نقش انتظار در سير تاريخ

عباس على اخترى

- ۱ -


يادداشت ناشر

بسم الله الرحمن الرحيم
صلى الله عليک يا ولى العصر ادرکنى
(فانتظروا انى معکم من المنتظرين) (1)
افضل العباده انتظار الفرج (2)

منزلت انتظار در اعتقادات اسلامى ونقش سازنده آن، از اهميتى چنان برخوردار است که پيامبر اکرم وائمه اطهار - سلام الله عليهم اجمعين - آن را برترين عبادات ونيکوترين اعمال دانسته اند. (ر. ک، منتخب الاثر، ف 10، ب 2) از سويى ديگر، براى اشاعه چنين معانى عالى قدر، بايسته است که در حالى که منزلت رفيع آن ترسيم مى شود، نقش سازنده وتاثيرات آن در عمل نيز نمايانده گردد، تا هر که را گوش شنوا وچشمى بينا است، عبرت باشد. وبا توجه به اينکه قرآن را به فرموده معصومين - سلام الله عليهم اجمعين - ظاهرى است، وظاهرش را باطنى، وباطنش را باطنى، تا هفتاد بطن، يعنى مصاديق ومعانى آن را، اگر بروى وبکاوى (البته به درست) نه در سطح ونه در عمق نهايتى براى آن نمى يابى، پس مى توان به مفاهيم قرانى از ديدگاه هاى مختلف نگريست وهر دم نظرى نوبراى نگريستن در آن يافت وساحت جديدى براى زيستن ورشد کردن سراغ گرفت، والبته چنين حرکتى دقيقا در جهت نماياندن نقش سازنده آن مفاهيم ومعانى مى باشد.

وکتاب حاضر تلاشى است در اين جهت، وگامى است در اين مسير. اميد آن که صاحبان نظر وطالبان ديانت را مورد قبول افتد. مؤسسه الامام المهدى (عجل الله فرجه) ذى قعده الحرام 1401 - شهريور 1360

دورنماى تاريخ

آرمان واميد هر ملت وجمعيتى، دورنماى آينده، ونمايانگر تاريخ آينده آنان است. از آرمانهاى هر جامعه وملتى، تا حدودى مى توان آينده شان را پيش بينى کرد، وانجام وسرنوشت هر فرد وجامعه اى، غالبا تجسم وتبلور آرمان ها واميدهاى آنها است که به اراده طبيعى (يا ساختگى) آنان به تدريج جامه عمل پوشيده است. على عليه السلام فرمود: ارجاف العامه بالشى ء دليل على مقدمات کونه: غور وتوجه زياد مردم به چيزى، نشانه پيدايش زمينه براى به وجود آمدن آن چيز است. (محمد تقى فلسفى / جوان / 84:2)

ونيز فرمود: خوض الناس فى شىء مقدمه الکائن: توجه شديد مردم به مطلبى، وتمرکز افکار آنان در آن مطلب، مقدمه وجود يافتن آن است. (جوان / 84:2).

يک جمع بيدار وهشيار، آنچه را که آرمان ومورد آرزوى اوست، مى خواهد، وآنچه را مى خواهد، با اراده پى گيرى مى کند ودر اثر پيشتکار به آن مى رسد. چرا که توانستن همان خواستن است. پس آرمان ها، خواسته ها است. وخواسته ها با اراده انسانها تحقق مى يابد. هر وقت انسان ها بخواهند، مى توانند مسير تاريخ را تغيير دهند. اراده اجتماع مظهر بزرگترين نيرووبه وجود آورنده عظيم ترين قدرت است. مردم يک جامعه وقتى چيزى را بخواهند وبه حرکت آيند، سرانجام به آن مى رسند وبه خواسته خويش، جامه عمل مى پوشانند.

سلول اصلى تاريخ

اصولا آرمان واميد، عنصر اصلى حيات وزندگى وسلول پديد آورنده تاريخ است. بدون سرمايه اميد، اثرى از حيات نبوده وبالاخره تاريخى وجود نخواهد داشت. هر گونه حرکت وکوششى به دنبال انتظار رسيدن به هدف وآرمانى انجام مى گيرد. هر فرد يا جمعيتى، اگر به اميد وانتظار رسيدن به يک مقصد عالى (ولودر نظر خود) نباشد، قدمى برنداشته، کوششى نخواهد کرد. باغبانى که زحمات سال ها درختکارى را متحمل مى شود، بدان جهت است که اميد دارد، روزى از ثمره آن بهره مند شود دانش پژوهى که سال ها زحمت تحصيل را بر خود هموار مى کند، به اميد آن است که روزى دانشمندى گردد. مادرى که سال ها راحتى خود را فداى فرزند مى کند، بدان اميد است که روزى چشمش به اوروشن گردد. وخلاصه هر زحمتى به اميد رسيدن به نتيجه اى تحمل مى گردد. رسول اکرم - صلى الله عليه وآله - فرمود: لولا الامل ما رضعت والده ولدا ولا غرس غارس شجرا. اگر اميد وآرزونبود، مادرى فرزندى را شير نمى داد، وباغبانى درختى را نمى کاشت. روى اين اصل، مى توان دريافت که: مردم مايوس (فاقد روح اميد) قبل از مرگ مرده اند، زيرا هيچ تحرکى نخواهند داشت. على عليه السلام فرمود: آنچه قبل از مرگ انسان را مى کشد، ياس است. تمام خودکشى ها وسکته هاى معلول شکست ها، محصول نااميدى است، واز آنجا سرچشمه مى گيرد که فرد خود را در بن بست يافته، روح اميد - اميد نجات، اميد پيروزى بر مشکلات - در اومرده است. در روايات خاندان پيامبر - عليهم السلام - اثر طبيعى يک دسته از گناهان اين مطلب شمرده شده که: اميد را قطع مى کند (الذنوب التى تقطع الرجاء). در ادامه حرکت تکاملى، يعنى حرکت به سوى خدا، که از طريق بندگى الله انجام مى گيرد، پيشتازان حرکت، هرگز ياس را روا نداشته اند. ودر مسير حرکت الى الله، ياس از روح الله ونااميدى از رحمت رب گناه کبيره است: انه لا يياس من روح الله الا القوم الکافرون... يوسف / 87. ومن يقنط من رحمه ربه الا الضالون الحجر / 56.

