؟ و منطق آنها چيست؟

3 ـ مخالفان وجود حضرت مهدى(عليه السلام) چه مى گويند؟

با اين كه مسأله ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) در ميان دانشمندان اهل سنّت، مشهور و معروف است و عدّه زيادى از بزرگان آنها، اعتراف كرده اند كه احاديث مزبور از احاديث مشهور و متواتر است، برخى از متعصّبان ايشان، موضوع بدين روشنى را مخدوش نموده، و تعداد بسيار معدودى از آنها مانند احمد امين مصرى در كتاب «المهدى و المهدويّة في الإسلام» ، سعد محمّد حسن در كتاب «المهديّة في الإسلام» ، فريد وجدى در كتاب «دائرة المعارف» ماده «سلم» و طنطاوى در «تفسير الجواهر» و محمّد عبداللّه عنان در كتاب «مواقف حاسمه» به مسأله مهدويّت با ديده ترديد و انكار نگريسته و تمام مطالب كتاب هاى بزرگان و مفاخر خود را ناديده گرفته اند تا جايى كه اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)را افسانه اى پنداشته اند كه تنها «شيعه» به آن معتقد است، و گويى اصلاً اهل سنّت در اين باره نظرى ندارند!!

اينك براى روشن شدن اذهان خوانندگان عزيز، گفتار تنى چند از پيش قدمان مخالفان و منكران وجود حضرت مهدى(عليه السلام) را در اينجا مى آوريم تا معلوم شود كه اين عدّه معدود تا چه اندازه از حقّ و حقيقت دور، و حتّى از ضروريات مذهب و روش هم مسلكان خود نيز، بيگانه اند.

1 ـ ابن حزم اندلسى و گمراهى عجيب!

نخستين كسى كه در اين راه پيش قدم شده است، ابن حزم اندلسى (متوفّاى سال 456 هجرى) است. افكار اين مرد سنّى عالِم نما، نسبت به وجود مقدّس مهدى منتظر(عليه السلام) و آنچه وى در كتاب «الفصل» خود نگاشته، و تهمت هايى كه به پسر امام حسن عسكرى(عليه السلام) وارد ساخته است، منشأ انحراف گروهى ديگر، به خصوص نويسندگان سنّى معاصر، از قبيل احمد امين مصرى گرديده است.

ابن حجر عسقلانى، در كتاب «لسان الميزان» ذيل نام «ابن حزم» مى نويسد:

كليه دانشمندان اهل سنّت كه در عصر «ابن حزم» مى زيسته اند، او را تكفير كردند. با اين وصف، «ابن حزم» كه مطرود هم مذهبان خود بوده است در كتاب «جمهرة انساب العرب» با گستاخى خاصّى راجع به امام حسن عسكرى(عليه السلام)» مى نويسد:

«حسن عسكرى، آخرين امام رافضيان است و او اولاد نداشت!! رافضيان ادّعا كردند كه وى كنيزى به نام «صيقل» داشت، كه بعد از مرگ وى پسرى آورد; ولى اين دروغ است!!». [6]

2 ـ خطيب بغدادى

دوّمين نفرى كه از ذكر نام حضرت مهدى(عليه السلام) خوددارى نموده و از او نامى نمى برد، خطيب بغدادى (متوفّاى سال 463 هجرى) است. وى در «تاريخ بغداد»، آنجا كه از امام حسن عسكرى(عليه السلام) نام مى برد بدون اين كه متذكر شود آن حضرت فرزندى داشته است، فقط مى نويسد: «ابومحمّد» الحسن بن على.[7]

3 ـ ابن كثير شامى

ابن كثير شامى (متوفّاى سال 774 هجرى) در تاريخ معروف خود «البداية والنهاية» در جلد يازدهم، ذيل حوادث سال 254هجرى، فقط از امام دهم حضرت امام على النقى الهادى(عليه السلام) نام مى برد و مى گويد: وى پدر حسن بن على العسكرى است.[8] و حتّى از خود «امام حسن عسكرى(عليه السلام)» نيز مانند ساير علماى عصر، جداگانه نام نمى برد.

شگفت انگيزتر از گفتارهاى بى اساس و افكار بيمارگونه «ابن حزم» و همفكران وى، گفتار علاّمه سمنانى است كه به قول جامى در كتاب «شواهد النبوّة» و قاضى حسين «ديار بكرى» در تاريخ «خميس» مى گويد: محمّد بن الحسن العسكرى(عليه السلام)متولّد شد، و به مقام قطبيّت رسيد و سپس وفات يافت!![9]

شگفت انگيزتر از گفتار علاّمه سمنانى، سخن حافظ ذهبى در «تاريخ اسلام» است كه مى نويسد: محمّد بن الحسن، در سال 258 ـ يا 256 ـ هجرى متولّد شد، و دو سال بعد از پدرش زنده بود و بعد معدوم الاثر شد و معلوم نيست چگونه وفات يافت![10]

و شگفت انگيزتر از گفتار اين دو تن، گفتار «ابن حجر هيثمى مكّى» است. وى با اين كه در كتاب «الصواعق المحرقه» در آنجايى كه از ائمه اهل بيت(عليهم السلام) نام مى برد، بعد از شرح حال امام حسن عسكرى(عليه السلام) مى نويسد:

باقى نگذاشت مگر پسرش «ابوالقاسم محمّد الحجّه» و سنّ او هنگام وفات پدرش پنج سال بود و در اين سنّ، خداوند به او حكمت بخشيد، و او «قائم منتظر» ناميده مى شود.

