لزوم بصيرت
از اين رهگذر است که بصيرت به عمل ارزش مى دهد: امام صادق عليه
السلام فرمود: العامل على غيره بصيره کالسائر على غير الطريق لا
يزيده سرعه السير الا بعدا. کسى که بدون بينش صحيح عملى را انجام
مى دهد همانند رهروى است که در مسير مخالف مقصد در حرکت است ودر
نتيجه سرعت در کار وحرکت سريع براى اوفقط يک اثر دارد: دور شدن از
هدف. اصول کافى، 43/1 / رقم 1 آنان که در مسير حق در تکاپوهستند
ومى کوشند که چرخ اجتماع را بسوى تکامل در حرکت آورند، وخلاصه آنان
که جزء کادر انقلاب حضرت مهدى (عليه السلام) مى باشند، داراى اوصاف
گزيده وخصوصيات چشم گيرى هستند که در تاريکى هاى جهل وظلم انسان ها
چون کرات فروزان مى درخشند.
در قرآن معرفى شده اند
قرآن کريم اساسى ترين صفات اين گروه را بيان مى کند، آن صفاتى که
ريشه همه فضائل وآزادگى وعزت است: اين گروه کسانى هستند که: 1 -
خدا را دوست مى دارند وخدا هم آن ها را دوست مى دارد. 2 - در مقابل
افراد با ايمان خاضع ومتواضع وفروتن - ودر مقابل دشمن عزيز وبرتر
وگردن فرازند وذليل دشمن نمى شوند. 3 - در راه خدا جهاد مى کنند
واز سرزنش وملامت احدى باکى ندارند. آرى اين مزيت هاى ويژه اى است
که خداوند بهر ملتى که بخواهد (قابليت داشته باشند) اعطا مى کند...
(5)
وياران ومنتظران مهدى (عليه السلام) بايد چنين باشند. ولى آنان که
سرانجام در نهضتهاى باطل شرکت مى کنند ودر مقابل قيام عدالت گسترى
مهدى (عليه السلام) قدم مخالفت بر مى دارند، از نظر صفات واخلاق در
نقطه مقابل گروه فوق هستند: 1 - خدا را دوست نمى دارند وخدا هم آن
ها را دوست نمى دارد. 2 - در مقابل کفار ذليل ودر مقابل برادران
وهم نوعان مسلمان خود، سرکش وگردن کشند. 3 - در راه خدا جهاد نمى
کنند واز ملامت بيگانگان مى هراسند، بلکه در راه طاغوت کوشش مى
کنند وجان مى دهند. همه رذائل وآلودگى هائى که پاره اى از مردم
اجتماع فعلى ما به آنها دچار هستند، نتيجه تقليد وپيروى کور کورانه
از کفار است. اين ها نتيجه ارتداد فکرى واشتباه در انتخاب مسير
است، که بدنبال دوستى کفار پيدا شده است. قرآن مى گويد: از شما
مسلمين، هر کس کفار را دوست بدارد، اوظالم ومانند آنان در مسير
باطل خواهد بود، زيرا خداوند مردم ستم پيشه را راهنمائى نمى کند.
اين گونه افراد، ايمان ندارند. اگر ايمان به خدا وپيامبر ودستورات
خدا مى داشتند، هرگز کفار را بدوستى انتخاب نمى کردند، ولى اکثر آن
ها فاسق ومنحرف شده اند. مائده / 51 و81، با اقتباس از الميزان،
431:5.
خود را دريابيم
چه بسيار لازم وسزاوار است که ما مسير خود را مطالعه کنيم، ووضع
خود را از نظر بگذرانيم ودر سرانجام اين راهى که مى پيمائيم
بينديشيم.
در سر کارى که در آئى، نخست
رخنه بيرون شدنش کن درست
اين آلودگى ها وانحرافات که در آيات قرآن اشاره شده وگروهى نگون
بخت فعلا بانها مبتلا هستند، در روايات اوضاع آخر الزمان توضيح
داده شده وپاره اى از گفته هاى ائمه معصومين (عليهم السلام) به آن
گوياست.
وقت قيام مهدى معين نيست
اصل قيام حضرت مهدى (عليه السلام) وپيروزى مرام حق در سراسر جهان
قطعى ومسلم است چنانکه از آيات وروايات نيز استفاده مى شود وفرموده
اند که از ميعاد است (بحار، / 52 /، رقم 138) وتخلف در آن نيست (ان
الله لا يخلف الميعاد) (آل عمران / 9، رعد / 33) واين از
امورى است که (بداء) در آن راه ندارد. اما زمان قيام، به عللى که
اشاره شد، بطور دقيق معين نشده وبلکه فرموده اند کذب الوقاتون هر
کس وقتى براى آن تعيين کند دروغگوست (بحار، 103:52، رقم 5 وغير آن
در باب 21). ولى براى فرا رسيدن زمان ظهور حضرتش علائمى بيان
فرموده ند که حدسا بتوان دورى ويا نزديکى زمان قيام را تشخيص داد.
