زندگانى خاتم الاوصياء امام مهدى (عج )

باقر شريف قرشى
مترجم :ابوالفضل اسلامي

- ۱۲ -


خدا لعنت كند هر كه على (عليه السلام ) را سب كند و حسين (عليه السلام ) را كه او امام و راهبر همه است .
و ابو دهبل درباره قدرت حكومت بنى اميه و ولايت آل ابى سفيان مى گويد:
مستان بنى اميه با آسايش ، شب را به صبح مى رسانند و حال آنكه در طف و كربلا، اهل بيت كشتگان ، خواب به چشمشان نرفت .
و سليمان گويد:
و آن كشته طف از آل هاشم ، شخصيت مسلمانان را ذليل كرد چه ذلتى !
و كميت گويد:
بگو به بنى اميه شما چه منصبى را براى خود تجويز كرديد كه با شمشير و دست و پا بريدن ، مردم را ترسانيديد.
خدا گرسنه گرداند كسانى را كه شما سير كرديد و سير گرداند كسانى را كه شما گرسنه نگه داشتيد.
خوارزمى در كلمات خود، آنچه را كه بنى اميه در نابود كردن فضايل اميرالمؤ منين بذل و بخشش كرده اند، بيان مى كند. و اينكه آنان تمام امكانات خود را چه از جهت اقتصادى ، اجتماعى و تبليغاتى همه را براى محو آثار اهل بيت گماشتند تا اينكه مناقب آنان مستور بماند ولكن موفق نشدند و فضايل و مناقب آنان آنچنان بروز كرد كه مثل انسانيت يك انسان در حد اعلى ، در تمام مراحل تاريخ به تصوير در آمد، همچنانكه براى همه ، دزد بودن و راهزنى دشمنان آنان كه اموال مسلمانان را به سرقت بردند، عيان شد. و آنان اين اموال را در شهوات و اميال خود صرف كردند. و مسلمانان را بر آنچه كراهت داشتند، مجبور ساختند.
خوارزمى ، مى گويد:
و آنچه را گفت عجيب نيست از آنچه شعراى بنى عباس در نزد خود خلفاى حق را بيان كردند، گرچه آنان كراهت داشتند و فضل كسانى كه آنان را منقوص مى دانستند و آنان را كشتند، با صداى رسا بيان كردند.
منصور بن زبرقان ، در حضور هارون گفت :
آل پيامبر و محبان آنان از ترس كشته شدن ، خود را مخفى مى كنند و حال آنكه نصارا و يهود در امنيت به سر مى برند با اينكه آنان از ملت توحيد هستند، حتى در شدت و خوف .
و دعبل مى گويد:
آيا نمى بينى كه هشتاد سال از عمر من مى گذرد و صبح و شب مى شود و هميشه در غم و غصه هستم ؛ چون مى بينم اموال اهل بيت در دست ديگران تقسيم و مصرف مى شود و دستان آنان خالى مى باشد.
و على بن عباس رومى مى گويد:
هر زمانى از براى پيامبر، حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) كشته اى است پاك كه با خون خود آغشته است .
و ابراهيم كه كاتب و كارمند آنان است و ماءمون او را از نزديكان خود قرار داد، مى گويد:
بنى عباس اموال اهل بيت را با منت به شما مى دهند و حال آنكه از صدتا يكى ، بيشتر نمى دهند.
اين كلمات ، حكايت مى كند شعراى شيعه اعلان نمودند كه مولا و اولادشان افضل از بنى عباس و غير آنان هستند. و آن را در سخت ترين اوقات و تلخترين آن ، اعلام كردند؛ چون كسى كه ائمه طاهرين را به خير ذكر مى كرد، غير از شمشير و نيزه چيز ديگرى به او نمى دادند. (يعنى او را به قتل مى رسانيدند) ولكن اينان افرادى شير دل و شجاع بودند كه از كشته شدن و تبعيد در راه كلمه حق ، ترسى نداشتند.
