اميد عدل

هادى نجفى

- ۱۲ -


شهر قم پيش از ظهور

به نقل از امام صادق عليه السلام است که سخن از کوفه به ميان آورد، وفرمود: (سَتَخْلُو الْکُوفَةَ(311) مِنَ الْمُؤْمِنينَ ويَأْزِرُ عَنْهَا الْعِلْمُ کَما تَأْزِرُ الْحَيَّةُ في حُجْرِها، ثُمَّ يَظْهَرُ الْعِلْمُ بِبَلَدَةٍ يُقالُ لَها: قُمْ، وتَصيرُ مَعْدِناً لِلْعِلْمِ والْفَضْلِ، حَتّي لا يَبْقي فِي الْأَرْضِ مُسْتَضْعَفٌ فِي الدّينِ حَتَّي الْمُخَدَّراتِ فِي الْحِجالِ، وذلِکَ عِنْدَ قُرْبِ ظُهُورِ قائِمِنا؛

فَيَجْعَلُ اللَّهُ قُمْ وأَهْلَهُ قائِمينَ مَقامَ الْحُجَّةِ، ولَوْلا ذلِکَ لَساخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِها، ولَمْ يَبْقَ فِي الْأَرْضِ حُجَّةٌ، فَيَفيضُ الْعِلْمُ مِنْهُ إِلي سائِرِ الْبِلادِ فِي الْمَشْرِقِ والْمَغْرِبِ، فَيَتِمُّ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَي الْخَلْقِ، حَتّي لا يَبْقي أَحََدٌ عَلَي الْأَرْض لَمْ يبْلغ إِلَيْهِ الدّين والْعِلْم، ثُمَّ يظهر الْقائِم ويسير(312) سَبَباً لِنقمَةِ اللَّهِ وسَخَطِهِ عَلَي الْعِباد؛ لِأَنَّ اللَّهَ لا يَنتقم مِنَ الْعِبادِ، إِلّا بَعْد إِنْکارهِمْ حُجَّة).(313)

(به زودي شهر کوفه از مؤمنان خالي مي گردد، وبه گونه اي که مار در جاي گاه خود فرو مي رود، دانش نيز اين چنين از کوفه رخت بر مي بندد، واز شهري به نام قم آشکار مي شود، آن سامان، معدن فضل ودانش مي گردد، به نحوي که در زمين، کسي در استضعاف فکري به سر نمي برد - حتّي نوعروسان در حجله گاه خويش -.

واين قضايا نزديک ظهور قائم ما به وقوع مي پيوندد، خداوند، قم واهلش را (براي رساندن پيام اسلام)، قائم مقام حضرت حجّت مي گرداند، اگر چنين نشود، زمين، اهل خود را فرو مي بُرد، ودر زمين، حجّتي باقي نمي ماند. دانش از اين شهر به شرق وغرب جهان منتشر مي گردد، بدين سان بر مردم، اتمام حجّت مي شود، وهيچ کسي باقي نمي ماند که دين ودانش به وي نرسيده باشد.

آن گاه قائم ظهور مي کند، وظهور وي، باعث خشم وغضب خداوند بر بندگان مي شود؛ زيرا خداوند از بندگانش انتقام نمي گيرد، مگر پس از آن که آنان، وجود حجّت را انکار نمايند).

او زمين را از عدل وداد مي آکند

به نقل از عبداللّه بن عمر است که گفت: حسين بن علي عليهما السلام را شنيدم که مي فرمود: (لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيا إِلّا يَوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ - عَزَّ وجَلَّ - ذلِکَ الْيَوْمَ، حَتّي يَخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدي، فَيَمْلَأُها عَدْلاً وقِسْطاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً؛ وکَذلِکَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله يَقُولُ).(314)

(اگر از عمر دنيا چيزي باقي نمانده باشد، مگر تنها يک روز، خداوند عزّ وجلّ آن روز را طولاني کند، تا آن که مردي از فرزندانم خروج کند؛ پس زمين را مالامال از عدل وداد کند، به همان گونه اي که از بيداد وستم لبريز شده است؛ اين را از پيامبر خداصلي الله عليه وآله شنيدم که چنين مي فرمود).

