تاريخ عصر غيبت

مؤ لفان : پورسيد آقايى ، جبارى ، عاشورى ، حكيم

- ۷ -


6 - كمك به نيازمندان ، و حل مشكلات شيعيان  
از ديگر وظايف ((سازمان وكالت )) ، كمك به نيازمندان شيعه بود كه اين كارگاهى با نفوذ دواير دولتى صورت مى پذيرفت .
به عنوان مثال ،: ((على بن يقطين )) ، وكيل امام كاظم عليه السلام يكى از كسانى بود كه با نفوذ به دستگاه خلافت عباسى درصدد رفع ظلم از شيعيان برآمد و در اين كار موفق بود. امام عليه السلام هنگامى كه نارضايتى او را از همكارى با دستگاه ظلم بنى عباس - حتى به اين مقدار - ملاحظه كرد به او فرمود: ان لله مع كل طاغية وزيرا من اوليائه يدفع به عنهم و انت منهم يا على . ؛ (510) يعنى ((خداوند به همراه هر سركشى ، وزيرى از ميان اولياى خود دارد كه به وسيله او از دوستان خود، دفع بلا مى كند، و تو از آنان هستى اى على )) !
گاه ، وكلاى ائمه عليهم السلام مامور برطرف كردن درگيريهاى موجود بين بعضى از شيعيان مى شدند و در اين راه اگر لازم مى شد وجوه مالى را نيز خرج مى كردند. به عنوان مثال : ((مفضل بن عمر جعفى )) ، وكيل و امين امام صادق عليه السلام ، مامور پرداخت 400 درهم از سوى امام عليه السلام به ((ابوحنيفه سائق الحاج )) و يكى از بستگان او مى شود كه در مورد ارث با هم مشاجره داشتند. اين ، نشانگر ميزان اهتمام ائمه عليهم السلام به حفظ وحدت بين شيعيان است . (511) در عصر غيبت ، ((سازمان وكالت ))تنها ملجاء شيعيان بود. لذا در موارد بسيارى ، مراجعه نزد سفرا و ابواب ((ناحيه مقدسه )) ، و راهنمائى هاى آنان ، و گاه فراهم آوردن مقدمات ديدار افراد با امام عصر عليه السلام توسط سفرا، بهترين كمك ها براى شيعيان در اين عصر تلقى مى شد.
ه - ويژگى ها و شرايط لازم براى وكلاى ائمه عليهم السلام  
با توجه به آنچه در بررسى تاريخى مربوط به اين قسمت از بحث به دست آمد، مى توان ويژگى هاى لازم براى يك وكيل را چنين برشمرد:
1 - وثاقت يا عدالت  
((وثاقت ))در وكيل ، يكى از شروط اساسى است و لزوم آن جاى بحث ندارد، ولى آيا ((وثاقت ))وكيل تنها به معناى وثاقت در امور مالى است و يا فراتر از آن است و مراد وثاقت رجالى است ؛ يعنى مورد اعتماد بودن در اموال ، وظايف شرعى ، سخنان و روايات ؟ بعضى از محققان معتقدند: مراد از ((وثاقت ))در وكيل ، صرفا ((وثاقت در اموال ))است . (512) گروهى نيز آن را به معناى ((عدالت وكيل ))دانسته اند و بين وكالت و عدالت تلازم قائلند. (513)
به نظر مى رسد ((وثاقت ))لازم در وكيل ، اعم از وثاقت مالى باشد. اگر امام كسى را به عنوان نماينده و وكيل خود، عازم منطقه اى كرده و از او به انه ثقتى و اءمينى تعبير نمود، نمى تواند تنها ناظر به وثاقت مالى او باشد. حتى اگر وظايف وكلا را منحصر در دريافت و توزيع وجوه شرعى نيز بدانيم ، باز نمى توان پذيرفت كه امام عليه السلام كسى را كه از نظر شرعى ، دينى و عرف مردم ، فردى فاسق است را به خاطر دارا بودن وثاقت در دريافت و ارسال اموال به عنوان نماينده و وكيل فراگير خود در يك منطقه معرفى نمايد. بله ، اگر كسى در يك مورد جزئى و خاص به وكالت منصوب شده باشد نمى توان در چنين مواردى الزاما وكالت را ملازم وثاقت يا عدالت وى دانست .
در مواردى ، امامان عليهم السلام به عنوان رهبران ((سازمان وكالت )) ، وثاقت وكلاى خود را به شيعيان اعلان مى كردند تا جايگاه آنان براى شيعيان مشخص ، و شيعيان با اطمينان به آنان مراجعه كنند. در يك مورد، امام عسكرى عليه السلام ((احمد بن اسحاق )) ، ((على بن جعفر همدانى )) ، ((ايوب بن نوح ))و ((ابراهيم بن محمد همدانى ))را توثيق نمود. (514) و در مورد ديگر وثاقت ((عثمان بن سعيد))و جايگاه والاى او را به تعداد زيادى از سران شيعه كه حاضر در جلسه بودند اعلان فرمود. (515)
معمولا در مواردى كه امامان عليهم السلام وكيلى را به منطقه اى اعزام مى كردند، همراه با نامه اى كه به شيعيان منطقه مى نوشتند، اطمينان و اعتماد خود نسبت به وكيل اعزامى را نيز اعلام مى كردند. به عنوان نمونه ، مى توان به نامه امام عسكرى عليه السلام به شيعيان ((نيشابور))در معرفى ((ابراهيم بن عبده )) ، وكيل اعزامى به آن منطقه ، اشاره نمود. (516)
در عصر ((غيبت صغرى ))نيز وثاقت جانشين سفير، توسط سفير قبلى و به امر امام عليه السلام به شيعيان ابلاغ مى شد. به عنوان نمونه ، مى توان به معرفى جايگاه رفيع ((حسين بن روح ))توسط ((محمد بن عثمان عمرى )) ، سفير دوم ، به جمعى از سران شيعه اشاره كرد. (517)
2 - رازدارى و پنهان كارى  
با توجه به حاكميت ظلم و ستم كه در طول حيات ((سازمان وكالت )) ادامه داشت شايسته بود كه نمايندگان امام عليه السلام افرادى باشند كه قدرت لازم براى حفظ اسرار و ممانعت از افشاى آنها را داشته باشند. اين مساءله آن چنان داراى اهميت بود كه اگر كسى سرى از اسرار را نزد غيراهلش بازگو مى نمود، از سوى ائمه عليهم السلام مورد نكوهش شديد قرار مى گرفت . به عنوان نمونه ، نوع عملكرد ((معلى بن خنيس ))كه به خاطر ترك رازدارى ، به شهادت رسيد از سوى امام صادق عليه السلام مورد انتقاد قرار مى گرفت . (518)
در عصر ((غيبت صغرى )) ، كه پنهان كارى در ((سازمان وكالت ))با توجه به حساسيت آن دوران در اوج خود بود و سفرا و وكلا در نهان كارى شديد به فعاليت مشغول بودند. دو سفير اول و دوم در قالب روغن فروشى فعاليت مى كردند. ((حسين بن روح نوبختى ))نيز، به زيركى در كار و شدت رازدارى و پنهان كارى معروف بوده است .