خوارزمى ادامه مى دهد و مى گويد:
((و چگونه اين شعرا قومى را مورد نقص قرار ندهند و حال آنكه پسر عموهاى خود را با گرسنگى مى گشتند و شهرهاى ترك و ديلم را از طلا و نقره پر مى كنند و مغربى و فرغانى را حمايت و به مهاجرين و انصار، جفا مى كنند. و وزارتخانه را به افراد غريبه غير عرب مى دهند. و عجم و طماطم را فرماندهان ارتش قرار مى دهند، و حال آنكه از آل ابى طالب ، ميراث مادرشان را منع مى كند. و حال جدشان كه همان انفال باشد، وقتى كه يك علوى مايل مى شود مصرف كند، محروم مى سازند. و آنان را روزها گرسنه قرار مى دهند، ولى طعامى به آنان نمى دهند. و خراج و ماليات مصر و اهواز و صدقات مكه و مدينه و حجاز را به ابن ابى مريم مدينى و ابراهيم و ابن جامع و زلزل و به صوما عطا مى كنند و به بختيشوع نصرانى ، خوراك يك شهر را به او مى دهند و به جارى و افشين ، خوراك يك ملت پر جمعيت را مى دهند و متوكل با دوازده هزار كنيز، عشق بازى مى كند و حال آنكه سيدى از سادات اهل بيت ، عفت خود را با يك كنيز زنجى يا سندى حفظ مى كند. و مقدار زيادى از ماليات را معين كردند براى صفاعنه و غذاى مخانثه و غذاى سگها و تربيت ميمونها و براى زنان آوازه خوان و براى زروزور (پرنده اى است كه از كنجشك بزرگتر و داراى نقاط سفيد و سياه است ) و براى عمر كه مسخره چى است و حال آنكه بر فاطمى ها بخل مى ورزند به يك وعده غذا يا يك ليوان آب . و آنان را بر يك دانق (6/1 درهم ) و يك حبه رد مى كنند و باقى مانده غذا را مى خرند قبل از اينكه فاسد شود و حال آنكه خداوند خمس را براى آنان حلال و صدقه را حرام نمود و واجب نمود محبت و مودت به آنان را و با سختى زندگى را مى گذرانند و از فقر مى ميرند. و براى سد جوع ، كسى شمشير خود را رهينه قرار مى دهد و ديگرى پيراهنش را مى فروشد و تماشا مى كند به اموال خدادادى با يك ديد ماءيوسانه ، زندگى را آنچنان سخت مى بيند كه حد و حسابى ندارد و حال آنكه گناهى ندارند جز آنكه جدشان رسول خداست و پدرشان مولاست و مادرشان فاطمه و جده شان و مادربزرگشان خديجه و راهشان ايمان و امامشان قرآن است .))
اين قطعه از نامه به بعضى از مشكلاتى كه علوى ها با آن رنجور شدند را بيان مى كند كه منع اقتصادى از طرف اين طاغيان عباسى شدند و از كمترين حقوق انسانيت ، آنان را منع كردند و شديدترين مضايقه ها را بر آنان تحميل كردند تا جايى كه علوى ها لباسى نداشتند كه بدن خود را مستور كنند و غذايى كه سد جوع كنند در حالى كه اموال دولت براى ترانه خوانها و بازيكنان و متملقين ، صرف مى شد. و خوارزمى ليستى از اسمهاى آنان ذكر كرده كه دولت عباسى ميليونها از اموال خود را صرف آنان كرد و ملت مسلمان را زير بار فقر و حرمان رها كرد.
و از بندهاى اين نامه چنين آمده است :
((و به تحقيق كه بنى اميه شرمساريهايى را انجام دادند كه دهن به دهن ذكر مى شد و پليديهايى داشتند كه سينه به سينه نقل شده است . معاويه شخصى است كه صحابه و تابعين را به قتل رسانيد و مادرش ‍ جگرخوار شهداى طاهرين است و پسرش يزيد، ميمون باز و تربيت كننده فهد (حيوان درنده اى ما بين پلنگ و سگ و داراى نقطه هاى سياه بر بدنش ) هست و تخريب كننده كعبه و به يغما بردن شهر مدينه و كشنده اهل بيت و به وجود آورنده يوم حره كه همانا قتل عام اهل مدينه است . و مروان ، مارمولك و فرزند مارمولك است (چون از پشت ديوار به صحبتهاى پيامبر در منزل خودشان استماع مى كرد).
