شگفتى ها وعجايب دنيا در بعد از ظهور امام زمان (ع)

محّدث نورى

- ۳ -


غنى شدن خلق به نور حضرت مهدى (عليه السلام)

بيست ونهم: مردم با نور حضرت مهدى (عليه السلام) از نور آفتاب وماه بى نياز مى شوند. چنانكه على بن ابراهيم از حضرت صادق (عليه السلام) در تفسير آيه شريفه (واشرقت الارض بنور ربّها) روايت كرده است كه: (مربّى زمين حضرت مهدى (عليه السلام) است).

(يعنى: زمين به نور پروردگارش روشن مى شود). سوره زمر آيه 69.

راوى عرض كرد: (پس وقتى حضرت ظهور كند چه خواهد شد؟)

حضرت فرمود: (مردم از روشنايى خورشيد ونور ماه بى نياز مى شوند وبه نور امام (عليه السلام) اكتفا مى كنند).

شيخ مفيد در كتاب (ارشاد) وشيخ طوسى در كتاب (غيبت) از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود: (هر گاه قائم ما قيام كند، زمين به نور خداوند روشن مى شود، تاريكى مى رود ومردم نيز از نور آفتاب بى نياز مى شوند).

صدوق اين مضمون را در كتاب (كمال الدّين)، از امام رضا (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود: (سايه اى براى حضرت مهدى (عليه السلام) نيست).

شيخ خرّاز در (كفاية الأثر) روايت كرده است كه: (او پيش از ظهور، صاحب غيبت است، پس وقتى كه قيام كرد زمين از نور او روشن مى شود).

به قرينه خبر اوّل معلوم مى شود كه مراد، نور ظاهرى است والّا ممكن است گفته شود كه مراد، نور معبودى است كه نور علم وحكمت وعدل باشد).

فضل بن شاذان در كتاب (غيبت) خود به سند صحيح از آن حضرت روايت كرده است كه فرمود: (هر گاه قائم ما برخاست وقيام كرد، زمين به نور او روشن مى شود وبندگان از نور آفتاب وماه بى نياز مى شوند وتاريكى از بين مى رود ومرد، در ملك آن حضرت آنقدر عمر مى كند تا آنكه هزار پسر براى او متولّد مى شود كه هيچ دخترى در ميان آنها نيست وزمين گنجهاى خود را ظاهر مى كند تا اينكه مردم آنها را مى بينند وهر فردى از شما دنبال كسى مى گردد تا هدايا وخمس وزكوة وصدقات وفطره را به او بدهد امّا كسى را پيدا نمى كند چون همه احساس بى نيازى مى كنند چرا كه خداوند همه را از فضل خود بى نياز كرده است).

همراه بودن پرچم رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) با امام زمان (عليه السلام)

سى ام: پرچم رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) همراه حضرت مهدى (عليه السلام) است كه اين پرچم جز در بدر وروز جمل، هيچ روزى باز نشده است. شيخ نعمانى از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود: (پرچم رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را روز بدر، جبرئيل نازل نمود وبه خدا آن نه از پنبه ونه از كتان ونه از ابريشم ونه از حرير بود).

راوى عرض كرد: (پس از چه بود؟)

حضرت فرمود: (از برگ بهشت بود كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) آن را در روز بدر باز كرد وبعد آن را پيچيد وبه دست على بن ابيطالب داد، پس پيوسته نزد حضرت على (عليه السلام) بود تا اينكه روز بصره فرا رسيد وحضرت على (عليه السلام) آنرا باز كرد وخداوند به او فتح وپيروزى عطا كرد، آنگاه آنرا پيچيد وآن پرچم در نزد ماست وآن را هيچ احدى باز نمى كند تا اينكه حضرت قائم (عليه السلام) ظهور كند، پس هر گاه آن حضرت ظهور كرد، آن پرچم را باز مى كند.

در آن هنگام هر كس كه در مشرق ومغرب است آن را ملاقات مى كند و(دشمنان) با فاصله زيادى از پيش روى آن فرار مى كنند).

ونيز از حضرت باقر (عليه السلام) روايت است كه به ابوحمزه فرمود: (اى ثابت! گويا قائم اهل بيت خود را مى بينم كه بر اين نجف مشرف شده است). (وبا دست خود به كوفه اشاره فرمود).