چنان كه گاهى براى رعايت جهات امنيتى ، پس از دريافت وجوه شرعى ، قبض و رسيدى تحويل نمى داد، و يا در يك مورد، دربان خود را به خاطر شماتت و بدگوئى نسبت به معاويه ، اخراج نمود. (519)
افزون بر آنچه گذشت ، ديگر صفات لازم در وكلاى ائمه عليهم السلام از اين قرارند:
زيركى ، كاردانى ، نظم در امور، امانتدارى ، دورى از دلبستگى به دنيا و غرور و تكروى ، دورى از حسادت ، شهرت طلبى ، خيانت ، غلو، جهل ، تعصب باطل و گرايش به باطل و ظلم ، زهد مضاعف ، احترام به خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله ، شناخت امام عليه السلام ، حفظ تشكيلات سازمان وكالت ، هجرت به وقت لزوم ، علم به كتاب خدا و سنت و حقوق ائمه عليهم السلام ، و قدرت اعجاز و كرامت به وقت لزوم .
و - ساختار و شيوه هاى عملكرد سازمان وكالت  
1 - رهبرى  
رهبر، كه همان امام معصوم عليه السلام بود، بركار وكلا نظارت دقيق داشت . امورى ؛ مانند تعيين وكلاى نواحى و بررسى عملكرد آنان ، معرفى وكلاى نواحى به شيعيان و شناساندن فضايل و شخصيت آنان ، عزل وكلاى فاسد و خائن و جايگزينى وكلاى جديد، معرفى جريانات دروغين وكالت و بابيت و برخورد با آنان ، راهنمايى وكلا به وظايفشان و كيفيت برخورد با حكومت عباسى ، تاءمين مالى وكلا، و رد اتهامات نادرست عليه آنان ، همه بر عهده امام عليه السلام بود.(520)
2 - وكيل ارشد يا سروكيل  
در ((سازمان وكالت )) ، مناطق مختلف ، تقسيم بندى خاصى مى شدند و در نهايت براى هر يك از اين مناطق وسيع ، يك ((وكيل ارشد))نصب مى شد كه وظيفه نظارت بر كار وكلاى اعزامى به مناطق تحت قلمرو را به عهده داشت ، وكلاى جزء نيز، مامور و موظف به مراجعه نزد ((سر وكيل )) ها بودند. بنا به گفته دكتر ((جاسم حسين ))- مطابق شواهد تاريخى - وكلا، شيعيان را بر مبناى نواحى گوناگون به 4 گروه تقسيم كردند:
نخستين ناحيه ((بغداد)) ، ((مدائن )) ، ((قرائن سواد))و ((كوفه )) را شامل مى شد. ناحيه دوم شامل ((بصره ))و ((اهواز))بود. ناحيه سوم ((قم )) ، ((همدان ))و ((ساير مناطق جبال ))را در برمى گرفت ؛ و بالاخره ناحيه چهارم ((حجاز)) ، ((يمن ))و ((مصر))بود. هر ناحيه ، به يك وكيل مستقل واگذار مى شد كه كارگزاران محلى زير نظر او منصوب مى شدند.(521) به عنوان مثال : ((ابومحمد، حسن بن هارون ))و پدرش ‍ ((هارون بن عمران ))به عنوان ((سر وكيل ))ناحيه ((همدان ))در عصر ((غيبت صغرى ))و قبل از آن مطرح بوده اند. ((عبدالرحمن بن الحجاج )) وكيل ارشد ((عراق ))در عصر امام صادق و امام كاظم عليهم السلام ((على بن الحسين بن عبد ربه )) وكيل ارشد ((عراق ))در عصر امام هادى عليه السلام بودند. (522)
((ابوالحسين اسدى رازى ))در عصر ((غيبت صغرى )) ، كار نظارت بر فعاليت وكلاى نواحى شرقى ايران را بر عهده داشت . ((حاجز بن يزيد وشاء))نيز در ((بغداد))تحت نظارت سفير اول و دوم قرار داشت و خود نيز ناظر بر كار برخى از وكلاى ((ايران ))بود.(523)
3 - نماينده هاى سيار  
گرچه غالبا وكلاى اعزامى به نواحى ، وكلاى مقيم در آن مناطق بودند، ولى بنا به بعضى شواهد تاريخى ، گاه نمايندگانى وظيفه سركشى به مناطق مختلف را داشتند، تا از سويى بر كار وكلاى مقيم نظارت كنند و از سوى ديگر وسيله اى جهت ارتباط آنان با امام عليه السلام باشند، همچنين وجوه شرعى و اموالى كه نزد آنان جمع شده بود را به نزد امام عليه السلام انتقال دهند. به عنوان نمونه ، مى توان به داستانى از ((احمد بن محمد بن عيسى قمى ))اشاره نمود كه در ((مدينه ))نزد امام جواد عليه السلام بود و قصد داشت درباره ((زكريا بن آدم ))از حضرت سوال كند، حضرت خود آغاز به سخن كرده و مى فرمايد: خدمت او به پدرم و من ، جاى انكار نيست ، ولى من به مالى كه نزد او است نيازمندم . وى عرض مى كند: ((زكريا بن آدم )) آن مال را نزد شما خواهد فرستاد و به من گفت : به شما خبر دهم علت اهمال او، اختلاف ((ميمون ))و ((مسافر))(دو وكيل ارسالى حضرت به قم ))است . حضرت فرمود: نامه مرا به او برسان و بگو: مال را به نزد من ارسال نمايد... .(524)
اين جريان حاكى از وجود نمايندگانى است كه رابط بين دفتر مركزى ((سازمان وكالت ))و وكلاى نواحى مختلف بوده اند.
