شرح بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله الرحمن الرحيم - ترجمه. بنام خداى بخشنده ورحم کننده در
دنيا وبخشنده ورحم کننده در آخرت.
شرح بسمله جزء دعا نيست ولى در ابتداى هر امرى مستحب مؤکد است که
بسم الله بگويند که در خبر است، کل مر ذى بال لم يبدء فيه ببسم
الله الرحمن الرحيم فهو ابتر، يعنى هر کار مهمى که ابتدا به کلمه
بسم الله نشود آنکار ناتمام مانده وسر اين مطلب آن است که چون اين
کلمه مبارکه را در ابتداء کارى بخوانيم از خدا استعانت خواسته ايم،
پس به يارى خدا آن کار به انجام رسد، واگر ابتدا به اين کلمه
نکنيم، چون به قدرت خود مغرور شده ايم، اراده ى خدائى به تمامى
همراه نباشد وآن کار ناقص ماند
واين ذکر شريف مشتمل است بر سه نام از اسماء خدا، اول الله که اسم
ذات، ودر معنى جامع جميع صفات جمال وجلال مى باشد، دوم رحمن که اين
نام خاص خدا واز متعلق عام است، که تمام نعمتهاى دنيوى از حسى
ومعنوى به برکت اين نام شريف به مؤمن وکافر ومخلوقات ديگر مى رسد،
سوم رحيم که در معنى عام است که بر غير خدا هم اطلاق مى شود، واز
متعلق خاص است که در آخرت به برکت آن بخشايش ونعمتهاى خدائى فقط به
مؤمنين نائل مى شود.
در مجمع البيان از حضرت رضا عليه السلام روايت مى کند، که فرمود آن
بسم الله الرحمن الرحيم اقرب الى اسم الله الاعظم من سواد العين
الى بياضها، يعنى بسم الله نسبت به اسم اعظم خدا نزديکتر است از
سياهى چشم به سفيدى آن، وابن عباس از پيغمبر صلى الله عليه واله
وسلم روايت مى کند که چون معلم اين کلمه شريفه را به طفل ياد دهد
وآن طفل آن را بر زبان جارى کند خدا آن قرائت را براى آن طفل مى
نويسد وگناهان پدر ومادر ومعلم او را مى آمرزد، واز ابن مسعود
رسيده که هر که بخواهد از زبانيه هاى نوزده گانه جهنم نجات يابد،
بسم الله را بخواند که نوزده حرف است - تا هر حرفى از آن براى او
سپرى از زبانيه جهنم باشد، ونيز موکلين جهنم نوزده فرشته اند که در
آيه 30 وسوره ى 74 مدثر فرمايد (عليها تسعة
عشر).
اصل - الحمد لله رب العالمين - وصلى الله على سيدنا محمد نبيه وآله
وسلم تسليما - اعراب - الحمد لله. مبتدا وخبر. واللام للاختصاص
ومتعلق بالفعل او اسم الفاعل المقدر من افعال العموم - فالظرف
مستقر، وقوله - رب العالمين، صفه للتوضيح والمدح. لان اسم الله علم
للذات المستور من القلوب والابصار. ولم يکن سبيل الى معرفة کنه
ذاته فيوصف برب العالمين الذى يمکن معرفته بهذه الصفة فى الجمله.
فان جميع العوالم واهلها مربوبة تحت ربوبيته. وقد يقال ان الرب
والبر الذين هما اسمان لله. وسبيلان الى معرفته. مأتان واثنان
بحساب الابجد. ومظهر هما اعنى محمدا وعليا ايضا مأتان واثنان. وهما
مربيان کاملان فى الممکنات وقوله وصلى الله الح جملة - فعلية بمعنى
الدعاء وقوله وسلم ايضا جملة فعلية معطوفة على الفعلية قبلها،
ترجمه - حمد وستايش خداوندى را سزاست که پروردگار ومربى جهانيان
است، واز خداوند درود بر پيغمبر ومهتر دين ما: محمد بن عبد الله
صلى الله عليه وآله وسلم وبر خانواده او، وسلام خدا نيز بر ايشان
باد.
حمد خدا وشرح آن
ابتداء دعا را به حمد خدا وصلوات بر محمد وآل او شروع نمود، براى
دو مطلب - اول آنکه اعتقادات دينى مبتنى بر سه چيز است 1- معرفت به
خدا 2- نبوت 3- امامت پس ابتداء حمد خداى نمود تا هم اظهار معرفت
به خدا نموده وهم شکر نعمت هاى او را اداء کرده باشد، وپس از آن
صلوات بر محمد وآل او فرستاد، تا آنکه هم اعتقاد به نبوت وامامت را
اظهار نموده باشد، وهم در دعا از ارواح مقدسه ى ايشان استمداد
نمايد، دوم - آنکه حمد خدا وصلوات بر محمد وآل او موجب اجابت دعا
مى باشد که حارث بن مغيره از حضرت صادق عليه السلام روايت مى کند
که فرمود اياکم اذا اراد ان يسئل احدکم ربه شيئا من حوائج الدنيا
حتى يبدء بالثناء على الله عز وجل والمدح له والصلوة على النبى
وآله ثم يسئل الله حاجته - يعنى هرگاه يکى از شما خواست حاجتى از
حوائج دنيا را از خدا مسئلت نمايد، اول سئوال نکند ودورى از سئوال
نمايد، تا آنکه در ابتداء آن شروع به ثناء ومدح خداى عز وجل کند،
وصلوات بر پيغمبر وآل او بفرستد وپس از آن حاجت خود را از خدا
بخواهد ونيز حضرت صادق عليه السلام فرمايد، که شخصى وارد شد، در
حضور پيغمبر ص دو رکعت نماز خواند، وبلافاصله بدون حمد وثنا دعا
کرد، حضرت فرمود اين بنده در دعا تعجيل نمود، کنايه از اين که دعاء
او مستجاب نمى شود، پس ديگرى وارد شد ودو رکمعت نماز خواند، وبعد
از نماز حمد وثناى خداى عز وجل را به جا آورد وصلوات هم بر پيغمبر
ص فرستاد، حضرت فرمود از خدا هر چه مى خواهى سؤال کن که به تو عطا
مى فرمايد.