واين از آنجا است که فرد مايوس از رحمت حق يکسره از حرکت باز ايستاده، وخود را لايق حرکت در اين مسير نمى بيند، وقهرا همه قوا ونيرويش از مسير کمال وپيشرفت به سوى حق تعالى منحرف شده ودر جهت خلاف حق مصرف گردد. ونتيجه اين، جز زوال وضلالت ونقصان وتنزل از مرحله انسانى به مرحله حيوانى نخواهد بود. به همين جهت است که اسلام دستور مى دهد: هر کس در هر وضعى از گناه وآلودگى باشد، نبايد از تلاش وحرکت به سوى حق مايوس باشد ونبايد تصور کند که ديگر نمى شود به حق تقرب جويد. بنابر اين آنچه مهم است، شناسايى عوامل ياس وشناخت انگيزه هاى اميد در انسان مى باشد. آرى، بايد آرمان واميد ايجاد نمود وانتظارى براى رسيدن به آن آرمان فراهم ساخت.

رابطه تاريخ وانتظار

انتظار خميره اصلى هر دوران از تاريخ است. هر تاريخى انتظار وتحقق انتظارى بيش نيست. يعنى تاريخ چيزى نيست بجز انتظار وعمل براى تبديل چيزى به چيزى، تبدل نظامى به نظامى، فرهنگى به فرهنگى، نوع زيستنى به نوع زيستنى، تبديل سرنوشتى به سرنوشتى. آرى، تاريخ حاصل گرد هم آمدن وپيوستن يک آرمان است با انتظار تحقق آن آرمان، وفراهم کردن ابزار تحقق آن. وبه عبارت ديگر: تاريخ برابر است با: موضوع انتظار، به اضافه خود انتظار وعوامل وقوع آن موضوع منتظر. چرا که هر نوع انتظار، بدون ترديد، مبتنى بر قواعد وقوانينى است که بر اساس يک سلسله وقايع علت ومعلولى عمل مى کند. به عنوان مثال ونمونه: انتظار براى بودن وماندن، از تحصيل وفراهم کردن وسايل بودن جدا نتواند بود، وياس از بودن، برابر است با نيافتن عوامل ووسايل بودن. وعوامل بودن وماندن همان انتظار ماندن است، وايمان وشعور براى شناخت ماندن، ووسيله وابزارى که ماندن را از قوه به فعليت برساند. وفقدان اين سه عامل نبودن ونماندن را نتيجه مى دهد.

جهان کنونى در حال انتظارى بزرگ است، انتظار بيدارى عمومى، انتظار سرکشى پى گير در مقابل طاغوتيان، انتظار مرگ يک تاريخ وتولد تاريخى نوين، که نطفه آن منعقد گرديده ودر حال رشد است. ودر اين ميان: اگر من از هر نوع مايه اصلى انتظار - موضوع انتظار - خالى باشم، در اين صورت من تنها در جهانى زندگى مى کنم که ابزار ووسايل تحقق انتظار ديگران را تشکيل مى دهد، وبنابر اين من خود از حالت يک انسان داراى انتظار، به وسيله تحققى تبديل مى شوم وبه صورت ابزار در مى آيم. بايد بدانم - ومى دانم - که هيچ وسيله اى بدون آن که براى تحقق انتظارى به کار گرفته شود، وجود ندارد ونيست. در چنين حالتى من نيز که فاقد هر مايه انتظارى هستم. نيستى ام در اين است که تاريخ ندارم، يعنى منتظر نيستم، بلکه ابزارم. در چنين حالتى، من نه منتظرم ونه براى خود وسيله تحققى. حالا جاى من در تاريخ (نه تاريخ من) بسته به اين است که:

ديگرى که منتظر است با من وسيله چگونه معامله کند. واين بسته به اين است که: جهان خارج وديگرى تا چه حد مرا از توجه به انتظارم منصرف کرده باشد. در اين مرحله است که مى توان به مساله ايمان وارزش هاى فرهنگى به عنوان جوهره انتظار توجه کرد. محرک تحقق يک انتظار، عبارت است از بيدارى يا آگاهى، يا استشعار. ويا به عبارت روشن تر، ايمان به اصالت آن ارزش ها. زمانى که در يک قطعه اى از زمان من منتظر به اصالت ارزش هاى محتواى انتظار، استشعار وايمان داشتم، به ناچار، در جهان بيرون از خود، در تکاپوى يافتن وسائل تحقق آن بر مى آيم ودر همين لحظه است که خود، تاريخ خود را ساخته ام.

