رمز ظهور نور

محمد حسين رحيميان

- ۱ -


سرآغاز

... سيادت، آقايى وکرامت آنان هر انسان آگاهى را شرمنده مى نمايد؛

آنان برگزيدگان آفرينش هستند که در خوان کرم واحسانشان هزاران حاتم متنعّم اند؛

آنان حجّت هاى خدا بر خلق او وراهنمايان مردم به سوى سعادت وکمال اند که همچون ستارگانى درخشان در هر عصر وزمانى درخشيدند وانسانهاى آگاه به اندازه شناخت ومعرفتشان پروانه وار به دور وجود آنها چرخيده وکسب فيض نمودند.

آخرين آنها يعنى حضرت مهدى عليه السلام که جانشين خدا در اين روزگار است وامام زمان ماست.

راستى ما انسانها براى اين امام غايب که حق حيات وهستى بر ما دارد، چه کار کرده ايم؟

آيا توانسته ايم، حقى از حقوق آن وجود شريف را ادا کنيم؟

آيا واقعاً در برابر اين نعمت عظمى وحجّت خدا، چگونه خدا را شکرگزارى نموده ايم؟

وجود نازنينى که رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در واپسين لحظات زندگى خود او را به عنوان نزديک ترين کسان خويش معرّفى نمود، وخداى مهربان تنها محبّت او وساير معصومين عليهم السلام را اجر ومزد رسالت پيامبرش قرار داد؟!

آرى! بايد اعتراف نمود که در طول تاريخ، بشريّت حقّ آنها را ادا نکرده وهمينک نيز انسان معاصر از اداى حقّ آن بزرگوار سرباز مى زند؛

وبدينسان آن وجودى که جهان هستى بايد در ظاهر وباطن به فرمان او اداره شود، از حکومت او محروم است وشياطين واهريمنان بر آنان حکم رانى مى نمايند واين در اثر کوتاهى نابخشودنى است که از بشريّت سر زده است.

دانشمندى وارسته در اين زمينه گويد:

چون ما نمى توانيم حقوق آن حضرت را ادا نماييم، وشکر وجود وفيوضاتش را آن طور که شايسته است بجاى آوريم، بر ما واجب است آن مقدار از اداى حقوق آن حضرت را که از دستمان ساخته است، انجام دهيم.

آنگاه آن دانشمند فرزانه سخن زيباى خود را چنين ادامه مى دهد:

بهترين اُمور در زمان غيبت آن حضرت، انتظار فرج آن بزرگوار ودعا کردن براى تعجيل فرج او، واهتمام به آنچه مايه خشنودى آن جناب ومقرّب شدن در آستان اوست، مى باشد.(1)

آرى! اين حقيقتى است که بايد به آن اعتراف نمود واز اين همه کوتاهى بر پيشگاه آن سليمان عصر، امام زمان عليه السلام جبين عذر به خاک ساييد وعفو وبخشش خواست با تمام وجود بگوييم:

(يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِينَ(2)

اى پدر! (ما گنه کاريم) از خدا بر گناهان ما آمرزش بخواه، که ما درباره يوسف خطاى بزرگى مرتکب شده ايم.

وبه پيشگاه حجّت خدا ورحمت واسعه او امام زمان عليه السلام چنين زمزمه نماييم:

از ما خطا ولغزش از توست عفو وبخشش

 

مولا به زير دستان جز اين روا ندارد

ما نيز در اين وادى تحيّر غيبت بسر مى بريم وحقيقتاً در مقابل مولا وامام زمانمان شرمنده ايم که نتوانستيم حقّى از حقوق آن سرور عزيز را ادا کنيم.

در عين حال، عنايتى از ناحيه آن حضرت شامل گرديد که بتوانم با اين قلم وبيان ناتوان سخنى چند از مولاى مهربان با دوستان ومنتظران حضرتش داشته باشم؛

ولى ناملايمات وگرفتاريهاى دوران غيبت، باعث سلب توفيق گرديد تا اين که به حضرتش متوسّل شده وبه ثقل اکبر تفأل جستم وبا آيه اى از قرآن قوّت قلب گرفتم که فرمود:

(وَهُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَى صِرَاطِ الْحَمِيدِ).(3)

(مؤمنانى که عمل صالح انجام داده اند) به سوى سخنان پاکيزه هدايت مى شوند وبه راه خداوند که شايسته ستايش است، راهنمايى مى گردند.

اينک خداى مهربان را به جهت اين توفيق سپاسگزارم واين عنايت را از حرم کريمه اهل بيت عليهم السلام همچون ران ملخى به مولاى مهربان، قطب دايره امکان، امام عصر وزمان عليه السلام تقديم مى دارم، باشد که ان شاء اللَّه پيشکشى براى تشريف فرمايى وظهور حضرتش باشد.