او عيسي بن مريم را امامت کند

به نقل از پيامبر خداصلي الله عليه وآله است که آگاه فرمود امامان را به خروج مهدي، پايان بخش پيشوايان که زمين را پُر از عدل وداد کند، همان گونه که لبريز از ظلم وستم گشته است، واين که عيسي عليه السلام در هنگامي که خروج وظهور فرمايد، بر وي نازل شده، وپشت سر او نماز مي گزارد.(315)

صاحب عيون المعجزات مي نويسد: (واين، روايتي است که به خاطرشهرت آن، شيعيان وعالمان وغير عالمان، واهل سنّت، وخاصّ وعام، وپيران وکم سالان بر آن، اتّفاق کرده اند).(316)

ودر حاشيه الفتح المبين مي نويسد: (ودر روايتي آمده است که:

(يَنْزِلُ بَعْدَ شُرُوع الْمَهْديّ فِي الصَّلاةِ، فَيَرْجِعُ الْمَهْديُّ الْقَهْقَري، لِيَتَقَدَّمَ عيسي عليه السلام، فَيَضِعُ عيسي يَدَهُ بَيْنَ کِتْفَيْهِ، ويَقُولُ لَهُ: تَقَدَّمْ)؛

(او پس از آن که مهدي آغاز به نماز کرد، نازل مي شود؛ پس مهدي، عقب عقب مي آيد، تا عيسي عليه السلام پيش رود؛ پس عيسي دستش را ميان دو کتف او مي نهد، وبه او مي فرمايد که پيش ايستد).

وپيش از نقل اين روايت مي گويد: (ونازل گشتن او، نزديک نماز صبح است؛ پس در پشت سر مهدي، نماز مي گزارد)... الي آخر.(317)

رجعت مؤمنان

به نقل از مُفضّل بن عمر است که گفت: سخن از حضرت قائم عليه السلام وکساني از اصحاب ما که در انتظار او فوت کردند به ميان آمد؛ پس ابوعبداللّه (امام صادق) عليه السلام به ما فرمودند: (إِذا قامَ أُتِيَ الْمُؤْمِنُ في قَبْرِهِ، فَيُقالُ لَهُ: يا هذا! إِنَّهُ قَدْ ظَهَرَ صاحِبُکَ، فَإِنْ تَشاءَ أَنْ تَلْحَقَ بِهِ فَالْحَقْ، وإِنْ تَشاءَ أَنْ تُقيمَ في کَرامَةِ رَبِّکَ فَأَقِمْ).(318)

(هنگامي که قيام فرمود، بر قبر مؤمن مي رود، وبه او مي فرمايد: اي مرد! همانا که صاحب تو ظهور کرده است؛ پس اگر خواهي، بدو بپيوند، واگر خواهي، در کرامت پروردگارت باقي باش).

بيعت با مهدي موعود

مُفضَّل بن عمر جُعفي روايت کرده است که از ابي عبداللّه جعفر بن محمّد (امام صادق) عليه السلام شنيدم که مي فرمود: إِذا أَذِنَ اللَّهُ - تَعالي - لِلْقائِمِ فِي الْخُرُوجِ، صَعِدَ الْمِنْبَرَ، فَدَعَا النَّاسَ إِلي نَفْسِهِ، وناشَدَهُمْ بِاللَّهِ، ودَعاهُمْ إِلي حَقِّهِ، وأَنْ يَسيرَ فيهِمْ بِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله، ويَعْمَلَ فيهِمْ بِعَمَلِهِ؛ فَيَبْعَثُ اللَّهُ - جَلَّ جَلالُهُ - جِبْرَئيلَ حَتّي يَأْتِيَهُ؛

فَيَنْزِلُ عَلَي الْحَطيمِ يَقُولُ: (إِلي أَيِّ شَيْءٍ تَدْعُو؟)؛

فَيُخْبِرُهُ الْقائِمُ - عَجَّلَ اللَّهُ تَعالي فَرَجَهُ الشَّريف -.

فَيَقُول جِبْرَئيلُ: (أَنَا أَوَّلُ مَنْ يُبايِعُکَ(319)، ابْسُطْ يَدَکَ)؛

فَيَمْسَحُ عَلي يَدِهِ؛

وَقَدْ وافاهُ ثَلاثُ مِائَةٍ وبَضْعَةَ عَشَرَ رَجُلاً، فيُبايِعُونَهُ، ويُقيمُ بِمَکَّةَ، حَتّي يَتِمَّ أَصْحابُهُ عَشَرَةَ أَلْفَ نَفْسٍ؛ ثُمَّ يَسيرُ مِنْها إِلَي الْمَدينَةِ).(320)

هنگامي که خداوند متعال، قائم را به خروج، اذن مي دهد، وي از منبر بالا رفته، ومردمان را به سوي خود فرا مي خوانَد، وبه خدا سوگند مي دهد، وآنان را به حقّ خويش مي خواند، واز اين که با سيرت پيامبر خداصلي الله عليه وآله در ميانشان رفتار کند، وبا عملِ او با آنان عمل کند، سخن مي گويد؛ پس خداوند - جلّ جلاله - جبريل را مي فرستد تا به نزد او رود.

او در سرزمين حطيم بر حضرت نازل مي گردد، ومي گويد: ((مردمان ر) به چه مي خواني؟)؛

پس قائم - عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف - به او خبر مي دهد.