وفرمود: (وقتى بر نجف شما مشرف شد، پرچمِ رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را باز مى كند ووقتى كه باز كرد، ملائكه بدر بر او فرود مى آيند).

گفت: (پرچم رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) چيست؟)

حضرت فرمود: (چوبش از عمود عرش خداوند ورحمت اوست وبقيّه آن از نصر خداوند است. آن را بطرف چيزى دراز نمى كند مگر آنكه آن را تباه كند واز بين ببرد).

وبه روايت صدوق در (كمال الدّين) آمده است كه: (وقتى آن را باز كند، سيزده هزار وسيزده ملك بر قائم فرود مى آيند كه همه آنها منتظر آن حضرت بودند).

نعمانى در كتاب (غيبت) از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود: (وقتى ميان اهل بصره وحضرت على (عليه السلام) تلاقى شد، آن حضرت پرچم رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را باز كرد، پس قدمهاى ايشان لرزيد وآفتاب زرد نشده بود كه گفتند: اى پسر ابو طالب! به ما امان بده).

وفرمود: (وقتى روز جنگ صفّين شد از حضرت على (عليه السلام) خواهش كردند كه آن پرچم را باز كند، حضرت اين كار را نكرد، پس آنگاه حضرت امام حسن (عليه السلام) وامام حسين (عليه السلام) وعمّار بن ياسر را شفيع خود قرار دادند.

پس حضرت على (عليه السلام) به امام حسن (عليه السلام) فرمودند: (اى فرزند من! زمانى است كه بايد اين قوم آن زمان را پشت سر بگذارند وبدرستى كه اين پرچم را بعد از من هيچ كس باز نمى كند مگر حضرت قائم (عليه السلام)).

زره رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فقط اندازه قدّ شريفِ امام است

سى ويكم: زره رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فقط بر قامت حضرت مهدى (عليه السلام) راست مى آيد. چنانكه در كتاب (بصائر الدّرجات) از امام صادق (عليه السلام) روايت است كه بعد از ذكر چيزهايى از قبيل سلاح وموارث انبياء كه در نزد ايشان است، فرمود: (بدرستى كه قائم ما كسى است كه وقتى زره رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را بپوشد آن را پر كند وبه اندازه باشد يعنى كوچك يا بزرگ نباشد وهمانا ابو جعفر (عليه السلام) آن را پوشيد پس بزرگتر از قامتش بود).

راوى عرض كرد: (شما چاق تر هستيد يا ابو جعفر؟)

حضرت فرمود: (ابو جعفر از من چاقتر بود، زيرا وقتى من آن را پوشيدم اندكى براى من بزرگ بود).

ونيز آنجا راوندى در كتاب (خرايج) از ابى بصير روايت كرده كه به حضرت صادق (عليه السلام) عرض كردم: (فداى تو شوم! من مى خواهم دستم را به سينه تو بمالم).

حضرت فرمود: (اين كار را بكن).

پس دستم را به سينه وكتفهاى مباركش ماليدم. پس فرمود: (اى ابو محمّد! چرا اين كار را كردى؟)

عرض كردم: (فداى تو شوم! از پدرت شنيدم كه مى فرمود: بدرستى كه حضرت قائم (عليه السلام) سينه اش پهن است ودو كتفش فرو هشته وميان آنها فراخ است).

حضرت فرمود: (اى ابومحمّد! پدرم زره رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را پوشيد ولى آن بر زمين كشيده مى شد، بعد من پوشيدم وبراى من مناسبتر بود (ولى اندازه نبود) واين زره بر تن حضرت قائم (عليه السلام) همان گونه اى خواهد بود كه بر تن رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) بود. دامن آن از زمين بلند است به نحوى كه گويا جلوى آن را با دو حلقه بلند كرده اند).

در روايت راوندى آمده است كه: (وآن زره براى صاحب امر مشمر است). يعنى دامان او بالا رفته است، همانطور كه بر تن رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) اينگونه بود.