شرط اجابت دعا
ودر خبر است که شخصى خدمت حضرت صادق عليه السلام عرضه داشت که دو
آيه در قرآن است که خدا وعده فرموده، ومن به آن نرسيده ام با آنکه
به شرط آن عمل نموده ام، فرمود اين دو آيه کدام است، عرض کرد اول
سوره ى مؤمن آيه 62 ادعونى استجب لکم، يعنى بخوانيد مرا تا اجابت
کنم شما را، فرمود آيا گمان دارى که خدا خلف وعده مى کند، عرض کرد
خير، فرمود پس چه گمان مى کنى. عرض کرد سر آن را نمى دانم. فرمود
تو را خبر مى دهم.هر که اطاعت خدا کند. وجهات شرايط دعا را ملاحظه
نمايد. پس دعا کند دعا او به اجابت مى رسد. عرض کرد جهات شرايط دعا
چيست. فرمود ابتدا حمد خداى بجا مى آورى وبه نعمتهائى که از خدا به
تو رسيده شکر مى کنى. پس صلوات بر پيغمبر وآل او مى فرستى. وبعد از
آن گناهان خود را در نظر مى آورى. واعتراف به آن مى نمائى وطلب
آمرزش مى کنى. پس از آن دعا مى کنى تا به اجابت مقرون گردد پس
فرمود آيه ديگر کدامست عرض کرد اين آيه است که در سور سبأ آيه 38
مى فرمايد (وما انفقتم من شيء فهو يخلفه وهو خير الرازقين). يعنى
هرچه در راه خدا انفاق کنيد، خدا عوض آن را مى رساند، وخدا بهترين
روزى دهندگان است، ومن بسيارى انفاق نموده ام وعوض آن را خدا
نرسانيده است، فرمود آيا گمان مى کنى خدا خلف در وعده خود نمايد،
گفت نه ولى سر آن را نمى دانم، فرمود اگر شما از راه حلال مالى به
دست آوريد، وانفاق نمائيد، هيچ درهمى نيست مگر آنکه خداوند عوض آن
را مى دهد.
وديگر صفوان جمال، از حضرت صادق عليه السلام روايت کند که فرمود:
کل دعاء يدعى به الله عزجل محجوب عن السماء حتى يصلى على محمد وآل
محمد) يعنى هر دعائى که خداى عز وجل به آن خوانده شود محجوب از
رفتن به آسمان است. تا صاحب آن صلوات بر محمد وآل او فرستد، وبه
همين مضمون چند خبر ديگر است، وديگر حضرت صادق عليه السلام فرمايد:
من کانت له الى الله عز وجل حاجة فليبدء بالصلوة على محمد وآله، ثم
يسئل حاجته ثم يختم بالصلوة على محمد آل محمد، فان الله عز وجل
اکرم ان يقبل الطرفين ويدع الوسط، اذا کانت له الصلوة على محمد
وآله لا تحجب عنه: يعنى هر که را حاجتى باشد که خواهد از خداى عز
وجل سؤال کند، پس بايد اول صلوات بفرستد، پس حاجت خود را طلب کند،
پس در خاتمه باز صلوات بفرستد، که خداوند کريم تر از آن است که
دعاى اول وآخر را اجابت فرمايد، ودعاء وسط را رها کند. زيرا دعائى
که همراه آن صلوات بر محمد وآل او باشد محجوب نمى شود وبه اجابت مى
رسد، وبه همين مضمون اخبار کثيره رسيده است، ونيز اغلب دعاهاى
مأثور از اهل بيت عصمت به همين طريق است.
سر آنکه، صلوات را با سلام مقرون نموده است، شايد براى آن است که
مشتمل بر هر دو نوع تحيت مأثوره، يعنى طلب رحمت وسلامتى با هم
باشد، ودر آيه ى شريفه هم امر به هر دو فرموده است، تا آنکه تحيت
تمامتر باشد، وآن در سوره احزاب آيه 56 است، (ان
الله وملائکته يصلون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه
وسلموا تسليما).
يعنى به درستى که خداوند وفرشتگان درود مى فرستد بر پيغمبر صلى
الله عليه واله وسلم،اى مومنين شما نيز صلوات وسلام ب راو بفرستيد
سلام فرستادنى
قصه فقيرى که به سبب صلوات گنجى پيدا کرد ومعجزه از
صلوات
در خلاصة الاخبار روايت کند، که فقيرى خدمت حضرت رسول صلى الله
عليه واله وسلم رسيد، واظهار پريشانى وتنگدستى نمود وگفت من صاحب
عيال بسيار واز مال دنيا تهيدست مى باشم، واز فقر وفاقه به تنگ
آمده ام. فرمود صلوات بسيار بر من وآل من بفرست، تا خدا روزى تو ر
از آسمان برساند، وتو را توانگر گرداند، آن مرد شب وروز مداومت بر
ذکر صلوات نمود، پس روزى گذارش به ويرانه ى افتاد، پايش به سنگى
خورد، آن سنگ برکنار شد، واز زير آن سبوئى پيدا شد، چون سر آن را
گشود؛ ديد پر از زر سرخ است، خواست آن را بردارد، به خود انديشيد
که پيغمبر فرموده، روزى تو از طرف آسمان بيايد.
