پيشگفتار
به نام خداوند بخشاينده مهربان وبا درود بر نام بزرگ او، بقيه الله
روحى فداه نام توبه هر زبان که گويند خوش است بخوان به نام پروردگارت
که آفريد. انسان را از خون بسته بيافريد که او را با قلم آموخت
وتعليم دانش فرمود. ودر پس آموزش قلم نام ها را آموخت وبراى خود
نيز نام هايى آفريد تا عارفان به حق پروردگار او را نيکوبخوانند.
وبراى آفريده ها نيز نام ها تعيين فرمود وزيبايى را از حقايق به
نام ها سرايت بخشيد. وآفريده ها را مرتبه ها داد ونيز نام ها را،
برخى را نام بزرگتر ودسته اى کوچکتر، گروهى را نام عينى وبعضى را
نام علمى ولفظى.
ونام هاى عينى خويش را انوارى بى بديل آورد وحقايقى بى نظير. نام
آن نامها چنان ناميده شد: محمد صلى الله عليه وآله على عليه السلام
فاطمه عليها السلام حسن عليه السلام حسين عليه السلام و... وقداستى
خاص وطهارتى ويژه شان عطا فرمود که (انما
يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت ويطهرکم تطهيرا).(1)
وفرمود تنها پاکان نام آنها را لمس نمايند که (لا
يمسه الا المطهرون).(2)
وآن نام ها را وسيله عرفان وعبادت آفريد که بنا عرف الله وبنا عبد
الله.(3)
ونام نام ها را نيز زيبا وکارساز قرا داد، تا بدانجا که کليد گنجهاى
نهان وفتح گره ها فرمود: اسم الله الذى يمشى به على وجه الماء.(4)
واسالک بالاسم الذى فتقت به رتق عظيم جفون عيون الناظرين.(5)
آن گاه خوشى دلهاى عاشقانش را ياد آن نام ها ونام هاى نام ها فرمود
که ذکر على عباده،(6)
همان گونه که گفت: کلوا على اسم الله(7):
با نام بخوريد. وسيروا على اسم الله(8):
به نام خدا گشت وگذار کنيد. ولا تاکل ذبيحته حتى تسمعه يذکر اسم
الله(9):
کشتار او را مخور که نام خدا نبرده است. ونيز ندا داد که: هر کارى
که با نام خداوند رحمان ورحيم آغاز نگردد ناتمام است.(10)
ودانستن نام هر کس را در مودت ورحمت لازم شمرد.(11)
وعاشقان نام، نام پنهان از نظر، در جستجوى نام اويند تا بر زبانشان
برانند ونجواى عشق وسرود فراق سر دهند وغم هجران حکايت کنند، از
قيامش با نام قائم وگاهى از انتظارش با کلمه منتظر وساعتى با هدايش
هادى ومهدى وروزى با يارى آن منصور نداى محبت دهند وگاهى به تنهايى
اوبينديشند واورا فريد ووحيد... ولحظه اى به خود آيند که خود با
اعمال خويش دورش ساخته اند پس او را طريد وشريد نام نهند وهم چنين
به هر بهانه اى يادى با نامى. اى مشتاق هجران کشيده! اکنون شرح آن
نام ها در اوراقى چند از سالهائى ديرين به زبان وسپس به قلم رفته
تا تونيز چون ساير دلباختگان، آه محبت وناله فراقت را با اين نام
ها سردهى نام محبوب را روز وشب در چشم انداز خود دارى.
اميد که جواب اين همه نداها، لطفى وعنايتى از جانب اوباشد که اوکريم
من اولاد الکرام
15 رمضان مبارک 1416
16 بهمن 1374
تهران - سيد حسين حسينى
نام ها ولقب هاى امام زمان
(بسم الله الرحمن الرحيم)
الحمد لله رب العالمين. وصلى الله على سيدنا ونبينا ابى القاسم
محمد، وعلى اهل بيته الطيبين الطاهرين. ولعنه الله على اعدائهم
اجمعين من الان الى قيام يوم الدين. اللهم کن لوليک الحجه ابن
الحسن صلواتک عليه وعلى آبائه فى هذه الساعه وفى کل ساعه وليا
وحافظا وقائدا وناصرا ودليلا وعينا حتى تسکنه ارضک طوعا وتمتعه
فيها طويلا. اعوذ بالله من الشيطان الرجيم (بقيه
الله خير لکم ان کنتم مؤمنين) در حدود سه ماه پيش، با يکى
از عزيزان حاضر در جايى مهمان بوديم. بنده معمولم اين است که در
ميهمانيها، وقت، به تعارفات وميهمانى محض نگذرد، بلکه - هر چند اندک
- تذکراتى داشته باشيم درباره نکته اى اخلاقى، يا فضائل اهل البيت
سلام الله عليهم ومخصوصا امام عصر روحى فداه. حتى اگر حضار هم از
من نخواهند، خود من پيشنهاد مى کنم که مى خواهم براى شما صحبت کنم.
