زندگانى خاتم الاوصياء امام مهدى (عج )
باقر شريف قرشى
مترجم :ابوالفضل اسلامي
- ۸ -
يورش به خانه امام حسن
عسگرى (ع )
حكومت عباسى ، همچنان در رابطه با امام
منتظر (عليه السلام ) در نگرانى و اضطراب بود، لذا به خانه آن حضرت و
خانه هاى همجوار آن حضرت يورش بردند تا شايد زنى از امام حسن عسگرى در
آن اماكن باشد و خانه خود حضرت را دقيقا تفتيش كرده و آن را مهر و موم
دولتى زدند و به برخى از زنان سفارش كردند كه زنها و كنيزهاى حضرت را
دقيقا وارسى كنند، پس اگر يكى از آنان حامله بود، فورا دستگيرش مى
كردند و حتى اطلاع داده شد كه فلان كنيز احتمالا حامله باشد، او را هم
گرفتند و آنان را در جاى مخصوصى نگهدارى نمودند و ((نحرير
خادم )) و زنانى را ماءمور حفاظت آنان كردند.
حاكمان ظالم عباسى ، اين چنين وارد عمل شدند كه مبادا امام منتظر (عليه
السلام ) تاج و تخت آنان را واژگون نمايد. اما مصلحت و حكمت خدا چيزى
نيست كه با اين يورشها، تفتيشها و ستمها تحقق نپذيرد.
گروه اعزامى از قم
گروهى از مردم قم و ايرانيها با مقدارى از اموال امانتى و
وجوهات شرعى شيعيان قم ، به قصد زيارت حضرت امام حسن عسگرى و تحويل
آنها به آن حضرت ، عازم سامرا شدند. اما وقتى كه به سامرا رسيدند، با
خبر شدند كه حضرت امام حسن عسگرى (عليه السلام ) به شهادت رسيده است ،
لذا از قائم مقام او جستجو كردند، بعضى از مزدوران جعفر به آنان گفتند
كه امام بعد از حضرت عسگرى (عليه السلام ) جعفر مى باشد. و او در همان
حال با گروهى از اهل غنا جهت آب و هوا خورى و تفريح ، كنار دجله رفته
بود، اينجا بود كه هياءت قمى ها باورشان نشد كه جعفر امام باشد؛ زيرا
آنان مى دانستند كه امام و حجت خدا از هر گناه و معصيتى به دور است .
با اين حال ، تصميم گرفتند كه او را ببينند و از حال او با خبر شوند.
از اين رو، وقتى كه جعفر به خانه اش برگشت به او سلام كردند و چنين
گفتند: ((ما گروهى از شيعيان قم هستيم و مقدارى
از اموال براى سرورمان حضرت امام حسن عسگرى (عليه السلام ) آورده ايم
)).
جعفر اجازه نداد كه مطالب آنان تمام شود، لذا با عجله گفت : آن مالها
كجاست ؟
هياءت قمى گفت : نزد ماست .
جعفر گفت : آنها را تحويل من بدهيد.
هياءت قمى از جعفر خواست كه مقدار مال و اينكه چه كسى آنان را براى
امام (عليه السلام ) فرستاده بيان كند، همچنانكه سابقا وقتى كه خدمت
حضرت امام حسن عسگرى مى رسيدند، آن حضرت از اين مسايل به آنان خبر مى
داد. در اين هنگام ، جعفر با به راه انداختن داد و فرياد كه شما دروغ
مى گوييد، علم غيب مال خداست و برادرم علم غيب نمى دانست ، هياءت قمى ،
بيشتر در شگفتى قرار گرفتند و به همديگر نگاه كردند ولى جعفر با
عصبانيت و تندى گفت : اموال را تحويل من بدهيد.