و كسى است كه پيامبر، پدرش را لعن نمود و مروان در صلب پدر بود، پس لعن الهى ، جانثار او شد. و عبدالملك ، صاحب آن گناه بزرگى است كه زمين را تنگ كرد و قدرت خود را همه جا گسترش داد و آن به وسيله قدرت دادن به حجاج بن يوسف ثقفى بود كه بندگان خدا را نابود كرد و آنان را كشت و اركان اسلام را از بن كند و شهرها را ويران كرد و نانجيب امت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود كه او تهديد كننده امت بود و درباره وى ، مآثر و امور زيادى را نقل كرده اند.
وليد، سركش بنى اميه بود و حجاج را بر مشرق زمين حاكم كرد و قرة بن شريك را به مغرب زمين حكومت داد، و سليمان داراى شكمى بزرگ بود كه شكمش او را كشت و مرد و حال آنكه شكمش را پر از غذا و تخمه كرده بود.
يزيد، نيشى مثل مار داشت و شكمى مثل كوزه بزرگ كه جهاد را با خمر منسوخ كرد و مدت خلافت خود را بر خود را بر عود و زمر گذرانيد. و او اول كسى است كه قيمت و ارزش ترانه خوانهاى زن را زياد كرد و فحشا و منكرات را علنى و آشكار ساخت . و چه بگويم كه از يك طرف ، مروان و از طرف ديگر، يزيد بن معاوية ، مسايل ژنتيكى را در او به ارث دادند. پس او لعنت شده بين دو ملعون است و گاوى است بين دو كافر.
هشام ، كشنده زيد بن على و سرپرست يوسف بن عمر ثقفى است .
وليد بن يزيد، پايان دهنده خلافت و سلسله بنى اميه است كه كافر به خدا بود و قرآن را با تير، پاره كرد و اولين فردى است كه در نفى ايمان ، شعر گفت و فسق و فجور را علنى نمود.

* * *

در اين قسمت ، خوارزمى حال سلاطين اميه را و آنچه از افعال آنان مانده كه شرمسارى را بيحد كرد و تاريخ را سياه نمود. و ملت هم در سايه آنان سياهترين جنايات و شكنجه ها را تحمل كردند. و اموال مردم را به يغما بردند و آزادگى مردم را از دست آنان گرفتند. و با آنان رفتار گرگ صفتانه انجام دادند مثل جنايتكار وحشى حجاج بن يوسف ثقفى و امثال آن كه از سنگدلان جنايتكارند و زندگى را به جهنم تبديل كردند و ظلم و فساد را بين مردم علنى ساختند.
و اكنون به قسمت آخر اين نامه گوش فرا دهيد كه مى گويد:
((و اين جنايتها با بزرگى ، زشتى و سختى آن ، در مقابل جنايتهاى بنى عباس كه شهر استكبار را ساختند و اموال مسلمانان را در گناه و مجالس لهو و لعب ، صرف كردند و اينها خود رهبران هدايت كننده و ارشادكننده اى بودند كه به حق قضاوت كردند و به آنان ، عدل و اعتدال ، استقامت پيدا مى كرد و امام جمعه آنان را به اين صفات مى ستود و نماز جماعت اقامه مى كرد)).
خوارزمى در اين كلمات ، جنايات بنى عباس را بيان كرد و آينه افعال آنان و جناياتشان به مراتب بيشتر از جنايات بنى اميه بود. بنى عباس اموال ملت را در شهوات و سهرات خود و شب نشينيهاى خونين خود صرف كردند در حالى كه معظم قريب به اتفاق مردم ، از گرسنگى و فقر و بيچارگى ، رنج مى بردند. و از عجايب است كه صفات زيبا و القاب حسنه را وصف اين سلاطين قرار داده و گفته شود كه آنان رهبران هدايت كننده اى هستند كه به حق ، قضاوت مى كنند و به آنان ، عمل و اعتدال ، مستقيم مى شود.