وبر اين مضمون اخبار متعدّدى وجود دارد وعلاّمه مجلسى در جلد هفتم بحار فرموده است كه: (از روايات استنباط مى شود كه در نزد ائمّه دو زره بوده است: يكى از آنها علامت امامت بود كه به اندازه ايشان بود وديگرى علامت حضرت قائم (عليه السلام) بود كه به اندازه آنها نبود وفقط بر بدن حضرت مهدى (عليه السلام) اندازه مى گردد).

ابر مخصوص حضرت قائم (عليه السلام) كه در آن رعد وبرق است

سى ودوّم: ابرى مخصوص است كه خداوند متعال، آن را براى حضرت قائم (عليه السلام) ذخيره كرده است كه در آن رعد وبرق مى باشد. چنانكه صفّار در كتاب (بصائر) وشيخ مفيد در كتاب (اختصاص) به سندهاى متعدّد از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده اند كه فرمودند: (آگاه باشيد كه ذوالقرنين را در ميان دو ابر مخيّر كردند. پس او ابر آرام را انتخاب كرد وابر صعب وسخت را براى صاحب شما ذخيره نمود).

راوى پرسيد: (صعب كدام است؟)

حضرت فرمود: (آن ابرى كه در آن رعد وبرق وصاعقه است. آگاه باشيد كه صاحب شما بر آن سوار مى شود، پس آن ابر، او را در راههاى هفت آسمان وهفت زمين كه پنج عدد آن آباد، ودوتاى آن خراب است مى برد).

ونيز از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده اند كه فرمود: (خداوند ذوالقرنين را ميان دو ابرِ آرام وسخت مخيّر كرد، پس او ابر آرام را انتخاب كرد وآن ابرى است كه در آن رعد وبرقى نيست واگر سخت را انتخاب مى كرد اين ابر براى او نبود زيرا خداوند اين ابر را براى حضرت قائم (عليه السلام) ذخيره كرده است).

برداشته شدن تقيّه وترس از كفّار ومشركان ومنافقان

سى وسوّم: در زمان ظهور امام زمان (عليه السلام) تقيّه وترسِ از كفّار ومشركان ومنافقان برداشته مى شود وبندگى (- تقيّه يعنى نگهدارى خود از ضررى كه نفع غالبى در مقابل نداشته باشد).

خداوند متعال وسلوك در امور دنيا طبق فرمانهاى الهى براى آنها ميسّر وآسان مى گردد وبدون اينكه از ترس مخالفان، نياز به دست برداشتن پاره اى از آنها باشد. چنانكه خداوند متعال در قرآن وعده فرموده كه: (وعد اللّه الّذين آمنوا منكم وعملوا الصّالحات ليستخلفنّهم فى الارض كما استخلف الّذين من قبلهم وليمكّننّ لهم دينهم الّذى ارتضى لهم وليبدّلنّهم من بعد خوفهم امناً يعبدوننى لا يشركون بى شيئاً ومن كفر بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون). سوره نور آيه 55.

(يعنى: خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده وكارهاى شايسته انجام داده اند، وعده مى دهد كه قطعاً آنان را در روى زمين خليفه خواهد كرد، همان گونه كه به پيشينيان آنها خلافت روى زمين را بخشيد، ودين وآيينى را كه براى آنان پسنديده، پابرجا وريشه دار خواهد ساخت، وترسشان را به امنيّت وآرامش مبدّل مى كند، آنچنان كه تنها مرا مى پرستند وچزى را شريك من نخواهند ساخت وكسانى كه پس از آن كافر شوند، آنها فاسقانند).

وبر هيچ با انصافى پوشيده نيست كه وعده خلافتى كه خداوند تعالى داده است براى كسانى است كه در دنيا بعد از پيامبر خود داراى مرتبه اى از ايمان ودرجات عمل صالح هستند كه در زمان خلافتش بتواند تمام دينى كه خدا برايش پسنديده برپا كند، واو از هر خوفى كه از جانب خلق به او رسيده ايمن مى شود وايشان خدا را بى تقيّه پرستش مى كنند. شيخ طبرسى در كتاب (مجمع البيان) فرمود: (روايت از اهل بيت (عليهم السلام) اين است كه اين آيه در حقّ حضرت مهدى (عليه السلام) است).