با اين حال در دنباله سخنان خود در همان كتاب مى گويد: گفته شده كه وى در مدينه پنهان شد و از نظرها غايب گرديد و معلوم نشد به كجا رفت![11]

رسوائى تا كجا؟

رسوايى اين گروه به جايى رسيده است كه محدّث بزرگ اهل سنّت «ملاّ على قارى» كتاب ويژه اى در ردّ آنها نوشته است، و كتابش را «الردّ على من حكم و قضى بأنّ المهدي الموعود جاء ومضى»[12] ناميده است.

اى كاش اين متعصّبان گرفتار و عنودهاى لجوج، اندكى مى انديشيدند و لااقل به رواياتى كه درباره مهدى موعود(عليه السلام)، در كتب معتبر اهل سنّت وارد شده و ظهور مهدى موعود منتظر(عليه السلام)را در آخر الزمان دانسته است و نظريات گروهى از مشاهير دانشمندانشان كه در كتاب هاى خود از شخص محمّد بن الحسن العسكرى(عليه السلام) به عنوان حجّت قائم و مهدى نام برده و به وجود مقدّس امام زمان شيعه اعتراف نموده اند، مراجعه مى كردند تا اين كه در برابر محكمه تاريخ و وجدان هاى بيدار، و آزاد انديشان منصف جهان، تا اين اندازه سرافكنده و شرمسار و بى حيثيّت نمى شدند.

بخش پنجم

مهدى موعود(عليه السلام) در گفتار دانشمندان بزرگ اهل سنّت

شامل:

1 ـ كسانى كه مهدى(عليه السلام) را پسر امام حسن عسكرى(عليه السلام) مى دانند

2 ـ افسانه سرداب  

گفته آمد كه يكى از مسايل مورد اتفاق شيعه و سنّى مسأله مهدويت و عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) است. همچنين اعتراف جمعى از علماى اهل سنت به صحت و تواتر احاديث راجع به حضرت مهدى(عليه السلام)گذشت. در اين بخش، آراى گروهى از علماى ايشان را درباره آن حضرت مى آوريم تا اتفاق مسلمانان در اين قضيّه، روشن تر شود.

ابن ابى الحديد معتزلى مى گويد:

«وقد وقع اتّفاق الفِرَق من المسلمين أجمعين على أنّ الدنيا والتكليف لاينقضي إلاّ عليه» [13]

«تمام فرقه هاى مسلمانان اتفاق دارند كه دنيا و تكليف به پايان نمى رسد مگر اين كه مهدى(عليه السلام) ظهور نمايد».

محمّد امين سويدى مى گويد:

«الّذي اتّفق عليه العلماء أنّ المهديّ هو القائم في آخر الوقت، وأنّه يملأ الأرض عدلاً، والأحاديث فيه وفي ظهوره كثيرة». [14]

«آنچه مورد اتّفاق همه دانشمندان است اين است كه مهدى(عليه السلام) كسى است كه در آخر الزمان قيام مى كند، و زمين را از عدل پر مى نمايد، و روايات درباره مهدى(عليه السلام) و ظهور او فراوان است».

ابن منظور ، نويسنده كتاب «لسان العرب» مى گويد:

«المهدي الّذي قد هداه اللّه الى الحقّ، وقد استعمل في الأسماء حتّى صار كالأسماء الغالبة، وبه سُمّي المهديّ الذي بشّر به النبي ـ صلّى اللّه عليه ]وآله [وسلّم ـ أنّه يجيء في آخر الزمان». [15]

«مهدى يعنى كسى كه خدا او را به سوى حقّ هدايت كرده باشد. كلمه مهدى به قدرى در نام گذارى اشخاص به كار رفته است كه به صورت اسم در آمده است. و مهدى كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) ظهور او را در آخر الزمان، بشارت داده است، به همين نام، ناميده شده است».

ابن اثير مى گويد:

«المهدي الّذي بشّر به رسول اللّه ـ صلّى اللّه و عليه ]وآله [و سلّم ـ إنّه يجيء في آخر الزمان». [16]

«آن مهدى موعود(عليه السلام) كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ظهور او را بشارت داده است، در آخر الزمان خواهد آمد».

زبيدى نويسنده كتاب «تاج العروس» مى گويد:

«المهدي الّذي بُشّر به، إنّه يجيء في آخر الزمان، جعلنا اللّه من أنصاره». [17]

«مهدى موعودى كه بشارت ظهور او را داده اند، در آخرالزمان مى آيد. خداوند ما را از جمله يارانش قرار دهد».

