پاسخ به ده پرسش

آية الله العظمى لطف الله صافى گلپايگانى

- ۳ -


آخرين نکته:

آخرين نکته اي که در اينجا تذکر آن لازم است اين است که: اين طرحها وپرسش ها در برابر يک امر واقع شده (غيبت امام عليه السلام)، از جانب افرادي که در تعيين برنامه آن حضرت صلاحيّت دخالت ندارند، اگر از جنبه فکري تا حدّي مفيد شمرده شود، از جنبه عملي اثري ندارد وواقعيت را عوض نمي سازد.

غيبت به اين نحو که واقع شده، واقع شده است؛ مثل اينکه انسان يا مخلوقات ديگر، همه وهمه، به همين نحو که آفريده شده اند، آفريده شده اند، وگفتن اينکه: (چرا اين چنين شده، وچرا آنچنان نشده است؟) در کار ديگري ودر دائره اختيار وسلطنت ومالکيت وآزادي ديگري، خصوصاً خداي عالم قادر مختار حکيم، دخالت بيهوده است؛ وبه فرمايش حکيم طوسي:

هر چيز که هست آن چنان مي بايد وآن چيز که آنچنان نمي بايد نيست

بنا بر اين، از جنبه عملي بايد به برنامه اين امر واقع شده، توجه داشت وتکاليف ووظايفي را که داريم انجام دهيم. آنچه واقع نشده است، نه با حيات ونه با معاش ما، ونه با دنيا ونه با آخرت ما، ارتباط ندارد.

بحثي پيرامون امکان شرفيابي به خدمت حضرت امام عصر در زمان غيبت

سؤال:

چنانکه مي دانيم اشخاص جليل القدر ومورد وثوق واعتماد، در حکايات بسياري که از حد تواتر هم گذشته است، تشرّف بسياري را به فيض حضور انور حضرت مهدي عليه السلام نقل نموده اند که با سندهاي معتبر، در کتابهاي مشهور ثبت وضبط است.

در همين عصر خودمان نيز برخي به اين سعادت عظمي نايل گرديده اند، با اينکه در توقيع صادر به نام جناب (علي بن محمد سمري) نايب چهارم از (نواب اربعه) در عصر غيبت صغري، اعلام شده است که:

(وقعت الغيبة التامة فلا ظهور الاّ بعد إذن الله تعالي ذکره... وسيأتي لشيعتي من يدعي المشاهدة قبل خروج السفياني والصيحة وهو کذاب مفتر...(1)  غيبت کامل آغاز شده وهر کس پيش از (خروج سفياني) و(صيحه آسماني) ادعاي مشاهده نمايد، کذّاب ومفتري است).

بنا بر اين چون آن حکايات به هيچ وجه قابل خدشه نيست، اين توقيع را چگونه بايد تفسير کرد؟

جواب:

اين توقيع، اعلام پايان يافتن (غيبت صغري) وشروع (غيبت کبري) است در آن به جناب (علي بن محمد سمري) ـ رضوان الله عليه ـ امر شده است که به احدي وصيت ننمايد که بعد از او قائم مقام او ونايب خاص باشد.

ونيز اعلام صريح بطلان ادعاي افرادي است که در غيبت کبري، ادعاي نيابت وسفارت خاصه ووساطت بين امام عليه السلام ومردم مي نمايند.

بنابر اين، چنانکه بعضي بزرگان هم فرموده اند، ممکن است مراد از اينکه (مدّعي مشاهده) کذاب ومفتري خوانده شده است، کساني باشند که ادعاي نيابت کنند وبخواهند با دعوي مشاهده وشرفيابي، خود را واسطه بين امام ومردم معرفي نمايند؛ وهمين حکايات ووقوع تشرف اشخاص به خدمت آن حضرت هم، قرينه ودليل است براينکه در اين توقيع، نفي مطلق مشاهده وشرفيابي مراد نيست، بلکه مقصود نفي ادعائي است که دليل بر تعيين شخص خاصي به نيابت باشد.