قمى ها گفتند ما وكيل مردم قم هستيم و نمى توانيم همينطورى مال امانتى
را به شما بدهيم . بلى وقتى مالها را به تو مى دهيم كه علامتى داشته
باشى ، همچنانكه حضرت عسگرى (عليه السلام ) چنين بودند. بنابراين ، اگر
تو امام ما مى باشى ، اثبات كن تا اموال را به تو تحويل بدهيم وگرنه
آنها را به صاحبانش برمى گردانيم .
جعفر، با شنيدن اين جواب ، با شتاب نزد خليفه عباسى رفت و ماجراى هياءت
قمى را به او گزارش نمود و از او جهت گرفتن اموال از ايرانيها كمك
خواست . خليفه هم قمى ها را احضار كرد و به آنان گفت : اين مالها را به
جعفر تحويل دهيد. هياءت قمى گفتند ما اجير و وكيل مردم قم هستيم ، به
ما سفارش كرده اند كه اين مالها را بدون علامت و نشانه امامت ، به كسى
تحويل ندهيم و همين روش در زمان حضرت امام حسن عسگرى (عليه السلام )
معمول بوده است .
خليفه گفت : علامتى كه امام حسن عسگرى (عليه السلام ) ارائه مى داد چه
بود؟
قمى ها گفتند: آن حضرت بدون اينكه ما چيزى بگوييم ، اموال را توضيح مى
داد و از جزئيات آنها خبر مى داد و ما هم وقتى كه مى ديديم كاملا از
آنها با خبر است ، تحويل آن حضرت مى داديم ، اكنون كه آن حضرت رحلت
كرده چنانچه اين مرد صاحب ولايت است همانند برادر بزرگوارش از اين
اموال خبر بدهد و كم و كيف آنها را توضيح دهد تا به ايشان تحويل دهيم و
گرنه به صاحبان آنها برمى گردانيم .
جعفر، با عصبانيت رو كرد به خليفه و چنين گفت : يا اميرالمؤ منين !
اينها دروغ مى گويند و به برادرم افترا مى زنند؛ چونكه اين علم غيب است
و برادرم از علم غيب ، بهره اى نداشت . خليفه به حرفهاى جعفر اعتنايى
نكرد بلكه گفت اينها واسطه اند و چيزى بر واسطه نيست . هياءت قمى از
جعفر رهايى پيدا كردند و از خليفه خواستند تا بيرون شهر، آنان را حمايت
كند. خليفه دستور داد آنان با حفاظت شرطه و پليس ، از شهر بيرون روند و
كسى مزاحم آنان نشود. هياءت قمى از شهر خارج شدند كه ناگهان جوانى خوش
صورت را ديدند كه نام يك - يك آنان را برد و گفت : اجابت كنيد مولايتان
را.
هياءت گفتند: آيا تو صاحب ولايت هستى ؟ آن جوان گفت : معاذالله ! بلكه
من عبد و فرمانبر مولايتان هستم ، بنابراين ، بياييد تا خدمت مولايتان
برويم . هياءت قمى ، همراه آن جوان حركت كردند در حالى كه خوشحال و شاد
بودند. وقتى كه به خانه امام (عليه السلام ) رسيدند، ديدند كه آن حضرت
روى تختى جلوس كرده و لباس سبز به تن دارد و همانند قرص ماه مى درخشد،
بر آن حضرت سلام كردند و وقتى كه آرامش و سكون پيدا كردند، حضرت بر
آنان پيشى گرفت و مقدار مال و نام فرستنده هاى اموال و جزئيات ديگر را
به آنان اطلاع داد.
هياءت قمى ، به خاطر اينكه به حجت خدا و امامشان معرفت پيدا كردند، به
شكرانه آن ، براى خداى متعال به سجده افتادند. سپس برخى از مسايل شرعى
را از آن حضرت سوال كردند و آن حضرت به آنان جواب فرمود و در نهايت ،
همه اموال و وجوهات را تحويل امام (عليه السلام ) دادند. آن حضرت به
قمى ها دستور داد كه از اين تاريخ به بعد اموال را به سامرا نبرند بلكه
در بغداد به وكيل آن حضرت تحويل دهند و توقيعات شريف را هم از او
بگيرند و در همين جلسه بود كه امام (عليه السلام ) مقدارى از حنوط و
كفن به ((ابو عباس محمد بن جعفر قمى حميرى
)) داد و به او فرمود: عظم الله اجرك ...؛
خداوند اجر تو را عظيم بدارد.))