ابن حجر مكّى مى گويد:

«وقد ظهرت بركة دعائه ـ صلّى اللّه عليه ]وآله [ وسلّم ـ في نسلهما (يعني عليّاً و فاطمة(عليهما السلام)) فكان منه من مضى و من يأتي، و لو لم يكن في الآتين إلاّ الإمام المهديّ(عليه السلام) لكفى». [18]

«بركت دعاى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در موقع ازدواج على(عليه السلام) و فاطمه(عليها السلام)در نسل آن دو بزرگوار ظاهر شد و از نسل على و فاطمه(عليهما السلام)، عدّه اى آمدند كه از اين دنيا رفتند و عدّه اى هم خواهند آمد كه اگر در ميان آيندگان از نسل على و فاطمه(عليهما السلام)كسى جز مهدى موعود(عليه السلام) نبود، براى ظهور بركت دعاى پيامبر بس بود».

همين ابن حجر در جاى ديگر مى گويد:

«مهدى منتظر(عليه السلام) يك تن بيشتر نيست و هرگز تعددى در آن وجود ندارد». [19]

شمس الدين ذهبى مى گويد:

«إنّ الإمام المهدي من أولاد الإمام الحسن العسكري(عليه السلام) و هو باق إلى أن يأذن اللّه له بالخروج، فيملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً». [20]

«حضرت مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام حسن عسكرى(عليه السلام)است و او موجود و حاضر است تا روزى كه خداوند اذن ظهورش دهد و زمين را پر از عدل و داد كند همان گونه كه از ظلم و ستم پر شده باشد».

شمس الدين قرطبى مى گويد:

«إنّ جميع ملوك الدنيا كلّها أربعة: مؤمنان و كافران، فالمؤمنان سليمان بن داوود والإسكندر، و الكافران نمرود و بخت النصر، و سيملكها من هذه الاُمّة خامسٌ و هو المهدي عجّل اللّه تعالى فرجه». [21]

«پادشاهانى كه بر سراسر دنيا حكومت نمودند چهار نفرند; دو نفر مؤمن و دو نفر كافر. دو نفر مؤمن حضرت سليمان(عليه السلام) و اسكندر (ذوالقرنين) بودند و دو نفر كافر نمرود و بخت النصر، و در آينده نفر پنجمى هم از اين امّت تمام جهان را مالك خواهد شد و او حضرت مهدى(عليه السلام) است».

مقدّسى شافعى ـ كه از علماى قرن هفتم هجرى است ـ در ديباچه كتاب «عقد الدرر في اخبار المنتظر» پس از آن كه مقدارى از دست زمانه و كثرت فتنه ها شكايت مى كند، مى گويد:

«برخى به قرينه ظاهر بعضى از اخبار، گمان كرده اند كه حال روزگار پيوسته به همين وضع باقى خواهد ماند. من گفتم: ما صحّت اين احاديث را قبول داريم، و آنها را به گوش جان مى شنويم و به چشم اطاعت مى نگريم، ولى در اخبار دليلى وجود ندارد كه آن فتنه ها تا قيام قيامت دوام داشته باشد. شايد آن فتنه ها در موقع ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) از بين بروند، و نابودى آنها منوط به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)باشد; زيرا احاديث زيادى كه علماى اين امّت آنها را در كتاب هاى خود نوشته اند به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) بشارت مى دهند، و مژده مى دهند كه خداوند شخصى را بر مى انگيزد كه زمينه حكومت او را آماده مى نمايد كه كوههاى بلند در برابر او خراب خواهد شد، از دور و نزديك او را يارى مى دهند، و او مالك كوه و دشت و تمام كره زمين مى گردد، و سراسر زمين را پر از عدل و داد مى كند». [22]

بخارى (معروف به خواجه پارساى) مى گويد:

«ومناقب المهدي ـ رضي اللّه عنه ـ صاحب الزمان، الغائب عن الأعيان، الموجود في كلّ زمان، كثيرة. و قد تظاهرت الأخبار على ظهوره و إشراق نوره، يجدّد الشريعة المحمّديّة، و يجاهد في اللّه حقّ جهاده، و يطهّر من الأدناس أقطار بلاده، زمانه زمان المتّقين، و أصحابه خلصوا من الريب، وسلموا من العيب، وأخذوا بهديه وطريقه واهتدوا من الحقّ إلى تحقيقه، به ختمت الخلافة والإمامة، وهو الإمام من لدن مات أبوه إلى يوم القيامة، وعيسى(عليه السلام) يصلّي خلفه، ويصدّقه على دعواه ويدعو إلى ملّته الّتي هو عليها، والنبي(صلى الله عليه وآله وسلم) صاحب الملّة». [23]

