مقدمه
از مهم ترين وظايف ومسؤوليت هاى (نائبان چهارگانه) در عصر (غيبت
صغرى)، دريافت وتحويل نامه هاى شيعيان، به امام عصر (عليه السلام)
ومتقابلاً پاسخ آنها به شيعيان بود. البتّه در عصرهاى پيش از (غيبت
صغرى) نيز يکى از مهم ترين راه ها براى ارتباط شيعيان با امامان
معصوم (عليهم السلام)، نامه ها ومکتوبات بود. به عنوان نمونه، (عبد
الرحمان بن حجّاج)، وکيل امام صادق (عليه السلام) وامام کاظم (عليه
السلام) در عراق، به علت رفت وآمدى که بين عراق ومدينه داشت، گاهى
به عنوان رابط، بين برخى از وکيلان - همچون (على بن يقطين) - با
امام کاظم (عليه السلام) ايفاى نقش مى کرد.
در يک مورد، على بن يقطين ضمن دادن نامه اى، از وى خواست که آن را
به امام کاظم (عليه السلام) در مدينه برساند.(1)
در موردى ديگر، على بن يقطين از دوتن به نام هاى (اسماعيل بن سلام)
و(ابن حميد)، براى رساندن نامه هاى شيعيان عراق به امام کاظم (عليه
السلام) بَهره برد.(2)
البته شيوه (ارتباط مکاتبه اى)، در موارد بسيارى به عنوان ابزارى
مطمئن، براى ارتباط ائمه (عليهم السلام) با نمايندگان شان وبالعکس،
پيش از عصر غيبت صغرى مورد بهره بردارى بود. نمونه يادشده درباره
(على بن يقطين)، نامه (عبد الله بن جندب)، به امام رضا (عليه
السلام) وپاسخ آن حضرت(3)
و... از اين مقوله است.(4)
اين روش ارتباطى، در مواقعى که ائمه هدى (عليهم السلام) در حبس يا
تحت نظر بودند، بيشتر کارآيى داشت.
امام کاظم (عليه السلام) از زندان، با يکى از وکيلانش به نام (خالد
بن نجيح) به طريق مکاتبه، تماس گرفته، اورا از نزديکى تاريخ وفاتش
مطّلع ساخت؛ هم چنين فرمود که امور خود را جمع بندى کرده وديگر از
کسى چيزى قبول نکند.(5)
در موردى ديگر، شخصى به نام (على بن سويد) به امام کاظم (عليه
السلام) - که در حبس بود - نامه اى نگاشته، مسائلى را پرسيد وحضرت
نيز پاسخ آن را به طور مخفى، از حبس به وى ارسال فرمود.(6)
البته حاصل بررسى تعداد مکاتبه هاى امامان (عليهم السلام)، اين است
که مکاتبات امام هادى وامام عسکرى عليهما السلام - که در پادگان
نظامى، تحت نظارت وکنترل بودند - از تعداد بيشترى برخوردار است. در
تأييد اين مطلب مى توان به آمار نامه ها وتوقيعات ائمه (عليهم
السلام)، در کتاب (معادن الحکمة فى مکاتيب الائمة (عليهم السلام))
اثر فرزند مرحوم فيض کاشانى (محمد بن محسن، معروف به علم الهدى) به
ترتيب زير توجه نمود:
نامه هاى امام على (عليه السلام)، متعدد است؛ وجلد اول اين کتاب
بدان اختصاص دارد. اين ناشى از وضعيت وشرايط خاصّ حضرت بود. اما
نامه هاى ديگر ائمه (عليهم السلام)، به ترتيب 7، 8، 3، 2، 18، 9،
15، 5، 19، 21 و22 است. بدين ترتيب تعداد نامه هاى عسکريّين عليهما
السلام در اين کتاب، 19 و21 عدد است. البته موارد متعدد ديگرى نيز
- غير از آنچه در اين کتاب آمده - در منابع مختلف به چشم مى خورد.
گفتنى است تعداد نامه هاى امام رضا (عليه السلام) (15 عدد) نيز
ناشى از وضعيت خاص آن حضرت است که به تبع انتقال به مروومسأله
ولايتعهدى پيش آمد. تعداد نامه هاى امام کاظم (عليه السلام) (9
عدد) نيز به علت محبوس بودن آن حضرت وشرايط سخت زندان است. البته
با اين وجود، همان گونه که اشاره شد، آن حضرت مکاتباتى از زندان،
با برخى از اصحاب ووکيلانش داشته است.