عيّاشى روايت كرده است كه حضرت سجّاد (عليه السلام) اين آيه را تلاوت كرد، آنگاه فرمود: (به خدا قسم ايشان شيعيان ما اهل بيت هستند. اين كار يعنى اين سه احسان بزرگ به دست مردى از ما، بر ايشان انجام مى شود واو مهدى اين امّت است).

صدوق در كتاب (كمال الدّين) از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود: (ايّام غيبت او دراز مى شود تا اينكه حقّ خالص شود وهر كس از شيعيان كه طينت او خبيث باشد وبيم نفاق در وى برود، از ايمان او كدورت رفع مى شود چرا كه استخلاف وتمكين وامورى كه در زمان خلافت حضرت مهدى (عليه السلام) بوجود مى آيد را مى بيند).

راوى عرض كرد: (كسانى هستند كه گمان مى كنند اين آيه در حقّ ابابكر وعمر وعثمان وعلى (عليه السلام) نازل شده است).

حضرت فرمود: (خداوند دلهاى ايشان را هدايت نكن! كجا متمكّن شد آن دينى كه خداوند ورسولش آن را به انتشار امر آن در امّت ورفتن خوف از دلهاى ايشان واز بين رفتن شكّ از سينه هاى آنها، پسنديد؟! ودر عهد كدام يك از آنها اين امر محقّق شد؟! در عهد آنها وحضرت على (عليه السلام) كه مسلمانان، مرتد شدند وفتنه هايى برپا شد وجنگهايى ميان ايشان وكفّار درگرفت).

ونيز از امام رضا (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: (دينى نيست براى آن كسى تقوايى ندارد وآن كسى كه تقيّه نمى كند ايمان ندارد! بدرستى كه گرامى ترين شما نزد خداوند آن كسى است كه پيش از خروج قائم ما، بيشتر به تقيّه عمل كند پس كسى كه عمل به تقيّه را پيش از خروج قائم ما ترك كند از ما نيست).

منتشر شدن سلطنت حضرت مهدى (عليه السلام) در تمام روى زمين

سى وچهارم: سلطنت حضرت مهدى (عليه السلام) تمام زمين از مشرق تا مغرب، خشكى ودريا، آبادى وويرانه وكوه ودشت فرو مى گيرد. جايى نمى ماند كه حكمش جارى نشود وامرش نافذ نشود. وروايات متواتر زيادى در اين زمينه وجود دارد.

شيخ صدوق در كتاب (علل وعيون) و(كمال الدّين) در روايتى طولانى از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت كرده است كه فرمود: (در شب معراج به ساق عرش نگاه كردم، پس دوازده نور ديدم، در هر نور خطّ سبزى بود كه بر آن اسم جانشينى از جانشينان من بود اوّل آنها على بن ابيطالب وآخر آنها مهدى امّت من است).

گفتم: (اى پروردگار من! اينها جانشينان من هستند؟)

پس خطاب رسيد: (اى محمّد! اينها اولياء وبرگزيدگان وحجّتهاى من بعد از تو بر خلق هستند وايشان اوصياى تو وخلفاى تو وبهترين خلق من بعد از تو هستند.

به عزّت وجلال خود قسم كه حتماً دين خود را بوسيله ايشان ظاهر مى كنم وكلمه خود را بلند مى گردانم وبا آخرين ايشان، زمين خود را از دشمنان خود پاك مى كنم واو را مالك مشرقها ومغربهاى زمين مى گردانم.

وهر آينه براى او بادها را مسخّر مى كنم وابرهاى سخت را براى او هموار گردانم واو را در راههاى آسمان بالا مى برم واو را با لشكر خودم يارى مى نمايم وبا ملائكه هاى خود به او قدرت ونيرو مى دهم تا دعوت من بالا گيرد ومردم بر توحيد من جمع شوند، آنگاه سلطنت او را دوام مى بخشم وروزگار پادشاهى را تا روز قيامت، ميان اولياى خود به نوبت قرار مى دهم).