«مناقب حضرت مهدى صاحب الزمان(عليه السلام) كه از ديده ها پنهان و در هر زمانى حاضر است، فراوان است. احاديث بسيار زيادى رسيده است كه مهدى(عليه السلام) ظاهر مى شود و نور وجودش همه جا را روشن مى كند، و دين اسلام و شريعت محمّدى(صلى الله عليه وآله وسلم)را تجديد مى نمايد، و آن گونه كه بايد، در راه خدا جهاد مى كند، و سراسر مملكت اسلامى را در زمان خود از آلودگيها پاك مى سازد. روزگار او روزگار پرهيزكاران است. كسانى كه به امامت او معتقدند از هر نكوهش و سرزنشى پيراسته اند كه راه حقّ را پيموده اند و به روش او گام برداشته اند و به راهنمايى او به شاهراه هدايت رسيده اند. امامت و پيشوايى اُمّت اسلامى به وسيله او پايان مى يابد. او از روز وفات پدر بزرگوارش تا روز رستاخيز امام است. حضرت عيسى(عليه السلام) پشت سر او نماز مى گزارد، و او را در امامتش تصديق مى نمايد و مردمان را به دين و شريعت او كه همان شريعت پاك محمّدى است دعوت مى كند».

محيى الدين عربى مى گويد:

«واعلموا أنّه لابدّ من خروج المهدى(عليه السلام) لكن لايخرج حتّى تمتلىء الأرض جوراً و ظلماً فيملأها قسطاً وعدلاً . . . وهو من عترة رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) من ولد فاطمة ـ رضي اللّه تعالى عنها ـ جدّه الحسين بن علي بن أبي طالب ووالده الإمام حسن العسكرى(عليهم السلام)». [24]

«بدانيد و آگاه باشيد كه مهدى موعود(عليه السلام) قطعاً ظهور خواهد كرد، ولى او ظاهر نمى شود مگر اين كه زمين پر از ظلم و ستم شده باشد كه آنگاه او بيايد و آن را پر از عدل و داد كند. او از عترت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) از نسل حضرت فاطمه(عليها السلام)است. جدّش امام حسين(عليه السلام) و پدرش امام حسن عسكرى(عليه السلام)است».

نويسنده كتاب «ارشاد المستهدى» مى گويد:

«بپرهيز اى خردمند از هر شبهه و شكّى در ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)، زيرا عقيده به ظهور آن حضرت، اتمام ايمان به خدا و رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)و آنچه پيغمبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)آورده و از آن خبر داده است، مى باشد. و پيغمبر، صادق و مصدّق است.

همچنين شبهه اى نداشته باش در اين كه مهدى موعود(عليه السلام)تا حال ظاهر نشده و هركس اين ادّعا را كرد دروغگو و كذّاب است، به جهت اين كه علامات و نشانيهايى كه در روايات شريف ذكر شده در آن اشخاص موجود نيست، و ظهور مهدى(عليه السلام)و راه شناسايى او مشهور و روشن است، و ظهور او پيش از نزول حضرت عيسى(عليه السلام)خواهد بود و اجتماع او با حضرت عيسى(عليه السلام) بر حسب اخبار ثابت، امرى ضرورى و بديهى است. هركس بخواهد به طور مبسوط اطلاع پيدا كند به كتابهايى كه در اين موضوع تأليف شده رجوع نمايد، مقصود ما در اين كتاب (ارشاد المستهدى) اثبات تواتر روايات ظهور آن حضرت به اختصار است». [25]

و در جاى ديگر در رابطه با احاديث ظهور چنين مى گويد:

«اين احاديث و آثار را، عموم محدّثين و غير محدّثين در كتابهايشان نقل كرده اند، و ايمان به ظهور مهدى ـ رضى اللّه عنه ـ (اين تعبير از خود اوست) مشهور و شايع در بين صحابه بوده است و اصحاب، اين عقيده و ايمان را از پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) اخذ كرده اند، و همچنين است آثار و مراسيلى كه از تابعين رسيده; زيرا آنها در اين گونه از مسايل به رأى (خود) و از پيش خود چيزى نمى گفتند». [26]

1 ـ كسانى كه مهدى(عليه السلام) را پسر امام حسن عسكرى(عليه السلام)مى دانند

چنان كه پيش از اين اشاره كرديم، بيشتر دانشمندان بزرگ اهل سنّت وبلكه اكثريت قريب به اتّفاق آنان، عقيده دارند كه «مهدى موعود» واقعيّت دارد، ومى گويند: او از دودمان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) وفاطمى و علوى و از نسل امام حسين(عليه السلام)است; ولى در آخر الزمان متولّد مى گردد و در سنين جوانى دنيا را پر از عدل و داد مى نمايد.

در ميان اين عدّه كه حضرت مهدى(عليه السلام) را از نسل امام حسين(عليه السلام) مى دانند، كسانى بوده و هستند كه با وجدانى پاك و بيدار يا به ملاحظه رعايت امانت در نقل حديث و تاريخ، در كمال صراحت گفته اند: اين مهدى موعودى كه از دودمان پاك پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و از نسل امام حسين(عليه السلام) است، كسى جز فرزند برومند امام حسن عسكرى(عليه السلام) نيست.