جبريل مي گويد: (من نخستين کسي باشم که با تو بيعت کند، دستت را دراز کن)؛ پس بر دستش دست مي کشد.

در اين هنگام، سي صد وچند نفري که نزد او حاضر شده اند، با وي بيعت مي کنند، واو در مکّه، اقامت مي فرمايد، تا وقتي که يارانش به ده هزار نفر برسد؛ پس از آن است که به سوي مدينه مي رود.

مهدي موعود در نهج البلاغه

براي آگاهي از تمامي مطالبي که پيرامون امام زمان در نهج البلاغه وارد شده است مي توان به: فقيه ايماني، مهدي، مهدي منتظر در نهج البلاغه نگريست؛ اين کتاب را باسم هاشمي به زبان عربي ترجمه کرده، ومنتشر ساخته است؛ بيروت: دارالکتب الاسلامي، 1412ق (مترجم).

(يَعْطِفُ الْهَوي عَلَي الْهُدي، إِذا عَطَفُوا الْهُدي عَلَي الْهَوي، ويَعْطِفُ الرَّأْيَ عَلَي الْقُرْآنِ، إِذا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَي الرَّأْيِ).

وَمِنْها: (حَتّي تَقُومَ الْحَرْبُ بِکُمْ عَلي ساقٍ بادِياً نَواجِذُها مَمْلُوئَةً أخْلافُها، حُلْواً رَضاعُها، عَلْقَماً عاقِبَتُها.

أَلا وفي غَدٍ وسَيَأْتي غَدٌ بِما لا تَعْرِفُونَ: يَأْخُذُ الْوالي مِنْ غَيْرِها عُمَّالَها عَلي مُساويءِ أَعْمالِها، وتُخْرِجُ لَهُ الْأَرْضُ أَقاليذَ کَبِدِها، وتُلْقي إِلَيْهِ سِلْماً مَقاليدَها، فَيُريکُمْ کَيْفَ عَدْلُ السّيرَةِ، ويُحْيي مَيِّتَ الْکِتابِ والسُنَّةِ).(321)

(هواي (نفس) را به سوي هدايت برَد، در آن گاه که هدايت را به سوي هواي (نفس)برده اند، ورأي را به کتاب خدا باز مي گرداند، زماني که قرآن را به سوي رأي برده باشند).

واز اين (خطبه) است:

(تا آن که جنگ، بر شما روي آورد، به گونه اي که دندان هايش را بنماياند، پستان هايش پُر شير است ونوشيدنش دل پذير، ولي عاقبتي تلخ را در پي است.

بدانيد که فردا است که رُخ دهد، وفردايي با آن چه که نمي دانيدش به زودي بيايد؛ حکم روايي از غير از خاندان فرمان روايان بيايد، وکارگزاران آنان را به خاطر بدي کردارشان، بازخواست کند، زمين، پاره هاي جگرش را براي او بيرون ريزد، وکليدهايش را - از روي دوستي - بدو دهد، آن گاه شيوه دادگستري را بر شما بنمايد، وآن چه از کتاب وسنّت را که مُرده است، حيات بخشد).

ودر حاشيه نسخه اي از نهج البلاغه که در سال 499 هجري قمري توسّط حسين بن حسن بن حسين مؤدّب - از بزرگان نزديک به زمانه شريف رضي، گردآورنده نهج البلاغه - کتابت شده است، اين چنين نگاشته اند:

(اَلْواليّ هُوَ الْمَهْديّ عليه السلام)؛(322)

(والي، همان حضرت مهدي عليه السلام است).

وابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه مي نويسد: (اين، اشارت است بر امامي که خداوند وي را در آخرالزّمان مي آفريند، وهمو است که در اخبار وآثار، بدو وعده داده اند...).(323)

نيايش

صحيفه سجّاديّه، دعاي روز عرفه، ص47.

(اَللَّهُمَّ إِنَّکَ أَيَّدْتَ دينَکَ في کُلِّ أَوانٍ بِإِمامٍ أَقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبادِکَ، ومَناراً في بِلادِکَ بَعْدَ أَنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِکَ، وجَعَلْتَهُ الذَّريعَةَ إِلي رِضْوانِکَ، وافْتَرَضْتَ طاعَتَهُ، وحَذَّرْتَ مَعْصِيَتَهُ، وأَمَرْتَ بِامْتِثالِ أَوامِرِهِ، والْإِنْتِهاءِ عِنْدَ نَهْيِهِ، وأَلّا يَتَقَدَّمَهُ مُتَقَدِّمٌ، ولا يَتَأَخَّرَ عَنْهُ مُتَأَخِّرٌ، فَهُوَ عِصْمَةُ اللّائِذينَ، وکَهْفُ الْمُؤْمِنينَ، وعُرْوَةُ الْمُتَمَسِّکينَ، وبَهاءُ الْعالَمينَ.