4 - بهره گيرى از اصل تقيه و پنهان كارى  
يكى از مهم ترين ويژگيهاى ((سازمان وكالت ))در طول دوران حياتش ، رعايت اصل پنهان كارى و تقيه است . بديهى است كه رعايت اين اصل در ((سازمان وكالت )) ، معلول وجود خطرات ناشى از حكومت عباسيان است . با توجه به نظارت دقيق و مستمر حكام عباسى بر فعاليت هاى ائمه هدى عليهم السلام و شيعيان آنان ، ضرورى بود كه فعاليت وكلا در نهايت اختفا صورت پذيرد. و همين طرز عملكرد بود كه سلامت ((سازمان وكالت ))را در طول دوران حياتش تضمين نمود و به جز مواردى اندك و معدود، ((سازمان وكالت ))از خطر افشا، لو رفتن و متلاشى شدن مصون ماند. در مواردى نيز كه خطر افشا شدن وجود داشت ، بيدارى و هشيارى رهبر سازمان ، و فداكارى اعضاى آن ، باعث شد اصل سازمان سالم بماند و خطر، تنها متوجه برخى از اعضاى آن شود. به عنوان مثال : ((معلى بن خنيس ))وكيل امام صادق عليه السلام ، حتى پس از تهديد به قتل ، در پاسخ ((داود بن على ))كه از وى خواسته بود اسامى اصحاب امام عليه السلام را فاش نمايد، گفت : ((مرا تهديد به قتل مى كنى ، به خدا قسم اگر زير پايم باشند، پايم را بر نمى دارم )). (525) ديگر وكيل امام صادق عليه السلام ، ((نصر بن قابوس لخمى ))است كه 20 سال به طور پنهانى وكالت امام عليه السلام را بر عهده داشته است . (526)
همين طور ((محمد بن ابى عمير)) ، وكيل امام صادق عليه السلام در ((بغداد)) ، با وجود شكنجه هاى فراوان ، حاضر به فاش نمودن اسامى پيروان آن حضرت نشد.(527)
امام عسكرى عليه السلام در راستاى همين اصل بود كه در يك مورد براى ارسال نامه هايى به ((وكيل الوكلاى ))خود، (عثمان بن سعيد عمرى ) آنها را در درون يك چوب دايره شكل جاسازى نمود، و به ((داود بن الاسود))سپرد تا به ((عثمان بن سعيد عمرى ))برساند، در حالى كه حتى ((داود))نيز از محتويات درون چوب بى خبر بود.(528)
در عصر ((غيبت صغرى ))نيز، وقتى ((عبيد الله بن سليمان )) ، وزير عباسى ، از فعاليت مخفى وكلا آگاه شد با مشورت خليفه ، تصميم به شناسايى وكلا گرفت . لذا افرادى را به عنوان شيعيانى كه قصد پرداخت وجوه شرعى دارند به نزد كسانى كه احتمال وكالتشان مى رفت فرستاد، ولى در يك اقدام به هنگام ، توقيعى از سوى ((ناحيه مقدسه ))صادر، و همه وكلا از اخذ هرگونه وجهى از هر كسى منع شدند! از جمله اين وكلا ((محمد بن احمد قطان ))بود كه وقتى يكى از جاسوسان حكومتى به نزد او آمده و مدعى شد كه قصد تحويل وجوه مالى را دارد، در پاسخ گفت : ((اشتباه آمده اى من با اين امور سروكارى ندارم .))و تا زمان رفع كامل خطر، وكلا بدين منوال عمل مى كردند.(529)
در اين مقوله ، معروف بودن ((حسين بن روح )) ، سفير سوم حضرت مهدى عليه السلام ، به شدت تقيه ، و همين طور برگزيدن شغل روغن فروشى توسط ((عثمان بن سعيد))و پسرش ((محمد)) ، سفير اول و دوم حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) در عصر غيبت ، به خاطر سرپوش نهادن بر فعاليت هاى وكالت ، و شواهد ديگر، از جمله موارد قابل طرح براى اثبات وجود اصل تقيه و پنهان كارى در ((سازمان وكالت ))است . (530) از اين رو است كه دكتر جواد على ، عنوان ((التنظيم السرى ))را براى تشكيلات وكالت به كار برده است . در عصر ((غيبت صغرى )) ، فعاليت هاى مخفى سفرا گاه بدان اندازه بود كه براى ملاقات با وكلا و كارگزاران سازمان ، خرابه هاى ((بغداد))را محل ديدار قرار مى دادند. بنا به نقل ((صدوق )) ، در يك مورد ((محمد بن عثمان سعيد عمرى ))براى ديدار با دستيارش ((متيلى )) ، و ارائه نامه حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) به او، خرابه هاى ((عباسيه بغداد))را به عنوان محل ديدار برگزيد و سپس نامه را پاره كرد. همين طور، تحويل ندادن هرگونه رسيدى به آورندگان وجوه شرعى ، و بهره گيرى از تاجران عادى براى حمل اموال ، از نمونه هاى رعايت اين اصل در عصر دومين سفير است .(531)
5 - بهره گيرى از وسايل ارتباطى مناسب  
از ديگر مشخصه هاى اين سازمان ، وجود وسايل مناسب ارتباطى بود. در موارد متعدد، سفرا، ابواب ، وكلا و شيعيان با مراجعه مستقيم نزد ائمه عليهم السلام از نزديك با آنان ديدار مى كردند. اين ملاقات ها در نهايت اختفا و پنهان كارى صورت مى گرفت تا حساسيت دستگاه حاكمه برانگيخته نشود، ولى براى رعايت جهات امنيتى در موارد بسيارى ، ارتباط امامان ، سفرا، وكلا و شيعيان با يكديگر به صورت مكاتبه اى بود. به خصوص در عصر غيبت امام عليه السلام و در دوره هايى كه امام عليهم السلام در زندان و يا تحت نظر بودند. و لذا، تعداد مكاتبات دو امام عسكرى عليهماالسلام به مراتب بيش از ائمه پيشين است . فراوانى توقيعات عصر غيبت نيز گواه اين معنا است .
از ديگر ابزار ارتباطى در ((سازمان وكالت )) ، بهره گيرى از پيك ها و نمايندگان سيار است . البته گاه اين پيك ها خود از محتواى ماموريتشان بى اطلاع بودند، و گاه از افراد عادى و غير مرتبط با((سازمان وكالت ))در اين امر بهره گيرى مى شد. از نمونه هاى ارسال پيك براى ايجاد ارتباط، مى توان به پيك ((عراق ))اشاره كرد كه از سوى ((ناحيه مقدسه )) براى اعلام تاريخ درگذشت ((قاسم بن علاء))وكيل ((آذربايجان ))به اين ديار اعزام شد. و يا دو نماينده ارسالى به ((قم )) ، توسط امام جواد عليه السلام ، براى برقرارى ارتباط با ((زكريا بن آدم )) ، وكيل ((قم )) ، كه قبلا مورد اشاره واقع شد. (532) مراسم حج نيز، ديگر وسيله ارتباطى در ((سازمان وكالت ))بود كه وكلا در قالب آن با يكديگر ديدار مى كردند.