وممکن است مراد از توقيه مذکور نفي ادعاي اختياري بودن مشاهده وارتباط باشد؛ يعني اگر کسي مشاهده وارتباط را به اختيار خود ادعا کند، به اين صورت که هر وقت بخواهد خدمت امام عليه السلام شرفياب مي شود، يا ارتباط پيدا مي کند، کذّاب ومُفتري است واين ادعاء از احدي در غيبت کبري پذيرفته نيست، يا اينکه چنين کسي که اين سمت را به راستي داشته باشد، پيدا نخواهد شد؛ واگر هم کسي آن را دارا باشد، از ديگران مکتوم مي دارد، وبه کسي اظهار وافشا نمي نمايد.

علاوه بر اين، پيرامون اين توقيع، توضيحات ديگري نيز علماي اعلام داده اند ودر کتابهائي مثل (جنة المأوي) مرحوم محدث نوري نقل شده است.

اجمالاً با اين توقيع، در آن همه حکايات ووقايع مشهور ومتواتر نمي توان خدشه نمود، وبر حسب سند نيز، ترجيح با اين حکايات است.

اگر خواننده عزيز، خود به کتابهائي مثل نجم الثاقب رجوع نمايد، مي بيند که در اين حکايات، وقايعي است که هرگز شخص عاقل در صحت آنها نمي تواند شک کند.

بنابراين، هم شرفيابي اشخاص به حضور آن حضرت ثابت است وهم کذب وبطلان ادعاي کساني که در غيبت کبري ادعاي سفارت ونيابت خاصّه ووساطت بين آن حضرت ومردم را مي نمايند، معلوم است.

چگونگي غيبت حضرت مهدي

سؤال:

غيبت حضرت صاحب الامر عليه السلام چگونه است؟ آيا جسم شريف ايشان از نظرها پنهان است؟ وجسم حضرت اگر شناخته نشوند، ديده نمي شود؟ يا اينکه جسم آن حضرت ديده مي شود، ولي کسي ايشان را نمي شناسد؟

جواب:

بايد دانست که غيبت جسم شخص يا اشياي ديگر، ومخفي ماندن فعل وعمل انسان از انظار حاضرين، در تاريخ معجزات وکرامات انبياء واولياء وخواص مؤمنين، بي سابقه نيست، ومکرر اتفاق افتاده است.

از جمله در تفسير آيه کريمه: (واذا قرأت القرآن جعلنا بينک وبين الذين لا يؤمنون بالاخرة حجاباً مستوراً).(2)

علاوه بر آنکه ظاهر آيه دلالت دارد براينکه خداي متعال، رسول اعظم صلي الله وعليه و‌آله را در هنگامي که قرائت قرآن مي نمود، از کفاري که قصد ايذاي آن حضرت را داشتند، پنهان ومستور مي داشت، در برخي از تفاسير است که خداوند متعال، پيغمبر صلي الله وعليه و‌آله را در هنگام قرائت قرآن، از ابو سفيان، نضر بن حارث، ابو جهل، وحمالة الحطب، مستور مي فرمود. آنان مي آمدند واز نزد آن حضرت مي گذشتند وايشان را نمي ديدند.(3)

ابن هشام در (سيره) حکايتي از مستور ماندن وجود مقدس پيغمبر صلي الله وعليه و‌آله از نظر امّ جميل (حمالة الحطب) روايت کرده که در پايان آن، اين جمله را از پيغمبر صلي الله وعليه و‌آله نقل نموده است: (لقد أخذ الله ببصرها عني(4)  خداوند ديد او را از من گرفت ومرا از او پنهان نمود).

در وقت هجرت از مکه معظمه به مدينه طيبه نيز، بر حسب تواريخ معتبر، مشرکين که بر در خانه پيغمبر صلي الله وعليه و‌آله براي کشتن او اجتماع کرده بودند، آن حضرت را نديدند. بدين ترتيب که پيغمبر صلي الله وعليه و‌آله بعد از آنکه حضرت علي عليه السلام را مأمور فرمود تا در بستر او بخوابد، بيرون آمد، ومشتي خاک برگرفت وبر سر آنها پاشيد و(يس والقرآن الحکيم) را تا (فهم لا يبصرون) قرائت کرد، واز آنها گذشت وکسي آن حضرت را نديد.(5)

ودر تفسير الدر المنثور جلد4، صفحه186، حکايتي است طولاني راجع به خبري که حضرت امام جعفر صادق عليه السلام آن را از پدر بزرگوارش، وآن حضرت از امام زين العابدين واو از اميرالمؤمنين: روايت کرده است که از شواهد اين موضوع است.