علاوه بر کتاب ياد شده، منابع ديگرى نيز به نقل ومعرفى توقيعات
پرداخته اند؛ همچون: کمال الدين وتمام النعمة از شيخ صدوق؛ کتاب
الغيبة از شيخ طوسى؛ الاحتجاج از طبرسى؛ کلمة الامام المهدى (عليه
السلام) از شهيد سيد حسن شيرازى؛ الزام الناصب از على يزدى حائرى؛
توقيعات مقدسه از جعفر وجدانى؛ مجموعه سخنان وتوقيعات وادعيه حضرت
بقية اللّه، از خادمى شيرازى؛ توقيعات خارج شده از سوى ناحيه
مقدّسه از مولى محمدباقر مجلسى و(توقيع الامام العسکرى (عليه
السلام) که همراه با وصاياى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به
امام على (عليه السلام)، به وسيله سيد حسن نياز طباطبايى منتشر شده
است. گذشته از آن که، منابع وجوامع روايى همچون بحارالانوار، وسائل
الشيعه، وافى ومستدرک الوسائل نيز مشتمل بر توقيعات ومکاتيب امامان
معصوم (عليهم السلام) مى باشند.
بيشترين تعداد مکاتبه ها وتوقيعات، مربوط به عصر، غيبت صغرى است.
دليل کثرت توقيعات ومکاتبه ها در اين عصر، آن است که به علّت غيبت
امام (عليه السلام)، روش ذکر شده، بهترين روش ارتباط شيعيان با
امام (عليه السلام) به واسطه وکيلان وسفيران آن جناب بود. عنوان
رايجى که درباره مکاتبه هاى امام دوازدهم (عليه السلام) وهمين طور،
مواردى از مکاتبه هاى امامان اخير شيعه، در منابع روايى به کار
رفته است؛ عنوان (توقيع) و(توقيعات) است. با توجّه به اهميت مسأله
توقيعات در عصر غيبت صغرى، ونقش مهم واساسى نائبان چهارگانه وديگر
نمايندگان حضرت حجت (عليه السلام) در انتقال توقيعات از ساحت قدس
امام (عليه السلام) به دست شيعيان، در اين نوشتار به بررسى ابعاد
مختلف اين مقوله، خواهيم پرداخت.
تعريف لغوى واصطلاحى واژه توقيع
(توقيع) از ريشه (وقع) وبه معناى اثر نهادن بر چيزى است؛ چنان که
تعبير (وقّع الوَبَرُ ظهر البعير؛ يعنى، اثر نهاد پشم شتر بر پشت
او.(7)
از اين رو، به کتابت ونامه نگارى نيز توقيع اطلاق شده است؛ زيرا که
در نتيجه اين عمل، قلم بر روى کاغذ اثر گذار مى شود. گاه اين واژه
(توقيع)، علاوه بر اصل کتابت نامه، به عمل کاتب در حذف زوايد نامه
نيز اطلاق مى شود؛ چرا که با اين کار، هدف اصلى از کتابت، به شخص
مکتوب اليه، انتقال داده شده واوتحت تأثير واقع مى شود.(8)
آنچه که بيشتر از موارد ديگر، از واژه توقيع، به اذهان متبادر مى
شود ومورد استعمال بوده؛ الحاقاتى است که در پاسخ به يک نامه، از
سوى شخصيت برترى - همچون امام يا حاکم وسلطان - ضميمه يک نامه مى
شود. اين الحاقات ممکن است به چند صورت باشد:
1. امضا ومُهر وى در آن باشد؛
2. شخص کاتب به يک صاحب منصب، براى رسيدگى به کارش ارجاع داده
باشد؛
3. عباراتى نظير (يُنظَر فى أمر هذا)، در آن باشد که امروزه با
جملاتى نظير (بررسى شود)، (پيگيرى شود)، (اقدام شود) و... بيان مى
گردد؛
4. يا پاسخ مجمل وکوتاه يا تفصيلى به سؤال يا درخواست موجود در
نامه داده شود. معمولاً موارد ياد شده، در ذيل، حاشيه، لابه لاى
سطور ويا پشت نامه ها نوشته مى شد.