تولد استعمار

وقتى که من ارزش هايم را نيافته ام، زمانى که من داراى مايه انتظار هستم، ولى ارزش هاى آن را نمى شناسم، يعنى نسبت به آنها بيدارى وبالاخره ايمان ندارم، رابطه ديگرى - که منتظر است - با من چگونه است. بررسى رفتارى که در يک هزار وچند سال، غرب با شرق داشته است، نشان دهنده نوع اين رابطه است. هر چه ديگرى به عنوان يک من منتظر چشم هاى باطنم را از ديدن ارزش هاى انتظارم، وارزش هاى فرهنگى ام، کور کند، به همان نسبت ايمانم را از ميل وتوجه به اين جوهره اصلى انتظارم منصرف مى کند. وبه همان نسبت از من به عنوان وسيله اى براى تحقق انتظارهاى خود سود مى جويد.

در همين جا است که استعمار متولد مى شود. پس استعمار حاصل ابطال ارزش هاى من از يک سوى، وتحقق انتظار ديگرى از سوى ديگر، مى باشد.

روشنفکر مظهر آگاهى به ارزش ها

در مواجهه با چنين حقيقت تلخى، ما در اين گوشه عالم، شاهد مرگ وتحقق يک انتظاريم. شاهد مرگ يک تاريخ وتولد تاريخى ديگريم. روشنفکر در هر دوره وزمان، کسى است که چنين مرگ وتولدى را درک کند. روشنفکر هر زمانى وجهه مشخصه اش آن است که به حرکت تاريخ وسير اصيل جامعه، با منطقى پويا آگاه است. روشنفکر در جريان هميشه مرگ ومير ارزش ها، محتواى مرده يک آرمان را تشخيص مى دهد وارزش هاى اصيل وذاتى يک فرهنگ را باز مى شناسد. مذهب روشنفکرى هر دوره اى مظهر آگاهى به جوهر انتظار وارزش هاى فرهنگى آن ورجوع دادن مردم جامعه به اين ارزش ها وايجاد ايمان وآگاهى در آنها ونماياندن راه براى بازيافت وسايل تحقق اين ارزش ها است. فرهنگ غربى، يعنى جوهر ذاتى انتظار مردم اروپا، از لحاظ تاريخى عقيم مانده است وآنچه هست تلاشى براى نجات از اين بى تاريخى است.(3)

با توجه به مطالب مزبور، براى ايجاد زمينه يک تحول بزرگ وتحقق يک تاريخ افتخار آميز، ضرورت دارد که:

الف: عوامل ياس وخود ناشناسى را شناسايى ونابود کرد.

ب: عوامل سازنده آرمان ها واميدها وانتظارها را بازيافت وبه تاريخ سازان ارائه نمود، وارزش ها را شناخته ودر وجود همگى احياء نمود.

عوامل يأس

در اين مقام، سه چيز را مى توان به عنوان عوامل ايجاد ياس بررسى کرد:

1 - بى هدفي: يکى از امورى که انسان را دچار خمود وسستى وياس نموده واز تلاش وکوشش وحرکت باز مى دارد، بى هدفى است. چرا که حرکت جهت مى خواهد، وانسان بى هدف جهت ندارد.

2 - عدم ايمان به هدف: ممکن است مردمى هدفى وخواسته اى هم داشته باشند ولى به آن حد به هدفشان ايمان نداشته باشند که حاضر باشند براى رسيدن به آن فداکارى واز خود گذشتگى کنند. يعنى ارزش آن را دريافت نکرده باشند.

3 - عدم درک لياقت وشايستگى خود: تنها هدف داشتن وبه هدف ايمان داشتن کافى نيست، چرا که ممکن است با بودن هر دو، انسان در اثر عواملى، خويشتن خويش را گم کرده، وبه خود ايمان نداشته باشد، وخود را لايق رسيدن به آن هدف نداند.

مهمترين عامل يأس

در مقام کنجکاوى وريشه يابى وعلت جويى، ممکن است عوامل جزئى بسيارى را بتوان در پيدايش روح ياس ونااميدى برشمرد. ولى مهمترين عامل پيدايش ياس، همانا خود ناشناسى وعدم عرفان قدر خود، مى باشد. علت اصلى ياس ونوميدى، خود ناشناختن، وارزش واهميت انسانى خود را فراموش کردن است. على عليه السلام فرمود: هلک امرولم يعرف قدره کسى که قدر وارزش خود را نشناخته باشد، به هلاکت ونابودى افتاده است. نهج البلاغه / سخنان کوتاه / رقم 140.