13 رجب، 1422 ه - 9 مهرماه 1380ش

حرم أهل بيت عليهم السلام، قم - محمّد حسين رحيميان

مولاى ما امام زمان عليه السلام در يک سخن گُهربار وزيبايى مى فرمايند:

أَکْثِروا الدُعاء بِتَعْجيلِ الفَرَج، فَإنَّ ذلِکَ فَرَجکُمْ.(4)

براى تعجيل در فرج وظهور من بسيار دعا کنيد همانا اين کار براى خودتان گشايش خواهد بود.

اى عاشقان! براى ظهورم دعا کنيد

گر انتظار وامر فرج مى کشيد پس

آن يوسفى که در چَهِ غيبت بُوَد منم

زندان غم مرا به اسارت کشيده است

از مهدى غريب وطن ياد آوريد

از من در اين زمان نباشد غريب تر

امروز سيل اشک بريزيد بهر من

 

روز وشبان به سوى خدا التجا کنيد

بايد که روز وشب همه از دل نوا کنيد

اى قافله! طناب برايم رها کنيد

اى عاشقان! مرا ز اسارت رها کنيد

هرگاه ياد جدّ غريب مرا کنيد

از بهر اين غريب زمانه دعا کنيد

فردا که شد ظهور زجان خنده ها کنيد(5)

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم

اللهمّ کُن لِوَلِيِّکَ الحُجَّةِ بنِ الحَسَنْ صَلَواتُکَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ فى هذهِ السَّاعَةِ وَفى کُلِّ ساعة وَليّاً وَحافِظاً وَقائداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعيناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً.

رمز ظهور نور

... در حلقه اهل دل، شنواى سخنان برخاسته از دل آنان بودم، آنانى که عمرى در انتظار ظهور نور به سر برده وهمواره به اندازه معرفت وشناخت خود از قطب دايره امکان، امام زمان عليه السلام به فکر وياد او هستند.

آنان به حال انسانهايى که توفيق الهى شامل حالشان شده بود ودر زمانهاى خود در خدمت وحضور امام زمانشان بودند، غبطه مى خوردند، مى گفتند:

کاش! روزى چشمان ما هم به جمال دلرباى مولايمان منوّر مى شد.

کاش! روزى مى توانستيم در خدمت مولايمان باشيم و...

ما که مبتلا به غيبت مولايمان هستيم چه کنيم؟

کدامين عمل، بهترين عملى است که مى تواند گِره هاى بهم خورده دوران تاريک وظلمانى غيبت را باز کرده وجهان را با نور آخرين حجّت الهى روشن نمايد؟

وکدامين رمز است که معمّاى دوران غيبت را حل مى کند؟

آرى! در آن محفل اُنس، دل منوّر به رمزى شد، که هرگاه بشريّت بتواند دل خود را - ولو به کمترين درجه آن - متوجّه آن وجود نازنين نمايد ودر مرحله اوّل با توجّه به او، دل از وسايل واسباب مادى برکَنَد وآن هم با زبان هماهنگ شده ودر حدّ توان لب به دعا براى فرج وظهور مبارک آن حضرت بگشايد؛ مقدّمات ظهور نور به وقوع خواهد پيوست؛

اينجاست که خداى متعال چنين دعاى مهم را مستجاب ونورش را ظاهر مى گرداند.

به همين جهت، براى اثبات اين امر مهم به تکاپو افتادم، وبه آثار جاودان هدايتگران بشريّت، امامان معصوم عليهم السلام نگريستم.

آثارى که توسّط عاشقان ومحبّان خاندان عصمت وطهارت عليهم السلام به رشته تحرير درآمده ودر جاى جاى آنها دستورات مهمّى را براى رسيدن به آن آب حيات به پيروان خود وعموم بشريّت فرموده اند.

پس از جستجوى زياد به نتيجه مطلوب رسيدم که وجه اشتراک اين آثار گرانبها موضوع دعا است، که اينک به اهميّت حياتى آن در زندگى دوران غيبت اشاره مى نماييم.

انسان ودعا

نياز به دعا در ذات بشر نهفته است، چراکه انسان بى اختيار، براى نيل به کمالات مادى ومعنوى خويش در اعماق ضمير خود به آفريدگار تواناى خود پناه برده وبا جان ودل به سوى خداوند رحيم روى آورده واز او يارى ومدد مى طلبد.