در كتاب (كمال الدّين) از آن حضرت روايت است كه بعد از ذكر سلطنت ذوالقرنين فرمود: (خداى تعالى بزودى سنّت او را در سلطنت حضرت قائم (عليه السلام) كه از فرزندان من است، جارى مى سازد واو را حاكم مشرق ومغرب زمين مى گرداند تا اينكه دشت وكوهى كه ذو القرنين در آن قدم گذاشته باقى نمى ماند مگر آنكه حضرت مهدى (عليه السلام) در آنجا قدم گذارد).

ونيز حضرت باقر (عليه السلام) فرمود: (گويا اصحاب حضرت قائم (عليه السلام) را مى بينم كه مابين مشرق ومغرب را احاطه نموده اند).

ودر تفسير عيّاشى از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه در تفسير آيه شريفه (وله اسلم من فى السّماوات والارض طوعاً وكرهاً واليه يرجعون). فرمود: (هر گاه حضرت قائم ما خروج كند، زمينى نمى ماند مگر آنكه در آن شهادت (لا اله الّا اللّه و(يعنى: تمام كسانى كه در آسمانها وزمين هستند، از روى اختيار يا از روى اجبار در برابر او تسليم هستند وهمه بسوى او بازگردانده مى شوند)). سوره آل عمران آيه 83.

انّ محمّداً رسول اللّه) را در آن ندا كنند).

ونيز از حضرت كاظم (عليه السلام) در تفسير آيه ياد شده روايت شده كه فرمود: (آن آيه در حقّ حضرت قائم (عليه السلام) نازل شده است، زيرا كه او يهود ونصارى وستاره پرستان وزنادقه وكفّار را از مغرب ومشرق زمين بيرون مى آورد. پس اسلام را بر آنها عرضه مى كند وهر كس با ميل ورغبت اسلام آورد او را به نماز وزكات وآنچه مسلمان را به آن امر مى كند امر مى فرمايد؛ وبه دستور خداوند بر او واجب است كه هر كس اسلام نياورد گردنش را بزند تا اينكه در مشرقها ومغربهاى زمين كسى نماند مگر اينكه موحّد ويكتاپرست باشد).

راوى گفت: (فداى تو شوم! مردم بيشتر از اينها هستند).

فرمود: (خداوند وقتى امرى را اراده فرمايد، زياد را كم وكم را زياد مى كند).

يوسف بن يحيى السلمى در باب نهم از كتاب (عقد الدّرر) روايات بسيارى در كيفيّت وچگونگى گشايشها وفتوحات حضرت وگرفتن قسطنطنيه وروم وبنى الاصفر وچين وكابل وجزاير وغير آنها را بيان كرده كه اينجا جاى ذكر آنها نيست

پرشدن تمام زمين از عدل وداد

سى وپنجم: تمام روى زمين از عدل وداد پر مى شود چنانكه در كمتر خبرى، الهى يا نبوى، خاصّ يا عام، يافت مى شود كه ذكرى از حضرت مهدى (عليه السلام) شده باشد ولى اين بشارت براى آن حضرت نيامده باشد.

در كتاب (عيون) از امام رضا (عليه السلام) روايت است كه فرمود: (وقتى آن حضرت قيام كند، زمين از نور پرروردگار روشن مى شود وميزان عدل، ميان مردم گذاشته مى شود، آنگاه هيچ كس به كسى ظلم نخواهد كرد).

در كتاب (كمال الدّين) از امام صادق (عليه السلام) روايت است كه در تفسير اين آيه شريفه (سيروا فيها ليالى وايّاماً آمنين) (يعنى: شبها وروزها در اين آباديها با ايمنى (كامل) سفر كنيد)). سوره سبأ آيه 18.

فرمود: (مراد ما، قائم اهل بيت است يعنى در زمان آن حضرت هر كس در شب يا روز، هر كجا كه رود، ايمن ومحفوظ است).

در تفسير عيّاشى از امام باقر (عليه السلام) روايت است كه فرمود: (به خدا قسم كه آن حضرت واصحابش جنگ مى كنند تا اينكه خلق خدا به يگانگى خدا اقرار كنند وچيزى را براى او شريك قرار ندهند، تا جايى كه پيرزن ضعيفى از مشرق، اراده رفتن به مغرب را مى كند واحدى او را نمى ترساند).