دوعنصر تاريخ

انسان اعجوبه اى است نيرومند ومختار که به کمک دوعامل که در اختيار اوست، مى تواند به طور قطعى سرنوشت خود وجامعه خود را به هر شکل - عزتمندانه يا ذلت بار - تغيير دهد. اين دوعامل که تاريخ را به وجود مى آورند، وتاريخ را تغيير مى دهند، عبارتند از:

1 - انديشه وفکر

2 - عزم واراده

انسان عاقل، در تمام کرده هاى خود بدون استثناء، ابتدا مى انديشد وفکر مى کند. بزرگترين کارها، چون انقلاب پيامبران الهى - تا کوچکترين کارها، چون نوشتن وخواندن اين جملات (مثلا)، همه از انديشه وتفکر منشا مى گيرند. انسان پس از تفکر وبينش، وپذيرش وگزينش يک نوع انديشه مورد علاقه خود، تصميم مى گيرد واراده مى کند وآن فکر را عملى مى سازد. يعنى ريشه وتنه وشاخه تاريخ انسان را به ترتيب، انديشه واراده وعمل اوتشکيل مى دهند. پس انسان بعد از تفکر هر چه را بخواهد اراده مى کند، وهر چه را اراده کند، انجام مى دهد. آرى همين انسان است که مى تواند در مقابل تمام مشکلات مقاومت ورزد، تا همه جهان را مسخر خود گرداند. ولى آن هنگام که اين عظمت واهميت فراموش مى شود، ودر اثر بريدن از خدا وچشم داشتن به غير قدرت ورحمت او، انسان خود را گم مى کند، آن گاه عفريت ياس به سراغ اومى آيد ولياقت بى حد خود، وارزش فوق فرشتگى خويش را از ياد مى برد: (نسوا الله فانساهم انفسهم) حشر / 19 خدا را از ياد بردند، خالق ومبدا رحمت وکمالات را از ياد بردند، پس خدا نيز خودشان را از يادشان برد وخويشتن خود را گم کردند. آدمى وقتى خود را گم کرد، در مقابل مشکلات احساس ضعف وزبونى مى کند، تسليم يک ياغى، يا هر نيروى شيطانى مى شود. وگاهى احساس ضعف وناتوانى به حدى مى رسد که دست به خودکشى مى زند. وکدام جهالت بدتر از جهالت انسان به ارزش خويش است؟ اميرالمومنين على - عليه السلام - فرمود: وکفى بالمرء جهلا ان لا يعرف قدره در جهالت ونادانى شخص همين بس که قدر خود را نداند.

امام سجاد عليه السلام، چند چيز را به عنوان عوامل پيدايش ياس بر مى شمارند:

1- قطع اميد از رحمت خدا.

2- اعتماد واطمينان به غير خدا.

3- تکذيب وعده هاى خدا - وسايل الشيعه 520:11.

پس وقتى انسان رحمت خداى خالق ونيروبخش وپشتوانه خود را از ياد مى برد وبه موجودى چون خود روى مى آورد، ووعده هاى خدا را، در اينکه عمل کردهاى خاص - خوب يا بد - پى آمدهاى خاص را خواهند داشت، تکذيب مى کند ودروغ مى پندارد، در بن بست ها دچار ياس مى شود.

درمان يأس وپرورش روح اميد

بعد از شناسايى عوامل ياس، طبق اصل تعرف الاشياء باضدادها به خوبى عوامل سازنده وپرورنده روح اميد را خواهيم شناخت. با توجه به آنچه در بخش قبل آمد، اميد وکوشش وتحرک در جمعيتى وامتى، آن هنگام تحقق مى يابد که:

1 - هدف ها را به خوبى بشناسيم ومشخص نمائيم، تا ابهام هدف، موجب تحير در انتخاب مسير نگردد. چه آن که بسيارى از کسانى که در زندگى به جايى نمى رسند، کسانى هستند که نمى دانند هدفشان چيست.

2- به هدف هاى مقدس وعالى ايمان داشته باشيم وبدانيم که ما بايد مسير تاريخ را در جهت منتهى شدن به آن هدف ها تغيير دهيم.

3- قدرت فوق العاده بشرى، واهميت اتحاد واجتماع خود را - که دست خدا با آن دست - در نظر داشته باشيم وبدانيم که بشر لياقت واستداد رسيدن به هر نوع کمال ومرتبه انسانى را دارا هست.

نقش دعا در پرورش روح اميد

يکى از عالى ترين آثار دعا در پيشگاه خالق، همين است که با اتکاء به قدرت بى نهايت وارتباط با او، روح اميد زنده مى شود وانسان را در سخت ترين شرايط به تلاش وا مى دارد، ودر همان حال که تمامى عوامل ظاهرى را بى اثر يافته وهمه راههاى عادى را مسدود مى بيند، باز هم به اميد گشايش راه، به نيروى ماوراء طبيعى، مى خروشد، ودر ادامه مسير خود، مى کوشد.

برترين هدف ها

علاقمندان به انقلاب جهانى، که معتقدند بايد به دست حضرت مهدى عليه السلام، جامه عمل پوشد، بايد که هدف هاى آن قيام را شناخته ودر جهت وصول به آنها بکوشند. گوشه اى از آن اهداف عالى عبارتند از:

1 - گسترش عدالت در سراسر گيتى.

2 - محووانهدام هر گونه ظلم وستم کشى.

3 - رهنمايى انسان ها به سوى عالى ترين مراتب کمال انسانى.