هياءت ، بعد از اين تشرف مبارك ، از خدمت آن حضرت خداحافظى كرده و راهى
ايران و قم شدند و وقتى كه در بين راه به عقبه و منطقه همدان رسيدند،
ابوعباس مذكور فوت كرد.(91)
جعفر و خليفه عباسى
جعفر، بعد از شهادت حضرت امام حسن عسگرى (عليه السلام ) بيست
هزار دينار براى خليفه عباسى فرستاد و از او خواست كه او را در موقعيت
و مقام برادرش قرار دهد و قدر و منزلت آن حضرت را به او بدهد. خليفه به
جعفر، جواب رد داد و چنين گفت : موقعيت و منزلت برادر تو امام حسن
عسگرى (عليه السلام ) از ما نبود بلكه قدر و منزلت او خدايى بود كه ما
در از بين بردن آن ، نهايت كوشش را نموديم ولى خداى عزوجل هر روز بر
رفعت و علو مقام او مى افزود؛ زيرا آن حضرت ، داراى كمالات علم و عبادت
و تقوا و فضيلت بود. بنابراين ، اگر تو نزد شيعيان و پيروان برادرت
همانند او داراى كمالات و فضايل هستى ، هيچ نيازى ندارى و اگر شيعيان و
پيروان امام حسن عسگرى (عليه السلام ) تو را چنين نمى شناسند و مرتبت
كمالات و فضيلت او را در تو نمى بينند و خلاصه آنچه در برادرت بود در
تو نيست ، در اين صورت ، هيچ كمكى از ما براى تو سود بخش نخواهد بود.(92)
انصافا كلام خليفه عباسى حق و درست است ؛ چه آنكه موقعيت و منزلت امام
(عليه السلام ) در دست خلافت عباسى نبوده تا هر كس را كه بخواهد به او
ببخشد، بلكه شخصيت و عزت آن حضرت از خداى عظيم بوده است . اوست كه
بهترين بندگانش را براى امامت و ولايت برمى گزيند. و حكومت عباسى با
نهايت قساوت و شدت و با تلاش گسترده ، در پايين آوردن موقعيت و منزلت
امام حسن عسگرى (عليه السلام ) و ديگر امامان ، سعى و كوشش نمود و
شديدترين شكنجه ها را بر پيروان و شيعيان امامان (عليهم السلام ) روا
مى داشت ، با همه اين حال ، موفقيت و منزلت آنان روز به روز افزون شد و
اطمينان و اعتماد و ايمان مردم به آن حضرت ، مضاعف گشت . ولى جعفر با
ادعاى باطلش - كه او داراى ولايت و امامت است - زيان ديد و التماس او
از خلافت عباسى ، او را سودى نبخشيد و از چنين محوريت و موقعيت بزرگى
بهره مند نگرديد.
غيبت صغرا
خلفاى ستمكار عباسى ، كوشش فراوان كردند كه به حضرت مهدى (عليه
السلام ) دست پيدا كنند و او را از بين ببرند، لذا خداوند متعال بر
حضرت امام منتظر (عليه السلام ) عنايت و لطف عظيم كرد و او را از چشمان
حاكمان عباسى به دور داشت ، همچنانكه جد بزرگوار آن حضرت پيغمبر اسلام
را از چشمان قريشيان - كه براى قتل او جمع شده بودند- پنهان داشت ؛
رسول خدا از بين آنان بيرون آمد و حال آنكه آنان نفهميدند، همچنان حضرت
مهدى (عليه السلام ) ميان عباسيان ستمكار بود، ولى آنان او را نمى
ديدند. و ما در آينده برخى از مطالب و مباحث مربوط به غيبت صغرا را بحث
خواهيم كرد.