ز - معرفى مهم ترين وكلاى ائمه عليهم السلام تا عصر غيبت صغرى 
در بررسى منابع اوليه رجالى ، روايى و تاريخى به اسامى تعداد زيادى از وكلاى ائمه عليهم السلام بر مى خوريم كه در حقيقت همان اعضاى ((سازمان وكالت ))بوده اند كه پيرامون آن سخن رانديم ؛ گرچه نمى توان ادعا كرد كه اسامى تمامى وكلاى ائمه عليهم السلام در كتب تاريخى و رجالى و در منابع روايى ثبت است ، ولى با جستجوى نسبتا كامل در اين منابع ، به اسامى بسيارى از آنان برخورد نموديم كه توانست راهگشاى شناخت بيشتر اين سازمان و ويژگيهاى آن شود. بررسى تفصيلى شخصيت همه اين وكلا فراتر از گنجايش اين نوشتار است . از اين رو، بيان فهرست و شرح اجمالى چهره هاى برجسته آنان مى پردازيم .
1 - عبدالرحمن بن الحجاج  
((شيخ طوسى ))، ((عبدالرحمن بن الحجاج )) را جزء وكلاى ممدوح امام صادق عليه السلام برشمرده است . او همچنين وكالت امام كاظم عليه السلام و مقام ((سروكيلى ))در ((عراق ))را بر عهده داشته است . امام صادق عليه السلام به وى مى فرمود: يا عبدالرحمن ! كلم اهل المدينة فانى اءحب اءن يرى فى رجال الشيعة مثلك ؛ يعنى ((اى عبدالرحمن ! با اهل مدينه به سخن بنشين ، من دوست دارم در ميان مردان شيعه همچون تو، ديده شود)) . اين امر نشانگر مقام علمى و نزديكى او به امام عليه السلام است . وى همچنين نزد امام كاظم عليه السلام داراى منزلت عظيم بوده است . آن حضرت در وصف او فرمود: انه لثقيل على الفؤ اد كه به فرموده مرحوم ((آية الله خوئى )) ، به اين معنا است : ((او در قلب من داراى مكانت و عظمت است )) .(533)
2 - محمد بن سنان  
در بعضى منابع از او به عنوان ((باب ))امام صادق عليه السلام ياد شده است .(534) ((شيخ طوسى ))، وى را جزء وكلاى ممدوح و مورد ستايش ‍ نزد ائمه عليهم السلام و كسانى كه تغيير و تبديلى در تعليم اهل بيت عليهم السلام و دين خدا وارد نكردند و خيانتى ننمودند و در صراط ائمه عليهم السلام باقى ماندند تا به ديار باقى شتافتند، ذكر نموده است .(535)
وى چهار يا پنج نفر از امام معصوم عليهم السلام را درك كرده و شخص ‍ جليل القدرى بوده است .(536)
3 - معلى بن خنيس  
بنا به گفته ((شيخ طوسى )) ، او نيز جزء وكلاى ممدوح امام صادق عليه السلام بوده ؛ و علاوه بر وكالت ، انجام امور شخصى آنحضرت را نيز برعهده داشته است . وى وكيل آن حضرت ، در ((مدينه ))بوده و احتمالا به بعضى نقاط ديگر نيز براى ايجاد ارتباط با شيعيان سفر مى كرده است . ((معلى ))دست آخر توسط حاكميت عباسى دستگير و به شهادت رسيد. لو رفتن او احتمالا به علت رازدار نبودن او است ، چنان كه از رواياتى مشخص مى شود؛ و قاتل وى ؛ يعنى ((داود بن على )) ، بر اثر نفرين امام صادق عليه السلام در همان شب به هلاكت رسيد.(537)
4 - نصربن قابوس لخمى  
((شيخ طوسى )) درباره او گفته است : ((او 20 سال وكيل امام صادق عليه السلام بود در حاليكه وكالتش بر ديگران معلوم نبود، و فردى خير و فاضل بود)) .(538)
از اين جمله ، شدت تقيه و پنهان كارى ((نصر بن قابوس ))قابل استفاده است . ((شيخ مفيد)) ، او را از خواص اصحاب امام كاظم عليه السلام برشمرده و احتمال وكالت او براى امام كاظم عليه السلام و امام رضا عليه السلام نيز وجود دارد.(539)
5 - مفضل بن عمر جعفى  
او به نمايندگى از سوى امام صادق عليه السلام به كارهاى شيعيان رسيدگى مى كرده و در منازعات مالى آنان ، به وكالت از آن حضرت ، اموالى را پرداخت مى نموده است . همين طور وكيل ارشد، و مباشر امور امام كاظم عليه السلام در ((مدينه ))بوده است . گاه ، امام كاظم عليه السلام شخصا پرداخت هاى مالى شيعيان را نمى پذيرفت و آنها را به ((مفضل بن عمر)) ارجاع مى نمود، كه به نظر مى رسد به خاطر جهات امنيتى بوده است . (540)
برخى منابع كهن ، او را باب امام صادق عليه السلام و برخى ، باب امام كاظم عليه السلام بر شمرده اند كه نشانگر جلالت قدر او است . (541)
6 - على بن يقطين  
((على بن يقطين ))وكيل امام كاظم عليه السلام در ((بغداد))و عامل نفوذى حضرت به دستگاه عباسى بوده است . شرح حال او در منابع تاريخى و رجالى به تفصيل آمده است . (542)
وى براى ارسال نامه ها و اموال و وجوه شرعى ((عراق )) ، به ((مدينه )) ، گاه از وكلاى مبرزى كه رابط بين ((عراق ))و ((مدينه )) بودند؛ مانند: ((عبدالرحمن بن الحجاج )) ، و گاه از پيك ها و مامورانى كه مورد اطمينان بودند استفاده مى كرد.(543)
7 - عبدالله بن جندب  
او وكيل ارشد امام كاظم و امام رضا عليهماالسلام در ناحيه ((اهواز))بود. تعبير ((شيخ طوسى ))در مورد او چنين است : كان عابدا رفيع المنزلة . امام كاظم عليه السلام در وصف وى فرمود: ان عبدالله بن جندب لمن المخبتين . (544)
پس از رحلت او، ((على بن مهزيار اهوازى ))جانشين او شد.(545)
8 - ابراهيم بن سلام نيشابورى  
او وكيل امام رضا عليه السلام ، و احتمالا وكيل امام كاظم عليه السلام نيز بوده است . (546)
9 - على بن ابى حمزه بطائنى  
10 - زياد بن مروان قندى  
11 - احمد بن ابى بشر سراج  