زيرا ما در سر تا سر هستى - بخصوص امثال من - نانمان، جانمان، همه
چيزمان مال امام زمان عليه الصلاه والسلام است واز راه آبروى ايشان
ارتزاق وزندگى مى کنيم، واين بى وفايى است که در يک مهمانى شرکت
کنيم ووقتمان در آن فرصت فقط به خوردن شام ومثلا خوشگذرانى يا گفتن
فکاهى واحوالپرسى وامثال آن بگذرد ويادى از موالى خود نکرده براى
احياى امرشان از فرصت استفاده نکنيم. از طرف ديگر مقيد هستم که هر
جا صحبت مى کنم، اگر براى ده دقيقه هم که باشد، براى آن ده دقيقه
مطالعه کنم، حتى اگر به اندازه مطالعه نصف يک حديث باشد. البته اين
هم از توفيقات الاهى است در روحيه اين جانب که اميدوارم خداوند
متعال آن را از من نگيرد. يکى از اين عزيزان وجوانان، در آن مهمانى
گفت که خيلى وقت است که راجع به امام زمان صلوات الله وسلامه عليه
گفتگونشده است وشما براى ما در اين زمينه صحبت نکرده ايد... وخلاصه
در اين زمينه تذکر داد. اومطلب خود را خيلى معمولى گفت، ولى بقدرى
با اعتقاد بيان کرد که همين يک کلمه از آن روز تا به حال در روح من
ودر جان من موج ايجاد کرده است واز آن روز تا به حال همين طور به
فکر هستم. در همانجا تصميم گرفتم که در فاطميه دوم - با اينکه ايام
شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها است وحق اين است که در وصف ايشان
سخن گفته شود - درباره فرزندشان حضرت بقيه الله صحبت کنم. ولى وقتى
هفته پيش اين مجلس را به من پيشنهاد کردند، با خود گفتم: شايد تا
آن موقع ما مرديم ونبوديم! پس فعلا اينجا غنيمت است. ولذا تصميم
گرفتم هر پنج شب در اينجا راجع به امام زمان صلوات الله وسلامه
عليه سخنانى ايراد کنم وتوسلمان هم به حضرت صديقه کبرى صلوات الله
عليها باشد. ميزبانى در قم دارم که در خدمت ايشان، در منزلشان
مزاحم هستم ومشغول درس وايشان هم روحانى هستند. ايشان وقتى ديد که
من درباره حضرت در تکاپوهستم، گفت: ايام فاطميه راجع به حضرت زهرا
سلام الله عليها صحبت کنيد. بنده گفتم که همه اين بزرگواران يکى
هستند، ولى من فکر مى کنم در اين زمان، مظلوم تاريخ ما ومظلوم زمان
ما، امام زمان صلوات الله وسلامه عليه مى باشند وبه نظرم مى رسد
خود حضرت زهرا هم ناراحت نباشند از اينکه به نام ايشان مجلس تشکيل
بشود ودر مورد کسى که سينه ايشان براى غيبت اوتنگى مى کند ودل
شريفشان براى دورى وى مضطرب است، عرايضى داشته باشيم. در هر حال
اميدوارم خداوند توفيق بدهد وبر زبان من مطالبى جارى شود که مورد
رضاى صاحب مجلس، بى بى دوعالم حضرت زهرا سلام الله عليها باشد
وهمچنين موجب تسلى خاطر ونيز جلب توجه فرزندشان عجل الله تعالى
فرجه. اين پنج شب را به خواست خداوند حديث مى خوانيم، روايت مى
خوانيم، معنا مى کنيم، توضيح مى دهيم، به اين اميد که مورد پذيرش
وقبول ايشان باشد..
نام هاى امام زمان
در روايت دارد که وقتى با کسى براى نخستين بار برخورد مى کنيد،
اولين سخن شما بعد از اسلام اين باشد که اسم او را بپرسيد.(12)
امشب مى خواهيم فرض کنيم که تازه با اين آقاى بزرگوار برخورد کرده
ايم ابتدا به ساحت مقدسش عرض سلام مى کنيم. سلام ما عرض ارادت است.
عرضه مى داريم: السلام عليک يا بقيه الله فى ارضه وحجته على عباده.
حالا ببينيم اسم مبارک ايشان چيست؟ حضرت اسمهاى مختلفى دارند که در
احاديث وروايات آمده است. در ضمن تفاسير آيات کريمه هم آمده است.
در صفحه 29 جلد 51 بحار الانوار روايت شماره 2 از جابر جعفى - که
از اصحاب عالى قدر ائمه طاهرين است - نقل شده که مى گويد: اقبل رجل
الى ابى جعفر عليه السلام وانا حضار.: مردى آمد خدمت حضرت باقر
عليه السلام ومن هم حضور داشتم آن شخص به امام عرض کرد: رحمک الله!
اقبض هذه الخمسمائه درهم فضعها فى مواضعها. فانه زکاه مالى.: رحمت
خدا بر توباد، اين پانصد درهم را بگيرد ودر راهش خرج کن. اين، زکات
من است. فقال له ابو
جعفر عليه السلام: حضرت ابوجعفر امام باقر فرمود: بل خذها انت
فضعها فى جيرانک والايتام والمساکين وفى اخوانک من المسلمين. يعنى
زکاتت را بردار وبه مصرف برسان وبده به همسايگانى که دارى، ايتامى
که مى شناسى، مساکينى که مى شناسى، وبرادران مسلمانت. يعنى در اين
دوران، شما شيعيان با اجازه ما مى توانيد زکات مالتان را خودتان در
موارد مناسب مصرف کنيد. بعد از آن امام مى فرمايند: انما يکون هذا
اذا قام قائمنا. يعنى اينکه بايد حتما زکات را بدهيد به دست امام
وامام مستقيما مصرف کند، زمانى است که قائم ما قيام کند وظاهر شود.
فانه يقسم بالسويه.: حضرت قائم بالسويه وبه صورت مساوى اموال را
تقسيم مى کنند. ويعدل فى خلق الرمان البر منهم والفاجر. فمن اطاعه
فقد اطاع الله. ومن عصاه فقد عصى الله.: ودر ميان خلق خدا، عدالت
به خرج مى دهد، چه نيکوکار باشد وچه گناهکار. کسى که اطاعت کند از
او، خدا را اطاعت کرده وکسى که عصيان کند اورا، خدا را عصيان نموده
است. تا اين قسمت حديث به عنوان مقدمه بود، از اينجا به بعد شاهد
ماست.