مراجعه به منابع ادبى، مؤيد موارد ياد شده است. در موارد زير،
توقيع به معناى (امضاى سلطان بر يک نامه) به کار رفته است. بنا به
نقل لغت نامه دهخدا در تاريخ بيهقى چنين آمده است: (و(مواضعه)
نويسم تا فردا بر رأى عالى عرضه کنند وآن را جواب ها باشد به خطّ
خداوند سلطان وبه توقيع مؤکد گردد... وبونصر مشکان منشورش بنويسد
وبه توقيع آراسته گردد). چنان که در دوبيت زير نيز همين معنا، از
لفظ توقيع، اراده شده است:
توقيع باد نامت بر نامه ظفر
تاريخ يادگارت بر روزگار تيغ
(مسعود سعد)
هر که از درگاه عزّت يافت توقيع قبول
پيش درگاهش کمربندد به خدمت روزگار
(سنايى)
ودر موارد متعددى، واژه توقيع به معنى آنچه سلطان ورئيس، بر سر
نامه يا پشت آن، در جواب نويسنده نويسند، يا دهند؛ ويا جواب حکمت
آميز حاکم يا پادشاه به پرسش يا جواب دادخواهى کسى، به کار رفته
است؛ که از اين جمله است (توقيعات انوشيروان)، که کتابى است شامل
173 بند، از مرقوع وتوقيع يا پرسش وپاسخ که دستوران ومؤبدان در
امور مهم کشورى واجراى عدل بين مردم، از وى به امر خود اوسؤال کرده
اند وجواب داده است. فردوسى نيز اشاراتى به آن دارد:
چه بيمار زار است وما چون پزشک
به توقيع پاسخ چنين داد باز
به توقيع گفت آنچه هستند خرد
چه آن نامه نزديک قيصر رسيد |
|
زداروگريزان وريزان سرشک
که هستيم از لشکرى بى نياز
زدست اسيران نبايد شمرد
نگه کرد وتوقيع پرويز ديد.(9) |
ونقل شده که کاتبى ضمن نامه اى به (صاحب بن عبّاد)، نوشت: (ان
انساناً هلک وترک يتيماً واموالاً جليلة لا تصلح لليتيم)؛ ومقصود
کاتب آن بود که (صاحب بن عباد) را بر تصرّف اين اموال تحريک کند؛
ولى صاحب، در پاسخ چنين (توقيع) نمود: (الهالکُ رَحمهُ الله
واليتيم اصلحه الله والمال اثمره الله والساعى لعنه الله)!.(10)
چنان که در مقدمه گذشت، استعمال واژه توقيع، غالباً مربوط به
مکاتبات (ناحيه مقدسه) در عصر غيبت صغرى است؛ ولى پيش از آن نيز -
به خصوص در عصر امام عسکرى (عليه السلام) - اين واژه درباره نامه
هاى امامان (عليهم السلام) استعمال شده است.(11)
شيعيان معمولاً سؤالات فقهى، کلامى، دينى ويا مسائل ومشکلات شخصى
را، در نامه هايى نگاشته وبه وکيلان وسفيران ائمه (عليهم السلام)
تحويل مى دادند. آنان نيز گاه خود اين نامه ها را به امام (عليه
السلام) تحويل مى دادند. وگاهى مجموع چند نامه وچندين سؤال
ودرخواست را يک جا نگاشته، به محضر امام (عليه السلام) مى رساندند.
امام (عليه السلام) نيز پاسخ را در ذيل، حاشيه، پشت ويا لابه لاى
خطوط سؤال کتابت مى فرمود. از اين رو، اصطلاح (توقيع) درباره اين
گونه مکتوبات ائمه (عليهم السلام) رايج شده است. البته اطلاق اين
واژه، منحصر به مواردى نيست که امام (عليه السلام) در پاسخ به سؤال
يا درخواستى، چيزى بنگارد؛ بلکه چه بسا توقيعاتى - به خصوص از سوى
ناحيه مقدسه - صادر شده ومسبوق به سؤال يا درخواستى نيز نبود؛
مثلاً امام دوازدهم (عليه السلام) به عنوان تعزيت رحلت سفير اوّل،
توقيعى خطاب به فرزند وى (سفير دوّم) صادر فرمود که مسبوق به سؤالى
نيز نبود. همين طور، آخرين توقيعى که خطاب به سفير چهارم صادر شد
وضمن آن، پايان دوره غيبت صغرى اعلام گرديد، از اين قبيل توقيعات
است.(12)
چگونگى خط وکتابت نامه ها وتوقيعات
پس از بحث درباره معناى واژه توقيع، اين سؤال تداعى مى شود که آيا
توقيعات امام دوازدهم (عليه السلام) وهمين طور برخى از امامان
پيشين (عليهم السلام)، به قلم وخطّ مبارک خود ايشان، کتابت مى شده
ويا آن که همچون روش معمول نزد حاکمان وسلاطين، اصل مطلب از آنان
وکتابت از منشيان، سفيران ويا خادمان بوده است؟ بررسى روايات
تاريخى، اين معنا را به دست مى دهد که به طور يقين، در موارد
متعددى، خود ائمه (عليهم السلام) به قلم وخطّ شريفشان، نامه ها
وتوقيعات را کتابت فرموده وگاه تصريح به اين نکته نيز مى کردند. به