12 - عثمان بن عيسى رواسى  
هر 4 نفر، وكلاى امام كاظم عليه السلام و از سران ((واقفية ))بوده اند.(547) پس از شهادت امام كاظم عليه السلام ، اينان با انكار رحلت آن حضرت و ادعاى ((مهدى ))بودنش ، اموالى كه شيعان به عنوان وكلاى حضرت به آنان داده بودند تا به امام عليه السلام تحويل دهند را تصرف كرده و به جانشين امام كاظم عليه السلام ؛ يعنى امام رضا عليه السلام تحويل ندادند؛ و لذا مطرود امام و جامعه شيعى واقع شدند. (548)
13 - صفوان بن يحيى  
به تصريح ((نجاشى )) ، او كفى الاصل ، ثقه و داراى جايگاه شريفى نزد امام كاظم ، امام رضا و امام جواد عليهم السلام بوده ، و وكالت امام رضا و امام جواد عليهماالسلام در ((كوفه ))را برعهده داشته است . (549)
14 - عبدالعزيز بن المهتدى  
او وكيل امام رضا و امام جواد عليهماالسلام در ((قم ))بوده است . ((فضل بن شاذان ))در حق وى مى گويد: ((او بهترين قمى است كه ديده ام .))(550)
15 - على بن مهزيار اهوازى  
((على بن مهزيار))فردى جليل القدر و وكيل ارشد در ناحيه ((اهواز)) از سوى امام رضا، امام جواد و امام هادى عليهم السلام بوده است .(551) قبلا گذشت كه او پس درگذشت ((عبدالله بن جندب )) ، وكيل ارشد امام كاظم و امام رضا عليهماالسلام در ((اهواز)) ، به عنوان جانشين وى به كار مشغول شد؛ و طبق قرائنى ناظر بر كار منطقه ((بصره ))نيز بوده است . (552)
16 - فضل بن سنان  
او از اهالى ((نيشابور))و به تصريح ((شيخ طوسى ))در رجالش ، وكيل امام رضا عليه السلام بوده است . (553)
17 - هشام بن ابراهيم عباسى  
((هشام ))وكيل ارشد امام رضا عليه السلام در((مدينه ))بود و معمولا امور دفتر وكالت در مدينه ، توسط او انجام مى گرفت . وى پس از انتقال حضرت به ((طوس )) ، راه خيانت در پيش گرفت و به جاسوس دستگاه ((ماءمون ))در خانه امام عليه السلام تبديل شد.(554)
18 - ابوعمروالحذاء 
طبق روايت كلينى ، او وكيل امام جواد عليه السلام در محل ((باب كلتا)) در ((بصره ))بوده است . (555)
19 - زكريابن آدم قمى  
او شخصيتى بسيار والامقام ، و داراى جايگاه بلندى در پيشگاه معصومين عليهم السلام بوده است ، گرچه بنا به روايت ((شيخ طوسى )) ، وى از اصحاب امام صادق و ائمه بعدى تا امام جواد عليهم السلام بوده ، ولى تصريح به وكالت او براى همه اين امام بزرگوار نشده است . وكالت او براى امام جواد عليه السلام آشكار است ، گرچه وكالت وى ، با توجه به جلالت قدرش ، براى امامان قبلى ، به خصوص امام رضا عليه السلام نيز خالى از قوت نيست . (556)
20 - ابراهيم بن محمد همدانى  
او وكيل ارشد امام جواد عليه السلام و دو امام عسكرى عليهماالسلام در ((همدان ))بوده است . در يك مورد آن حضرت ، مقدارى دينار و لباس ‍ براى او فرستاده است كه هم مى تواند دليل بر تاءمين مالى وكلا از جانب ائمه عليهم السلام باشد، و هم دليل بر جايگاه والاى او نزد آن حضرت . فرزند و نوادگان او نيز يكى پس از ديگرى تا برهه اى از عصر ((غيبت صغرى ))در ((همدان ))وكيل بوده اند. (557)
21 - محمدبن الفرج  
او وكيل ارشد امام جواد عليه السلام بوده است ؛ و آن جناب وصايت امام هادى عليه السلام را به ((محمد بن الفرج ))اطلاع داد. پس از شهادت آن حضرت ، سران شيعه در منزل او جمع و نسبت به امامت امام هادى عليه السلام به بحث نشستند.(558)
22 - ايوب بن نوح  
از او به عنوان وكيل امام هادى و امام عسكرى عليهماالسلام در ((كوفه )) نام برده شده است ، و داراى منزلتى عظيم نزد آن دو بزرگوار بوده است . او فردى ((كثيرالعبادة ))و با ((ورع ))بسيار، و در نقل روايات مورد اطمينان بود. پدرش ، ((نوح بن دراج )) ، قاضى ((كوفه ))بوده است . وى بر اثر تعقيب ((متوكل ))مجبور به خروج از ((كوفه ))شد و حضرت فرد ديگرى را به عنوان سروكيل آن شهر منصوب نمود.(559)
23 - على بن جعفر همانى  
او وكيل مبرز امام هادى عليه السلام در ((سامرا))و مورد وثوق آن امام عليه السلام بوده است . وى در اثر سعايت از او نزد ((متوكل )) ، دستگير و به جرم رافضى بودن و وكالت براى امام هادى عليه السلام محبوس شد و با دعاى حضرت ، اسباب رهايى وى فراهم آمد و به سمت مكه هجرت كرده و مقيم آنجا شد. در درگيرى وى با ((فارس بن حاتم قزوينى )) ، وكيل منحرف شده امام هادى عليه السلام ، آن حضرت ، جانب ((على بن جعفر))را گرفته و ((فارس ))را طرد نمود.(560)
24 - فارس بن حاتم قزوينى  
وكيل معروف و صاحب نام امام هادى عليه السلام در ((سامرا))بود كه به علت فساد و خيانت ، مورد لعن ، عزل و طرد آن امام عليه السلام قرار گرفت و به دست يكى از پيروان آن حضرت به نام ((جنيد)) ، به قتل رسيد.(561)
25 - على بن الحسين بن عبد ربه 
او وكيل ارشد امام هادى عليه السلام در ((مداين )) ، ((بغداد))و ((قراى سواد))بوده است . (562)
26 - ابوعلى بن راشد 