او ضعف، فقر، نياز وحاجت خود را - که تمام هويّت هر انسان است - درک مى کند وبه قدرت، توانايى وبى نيازى مطلق وبى نهايت خداى مهربان پناه مى برد وبدين وسيله با منبع واقعى تمام قدرتها، بى نيازيها وکمالات مرتبط مى شود.

به راستى که دعا ونيايش براى انسان يک امر فطرى است، وهرکسى در ضمير ناخودآگاه خود با آن آشنايى دارد، وبا وجود خود درک مى کند که او با وجود اين همه پيشرفت در علوم گوناگون؛ در اقيانوسى از نادانى ها غوطه ور است که دانش او در برابر آن اقيانوس تاريک وبيکران، قطره اى بيش نيست؛

واين حقيقتى است که هر متفکّر خردمند به آن معترف است وهمان انسان، وقتى دست به دعا برمى دارد احساس مى کند که با دريايى از نور مرتبط گشته وبه درگاه آفريدگار که عالم به همه اُمور مى باشد، ره يافته است.

اينک اين انسان است که با توجّه به اين امر فطرى که در نهاد او نهفته است، آن را شکوفا مى نمايد ومتوجّه آفريدگار خود مى گردد وبدين وسيله با او ارتباط برقرار مى کند.

دعا بهترين وسيله ارتباط

انسان از زمانى که قدرتِ درک او رشد مى يابد وبا عالم هستى آشنا شده وارتباط برقرار مى کند، در ضمير ناخودآگاه خويش در پى خالق وآفريدگارش مى باشد، او خود را در دنيايى مى بيند که توان ارتباط با آن را بدون يارى يک قدرت بى نهايت ندارد.

واز اين جاست که بارقه اُميد در دلش جرقّه مى زند واوّلين آثار اين ارتباط نورانى با آفريدگارش به وجود مى آيد واز صميمِ دل براى حرکت در اين عالم هستى زبان به دعا مى گشايد واز خالق جهانيان استمداد مى طلبد.

وقتى دلش به ارتباط با آفريدگار منوّر مى شود، دوّمين بارقه اُميد که همانا شناخت صاحب زمان وعالم هستى است در دلش مى درخشد، او را براى شناخت بيشتر حجّت خدا وواسطه فيض بارى تعالى به تکاپو وتلاش وامى دارد؛

چراکه تنها راه رسيدن به کمال انسانى که خداى مهربان در وجود انسان به وديعت گذاشته همانا شناخت امام هر زمان وارتباط با آن وجود نازنين است وهمه کليدهاى بسته جهان هستى به دست تواناى حجّت خدا وامام زمان عليه السلام باز مى گردد.

آنگاه که امام زمانش را شناخت در واقع آخرين قلّه کمال وسعادت را فتح کرده وبا پيروى واطاعت از آن وجود نازنين به سعادت دنيا وآخرت، رضوان الهى وکمال انسانى موفّق خواهد شد.(6)

انسان در آخر الزمان

آرى! شناخت امام زمان يعنى رسيدن به سرچشمه همه خوبيها، زيبائيها، کمالها وجمالهاى جهان هستى وپى بردن به همه علوم ودانشها وبه همه خوبى هاى هستى ودر يک عبارت: رسيدن به بندگى واقعى الهى.

امّا متأسّفانه انسانهايى که در دوران تاريک وظلمانى آخر الزمان قرار گرفته اند، به اين آسانى ها نمى توانند به اين وديعه الهى نزديک شده واز او شناخت داشته باشند، وعلى رغم شناخت هم، رسيدن به او ودر خدمت او بودن وارتباط با او، با موانع گوناگونى روبرو است.

امّا چه بايد کرد؟

از چه کسى بايد پرسيد؟

چگونه اين انسانى که در غفلت از امام زمان خود بسر مى برد، بتواند با او آشنا شده وارتباط برقرار نمايد؟

آرى! خداى مهربان، از رحمت ورأفتش دست چنين انسانى را هم مى گيرد وبه سوى حجّت محبوب خودش رهنمون مى کند، چراکه او مهربانترين مهربانان است، واز رحمت ولطفش انسانها را آفريده تا مهر، لطف، عظمت وقدرت خويش را به آنها بشناساند وآنها را از همه مواهب خودش هم در جهان دنيا وهم در جهان آخرت بهره مند سازد؛

ولى انسان با جهل ونادانى، غفلت وبى خردى از فرمان آفريدگار مهربان سرپيچى نموده وخود را در منجلابهايى که خودش ساخته، غوطه ور نموده وبه هلاکت انداخت.

مگر نه اين است که آفريدگار مهربان مى فرمايد:

(اُدْعُوْنِى أَسْتَجِبْ لَکُمْ(7)

اى بندگان من! مرا بخوانيد تا شما را اجابت نمايم.