شيخ مفيد در كتاب (ارشاد) از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود: (هر گاه حضرت قائم (عليه السلام) قيام كند به عدل حكم مى كند ودر زمان او جور وستم از بين مى رود وبوسيله او راهها ايمن مى شود وزمين بركات خود را بيرون مى آورد وهر حقّى به صاحب آن حقّ برمى گردد وهيچ اهل دينى باقى نمى كند مگر آنكه اظهار اسلام كند وبه ايمان اعتراف نمايد).

در كتاب (كمال الدّين) آمده است كه ريان بن الصلت به امام رضا (عليه السلام) عرض كرد: (آيا شما صاحب اين امر هستيد؟)

حضرت فرمود: (من صاحب اين امر هستم ولى آن كسى نيستم كه زمين را از عدل وداد پر مى كند، چنانكه از ظلم وستم پر شده است).

حكم كردن در ميان مردم بوسيله علم امامت

سى وششم: امام زمان (عليه السلام) در ميان مردم بوسيله علم امامت خود حكم مى كند واز هيچكس دليل وشاهدى نمى خواهد.

صفّار در كتاب (بصائر الدّرجات) از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود: (هرگز دنيا به آخر نخواهد رسيد مگر اينكه مردى از ما اهل بيت ظهور كند كه به حكم داوود وآل داوود حكم نمايد واز مردم دليل ومدركى نخواهد).

در روايت ديگر فرمود: (به هر كسى، حكم او را عطا خواهد كرد).

ونيز از آن حضرت روايت است كه فرمود: (هر گاه قائم آل محمّد (عليهم السلام) قيام كند، به حكم داوود وسليمان حكم مى كند واز مردم شاهدى نمى خواهد).

سيّد فضل اللّه راوندى در كتاب (دعوات) روايت كرده است كه شخصى از امام حسن عسكرى (عليه السلام) پرسيد: (وقتى حضرت قائم (عليه السلام) قيام كرد به چه چيز حكم مى كند؟)

حضرت فرمود: (هر گاه او ظهور كرد مثل حكم داوود، با علم خود در ميان مردم حكم مى كند واز مردم دليل نمى خواهد).

در (خرايج) راوندى از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود: (گويا مرغ سفيدى را بالاى حجرالاسود مى بينم ودر زير آن مردى است كه به حكم داوود وسليمان حكم مى كند وهيچ دليل ومدركى نمى خواهد).

شيخ مفيد در كتاب (ارشاد) وفضل در كتاب (غيبت) از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده اند كه فرمود: (هر گاه قائم آل محمّد برخواست، ميان مردم به حكم داوود، حكم مى كند وبراى حكم كردن محتاج دليل نمى شود!

خداى بزرگ به او الهام مى كند، پس آن حضرت به علم خود حكم مى كند وبه هر قومى به آنچه كه در دل خود مخفى كرده اند، خبر مى دهد).

در تفسير عيّاشى روايت است كه: (روز ظهور آن حضرت، جبرئيل بصورت يك مرغ سفيدى در بالاى خانه خدا است).

نعمانى در كتاب (غيبت) از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود: (منادى آن حضرت ندا مى دهد كه اين مهدى مانند داوود وسليمان حكم مى كند واز مردم دليل نمى خواهد).

صدوق در كتاب (كمال الدّين) از آن حضرت روايت كرده است كه فرمود: (خداوند بادى را برمى انگيزد كه به هر وادى ندا مى كند كه: اين مهدى به حكم داوود وسليمان حكم مى كند وبر حكم خود دليل نمى خواهد).

فضل بن شاذان در كتاب (غيبت) از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود: (حضرت قائم، سيصد سال سلطنت مى كند وزياد مى كند نُه سال را همانطور كه اصحاب كهف در غار خود ماندند.

زمين را از عدل وداد پر مى كند، چنانكه از ظلم وستم پر شده وخداوند براى او شرق وغرب آن را فتح مى كند.

آنقدر از مردم مى كشد تا اينكه فقط دين محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) باقى مى ماند وبه سير وسلوك سليمان وداوود حكم مى كند وآفتاب وماه را مى خواند پس او را اجابت مى كند وزمين براى او پيچيده مى شود وبه او وحى مى شود پس به امر خداى تعالى به وحى عمل مى كند).