دوگونگى علائم
اين علائم چنانکه دانشمندان بزرگ ما گفته اند واز روايات هم بدست
مى آيد دوگونه است: (حتمى) و(غير حتمى). شيخ مفيد مى گويد: پاره اى
از اين وقايع حتمى است که بايد روى دهد وپاره اى غير حتمى است
ومشروط به شرائطى که خدا بهتر مى داند چه خواهد شد. (ارشاد مفيد /
356). يعنى ممکن است شرائط آن علائم تحقق يابد وممکن است در اثر
نبودن شرائط، آن علائم نباشد واين قسم غير حتمى است. معلى بن خنيس
گفت که: شنيدم حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمود: بعضى از وقايع
(حتمى) است که بايد روى دهد وبعضى از آن (غير حتمى) است که ممکن
است بعللى اتفاق نيفتند. (بحار / 249:52 / رقم 131 به نقل از غيبت
نعمانى). علائم حتمى که مطالبى عجيب وخارق عادت مى باشد غالبا در
نزديکى زمان ظهور آن حضرت وبعضى ديگر بعد از ظهور آن بزرگوار در
مکه، اتفاق خواهد افتاد که وسيله اطلاع جهانيان از ظهور آن حضرت
گردد، (مانند صداى آسمانى). وپاره اى تا زمان ظهور کامل وآشکار شدن
حکومت آن حضرت به تدريج واقع مى شود. (کاشف الاسرار طالقانى، چاپ
قديم / 66) چنانکه از روايات اين باب استفاده مى گردد. اما علائم
(غير حتمى) که از نظر تعداد زياد است بسيارى از آن ها واقع شده وما
مى بينيم وآنچه واقع نشده ممکن است اصلا واقع نشود وحضرت (انشاء
الله) بزودى ظهور فرمايد، چه اين که معناى (غير حتمى) همين است.
وشايد بهمين جهت است که در بعضى از روايات آمده: خداوند هر گاه
بخواهد، کار حضرت مهدى (عليه السلام) را در يک شب به اصلاح آورده
وپيشاهنگ ظهور را فراهم مى فرمايد (بحار / 280:52 / رقم 7).
ولى بديهى است که خواست خدا بستگى به قابليت انسانها دارد وبايد
تحولى در افکار واستعدادها به وجود آيد تا زمينه فراهم گردد.
اساسى ترين شرط انقلاب جهانى
يکى از قوانين نامتغير وسنن حاکم بر جهان هستى، رابطه شماره صفحه:
تاثير فاعل با قابل (پذيرنده) است. طبق اين قانون، هر فاعلى به
مقدارى مى تواند عمل کند که ماده پذيراى فعل، ظرفيت وقابليت داشته
باشد. يک استاد ومعلم دانشمند وماهر، تا حدى مى تواند به شاگرد
ومتعلم سواد وعلم بياموزد که اوقابليت وظرفيت داشته باشد. معلم در
جلسه درس، در مقابل همه شاگردان يکنواخت تدريس مى کند، ولى هر
شاگردى به مقدار ظرفيت خودش دريافت مى کند ومى يابد. تفاوت در
تعليم نيست، بلکه تفاوت در ظرفيت ها وقابليت ها است. يک مهندس ماهر
وهنرمند، تا آنجا مى تواند آثار علمى وهنرى خودش را پياده کند که
مواد قابل داشته باشد. مثلا طلاى خالص ويا گل خالص، قابليت پذيرش
اثر وفعل هاى مهندس ساختمان را ندارد. اين قانون آن چنان کلى
وعمومى است که در سراسر نظام خلقت وآفرينش استثناء ندارد. در
اصطلاح فلاسفه، قوه عبارت اس از صفت تاثير در غير (موثر بودن)،
وفعل عبارت است از انفعال (متاثر شدن) واثر پذيرى آن غير از ناحيه
آن موثر. وچه بسا از قوه به فاعل واز فعل به قابل تعبير مى شود.
ومى گويند: شى ء واحد، هم فاعل وهم قابل نمى شود، وتقابل بين قوه
وفعليه از ضروريات واضحه است. (اسفار / 5:3).
از مطالب مسلم وحتمى از نظر علمى اينست که: هر عملى از هر فاعلى
بخواهد صادر شود، منوط به بودن قابليت است. بايد مورد ومحل صدور
عمل، قابليت پذيرش عمل فاعل را داشته باشد. اگر مهندسى در رشته
خودش به آخرين مرحله مهارت هم رسيده باشد، بدون داشتن مواد لازم
نمى تواند يک آپارتمان مجهز را تحويل دهد، واين ناتوانى نه از جهت
نقصان در فاعل است، بلکه از جهت نبود قابليت است. لذا گفته اند:
شرايط فاعل وقابل بايد هر دوتمام باشد، تا اثر وفعل ظاهر گردد: ان
القوه الفاعليه المحدوده اذا لاقت القوه الانفعاليه المحدوده وجب
صدور الفعل منها. (اسفار / 10:3).