((ابوعلى ))بعد از ((على بن الحسين بن عبد ربه )) ، توسط امام هادى عليه السلام به عنوان وكيل ارشد در نواحى ((بغداد)) ، ((مدائن ))و ((قراى سواد)) ، به جانشينى او انتخاب شد. او يكى از كسانى بود كه از سوى ((متوكل )) ، به خاطر وكالت ، مورد سوءظن واقع و به شهادت رسيد. امام هادى عليه السلام در نامه اى در وصف او فرمود: انه عاش ‍ سعيدا و مات شهيدا يعنى ، ((او با سعادت زيست و با شهادت از دنيا رحلت نمود)) .(563)
27 - ابراهيم بن مهزيار 
او برادر ((على بن مهزيار)) ، و وكيل امام عسكرى عليه السلام در ((اهواز)) ، و به گفته ((طبرسى ))در ((اعلام الورى )) ، از ابواب معروف در عصر غيبت بوده است . پس از درگذشت او، فرزندش ‍ ((محمد)) ، اموال متعلق به ((ناحيه مقدسه ))را به ((بغداد))آورد و پس از تحويل آنها به جانشينى پدر منصوب شد.(564)
28 - عثمان بن سعيد عمرى 
((عثمان بن سعيد))از عصر امام هادى عليه السلام به عنوان باب و وكيل ارشد آن امام عليه السلام و سپس باب و وكيل ارشد امام عسكرى عليه السلام و در چند سال اول ((غيبت صغرى ))به عنوان اولين سفير و باب ((ناحيه مقدسه ))مشغول فعاليت بوده است . او از سن 11 سالگى وارد منزل امام هادى عليه السلام ، و به عنوان خادم مشغول به كار شد. در جلالت قدر او جاى هيچ گونه ترديدى نيست و اين امر بارها از سوى امامان هادى ، عسكرى و حضرت حجت عليهم السلام مورد تاءكيد قرار گرفته است . شرح تفصيلى زندگى و فعاليت هاى او در فصل مربوط خواهد آمد.(565)
29 - احمد بن اسحاق قمى  
او فردى بسيار جليل القدر و وكيل امام عسكرى عليه السلام و ((ناحيه مقدسه ))در امور اوقاف ((قم ))بوده است . كتاب هاى رجالى از وى به بزرگى ياد كرده و فضائل او را برشمرده اند. (566) ((احمد بن اسحاق ))در دوره سفير اول و دوم به ((بغداد))منتقل ، و به عنوان يكى از مهمترين دستياران آنان به فعاليت مشغول شد، و در راه بازگشت از حج در ((حلوان ))درگذشت .
30 - محمد بن احمد بن جعفر القمى العطار القطان  
((شيخ طوسى )) ، او را جزء اصحاب امام عسكرى عليه السلام برشمرده و تصريح به وكالت او نموده است . ((ابوحامد مراغى ))در جلالت وى گفته است : ليس له ثالث فى الارض فى القرب من الاصل يصفنا لصاحب الناحية يعنى ((او در نهايت قرب و نزديكى به ناحيه مقدسه است )) . وى نيز به عنوان يكى از دستياران اصلى سفير اول و دوم ، در ((بغداد))مشغول فعاليت بود؛ و بنا به بعضى نقل ها، كار ارتباط و نظارت بر وكلاى نواحى شرقى ((ايران ))را در دست داشته است .
31 - ابراهيم بن عبده النيشابورى  
او وكيل ارشد امام عسكرى عليه السلام در ((نيشابور))و مناطق آن بوده است . امام عليه السلام طى نامه اى مفصل به بعضى از سران شيعه در ((نيشابور)) ، نصب وى به وكالت اين منطقه را اعلام فرمود.
32 - ايوب بن الناب  
((ايوب ))نيز وكيل ارسالى امام عسكرى عليه السلام به ((نيشابور)) بوده است كه احتمالا قبل از ((ابراهيم بن عبده ))به اين ناحيه اعزام شده است .
علاوه بر افراد ياد شده ، نام تعداد ديگرى از وكلاى ائمه عليه السلام در منابع آمده كه براى رعايت اختصار به همين ميزان اكتفا مى شود.
در عصر ((غيبت صغرى )) ، علاوه بر ((وكلا))و ((نواب اربعه )) ، تعداد بسيارى از وكلاى عام در نواحى مختلف وجود داشته اند كه نامشان در منابع ياد شده آمده است و در فصل مربوط، به اسامى برخى از مهمترين آنان اشاره خواهد شد.
آخرين نكته در اين فصل آن كه ، ما در ((سازمان وكالت ))شاهد بروز برخى از جريانات انحرافى هستيم كه يا ناشى از خيانت و فساد كسانى بود كه از سوى ائمه عليهم السلام به وكالت نصب شده بودند و يا ناشى از ادعاى دروغين مدعيان ((وكالت )) و ((بابيت )).
از آنجا كه در عصر غيبت ، شاهد بروز بيشتر اين گونه جريانات هستيم ، در مباحث مربوط به عصر ((غيبت صغرى )) ، متعرض اين جريانات و معرفى شخصيت هاى مربوطه خواهيم شد.
خلاصه  
((سازمان يا نهاد وكالت ))به عنوان حقيقتى موجود در نيمه دوم دوران امامت (يعنى از عصر امام صادق عليه السلام به بعد) مطرح ، و داراى كاركردهاى مشخص و ويژگيهاى خاصى است . اطلاق عنوان ((سازمان )) يا ((نهاد))بر آن ، گرچه سابقه تاريخى ندارد، ولى با توجه به امورى ؛ مانند وجود رهبرى ، همكارى ، اعضاى مشخص ، برنامه معين و منظم ، هماهنگى و برخى ويژگيهاى ديگر، اطلاق واژه ((سازمان ))يا ((نهاد)) بر آن ، اطلاقى بى مورد و نامناسب نيست . همان گونه كه گذشت ، وجود رهبرى ، از جمله ويژگيهاى بارز اين سازمان است . رهبرى اين سازمان را امامان معصوم عليهم السلام تشكيل مى دادند و در اين جهت داراى يك سلسله فعاليت هاى متناسب با اين مقام بودند؛ مانند تعيين يا عزل وكلا، معرفى شخصيت مثبت يا فعاليت هاى متناسب با اين مقام بودند؛ مانند تعيين يا عزل وكلا، معرفى شخصيت مثبت يا منفى آنان (در صورت بروز انحراف ) به جامعه شيعه ، نظارت بر كار وكلا و بررسى عملكرد آنان ، معرفى جريانات دروغين وكالت و بابيت ، تاءمين مالى و امورى ديگر.
در كنار رهبرى ، كسانى نقش معاونان رهبر را ايفا مى كردند، چرا كه شواهد گوناگونى دلالت بر وجود عده اى به عنوان ((وكيل ارشد))يا ((سروكيل ))دارد كه كار نظارت بر فعاليت وكلاى يك يا چند منطقه را بر عهده داشته اند.