عنوان نمونه، امام هادى (عليه السلام) در ذيل نامه اش به (على بن
بلال) - پس از پايان سخن درباره نصب (ابوعلى بن راشد) به وکالت -
چنين مرقوم فرمود: (وَکَتَبْتُ بخطّى).(13)
چنان که در موارد ديگر، تعابير (کَتَبَ) يا (فَوّقع بخطٍّ أعرفه)
به کار رفته، که صراحت در مباشرت امامان (عليهم السلام) در کتابت
نامه ها وتوقيعات دارد.(14)
مؤيد ديگر آن که، امام عسکرى (عليه السلام)، در پاسخ (احمدبن اسحاق
اشعرى) - که دست خطى از آن جناب طلب نمود تا بدان وسيله، معيارى
براى تشخيص صحّت واصالت نامه هاى منسوب به حضرت داشته باشد - دست
خطى نگاشت وبه وى عطا فرمود. سپس قلم مبارک را پاک کرده وبه (احمد
بن اسحاق) داد؛ بدون آن که وى نيّت باطنى اش مبنى بر طلب قلم را
اظهار کرده باشد!(15)
اين نقل، حکايت از آن دارد که نامه ها وتوقيعات آن حضرت، معمولاً
به خطّ شريف خود ايشان بوده است؛ چنان که روايت (ابوالاديان) نيز
نشانگر آن است که امام عسکرى (عليه السلام) به هنگام رحلت، نامه
هاى زيادى مرقوم فرموده وبه وسيله وى، به مدائن ارسال نمود.(16)
با توجه به آنچه در بعضى از منابع کهن، درباره امام دوازدهم (عليه
السلام) مى خوانيم - که خط نامه ها وتوقيعات ايشان، عيناً شبيه خط
پدر گرامى شان بوده است -(17)
مى توان استنتاج کرد که توقيعات (ناحيه مقدسه) نيز غالباً به خط
شريف امام (عليه السلام) بوده است.(18)
شباهت خطّ شريف امام دوازدهم (عليه السلام) به خط پدر گرامى شان،
موجب آن مى شد که تشکيکات مربوط به صحّت انتساب توقيعات به حضرت،
کمتر به ذهن بيايد.(19)
گرچه گاهى، وجود زمينه هايى، موجب بروز چنين تشکيکاتى مى شد؛ به
عنوان نمونه، مى توان به جريان صدور توقيع ناحيه مقدسه در لعن
(احمد بن هلال) وکيل امام عسکرى (عليه السلام) وصوفى معروف نزد
شيعه، اشاره کرد. جايگاه وى موجب شده بود برخى از شيعيان، در اين
باره تشکيک روا دارند؛ لذا مکتوب مفصّل ديگرى، در تأييد مکتوب اوّل
صادر شد که اين تعبير در آن وجود داشت: (فانه لا عذر لأحد من
موالينا فى التشکيک فيما رَوى عنّا ثقاتُنا).(20)
پس شناخته بودن خطّ حضرت، شايد يکى از اسباب نفى معذوريت در تشکيک
بوده است.
از ديگر زمينه هاى تشکيک در صدور توقيعات ائمه (عليهم السلام)،
اقدام خائنانه برخى از وکيلان ائمه (عليهم السلام) بود. اين افراد
پس از مدتى وکالت، راه خيانت پيشه کرده وگاه به دروغ، توقيعى را به
امام (عليه السلام) نسبت مى دادند! ويا خود را واسطه صدور توقيع
امام (عليه السلام) معرفى مى کردند! براى مورد اوّل، مى توان به
توقيع دروغين (فارس بن حاتم) اشاره کرد که مشتمل بر اعلام دريافت
وجوه شرعى شيعيان منطقه (جبال) از سوى امام هادى (عليه السلام)
بود. امام (عليه السلام) طى مکتوبى، به تکذيب اين امر پرداخت.(21)
براى مورد دوّم نيز مى توان به اقدام (شلمغانى) در انتساب توقيع
صادر شده از سوى ناحيه مقدسه در جواب مسائل قمّى ها، به خودش اشاره
کرد! اين نيز طى مکتوبى، از سوى (ناحيه مقدّسه) تکذيب شد.(22)
طبق شواهدى که گذشت، گرچه کتابت نامه ها وتوقيعات، غالباً به
وسيله خود امامان (عليهم السلام) صورت مى گرفت؛ ولى شواهدى نيز
نشانگر آن است که اين امر، گاهى به وسيله پيشکاران، خادمان وسفيران
ائمه (عليهم السلام) انجام مى گرفت. از شواهد دالّ بر اين مدّعا،
روايت شيخ طوسى از (ابوغالب زرارى) است. وى نامه اى مشتمل بر
درخواست دعا از ناحيه مقدسه، براى رفع مشکل خانوادگى اش، به واسطه
(شلمغانى) به (حسين بن رَوْح) تحويل داد. اوهنگامى که از تأخير در
پاسخ، به شلمغانى شکوه کرد؛ وى در جواب گفت: (غم مخور که اين تأخير
به نفع تواست؛ چرا که اگر پاسخ زودتر داده شود، از ناحيه حسين بن
روح است واگر با تأخير همراه باشد، از ناحيه صاحب (عليه السلام)
است).(23)
چگونگى صدور وتحويل توقيعات