4 - رهبرى وامامت بر همه انسان هاى جهان. آيا اين اهداف ونظاير آن قابل وصول است؟ بايد گفت: آرى، اما بدان شرط که مسلمين، با ايمان کامل به هدف، وروحى سرشار از اميد (نه يأس) براى رسيدن به آن ها بکوشند، وزمينه واسباب تحقق آن اهداف الهى را فراهم نمايند. بطور کلى، حرکت به سوى هدف - وتحرک براى رسيدن به هدف، وقتى امکان دارد که گروه جوياى آن، هدف خود را قابل وصول، وخويشتن را براى رسيدن به آن هدف لايق بدانند، وخود را از رسيدن به آن عاجز نپندارند واز آن مايوس نباشند. مسلمين بايد عقده هاى حقارت وخود کم بينى را، که با سرمايه گذارى هاى گزاف استعمارگران در آنان به وجود آمده است، تبديل به خوديابى وخودشناسى نمايند، که يکى از نمونه هاى ايمان به غيب، همين ايمان به نيروى مخفى وپوشيده اراده انسانها ونيروى نهفته در وجود آدمى است. گر چه در ابتداى حرکت، هدف غيب وغايب واز نظر مسافت زمانى مقدارى دور است، که در پيش روى حرکت ديده نمى شود وافراد آن را نمى بينند، ولى بايد با چشم عقل وعلم آن را درک کرده وبه هدف خود ايمان داشته باشند. آن چنان ايمانى که هدف را از هر گونه آفت در امان داشته وبه هيچ وسيله از دنبال کردن آن منحرف نگردند. از اينجا است که اولين صفت ونشانه متقين، ايمان به غيب شمرده شده: الذين يومنون بالغيب بقره / 3 وجالب اين است که اين غيب، در روايات به قيام وانقلاب مصلح جهان حضرت صاحب الزمان عليه السلام، نيز تفسير شده است وايمان به اين قيام، يعنى ايمان به دوران رسيدن به هدف اصلى وگسترش برنامه هاى تکاملى، ورويت زندگى انسانى - به معناى واقعى - که همان تکامل وعدالت جهانى وهدف اسلام وقرآن مى باشد. آرى، غيب گر چه بر موارد ومصاديق زيادى تطبيق مى شود، ولى بايد ديد غيب در مساله راهنمايى ورهجويى چه چيزى است. روشن است که بهترين نمونه غيب که در مساله بهره گيرى از هدايت، ايمان به آن لازم است، همان هدف است. پس کسانى از پرتوهدايت قرآن بهره گرفته، وبه سوى هدف آن پيش مى روند، که به آن هدف ومقصد عالى - که فعلا غيب است - ايمان داشته باشند. امام صادق عليه السلام، در تفسير جمله الذين يومنون بالغيب فرمود: کسى که ايمان داشته باشد به قيام قائم (عليه السلام) که آن حق وثابت وشدنى است: من امن بقيام القائم (عليه السلام) انه حق معانى الاخبار - به نقل الميزان / 43:1

آرمانها را چگونه عملى سازيم؟

قانون کلى عليت بر سراسر جهان هستى حاکم است. طبق اين قانون در سراسر نظام آفرينش، هر پديده اى، هر عملى، وهر طرز تفکرى، فقط وفقط از طريق علل واسباب خاص خودش، جامه عمل مى پوشد وشکل هستى به خود مى گيرد. برخى از اين علل واسباب براى ما شناخته شده اند وبعضى را نمى شناسيم. قدرت ها، پيروزى ها، عزت ها، دانش ها، بينش ها، وضعف ها، شکست ها، ذلت ها، جهل ها، کورى ها، همه وهمه، علل واسبابى دارند که بايد آنها را شناخت وبراى رسيدن به آرمان ها، از طريق آن اسباب عمل کرد: موسى بن عمران، عليه السلام، بنى اسرائيل را با شيوه هاى خاصى، از مصر بيرون آورد واز رود نيل گذراند ودر مسير خاک بيت المقدس رساند. آن گاه به آن جمعيت گفت: اکنون بايد وارد سرزمين مقدس شويد، که خدا برايتان مقرر داشته، وعقب نشينى نکنيد وگر نه مسير عزتتان به خسران وذلت منقلب مى گردد. بنى اسرائيل در پاسخ گفتند: اى موسى به درستى وحقيقت مى گوئيم که در اين سرزمين جمعيتى قدرتمند وزورگووستم پيشه هستند، وما هرگز وارد اين سرزمين نخواهيم شد، تا آنان خارج نگردند، پس اگر آنها خارج شدند، ما وارد مى شويم. در ميان آنان دونفر بودند که از نافرمانى از اوامر موسى ومعصيت او، هراس داشتند وخدا بر آنان انعام فرموده بود، آن دونفر به جمعيت خطاب کردند که: عليه ستمگران وجباران سرزمين مقدس از در وارد شويد. پس هر گاه شما براى پيروزى از راهش وارد شديد، حتما پيروز خواهيد بود، وبر خدا توکل داريد، اگر واقعا ايمان آورده ايد. (برگرفته از مضامين آيات 21 تا 23 سوره مائده). مى بينيم که براى پيروزى هم راهى است که بايد از همان راه عمل کرد. بر اين مبنا عملى کردن خواسته ها وآرمان ها، که در واقع همان طرز تفکرها وهمان ريشه درونى است که مى خواهد جوانه بزند، بايد از طريق علل واسباب آن انجام گيرد. وچون عمل کرد انسان بدين شکل است که: ابتدا مى انديشد، سپس اراده مى کند وسرانجام عملى مى سازد، پس عمل کرد جامعه نيز به همين منوال است، ولذا براى عملى نمودن آرمان ها در جامعه: اولا، بايد فکرها وانديشه ها را تغيير داد واصلاح کرد وبه باور انسان آورد که اوهر چه بخواهد مى تواند انجام دهد، وروحيه ياس را نابود کرد. ثانيا، بايد اراده ها را تقويت کرد، وعوامل ضعف اراده را از بين برد. ثالثا، بايد در مرحله عمل مقاومت نمود، وبا موانع درگير شد تا مرتفع گردند وعمل صحيح انجام يابد. همچنان که: مسلمانان قهرمان وجانباز ايران نيز براى پياده کردن انقلاب اسلامي: 1 - رهبران، طرز تفکرها را تغيير ودر جهت حکومت اسلامى پرورش دادند. 2 - رهبرى قاطع امام خمينى، اراده ها را جزم وقطعى ودر بر افکندن نظام طاغوت مصمم نمود. 3 - پيروان قرآن، مردانه فرامين امام را عمل کردند وتاريخ را دگرگون، وسرنوشت را تغيير دادند.