زمان غيبت صغرا
زمان شروع غيبت صغرا هنگام شهادت امام حسن عسگرى (عليه السلام )
(سال 260 هجرى )(93)
مى باشد. آن حضرت پس از ارتحال پدر بزرگوارش ، از چشم مردم غايب شد و
فقط بعضى از مومنين و صلحا و مورد اطمينان ، آن حضرت را ملاقات مى
كردند كه در بحثهاى آينده توضيح خواهيم داد.
محل و مكان غيبت صغرا
آن حضرت در خانه اش كه در سامراست و قبر جد گراميش حضرت امام
على الهادى (عليه السلام ) و قبر پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسگرى
(عليه السلام ) در آن قرار دارد غايب شده است .
اكاذيب و افترائات
شيعه و پيروان مكتب اهل بيت (عليهم السلام ) بى انصافانه مورد
تهمت و افترا قرار گرفته اند و دروغهاى فراوانى به راه و روش آنان - كه
همواره به جهان اسلام خدمت كرده و روشنگرى نموده است - بسته اند. يكى
از بافته ها و دروغهاى شرم آور، همان چيزى است كه در ارتباط با حضرت
امام منتظر (عليه السلام ) است . گفته اند شيعيان مى گويند آن حضرت در
سرداب غايب شده است و در تعيين سرداب ، دو قول دارند:
1 - وجود سرداب در بابل
(94)
((ابن خلدون ))، وجود
سرداب در بابل را ذكر كرده و گفته است : شيعيان گمان مى كنند امام
دوازدهم آنان محمد بن حسن عسگرى (عليه السلام ) است و لقب او را
((مهدى )) مى نامند كه
داخل سرداب خانه شان در شهر ((حله
)) است ، وارد شده و هنگامى كه با مادرش بوده ،
غايب شده است . و او در آخر الزمان ظهور مى كند و زمين را از عدل و داد
پر مى نمايد. شيعيان اشاره مى كنند به حديثى كه ترمذى درباره
((مهدى )) در كتابش آورده
است . و آنان اكنون انتظارش را مى كشند و لذا او را ((امام
منتظر)) مى نامند و هر شب بعد از نماز مغرب ،
جلو درب اين سرداب مى ايستند و مركبى برايش حاضر مى كنند و او را به
اسم صدا زده و دعوت به ظهور مى كنند و اين كار تا وقتى ستارگان ، صفحه
آسمان را پر كنند و در هم فرو روند، ادامه مى دهند، سپس پراكنده مى
شوند و با اميد ظهور او خود را براى مراسم شب آينده در جلو درب سرداب
حله آماده مى كنند!!
كلام ((ابن خلدون )) پر
از دروغ و افترا به شيعه و مملو از حقد و كينه بر اهل بيت (عليهم
السلام ) و پيروان آنان مى باشد و ما برخى از مغلطه كاريهاى او را در
ذيل مى آوريم :
اولا: ابن خلدون براساس اين گفتار، وجود حضرت امام منتظر را انكار كرده
است در حالى كه اخبار و روايات فراوانى كه از پيغمبر اسلام در رابطه با
آن حضرت و ظهورش رسيده به حد يقين و تواتر مى باشد. و دانشمند معروف و
استاد محقق ((آقاى احمد محمد شاكر))،
سستى گفتار ابن خلدون را بيان كرده و توضيح داده است . وى مى گويد:
((ابن خلدون چيزى را دنبال كرده كه دانشى درباره
اش ندارد و خود را به راهى انداخته كه پر زحمت است و او از رجال طى
كننده اين راه نيست . و اشتغالات او به امور سياسى دولت و حكومت وقت و
در خدمت پادشاهان و حاكمان بودن ، او را مغلوب كرده است ، اينجاست كه
توهم كرده شاءن حضرت مهدى ، يك اعتقاد شيعى است و در كتاب
((مقدمه اش )) فصل طويلى
تحت عنوان فصل فى امر الفاطمى و ما يذهب اليه
الناس من امره ... را مطرح كرده است .(95)
عقيده شيعيان و ساير مسلمين درباره حضرت امام مهدى (عليه السلام )،
جزئى از رسالت اسلام است و هر كس كه آن را انكار كند، در حقيقت اسلام
را منكر شده است ، همچنانكه بعضى از علماى اهل سنت ، به آن تصريح كرده
اند و در بحثهاى آينده آن را توضيح خواهم داد.