تا اينجا كلام ما از اين نامه به پايان مى رسد كه از معتبرترين نامه هاى سياسى است كه به صورت صادقانه و موضوعى ، آنچه را كه سادات علوى و شيعيان از محنتها، شكنجه ها و مصيبتهاى نابودكننده از حكام اموى و عباسى ديده اند، حكايت كند. و اين خود بيان كننده اين است كه سبب مخفى شدن حضرت مهدى (عليه السلام ) چه مى باشد و اينكه چرا او از ديدگاه مردم ، پنهان است . و آنچه را كه گمان مى رود از اسباب اساسى براى اجبار اقامت دو امام ، امام هادى و امام عسگرى (عليهما السلام ) در سامرا شد و اينكه آنان را محاصره كنند با لشگر انبوهى از مرد و زن جاسوس ، اين است كه بفهمند چه وقت امام مهدى (عليه السلام ) متولد مى شود تا او را دستگير و وجود او را نابود كنند، چون به تحقيق دلهاى آنان از ترس و رعب ، به فزع آمده بود. از كثرت و تواتر روايات از پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم ) و از اوصيا و ائمه اطهار (عليهم السلام ) كه امام منتظر، آخرين خليفه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است و او كسى است كه عدل را اقامه مى كند و حق را نشر مى دهد و امن و امان و آسايش بين مردم ايجاد مى كند و اوست كه تمام انواع ظلم را نابود مى كند و ظالمين را شكست مى دهد و لذا بر خود لازم دانستند كه مراقبت شديدى بر پدر و جدش داشته باشند و بعد از وفات امام عسگرى (137) ، منزل را محاصره كردند و بعضى از زنان امام را كه مورد ظن يا در حملشان اشتباه صورت گرفته بود، زندان كردند، همچنانكه آن را به طور مفصل در بحثهاى گذشته بيان كرديم . و اين سبب از اسباب رئيسى است در جهت مخفى شدن امام (عليه السلام ) و شناخته نشدنشان بين مردم .
و در حديث ((زراره )) به همين علت بيان شده است كه از امام (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود: ((براى قائم - عجل الله تعالى فرجه الشريف - غيبتى است قبل از ظهورش )).
زراره به سرعت سوال كرد: براى چه ؟
امام فرمود: ((از كشته شدن مى ترسد)).
و شيخ طوسى مى گويد: ((علتى براى منع از ظهور امام مهدى (عليه السلام ) نيست جز ترس آن بزرگوار از كشته شدن ؛ زيرا اگر غير از آن بود، مخفى شدن حضرت ، جايز نبود)).
اين نامه خوارزمى به اهالى نيشابور، بيانگر اين حقيقت است كه سبب غيبت امام (عليه السلام ) و مخفى شدن آن حضرت ، همانا خوف از دستيابى حاكمان ستمگر زمان نسبت به آن حضرت مى باشد. و گمان من اين است كه انگيزه اصلى كه حاكمان عباسى را وادار كرده بود تا حضرت امام على النقى و امام حسن عسگرى (عليهما السلام ) را تحت نظر و مجبور به اقامت در سامرا نمايند و نيروهاى امنيتى فراوان از زن و مرد را ماءمور آن حضرات قرار دهند، اين بوده است كه مى خواستند به حضرت بقية الله (عليه السلام ) دست پيدا كنند و نابودش نمايند؛ زيرا دلهاى آنان مرعوب آن حضرت بود و از آن حضرت كاملا در وحشت و ترس و پريشان بودند؛ چه آنكه به طور متواتر از پيغمبر اسلام و اوصياى گراميش ائمه اطهار (عليهم السلام ) نقل شده بود كه آخرين وصى پيغمبر اسلام ، حضرت امام منتظر (عليه السلام ) است ؛ زمين را پر از عدل و داد و حق و عدالت را بسط مى دهد و تمام ستم و ستمكاران و حكومت ظالمان را از بين خواهد برد، لذا پدر بزرگوار و جد آن حضرت را كاملا تحت نظر گرفتند و بعد از شهادت حضرت امام حسن عسگرى ، خانه آن حضرت را احاطه كردند و برخى از زنان را كه گمان مى رفت حامله باشند، دستگير كردند- كما اينكه بحث آن مفصلا گذشت - و همين سبب اصلى غيبت و عدم ظهور آن حضرت مى باشد و همين مطلب در حديث زراره آمده است : روايت شده است كه امام (عليه السلام ) فرمود: ((حضرت قائم قبل از ظهورش غيبتى دارد)).