مگر نفرموده:

(وَللَّهِ الأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوْهُ بِهَا(8)

براى خدا اسمهاى نيک است، خدا را با آن نامها بخوانيد.

مگر نفرموده:

(هُوَ الْحَى لا إلهَ إلّا هُوَ فَادْعُوْهُ مُخْلِصِيْنَ لَهُ الدِّيْنَ(9)

زنده واقعى اوست، معبودى جز او نيست، پس او را بخوانيد در حالى که دين خود را براى او خالص کرده ايد.

آرى! همه وهمه براى آن است که خداوند به انسان بفهماند: اى بنده من! درهاى رحمت به سوى تو باز است واين تويى که بايد گام بردارى وبه سوى رحمت ما بيايى.

اى بنده من! خوان نعمت گسترده است اينک تويى که بايد از اين سفره نعمت، بهره مند شوى.

اى انسان! من تو را براى رسيدن به نهايت کمال آفريده ام وتو براى رسيدن به اين اوج کمال بايد با من ارتباط برقرار کنى ومرا بخوانى تا تو را رهنمون شوم.

بنابراين، رسيدن به اين مرحله از کمال در اين دوران تاريک آسان مى شود وآن با دعا، به ويژه دعا براى شناخت امام زمان عليه السلام، که در اين دوران انسان با خود چنين زمزمه کند:

اَللهُمَّ عَرّفنى نَفْسَکَ، فَإِنَّکَ إنْ لَمْ تُعرِّفْنى نَفْسَکَ لَمْ أَعرِفْ نَبِيَّکَ.

اَللهُمَّ عَرِّفنى رَسولَکَ، فَإنَّکَ إنْ لَمْ تُعَرِّفنى رَسولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتکَ.

اَللهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إنْ لَمْ تُعَرّفْنى حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى؛(10)

خداوندا! خودت را به من بشناسان؛ زيرا اگر خودت را به من نشناسانى، پيامبرت را نخواهم شناخت.

خداوندا! پيامبرت را به من بشناسان؛ زيرا اگر پيامبرت را به من معرّفى ننمايى حجّت تو را نخواهم شناخت.

خداوندا! حجّت خويش را به من بشناسان؛ زيرا اگر حجّت خودت را به من نشناسانى، از دينم منحرف خواهم گشت.

انسان در اثر آلودگى به گناه، شناخت کم، وجود شياطين جنّى وانسى از امام زمانش دور افتاده وخداى مهربان به عللى ميان او وامام مهربانش پرده غيبت افکنده، چگونه با او مرتبط شود؟

چگونه انسانى که در لحظه لحظه زندگى خودش به آن حجّت خدا وواسطه فيض نيازمند است وهمه پرونده او از زير دستان مبارک آن وجود نازنين مى گذرد، وهستى او بسته به هستى ووجود امام زمانش مى باشد، با غفلت از او بسر مى برد؟

چرا غفلت؟

راستى که زندگى انسان معاصر جاى شگفتى دارد!

چراکه اين انسان در واقع وبا ادّعاى خودش ذرّه را شکافته وبه کهکشانها وکرات ديگر راه يافته، وبا پيشرفت علوم وتکنولوژى به بهترين امکانات رفاهى دست يافته است.

ولى با هزار تأسّف هنوز انسان در غفلت وبى خبرى بسر مى برد وهنوز هم نتوانسته با امام زمانش که هستى او وکمالش در گرو پيروى از اوست، آشنا شده وبا او ارتباط برقرار کند.

آيا فرشتگان از چنين انسانى در شگفت نمى شوند؟!

آيا موجودات ديگرى که داراى درک وشعور مى باشند از زندگى چنين انسانى تعجّب نمى کنند؟!

او که در کوچکترين اُمور دنيوى خود ساعتهاى زيادى را تلف مى کند که مبادا کمترين ضررى متوجّه او شود، امّا حاضر نيست حتّى در هفته چند ساعت را به فکر شناخت امام زمانش باشد؟!

راستى که جاى شگفتى وبهت است، وآنچه گفتيم شامل اکثريّت انسانهايى است که امروزه ساکنان کره خاکى را تشکيل مى دهند.

اينک عنان قلم را کنترل کرده وبا جان ودل رو به افرادى مى نماييم که از اوّلين نعمت الهى برخوردارند وتا حدودى با امام زمانشان آشنا هستند که با توجّه کامل بتوانند پرده هاى غفلت وبى خبرى را هرچه بيشتر کنار زده وبراى رسيدن به کمال انسانى گوى سبقت را از همه انسانها بربايند، وجهان را با ظهور امام زمانشان به مدينه فاضله تبديل نمايند.