چنان که در پيش اشاره شد، مکتوبات حاوى سؤالات ودرخواست هاى
شيعيان، از طريق وکيلان وسفراى امامان (عليهم السلام)، به دست ائمه
(عليهم السلام) مى رسيد. در زمان حضور امام معصوم (عليه السلام)،
پس از تحويل اين مکتوبات، امام (عليه السلام) اقدام به پاسخ گويى
کرده، از طريق وکيلان يا پيک هايى مخصوص، آن را به شيعيان مى
رساندند. در مواردى، امام (عليه السلام) به طريق خرق عادت، عمل
کرده وبه جهت رعايت جهات امنيتى، يا مصالح ديگر - با توجه به علم
امامت - پاسخ سؤالات را قبل از آن که به امام برسد، مکتوب فرموده
وبه محض تقديم سؤال، پاسخ را تحويل مى دادند؛ نظير آنچه که درباره
امام کاظم (عليه السلام) نقل شده است: آن حضرت، پاسخ هاى از قبل
آماده شده براى نامه هاى ارسالى از عراق توسط (على بن يقطين) را،
به محض دريافت نامه ها، به آورندگان آنها تحويل داد.(24)
امام عسکرى (عليه السلام) نيز نامه هاى دربسته اهالى نيشابور را،
بدون رؤيت آنها پاسخ دادند.(25)
در عصر غيبت صغرى، مهم ترين واسطه تحويل نامه هاى شيعيان به امام
عصر (عليه السلام)، سفيران ناحيه مقدسه بودند. البته در مواردى نيز
نامه هاى سؤال يا درخواست، به واسطه برخى از خادمان يا کسانى که به
خانه حضرت رفت وآمد مى کردند، به محضرش رسانده مى شد. به عنوان
نمونه، (محمدبن يوسف شاشى)، نامه اى را به وسيله زنى که به بيت
امام (عليه السلام) رفت وآمد مى کرد؛ به نزد آن حضرت فرستاد وپاسخ
گرفت که بشارت به شفاى بيمارى اش بود.(26)
مدت زمان صدور توقيعات
پس از آن که سفيران، نامه هاى شيعيان را به امام (عليه السلام)
تحويل مى دادند؛ به طور طبيعى، مدتى مى بايست سپرى شود تا سفير اين
مکتوبات را بر امام (عليه السلام) عرضه کرده، پاسخ آنها را دريافت
دارد. اين مدت، در برخى نقل ها چند ساعت (مثلاً از صبح تا بعد از
نماز ظهر)(27)
ودر بعضى نقل ها سه روز،(28)
ودر برخى ديگر به طور مجمل، تعبير (بعد ايّامٍ)(29)
به کار رفته که حداقل آن، سه روز است. اين مدت، مدت معقول وطبيعى
براى عرضه سؤال به وسيله سفير ودريافت جواب بوده است.(30)
خرق عادت در صدور توقيعات
البته در مواردى نيز، ابزار خرق عادت، به ميان آمده وپاسخ ها در
مدت بسيار کوتاهى عرضه مى شد. به عنوان نمونه، در جريان صدور توقيع
در لعن (شلمغانى)، تعبير روايت چنين است: (خرج على يدالشيخ ابى
القاسم الحسين بن روح رضى الله عنه فى ذى الحجة سنة اثنى عشرة
وثلاثمأة فى ابن ابى العزاقر والمداد رطبٌ لم يجفّ)!(31)
که حاکى از سرعت صدور توقيع واعلام آن به شيعيان، حتى قبل از خشک
شدن جوهر، ونيز حاکى از ارتباط وثيق وتنگاتنگ سفير با ناحيه مقدسه
است. در مواردى نيز به محض خطور پرسش به ذهن سؤال کننده، پاسخ
متناسب با آن بر صفحه توقيع نقش مى بست! به عنوان نمونه، مى توان
به روايت صدوق از (ابوالحسين اسدى) اشاره کرد که در توقيع صادر شده
براى وى آمده بود: (لعنة الله والملائکة والناس اجمعين على من
استحلّ من مالنا درهماً). در اين هنگام، وى با خود گفت: اين لعن
مربوط به هر کسى است که حرامى را حلال بشمارد؛ پس در اين زمينه چه
امتيازى براى حضرت حجّت (عليه السلام) بر ديگران است؟! ووقتى
مجدّداً به توقيع نظر کرد، عبارت توقيع را بدين صورت تغيير يافته
ديد: (لعنة الله والملائکة والناس اجمعين على من اکل من ما لنا
درهماً حراماً).(32)
در مواردى، برخى از وکيلان به امر امام (عليه السلام)، سؤالات را
در کاغذى نوشته وزير سجّاده مى نهادند. پس از ساعتى، به ورقه سؤال
مراجعه کرده، پاسخ ها را بر روى آن ثبت شده مى يافتند؛ نظير آنچه
درباره (محمدبن فرج) رخ داد. وى وکيل الوکلاى امام هادى (عليه
السلام) بود وامام به وى فرموده بود: که براى اخذ پاسخ سؤالاتش، به
طريق ياد شده عمل کند.(33)
رابطه توقيعات با اعجاز ناحيه مقدسه، گاه به نحوديگرى بروز مى کرد.