ومسلم است که آن حضرت در کلام خود صادق مى باشد، آن را به محل خود
گذاشت وبه خانه آمد وحکايت آن را با زن در ميان نهاد، زن او را
ملامت کرده صداى آنها به مشاجرت بلند شد، ودر همسايگى او يهودى
بود، کنيزان او بر بام آمده؛ اين قصه ى عجيبه را شنيدند وبه خواجه
ى خود خبر دادند، يهودى به آن خرابه آمده وآن سبوا را يافته به
خانه آورد، چون سر آن را گشود ديد پر از عقرب است، پيش خود گفت اين
مرد با زن خو توطئه کرده که ما را به زحمت بيندازد، پس آن سبو را
بر بام برده ودر سوراخ خانه آن مرد سرنگون کرد، مرد فقير ديد که زر
سرخ از هوا به خانه مى ريزد، زبان به حمد خدا گشود وصلوات بر محمد
وآل او فرستاد، وآن يهودى در تعجب مانده فرياد برآورد که اى مسلمان
اين چه سرى است که اين سبو پر از عقرب بود وزر سرخ از آن به خانه ى
شما مى ريزد، آن مرد قصه ى خود با يهودى باز گفت واظهار نمود که در
اثر اين معجزه که مشاهده نمودى مسلمان شو، تا همين زر را با تو
بالمناصفه تقسيم کنيم، اين کلام در يهودى تأثير نموده اسلام آورد
وآن را قسمت نمودند - واين معجزه اى است از پيغمبر که مقدمه ى
اسلام يهودى باشد.
ودر زيارت جامعه کبيره است، وجعل صلواتنا عليکم وما خصنا به من
ولايتکم، طيبا لخلقنا، وطهارة لانفسنا وتزکية لنا وکفارة لذنوبنا،
يعنى گردانيد خدا صلوات ما را بر شما، ومخصوص کرد ما را به مقاماتى
از ولايت ودوستى شما به علت آنکه خلقت ما پاکيزه ونفوس ما پاک شود
وما را از ملکات رذيله تزکيه نمايد وکفاره گناهان ما باشد.
از اين عبارات معلوم مى شود که صلوات وولايت اهل بيت موجب اين چهار
اثر مى باشد.
حمد وشکر بر اين که خداوند انبياء واولياء را براى
راهنمايى
اصل - اللهم لک الحمد على ما جرى به قضائک فى اوليائک، الذين
استخلصتهم لنفسک ودينک
اعراب اصل اللهم يا الله، فحذف يا وعوض عنه الميم المشدده؛ قوله لک
الحمد، خبر ومبتداء وتقديم الخبر لإفادة الحصر، والحمد هو الثناء،
باللسان ومعناه وان کان مطلقا. واعم من الشکر لکن فى هذا المقام
بمعناه لانه فى مقابل النعمة
ترجمه - خدايا حمد وستايش مختص تست بر قضاهائى که درباره ى اولياء
ودوستان خود جارى فرموده اى؛ آن دوستانى که ايشان را از هر آلايشى
براى راهنمائى مردم به سوى خود؛ وبراى حفظ دين پاک وخالص نموده اى.
حمد وشکر بر اين که خداوند انبياء واولياء را براى راهنمائى بشر
نصب فرمود وظيفه چهارم اعتقاد به اينکه نصب وابتلائات ايشان لطف
است
در حق کافه بشر پس اين چند فقره ى دعا دلالت دارد بر اينکه ارسال
رسل وانزال کتب، ووجود پيغمبران وائمه هدى، وابتلائات وحالات
واخلاق وافعال واعمال ايشان همه از جانب خدا ولطف درباره مردم است،
وچون اين امر نعمتى است درباره مردم لذا در اين فتره در مقابل آن
حمد وشکر خداى را بجا آورده است، پس لازم است در اين مقام اولا
معناى لطف را با شرح آن که کبراى اين برهان است بيان نمائيم.
وثانيا اثبات کنيم که اين امور از اقساء لطف است که اين صغراى
برهان باشد. پس گوئيم که لطف را چنين تعريف نموده اند. هو ما يکون
المکلف به اقرب الى فعل الطاعة وابعد من فعل المصيه؛ يعنى لطف امرى
است که خدا فراهم مى کند که سبب شود مکلف باتيان طاعت نزديکتر؛ واز
ارتکاب معصيت دورتر گردد.
ولطف بر خداى عادل حکيم لازم است. زيرا اگر خداوند امورى را که لطف
است براى حفظ دين وتکاليف فراهم نکند، نقض غرض لازم آيد، واين با
عدل وحکمت خداوند منافى است، پس از آنکه معنى لطف ولزوم آن براى
حفظ دين معلوم شد، گوئيم که خداوند انبياء واولياء را براى اين امر
منصوب فرمود وابتلائات وتکاليف خاصه ى مثل صبر کامل وزهد از دنيا
براى ايشان مقرر نمود تا حقانيت ايشان بر عالميان ظاهر گردد - ودر
علم خدا نيز گذشته بود که ايشان از عهده اين امر بزرگ برمى آيند،
ودر شدائد ومکاره صبر کافى مى نمايند. واز دنيا ورياست وجاه ومال
کناره جوئى مى کنند ومردم از افعال واحوال ايشان راه راست را مى
يابند.
وآيات واخبار بسيار دلالت بر اين معنى دارد، در سوره بقره آيه 150
مى فرمايد (ولنبلونکم بشىء من الخوف والجوع
ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابرين * الذين اذا
اصابتهم مصيبة قالوا انا لله وانا اليه راجعون * اولئک عليهم صلوات
من ربهم ورحمة واولئک هم المهتدون).