نام مهدى
بخشى از کتاب بحار که علامه مجلسى اين حديث را در آن روايت کرده
چنين عنوانى دارد: باب اسمائه عليه السلام والقابه وکناه وعللها.
يعنى باب اسامى آن حضرت عليه السلام وکنيه هايش وعلل اينکه به آنها
وى را ناميده اند. يکى از اسماء مبارکه ايشان که در بعضى از روايات
اين باب آمده، نام مقدس مهدى است سلام الله عليه که در ادامه اين
حديث شريف علت تسميه آن نيز بيان شده است. امام باقر عليه السلام
مى فرمايند: فانما سمى المهدى... چرا به حضرت مى گويند مهدى؟ اين
کلمه اسم مفعول است از ماده هدى، يهدى. هدى يعنى هدايت کرد وهدى
مصدر آن است، يعنى: هدايت. در قرآن کريم، در اول سوره بقره مى
فرمايد: (الم، ذلک الکتاب لا ريب فيه هدى
للمتقين) هادى يعنى: هدايت کننده، ومهدى يعنى: هدايت شده.
حضرت باقر العلوم سلام الله عليه مى فرمايد: انما سمى المهدى لانه
يهدى لامر خفى. يستخرج التوراه وسائر کتب الله من غار بانطاکيه. چرا
به ايشان مى گويند مهدى؟ مهدى يعنى هدايت شده. کسى که خواهد هدايت
کند، حتما خودش بايد قبلا راهنمايى شده باشد. کسى که راهى را مى
خواهد نشان بدهد، قبلا بايد راه را خودش بلد باشد. امام عليه
السلام مى فرمايد: قائم ما به اين جهت مهدى ناميده شده که يهدى
لامر خفى...: هدايت مى کند به سوى کارى که پوشيده شده است وتورات
اصلى وساير کتب الاهى را از يک غارى که در انطاکيه هست - که شهرى
در ترکيه فعلى است - در مى آورد. بعد از آن حضرت مى فرمايد: فيحکم
بين اهل التوراه بالتوراه.: آن گاه بين اهل تورات بر اساس تورات
حکم مى کند. وبين اهل الانجيل بالانجيل: وميان اهل انجيل بر مبناى
انجيل. وبين اهل الزبور بالزبور وبين اهل الفرقان بالفرقان: وبين
اهل زبور به زبور وبين اهل فرقان بر پايه فرقان. يعنى از خصوصيات
حضرت مهدى اين است که هدايت مى شود به امور پنهانى وسپس هدايت مى
کند به آنها. امور پنهانى به دست آوردن کتابهاى اصلى خدا وپيغمبران
است، تورات وانجيل وزبور وفرقان و... وتجمع اليه اموال الدنيا
کلها: همه اموال از همه نقاط جهان پيش اوجمع مى شود. ما فى بطن
الارض وظهرها: آنچه که در ظاهر زمين ودر باطن زمين است. باطن زمين
يعنى گنجها وپنهان شده ها. ويقول للناس: آن وقت به مردم مى فرمايد:
تعالوا الى ما قطعتم فيه الارحام. بياييد وبگيريد ماديات را، آن چه
را که به خاطر آن قطع ارحام مى کرديد!... چون بيشتر اختلافات وقطع
رحمها به خاطر پول است، به خاطر معنويت که نيست! من خيلى کم افرادى
را مى شناسم که به خاطر مسائل روحى ومعنوى باهم اختلاف داشته باشند.
اگر هم ظاهرش را ما آن طور جلوه دهيم، باطنش چيز ديگرى است. وسفکتم
فيه الدماء: بياييد بگيريد آنچه را به خاطر آن خونريزى کرديد.
ورکبتم فيه محارم الله: وبراى به دست آوردنش مرتکب محرمات شديد.
فيعطى شيئا لم يعط احد کان قبله: آن وقت نوعى به مردم بخشش وعطا مى
کند که پيش از آن کسى آن چنان اعطا ننموده است. وقال رسول الله صلى
الله عليه وآله وسلم... در اينجا امام باقر عليه السلام از پيغمبر
اکرم صلى الله عليه وآله وسلم نقل مى کند که ايشان فرمودند: هورجل
منى: مهدى مردى است از نسل من. اسمه کاسمى: نامش مثل نام من است.