ثانيا: از غلطها و اشتباهات ابن خلدون در اين كلام اين است كه مى گويد
امام منتظر (عليه السلام ) با مادرش در حله وارد سرداب شد و در آن غايب
گرديد. اين دروغ از ابن خلدون ، آفريننده رسوايى است ؛ زيرا:
الف - والده ماجده حضرت امام مهدى (عليه السلام ) دو سال قبل از شهادت
امام حسن عسگرى (عليه السلام ) فوت كرده است ، همچنانكه در فصلهاى
پيشين كتاب گذشت .
ب - هيچ يك از تاريخ نويسان شيعه و غير شيعه ، ذكر نكرده اند كه آن
حضرت ، مهار و گرفتار شد يا آنكه حاكمان عباسى بر او دست يافتند- نه در
حله و نه در غير حله - بنابراين ، آنچه ابن خلدون از شيعه ذكر كرده است
، دروغ و افتراى محض و وارونه جلوه دادن اعتقادات شيعه مى باشد.
ثالثا: از افترائات ابن خلدون بر شيعيان اين است كه شيعيان در حله جلو
درب سرداب ، جمع مى شوند و مركبى برايش حاضر مى كنند و او را به ظهور و
خروج ، مى خوانند!!
شيعيان در سرتاسر دنيا حضور دارند، هرگز چنين چيزى را نشنيده و نديده
اند و از اين گونه دروغها برائت دارند، بلى اين گونه اكاذيب و اباطيل
را ابن خلدون - كه از هر فضيلت و كرامتى به دور است و در گناهان و
معصيت فرو رفته - جعل كرده و ساخته است .
2 - وجود سرداب در سامرا
عده اى از تاريخ نويسان اهل سنت نوشته اند كه شيعيان مى گويند: امام
منتظر (عليه السلام ) در سرداب خانه اش در سامرا غايب شده است .
تاريخ نويسانى مانند:
الف - سويدى
او مى نويسد: ((شيعيان گمان مى كنند امام منتظر
(عليه السلام ) در سرداب خانه اش در سال 262 در سامرا غايب شده است و
محافظان بر آن حفاظت مى كنند)).(96)
ب - ابن تيميه
او گمان كرده شيعيان عقيده دارند كه امام منتظر (عليه السلام ) در
سردابى كه در سامراست ، باقى است و آنان منتظر ظهور او از آن سرداب مى
باشند.(97)
ج - ابن حجر
او هم همين مطلب را ذكر كرده و براساس نظر ((ابن
خلكان )) آن را به شيعه نسبت داده است و از ابن
خلكان نقل كرده كه شيعيان معتقدند امام المهدى (امام منتظر) صاحب سرداب
است و در آخر الزمان از همان سرداب كه در سامراست ، ظهور مى كند. مى
گويند كه در سال 265 هجرى ، امام منتظر داخل آن سرداب شد در حالى كه
مادرش به او نگاه مى كرد، سپس دو سطر شعر نقل كرده و سراينده آن را
ستوده است ، اما آن دو بيت شعر اين است :
ما آن للسرداب ان يلد الذى غغغ صيرتموه بجهلكم
انسانا
فعلى عقولكم العفا اذ انكم غغغ ثلثم العنقاء و
الغيلانا(98)
مشتى خاك بر دهان اين شاعر باد كه شيعيان و پيروان آل بيت رسول را به
چيزى كه آن را نگفته و به آن اعتقاد ندارند، هجو كرده است . اين شاعر و
امثال او از منحرفين و گمراهان مى باشند كه دروغهايى را بر شيعيان
تحميل كرده و تماما از حقد و كينه آنان برخواسته است و البته تمام اين
كينه ها نه بر شيعيان است بلكه كينه و حقد و حسدى است كه اينان بر ائمه
هدى :- امامانى كه اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم
تطهيرا- داشته و دارند.