يعنى ما مبتلا مى کنيم شما را به چيزى از قبيل خوف وگرسنگى، ونقص
مال ونفوس وميوه هاى شما، ومژده ده صبرکنندگان را، آنانکه هر گاه
مصيبتى به ايشان رسد، مى گويند ما از خدائيم، يعنى خدا ما را
آفريده، به سوى او بازگشت مى کنيم؛ بر اين مردمان بزرگ صلوات از
پروردگارشان ورحمت مى رسد، وايشان هدايت شدگان مى باشند ونيز در
سوره بقره آيه 118 مى فرمايد: (واذا ابتلى
ابراهيم ربه بکلمات فاتمهن، قال انى جاعلک للناس اماما؛ قال ومن
ذريتى قال لا ينال عهدى الظالمين).
ابتلائات وامتحانات ابراهيم
يعنى چون خداوند ابراهيم (عليه السلام) را مبتلا به بلاهائى نمود؛
وبه کلماتى امتحان فرمود؛ پس ابراهيم (عليه السلام) از عهده تمام
آنها برآمد، خداوند فرمود، ما تو را براى پيشوائى وآقائى مردم نصب
نموديم؛ ابراهيم (عليه السلام) گفت خدايا همه ى ذريه مرا پيشوائى
ده؛ فرمود کسانى که ستمکار واهل معصيت مى باشند براى اين امر قابل
نيستند، وبدين مرتبت نائل نخواهند شد، خدا در اين آيه ابراهيم
(عليه السلام) را مدح مى کند، که هر امتحانى فراهم شد؛ از عهده
برآمد، مانند آنکه بر آتش نمروديان صبر کرد با بت پرستان وپرستش
کنندگان ستاره وماه وآفتاب با جديت تمام مجادله؛ وطرفيت نمود:
وآنکه هاجر واسماعيل را با آن محبتى که با ايشان داشت به دستور خدا
در بيابان سوزان سنگلاخ کنار خانه کعبه به تنهائى رها کرد؛ وبا
اطمينان کامل ايشان را به خدا سپرد، وآنکه در ذبح فرزند عزيز خود
طريق بندگى وفرمانبردارى را به مردمان جهان وفرشتگان آسمان نشان
داد؛ که هر يک از اين امتحانات در جاى خود مضبوط است.
اصل
اذ اخترت لهم جزيل ما عندک، من النعيم المقيم، الذى لا زوال له ولا
اضمحلال، بعد أن شرطت عليهم الزهد، فى درجات هذه الدنيا الدنية،
وزخرفها وزبرجها فشرطوا لک ذلک
اعراب - قوله اذا اخترت، يحتمل ان تکون اذ ظرفا لقوله جرى، او
لقوله استخلصتهم، والا ظهر ان تکون علة لاحدهما، قوله من النعيم،
بيان لقوله ما عندک، قوله بعد ان شرطت، ظرف لقوله اخترت، او لقوله
استخلصتهم، وهى مضافة الى ان وفعلها المئولتين الى المصدر.
ترجمه - از اين جهت اختيار کردى وبرگزيدى براى ايشان بسيارى از
نعمتهاى پاينده را از جانب خود، که هيچ زوالى وفنائى براى آنها
نيست، بعد از اينکه با ايشان عهد بستى، که از رياستهاى اين دنياى
پست ومال وزينتهاى آن کناره جوئى کنند، پس ايشان هم اين عهد را از
براى تو قبول نمودند.
اعتقاد به اينکه خدا در عوض ابتلائات مقاماتى به
اولياء مى دهد
پس گوئيم از لوازم لطف آن است در مقابل آلام وابتلائات که بر
بزرگان دين وارد مى شود، تا آنکه موجب هدايت مردم بشوند، خداوند
عادل عوضها ونعمتهاى پاينده دائمى به ايشان عنايت فرمايد، که ايشان
بر آن آلام وابتلائات راضى شوند ودر اين فقره اشاره به اين معنى
فرموده است.
قصه عالم ذر
وزمان اين عهد يا در بدو خلقت در عالم ارواح واقع شده، وخدا اين
عهد را با ارواح مقدسه ى انبياء واولياء بسته، ويا در عالم ذر بوده
است که در آيه 171 سوره اعراف فرمايد: (واذ
أخذ ربک من بنى آدم من ظهورهم ذريتهم، وأشهدهم على أنفسهم، ألست
بربکم، قالوا بلى شهدنا)، يعنى ياد کن زمانى را که عهد گرفت
پروردگار تو از پسران آدم که از پشت آنها ذريه ايشان را خارج نمود،
وايشان را گواه گرفت بر خودشان، به اين عهد که آيا پروردگار شما
نيستم، گفتند بلى ما گواه بر اين مطلب هستيم ودر بعضى اخبار از
حضرت باقر عليه السلام رسيده، که آدم در وادى روحا که موضعى است 40
ميل به مدينه خوابيده بود، خدا تمام ذريه ى او را به صورت ذر، يعنى
مورچه، از پشت او بيرون آورد، ودر آن وادى بودند، تا آدم از خواب
بيدار شد، عرض کرد خدايا اينها چيستند؛ خطاب شد اينها ذريه ى
واولاد تواند، آنها را از پشت تو خارج نمودم؛ تا با آنها عهد ببندم
که اعتراف به خدائى من ونبوت پيغمبر آخر الزمان بنمايند؛ همچنانى
که در آسمانها از آنها عهد گرفته ام؛ آدم عرض کرد؛ خدايا جزاى هر
که اطاعت يا معصيت کند چيست؛ خطاب شد هر که اطاعت کند او را به
بهشت برم وهرکه معصيت کند او را به جهنم برم. در فقره ى بعد ان
شرطت تا آخر، اشاره شد به اينکه بر بزرگان لازم فرموده که از رياست
ومال وجاه ودنيا کناره گيرند، تا امر لطف تمام تر باشد؛ وايشان هم
آن عهد را قبول نمودند وعمل هم کردند؛ همچنانکه در تاريخ حالات
ايشان به تفصيل بيان شده است.