يعنى نام اصلى اومحمد است. يحفظنى الله فيه.: خداوند من را (دين
مرا) در اوحفظ مى کند. يعنى من را با اونگه مى دارد. بدين معنى که
نگه داشتن من ودين من ونام من، در گروکار اواست. ويعمل بسنتى.: به
سنت وروش من عمل مى کند. يملا الارض قسطا وعدلا ونورا.: زمين را پر
از قسط وعدالت وروشنايى ونور مى کند. يعنى کارى مى کند که عدل همه
جهان را فرا مى گيرد. ونور همه دنيا را پر مى کند. قسط به معناى
عدالت در خصوص مسائل مادى است وعدل اعم از آن است. عدل، شامل عدل
اجتماعى، عدل اخلاقى وعدل در خانواده هم مى شود. بعد ما تمتلى ء
ظلما وجورا وسوءا. يعنى قبل از اينکه اوچنين کند، جهان پر از ظلم
وجور وبدى وزشتى است. اين حديث امام باقر عليه السلام مطالب مختلفى
دارد وآنچه مستقيما به موضوع بحث ما مربوط است اين است که: مهدى
گفته مى شود، لانه يهدى لامر خفى.: به اين جهت که هدايت مى کند به
آن چيزهايى که مخفى است. بعد از آن، حضرت - چنانکه از ظاهر روايت پيداست
- مثالهايى ذکر مى کنند براى آن چيزهايى که مخفى است که از آن جمله
تورات است که در غار انطاکيه مى باشد وحضرت آن را بيرون مى آورد،
انجيل اصلى است که حضرت بيرون مى آورد، زبور اصلى است که حضرت آن
را ظاهر مى سازد، ونيز قرآن است. البته قرآنى که حضرت عرضه مى
کنند، از نظر آيات کريمه همين قرآن است، ولى از نظر ترتيب نزول،
شان نزول ونظم آيات اين طور نيست. الان شما در قران کريم اول سوره
حمد را مى خوانيد، بعد سوره بقره را. ومسلم است که اولا سوره بقره
همه آياتش دنبال هم نيست وبعضى از آيات آن مکى وبعضى آيات آن مدنى
است. وثانيا اولين آياتى که بر پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم
نازل شده (اقرا باسم ربک الذى خلق... (است که در اواخر قرآن است،
نه سوره حمد، وآخرين آيه اى که بر پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم
نازل شده، آيه اى است در سوره توبه يا مائده که در وسطهاى قرآن است.
خوب، اين قرآنى که مخفى است در کجا مخفى است؟ اين قرآن نزد ائمه
است، جزء ودايع وميراثهاى امامت است. همان قرآنى است که در مثل اين
روزها، امير المؤمنين عليه السلام آوردند وعرضه کردند، ولى حکومت
ورهبران آن نپذيرفتند وبرگرداندند، از اين روحضرت آن را در پارچه
اى بستند ويکى از ودايع امامت شد که امامان عليهم السلام يکى پس از
ديگرى به يک ديگر سپردند. البته آياتش همين آيات است اما شان نزول
وترتيب نزول آيات همان طورى است که نازل شده است. در اين قرآن پيغمبر
اکرم شان نزول آيات را املا کرده وامير المؤمنين عليه السلام هم
آنها را نوشته است. پس نام حضرت مهدى است، چون هدايت مى کند به امر
خفى، به امرى که پنهان است. وقتى کسى مى تواند هدايت کند که خودش
هدايت شده باشد. وعرض کرديم که کلمه مهدى اسم مفعول است به معنى
هدايت شده. در اين روايت در وجه تسميه حضرت به اين نام آمده: لانه
يهدى يعنى: چون اوهدايت مى کند. واين ظاهرا معناى کلمه هادى است نه
مهدى. ولى اين مشکلى ايجاد نمى کند. چون هر کسى که مهدى است هادى
هم مى تواند باشد وهر کس که هادى است حتما مهدى است. ولذا در ميان
اسماء ائمه الهادى المهدى هم آمده است. در دعاى عهد مى خوانيد:
اللهم بلغ مولانا الامام الهادى المهدى القائم بامرک صلواتک عليه
وعلى آبائه الطاهرين... يکى از چيزهاى مخفى ديگر - که به دلالت
روايات حضرت مهدى عليه السلام مردم را به آن هدايت مى کند - ذخاير
زيرزمينى است(13)
که شايد عبارت ما فى بطن الارض در اين حديث هم به آن اشاره داشته
باشد. حالا اين هدايت چگونه است؟ معلوم نيست. آيا بشر طورى متکامل
مى شود که تمام معادن را مى شناسد؟ ويا اينکه به قوه خارق العاده
الاهى چنين کارى را مى کند؟ هر کدامش که باشد، اين روايت وروايات
ديگر اصل موضوع را تاييد مى نمايد. در بعضى از احاديث داريم که
امام باقر عليه السلام مى فرمايد: اذا قام قائمنا وضع الله يده على
رووس العباد: هنگامى که قائم ظهور کند، خداوند دست خود را - يا دست
حضرت مهدى را بر سر مردم قرار مى دهد فجمع بها عقولهم: وبا آن
عقلهايشان را متمرکز مى کند. وشما مى دانيد که عقل نور است ونور
وقتى جمع مى شود متمرکز مى گردد. همان طور که وقتى ذره بينى را
جلوى نور خورشيد بگيريم، اشعه خورشيد با عبور از آن، کانون مى
گيرد، متمرکز مى شود ودرخشانتر وگرمتر مى گردد. حضرت عقلهاى مردم
را جمع مى کند، متراکم مى کند، کانون مى دهد، جان مى دهد، از ذره
بين ولايت عبور مى دهد ودر نتيجه حرارتش، نورش وروشنايى اش زياد مى
شود. وقتى اين طور شد، با اين عقلها، مردم هدايت مى شوند وآنچه را
که در ذخاير زيرزمينى است استخراج مى کنند، طلا، نقره، فيروزه، مس،
اورانيم و... اينها را مى آورند فقط؟!... نه خير! يهدى لامر خفى.
در زمين دلها هم معدنهايى از معارف توحيدى ومبدا ومعادى وجود دارد
که حضرت با تربيت وتعليماتش بيرون مى آورد. در کتاب شريف بحار جلد
52 صفحه 336 از خرائج راوندى نقل کرده که يکى از خصوصيات حضرت مهدى
اين است که وقتى مى آيد 27 حرف علم - يعنى 27 باب علم، 27 زمينه
علم - را کامل مى کند واين در حالتى است که: فجميع ما جاءت به
الرسل حرفان. يعنى همه علومى که پيامبران از ابتداى آدم تا خاتم
واز خاتم تا امام حسن عسکرى عليه السلام آورده اند وبه بشر عرضه
کرده اند مجموعا فقط دوحرف از آن 27 حرف علم است وامام زمان وقتى
مى آيد 25 باب ديگر علم را اضافه مى کند وعلم به 27 باب کامل مى
شود. پس امر پنهان فقط در زمينه هاى مادى وظاهرى نيست. نه! مهمتر
از اينها هم هست وآن معارف مبدئى ومعادى ومسائل توحيدى، مسائل
اخلاقى ومسائل انسانى است که در زمين دلهاست.