در يک مورد، (حسن بن على وجناء)، براى اثبات صدق دعوى سفارت (حسين
بن روح)، به (محمد بن فضل موصلى) - که منکر اين امر بود - پيشنهاد
مى کند با قلم بى دوات، سؤالاتى را روى کاغذ نوشته وبه (ابن روح)
دهند تا پاسخ دهد. آنان اين کار را انجام مى دهند، وتا پس از نماز
ظهر صبر مى کنند. پس از اين مدت جواب آماده مى شود؛ با کمال شگفتى
جواب ها را دقيقاً مطابق آن سؤالاتى که در ذهن داشتند، مى يابند!(34)
در موردى ديگر، (ابوغالب زرارى) براى عرضه مشکلش به پيشگاه (ناحيه
مقدسه)، به خانه (ابن روح) مراجعه مى کند وبه امر دستيارش، نامش را
روى کاغذى مى نويسد. پس از بازگشت، توقيعى بر وى عرضه مى شود که در
آن، ضمن اشاره به مشکل او، بشارت به رفع آن آمده بود!.(35)
نقش دستياران امام عصر در صدور توقيعات
شواهدى نيز دال بر آن است که گاهى پاسخ توقيعات، به وسيله برخى از
وکيلان مبرّز ناحيه مقدسه داده مى شد؛ بدون آن که آنها را به محضر
امام (عليه السلام) عرضه کنند. البته اين امر تحت اشراف سفير
وبالتبع خود امام (عليه السلام)، انجام مى گرفت. به عنوان نمونه،
نامه اى در باره يکى از شيعيان قم - که منکر فرزندش شده ونسبت به
همسرش بدبين شده بود - به وسيله برخى از بزرگان اين شهر به (ناحيه
مقدسه) نوشته وارسال شد. پس از آن که اين نامه بر سفير سوم عرضه
شد، وى بدون نظر به آن، حامل نامه را به نزد (ابو عبد الله بزوفرى)
فرستاد. اونيز در پاسخ گفت: (فرزند، فرزند اواست؛ ودر تاريخ فلان
وروز فلان ومکان فلان مواقعه صورت گرفته وبه اوبگوکه نامش را محمّد
بگذارد). آن شخص، پس از بازگشت به قم، جريان را باز گفت.(36)
در صورتى که پاسخ به توقيعات، از سوى سفير انجام مى گرفت، معمولاً
فاصله عرضه سؤال تا صدور جواب، کمتر از زمانى بود که جواب از سوى
ناحيه مقدسه باشد. روايت مربوط به (ابوغالب زرارى) صريح در اين
معنا است.(37)
شواهدى، نشانگر آن است که گاهى سفير يا دستيار او، مجموعه سؤالات
ودرخواست ها را يک جا نوشته، به ناحيه مقدسه عرضه مى کرد وپاسخ ها
نيز در همان برگه وگاه در لابه لاى سطرهاى سؤالات، نوشته مى شد. در
روايت شيخ طوسى از (ابوغالب زرارى) آمده است که در دوران مخفى شدن
واستتار (حسين بن روح) - که وى (شلمغانى) را براى تماس با شيعه به
جاى خود نصب کرده بود - (ابوغالب) به همراه دوستش، به ملاقات
(شلمغانى) رفته، از وى طلب کردند که با (ناحيه مقدسه) مکاتبه وبراى
آنان طلب دعا کند. (شلمغانى) نيز در برگه اى اين درخواست را درج مى
کند. پس از چند روز که آن دوبراى دريافت پاسخ، به نزد اومى روند؛
وى آن برگه را خارج مى کند؛ در حالى که مسائل بسيارى در آن ثبت ودر
لابه لاى خطوط سؤال، پاسخ ها نوشته شده بود. از جمله آنها، پاسخ
خواسته (زرارى) ودوستش بود. اين در حالى بود که (زرارى)، از بيان
دقيق خواسته اش اجتناب کرده بود؛ ولى در پاسخ ناحيه، اشاره به
خواسته وى شده بود که اصلاح بين وى وهمسرش بود.(38)
بنا به نقل نجاشى، توقيعات صادره براى (محمد بن عبد الله حميرى)
نيز در لابه لاى سطرهاى سؤالات نگاشته شده بود.(39)
چگونگى دريافت توقيعات از امام عصر
يکى از مباحث اساسى درباره کيفيت صدور توقيعات، نحوه تماس سفير با
(ناحيه مقدسه) وتحويل نامه ها ونحوه دريافت پاسخ آنها است. البته
اسلوب وکيفيت عرضه سؤالات ونامه ها به وسيله سفيران بر امام عصر
(عليه السلام)، مجمل است وروايات نيز افق روشنى در اين زمينه، باز
نمى کند.(40)
شواهدى حاکى از آن است که سفيران عصر غيبت صغرى، ملاقات هاى حضورى
با امام عصر (عليه السلام) داشته اند؛ مثلاً هنگامى که از سفير
اوّل، درباره ملاقاتش با حضرت حُجّت (عليه السلام) سؤال مى شود، وى
در سخنانى همراه با گريه، مى گويد: بله اورا ديده ام؛ در حالى که
وصف وى چنين است....(41)
شبيه اين سؤال از سفير دوّم مى شود، واونيز به همين شکل پاسخ مى
گويد.(42)
در موردى ديگر، پاسخ مى دهد: (بله، آخرين عهد من با وى، در کنار
بيت الله الحرام بود؛ در حالى که به خداوند عرضه مى داشت: خداوندا!