اين عدّه، بدون توجّه به وابستگيهايى كه معمولاً علماى عامّه به حكومت هاى طاغوتى بنى اُميّه وبنى عباس داشته اند و به دور از هرگونه تعصّب، صريحاً اعلام داشته اند كه: ابوالقاسم، محمّد بن الحسن العسكرى(عليه السلام) همان كه در سال 255 هجرى (يا سنوات ديگر به قول آنها) در شهر «سامرا» و در خانه امام حسن عسكرى(عليه السلام) متولّد شد و به عقيده شيعه، امام دوازدهم است، همان «مهدى موعود» است; زيرا مجموع روايات صحيح و معتبرى كه بزرگان اهل سنّت درباره «مهدى منتظر» نقل كرده اند تنها با او قابل تطبيق است، ونمى تواند شخصى غير از او باشد.

البته در ميان اين عدّه، كسانى هم پيدا مى شوند كه فقط از پسر امام حسن عسكرى(عليه السلام) نام برده، و يا از ولادت او خبر داده اند، ولى نگفته اند كه او «مهدى موعود» است.

شگفت آور اينجاست كه حتّى آن عدّه معدود و تعداد انگشت شمارى هم كه گفته اند: «مهدى، پس از ولادت وفات يافت» مانند علاء الدوله سمنانى، حافظ ذهبى و ابن حجر مكّى نيز، در شمار كسانى هستند كه حضرت مهدى(عليه السلام) را، پسر امام حسن عسكرى(عليه السلام) مى دانند!

زيرا اغلب كسانى كه از ولادت محمّد بن الحسن العسكرى(عليه السلام) خبر داده اند نگفته اند كه: او ديگر چه شد؟ و به كجا رفت؟ وچه سرنوشتى پيدا كرد؟ ولى اين چند نفر متعصب عنود، براى انحراف افكار شيعيان از پيش خود گفته اند كه «مهدى(عليه السلام) وفات يافت» تا به خيال خام آنها، ديگر شيعيان در انتظار نمانند و مسأله مهدويّت وانتظار ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) در بين شيعيان، فراموش گردد.

به هر حال، عدّه زيادى از دانشمندان بزرگ اهل سنّت، از مورّخان، محدّثان و حافظان حديث، به وجود مقدّس مهدى موعود كه فرزند امام حسن عسكرى(عليه السلام)است اعتراف نموده اند كه براى نمونه فشرده گفتار برخى از آنان را در اينجا مى آوريم.

1 ـ ابن ابى ثلج بغدادى (متوفاى سال 326 هجرى) كه در بغداد مى زيسته و معاصر نوّاب حضرت ولىّ عصر(عليه السلام) بوده و به گفته خطيب بغدادى در «تاريخ بغداد»، استادِ ابوالحسن دار قطنى معروف بوده است، در كتاب «مواليد ووفيات الائمّة»[27] آنجا كه از فرزندان ابو محمّد امام حسن عسكرى(عليه السلام) نام مى برد، چنين مى نويسد:

«فرزندان او محمّد، موسى، فاطمه و عايشه است[28] . . . هنگام ولادت محمّد بن ـ حضرت حجّت(عليه السلام) ـ امام حسن عسكرى(عليه السلام) سخنان بسيارى فرمود از آن جمله: ستمگران گمان كردند كه مرا به قتل مى رسانند تا اين دودمان را ريشه كن سازند; ولى آنها قدرت خداوند را ديدند. و او را ـ حضرت مهدى(عليه السلام) ـ مؤمّل خواند (يعنى كسى كه مورد اميد آينده و آرزوى مردم است). و در باب مادران ائمّه(عليهم السلام)مى نويسد:

«مادر امام قائم(عليه السلام) نامش حكيمه است، و گويند: نرجس، و هم گويند: سوسن».

سپس مى گويد: «محمّد بن همام گفت كه حكيمه، عمّه حضرت امام حسن عسكرى(عليه السلام) است و اوست كه حديث ولادت حضرت صاحب الزمان(عليه السلام) را نقل كرده و گفته است كه نام مادرش نرجس مى باشد».[29]

2 ـ على بن حسين مسعودى (متوفاى سال 346 هجرى) مورخ نامى و جغرافى دان مشهور كه اهل سنّت به طور قطع او را از دانشمندان بنام خود مى دانند، در جزء چهارم تاريخ خود «مروج الذهب» ـ كه در سال 336 هجرى از تأليف آن فراغت يافته ـ درباره حضرت مهدى(عليه السلام) چنين مى نويسد:

«در سال 260 هجرى ابو محمد حسن بن على . . . ابن حسين بن على بن ابى طالب(عليهم السلام) در زمان خلافت معتمد عبّاسى به سنّ 29 سالگى وفات يافت و او پدر حضرت مهدى منتظر، امام دوازدهم شيعه اماميّه، است». [30]

مسعودى در كتاب خود «التنبّيه والاشراف» كه يك سال پيش از درگذشت خود يعنى در سال 345 در شهر فسطاط مصر آن را به اتمام رسانيده است، چنين مى نويسد:

«امام شيعيان كه ظهورش را انتظار برند، در هنگام تأليف اين كتاب، محمّد بن الحسن . . . ابن على بن ابى طالب ـ رضوان اللّه عليهم أجمعين ـ است». [31]

3 ـ احمد بن حسين بيهقى شافعى (متوفّاى سال 458 هجرى) ـ كه به گفته ابن خلكان، امام الحرمين عبدالملك جوينى گفته است: «هيچ فرد شافعى يافت نمى شود مگر اين كه شافعى بر او منّت دارد جز احمد بيهقى كه او بر شافعى منّت دارد» ـ در كتاب «شعب الايمان» درباره حضرت مهدى(عليه السلام)چنين مى نويسد:

«مردم درباره حضرت مهدى(عليه السلام) اختلاف نظر دارند، گروهى مردّد مانده و علم آن را به خداى عالم محوّل نموده اند، و عقيده دارند كه مهدى(عليه السلام) فردى از فرزندان فاطمه دختر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) است كه هرگاه خدا بخواهد او را مى آفريند و براى يارى دينش وى را برانگيخته مى سازد. گروهى ديگر مى گويند: مهدى موعود، در روز جمعه نيمه ماه شعبان سال 255 هجرى قمرى متولّد شده و او امام ملقّب به حجّت، و قائم منتظر محمّد بن الحسن العسكرى(عليه السلام) است كه به سرداب سامرا [32] داخل شد و از انظار مردم پنهان گرديد و منتظر خروج او هستند و مى گويند: زنده است و در آينده تاريخ ظاهر مى شود و جهان را پر از عدل و داد مى نمايد همان گونه كه پر از ظلم وستم شده است . . .»

سپس مى گويد:

«و طول عمر او و باقى ماندن وى در اين مدّت طولانى، منع عقلى ندارد مانند بقاى عيسى و خضر(عليهما السلام)، و اينان شيعيان اماميه مى باشند و گروهى از اهل كشف نيز در اين عقيده با ايشان موافقت دارند». [33]

4 ـ شيخ احمد جامى (متوفّاى سال 536 هجرى) عارف معروف و مشهور ـ كه عبدالرحمان جامى در كتاب «نفحات الاُنس»، ضمن شمارش مشايخ صوفيّه از وى ستايش فراوان نموده ـ از جمله كسانى است كه مهدى موعود(عليه السلام) را پسر امام حسن عسكرى(عليه السلام)مى داند.

نامبرده در اشعارى كه بنا به قول صاحب «ينابيع المودّه» درباره دوازده امام و مهدى موعود(عليه السلام) سروده است، چنين مى گويد:
 

  • من زمهر حيدرم هر لحظه در دل صد صفاست همچو كلب افتاده ام بر آستان بوالحسن عابدين تاج سر و باقر دو چشم روشنم اى موالى وصف سلطان خراسان را شنو پيشواى مؤمنان است اى مسلمانان تقى عسكرى نور دو چشم عالم است و آدم است شاعران از بهر سيم و زر سخنها گفته اند احمد جامى غلام خاص شاه اولياست

  • از پس حيدر حسن ما را امام و رهنماست خاك نعلين حسين اندر دو چشمم توتياست دين جعفر بر حق است و مذهب موسى رواست ذرّه اى از خاك قبرش دردمندان را دواست گر نقى را دوست دارى بر همه مذهب رواست همچو يك مهدى سپهسالار، در عالم كجاست احمد جامى غلام خاص شاه اولياست[34] احمد جامى غلام خاص شاه اولياست

 

5 ـ فخر الدين رازى (متوفّاى سال 606 هجرى) دانشمند متفكّر، فيلسوف، مفسّر و محقّق عالى مقام اهل سنّت، دركتاب «الفِرَق» ضمن شمارش فرقه هاى شيعه، چنين مى نويسد:

«سيزدهم منتظران اند. اينان چنان عقيده دارند كه امامت بعد از امام حسن عسكرى(عليه السلام) ويژه فرزند اوست كه از نظرها غايب است و روزى ظهور كند و حاضر شود، اماميّه زمان ما، بر اين مذهب اند و هم ايشان در دعا مى گويند:

«اللهمّ صلّ على محمّد المصطفى وعلي المرتضى و خديجة الكبرى، وفاطمة الزهراء والحسن الزكي والحسين الشهيد بكربلا وعلي بن الحسين زين العابدين و محمّد بن علي الباقر وجعفر بن محمّد الصادق و موسى بن جعفر الكاظم وعلي بن موسى الرضا ومحمّد بن علي التقي وعلي بن محمّد النقي والحسن بن علي ومحمّد بن الحسن العسكري الإمام القائم المنتظر . . .» [35]

با اين كه مى دانيم فخر رازى در موارد بسيارى از تفسير كبير خود و آثار ديگرش به شيعه تاخته است; ولى در عين حال، اين موضوع مانع از آن نشده است كه وى نيز مانند ابن حجر با همه تعصّبى كه داشته، حقّ و حقيقت بر قلمش جارى گردد و آنچه را به تعصّب پنهان داشته، گاهى آشكار كند.