زراره فورا پرسيد چرا؟ امام فرمود: ((از قتل و كشته شدن خوف دارد(138) )).
شيخ طوسى مى گويد:((هيچ علتى مانع ظهور حضرت مهدى نمى باشد مگر خوف آن حضرت از قتل و اگر چيزى غير از اين بود، خفاى آن حضرت مجاز نبود)).(139)
اشكال خنيزى
((ابوالحسن خنيزى )) در اينكه سبب اختفاى امام مهدى (عليه السلام ) خوف از قتل باشد، اشكال كرده و مى گويد: ((ادعاى اينكه امام مهدى (عليه السلام ) به جهت ترس از دشمنان ، ظهور نمى كند، از خيالات واهى و از توهمات است )).(140)
اين اشكال صحيح نيست ؛ زيرا حاكمان عباسى اگر به آن حضرت دسترسى پيدا مى كردند حتما آن حضرت را به قتل مى رساندند، همچنانكه پدران بزرگوار آن حضرت را به شهادت رساندند. پدر بزرگوار آن حضرت ، امام حسن عسگرى (عليه السلام ) را شديدا تحت نظر گرفتند و بعد از شهادت آن حضرت ، خانه اش را احاطه كردند و در آن جستجو نمودند تا آنكه امام منتظر را پيدا كنند، خداوند متعال او را از چشمهاى ستمكاران عباسى پنهان داشت تا جان او محفوظ بماند كه عدل و حق را گسترش دهد و آرامش و امنيت را در زمين برقرار نمايد و وقت آن را خدا مى داند و بس و هيچ كس در آن نظر و اختيارى ندارد.
2 - امتحان و آزمايش
يكى از علل غيبت حضرت مهدى (عليه السلام ) آزمايش و امتحان بندگان ، بيان شده است . از حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيده است كه فرمود: ((سوگند به خدا! غيبتى خواهد نمود و نجات پيدا نخواهد كرد مگر كسى كه در قلبش ايمان است و خداوند او را مويد قرار دهد.(141) البته سنت خداوند بر اين قرار گرفته كه بندگان خدا امتحان و آزمايش شوند تا آنكه به بهتر از آنچه عمل مى كنند، جزا داده شوند، خداوند مى فرمايد: الذى خلق الموت و الحياة ليبلوكم ايكم احسن عملا
و مى فرمايد: احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون
و غيبت حضرت مهدى (عليه السلام ) از موارد مهم آزمايش و امتحان الهى است و به آن ايمان نمى آورد مگر كسى كه داراى ايمان خالص باشد و آنچه را كه رسول خدا و ائمه اطهار (عليهم السلام ) در مورد غيبت آن حضرت فرموده اند، تصديق نمايد و مدت غيبت آن حضرت مشخص نمى باشد يا اينكه ظهور آن حضرت به اراده حكيمانه خداوند است . و هيچ كس اختيارى در آن ندارد و مثل آن حضرت همانند مثل ساعت است كه شكى در آن نيست و خواهد آمد.
3 - از اسرار بودن غيبت امام زمان (ع )
غيبت امام منتظر (عليه السلام ) تعليل شده به اينكه از اسرار خداست و هيچ كس بر آن احاطه ندارد، همچنانكه از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيده كه مثل غيبت قائم ما همانند مثل قيام ساعت است كه فقط خداوند بر آن مطلع است ، به سوى شما نمى آيد مگر به طور ناگهانى )).(142)
از حضرت امام مهدى (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود: ((خودتان را به مشقت نيندازيد و از امورى كه ضرورت و نفع مادى و معنوى ندارد، پرسش نكنيد و در تعجيل فرج ، فراوان دعا كنيد؛ زيرا گشايش كار شما به اين است و سلام بر كسى كه تابع هدايت مى باشد.))(143)
((شيخ مقداد سيورى )) مى گويد: ((حكمت اختفاى حضرت مهدى (عليه السلام ) از مختصات الهى است و علم آن نزد خداى متعال مى باشد))(144)
4 - بيعت نكردن امام زمان (ع ) با ستمگر
در حكمت غيبت حضرت صاحب (عليه السلام ) ذكر شده است كه اختفاى آن حضرت به اين جهت است كه با احدى از ستمكاران بيعت نكرده باشد. ((حسن بن على بن فضال )) از پدرش و از امام رضا (عليه السلام ) نقل كرده كه فرموده است : ((شيعيان هنگام فقد فرزند سوم من ، همانند گوسفندان ، دنبال چراگاه مى دوند و آن را پيدا نمى كنند)).