ه - قصيمى
((عبدالله قصيمى )) در
مورد حضرت امام منتظر (عليه السلام ) دروغهايى به شيعه نسبت داده و به
آنان افترا بسته است . نگاه كنيد به حرفهاى باطل و دروغ قصيمى :
((به درستى كه كودن ترين كودنها و متحجرترين
متحجرها آنانى هستند كه امامشان را در سرداب غايب كرده و قرآن و
مصحفشان را با او پنهان داشته اند. و آنانى هستند كه هر شب ، اسبها و
الاغهايشان را جلو آن سرداب مى برند و انتظار امام غايب را مى كشند و
او را صدا مى زنند كه ظهور كند و بيش از هزار سال است كه چنين مى
كنند!!!)).(99)
((علامه محقق امينى - رضوان الله تعالى عليه
)) حاشيه اى بر اين كلمات و جملات سياه قصيمى
دارد كه آنها چنين است :
((و افتراى سرداب ، زشت تر از بقيه است ، اگر چه
قبل از او بعضى از مولفين اهل سنت همين افترا را در كتابهايشان آورده
اند. اما قصيمى در اين تنبور، اضافه اى دارند و آن اينكه بر اسبها،
الاغهايى افزوده است !! و نيز ادعا كرده كه عادت هميشگى شيعيان در هر
شب و بيش از هزار سال اين است كه با اين خرها و اسبها جلو سرداب مى
روند!! در حالى كه شيعه اعتقادى ندارد كه غيبت امام (عليه السلام ) در
سرداب بوده است . و نيز شيعيان او را در سرداب غايب نكرده اند. و نيز
عقيده ندارند كه از سرداب ظهور مى كند بلكه عقيده شيعيان كه مورد
تاءييد احاديث و روايات اهل بيت (عليهم السلام ) هم هست اين است كه آن
حضرت در مكه معظمه كنار بيت الله ظهور مى كند و هيچ كس نگفته كه در
سرداب است )).(100)
پژوهشى در اين بحث
در اينجا لازم است نگاه كوتاهى به اين بحث بيندازيم ، لذا مى گوييم
سردابى كه مجاور مرقد شريف حضرت على الهادى و حضرت امام حسن عسگرى
(عليهما السلام ) در سامراست نزد عموم مردم شيعه از قداست و احترام
خاصى برخوردار است - همچنانكه خليفه عباسى الناصر لدين الله ، شباكى بر
آن قرار داده است - چرا كه اين مكان شريف ، محل نماز و عبادت سه امام
بزرگوار: حضرت هادى ، حضرت عسگرى و حضرت حجت (عليهم السلام ) بوده است
. و هيچ يك از علماء و تاريخ نويسان شيعه نگفته است كه حضرت امام منتظر
(عليه السلام ) در سرداب غايب شده است ، چه آن سرداب در سامرا است و يا
در حله و يا در بغداد باشد. و اينك بشنويد نظرات بعضى از علماى شيعه
را:
الف - محدث نورى
محدث نورى صاحب كتاب شريف المستدرك مى گويد:
((ما هر چه به تاريخ مراجعه كرديم و تحقيق و
بررسى نموديم آنچه را كه اينان گفته اند، نيافتيم ، بلكه اصلا در
احاديث و اخبار، از سرداب ذكرى نشده است ...)).(101)
ب - علامه صدر الدين
((علامه محقق صدر)) مى
گويد: ((آنچه علماى زيادى از سنيها به ما نسبت
داده اند به اينكه امام زمان (عليه السلام ) در سرداب غايب شده ، هيچ
مدرك و مستندى براى آن پيدا نكردم )).(102)
ج - محقق اربلى
((محقق اربلى )) مى گويد:
((آنان كه مى گويند آن حضرت وجود دارد، نمى
گويند كه در سرداب است بلكه مى گويند او مانند ديگران روى اين زمين است
، راه مى رود و توقف مى كند)).(103)
د- محقق امينى
كمى پيش از اين ، كلام ((علامه امينى
)) را در رد اين تهمت ناجوانمردانه نقل كرديم و
اينك تتمه بيان اين محقق را مى آوريم .