آوردن فاطمه قرص نانى براى پيغمبر وقصه زن بدويه با
پيغمبر
در خبر است که امير المؤمنين عليه السلام فرمايد که: با پيغمبر صلى
الله عليه واله وسلم گاهى که به حفر خندق مشغول بوديم. اذ جاءت
فاطمة ومعها کسيرة من خبز، فدفعتها الى النبى صلى الله عليه واله
وسلم فقال النبى صلى الله عليه وآله وسلم: ما هذا الکسيرة: فقالت:
خبزته قرصا للحسن والحسين عليه السلام جئتک منه بهذه الکسيرة، فقال
النبى صلى الله عليه وآله وسلم: يا فاطمة انه اول طعام دخل جف اليک
منذ ثلاث: يعنى: فاطمه وارد شد وپاره ى نانى همراه داشت، پس تسليم
پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم نمود، پيغمبر (صلى الله عليه وآله
وسلم) فرمود: اين پاره ى نان از کجاست: فاطمه عرض کرد که: قرص نانى
براى حسنين طبخ نمودم؛ وپاره اى از آن خدمت شما آوردم؛ پس پيغمبر
صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: فاطمه؛ اين اول طعاميست که پس از
سه روز داخل شکم من مى شود.
واز حضرت صادق عليه السلام رسيده است که: زن بدويه خدمت پيغمبر صلى
الله عليه وآله وسلم رسيد، ديد آن حضرت روى خاک نشسته وغذا ميل مى
کند، گفت: يا رسول الله صلى الله عليه واله وسلم غذا خوردن شما مثل
عبد، ونشستن شما هم مثل عبد است، فرمود: کدام بنده اعبد از من است،
آن زن گفت: لقمه اى از طعام خود به من مرحمت فرما، حضرت لقمه اى به
او داد، گفت نمى خواهم مگر همان لقمه ى را که در دهن شماست، حضرت
لقمه را از دهن بيرون آورد وبه او داد، آن زن آن را گرفت وخورد،
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود که: تا آخر عمر ديگر هيچ دردى به آن
زن عارض نشد.
واز ابن عباس نقل شده که: پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم روى زمين
نشست، وروى زمين غذا ميل مى فرمود، وگوسفند را خود مى بست، ودعوت
غلامان را اجابت مى فرمود وانس بن مالک گويد که: پيغمبر صلى الله
عليه وآله وسلم به اطفال گذشت، پس سلام کرده با ايشان مشغول غذا
خوردن گرديد.
ونظير اين اخبار زياده از حد تواتر در حالات اين خانواده نقل شده
است.
اصل وعلمت منهم الوفاء به، فقبلتهم وقربتم.
ترجمه وعالم بودى که ايشان وفا به آن عهد مى نمايند، پس لا جرم
ايشان را براى هدايت مقبول داشتى، ومقرب خود نمودى.
اعتقاد به اينکه انبياء واولياء قابل اين رياست
بودند
وچون خدا از ابتدا مى دانست که به اين عهد وفا مى کنند. لذا ايشان
را براى اين امر بزرگ اختيار فرمود ودر سوره ى آل عمران، آيه ى 30
(ان الله اصطفى آدم ونوحا وآل ابراهيم وآل
عمران على العالمين ذرية بعضها من بعض)، اشاره به اين معنى
فرموده است.
از اين عبارت دعا معلوم مى شود که تکليف پيغمبر وامام زيادتر از
تکاليف ساير مردم است، حتى اينکه مصائبى که براى ايشان پيش مى آيد
ومقدر مى شود بايد راضى به آن باشند وبر آن صبر نمايند وبا اينکه
قبلا علم به آن مصيبت دارند، چون بر تقدير خدا ولطف است، از خود
دفع نکنند، وسر تسليم وانقياد در پيش داشته باشند مانند آنکه حضرت
امير عليه السلام خبر داد که ابن ملجم قاتل او است ودر مقام دفع او
برنيامد، وحضرت سيد الشهدا عليه السلام عالم بود وخبر هم داد که:
در کربلا شهيد مى شود، وهر چه ممانعت کردند از سفر عراق سرباز نزد،
وبا کمال شوق به طرف عراق حرکت فرمود، واز اين لطف بى پايان دين
اسلام رنگ نوينى به خود گرفت.
اصل - وقدمت لهم الذکر العلى، والثناء الجلى وأهبطت عليهم ملائکتک،
وکرمتهم بوحيک.
ترجمه - ونام نيک ودرود واضح براى ايشان مقرر داشتى وفرستادى بر
ايشان فرشتگان خود را، وتکريم واحترام کردى ايشان را به وحى خود.
شرح - چون خداوند عالم بود که اين بزرگان کار را مطابق وظائف خود
به انجام مى رسانند لذا ايشان را در کتب آسمانى مدح واضح نمود، تا
بر اهل علم ودانش کمال ايشان ظاهر ولايح بوده باشد مانند آنکه نام
پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم وائمه ى هدى در تورية وانجيل
وکتابهاى آسمانى برده شده، وخدا ايشان را به جلالت ياد کرده است،
ومانند آياتى که درباره ى حضرت امير عليه السلام وائمه در قرآن
مندرج است که بعضى از آنها که بعد از اين در اين دعا ذکر شده است،
شرح آن بيايد.