پس به او گفت : اى فرزند رسول خدا! چرا چنين است ؟
فرمود: ((چونكه امامشان غيبت مى كند)).
مى پرسد: چرا؟
فرمود: ((براى اينكه اگر قيام به سيف نمايد، به ناچار بايد بيعت ديگرى را به گردن بگيرد)).(145)
حضرت صاحب العصر (عليه السلام ) اعلان كرده است كه هر يك از پدران من بيعت طاغوتى را به گردن داشته اند و من وقتى كه ظهور مى كنم هيچ گونه بيعتى براى هيچ طاغوتى به گردن ندارم .(146)
اينها برخى از علل و اسباب غيبت آن حضرت بود كه توضيح داده شد. و حقيقت آن است كه خداوند متعال ظهور مصلح عظيم و ولى خودش را به جهاتى كه ما آنها را نمى دانيم ، مخفى نگهداشته است .
چند سوال
در زمينه غيبت حضرت امام منتظر (عليه السلام ) برخى تشكيلات و ابهام آفرينى ها شده كه ذيلا مورد بررسى قرار مى گيرد.
1 - بر غيبت امام عصر (ع ) چه فايده اى مترتب است ؟
در فايده غيبت امام منتظر (عليه السلام ) بحث فراوانى شده است و بعضى كه بصيرتى در اين زمينه ندارند، اظهار نظر كرده و گفته اند: وجود و عدم آن حضرت در حال غيبت ، مساوى و يكسان است !! متكلمين شيعه در رد آنان از دير زمان وارد شده و فوايد زيادى را ذكر كرده اند و آنها عبارتند از:
اولا: گر چه آن حضرت از چشمها پنهان است ، اما وجود آن حضرت موجب امان براى اهل زمين است ، همچنانكه رواياتى در اين باره به صراحت ، نقل شده است ، از جمله :
الف - پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((اهل بيت من براى اهل زمين ، امان مى باشند، اگر اهل بيت من نباشند، اهل زمين از بين مى روند)).(147)
ب - پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((دوام و بقاى اين دين به دوازده امير از قريش بستگى دارد و اگر آنان نباشند، زمين ، اهل خود را فرو مى برد)).(148)
ج - حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: ((آرى ، زمين از قائمى براى خداوند، خالى نمى ماند...)).
و روايات ديگرى كه دلالت مى كنند ائمه اطهار (عليهم السلام ) امان اهل زمين هستند و وجود آنان موجب دفع بلا و آفات از عموم اهل زمين مى شود و در وجود غيبت حضرت صاحب (عليه السلام ) خير و رحمت مردم مى باشد.
ثانيا: غيبت امام منتظر (عليه السلام ) به جهت عدم شايستگى مسلمين و تباهى گسترده بين آنان است و اگر آنان صالح و شايسته بوده و از جاده حق منحرف نبودند، آن حضرت ، ظاهر مى شد. و ((محقق طوسى )) به دو فايده ياد شده اشاره كرده است ؛ او گفته : ((وجود آن حضرت ، لطف و تصرفش ، لطف ديگرى است ))(149)
ثالثا: امام مهدى (عليه السلام ) در حال غيبت ، به شيعيانش عنايت دارد و آنان را دعا مى كند كه چيزى جلو دعاى آن حضرت را منع نمى كند و اگر دعاى آن حضرت براى آنان نبود، ستمكاران هرگز اجازه نمى دادند كه پاكان ، نفس بكشند و همه را از بين مى بردند و همين مطلب را حضرت صاحب الامر (عليه السلام ) در يكى از نامه هايش براى شيخ مفيد، بيان فرموده است . در آن نامه فرموده :
((ما شما را زير نظر و مورد عنايت داريم و شما را فراموش نمى كنيم و اگر چنين نبود، بلا بر شما نازل مى شد و دشمنان ، شما را نابود مى كردند)).