لقب قائم
نام ديگر حضرت لقب مبارک قائم است. در اين زمينه دونوع روايت وارد
شده است که چرا به اومى گويند قائم - يعنى قيام کننده، بر پا
ايستاده - وبه دوگونه تعبير فرموده اند. البته تعداد روايات زياد
است، ولى مجموع آنها را که خلاصه کنيم دومطلب از آنها در مى آيد که
در اين دوحديث آمده است، يکى حديث شماره 1 صفحه 28 از بحار جلد 51
وديگرى حديث شماره سه صفحه 30 که مختصرتر است. اول حديث شماره 3 را
عرض مى کنم. مصدر اصلى اين حديث در معانى الاخبار شيخ صدوق است. در
صفحه 65 روايت شده وما نص آن را از آنجا نقل مى کنيم. مى فرمايد:
سمى القائم عليه السلام قائما لانه يقوم بعد موت ذکره.: به اوقائم
مى گويند - يعنى بر پا، ايستاده، ظاهر شده، قيام کننده - به خاطر
اينکه پس از فراموش شدن نامش قيام مى کند. يعنى علت اين تسميه اين
است که قبل از ظهورش وقيامش مردم نام او را نمى برند. يعنى وقتى در
مجالس شروع مى کنيم درباره حضرت سخن گفتن براى مردم منکر است...
راجع به امام زمان صحبت مى کنيد؟! چقدر ديگر؟! بس است!... راجع به
مسائل ديگر گفتگوکنيد!... تاييد بر اين مساله، چهار لقب از القاب
شريف حضرت است که در شبهاى آينده، روى آنها بحث مى کنيم: طريد يعنى
مطرود يا رانده شده، شريد يعنى گريخته، کسى که مردم او را طرد کرده
اند، او را رها کرده اند، از اونام نمى برند، به اواعتنا نمى کنند،
فريد، ووحيد که هر دويعنى: يکه وتنها. اينها چهار لقب از القاب
حضرت است. در اينجا نام مناسب است روايتى را خدمتتان عرض کنم. مى
دانيد که شيعيان، به احترام لقب قائم بلند مى شوند مى ايستند وبعد
دوباره مى نشينند. در اين روايت امام صادق عليه السلام علت اين
قيام را چنين بيان فرموده اند: لان له غيبه طولانيه.: اين کار به
اين جهت است که آن حضرت غيبتى طولانى خواهد داشت. ومن شده الرافه
الى احبته: وحضرت به خاطر رافت شديدى که نسبت به دوستداران خود
دارد، ينظر الى کل من يذکره لهذا اللقب المشعر بدولته والحسره
بغربته.: به تمام کسانى که او را با اين لقب ياد کنند که اشعار به
دولت آن حضرت دارد وگوياى حسرت واندوه ياد کننده از بابت غريبى
امام زمانش است، نظر مى فرمايد. بعد از اين، حضرت توضيح مى دهند که
شايسته است که يک بنده اى که نسبت به ارباب خود خاضع است، وقتى
اربابش با چشمان مبارک خود به اونگاه مى کند، براى تعظيم وبزرگداشت
واداى احترام نسبت به مولا از جاى خود برخيزد وبراى فرج اودعا کند.(14)
حالا نوبت آن است که حديث اول ومفصلتر را بياورم که در صفحه 28 و29
بحار جلد 51 نقل شده است: عن الثمالى قال: سالت الباقر صلوات الله
عليه: يا ابن رسول الله، الستم کلکم قائمين بالحق؟ قال: بلى. قلت:
فلم سمى القائم قائما؟ قال: لما قتل جدى الحسين صلى الله عليه ضجت
الملائکه الى الله عز وجل بالبکاء والنحيب وقالوا: الهنا وسيدنا!
اتغفل عمن قتل صفوتک وابن صفوتک وخيرتک من خلقک فاوحى الله عز وجل
اليهم: قروا ملائکتى فوعزتى وجلالى لانتقمن منهم ولوبعد حين. ثم
کشف الله عز وجل عن الائمه من ولد الحسين للملائکه، فسرت الملائکه
بذلک. فاذا احدهم قائم يصلى. فقال الله عز وجل: بذلک القائم انتقم
منهم. راوى گويد: از امام باقر صلوات الله عليه پرسيدم: اى فرزند
رسول خدا مگر همه شما حق را به پا نمى داريد وبدان قيام نمى نماييد؟
فرمود: بلى. گفتم: پس چرا به قائم (يعنى امام دوازدهم) قائم مى
گويند؟ حضرت فرمود: هنگامى که جدم حسين عليه السلام کشته شد، فرشتگان
در درگاه خدا گريه وناله کردند وگفتند: معبود وآقاى ما! آيا از کشته
شدن برگزيده وفرزند برگزيده از خلق خود غافلى؟! خداوند به فرشتگان
ندا کرد که: ضجه نکنيد وقرار گيريد اى فرشتگان من. قسم به عزت
وجلال خودم که از آنان، ولوپس از مدتى دراز انتقام خواهم گرفت. پس
امامان از فرزندان امام حسين عليه السلام را براى ملائکه نمايان
کرد وفرشتگان خشنود شدند در آن هنگام يکى از آنان را ديدند که به
پا ايستاده نماز مى خواند. آن وقت خداى عز وجل فرمود: به وسيله اين
قيام کننده از آنان انتقام خواهم گرفت. در اينجا معناى لقب قائم
قيام در نماز وقيام براى انتقام خون امام حسين عليه السلام گفته
شده است. در احاديث ديگر نيز لقب منتقم، يعنى انتقام گيرنده خون
انبيا واوليا آمده وحضرت را مخصوصا نسبت به خون امام حسين عليه
السلام ولى دم معرفى فرموده اند.