ونيز در تفسير آيه کريمه:

(وجعلنا من بين أيديهم سداً ومن خلفهم سداً فاغشيناهم فهم لا يبصرون)  (و در مقابل وپشت سر آنها مانعي قرار داديم وآنها را به وسيله آن مانع، پوشانديم، پس آنها نمي بينند).

در کتب تفاسير، رواياتي است که دلالت بر اين موضوع دارند.(6)

در تاريخ زندگي ائمه: نيز براين موضوع، شواهد متعددي وجود دارد؛ مانند غايب شدن حضرت امام زين العابدين عليه السلام از نظر مأموران عبدالملک مروان، که علاوه بر علماي شيعه، علماي اهل سنت مثل (إبن حجر) نيز آن را روايت کرده اند.

پس مسأله غايب شدن شخص، مسأله اي واقع شده وسابقه دار مي باشد.

واما خفاء عنوان وناشناخته ماندن انسان، بدون غايب شدن بدن بسيار بسيط وساده است ودر بسياري از موارد، محتاج به اعجاز وخرق عادات نمي باشد، وهمواره اشخاصي را مي بينيم که کاملاً در نظرها آشکارند، ولي آنها را نمي شناسيم.

پس از اين مقدمه، در جواب سؤال گفته مي شود:

اگر چه فلسفه وصحت وفائده غيبت، به هر يک از دو نحو (غايب شدن جسم وناشناس بودن) حاصل مي شود واين جهات که امر امام عليه السلام مخفي باشد وکسي او را نشناسد، يا نتواند متعرض ايشان گردد وسائر هدف ها ومقاصدي که در غيبت آن حضرت است، در هر دو حال حاصل است؛ اما از جمع بين روايات وحکايات تشرف افراد به خدمت آن حضرت واستفاده تفسير بعضي از آنها از برخي ديگر، دانسته مي شود که غيبت آن حضرت به هر دو شکل (ناپيدا شدن وناشناس بودن) وقوع دارد، وبلکه گاهي در زمان واحد هر دو شکل واقع شده است؛ يک نفر ايشان را ديده ونشناخته است، وديگري در همان حال، اصلاً آن حضرت را نديده است. چنانکه پيغمبر اکرم صلي الله وعليه و‌آله را در بعضي از وقايعي که به آن اشاره شد، بعضي مي ديدند وبعضي نمي ديدند.

نهايت اين است که در (غيبت صغري) در برخي مواقع که مکان آن حضرت معلوم بوده است؛ غيبت غالباً به صورت غايت شدن جسم وبدن آن حضرت، وبلکه در بعضي حکايات، به صورت غايب شدن مکان ومنزل ايشان نيز، بوده است؛ وبسا که حتي بعضي از نوّاب خاص ـ رضي الله عنهم ـ که از مکان أن حضرت مطلع بوده، ومي دانسته اند که آن حضرت کجا تشريف دارند، با وجود اين، آن حضرت را در آن مکان رؤيت نمي کردند.

در (غيبت کبري) هم امکان دارد که نسبت به اغلب واکثر مردم، غيبت به همين صورت باشد ودر بعضي فرصتها ومناسبات وبعضي ازمنه وامکنه، نسبت به بعضي از افراد، امکان رؤيت جسم حاصل باشد، چه آنکه در حال رؤيت، آن حضرت را بشناسند (که به ندرت اتفاق مي افتد) يا اينکه بعد از تشرف وسعادت ديدار ملتفت اين موضوع شوند، يا اصلا توجه پيدا نکنند.

اخبار وحکايات معتبر، اين تفصيلات را روشن مي سازد، البته بر حسب بعضي از اخبار، در (موسم)، مانع رؤيت جسم مرتفع مي شود، ولي با ديدن جسم ايشان، کسي آن حضرت را نمي شناسد.