طبق اين قاعده وقانون، بهره گيرى از فيض عام پروردگار، واستفاده از
رحمت واسعه حق، بستگى دارد به مقدار قابليت ولياقت هر فرد. واين يک
اشتباه وغلط بزرگ است که کسى بگويد: خداوند لطفش ورحمتش را از من
دريغ نموده است. اين قانون کلى وسنت لا يتغير در جهان طبيعت، دونما
ودونمونه بسيار واضح وآموزنده دارد:
باران
يکى از جلوه هاى رحمت خداى متعال باران است. باران در منطقه اى
فراگير وبر همه جا وبر همه پستى ها وبلندى ها وگلزارها وشوره
زارها، يکنواخت مى بارد. ولى هر نهرى وشطى وهر وادى وهر گودى به
مقدار ظرفيت ولياقت خود آب مى گيرد. کاسه به قدر خود ودريا به
اندازه ظرفيت خود آب مى گيرند. در گودى آب جمع مى شود ولى در بالاى
قله اصلا آب نمى ماند. اين تفاوتها از ناحيه باريدن نيست، بلکه از
جهت ظرفيت ها وقابليت ها است:
باران که در لطافت طبعش خلاف نيست
در باغ لاله رويد ودر شوره زار خس
در مثنوى گويد:
هر دوگون زنبور خوردند از محل
هر دوگون آهوگيا خوردند وآب
هر دونى خوردند از يک آبخور
صد هزاران اين چنين اشباه بين
اين خورد گردد پليدى ز وجدا
اين خورد زايد همه بخل وحسد
اين زمين پاک وآن شوره است بد |
|
ليک شد ز آن نيش ز اين ديگر عسل
زين يکى سرگين شد وز آن مشک ناب
اين يکى خالى وآن پر از شکر
فرقشان هفتاد ساله راه بين
وآن خورد گردد همه نور خدا
وآن خورد زايد همه نور احد
اين فرشته پاک وآن ديواست ودد |
دفتر اول، حکايت مرد بقال وطوطى
قرآن در مقام بازگويى اين حقيقت چنين مى فرمايد: خداوند آب را از
آسمان نازل مى فرمايد، وسپس در هر وادى ودشت ورودخانه به قدر ظرفيت
خودش، آب جريان مى يابد: (انزل من السماء
ماء فسالت اوديه بقدرها) (الرعد /17).
آفتاب
آفتاب که روشنى بخش هستى وعامل رشد وحرکت همه چيز است، بى درى
وبدون تفاوت نهادن، بر همه جا وهمه چيز مى تابد ويکسان نيز مى
تابد، ولى ذغال اصلا نور نمى گيرد. يک سنگ سياه شفاف اندکى منور مى
گردد. سنگ سفيد وجسم سفيد بيشتر نور مى گيرد. شيشه به خوبى نور مى
گيرد واز خود نيز به ديگرى منتقل مى کند. آينه بهتر وکاملتر مى
گيرد ومنعکس مى کند. اين تفاوت ها در تابش خورشيد نيست. بلکه تفاوت
در استعدادها وقابليت ها است. تا آئينه روح ودل پاک وشفاف نگردد،
جلوه گاه نور خالق نمى شود. تا موسى بن عمران، چهل روز در چهارچوب
اطاعت خدا، روح را صيقل ندهد، مخاطب کلام حق وکليم الله نمى گردد.