((اى كاش ! اين دروغپردازان موضوع سرداب ، بر يك
دروغ اتفاق مى كردند تا اينكه جعل كردن اينها بيش از اين آنان را رسوا
نكند و ((ابن بطوطه ))
نمى گفت كه اين سرداب در حله است . و ((قرمانى
)) نمى گفت كه در بغداد است . و ديگران نمى
گفتند كه در سامراست و سپس ((قصيمى
)) بعد از اينان سرگردان و متحير نمى ماند و لفظ
((سرداب )) را- بدون آنكه
شهر و مكان آن را ذكر كند- به صورت مطلق بياورد تا آنكه بدى آن را
بپوشاند.(104)
بنابراين ، غايب شدن حضرت امام منتظر (عليه السلام ) در سرداب ، افسانه
اى است كه در طول تاريخ تشيع ، احدى آن را نگفته است ، بلكه كينه داران
و دشمنان آن را ساخته و به شيعه نسبت داده اند.
سفراى بزرگ امام زمان (ع
)
حضرت امام مهدى (عليه السلام ) تعدادى از عالمان وارسته و رجال
شايسته را سفيران خود نمود كه بين آن حضرت و شيعيان واسطه باشند و
وظيفه ايشان اين بود كه مسايل شرعى شيعيان را به آن حضرت برسانند و
جواب آن حضرت را دريافت كنند و ما به برخى از آنان در بحثهاى گذشته
اشاره نموديم و اينك توضيحى پيرامون سفراى بزرگوار آن حضرت .
1 - عثمان بن سعيد عمرى
اولين وكيل و نماينده آن حضرت كه سالهاى طولانى داراى شرف نمايندگى از
امام معصوم (عليه السلام ) بود، شخصيت برجسته و مورد وثوق و امين ،
جناب ((عثمان بن سعيد))
است كه ما به صورت مختصر از حالات او بحث خواهيم كرد.
خدمات عثمان بن سعيد نسبت به ائمه (ع )
((عثمان بن سعيد)) سالهاى
مديدى در خدمت ائمه اطهار- سلام الله عليهم - بوده و هنگامى كه يازده
ساله بود، اين توفيق و شرافت را پيدا كرد كه در خدمت امامان معصوم
(عليهم السلام ) باشد.
در آن عصر، خفقان و مخصوصا در دوران حكومت بنى عباس و متوكل ستمكار
عباسى كه امامان اهل بيت (عليهم السلام ) در نهايت سختى و فشار و زير
نظر و در احاطه پليس مخفى قرار داشته اند، جناب عثمان بن سعيد، جهت
خدمت به اهداف مقدس ولايت و امامت ، خود را- ظاهرا - روغن فروش جلوه مى
داد تا جايى كه لقب ((سمّان ))
پيدا مى كند و با اين پوشش ، حلقه وصل بين شيعيان و امام معصوم (عليه
السلام ) مى شود. شيعيان ، وجوهات شرعى خود را به او مى رساندند و او
هم آنها را در ظروف روغن قرار مى داده و به حضرت امام هادى (عليه
السلام ) و پس از آن حضرت ، به امام حسن عسگرى (عليه السلام ) مى
رسانده است و با اين شيوه ، برخى از مشكلات اقتصادى ائمه (عليهم السلام
) را برطرف مى كرده است . و پس از آن دو امام (عليهما السلام ) به
نيابت حضرت امام منتظر (عليه السلام ) هم نايل مى شود.