انگيزه هاى رويكرد ائمه عليهم السلام به سازمان يا نهاد وكالت به عنوان يك جريان فعال در جنب ساير فعاليت هاى امامان شيعه عليهم السلام خود سوالى است مهم ، كه در بخشى از مباحث ، به پاسخ آن اشاره شد. با توجه به وجود جو خفقان و اختناق و فشارهاى شديد عليه امامان شيعه عليهم السلام و عدم امكان ارتباط آزادانه و مستقيم آنان با شيعيان ، ضرورى مى نمود كه گروهى نقش واسطه بين امام - به عنوان رهبرى جامعه - و شيعيان را به عهده داشته باشند. افزون بر آن ، اگر چنين جوى نيز وجود نداشت باز با توجه به گستردگى جهان اسلام در آن عصر و وجود شيعيان در مناطق مختلف و پراكنده ، و لزوم ارتباط آنان با امام عليه السلام ، تشكيل چنين سازمانى ضرورى بود. علاوه بر اين دو موضوع ، مساءله آماده سازى شيعه براى پذيرش شرايط ((عصر غيبت )) ، كه در آن چاره اى جز مراجعه نزد وكلا نداشتند، خود بُعدى ديگر از سلسله انگيزه هاى تشكيل ((سازمان وكالت ))است . همچنين رفع بلاتكليفى شيعه در عصر ((غيبت صغرى )) ، از ديگر ثمرات وجودى اين سازمان بوده است .
محدوده زمانى فعاليت اين سازمان با توجه به ويژگى هاى موجود در عصر امام صادق عليه السلام اعم از فراوانى شيعيان ، گستردگى مناطق اسلامى ، وجود شيعيان در مناطق دوردست ، لزوم حضور نمايندگان امام در آن مناطق و وجود نصوص تاريخى در مورد وكلاى آن جناب - از آن عصر شروع و تا پايان عصر ((غيبت صغرى ))ادامه داشته است .
محدوده جغرافيايى فعاليت اين سازمان به گستره مناطق شيعه نشين بوده است ؛ هر نقطه اى كه در آن ، شيعيان به طور چشمگيرى حضور داشته اند تحت پوشش فعاليت اين سازمان بوده است . به اين ترتيب ، مناطقى از قبيل ((حجاز)) ، ((عراق )) ، ((ايران )) ، ((يمن )) ، ((مصر))و احتمالا ((مغرب )) ، تحت پوشش اين سازمان قرار داشته اند.
گرچه برخى از محققان ، تنها وظيفه اين سازمان را پرداختن به امور مالى و اخذ وجوه شرعى دانسته اند، ولى با توجه به قرائنى ، مى توان وظايف ديگرى ؛ مانند نقش ارشادى ، علمى ، فرهنگى ، سياسى ، ارتباطى (در غير موارد مربوط به وجوه مالى )، رفع مشكلات شيعيان ، انجام امور شخصى و خاص براى ائمه عليهم السلام و بعضى امور ديگر را، از وظائف و كاركردهاى ((سازمان وكالت ))برشمرد. گو اين كه نمى توان منكر اهميت نقش مالى اين سازمان به عنوان يكى از مهمترين وظايف شد.
از روايات مربوط، ويژگيهايى را مى توان به عنوان ويژگيهاى لازم براى وكلاى ائمه عليهم السلام استخراج نمود كه در راءس آنها، ((وثاقت )) ، ((امانت دارى ))و ((درست كارى ))است . گفتيم كه مراد از ((وثاقت )) ، چيزى فراتر از وثاقت در امور مالى است . علاوه بر اين صفات ، ويژگيهايى ؛ مانند ((رازدارى )) ، ((نهان كارى )) ، ((زيركى )) ، ((نظم ))و ((كاردانى )) نيز از صفات بارز وكلا بوده است .
فصل 7 : عصر غيبت صغرى (260 - 329 ه -.) 
اين عصر و دوره از زمان رحلت امام حسن عسكرى عليه السلام در هشتم ربيع الاول سال 260 هجرى قمرى كه امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) متولى امر ولايت و امامت شده است ، آغاز مى گردد و در تاريخ پانزدهم شعبان سال (329 ه -) با ارتحال چهارمين و آخرين سفير و نايب خاص آن حضرت ، ابوالحسن على بن محمد سمرى به پايان مى رسد.
در اين فصل ، حوادث و رويدادهاى اين دوره حساس از تاريخ شيعه را طى 9گفتار به ترتيب زير مورد بررسى قرار خواهيم داد.
1 - وضعيت سياسى ، اجتماعى و فكرى عصر غيبت صغرى .
2 - تاريخ غيبت و كيفيت آغاز آن .
3 - فلسفه غيبت .
4 - ويژگيهاى دوره غيبت صغرى .
5 - اختلافات فرقه اى پس از رحلت امام عسكرى عليه السلام
6 - نصب نواب اربعه
7 - نصب وكلا براى مناطق شيعه نشين در عصر غيبت صغرى .
8 - وكلاى خائن و مدعيان دروغين وكالت .
9 - وضعيت فكرى و سياسى - اجتماعى شيعه در عصر غيبت صغرى .
1 - وضعيت سياسى ، اجتماعى و فكرى عصر غيبت صغرى .  
الف - وضعيت سياسى  
اين دوره هفتاد ساله مقارن است با زمامدارى 6 تن از خلفاى ((عباسى )) ، از پانزدهمين خليفه عباسى تا بيستمى آنان .
- المعتمد على الله (256 - 279 ه -).(567)
- المعتضد بالله (279 - 289 ه -).(568)
- المكتفى بالله (289 - 295 ه -).(569)
- المقتدر بالله (295 - 320 ه -).(570)
- القاهر بالله (320 - 322 ه -).(571)
- الراضى بالله (322 - 329 ه -).(572)
ويژگيهاى وضعيت سياسى جارى در اين دوره به مانند ويژگيهاى دوره گذشته است . همان ويژگى هائى كه در دوره قبل از غيبت امام مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) در جهان اسلام جريان داشت ؛ مانند غلبه و استيلاى ((موالى ))به ويژه ((تركان ))بر اوضاع سياسى جهان اسلام . اينها چه به عنوان وزرا و واليان و چه به عنوان فرماندهان نظامى ، روز به روز بيشتر قدرت مى گرفتند و بر اوضاع جهان اسلام مسلط مى شدند.