وتا محمد بن عبد الله (صلى الله عليه وآله) چهل روز روزه ندارد ودر
پايان از غذاى بهشتى تغذيه نکند، مستحق هديه انا اعطيناک الکوثر،
يا دخترى چون فاطمه زهرا (سلام الله عليها) نمى شود. وتا ابراهيم
خليل (عليه السلام)، از مراحل ابتلاى به کلمات وفرامين، سرفراز
عبور نکند، قابليت پذيرش مقام امامت را نخواهد داشت. وخلاصه:
عاشقى را قابليت لازم است
طالب حق را حقيقت لازم است
جلوه هاى بزرگ رحمت ورأفت خدا
وجود مقدس انبياء واولياء (عليهم السلام) وجانشينان آنها يعنى
علماى ربانى وتاريخ سازان نيز از مهمترين جلوه هاى رحمت ورافت
خداوند هستند.(6)
اين مردان بزرگ همانند باران بر همگان وهمه مناطق مى بارند وعامل
حيات مى بخشند، مانند خورشيد بر همه جا مى تابند ونور افشانى مى
کنند وراه را بر همه روشن ساخته، تاريکى هاى جهل وظلم را از مردم
مى زدايند. اما مقدار بهره گيرى از اين خدا نمايان وجلوه هاى رافت
خداى رحمان، بستگى دارد به ميزان قابليت. يکى چون بوجهل در کنار
پيغمبر ولى بى لياقت است، وديگرى چون سلمان از فارس حرکت مى کند
وبه مقام والاى السلمان منا مى رسد.(7)
قابليت وانقلاب
در حدود سال 1341، رهبر انقلاب رهنمودهاى حيات بخش وعزت آفرين را
شروع نمود ولى جز عده معدودى قابليت وظرفيت دريافت اين نعمت بزرگ
خدا را نداشتند وزمينه نور پذيرى از اين خورشيد علم وعمل وتقوى
فراهم نبود. بطورى که دشمن توانست در اثر عدم شناخت اقشار مختلف،
از فرصت استفاده کند واين رهبر را از نظرها غايب نموده، تبعيد کند،
واز دسترسى به روشنگرى وى باز دارد. ولى عاشقان حق وعلاقمندان به
حقيقت، فعاليت هاى خود را براى فراهم ساختن زمينه وايجاد قابليت
پذيرش اين نسيم رحمت الهى آغاز نمودند، سخن گفتند، کتاب نوشتند،
هشدار دادند، بيدار ساختند، واستعدادها را پرورش دادند وشکوفايى
بخشيدند، تا سرانجام در سال 1357، موضوع انتظار تحقق يافت وزمينه
فراهم شد وهمگى گفتند:
بيا خمينى وطن انقلاب است
نقش مخالفين توبر آب است
جان ما فدايت
همچو مصطفايت
الله الله نصر من الله
اين مردم نه تنها به زبان که در عمل منتظر بودن خود را اثبات
وزمينه ظهور آن غايب، وبازگشت آن سفر کرده را فراهم نمودند.
خورشيد وجود مهدى کى طلوع خواهد کرد؟
مساله غيبت حضرت مهدى عليه السلام، به همين منوال، معلول عدم
قابليت وعدم ظرفيت دريافت وپذيرش آن حضرت بوده است. در صفحات گذشته
خوانديم که: غيبت اواز ناحيه ما مطرح شده است يعنى چون اورا
نيافتند وقدرش نشناختند، دشمن توانست به فکر نابودى اوباشد ودست
قدرت حق، اورا از نظرها غايب داشت. بنابر اين زمينه آن ظهور وآمدن
يوسف فاطمه (عليها السلام) را نيز مانند زمينه آمدن نايبش خمينى
(ايده الله تعالى)، بايد که مردم فراهم کنند. وتا مردم جامعه،
قابليت ولياقت پذيرش آن خورشيد عالمتاب، وآن باران حيات بخش را
نيابند، ظهور امکان نداشته وتحقق آن بر خلاف سنت الهى خواهد بود.
پس لازم است با نشر عقايد حقه وفراتر آوردن سطح درک وبينش اسلامى
وشيعى جامعه، ودميدن روح انتظار فرج مهدى (عجل الله فرجه) در کالبد
اجتماع، زمينه را براى ظهور وقيام حضرت بقيه الله (عليه السلام)
فراهم نمود، واين بر عهده علاقمندان ومنتظران حقيقى آن حضرت است.
در صفحات آينده در ضمن روايتى از امام سجاد (سلام الله عليه) اين
درس را مى آموزيم (ص 84).
اين امت يک روز خمينى را از دست داد. اين امت يک روز با لياقت
خمينى را دريافت نمود. اين امت يک روز حضرت مهدى عليه السلام را از
دست داد. اين امت يک روز با کسب لياقت مى تواند اورا دريافت کند.
خواننده عزيز
اگر شما هنگام ظهور آن حضرت را دريابيد چه مى کنيد؟ آيا حاضريد به
حضرت قائم (عجل الله فرجه) وسپاهيانش ملحق شويد؟ آيا دلبستگى
وعلاقه اى که شما را بازدارد نداريد؟ آيا در اين دوران انقلاب،
گذشت هاى کوچک ترى را انجام داديد؟ آيا مى توانيد به خود بشارت
دهيد که شما با هدف هاى آن حضرت همگام خواهيد بود؟ آيا از ضايع شدن
رياست وعنوان وحقوق خود نمى هراسيد؟ آيا تا حد جانبازى علاقمند به
حقيقت ومرام آن حضرت هستيد؟ آيا حاضريد فرمان آن حضرت را بر تمام
منافع فردى واجتماعى خود ترجيح دهيد؟ اينها شرائطى است که منتظران
مهدى (عليه السلام) بايد دارا باشند. مردم شکم پرست وعياش نمى
توانند از خواستاران ظهور آن حضرت باشند. امام صادق (عليه السلام)
فرمود: چگونه مردمى بدون شرائط، خواستار تعجيل ظهور هستند؟ به خدا
سوگند، لباس اوخشن وغذاى اونان جوى بى خورش است (مطابق گفتار ووضع
جدش امير المؤمنين عليه السلام، که اين غذاى جانبازان وفداکاران
است. تن پروريدن ولباس هاى لطيف ورنگارنگ پوشيدن وشکم چرانى با
غذاهاى الوان از شان مردان با هدف بدور است) وفرمود: خروج مهدى
(عليه السلام) جز اين نيست که بايد شمشير کشيد ودر سايه شمشير کشته
شد: عن ابى بصير قال سمعت ابا عبد الله (عليه السلام) يقول: ما
تستعجلون بخروج القائم، فوالله ما لباسه الا الغليظ وما طعامه الا
الشعير الجشب وما هوالا السيف والموت تحت ظل السيف. (غيبت طوسى /
292.)