وى در تفسير كبير خود كه راجع به جهر و اخفات «بسم اللّه» در نماز سخن گفته است، مى گويد:

«و امّا مذهب على بن ابى طالب(عليه السلام)، بلند گفتن «بسم اللّه» در نماز است و اين به تواتر ثابت شده است و هركس در دين تابع على بن ابى طالب(عليه السلام) باشد و او را پيشواى خود قرار دهد و او را امام خود بداند و به او اقتدا كند، به طور حتم راه حق را يافته است. مگر كسى منكر آنست كه پيامبر فرموده است: «اللهمّ أدر الحقّ مع علي» .

تا آنجا كه مى گويد: دلايل عقلى با ما موافق و عمل ما با عمل على(عليه السلام)مطابق است، و هركس «على(عليه السلام)» را امام بداند و او را به امامت دينى برگزيند، جان، دين و ايمان خود را به پناهگاهى محكم رسانيده است». [36]

6 ـ ياقوت حموى (متوفّاى سال 626 هجرى) دانشمند جغرافى دان مشهور، در كتاب «معجم البلدان» در لفظ «سامرّا» مى نويسد:

«سرداب معروف كه «شيعه» عقيده دارد مهدى آنها از آن بيرون مى آيد [37] در مسجد جامع آن واقع است . . . سامرا در زمان مستعين ـ خليفه عباسى ـ و به ويرانى گذاشت و در زمان معتضد به كلّى ويران شد به طورى كه جز زيارتگاهى كه شيعه معتقد است سرداب قائم مهدى در آن است چيزى از آن باقى نماند . . . و در سامرّا قبر امام على بن محمّد بن على بن موسى بن جعفر و قبر پسرش حسن عسكرى(عليهم السلام) قرار دارد، و هم در آنجا به عقيده شيعه اماميّه، مهدى منتظر غايب شد». [38]

7 ـ شيخ فريد الدين عطّار نيشابورى ، عارف نامى قرن هفتم هجرى و مقتول در سال 627 هجرى قمرى، كه جلال الدين مولوى بلخى سراينده كتاب مشهور «مثنوى» با همه مقامى كه در عرفان دارد درباره وى مى گويد:

وى در كتاب «مظهر الصفات» مى گويد:
 

  • هفت شهر عشق را عطّار گشت مصطفى ختم رُسُل شد در جهان جمله فرزندان حيدر اوليا جمله يك نورند حقّ كرد اين ندا

  • ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم مرتضى ختم ولايت در عيان جمله يك نورند حقّ كرد اين ندا جمله يك نورند حقّ كرد اين ندا

 

و بعد از آن كه بقيه ائمّه(عليهم السلام) را نام مى برد، وقتى كه به امام زمان حضرت بقية اللّه(عليه السلام)مى رسد، مى گويد:
 

  • صد هزاران اوليا روى زمين يا الهى مهديم از غيب آر مهدى هادى است تاج اتقيا اى ولاى تو معيّن آمده اى تو ختم اولياى اين زمان اى تو هم پيدا و پنهان آمده بنده عطّارت ثنا خوان آمده

  • از خدا خواهند مهدى را يقين تا جهان عدل گردد آشكار بهترين خلق بُرج اوليا بر دل و جانها همه روشن شده و زهمه معنى نهانى جان جان بنده عطّارت ثنا خوان آمده[39] بنده عطّارت ثنا خوان آمده

 

8 ـ محى الدين عربى (متوفّاى سال 638 هجرى) كه دانشمندان عامّه عموماً، و عرفاى شيعه خصوصاً او را سرآمد عارفان واصل به حقّ و رئيس شريعت و طريقت و حقيقت مى دانند، درباره حضرت مهدى(عليه السلام) چنين مى گويد:

«مهدى(عليه السلام) از عترت رسول اكرم و از نسل حضرت فاطمه(عليها السلام)است. جدّش امام حسين و پدرش امام حسن عسكرى، پسر امام على نقى، پسر امام محمّد تقى، پسر امام على رضا، پسر امام موساى كاظم، پسر امام جعفر صادق، پسر امام محمّد باقر، پسر امام زين العابدين على، پسر امام حسين، پسر امام على بن ابى طالب(عليهم السلام) است.

او هم نام رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) است، مسلمانان در بين ركن و مقام با او بيعت مى كنند. وى در آفرينش چون رسول اكرم و در اخلاق يك درجه پايين تر از اوست; زيرا بديهى است كه كسى نمى تواند در سطح پيامبر اكرم باشد چه آن كه خداى تعالى درباره او فرموده است: (إِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظيم). [40]

مهدى، پيشانى گشاده و نورانى و بينى كشيده و باريك دارد. خوشبخت ترين مردمان بعد از ظهور او اهل كوفه مى باشند. او مال را به طور مساوى در بين مردم تقسيم مى كند و به عدالت رفتار مى نمايد، و قضايا را به سرعت فيصله مى دهد . . .