مدح علم وخطاب خدا به ملائکه
اصل - ورفدتهم بعلمک.
ترجمه - ويارى کردى ايشان را به علم خود.
شرح - وفده يرفده من باب ضرب: اى اعانه.
افتخار انبيا واوليا به علم ايشانست. اولى کسى که خدا به علم او را
مفتخر گردانيد، حضرت آدم بود؛ واز همين جهت برترى بر ملائکه داشت
که در سوره ى بقره آيه ى فرمود: (وعلم آدم
الأسماء کلها ثم عرضهم على الملائکة فقال أنبئونى بأسماء هولاء ان
کنتم صادقين * قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت
العليم الحکيم * قال يا آدم أنبئهم بأسمائهم فلقا أنبئهم بأسمائهم
قال ألم اقل لکم انى أعلم غيب السموات وارض واعلم ما تبدون وما
کنتم تکتمون).
يعنى تعليم به آدم فرمود اسماء مقدسه را تماما، پس آن اسماء را بر
ملائکه عرضه داشت که اگر مى توانيد ودر دعواى خود صادق هستيد از آن
اسماء خبر دهيد، گفتند: خدايا تو منزهى؛ ما علمى نداريم مگر به
آنچه به ما تعليم فرموده اى؛ وتو داناى حکيم هستى. خدا به آدم
فرمود: ملائکه را به اين اسماء آگاه کن. پس چون آدم به ايشان از آن
اسماء خبر داد، خدا به ملائکه فرمود: آيا به شما نگفتم که: من به
امور پنهانى آسمان وزمين دانايم وبه مطالبى که شما پنهان کنيد يا
آشکار سازيد نيز آگاه مى باشم؟.
واين مطلب خود واضح است که بالاترين فضيلت علم است، از اينجا
انبياء واولياء به علم فخر ومباهات مى نمودند. بلکه مقصد اصلى
ايشان رسانيدن علم است به مردم، همچنانکه امير المؤمنين عليه
السلام بارها مى فرمود: سلونى قبل ان تفقدونى - يعنى: سئوال کنيد
از من پيش از آنکه مرا نيابيد. وپيغمبر اکرم صلى الله عليه وآله
وسلم فرمود: انا مدينة العلم وعلى بابها، فمن اراد المدينة فليأتها
من بابها، يعنى: من شهر علمم وعلى باب علمست. پس هر که خواهد طلب
علم کند از در وارد شود، يعنى: از على طلب نمايد.
وامير المؤمنين عليه السلام در ديوان خود فرمايد:
لا فضل الا لاهل العلم انهم
نقم بعلم ولا نبغى له بدلا |
|
على الهدى لمن استهدى ادلا
فالناس موتى واهل العلم احياء |
يعنى: هيچ فضيلتى نيست مگر براى اهل علم؛ زيرا که ايشانند
راهنمايان براى هر کس که طالب هدايت باشد؟ قيام ما خانواده به علم
مى باشد، وبدلى براى آن نمى جوئيم، مردمان همه مردگانند واهل علم
ودانش زنده مى باشند.
اصل وجعلتهم الذريعة اليک، والوسيلة الى رضوانک
ترجمه: وقرار دادى ايشان را واسطه به سوى خود، ووسيله به سوى
خوشنودى خود.
اعتقاد به اينکه انبياء واولياء واسطه بين خدا وخلق
مى باشند
ذريعه ووسيله هر دو به معنى واسطه است، وخداوند در سوره 5 مائده
آيه ى 29 مى فرمايد:
(يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله وابتغوا
اليه الوسيلة).
يعنى: اى کسانى که ايمان آورده از خدا بترسيد؛ وبراى رابطه به سوى
خدا واسطه بجوئيد وانبياء واولياء واسطه ى بين خالق وخلق مى باشند
وواسطه بودن ايشان بدو جهت مى باشد، اول آنکه ايشان راهنماى خلق مى
باشند کمه خلق را به سوى خدا ودين دعوت نمايند، وخلق عقايد واحکام
دين را از ايشان اخذ کنند، وراه است وطريق نجات را از دستورات
ايشان بيابند که شرح آن مذکور خواهد شد.
جهت دويم آنکه در دعا وطلب حاجت از خدا، ايشان را واسطه قرار دهند
وبه ايشان توسل جويند، تا دعاى ايشان بهتر مستجاب گردد.
توسل پيامبران سلف به خمسه طيبه وشرح آن واخبار
مفصله آن
وبهترين وسيله براى دعا، توسل به خمسه ى طيبه (عليهم السلام) مى
باشد. که در خبر است که داود رقى گويد: از حضرت صادق عليه السلام
شنيدم که در دعا خدا را به خمسه ى طيبه (عليهم السلام) مى خواند.
وابن عباس گويد: خدمت پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم از معناى
کلماتى که خدا تلقى به آدم فرمود، وآدم خدا را به آن خواند، سؤال
کردم، جواب فرمود که: آدم خدا را قسم داد بحق محمد وعلى وفاطمة
وحسن وحسين، تا خدا توبه ى او را قبول فرمود.
واز حضرت صادق عليه السلام رسيده است که: پيغمبر صلى الله عليه
وآله وسلم فرمود که: اگرچه براى بنده زشتست که تعريف خود کند،
وتزکيه ى نفس خود نمايد، لکن براى راهنمائى شما را اعلام مى کنم
که: چون آدم عليه السلام خواست از ترک ولاى خود توبه کند، خداى را
چنين خواند اللهم بحق محمد وآل محمد لما غفرت لى، پس خدا توبه ى او
را قبول فرمود.