آيا ما منتظريم؟
منتظران مهدى (عليه السلام) افراد گزيده اى هستند که در کشاکش دهر
چون کوه استقامت ورزيده ودر گرم وسرد روزگار تغيير مسير نمى دهند.
ولذا يک فرد با ايمان در دوران غيبت امام زمان (عليه السلام) مطابق
پنجاه نفر مومنين زمان پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) ارزش
دارد: رسول اکرم (صلى الله عليه وآله) به اطرافيان فرمود: بعد از
شما جمعيتى مى آيند که ارزش يک نفر از آنها بمقدار ارزش پنجاه نفر
از شماهاست! عرضه داشتند: يا رسول الله! ما با شما در جنگ بدر واحد
وحنين... شرکت کرديم وقرآن درباره ما نازل شد!؟ فرمود: اگر مشکلات
آنان بر عهده شما گذاشته مى شد، مثل آنها استقامن نمى کرديد. (بحار
/ 130:52).
بديهى است که زيادى پاداش، دليل بر سنگينى وظيفه واهميت مسئوليت
است، رسول اکرم فرمود: سياتى على الناس زمان لا ينال الملک فيه الا
بالقتل والتجبر ولا الغنى الا بالغصب والبخل ولا المحبه الا
باستخراج الدين واتباع الهوى. فمن ادرک ذلک الزمان فصبر على الفقر
وهو يقدر على الغنى وصبر على البغضه وهو يقدر على المحبه وصبر على
الذل وهو يقدر على العز، آتاه الله ثواب خمسين صديقا ممن صدق بى
(کافى / باب صبر): بزودى زمانى بر مردم فرا رسد که:
1 - به ملک ومقام نمى رسند مگر به قتل وزور.
2 - به مال وثروت دست نمى يابند مگر به غصب مال مردم وبخل از
پرداخت حقوق ديگران.
3- از محبت ودوستى مردم برخوردار نمى شوند مگر که دست از دين
وعقيده بردارند وتابع هواى نفس گردند. پس هر کس در آن زمان باشد و:
1 - بر تهيدستى وکمى در آمد صبر کند وحال آن که مى تواند اونيز چون
ديگران از راههاى نامشروع کسب ثروت کند. 2 - وبر دشمنى ومحبوب
نبودن نزد مردم، صبر کند ومرام خود را تغيير ندهد، در صورتى که مى
تواند همرنگ جماعت شود ومورد محبوبيت افراد قرار گيرد، ولى براى
حفظ عقيده ومرام خود همرنگ نشود. 3 - بر ذلت ظاهرى صبر کند وعزتى
را که ديگران وغير اهل ايمان مى خواهند براى اوفراهم کنند، نخواهد.
چنين فردى پاداش پنجاه نفرى را خواهد داشت، که از اطرافيان من
بودند ومرا تصديق کرده اند.
آنجا که مرگ آسان مى شود
واضح است، کسى که به هدف ومرام خود معتقد است، بايد در هر حال پاى
بند به مرام خودش باشد. آن که عقيده ومرامى ندارد واز عقيده ومرام
درستى پيروى نمى کند، موجود زنده حساب نمى شود! چرا که: ان الحيوه
عقيده وجهاد. انسان بى عقيده مانند جماد است که هر لحظه در يک گوشه
مورد بهره بردارى، براى پايه هاى ساختمان اجتماع ديگران قرار مى
گيرد، وموضع معينى ندارد. يک فرد منتظر ومعتقد به امام زمان (عليه
السلام) نمى تواند چنين باشد. انسان وقتى به قصد رسيدن به هدفى
مقدس در تکاپومى افتد ستوده وارجمند است، زيرا نيت خيرى را تعقيب
کرده، گر چه به مقصد نرسد. اوآرزومند رسيدن به کعبه مقصود بود! چه
کند که
شرايط توفيق فراهم نگرديد.