مطلبي که توجه به آن لازم است اين است که: غيبت جسم، بدون اعجاز وخرق عادت واقع نمي شود، اما پنهان شدن نام وعنوان وناشناخته بودن، به طور عادي نيز واقع مي شود، هر چند در بعضي مواقع، استمرار آن يا جلوگيري از التفات اشخاص به استعلام وطلب معرفت، محتاج به خرق عادت وتصرف در نفوس است که خداوند قادر متعال براي تحقق اراده خود وحفظ وليّ امر ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ تمام اسباب عادي وغير عادي آن را به توسط خود آن حضرت ويا مستقيماً ـ هر طور که مصلحت باشد ـ فراهم مي سازد.

(وما ذلک علي الله بعزيز)

علت غيبت امام عصر با وجود آمادگي شرايط ظهور

سؤال:

(دوايت م. نلدسن) خاورشناس، پيرامون غيبت حضرت مهدي عليه السلام بياناتي دارد ودر آن به مناسبات متعدد اشاره کرده است. از جمله مطالب او اين است که: شيعه دورانهاي گوناگوني را پشت سر گذاشته، گاهي تشيع در اعتلا وقوت بوده است، مانند عصر (آل بويه) و(صفويه) وزماني ظلم وجنگ وفتنه وفساد، در ممالک اسلامي شايع بوده است، مثل اعصار جنگهاي صليبي ودوران هجوم ويورش مغول به شهرهاي ايران؛ مع ذلک امام مهدي ظهور نکرده اند، مانند آنکه علائم ظهور آشکار شده ولي امام ظاهر نشده باشند(7) او در اين زمينه سخنان ديگري از اين قبيل گفته ودر اذهان مردم پاره اي شبهه ايجاد کرده است.

جواب:

اصولاً بايد توجه داشت که سخنان خاورشناسان در مسائل اسلامي، بخصوص در مواردي که بر خلاف نظر محققان ودانشمندان مسلمان باشد، مورد اعتماد نيست؛ وبه اعترافات وسخنان آنها، صرفاً در برابر خودشان وبراي ملل ديگر، ودر مقام تأييد وآراء علماي اسلام مي توان استشهاد کرد، ولي در مقام تحقيق وکشف حقيقت، به چند جهت که ذيلاً يادآور مي شويم، گفتار آنان اصل نبوده وقابل استناد نمي باشد:

1ـ بسياري از خاورشناسان، عمّال استعمار وصهيونيسم وتبشير ودستگاه پاپ هستند واز جانب وزارت هاي مستعمرات يا مراکز ديگر حتي (يونسکو) ـ که تحت نفوذ کامل (صهيونيسم) قرار دارد ـ مأموريت دارند که عليه السلام ومسلمانان کتاب ورساله ومقاله بنويسند.

اين دسته از خاورشناسان، پيشقراول استعمار وغرب زدگي بوده ودر جدا کردن مسلمانان از فرهنگ وآداب اسلام وتضعيف علائق اسلامي وکم کردن التزام مسلمانان از فرهنگ وآداب اسلام وتضعيف علائق اسلامي وکم کردن التزام مسلمانان به احکام وتعاليم دين نقش مؤثري داشته، ونقشه هائي که عليه مسلمانان طرح کرده وپيشنهادهائي که بسا به صورت دلسوزي ودعوت به ترقي وتعالي مي دهند، از (سوء نيت) وخبث باطن آنها حکايت مي کند؛ ومتأسفانه گفته هاي آنها در مطبوعات وجرائد ومجلات غرب زده ومقلد ومزدور مسلمانان نيز منعکس مي گردد.

مثلاً يکي از آنها مردي است به نام (ماسينيون) که مأمور وزارت مستعمرات فرانسه بود. وي همان کسي است که پيشنهاد داد تا براي تجزيه وتفرقه ملل عرب وبراي متروک کردن لغت قرآن وبيگانه کردن مسلمانان از منطق قرآن وهدايتها وارشادات آن، بايد در هر منطقه از بلاد عرب، لغتهاي محلي را رسميت داد، تا به تدريج زبان قرآن ومنطق وتعليمات قرآن مهجور گردد وکسي چيزي از آن را درک نکند وهمه از آن بيگانه شوند.(8)

بعضي از اين مستشرقان مانند (جولد تسيهر) در کتابهائي که نوشته اند، مغرضانه مطالب را تحريف کرده اند ومانند (لامنس) سعي مي کنند که در تاريخ اسلام تصرف نموده وواقعيات را انکار کنند وافرادي را که خيانت کرده وبا مسيحيت همکاري داشته اند تبرئه نمايند، وحکومت هائي مثل حکومت (بني اميه) را شرعي ونمونه نظام اسلام معرفي کنند!