لقب منتظر
يکى ديگر از القاب ونامهاى حضرت منتظر است. البته منتظر هم خوانده
شود، درست است. چرا که حضرت هم منتظر است، يعنى اينکه انتظار مى
کشد ظهور کند، وهم منتظر است، يعنى مردم در انتظار اوهستند. منتظر
اسم فاعل است ومنتظر اسم مفعول. در بحار جلد 51 صفحه 30 حديث چهارم،
از صقر بن ابى دلف که يکى از اصحاب امام جواد عليه السلام است
روايت شده که گويد: سمعت ابا جعفر محمد بن على الرضا عليه السلام
يقول: شنيدم از محمد بن على الرضا (يعنى حضرت جواد) عليه السلام که
گويد: ان الامام بعدى ابنى على. يعنى امام بعد از من فرزند من على
است که امام دهم مى باشد. امره امرى. وقوله قولى. وطاعته طاعتى.:
امر اوامر من، گفتار اوگفتار من، واطاعت از اوفرمان بردن من است.
والامامه بعده فى ابنه الحسن: امامت بعد از اودر فرزندش حسن است.
يعنى امام حسن عسکرى عليه السلام. امره امر ابيه. وقوله قول ابيه.
يعنى قول وامر او، قول وامر پدرش حضرت امام هادى عليه السلام است
که اوهم فرمانش عين فرمان من است. وطاعته طاعه ابيه. واطاعت
اواطاعت پدرش است. ثم سکت.: حضرت اين را فرمود وساکت شد. چون مى
دانيد که ائمه عليهم السلام در معرفى مقام مقدس امام عصر خيلى
احتياط مى کردند. زيرا نوعا در زمان تقيه بودند. به خاطر اينکه
دشمنان مى دانستند وبشارت از زمان پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم
شنيده بودند که کسى مى آيد وتاج وتخت همه ستمگران را به هم مى زند.
اينها چون احتمال مى دادند که آن امام در زمان آنها ظهور کند واين
برنامه را اجرا کند، خيلى مواظب بودند که چنين فرزندى به وجود
نيايد. لذا کاملا کنترل مى کردند وائمه هم معمولا در پيش غير خواص
اصحاب، چيزى نمى فرمودند. اين موضوع هم - که در بعضى از احاديث
وارد شده وبابى در کتابهاى شيعه هست که اسم امام را نبريد - از
همين جا ناشى مى شود. لذا حرمت نام بردن مربوط به آن زمانهاست والا
در اين زمان - که آن حضرت در غيبت کبرا به سر مى برند وعامه مردم
دسترسى به ايشان ندارند - به حکم بسيارى از علما، اسم بردن مانعى
ندارد. خود ائمه هم در زمانى که در تقيه نبوده اند اسم برده اند
وعلماى ما هم اسم برده اند، چون آن حکمت خوف وتقيه ديگر مطرح نبوده
است. البته بعضى از علما در دوره غيبت کبرا هم اشکال مى کنند
ومساله هنوز مورد بحث است. به ادامه روايت برگرديم: صقر بن ابى دلف
وقتى مى بيند امام عليه السلام سخن را ناتمام گذاشتند وسکوت
فرمودند، خودش مجددا سوال مى کند ومى گويد: يا ابن رسول الله، فمن
الامام بعد الحسن؟: امام بعد از حسن کيست؟ فبکى عليه السلام بکاءا
شديدا. حضرت جواد وقتى اين سوال را شنيد، ابتدا به شدت گريست، وبعد
از آن فرمود: ان من بعد الحسن ابنه القائم بالحق المنتظر.: بعد از
حسن، پسرش که قيام به حق مى کند ومنتظر است به امامت مى رسد. راوى
گويد: عرض کردم: يا ابن رسول الله، ولم سمى القائم؟: چرا به ايشان
قائم مى گويند؟ حضرت فرمود: لانه يقوم بعد موت ذکره وارتداد اکثر
القائلين بامامته. يعنى به اوقائم مى گويند، زيرا اوپس از اينکه
نامش بکلى متروک شده واکثر کسانى که امامتش را قائل بوده اند، از
عقيده خود برگشته ومرتد شده اند به پا مى خيزد. فقلت له: ولم يسمى
المنتظر.: گفتم: چرا به ايشان منتظر مى گويند. فرمود: لان له غيبه
تکثر ايامها ويطول امدها: براى اينکه غيبتى دارد که خيلى طولانى مى
شود وزمانش به درازا مى کشد. بعد از آن حضرت حالات دسته هاى مختلف
مردم را در دوران اين غيبت طولانى بيان مى فرمايند: فينتظر خروجه
المخلصون: کسانى که چشم به راه ظهور اووتشريف فرمايى اوهستند،
اصحاب خالص اوهستند. وينکره المرتابون: کسانى که اهل شک وريب هستند،
انکارش مى کنند. ويستهزى ء بذکره الجاحدون.: منکران، ياد او را
استهزا مى کنند... امام زمان چه فايده دارد در زمان غيبت؟! چه کارى
از اوبر مى آيد؟! مگر خدا نمى تواند الان دوباره امام خلق کند؟!