اينست معناى متعلمى که بر سبيل نجات است.(8)
امام باقر (عليه السلام) فرمود:... پس اگر آن چنان که ما به شما
دستور داديم، بوده باشيد واز مسير حق بسوى باطل منحرف نشويد، با
اين روحيه هر کس از شما قبل از قيام قائم (عليه السلام) بميرد،
شهيد مرده است، وآن کس که قائم (عليه السلام) را دريابد ودر رکاب
اوکشته شود، پاداش دونفر شهيد را خواهد داشت... بحار / 123:52 به
نقل از امالى مفيد منتظران در هر حال به آن حضرت ومرام اواقتداء مى
کنند وارزش آنها در پيروى از آن حضرت است. آنچه مهم است: تشخيص هدف
ومرام وشناخت رهبر وامام وپيروى کردن از آئين آن حضرت است، نه زنده
بودن تا زمان ظهور ويا مردن: رسول اکرم (صلى الله عليه وآله)
فرمود: رستگارى براى کسى است که: قائم ما اهل بيت را دريابد وحال
آن که قبل از قيام وظهورش از اوپيروى مى کرده است، دوستان اورا
دوست مى داشته واز دشمنانش تنفر مى جسته وپيشوايان پيش از اورا
دوست مى داشته است. آنان رفقاى من وصاحب محبت ودوستى من وگرامى
ترين افراد از امت من، نزد من مى باشند. بحار / 130:52، از غيبت
شيخ امام صادق (عليه السلام) فرمود: امام خود را بشناس، بعد از
شناخت امام (عليه السلام) ضررى بحال توندارد که اين مطلب زودتر يا
ديرتر باشد. غيبت شيخ / 291 وبحار / 141:52
تا حق گرايان امتياز يابند
آن اصلاح جهانى به چنين افرادى نيازمند است، وتا مردم تصفيه نشوند
وياران واقعى براى مهدى (عليه السلام) آماده نگردند، آن خورشيد
تابناک عدالت از پشت ابر غيبت رخ نمى تابد. چرا که مردم نالايق
وشهوت پرست وباطل گرا، ارزش آن رهبر آسمانى را ندارند: امام صادق
عليه السلام فرمود:... ان هذا الامر لا ياتيکم الا بعد اياس، لا
والله حتى تميزوا، لا والله حتى تمحصوا، لا والله حتى يشقى من يشقى
ويسعد من يسعد: اين مطلب واقع نمى شود، مگر بعد از نوميدى، نه به
خدا تا وقتى که نيکان وبدان امتياز يابند، تا همگى امتحان شوند، نه
به خدا تا وقتى که بد سيرت شقاوت گزيند وپاک سرشت سعادت را انتخاب
نمايد. بحار، 111:52 / رقم 20. وامام باقر عليه السلام فرمود:...
هيهات هيهات، لا يکون فرجا حتى تغربلوا، ثم تغربلوا، ثم تغربلوا،
يقولها ثلاثا، حتى يذهب الکدر ويبقى الصفو: روز نجات نمى رسد، تا
اينکه بيخته شويد، وباز هم بيخته شويد، وبازهم بيخته شويد، تا
آلودگى ها از بين برود وصاف وخالص در دين بماند. بحار، / 113:52 /
رقم 28. تغربلوا، ثم تغربلوا، يقولها ثلاثا، حتى يذهب الکدر ويبقى
الصفو: روز نجات نمى رسد، تا اينکه بيخته شويد، وباز هم بيخته
شويد، وباز هم بيخته شويد، تا آلودگى ها از بين برود وصاف وخالص در
دين بماند. بحار، 113:52 / رقم 28 بايد از معتقدين به حق، مردمى
بمانند که از هيچ نهراسند وهيچ حادثه اى آنها را نلغزاند وهيچ فتنه
وآزمايشى به آنها ضرر نرساند: امير المؤمنين عليه السلام فرمود:...
وکذلک انتم تميزون حتى لا يبقى منکم الا عصابه لا تضرها الفتنه
شيئا. بحار، 116:52 / رقم 37.
غيبت وحضور يکسان مى شود
بايد مردمى باشند که با چشم علم وخرد وفکر، حقيقت را دريابند وپرده
غيبت را با نور علم کنار بزنند وواقعيت را چنان درک کنند، که غيبت
در نظر آنان چون ظهور بوده باشد. وغائب بودن امام را بهانه انحراف
وپيوستن به بيگانگان قرار ندهند: امام سجاد (عليه السلام) فرمود:
مردمان زمان غيبت امام دوازدهم (عليه السلام) که معتقد به امامت
ورهبرى اوهستند وروز ظهور او را انتظار مى کشند، برتر از مردم همه
زمانها هستند. زيرا خداى بزرگ، آن چنان عقل وفهم ومعرفتى بانها
عنايت فرموده که غيبت در نظر آنها، مانند حضور ومشاهده است. آنان
در آن زمان همانند رزمندگان در حضور پيغمبرند. آنانند بندگان خالص
حقيقى، آنانند شيعيان راستين ما، آنانند که در ظاهر وباطن مردم را
به دين خدا دعوت مى کنند. وفرمود: انتظار روز نجات، خود گوشه اى از
نجات است: ان اهل زمان غيبته، القائلين بامامته، المنتظرين لظهوره،
افضل اهل کل زمان، لان الله (تعالى ذکره) اعطاهم من العقول
والافهام والمعرفه، ما صارت به الغيبه عندهم بمنزله المشاهده -
وجعلهم فى ذلک الزمان بمنزله المجاهدين بين يدى رسول الله بالسيف،
اولئک المخلصون حقا وشيعتنا صدقا والدعاه الى دين الله سرا وجهرا
وقال عليه السلام: انتظار الفرج من الفرج (احتجاج طبرسى / 50:1).