اَللَّهُمَّ فَأَوْزِعْ لِوَلِيِّکَ، شُکْرَ ما أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيْهِ، وأَوْزِعْنا مِثْلَهُ فيهِ، وآتِهِ مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصيراً، وافْتَحْ لَهُ فَتْحاً يَسيراً، وأَعِنْهُ بِرُکْنِکَ الْأَعَزِّ، واشْدُدْ أَزْرَهُ، وقَوِّ عَضُدَهُ، وراعِهِ بِعَيْنِکَ، واحْمِهِ بِحِفْظِکَ، وانْصُرْهُ بِمَلائِکَتِکَ، وامْدُدْهُ بِجُنْدِکَ الْأَغْلَبِ.

وَأَقِمْ بِهِ کِتابَکَ وحُدُودَکَ، وشَرائِعَکَ وسُنَنَ رَسُولِکَ - صَلَواتُکَ اللَّهُمَّ عَلَيْهِ وآلِهِ -، وأَحْيِ بِهِ ما أَماتَهُ الظَّالِمُونَ مِنْ مَعالِمِ دينِکَ، واجْلُ بِهِ صَداءَ الْجَوْرِ عَنْ طَريقَتِکَ، واَبِنْ بِهِ الضَّرَّاءَ مِنْ سَبيلِکَ، وأَزِلْ بِهِ النَّاکِبينَ عَنْ صِراطِکَ، وامْحَقْ بِهِ بُغاةَ قَصْدِکَ عِوَجاً.

وَألِنُ جانِبَهُ لِأَوْلِيائِکَ، وابْسُطْ يَدَهُ عَلي أَعْدائِکَ، وهَبْ لَنا رَأْفَتَهُ، ورَحْمَتَهُ، وتَعَطُّفَهُ، وتَحَنُّنَهُ؛ واجْعَلْنا لَهُ سامِعينَ مُطيعينَ، وفي رِضاهُ ساعينَ، وإِلي نُصْرَتِهِ والْمُدافَعَةِ عَنْهُ مُکْنِفينَ، وإِلَيْکَ وإِلي رَسُولِکَ - صَلَواتکَ اللَّهُمَّ عَلَيْهِ وآلِهِ - بِذلِکَ مُتَقَرِّبينَ).

خدايا! تو در هر زماني، دينت را به دست رهبري برپاداشتي، او را نشانه اي براي بندگانت افراشتي، وچون مشعلي فروزان در شهرهايت داشتي؛ پس از آن که رشته او را به رشته خويش پيوند زدي، وي را سبب دست يابي به رضاي خويش گرداندي، طاعتش بر همگان واجب فرمودي، از نافرماني اش بيم دادي، به اطاعت از اوامرش، بازايستادن از نواهي اش، پيشي نجستن بر او، وواپس نماندن از او، فرمان دادي؛

پس او پناه گاه پناه جويان، ملجأ ايمانيان، دستاويز چنگ زنندگان وجمال جهانيان است.

خداوندا! وليّ خويش را به سپاس از آن چه بر او انعام کردي، وما را به شکر نعمت (وجود رهبر بر حقّ) الهام کن، واز نزد خويش، قدرتي ياري دهنده را بر او ارزاني دار، (دريچه هاي) کاميابي را - به آساني - بر او بگشا، او را به نيرومندترين تکيه گاه خويش مدد رسان، پشت گرمش ساز، بازويش را توان ده، به ديده لطفت مراقبت نما، به حفظ خويش حمايت فرما، با فرشتگانت ياري اش رسان، وبه نيرومندترين سپاهت مدد بخشان.

کتاب وحدود وشرايعت، وسنّت هاي پيغامبرت را - که صلوات بر او وخاندانش باد - به دست او برپا دار، وبه وسيله او، آن چه از نشانه هاي آيينت را که اهل تجاوز ميرانده اند، حيات بخش، از برکت وجودش زنگار ستم از طريقت خود بزدا، ناهمواري راه خويش برطرف فرما، به دست او آناني که انحراف از راهت گزيده اند را از راه بردار، وآنان که آهنگ ايجاد ناراستي کنند را از عرصه حيات، ريشه کن فرما.

دل او را در حقّ دوستانش نرم، ودستش را بر دشمنانش گشوده ساز؛ رأفت، رحمت، عطوفت ومهرباني اش بر ما ارزاني دار، وما را شنونده (فرمانش)، اطاعت کننده حضرتش، وپوينده راه خشنودي اش قرار ده، ودر ياري ودفاع از او مددکارمان باش، اين گونه است که به تو وپيغامبرت - که درودِ تو بر او وخاندانش باد - تقرّب جوييم.