خداوند به وسيله او اسلام را پس از ذلّت به عزّت مى رساند. او جزيه را كنار مى گذارد و با شمشير به سوى خدا دعوت مى كند، هركس نپذيرد كشته مى شود و هركس با او در افتد، زبون مى شود.

از دين خدا آنچه را كه در واقع و حقيقت دين بوده ظاهر مى كند، مذاهب ديگر را از روى زمين بر مى چيند، و در روى زمين چيزى جز دين خالص باقى نمى ماند». [41]

پى‏نوشتها:‌


[1] ـ الاتحاف بحبّ الاشراف، ص 179، نقل به اختصار.
[2] ـ اين كه نام پدر بزرگوار امام زمان(عليه السلام) عبداللّه است در حديث صحيح و معتبر نيامده است، و نگارنده در اين باره توضيحى دارد كه در پايان بيانيه معروف علماى حجاز آمده است. جهت اطلاع به آنجا مراجعه فرماييد.

[3] ـ طبق روايات شيعه، همان گونه كه در متن نيز آمده نام مادر آن حضرت «نرجس خاتون» است.
[4] ـ به كشف الاستار، ص 52، و در چاپ ديگر به ص 84 ـ 85 مراجعه فرماييد.
[5] ـ ينابيع المودّة، ج 3، ص 306.
[6] ـ ينابيع المودة، ج 3، ص 139، و در چاپ ديگر، ص 472.
[7] ـ نور الابصار، ص 185، طبع اجنو، دار الفكر، 1399 و ص 342، طبع دار الجيل بيروت.
[8] ـ اين جمله را فقط در اينجا مى بينيم، در صورتى كه اكثر اهل سنّت نوشته اند كه امام عصر(عليه السلام)وقتى به سن پنج سالگى رسيد، پدرش وفات يافت، و او در همان سال (260هجرى) در خانه اش غايب شد، و او به هنگام وفات پدرش پنج ساله بود.
[9] ـ امامت و مهدويّت، ج 2، ص 298، پاورقى.
[10] ـ دانشمندان عامّه و مهدى موعود، ص 158.
[11] ـ سوره شورى، آيه 23.
[12] ـ كشف الاستار، ص 43 و در چاپ ديگر، ص 75 ـ 76.
[13] ـ تتمة المنتهى، جلد سوّم منتهى الآمال، ص 368 ـ 369.
[14] ـ كشف الاستار، ص 43، و در چاپ ديگر، ص 76.
[15] ـ روزگار رهايى، ج 1، ص 287 ـ 288.
[16] ـ كشف الاستار، ص 212، ط 3.
[17] ـ المهدى، ص 162 ـ 163.
[18] ـ حلّه، يكى از شهرهاى بزرگ عراق است كه ميان بغداد و كوفه واقع شده است، (لغتنامه دهخدا).
[19] ـ مقدمه ابن خلدون، ج 1، ص 249، فصل 27، چاپ دار الفكر بيروت.

[20] ـ الغدير، ج 3، ص 308 و 309.
[21] ـ دانشمندان عامّه و مهدى موعود(عليه السلام)، ص 39.
[22] ـ روزگار رهايى، ج 1، ص 288.
[23] ـ ديباچه اى بر رهبرى، ص 200 .
[24] - همان، ص 201.
[25] - ديباچه اى بر رهبرى، ص 202 و 203.
[26] - ديباچه اى بر رهبرى، ص 91 ـ 92 .
[27] - انتظار بذر انقلاب، ص 170 ـ 172، به نقل از مجله قانون، سال 1331 سرى مقالات عبدالهادى حائرى.
[28] - او خواهد آمد، ص 43 ـ 44، به نقل از مهدى، دار مستتر، ترجمه محسن جهانسوز، ص 3 ـ 4.
[29] - مقدمه كتاب مهدى موعود، ص 178.
[30] - مفاتيح الجنان، باب زيارات، ذكر صلوات بر آن حضرت.
[31] ـ كتاب التاج الجامع للاصول، ج 5، ص 343 و بحارالانوار، ج 51، ص 74، ح 27 و بسيارى از كتب حديث.
[32] ـ فصول المهمّه، ص 297 و مسند احمد، ج 3، ص 37، و منابع ديگر حديث. التاج الجامع للاصول، ج 5، كتاب الفتن و علامات الساعة، ص 343.
[33] ـ المهدي الموعود المنتظر، ج 1، ص 94، ح 90، و بحارالانوار، ج 51، ص 78.
[34] - منتخب الاثر، ص 171، ح 90، دلائل الامامه طبرى، ص 256.
[35] ـ بحارالانوار، ج 51، ص 133، ح 4، منتخب الاثر، ص 205، ح 4 ; كفاية الأثر، ص 232 و كمال الدين صدوق با ترجمه فارسى، ج 1، ص 434، باب 30، ح 3.
[36] ـ كافى، ج 8، ص 396، ح 597 ; و بشارة الاسلام، ص 246.
[37] - روزگار رهايى، ج 1، ص 374.
[38] ـ بحارالانوار، ج 51، ص 150، ح 2 ; و كمال الدين، ج 3، ص 40، ح 7، باب 34.