آن مردم با عقل وفکر خود، از بررسى ومطالعه قرآن حقيقت را درک مى
کنند: پيغمبر بزرگوار فرمود: يا علي: عجيب ترين مردم از نظر ايمان
وبالاترين آنان از نظر پاداش، جمعيتى هستند در آخر الزمان که: به
پيغمبر خود دست نيافتند ونديدند. وحجت ورهبرشان از نظرشان پنهان مى
باشد. پس آنان بوسيله سياهى که روى سفيدى قرار دارد (قرآن) ايمان
به حقايق دارند. يا علي! اعجب الناس ايمانا واعظمهم اجرا، قوم
يکونون فى آخر الزمان. لم يلحقوا النبى (صلى الله عليه وآله وسلم)
وحجب عنهم الحجه فامنوا بسواد على بياض (وسائل / 60:18، رقم 51).
خصوصيات ياران مهدى
اين چنين افراد برگزيده وبرترند که بيارى حضرت مهدى (عليه السلام)
مفتخر گشته، وزمين وزمان به وجودشان افتخار مى کنند: امام باقر
عليه السلام فرمود: اصحاب حضرت قائم (عليه السلام) شرق وغرب را
احاطه مى کنند، موجودى نيست مگر آن که از آنان اطاعت مى کند، حتى
درندگان وپرندگان. همه اشياء رضايت آنها را مى جويند (يعنى همه چيز
موافق خواسته آنها خواهد بود). تا آنجا که زمينى به سرزمينى فخر مى
کند ومى گويد: امروز يکى از ياران قائم بر من گذر کرد (کمال الدين،
باب نوادر، رقم 25).
امام ابوالحسن الرضا عليه السلام فرمود: وبراى آن حضرت گنجهائى است
(نه از طلا ونقره) بهترين مرکبها وبهترين رزمندگان با نشانه هاى
مخصوص، خداوند آنها را از نقاط مختلف براى مهدى (عليه السلام) جمع
مى نمايد، به تعداد رزمندگان جنگ تاريخى صدر اسلام (جنگ بدر) سيصد
وسيزده نفر اجتماع مى نمايند، همگى مطيع وجانباز در فرمان اوهستند
(بحار / 310:52، از عيون). امام صادق (عليه السلام) فرمود: براى
اوگنجهائى است، در طالقان (که از طلا ونقره نيست) وپرچمى که از
زمان پيچيده شدن تا آن روز برافراشته نشده. ومردمى که قلبهايشان
مانند قطعه آهن محکم وشک وترديدى درباره حق، بدان راه ندارد. اگر
بکوهها حمله کنند، از جاى بر مى کنند. به هر نقطه اى که هجوم آورند
وفرمان باشد، ويران مى کنند. در جنگها، امام را در ميانه گرفته وبا
جانشان از اودفاع مى کنند، وآنچه بخواهد انجام مى دهند. مردانى که
شب را بعبادت بيدار، در حال نماز وبا خدا زمزمه مى نمايند. شب
بيدار وروز در ميدان جنگ اسب سوارند. شبانگاه، راهب وعابد ودر روز
شيران جنگجويند. بهتر از هر کنيز وپيش خدمتى، گوش به فرمان ومطيع
امام هستند. آنها چون چراغى درخشان، وقلبهايشان پر فروغ است. آنها
از خدا خائف، وشهادت را طالبند. آرزومى نمايند که در راه خدا کشته
گردند (از جان گذشته وجانبازند). شعارشان اينست: اى خون خواهان
حسين! به هرسوروى آورند، ترس ووحشت آنان (به مسافت يک ماه راه
پيمائى) پيش از خودشان در دلها قرار مى گيرد. بسوى هدف مولى
ورهبرشان پيش مى روند، خدا به دست آنان امام بر حق را يارى مى
نمايد. (بحار / 38:52، از کافى). اين سخن سخت وسنگين مى نمايد
وکوته فکران قدرت هضم ودرک آن را ندارند: هضم ودرک مرام وگفتار ما
مشکل مى نمايد وآن را نمى پذيرد مگر فرشته اى والا مقام، يا
پيغمبرى مرسل، يا مومنى امتحان شده، يا شهرى محکم. آن گاه که مرام
ما ظاهر گردد، ومهدى ما بيايد، هر مرد از شيعيان ما، بى باک تر از
شير، وتيزتر از نيزه خواهد بود! دشمن را پايمال مى کند، وبا مشتش
اورا مى گوبد! اين وقتى است که رحمت خدا ونجات الهى بر بندگانش
فرود آيد. (بحار، 318:52، از امام باقر عليه السلام).