اينان هر لحظه با دعاى بيشتر از خدا بخواهند شناختشان نسبت به امام زمانشان زيادتر گردد، وآنگاه که با وجود چنين امام زمان مهربانى آشناتر شدند، براى ظهور او دعا کنند.

دعا براى امام زمان

... تو هستى مايى، بى تو جهانِ هستى معنى ندارد.

تو معناى جمال وکمال الهى هستى، همه غمهاى جهان با يک لبخند دلنشين تو تبديل به شادى مى گردد.

آن روز است که جهانيان با لبخند تو، لبخند خواهند زد..

کجايي؟

خدايا! آيا در زير اين آسمان کبود ودر اين کره خاکى کسى مظلومتر از امام زمان عليه السلام پيدا مى شود؟

کسى که به خاطر او جهان هستى را آفريدى اينک با ترس وانتظار قدم در ميان هستى مى گذارد.

کسى که همه اجدادش را در اين کره خاکى به شهادت رساندند ودلش را با غم واندوه پرنمودند.

آرى! او مظلوم ترين فرد عالم است، وبراى مظلومى ورهايى او بايد دعا کرد.

اگر عزيزى از ما مظلوم شده وگرفتار شود چه مى کنيم؟ ما براى رهايى او چگونه دعا مى نماييم؟

مگر نه اين است که با حالت اضطرار دعا مى کنيم؟

مگر نه اين است که براى رهايى او به اين وآن سفارش دعا مى کنيم؟

مگر نه اين است که به همه اسباب ووسايل متوسّل مى شويم وتا او را رها نکنيم دست از دعا برنمى داريم؟

آيا چه کسى از امام زمان عليه السلام براى ما عزيزتر است؟

آيا او عزيزترين فرد ومحبوبترين شخص در نزد ما نيست؟

پس چرا براى آن حضرت چنين دعا نمى کنيم؟

چرا تعلّل مى ورزيم واين دست وآن دست مى نماييم؟

بياييم براى مظلوم ترين فرد جهان دعا کنيم.

بياييم با دعا براى او که دستان او را دوران غيبت - همچون اوّل مظلوم عالم جدّ بزرگوارش على عليه السلام که دستانش را بستند - بسته؛ باز نماييم واو را براى رهايى بشريّت از هر نوع ظلم وستم ورسيدن به هر نوع کمال وسعادت، يارى نماييم!

اگر بدانيم تا حال چه قدر از آن حضرت در غفلت بوديم، ديگر در دعاى براى آن حضرت تعلل نمى ورزيم.

آرى! او خود مظلوميّت خود را اعلان مى نمايد وبه دوستانش مى فهماند تا دعايش نمايند.

يکى از عاشقان جمال دلربايش گويد:

به حرم باصفاى سيّد الشهداء عليه السلام - کسى که مولايمان منتقم خون اوست - مشرّف شده ومشغول زيارت بودم.

بالاى سر حرم مطهر، دعاى زائر مستجاب است، قدم به آن مکان مقدّس گذاشتم تا از خداوند بخواهم که مرا به محضر مبارک مولايم حضرت مهدى عليه السلام مشرّف گرداند وديدگانم را به جمال بى مثالش روشن نمايد.

در آن مکان ملکوتى مشغول زيارت بودم که ناگاه خورشيد جهان تاب جمالش ظاهر شد، من در آن لحظه حضرتش را نشناخته ولى بى اختيار دلم به سوى او رفت، وشديداً مجذوب آن بزرگوار شدم، سلام وعرض ادب کردم، آنگاه پرسيدم: آقا! شما کيستيد؟

در پاسخ فرمودند: من مظلوم ترين فرد عالم هستم.

باز متوجّه نشدم وبا خود گفتم: شايد يکى از علماى بزرگ نجف است که به جهت عدم گرايش مردم به او، خود را مظلوم ترين فرد عالم مى داند، ولى چنين نبود، تا چنين فکرى از ذهنم خطور کرد، متوجّه شدم ديگر آن بزرگوار در کنارم نيست.

اينجا بود که با دعايى که در آن مکان مقدّس کرده بودم وبا شناخت قلبى که از ايشان داشتم فهميدم که او مولاى من بود، چراکه مظلوم ترين فرد عالم کسى جز امام زمان عليه السلام نيست ونعمت حضورش را به اين زودى از دست دادم.(11)

آيا جز اين است که آن حضرت به عاشقان خود درس مى آموزند که به ياد او باشند، به فکر مظلوميّت آن حضرت بوده وبرايش دعا کنند؟!