آرمان مقدس

انقلاب جهانى حضرت مهدى عليه السلام نيز، همانند همه حوادث تاريخى ورويدادهاى طبيعى واجتماعى و... به تدريج رخ مى دهد، وفقط از طريق علل واسباب خود عملى مى گردد، پس بايد شرايط واسباب تحقق آن به حد کمال خود برسد تا به وجود بيايد. صدر المتالهين مى گويد: بعضى از ممکنات که ذاتا امکان هستى را واجد واز محالات نيستند، صرف ذات آنها کافى نيست، که نعمت وجود را دارا شود، بلکه بايد يک سلسله اسباب وشرايط به آن ضميمه شود، سپس بعد از ضميمه شدن آن شرايط وعوامل آمادگى ساز، استعداد پيدايش مى يابد... وقتى به آن ممکن ذاتى، امکانات ديگر وشرايط متفاوت ديگرى ضميمه شد، پيوسته از حالتى به حالتى انتقال مى يابد، تا آنجا که قوه قابله (مواد تاثير پذير به حد کمال مى رسد، آن گاه قوه فاعله (علت فاعلى) تاثير کرده واز اجتماع وپيوستن دوقوه، چيز تازه اى توليد شده ووجود مى يابد (اسفار / 231:1، در امکان استعدادى).

غيبت وانتظار در امت هاى گذشته

غيبت وانتظار، يکى از سنن تکاملى است، که تاريخ براى بسيارى از امت هاى گذشته، نشان مى دهد. همواره در بين انسان ها، نهضت هايى به منظور آزادى از قيد واسارت طاغوت ها صورت مى گرفته واين نهضت ها، توسط فرستادگان الهى، رهبرى مى شده است. اما توده مردم، آن طور که مى بايست، از رهبر نهضت قدردانى وطرفدارى نمى کردند وقابليت دريافت اين نعمت بزرگ را از خود نشان نمى دادند، ودر نتيجه رهبر، براى مدتى از ميان مردم غايب مى شد. خواجه نصير طوسى در کتاب تجريد الاعتقاد مى گويد: وجوده لطف وتصرفه لطف آخر وعدمه منا. يعنى وجود امام وتصرف اودر امور، طبق قاعده لطف مسلم است وعدم (حضور يا تصرف) او، از ناحيه ما پديد آمده است. در طول مدت غيبت، مردم در اثر لمس کردن آثار شوم اسارت وطاغوت پرستى، بيدار مى شدند، ووقتى به خود مى آمدند واز روش عصيان وگناه ونافرمانى رهبر، بازگشت وتوبه مى کردند، رهبر به فرمان الهى، در ميان آنان آشکار شده، حق جويان را در طى مراحل نهضت، رهبرى مى نمود. اين حقيقت را در تاريخ نهضت ادريس، نوح، صالح، ابراهيم، يوسف، موسى و... مشاهده مى کنيم. (کمال الدين / باب اول تا هفتم).

سازندگى انتظار واميدوارى

در حقيقت، زمان غيبت عبارت است از: دورانى که بايد قوه ها واستعدادهاى مردم به تدريج به مرحله فعليت (مرحله بهره بردارى) برسد وقابليت براى بهره گيرى از يک رهبر الهى را دارا شوند. ممکن است در شرايطى - که مى توانند توسط تبليغات وتعليمات وراهنمايى هاى صحيح به وجود بيايند - استعدادها وقابليت ها، زودتر پرورش يابند وشرايط ظهور وانقلاب مهدى عليه السلام، فراهم گردد. وممکن است در اثر تخديرهاى فکرى وآلودگى ها وسرگرمى ها به زرق وبرق دنيا ودور افتادن از درک لذت عدالت وحق ونيزب برخورد با موانع، استعدادها وقابليت ها خفته بماند وديرتر بيدار شود. به همين ميزان، زمان ظهور رهبر زود يا دير خواهد شد. پس روشن است که تا ما عوض نشويم وقابليت وزمينه ظهور آن حضرت را فراهم نکنيم، ظهور امکان ندارد. تا وقتى بشريت قابليت نيابد، ولا اقل يک جمعيت ده هزار نفرى براستى خواهان گسترش عدل وداد نباشند، وروح حق پذيرى يافت نشود، چنين انقلابى نخواهد شد. در تحولات اجتماعى يک شرط اساسى کلى وطبيعى مطرح است که قرآن به آن گويا است: خداوند هرگز وضع ملتى را تغيير نمى دهد، مگر آنکه آنها خود را تغيير دهند (رعد / 11). وبه همين جهت است که در بعضى روايات آمده که در وقت اين کار بداء راه دارد. يعنى مطابق ظواهرى که انسان گمان دارد واقع نمى شود.