فعلا که اوغايب است سخن از حاضرين به ميان آوريد! ويکثر فيها
الوقاتون.: وبسيار کسانى پيدا مى شوند که براى ظهور اوتعيين وقت مى
کنند. ويهلک فيها المستعجلون. يعنى کسانى که براى خدا رساله مى
نويسند وتکليف تعيين مى کنند واستعجال مى کنند هلاک مى شوند.
مستعجلون کسانى هستند که مى گويند: اگر امام زمان هست پس چرا ظهور
نمى کند؟! مگر جهان را ظلم نگرفته است! ديگر تا کى بايد منتظر
بود؟!... اينها افرادى هستند که تسليم تقدير الاهى نيستند وبه جاى
اينکه سر خود را در مقابل رب العالمين پايين بيندازند وبا خضوع
وخشوع تقاضاى تسريع در تقدير ظهور نمايند وبراى تعجيل فرج مولا دعا
کنند از غيبت امام زمانشان به درگاه خداى خود گله مى کنند لب به
اعتراض مى گشايند ولم وبم مى گويند: لم وما بال ولى الامر لا يظهر
وقد امتلات الارض من الجور؟!(15)
اين گونه افراد در دوران غيبت کبرا در امتحان الاهى شکست مى خورند
وايمان خود را از دست مى دهند. ومتقابلا کسانى که صبر پيشه کنند
وحالت انتظار - نه اعتراض - را در خود روز بروز تقويت کنند ودر عين
حال تسليم خداى متعال باشند وپاى خود را از گليم بندگى فراتر نبرند،
موفق مى شوند واز فتنه هاى دوران آخرالزمان نجات پيدا مى کنند. لذا
حضرت بعد از اين فقره با اين عبارت شريفه کلام خود را پايان مى
دهند: وينجو فيها المسلمون: تسليم شوندگان در آن دوران نجات پيدا
مى کنند. در دعاى شريف ندبه هم اين لقب آمده: اين المنتظر لاقامه
الامت والعوج؟! اين المدخر لتجديد الفرائض والسنن؟!
خلاصه سخن ونتيجه آن
امشب درباره سه اسم از اسماء والقاب مبارکه حضرت از حديث شاهد
آورديم، نام ولقب مبارک مهدى، نام مقدس قائم، ولقب پاک منتظر. در
مورد وجه تسميه حضرت به مهدى ديديم که فرموده اند به خاطر آن است
که وى هدايت مى کند به امور پنهانى. يکى از امرهاى پنهانى، آلودگى
هاى دل من وشماست. در اين زمين حاصلخيز قلب چه کاشته ايم؟ چه پنهان
کرده ايم؟ در اين زمين وزمينه چه نهاده ايم؟ مهدى هدايت مى کند به
امر پنهانى در دلها ومغزها وسرها ودرونهاى ما. واما در مورد لقب
قائم ديديم که فرموده اند قائم است چون قيام مى کند وبعد از موت
ذکرش ومرگ يادش. راستى ما به يادش هستيم؟! آيا از کسانى هستيم که
کمک مى کنند به از بين رفتن نامش؟!... آيا اسم بچه هايمان را مهدى
ويا نامهاى ديگرى مى گذاريم که تداعى کند شخصيت او ونام او را؟!...
آيا ما در زندگيمان، در متن زندگيمان، نشانهايى از اوداريم. وعلما
وعملا مروج اوهستيم؟!... آيا شيعه اوهستيم؟! آيا ارادتمند اوهستيم؟!
آيا به ياد اوهستيم؟!... يا با وجود اينکه بر سر سفره اش هستيم،
توجهى به اونداريم ويادش نمى کنيم؟!... حضرت نام منتظر دارد. همين
کسى است که مخلصان در انتظارش هستند... انتظارش يعنى چه؟... چقدر
انتظار داريم؟!... وبه چونحوانتظار مى بريم؟! وبا کدام کارمان
منتظريم واثبات انتظار مى کنيم؟!... عجل الله فرجه که مى گوييم،
واقعا مى گوئيم يا لقلقه زبان است؟!... آيا اين عبارت را که حضرت
در انتهاى توقيع خود به اسحاق بن يعقوب فرموده اند نديده ايم
ونشنيده ايم که مى گويند: اکثروا الدعاء بتعجيل الفرج. فان ذلک
فرجکم.(16)
زياد براى فرج دعا کنيد، که همين فرج وگشايش کار شماست. راستى چقدر
دعا مى کنيم؟!... چطورى دعا مى کنيم؟!... با چه حالاتى دعا مى
کنيم؟!... چند در صد جانمان آغشته است به انتظار ظهور؟!... آيا
همان طورى که وقتى کلافه مى شويم از بى پولى، از يک مريضى، در اثر
از دست دادن يک عزيزى، آن طورى دعا مى کنيم؟!... يا نه!... سيد بن
طاووس (ره) به فرزندش محمد مى گويد: محمد! مردم وقتى گوسفندى را گم
مى کنند، شب وروز آرام نمى گيرند تا گوسفندشان را پيدا کنند. آيا
امامى که از مردم گم شده است - العياذ بالله - بى ارجتر از يک گوسفند
است که شب وروز بر آنها مى گذرد، لحظه ها وروزها وسالها بر آنها مى
گذرد ولى سراغى از امام خود نمى گيرند؟! چرا؟!... نکند ما هم از
آنهايى باشيم که دنبال اغيار باشيم وچشم انتظار ايشان نباشيم وجزء
مرتدين وغير مخلصين باشيم!... اميد است از آنهايى نباشيم که عملا
وقولا استهزا کنيم، بلکه از آنهايى باشيم که چشم انتظار باشيم،
همواره چشم به ره بدوزيم ودر انتظار اوباشيم وتمناى ديدار او را
داشته باشيم وزبان حالمان اين باشد که: اللهم ان حال بينى وبينه
الموت الذى جعلته على عبادک حتما مقضيا...(17)
خدايا حتى اگر بميرم واورا نبينم، وقتى اوظهور کرد مرا زنده فرما
واز قبرم بيرون بياور تا دعوتش را لبيک گويم.