برخي ديگر فريبکارانه پيرامون اسلام کتاب نوشته وقصدشان اين بوده است که در يک يا دو مورد حسّاس، حقيقتي را مسخ يا تهمتي را به اسلام وارد کنند وبطوري آن را عرضه بدارند که حتي بسياري از مسلمانها هم ملتفت سوء نيت وغرض آنها نگردند

برخي هم به منظور سابقه سازي براي اقليتهائي که اختراع کرده يا تحت الحمايه ومزدور وجاسوس خود قرار داده اند، به استشراق مي پردازند وبراي اين اقليت ها، تاريخ ونفوذ ودين جعل مي نمايند چنانکه در مورد وهابيها، قادياني ها، بهائي ها، شيخي ها وحتي صوفيها کوتاهي نکرده ودر خيانتها وجاسوسي هاي بزرگ، از آنها بهره برده اند.

2ـ گروه ديگري از (خاورشناسان) به واسطه قلّت اطلاع، وضعف بررسي، اظهار نظرهاي غلط وجاهلانه ودور از حقيقت مي نمايند؛ وبسا که صلاحيّت علمي وحدود اطلاعاتشان، از حد مسافرت عادي به چند کشور شرقي وکارمندي يک سفارتخانه يا يک مؤسسه در يک کشور شرقي، تجاوز نکند.

بديهي است که بررسي ها وآراء اين افراد، عاميانه ومبتذل وبي ارزش است. ولي با اينهمه، غرب زدگان شرق، چون شيفته هر رأي ونظري مي باشند که صاحبش اسم فرنگي داشته باشد وبه او (مِستر) يا (مِسيو) يا (مِسيس) يا (مادام) بگويند، به گفتار ونوشته هاي آنان به نظر احترام نگريسته ومثل اصل مسلمي مي پذيرند.

3ـ گروه ديگري را تعصّب مسيحيت، کور وکر کرده وبراساس تعصّب، از تحريف وقلب حقايق وبستن هرگونه تهمت وافترا به مسلمانان، باک ندارند.

4ـ بعضي از (خاورشناسان) به کاوش وتجسّس از آراء غير مشهور پرداخته واسامي ونام هاي فرقه هاي از بين رفته يا وجود نيافته را زنده مي نمايند واين کار را به به نظر خود کشفي شمرده ومسلمانان را متهم مي سازند.

5ـ برخي ديگر در مقام ايجاد تفرقه بين مسلمانان وآنان را در برابر ومقابل يکديگر قراردادن وبه اتحاد اسلامي ضربه زدن، در بلاد اسلام گردش مي کنند؛ واز اين فرقه يا اهل اين منطقه چيزي را شنيده يا نشنيده، به فرقه ديگر واهل منطقه ديگر مي رسانند وتخم عداوت وکينه وبدبيني را بين آنها مي پاشند.

6ـ بعضي ديگر براي اينکه وضع موجود را متزلزل ساخته وشعائر اسلامي را تضعيف نمايند در گذشته ها وسوابق بسيار دور ملل وجوامع تجسّس مي کنند؛ وسپس با تجديد آن گذشته ها، فرهنگ مرده وکهنه را به آنها عرضه مي دارند ومردم را عقب گرا مي نمايند والتزام وتعهدشان را به سنن وشعائري که به آن ملتزم ومتعهد هستند، ضعيف مي سازند وسرگردان وبي علاقه وبي شخصيتشان کرده، خصائص ديني وقومي آنها را از آنان سلب مي نمايند.