فرمان آماده باش

روى اين اصل، دستورات زيادى از طرف پيشوايان معصوم در فضيلت انتظار به ما رسيده، وفرموده اند که دعا کنيد وهمواره منتظر باشيد وفرارسيدن روز گشايش را از خدا بخواهيد. روى هم رفته منظور اين است که خود را بسازيد وآماده کنيد که مقدمات ظهور فراهم گردد. بديهى است، مردمى که انتظار آمدن رهبر خود را دارند، مى کوشند که شرايط را هر چه بهتر به نفع نهضت ومرام مورد انتظار آماده سازند، واين خود يکى از وظايف مهم وارزنده هر منتظر است. واز طرفى چون هدف شخصى نيست ومنافع فردى در کار نمى باشد، هرگز نبايد از کارها وخدمات خود مايوس بود، بلکه هدف مکتب وعقيده بايد تامين گردد. چنانکه فرموده اند: عقلاى عالم سنگى را در جايى مى گذراند که بعد از صد سال از آن استفاده شود. ممکن است نسلى ريشه اى را فراهم کند ونسل ديگر تنه وساقه، ونسلى ديگر شاخه را، وبالاخره روزى اين آرزوى جهانى جامه عمل پوشد. پس به هر حال، هر کس به هر گونه شرايط را آماده گرداند، بهره اى در ايجاد شرايط ظهور وتحول کامل داشته است. لذا امام رضا عليه السلام، فرمود: انتظار الفرج من الفرج: انتظار فرج، خود روزنه فرج ونجات است. (غيبت طوسى / 291).

انتظار بنيادگر

با توجه به لزوم سنخيت وهماهنگى بين علت ومعلول، هرگز اشاعه فساد وآلودگى، مقدمه اى براى اصلاح کامل نخواهد شد، بلکه اصلاحات جزئى وفردى وگروهى وايجاد آمادگى وساختن استعداد، براى پذيرش صلاح وحق، زمينه يک اصلاح جهانى مى گردد. انتظار، وقتى فضيلت وارزش دارد، که نتيجه وثمره آن خودسازى وآمادگى باشد. آمادگى براى شرکت در کادر اصلاح جهانى حضرت مهدى، عج الله تعالى فرجه الشريف. کسى که انتظار مى کشد روز امتحان فرا رسد، درس مى خواند وآموزش مى بيند وخود را آماده مى کند که بتواند از عهده امتحان بر آيد. اين آمادگى يکباره ايجاد نمى شود، چون خوى حق جويى وحق پذيرى نيز بايد به تدريج حاصل شود. کسى که عمرى به آلودگى وتجاوز وحق کشى وزياده طلبى گذرانده، به يک باره پذيرفتن نظام عدالت کامل، براى اوسنگين است، بلکه مانند چشمى است که در ظلمت شديد به سر برده وناگهان مى خواهد در مقابل نورى قوى قرار گيرد. نمونه هاى تاريخى شاهد گوياى اين مدعا است، کسانى که با زياده طلبى ومزاياى بى حساب دوران قبل از خلافت على عليه السلام عادت کرده بودند، عدالت آن حضرت آن چنان بر آن ها سنگين آمد که يک باره از حق وعدل شانه تهى کردند وبا حضرتش به جنگ برخاستند. بنابر اين، آنکه انتظار پيروزى حق را دارد وخواهان عدالت وحق است، بايد از پله اول شروع کند وبه تدريج درجات کمال حق طلبى را طى کند وقبل از رسيدن روز انقلاب وامتحان، مسير فکرى اش را روشن گرداند وموضع خود را انتخاب کن. بلکه اين روحيه را به نسل بعد هم منتقل نمايد تا به دوران ظهور منتهى شود واز اوهم اثرى در ايجاد آن اصلاح جهانى بوده وسربازى به ارتش آن حضرت داده باشد. نسل سالم وحق گرا کفه حق جوئى را در مقابل کفه باطل سنگين تر مى کند: پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: ازدواج کنيد وبا توليد نسل سالم زمين را به گويند (لا اله الا الله) سنگين نمائيد. (وسائل الشيعه). قطعا منظور پيامبر از توليد نسل سالم وگوينده لا اله الا الله، فردسازى وساختن آجر ساختمان جامعه اسلامى است. در ضمن علائم ظهور ودر مقدمه انقلاب حضرت مهدى (عليه السلام) آمده که: پرچمهائى از نواحى مختلف حرکت وجنگ هائى بين ياران حق وپيروان باطل درگير مى شود، وحتى دستور داده شده که به (گروه يمنى) بپيونديد. (بحار، 232:52 / رقم 96) ودر آن جنگها گاهى حق وگاهى باطل پيروز مى شود. معلوم است که اين پيروزيها وشکستها معلول علل وعوامل اخلاقى واجتماعى و... قبلى خود مى باشد، به دنبال آن ويا همراه آن گيرودارها حضرت مهدى (عليه السلام) آشکار شده وسرانجام، مبارزه در راه حق را به کمال رسانده وبر باطل پيروز مى شود وپرچم حکومت جهانى ودولت عالم گير محمدى (صلى الله عليه وآله وسلم) را در سراسر گيتى به اهتراز در مى آورد.