وثاقت و امانت عثمان بن سعيد
جناب ((عثمان بن سعيد))
طبق مدارك و تصريحات مسلم تاريخ و رجال ، از مردان مورد اعتماد و با
تقوا و با عدالت بوده است ، تا جايى كه حضرت امام هادى (عليه السلام )
با صراحت او را توثيق فرموده و مورد اعتماد معرفى كرده است :
الف - احمد بن اسحاق روايت كرده كه از حضرت اباالحسن امام هادى (عليه
السلام ) پرسيدم مطالب شما را از چه كسى بگيرم ؟ و قول چه كسى را قبول
كنم ؟
حضرت امام هادى (عليه السلام ) او را به منبع حق و صدق ، راهنمايى مى
كند و مى فرمايد: عمرى (عثمان بن سعيد) مورد اعتماد من است ، پس آنچه
از طرف من به شما مى رساند، حقيقتا از من است و آنچه از طرف من مى
گويد، حقيقتا قول مرا به شما گفته ، پس گوش كن و از او اطاعت نما،
چونكه او مورد وثوق و امين است ...)).(105)
اين تعبيرات از صاحب ولايت و عصمت ، حضرت امام هادى (عليه السلام )
راجع به ((عثمان بن سعيد عمرى ))،
دلالت مى كند كه عثمان بن سعيد نزد امام (عليه السلام ) داراى مقام و
مرتبه والايى از عدالت ، امانت و قدر و منزلت است .
ب - شخصى از حضرت امام حسن عسگرى (عليه السلام ) از ((العمرى
)) پرسيد، آن حضرت در جواب فرمود:
((العمرى و پسرش ، هر دو مورد وثوق و اعتماد من
مى باشند، آنچه از من به شما مى رسانند، حقيقتا از من است و آنچه از من
به شما مى گويند، حقيقتا گفته من است ، پس گوش كن آنان را و از آنان
اطاعت نما؛ زيرا آنان مورد اعتماد و امين مى باشند)).(106)
ج - از امورى كه قدر و منزلت و علو مقام عثمان بن سعيد و وثاقت و امانت
او را ثابت مى كند، نامه حضرت امام حسن عسگرى (عليه السلام ) به
ابراهيم بن عبده نيشابورى است كه در آن نامه ، او را به اطاعت و تبعيت
از عثمان بن سعيد، موظف مى كند:
((از شهر خارج مشو تا آنكه عمرى را ملاقات كنى و
تسليم و مطيع او باش ، او را بشناس ، او هم تو را بشناسد، چونكه او مرد
پاك و امين و عفيف و به ما نزديك است ...)).
اين تعبير و توثيقات ديگر، همه از تقوا و مقام والاى ((عثمان
بن سعيد)) حكايت مى كند.
نيابت عثمان بن سعيد از حضرت امام منتظر (ع )
((عثمان بن سعيد)) داراى
نيابت مطلق و وكالت عامه از حضرت امام مهدى (عليه السلام ) است و بين
آن حضرت و شيعيان واسطه بوده و نامه ها و حقوق و وجوهات آنان را به آن
حضرت مى رسانده است و هيچ يك از ثقات و امناى شيعه ، به چنين وكالت و
نيابتى از طرف آن حضرت ، نرسيده اند.
وفات عثمان بن سعيد
قبر شريف ((عثمان بن سعيد))
در بغداد جنب ((رصافه ))
است كه مومنين و مردم متدين ، قبر او را زيارت مى كنند.
((شيخ طوسى )) مى گويد:
((ما سر قبر عثمان بن سعيد مى رفتيم و آشكارا
زيارت مى شد و من وقتى كه در سال 408 هجرى قمرى به بغداد وارد شدم تا
سال 430 قمرى و بيشتر، اين برنامه معمول بود و ادامه داشت
)).
|