وحضرت نوح عليه السلام در کشتى چون از غرق شدن خائف شد اين دعا را
خواند: اللهم انى أسئلک بحق محمد وال محمد لما أنجيتنى من الغرق.
پس خداى او را نجات بخشيد.
وحضرت ابراهيم عليه السلام چون گرفتار آتش نمرودى شد، اين دعا را
خواند: أللهم انى أسئلک بحق محمد وآل محمد لما أنجيتنى منها، پس
خداوند آتش را بر او سرد وسلامت گردانيد.
وحضرت موسى عليه السلام چون با سحره ى فرعون مقابل شد، وآن جادوهاى
بزرگ را از ايشان مشاهده نمود، خائف شد وعصا را رها نمود، وخدا را
به اين دعا خواند: أللهم انى أسئلک بحق محمد وآل محمد لما آمنتنى،
پس خطاب رسيد: (لا تخف انک أنت الأعلى).
وچون حضرت يعقوب عليه السلام به فراق دو فرزند خود يوسف وبنيامين
مبتلا واز کثرت گريه چشمان او سفيد گرديد، جبرئيل امين به او خبر
داد که: دعائى تعليم تو مى کنم که چون آن را بخوانى چشم تو به تو
برمى گردد، وبه وصال دو فرزند خود نائل خواهى شد، واين همان دعائى
است که خداوند به واسطه ى آن توبه آدم را قبول فرمود، وکشتى نوح را
از غرقاب نگاهدارى کرد، وبه واسطه ى آن آتش نمرودى را بر ابراهيم
سرد وسلامت گردانيد، وآن دعا اين است: أللهم بحق محمد وعلى وفاطمة
والحسن والحسين أن تأتينى بيوسف وبنيامين، وترد على عينى. تا يعقوب
اين دعا را خواند، بشير از مصر رسيد وپيراهن يوسف را بر صورت يعقوب
انداخت چشم او را بهبودى حاصل شد، واو را بشارت به وصال دو فرزند
داد.
ودر جلد دويم بحار از کتاب در الثمين در تفسير اين آيه: (فتلقى
آدم من ربه کلمات)، نقل مى کند که: آدم نامهاى پيغمبر صلى
الله عليه واله وسلم وائمه را به ساق عرش ديده بود، وجبرئيل براى
قبولى توبه ى او اين دعا را به او تعليم کرد: يا حميد بحق محمد، يا
عالى بحق على، يا فاطر بحق فاطمة، يا محسن بحق الحسن والحسين، ومنک
الاحسان؛ فلما ذکر الحسين عليه السلام سالت دموعه، وانخشع قلبه،
وقال: يا أخى جبرئيل، فى ذکر الخامس ينکسر قلبى وتسيل عبرتى، قال
جبرئيل: ولدک هذا يصاب بمصيبة تصغر عندها المصائب؛ فقال: يا أخى
وما هى؟ قال يقتل عطشانا غريبا وحيدا فريدا ليس له ناصر ولا معين،
ولو تراه يا آدم وهو يقول: واعطشاه واقلة ناصراه، حتى يحول العطش
بينه وبين السماء کالدخان، فلم يجبه أحد الا بالسيوف، وشرب الحتوف
فيذبح ذبح الشاة من قفاه، وينهب رحله اعداؤه، وتشهر رؤسهم هو
وأنصاره فى البلدان، ومعهم النسوان کذلک سبق فى علم الواحد المنان،
فبکى آدم وجبرئيل بکاء الثکلى.
آدم عليه السلام چون خدا را به خمسه ى طيبه قسم داد وبه نام حسين
رسيد اشک او جارى شد، ودل او شکست، واز جبرئيل پرسيد که: اى برادر
در ذکر پنجمين دلم شکسته واشگم جارى مى شود، جبرئيل گفت که: اين
فرزند تو به مصيبتى مبتلا مى شود که تمام مصيبتها نزد آن کوچکست،
پرسيد: مصيبت او چيست؟ جواب داد که: کشته مى شود در حالى که تشنه
وغريب وتنها وبى کس باشد، که ديگر براى او يار ومعينى نمى باشد، اى
کاش مشاهده مى نمودى اى آدم او را در حالتى که بگويد آه از تشنگى،
آه از بى کسى، تا آن حدى که گويا تشنگى مانند دودى حايل بين او
وبين آسمان شود، پس احدى او را جواب ندهد مگر به شمشيرها، وآشاميدن
مرگ، پس مانند گوسفند سر او از قفا بريده مى شود، ودشمنان اثاث او
را به غارت مى برند، وسر او واصحاب او بالاى نيزه، با زنان حرم او
در شهرها گردانيده مى شود، همچنين در علم خدا گذشته وتقدير شده
است: پس آدم وجبرئيل مانند زن فرزند مرده گريستند.
واز سلمان فارسى روايت شده؛ که گويد؛ از پيغمبر خدا (صلى الله عليه
وآله وسلم) شنيدم، که فرمود: خدا فرمايد اى بندگان من؛ آيا چنين
نيست که اگر کسى حاجت بزرگى به شما داشته باشد شما آن حاجت را روا
نمى کنيد مگر آنکه يکى از دوستان شما را واسطه وشفيع گرداند الا
فاعلموا أن أکرم الخلق على، وأفضلهم لدى، محمد وأخوه على، ومن بعده
الأئمة الذين هم الوسائل الى الله ألا فليدعنى من همته حاجة يريد
نفعها، أو دهمته داهية يريد کشف ضرها، بمحمد وآله الطيبين الطاهرين
أقضها له أحسن ما يقضيها من يستشفعونها بأحب الخلق اليه
يعنى آگاه باشيد که گرامى ترين خلق بر من، وبهترين آنان نزد
من،محمد وبرادر او على وبعد از او امامان مى باشند؛ واز ايشان
وسيله هاى به سوى خدا هستند، پس هر که را حاجتى باشد که از آن
اراده ى نفعى دارد، يا مصيبتى بر او وارد شده که اراده ى رفع ضرر
آن را دارد، مرا بخواند به محمد وخانواده ى طيبه ى طاهره او، تا
آنکه روا کنم؛ وشفاعت ايشان را بهتر از هر شفيع وواسطه اى که شما
نزد کسى مى بريد؛ قبول مى نمايم.