آنچه که به من وعده داده اى، منجّز فرما).(43)
به طور قطع، سفير سوم وچهارم نيز توفيق ملاقات با شخص حضرت حجّت
(عليه السلام) را به کرّات داشته اند. به عنوان مؤيدى بر اين سخن،
مى توان به روايت شيخ طوسى اشاره کرد که نشانگر صدور توقيع مربوط
به لعن (شلمغانى) به وسيله (ابن روح) است؛ در حالى که وى در زندان
مقتدر عباسى به سر مى برد!(44)
محتمل ترين وجه آن است که امام، شخصاً وبه اعجاز، اين توقيع را در
زندان به وى رسانده باشد.
بدين ترتيب، شيوه طبيعى آن است که خود سفيران به طور سرّى
ومخفيانه، با امام (عليه السلام) ملاقات ونامه هاى حاوى سؤالات را
بر حضرتش عرضه کرده باشند. برخى از محققان،(45)
براى اين سخن، به دومرجّح تمسّک کرده اند:
1. غالباً پاسخ سؤالات، با قدرى تأخير عرضه مى شد، که نشان از
حرکتى طبيعى در عرضه سؤال بر امام (عليه السلام) واخذ جواب دارد؛
واگر در تمام موارد، صدور توقيعات همراه با اعجاز بود، تأخير حاصل
نمى شد.
2. برخى شواهد، حاکى از آن است که سفيران، بعضى مسائل عقيدتى ودينى
را از خود امام (عليه السلام) شنيده وبه ديگران عرضه مى کردند. به
عنوان نمونه، مى توان به سخن (حسين بن روح) به يکى از شيعيان اشاره
کرد - که درباره سخنان (ابن روح) واين که از جانب خود اواست يا از
جانب حضرت حجت (عليه السلام)، ترديد داشت - (ابن روح) در پاسخ
فرمود: (اگر از آسمان سقوط کنم وپرندگان مرا بدرند ويا باد مرا به
مکان دوردستى پرتاب کند، نزد من محبوب تر از آن است که از جانب خود
سخن گويم. اين که گفتم، از اصل، وشنيده شده از حجّت (عليه السلام)
است).(46)
پاورقى:
(1)
رجال کشى، تصحيح حسن مصطفوى، مشهد، 1348 ش، ص 431، ح 807
و808.
(3)
معادن الحکمة، محمد بن محسن فيض کاشانى، قم، انتشارات
جامعه مدرسين، ج 2، ص 145-147، ح 135 وص 172، ح 141.
(4)
همچون نامه امام رضا (عليه السلام) به (محمد بن سنان) در
پاسخ به نامه وى؛ همان، ج 2، ص 150، ح 136 از علل الشرايع،
ص 279، ص طبع قم؛ ونامه امام جواد (عليه السلام) به (ابو
على احمد بن حمّاد مروزى) در پاسخ به نامه مفصّل وى؛ همان،
ج 2، ص 199، ح 152 ونامه امام جواد (عليه السلام) به على
بن مهزيار اهوازى ومدح او؛ همان، ج 2، ص 200، ح 156، از
کتاب الغيبة، شيخ طوسى، بيروت، دار الکتاب الاسلامى، 1412
ق، ص 211؛ ونامه امام هادى (عليه السلام) به (على بن
بلال)؛ معادن الحکمة، ج 2، ص 235، ح 158 از توحيد صدوق، ص
459؛ ونامه امام هادى (عليه السلام) به (على بن عمرو
قزوينى) درباره (فارس بن حاتم قزوينى)؛ همان، ج 2، ص 230،
ح 162؛ ونامه امام هادى (عليه السلام) به (محمد بن فرج)
وهشدار به وى به جهت خطر دستگيرى؛ همان، ج 2، ص 244، ح
168-170 از کافى، ج 1، ص 500؛ ونامه امام عسکرى (عليه
السلام) به (اسحاق بن اسماعيل نيشابورى) وجمعى ديگر از
وکيلان؛ معادن الحکمة، ج 2، ص 266، ح 191 از رجال کشى، ص
575، ح 1088؛ ونامه هاى امام عسکرى (عليه السلام) به عثمان
بن سعيد عمرى؛ مناقب آل ابى طالب، محمد بن شهر آشوب سروى
مازندرانى، بيروت، دارالاضواء، 1405 ق، ج 4، ص 427 و428.