رابعا: خود حضرت بقية الله (عليه السلام ) براى غيبتش فايده اى بيان كرده و فرموده است : ((انتفاع و سود بردن از من در حال غيبتم همانند استفاده از خورشيد است كه از چشمها پوشيده باشد)).
سليمان اعمش ، فرزند مهران از حضرت امام صادق (عليه السلام ) مى پرسد: چگونه مردم از حضرت حجت (سلام الله عليه ) كه از ديده ها پنهان است ، سود مى برند؟ حضرت صادق (عليه السلام ) جواب داد: ((همچنانكه از خورشيد كه ابر جلو آن را گرفته باشد، استفاده مى كنند)).
علامه مجلسى - رضوان الله تعالى عليه - در شرح اين حديث ، توضيحاتى داده اند كه عبارتند از:
الف - نور وجود و علم و هدايت به وسيله آن حضرت به خلق مى رسد، زيرا با اخبار مستفيضه ثابت شده كه آن بزرگواران علل غايى ايجاد خلقند، پس اگر آنان نبودند، نور هستى به غير آنان نمى رسيد، بلكه علوم و معرفتها به بركت ايشان و استشفاع و توسل به آن بزرگواران بر خلق آشكار مى شود و بلاها از آنان دور مى شود. بنابراين ، اگر به خاطر آن بزرگواران نبود، هر آينه مردم به سبب كارهاى زشتشان ، به عذابهاى گوناگون معذب مى شدند، همچنانكه خداى متعال فرموده :
ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم
و ما بارها تجربه كرده ايم وقتى كه مشكلات ، دست و پاى ما را بسته و امور ما گره خورده و از حقتعالى فاصله گرفته ايم و به وسيله اعمالمان ، درهاى رحمت را بر خود بسته ايم ، آرى در چنين وقتى ، آن بزرگواران را شفيع الى الله قرار داده ايم و به نور مقدس آن حضرات ، متوسل شده ايم ، به همان مقدار كه ما نزديك شده ايم ، گره از امور پيچيده ما باز شده است و هر كس كه خداوند متعال قلبش را به نور ايمان ، منور كرده باشد، اين مطلب را با چشمهايش مى بيند و قابل انكار نمى باشد.
ب - همچنانكه مردم از آفتاب پس ابر، استفاده مى كنند و انتظار مى كشند كه ابرها كنار رود تا استفاده بيشترى از خورشيد ببرند، همچنين منتظران واقعى و شيعيان مخلص آن حضرت در زمان غيبت ، انتظار مى كشند كه هر لحظه ، آن حضرت ظهور كند تا از فيض وجود مقدس آن حضرت بيشتر مستفيض شوند.
ج - كسى كه در زمان غيبت ، وجود آن حضرت را انكار نمايد همانند اين است كه خورشيد پس ابر را انكار كرده باشد.
د- گاهى خورشيد چنانچه پس ابر قرار بگيرد، به صلاح مردم و بندگان مى باشد، همچنين است غيبت آن حضرت كه به حال مردم از ظهورش اصلح مى باشد.
ه - نگاه به قرص خورشيد- كه ابر جلو آن را نگرفته باشد- به طور عادى ممكن نيست و چه بسا به خاطر ضعف بينايى ، چشم نابينا شود، همچنين است خورشيد وجود آن حضرت كه بسا به جهت عدم قابليت ناظر، نسبت به حق ، كور شود.
و - گاهى خورشيد از پس ابر بيرون مى آيد و بعضى آن را مى بينند، همچنين در زمان غيبت ، بعضى آن حضرت را رويت مى كنند و به خدمتش مشرف مى شوند.
ز- آن بزرگواران همانند خورشيد، به همه ، فايده مى رسانند و البته كسى كه نابينا و كور است و نمى تواند از آن استفاده كند همچنانكه قول خداى متعال : من كان فى هذه اعمى فهو فى الاءخرة اعمى و اضل سبيلا، اين چنين تفسير شده است .