به موازات اين استيلاى روبه فزونى ((موالى ))و ((تركان )) ، حكومت مركزى روز به روز ضعيفتر مى شد. هرچه زمان مى گذشت خليفه در اداره امور مملكت بيشتر ناتوان مى شد، كارها را ديگران در دست مى گرفتند و حكومت مركزى در اداره كشور به ويژه در كنترل مرزها بيش از گذشته توان خود را از دست مى داد.
در زمان ((مقتدر)) مرزبانهاى دريايى ، در مناطقى ؛ مانند ((ارزن )) ، ((ملطيه )) ، ((ميافارقين )) ، ((آمُد))و... به قدرى شعيف و ناتوان شده بودند كه قدرت مرزبانى و جلوگيرى از نفوذ دشمن را نداشتند، آنان با فرستادن گزارشى به ((بغداد))، از حكومت مركزى و خليفه عباسى تقاضاى كمك نمودند و تهديد كردند كه اگر به آنان كمك نشود خود را به ((روميان )) تسليم خواهند كرد، ولى به سخن آنان توجهى نشد، به همين جهت شكست خوردند و ماءيوسانه برگشتند.(573)
همچنين به جهت ضعف دستگاه خلافت و غلبه تركان و موالى بر اوضاع سياسى جهان اسلام ، خليفه نمى توانست تدبير امور را در دست بگيرد. او دائم از اهرم هاى فشار كه در دست ديگران بود وحشت داشت .
گاهى به زور خليفه را وادار مى كردند تا فردى را از ولايتعهدى خلع كند و فرد ديگرى را جايگزين آن نمايد، به عنوان مثال در سال (279 ه -) بر اثر فشارهاى گوناگون ، ((معتمد عباسى ))مجبور شد پسرش را از ولايتعهدى عزل نمايد و برادرزاده اش ((معتضد))را جانشين خود قرار دهد.(574)
گاهى افسران ترك ، خليفه را دستگير و از خلافت خلع مى نمودند و او را شكنجه مى دادند، براى نمونه در سال (322 ه -) عده الى از افسران ترك بر خليفه عباسى ، ((القاهر)) ، شوريدند و قصرش را محاصره كردند، او وقتى كه سر و صدا را شنيد، از خواب بيدار شد، در حاليكه آثار مستى در وى نمايان بود، او را دستگير كردند و شكنجه دادند و چشمانش را از حدقه درآوردند.(575)
گاهى بر اثر جنگ قدرت بين عباسيان ، خليفه براى حفظ و دفاع از جان خود ناتوان مى شد، به عنوان نمونه در سال (267 ه -) بين ((معتمد))و برادرش ((موفق ))، درگيرى رخ داد و ((موفق ))پيروز شد و برادرش ‍ ((معتمد))، را كه خليفه بود زندانى كرد. (576)
بنا به نوشته ((مسعودى ))، ((موفق )) او را در ((فم الصلح ))تحت نظر قرار داد و عده اى را هم براى حفاظت وى گماشت . پيش از اين وى به ((موصل ))فرار كرده بود و ((موافق ))توانست به واسطه وزيرش ، ((صاعد))او را برگرداند. (577)
گاهى به قدرى اركان خلافت عباسى متزلزل مى شد كه خليفه نمى توانست به فردى اعتماد كند و پست وزارت را به وى واگذار نمايد. گاهى اتفاق مى افتاد كه خليفه عباسى فردى را به وزارت نصب مى كرد و او تنها به مدت دو روز وزير بود و روز سوم وى را عزل مى نمود. در همين رابطه ((مسعودى ))مى نويسد: ((المقتدر بالله )) ، هيجدهمين خليفه عباسى ، شانزده بار وزراى خود را تعويض نمود. و يا ((القاهر بالله )) نوزدهمين خليفه عباسى ، در طول يك سال و اندى از خلافتش ، 4 بار، وزير خود را جابه جا نمود.
اين عزل و نصب هاى پى در پى ، گوياى اين واقعيت است كه ، خلافت و حكومت مركزى عباسيان رو به ضعف نهاده بود و خليفه ، نقش زيادى در اوضاع حكومت نداشت ، حتى در همين عزل و نصب هاى پى در پى گاهى ديده مى شود كه خليفه تحت تاءثير القائات زنان قرار مى گرفت و شخصى را از مقامش عزل و زندانى مى كرد.
بنا به نقل مورخان ((سيده ))مادر ((مقتدر)) ، در همه كارهاى دولت مداخله مى كرد و عزل ((على بن عيساى ))وزير در سال (304 ه -)، توسط او انجام شد. وزيرى كه بنا به نوشته ((سيوطى ))با تقوا و عفيف بود و در جهت عدالت و برقرارى احكام اسلامى گام برمى داشت .(578)
ابن اثير مى نويسد:
((ام موسى ))نديمه ((سيده ))مادر ((مقتدر))به خانه وزير رفت تا درباره مخارج و لباس خدمتگزاران قصر گفت و گو كند، وزير خوابيده بود، نگهبان وزير گفت : قدرى درنگ كن تا وزير از خواب بيدار شود، او خشمگين شد و با ناراحتى تمام برگشت و به ((سيده ))مادر ((مقتدر شكايت كرد، وقتى وزير از خواب برخاست و از آمدن ((ام موسى )) باخبر شد، نگهبان و فرزند خود را براى عذرخواهى به نزد ((ام موسى )) ، پيش خدمت مادر خليفه فرستاد، اما نديمه اين عذرخواهى را نپذيرفت و به نزد ((مقتدر))رفت و از وزير بدگويى كرد و خليفه عباسى او را از وزارت خلع و سپس دستگير و زندانى نمود.(579)
و نيز او توانست ((ابوالعباس خصيب ))را از پست وزارت عزل نمايد.
دخالت هاى ((سيده ))خود نشانه اى از ضعف خليفه در امور مملكتى و به نوبه خود، عامل ضعف و كاهش اقتدار روزافزون خليفه بود.
با همه ضعف هايى كه بيان شد، خلفاى عباسى هميشه بر ظلم هاى خود نسبت به مردم مسلمان مى افزودند، آنان براى ادامه حكومت خود از هيچ جنايتى فروگذار نمى كردند. جو اختناق و وحشت با شدت تمام در سراسر اين دوره حاكم بود، به ويژه در دوره ((معتضد))(279 - 289 ه -) كه به تعبير شيخ طوسى ، در اين دوره بسيار سخت و دشوار، از شمشيرها خون مى چكيد.(580)
آنچه بيان شد مربوط به ويژگيهاى و وضعيتى بود كه از عصر قبل از غيبت صغرى جريان داشت ، و در اين دوره نيز برقرار بود.
اكنون به بيان خصايص و حوادثى كه در دوره غيبت صغرى اتفاق افتاد، مى پردازيم .

next page

fehrest page

back page