7ـ معدودي مستشرقين بي غرض نيز هستند که تا حدودي صلاحيّت بررسي وکاوش دارند ومقصودشان کشف حقايق وتحقيق ساده است که بر حسب درجات معلومات وتخصّصي که دارند، نوشته هاي آنها ارزش دارد؛ ولي با وجود اين، نوشته هاي اين افراد نيز خالي از اشتباه نيست ونياز به تحقيق وتلخيص دارد، هر چند بررسي هاي آنها در بعضي از رشته ها مفيد، ومخصوصاً براي رفع تهمتهائي که قرنها مسيحيت متعصب وخودخواه به اسلام زده است، سودمند مي باشد.

پس از اين مقدمه مي گوييم: از بررسي کتاب (عقيدة الشيعه) استفاده مي شود که نويسنده، با اينکه شانزده سال در (مشهد مقدس) اقامت داشته است، ولي مسائل را با عينک حقيقت بيني مطالعه ننموده وحتي مانند يک فرد نه مسلمان ونه مسيحي دنبال تحقيق نبوده، بلکه اسلام ومجامع اسلامي وبرنامه وآداب مسلمانان را، از ديدگاه يک نفر مسيحي مأمور وگزارشگر، مطالعه مي کرده است.

لذا، اگر چه در بعضي موارد به ناچار اعترافاتي دارد واز خلال نوشته هايش حقايق بسيار روشن مي شود؛ ولي چون حقانيت اسلام را قبول نداشته وبررسي او هم براي حقيقت شناسي ورسيدن به دين حق نبوده است، در توجيه وتفسير مسائل وحوادث، چنان روشي را پيش گرفته است که به (آشکار شدن بطلان کليسا ومسيحيت کنوني وحقانيت اسلام) منتهي نگردد.

اينگونه بررسي وتحقيق در عقايد وآراء وجهات افتراق فِرَق، کار سازمانهاي شرق شناسي تبشير واستعمار را آسان مي سازد وآنان را در راه گسترش نفوذ وتسلط برکشورهاي شرقي ياري مي دهد.

کتاب (عقيدة الشيعه) بايد مورد نقد وبررسي دقيق محققان شيعه قرار بگيرد؛ وپيرامون اشتباهات وغرض ورزيهائي که در آن است، توضيحات لازم داده شود.

نويسنده در قسمتهاي مختلف اين کتاب، به گفته هاي خاورشناسان مغرض يا اشتباهکاري همچون: ارنولد، لامنس، نيکلسون، جولد تسيهر، براون، موير، مرغليوث، نيکلين، لسترينج، برتن، ماکدونالد فريدلاندر، بروکلمن، ستانلي لين بول، سريري سايکس، بردليم رمزي وهيوارث، نيز استناد کرده وبه نتايج بررسي هاي آنها اعتماد نموده است.

در بين خاورشناسان نامبرده، افرادي هستند که در قلب حقايق وتحريف مطالب وغرض ورزي ودشمني با اسلام ومسلمين، مشهور ومعروفند.

اين مطالبي که او پيرامون غيبت امام عليه السلام در صفحه 348 و349 کتاب مزبور نگاشته است، نمونه اي از اشتباهات او يا غرض ورزيها ودشمنيهاي او با شيعه ومسلمانان است.

زيرا هر کس در عقايد شيعه واخبار واحاديث راجع به غيبت حضرت صاحب الامر عليه السلام وکتابهائي که در اين موضوع نوشته شده، بررسي مختصر هم کرده باشد، مي فهمد که مسأله انتظار وشرايط وبرنامه آن، از ديد شيعه ومنطق احاديث واخبار، از اين مناسبتها که (نلدسن) ذکر کرده است، گسترده تر بوده، با اوضاع عمومي جهان ارتباط دارد ويک مسأله طائفه اي ومنطقه اي، ومربوط به گوشه اي از جهان نيست، بلکه مسأله تمام زمين وتمام جهان وانقلاب جهاني مطرح است؛ مسأله مهدويت با حکومت (آل بويه) وسلطنت (صفويه) با فرض اينکه برنامه کار آنها تا حدودي به نظام حکومت اسلام نزديک بوده واحکام اسلام ونظام اسلام را تا آنجائي که حکومت واستبداد آنها در مخاطره قرار نگيرد پياده مي کردند ارتباط ندارد.