آوردن احكام ويژه اى كه تا زمان حضرت قائم (عليه السلام) ظاهر واجراء نشده است

سى وهفتم: آوردن احكام ويژه اى كه تا زمان حضرت قائم (عليه السلام) ظاهر واجرا نشده است. چنانكه در كتاب (كافى) و(كمال الدّين) از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود: (دو خون است كه از جانب خداى تعالى حلال است واحدى در آن حكم نمى كند تا اينكه قائم ما اهل البيت ظهور كند.

هر گاه خداوند متعال، قائم ما اهل بيت را برانگيخت، به حكم خداوند در آن حكم مى كند ودليل بر آن نمى خواهد. زناكارى كه همسر دارد را سنگسار مى كند وگردن كسى كه زكات نمى دهد را مى زند).

در كتاب (خصال) از امام صادق (عليه السلام) وامام كاظم (عليه السلام) روايت است كه فرمود: (هر گاه قائم ما ظهور كرد، به سه حُكم، حكم مى كند كه احدى قبل از او به آنها حكم نكرده است، پير زناكار را مى كشد، مانع زكات را مى كشد وبه برادر از برادرش در عالم ذرّ ارث مى دهد، يعنى هر دو نفر كه در آنجا ميانشان عقد اخوّت وبرادرى بسته شد در اين جا از يكديگر ارث مى برند).

نعمانى در كتاب (غيبت) از حضرت على (عليه السلام) روايت كرده است كه مى فرمود: (بر من واجب بود كه كسى كه در جنگ پُشت كرده است وفرار مى كند را بكُشم يعنى آنان كه در روز جنگ مردند، وخسته مجروح را نيز بكشم ولى اين كار را بخاطر عاقبت ياران خود نكردم كه اگر يارانم توسّط دشمنان مجروح شدند آنها را نكشند ولى بر حضرت قائم واجب است كه هم پشت كننده وهم مجروح را بكشد).

فضل بن شاذان از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود: (حضرت قائم (عليه السلام) به احكامى حكم مى كند كه بعضى از اصحابش كه در پيش رويش شمشير مى زنند آن را انكار مى كنند وآن حكم، حكم آدم (عليه السلام) است. پس آنها را نزد خود مى خواند ودستور مى دهد كه گردن آنها را بزنند.

سپس دوباره حكمى مى كند، پس گروهى ديگر كه در پيش روى ايشان شمشير زده اند آن را انكار مى كنند واين، قضاى داوود است، پس آنها را نزد خود مى خواند وگردن آنها را مى زند.

براى بار سوّم حكمى مى فرمايد كه باز گروهى ديگر كه در پيش روى حضرت شمشير مى زدند آن حكم را انكار مى كنند كه دوباره حضرت آنها را نزد خود مى خواند وامر مى فرمايد كه گردن آنها را بزنند.

آنگاه براى بار چهارم حكمى مى فرمايد وآن حكم حضرت محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) است واحدى آن را انكار نمى كند).

در جمله اى از روايات آمده است كه: (آن حضرت، جزيه قبول نمى كند وصليب را مى شكند وخوك را مى كشد).

(جزيه، پولى است كه اهل كتاب مى پردازند تا تحت سيطره حكومت اسلامى زندگى كنند).

شيخ طبرسى در كتاب (اعلام الورى) روايت كرده است كه: (آن حضرت، مرد بيست ساله اى كه علم دين واحكام مسايل خود را نياموخته باشد را مى كُشد).

در كتاب (مزار) محمّد بن مشهدى روايت است كه ابو بصير از حضرت صادق (عليه السلام)، درباره حكم كسانى كه با حضرت دشمنى ومخالفت كردند، پرسيد، امام صادق (عليه السلام) فرمود: (اى ابو محمّد! در دولت ما براى كسى كه با ما مخالفت كرد، بهره وجايگاهى نيست. بدرستى كه خداوند متعال خونهاى آنها را هنگام خروج قائم (عليه السلام) حلال كرده وامروز اين كار بر ما وشما حلال است. پس مواظب باش كه كسى تو را مغرور نكند. هر گاه قائم ما قيام كند، انتقام پيامبرش وانتقام همه ما را خواهد گرفت).