(5)
الخرائج والجرائح، ابوالحسن سعيد بن هبةالله، قطب الدين
راوندى، به تحقيق مؤسسة الامام المهدى (عليه السلام)، قم،
1409 ق، ج 2، ص 715.
(6)
معادن الحکمة، ج 2، ص 137 - 140 از رجال کشى، ص 283 وروضه
کافى، ص 124 - 126.
(7)
ر.ک. فرهنگ بزرگ جامع نوين، (ترجمه المنجد) ج 2، ص 2215.
(8)
ر.ک. تاج العروس، محمد مرتضى زبيدى، بيروت، دار مکتبة
الحياة، بى تا، ج 5، ص 549.
(9)
درباره موارد ياد شده ر.ک: لغت نامه دهخدا، واژه (توقيع).
(10)
تاج العروس، ج 5، ص 549.
(11)
ر.ک: معادن الحکمة فى مکاتيب الائمه (عليهم السلام)، ج 2،
ص 266، ح 191 از رجال کشى، ص 575، ح 1088؛ (حکى بعض الثقات
بنيشابور انّه خرج لاسحاق بن اسماعيل من ابى محمد (عليه
السلام) توقيع...).
(12)
ر.ک. تاريخ الغيبة الصغرى، محمد صدر، بيروت، دار المعارف،
1400 ق، ص 434؛ ودائرة المعارف تشيّع، زير نظر حاج سيد
جوادى، فانى وخرمشاهى، بنياد فرهنگى شط، تهران، 1369 ش، ج
5، ص 153-150.
(13)
رجال کشى، ص 513، ح 991.
(14)
کلمة الامام المهدى (عليه السلام)، شهيد سيد حسن شيرازى،
بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق، ج 1، ص 399.
(15)
الکافى، ابو جعفر محمد بن يعقوب کلينى، به تصحيح على اکبر
غفارى، تهران، 1377 ش، ج 1، ص 513، ح 27.
(16)
کمال الدين وتمام النعمة، ابو جعفر محمد بن على بن بابويه
قمى، به تصحيح على اکبر غفارى، قم انتشارات جامعه مدرسين،
1416 ق، ص 475، ح 25.
(17)
کتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 216.
(18)
در اين باره، ر.ک: تاريخ الغيبة الصغرى، ص 430 - 432.
(19)
ر.ک. دائرة المعارف تشيّع، ج 5، ص 150 - 153.
(20)
رجال کشى، ص 536، ح 1020.
(21)
همان، ص 525، ح 1007.
(22)
کتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 228.
(24)
رجال کشى، ص 436، ح 821.
(25)
مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 291.
(26)
الخرائج والجرائح، ج 2، ص 695، ح 9.
(27)
کتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 192- 193.
(30)
ر.ک. تاريخ الغيبة الصغرى، ص 435- 437.
(31)
کتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 252.
(32)
کمال الدين وتمام النعمة، ص 522، ح 51؛ الاحتجاج، ابو
منصور طبرسى، با تصحيح وتعليق سيد محمد باقر موسوى خرسان،
مشهد، نشر مرتضى، 1403 ه، ص 480.
(33)
کشف الغمه، على بن عيسى اربَلى، قم، نشر ادب الحوزه، 1364
ش، ج 3، ص 261.
(34)
کتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 192 - 193.
(35)
همان، ص 184؛ الخرائج والجرائح، ج 1، ص 479- 480، ح 20.
(36)
کتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 187.
(39)
نجاشى در رجال خود، در ذيل عنوان (محمد بن عبد الله حميرى)
چنين آورده: (کان ثقة وجهاً کاتَبَ صاحبَ الامر (عليه
السلام) وساله مسائل فى ابواب الشريعة، قال لنا احمد بن
الحسين: وقعت هذه المسائل الى فى اصلها والتوقيعات بين
السطور...)؛ ر.ک. رجال نجاشى، قم، مکتبة الداورى، بى تا، ص
251.
(40)
ر.ک: تاريخ الغيبة الصغرى، ص 440.
(41)
کتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 215.
(45)
تاريخ الغيبة الصغرى، ص 443.
(46)
کتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 199.