سر به قيامت چوبر آرم خاک
مايل فردوس برين نيستند
کيست که ديوانه نگردد ز عشق؟
بار دگر زنده شوم بعد موت
بالله از آن چهره برافکن نقاب |
|
سر به قيامت چوبر آرم خاک
مايل فردوس برين نيستند
کيست که ديوانه نگردد ز عشق؟
بار دگر زنده شوم بعد موت
بالله از آن چهره برافکن نقاب |
بگوييم: يا بقيه الله! اين الطالب بدم المقتول بکربلا؟! وچشم به
راه باشيم. يقولون:
ان الموت صعب على الفتى
گويند مرگ سخت بود، راست گفته اند |
|
مفارقه الاحباب - والله - اصعب
سخت است ليک سخت تر از انتظار نيست |
با جانمان، با روحان، با فکرمان، با قلممان، با زندگيمان، در
انتظار حضرت باشيم که اولقب منتظر دارد وبندگان مخلص در انتظار
قدوم اوهستند.
زهراى مرضيه در انتظار مهدى است
چه کسانى منتظرند؟!... يکى از کسانى که چشم دوخته است که چه وقت آن
سرور ومولا ببايد، يک خانم جوان با قد خميده است، به نام زهراى پيغمبر
وزهراى على. چه مى کند زهرا؟... زهرا از فرزندش مهدى چه مى خواهد؟...
شايد دست به پهلوگرفته، بازويش را پوشانده، از شوهرش پنهان کرده که
به فرزندش مهدى نشان بدهد تا اوپهلوى شکسته اش را انتقام بگيرد...
صدق رسول الله!... پيغمبر اکرم پيشگويى فرمود همه مصيبتها را.
حديثى است منقول در امالى شيخ صدوق (ره) که در آن رسول خدا صلى
الله عليه وآله وسلم راجع به عظمت زهراى اطهر مطالبى را مى فرمايد
تا اينکه مى رسد به اين عبارت: وهى نور عينى. وهى ثمره فوادى. وهى
روحى التى بين جنبى...: زهرا نور چشم من است زهرا ثمره دل من است.
زهرا روح وجان من است. عرض مى کنم: يا رسول الله، سر برداريد
وببينيد امت شما، چند روز بعد از وفات شما، با ثمره شما چه مى
کنند!... هر چند خودتان از قبل مى دانستيد ومى ديديد وخبر داده
بوديد. واقعا صدق رسول الله که مى فرمايد: وانى لما رايتها: موقعى
که زهرايم را مى بينم، ذکرت ما يصنع بها بعدى: همه اش يادم مى آيد،
مجسم مى شود در نظرم آن مصيبات، کوه مصيبت که بر سر زهرا سلام الله
عليها وعلى عليه السلام فرود مى آيد.
چه خواهد شد يا رسول الله؟!... (کانى بها وقد دخل الذل بيتها: گويا
مى بينم زهرا را که بى کس وبى ياورى بر خانه اش وارد شده وانتهکت
حرمتها وهتک حرمت اوشده است. ديگر چه مى بينيد يا رسول الله؟!...
وغصبت حقها حق مسلمش را غصب کرده اند. ومنعت ارثها: ارثش را به
اونمى دهند وکسر جنبها: پهلويش را مى شکنند. واسقطت جنينها.:
ومحسنش را سقط مى کند. وهى تنادى: يا محمداه! فلا تجاب. وتستغيث،
فلا تغاث.: فرياد مى زند: يا محمداه!... اما کسى نيست که به فريادش
برسد. واستغاثه مى کند، ولى کس او را پناه نمى دهد ودادرسى نمى شود.
فلا تزال بعدى مخزونه مکروبه باکيه.(18)
مى بينم که پس از وفات من زهرا همواره در حزن واندوه به سر مى برد،
اشکها بر گونه هايش مى غلتند.... لا حول ولا قوه الا بالله العلى
العظيم. وسيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون.
پاورقى:
(3)
بحار الانوار ج 260:26، ح 38.
(4)
بحار الانوار ج 227:65، ح 2.
(6)
بحار الانوار ج 69:94:ح 8.
(7)
بحار الانوار ج 365:17:ح 19.
(9)
بحار الانوار ج 25:66:ح 17.
(12)
کافى ج 671: 2، کتاب العشره، ح 3، باب النوادر.
(13)
بنگريد به: منتخب الاثر: 472 (باب سوم از فصل هشتم).
(15)
اين عبارت در ضمن دعايى آمده که توصيه فرموده اند در دوران
غيبت خوانده شود ودر ملحقات مفاتيح الجنان نيز نقل شده است.
دعا کننده در اين فقرات از خداوند مى خواهد که او را صبر
وثبات عطا فرمايد تا نگويد: ولى امر را چه شده که ظهور نمى
کند وحال آن که زمين پر از جور شده است؟! واز استعجال در
امان ماند. (ر. ک: کمال الدين:512 ح 43).
(17)
از فقرات دعاى عهد که براى تجديد پيمان با حضرت حجت هر روز
صبح خوانده مى شود.
(18)
امالى صدوق، مجلس 24، حديث 2.