وتقريبا به همين مضمون نيز از حضرت امام حسن عسکرى (عليه السلام)
در تفسير رسيده است.
وجابر از حضرت باقر (عليه السلام) روايت مى کند که فرمايد؛ بنده به
اندازه ى هفتاد خريف که هر خريفى هفتاد سال باشد، در آتش جهنم مکث
نمايد، تا آنکه خداى را به محمد وآل محمد وآل او قسم مى دهد که او
را ببخشد، پس خطاب به جبرئيل مى شود که: به جهنم فرود آى، وبنده ى
مرا از آتش بيرون آور، پس خطاب شود که: اى بنده چه اندازه از زمان
در آتش ماندى، ومرا نخواندى؟ گويد خدايا حساب آن را ندانم؟ پس خطاب
رسد که؛ به عزت وجلال من قسم اگر مرا به محمد وآل او قسم نداده
بودى، با خوارى در آتش مى ماندى، لکن من بر خود لازم گردانيده ام
که هر بنده اى مرا به محمد وآل او خواند، هر گناهى که کرده
بيامرزم، وتو را نيز به واسطه ى ايشان بخشيدم.
قصه آدم وخروج او از بهشت وبراى آن سه معنى شده است
اصل: فبعض أسکنته جنتک الى أن أخرجته منها
اعراب: قوله: فبعض هو المشتغل عنه عامله - اعنى اسکننه بنصب ضميره،
وهو راجح الرفع. لان الاصل عدم التقدير، وهکذا قوله؛ وبعض فى الجمل
الاتيه.
ترجمه: پس بعضى از ايشان را در بهشت خود سکونت دادى. تا آنکه او را
از آن خارج نمودى.
شرح: مراد از اين بعض، آدم (عليه السلام) است، ودر بهشت که آدم در
آن بوده سه قولست.
1- آنکه بوستانى در زمين است، که از حضرت صادق (عليه السلام) سئوال
کردند، آن حضرت فرمود. آن بوستانى از دنيا است که آفتاب وماه بر آن
طلوع مى کند.
2- آنکه بوستانيست در آسمان 3- آنکه بهشت جاويد است واکثر مفسرين
قول او را در اختيار نموده اند به دو دليل.
1- آنکه اگر بهشت جاويد بود، آدم از آن خارج نمى گرديد
که خداوند درباره ى آن فرمايد: وما هم منها بمخرجين، يعنى: اهل
بهشت از آن خارج نمى شوند، وديگر فرمايد: (والذين
سعدوا ففى الجنة خالدين فيها)، يعنى: اهل سعادت، پس در بهشت
مخلد وجاويد مى باشند.
دليل ديگر: آنکه خدا آدم را از خاک خلقت فرموده، وخواست خليفه روى
زمين باشد؛ وچون خداوند آدم (عليه السلام) را آفريد، وملائکه را
امر فرمود که: به او سجده کنيد، تمام ملائکه به دستور خداوند سجده
به آدم نمودند، ولى شيطان از روى تکبر به آدم سجده نکرد: وگفت من
از آدم بهترم، براى آنکه خلقت من از آتش، وخلقت آدم از خاکست، وآتش
اشرف از خاکست، ونافرمانى خدا کرد، ورانده ى درگاه شد، لذا با آدم
دشمن شد، وکينه ى او را در دل گرفت، پس چون خدا آدم وحوا را در
بهشت جاى داد، وهمه نعمتهاى بهشت را براى ايشان مباح نمود، واز
شجره ى گندم نهى فرمود، پس شيطان در مقام دشمنى برآمد، ودر دهن مار
شد، وبه دستيارى طاوس وارد بهشت گرديد، وايشان را فريب داد که: اگر
از اين شجره خورديد، در بهشت جاويد خواهيد ماند پس از آن گندم
خوردند ولباسهاى ايشان - براى ترک اولى - از بدنشان دور شد، وبا
برگ درختان خود را مى پوشانيدند، پس خداوند ايشان را از بهشت بيرون
نمود، آدم به سر انديب هند وحوا به زمين جده فرود آمدند؛ دويست سال
براى اين ترک اولى گريه مى کردند، ومبتلا به فراق يکديگر بودند، تا
مشيت خدا بر اين شد که آدم توبه کند، وتوبه ى او قبول شد
سوره ى اعراف آيه ى 7: ويا آدم اسکن انت وزوجک الجنة فکلا من حيث
شئتما ولا تقربا هذه الشجرة فتکونا من الظالمين، فوسوس لهما
الشيطان الى آخر الايات يعنى اى آدم ساکن شو با زوجه ات در بهشت
وهرچه را خواستيد بخوريد ونزديک اين درخت نرويد والا از
ستمکارانيد، پس شيطان ايشان را فريب داد
جد تو آدم بهشتش جاى بود
يک گنه ناکرده گفتندش تمام
تو طمع دارى که با چندين گناه |
|
قدسيان کردند بهر وى سجود
مذنبى مذنب برو بيرون خرام
داخل جنت شوى اى روسياه |