قدرتهاى فوق العاده
امام صادق عليه السلام فرمود: هر يک از ياران قائم (عليه السلام)
بقدر چهل مرد قوت يافته، وداراى قلبى محکمتر از آهن خواهد بود. اگر
فرمان يابند که به کوهى از آهن حمله آورند، آن را قطعه قطعه مى
کنند. از دشمنان حق مى کشند - وشمشير خود را باز نمى دارند وآتش بس
نمى دهند، تا خدا راضى شود. قوت قائم وقدرت واهميت ياران مهدى
(عليه السلام) را لوط پيغمبر، در مقابل قوم خود آرزوکرد وگفت: (لو
ان بکم قوه اوآوى الى رکن شديد).(9)
ما کان قوم لوط (عليه السلام) لقومه لوان لى بکم قوه اوآوى الى رکن
الا تمنيا لقوه القائم (عليه السلام) ولا ذکر الا شده اصحابه -
وان الرجل منهم ليعطى قوه اربعين رجلا، وان قلبه لاشد من زبر
الحديد ولو مروا بجبال الحديد لقلعوها، ولا يکفون سيوفهم حتى يرضى
الله - عز وجل (کمال الدين، باب نوادر، رقم 26).
آيا شما، از آن جوانها هستيد؟
امير المؤمنين عليه السلام فرمود: ياران حضرت مهدى (عليه السلام)
جوانها هستند، در بين آنان از پيران نيست، مگر بمقدار سرمه چشم
ونمک در توشه ونمک کمترين چيز در توشه است: اصحاب المهدى شباب لا
کهول فيهم، الا مثل کحل العين والملح فى الزاد واقل الزاد الملح
(بحار / 333:52 رقم 63، از غيبت شيخ ونعمانى). اينان گزيدگانى
هستند که شايد از هر طايفه يک نفر يا چند نفر، لياقت يابند که به
حضرت گرايند، افرادى کم نظيرند که از آنان تعبير به گنج شده است.
اين گنجهاى پر ارج از ويرانه هاى عالم برخاسته، در اطراف آن حضرت
اجتماع مى نمايند. وبه گفته امام جواد عليه السلام، سيصد وسيزده
نفر (به عدد سپاهيان اسلام در جنگ بدر) افراد فوق العاده وبرترند
که تقريبا داراى خصوصياتى غير عادى هستند. وپيش از ديگران به حضور
آن رهبر آسمانى حاضر مى شوند. وقتى اين عده از افراد برجسته وفوق
العاده که به اصطلاح از اهل اخلاص هستند، در آستانه آن جناب کمر
خدمت بستند، ساير حق جويان نيز بتدريج در اندک زمانى خود را بانها
مى رسانند. وقتى تعداد ياران آن حضرت به ده هزار نفر رسيد، به اذن
پروردگار فرمان آتش مى دهد. پس پيوسته دشمنان خدا را مى کشند، تا
خدا راضى شود حضرت عبد العظيم حسنى پرسيد: چگونه مى داند که خدا
راضى شده است؟ امام (عليه السلام) فرمود: خداوند رحمت خود را در
قلب مبارک آن مظهر حق به جلوه مى آورد. پس وقتى وارد مدينه شد،
دوبت را بيرون مى کشد ومى سوزاند. (کمال الدين، باب 36، رقم 2)
مقدارى از اين روايات قبل از پيروزى انقلاب فراهم شده است، ولى
اکنون ما صفات ياران حضرت مهدى عليه السلام را، در ياران پيشاهنگ
آن حضرت ونايبش امام خمينى، مشاهد مى کنيم.
نيايش
اللهم عجل فرجه وسهل مخرجه، واجعلنا من اعوانه وانصاره واجعلنا من
المستشهدين بين يديه طائعا غير مکره فى الصف الذى نعت اهله فى
کتابک فقلت صفا کانهم بنيان مرصوص اللهم کن لوليک الحجه بن الحسن
(صلواتک عليه وعلى آبائه) فى هذه الساعه وفى کل ساعه وليا وحافظا
وقائدا وناصرا ودليلا وعينا، حتى تسکنه ارضک طوعا وتمتعه فيها
طويلا. توفيق همه ى حق جويان را، در ساختن خود وآماده بودن براى
همکارى با حق، وتحصيل شرائط انتظار، آرزومنديم.
عباس على اخترى سمنان، 4/ 3/ 1360