در مسأله آمادگي براي ظهور حضرت مهدي عليه السلام بايستي غير از منطقه حکومت (آل بويه) و(صفويه)، وضع سائر مناطق وامکانات بسيار ديگر را نيز در نظر گرفت، تا معلوم شود که اين ظهور، در آن زمانها انجام پذير نبوده است. علاوه برآنکه حضور آن حضرت يک ظهوري است که حصول تمام شرايط وزمينه ها ووقت آن را، فقط خدا مي داند.

همچنين از نظر جنگ وفتنه وفساد وبيدادگري وخونريزي، وضع منطقه خاصي را نمي توان در نظر گرفت وشرايط ظهور را مساعد شمرد؛ زيرا که هميشه کم وبيش اين حوادث بوده وهست، در منطقه اي حکومت شر وظلم وفساد وجود دارد ودر منطقه ديگر حکومت بالنسبه معتدل تر به چشم مي خورد. اينها مناسباتي نيست که در آن، براي آن، ظهور کلي عدل وآرامش ونظام اصلح صورت پذير باشد.

در (جنگهاي صليبي)، ظلم وجور به اصطلاح عرفي، حتي در مناطق طرفين وجود نداشت، اگر چه ظلم وجور به معني حقيقي وجود داشت ـ چون همه آن حکومتها براساس استضعاف واستبداد بودند ـ اما رشد جوامع به حدّي نبود که آن را درک کنند، وسنگيني وفشاري را که آن حکومتها بر روح انسان دارد، احساس نمايند؛ ومعدودي هم از مردمان آشنا با منطق حقيقي قرآن، اگر چه درک مي کردند، ولي در اقليت محض بودند وجنگهائي را هم که آتشش روشن بود، عدل وحق خواهي مي شمردند.

در (هجوم مغول) نيز وضع به همين گونه بود، تأسيس حکومت جهاني اسلام وانقلاب عظيم توحيدي آن، امکان پذير نبود؛ وهمان مردمي که گرفتار اين حمله بودند، اين مسائل عالي را درک نمي کردند.

بر افرادي که به نسبت از اخيار شمرده مي شدند، افکار ضعيف پرور واز بين برنده شهامت وشجاعت وطرز تفکر درون گراي صوفيانه مسلط بود، که از عالم پهناور اسلام، حال مقاومت ودفاع از چنين يورشي را سلب کرده بود.

چنانکه داستان قتل شيخ (نجم الدين صوفي) در مسجد جامع واهانتهائي که از جانب مغول به قرآن مجيد ومقدسات اسلام شد، نمونه اي از اين وضع اسفناک وافکار منحرف وراکد مسلمانان است.

غرض اينکه، زمينه براي حکومت جهاني اسلام فراهم نبود؛ نه افکار وانديشه ها وسطح بينش وبصيرت ورشد مردم آماده بود، ونه مردم، حاضر به فداکاري وهمکاري در اين سطح جهاني بودند.

چنانکه گفتيم ما نمي توانيم اين شرايط را از هر جهت به دست بياوريم، وحصول تمام آن مقدمات را در يک عصر معين پيش بيني کنيم، که مثلاً در چند قرن وچند هزار سال فراهم مي شود. واينکه بشر بايد چه کلاسها ومکتبهائي را ببيند وچه رژيمهائي را پشت سر بگذارد، از اينکه آنها بتوانند اصلاحات را در سطح واحد وبه نفع تمام بشريت انجام دهند، مأيوس گردد وخود را براي استقبال از آن عصر علم وپاکي وعصر فضيلت وعدالت آماده کند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد:

(ما أطول هذا العناء وأبعد هذا الرجاء(9)  چه طولاني ودراز است اين رنج وچه دور است اين اميد).

اين همه اخبار که در آنها اين جمله وارد شده است:

(يملا الله به الارض قسطاً وعدلاً بعد ما ملئت ظلماً وجور((10)  خدا پر مي کند به وسيله او زمين را از قسط وعدل بعد از اينکه پر شده باشد از ظلم وجور).