مبارزات زنجيرى

از آيات وروايات استفاده مى شود که ظهور مهدى موعود حلقه اى است از حلقات مبارزه اهل حق واهل باطل که به پيروزى اهل حق منتهى مى شود. سهيم بودن يک فرد در اين سعادت موقوف به اين است که آن فرد عملا در گروه اهل حق باشد. (قيام وانقلاب مهدى (عليه السلام) / 64).

پيکار حق وباطل از اول خلقت بر پا بوده واز سنن تاريخ مى باشد: ما آسمان وزمين وهستى ميانه آن دورا بازيگرانه نيافريديم... بلکه حقيقت اينست که ما به وسيله حق بر پيکر باطل مى کوبيم تا آن را براندازد. (انبياء / 16- 18).

از مجموع آيات وروايات به دست مى آيد که قيام مهدى موعود (عجل الله فرجه) آخرين حلقه از مجموع حلقات مبارزات حق وباطل است که از آغاز جهان بر پا بوده است (قيام وانقلاب مهدى (عليه السلام) / 64).

امام صادق عليه السلام فرمود: خاندان ما با خاندان ابو سفيان درباره خدا باهم کشمکش داريم: ما مى گوئيم خدا راست گفته وآنان مى گويند خدا دروغ گفته، ابوسفيان با پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) ومعاويه با على بن ابى طالب ويزيد با حسين بن على (عليهما السلام) به نزاع وجنگ برخاستند وسفيانى هم با قائم ما مى جنگد (بحار 190:52، رقم 18، از معانى الاخبار). البته خاندان ابوسفيان خصوصيت ندارند، طبق مضمون آيه سابق هر کس در مقابل مکتب الهى وانبياء واوصياء وخلاصه در مقابل حق، قد علم کند، باطل است وشايد حضرت تقيه فرموده که حلقه هاى مبارزه بعد از امام حسين ويزيد را بيان نفرموده که اين حلقه ها بعد از آن حضرت چگونه ودر زمان خود امام صادق عليه السلام چگونه وبعد از حضرتش به چه شکلى به امام زمان عليه السلام وسفيانى منتهى مى شود. از بعضى روايات استفاده مى شود که حضرت مهدى (عليه السلام) در بين مردم ودر گيرودارها شرکت دارد، گر چه مردم اورا نمى شناسند، چنانکه حضرت يوسف در بين جمعيت بود وبرادران اورا نشناختند (بحار، 154:52، رقم 9). وحضرت موسى با مردم ودر همان شهر رفت وآمد مى کرد وتا خود را معرفى نکرده بود اورا نمى شناختند. (کمال الدين / 146 / رقم 12). موسى مشغول تبليغ وزمينه سازى براى قيام بود ومردم نمى دانستند. وروشهاى مختلفى که انبياء در تبليغ ومبارزه با باطل داشته اند، حضرت هم دارد واز اين جهت گرفتاريهائى هم بمانند آنان خواهد داشت. ابو بصير گفت: شنيدم که امام باقر عليه السلام فرمود: در صاحب الامر چهار سنت از سنتها وگرفتارى هاى چهار نفر از انبياء يافت مى شود: سنتى از موسى وسنتى از عيسى وسنتى از يوسف وسنتى از حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم). اما از موسى در ترس ومنتظر گرفتارى يا فرصت نجات بودن، واما از يوسف حبس شدن واما از عيسى اينکه گويند اومرده وحال آنکه نمرده است. واما از محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) قيام کردن با شمشير واسلحه در مقابل باطل (کمال الدين ص 326 حديث 7.)

مسير خود را انتخاب کنيم

همچنان که اشاره شد ولى فعلا توضيح داده نمى شود، قيام وانقلاب مهدى (عليه السلام) شکل تکامل يافته اى از انقلابات پيوسته در راه حق وعدالت است.

قبل از آن حضرت، نهضت هاى مختلفى روى مى دهد که پاره اى بمنظور زنده کردن مرام حق است مانند: انقلاب خراسانى - حسنى - يمنى - و... وعده اى طاغوتى وطرفدار مرام ظالمانه وضد انسانى است مانند: قيام کافرى از قزوين - سفيانى - و... اين مطلب که سرانجام مسير هر فرد کجا خواهد بود؟ ودر هنگام بروز انقلاب جزوچه گروهى خواهد بود؟ بستگى دارد به مسير وراهى که فعلا انتخاب کرده وطى مى کند. زيرا سالى که نکوست ويا زشت است، از بهارش پيداست. کسى که مى خواهد قدم در راهى بگذارد، اول بايد بداند وبفهمد که اين راه بکجا منتهى مى شود؟ واگر مقصد خاصى دارد بايد از اول در انتخاب مسير کوشش کند که آيا اين راه اورا به آن مقصد مى رساند يا ضد آن. هر راهى رهرورا به سر منزل مخصوص مى رساند، کعبه مقصود راهى دارد، ووصل طاغوت راهى. پس قبل از شروع حرکت بايد در انتخاب مسير دقت شود، زيرا اندکى کوته انديشى چه بسا موجب مى شود که همه نيروها به هدر رود ويا در مسير مخالف حق، از آن بهره گيرى شود.