ومانند اين فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام که مي فرمايد:

(ذاک حيث تکون ضربة السيف علي المؤمن أهون من الدرهم من حلّه ذاک حيث يکون المعطي أعظم أجراً من المعطي ذاک حيث تسکرون من غير شراب بل من النعمة والنعيم وتحلفون من غير اضطرار وتکذبون من غير احراج ذاک اذا عضکم البلاء کما يعض القتب غارب البعير(11)  اين (ظهور وفرج) هنگامي به وقوع مي پيوندد که ضربت شمشير بر مؤمن آسانتر است از بدست آوردن يک درهم حلال. اين وقتي است که عطا شونده، اجر ومزدش، از عطا کننده عظيم تر باشد. اين هنگامي است که مست مي گرديد از غير شراب، بلکه از نعمت ونعمي، وسوگند ياد مي کنيد نه از روي ناچاري، دروغ مي گوئيد، نه از جهت ضرورت. اين در زماني است که بلاء شما را بگزد، چنانکه پالان، کوهان شتر را مي گرد).

اين احاديث دور نمائي از وضع آن زمان است. اما چه اسباب وشرايطي فراهم مي شود که در زمين پر از ظلم وجور شود، واين سختيها وتغييرات پيش بيايد واين اسباب وشرايط، مقدماتش از چه زمان فراهم مي شود؟ به نظر مي رسد که مرور اعصار وتحولات وپيدايش مکتبهاي گوناگون ورژيمها ونظامات در قرنها ودورنها، اين اسباب را آماده مي سازند وجهان را براي اين ظهور عظيم آماده مي نمايند.

(نلدسن) بدون توجه وبررسي اين دقايق ونکات وجواب موضوع يا با توجه به اينها وبصورت مغرضانه مانند آنکه علائم ونشانيهاي ظهور آشکار شده باشد وامام عليه السلام ظاهر نشده باشد، در اينجا سخن گفته است وافکار افراد بي اطلاع وشيعه نشناس را گمراه کرده وتحقيق وبررسي را بدنام ساخته است.

بديهي است که مسلمانان آگاه، در مورد نوشته ها وکتابهاي (خاوشناسان) که بيشتر يا مغرض، يا بي اطلاع هستند، به دستور: (فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون أحسنه، اولئک الذين هداهم الله واولئک هم اولوا الالباب)(12) ((اي رسول ما) بشارت رحمت ده بر آن بندگاني که چون سخن بشنوند نيکوتر آن را عمل کنند، آن کساني که خدا آنان را به لطف خاص خود هدايت فرموده وآنان نيز به حقيقت، خردمندان عالمند).

پاورقى:‌


(1) منتخب الاثر، ف4، ب3، ص400، ح13.
(2) وهنگامي که قرآن را قرائت مي نمائي ما در ميان تو وکساني که ايمان به آخرت نمي آورند، پرده پوشيده وپنهاني قرار مي دهيم. سوره بني اسرائيل آيه45.
(3) مجمع البيان، روح المعاني، والدر المنثور.
(4) سيره ابن هشام، ج1، ص378 و379، وروايات ديگري از (ابن مردويه)، (بيهقي)، (ابي يعلي)، (ابي نعيم)، (ابي شيبه)، و(دارقطني)، در الدر المنثور در تفسير آيه شريفه نقل شده است.
(5) سيره ابن هشام، ج2، ص95 و96. طبقات ابن سعد، ج1، ص228. کامل ابن اثير، ج2، ص103. واز کتب معاصرين: مع الانبياء في القرآن، ص367.
(6) التبيان، الدر المنثور، نور الثقلين. مجمع البيان وتفاسير ديگر.
(7) کتاب (عقيده الشيعه)، ص348 و349.
(8) چنانکه تغيير خط والفبا که در ترکيه عملي شد واکنون هم استعمار آن را در نقاط ديگر زمزمه مي کند، به همين منظور بود که جامعه (تُرک) از اسلام وقرآن مجيد وکتابها ومعارف اسلام بيگانه گردد وخيال استعمار وغرب ومسيحيت از جانب او راحت باشد و(سلطان محمد فاتح) ديگر پيدا نشود.
(9) نهج البلاغه صبحي صالح، خطبه187.
(10) منتخب الاثر، ف2، ب1.
(11) نهج البلاغه، صبحي الصالح، خطبه187.
(12) سوره زمر آيه17 و18.