الغيبه از ابواسحاق ابراهيم نهاوندى (صحابى امام جواد (عليه
السلام) وامام هادى (عليه السلام) وامام عسکرى (عليه السلام))(1)
الغيبه از على بن حسن بن فضال (صحابى امام جواد (عليه السلام)
وامام هادى (عليه السلام) متوفى 224 ه)(2)
الغيبه از فضل بن شاذان نيشابورى (صحابى امام عسکرى (عليه السلام)،
متوفى 260 ه)(3)
الغيبه از عبد الله بن جعفر حميرى (صحابى امام عسکرى (عليه
السلام)، متوفى 290 ه)(4)
الغيبه از محمد بن ابراهيم نعمانى (نگارش کتاب حدود سال 340 ه)(5)
وبراى اطلاع بيشتر از تعداد کتب آن عصر در اين مورد مى توان به
کتاب الذريعه الى تصانيف الشيعه که کتاب پر ارجى در معرفى مولفات
شيعه است، مراجعه نمود.(6)
اينک به نمونه اى از هزاران حديث مربوط به مهدويت اشاره مى کنيم: پيامبر
اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده اند: لا تذهب الدنيا حتى
يملک العرب رجل من اهل بيتى يواطىء اسمه اسمى:...(7)
دنيا پايان نمى پذيرد تا آنکه مردى از دودمان من مالک عرب شود، که
همنام من است. ودر جاى ديگر رسول اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم)
به على (عليه السلام) چنين مژده مى دهد: يا على! الائمه الراشدون
المتهدون المعصومون من ولدک احد عشر اماما وانت اولهم، وآخرهم اسمه
اسمى يخرج فيملا الارض عدلا کما ملئت جورا وظلما:(8)
يا على! پيشوايان هدايتگر هدايت شده معصوم، از فرزندان تو، يازده
نفرند، وتو اولين آنها، وواپسين آنها همنام من (محمد) است. او خروج
(قيام) مى کند وزمين را همان گونه که از ظلم وستم پر شده است،
سرشار از عدل وداد مى کند. وحضرت امير (عليه السلام) مى فرمايد:
چون آن زمان (زمان ظلم وستم) فرارسد، آقاى بزرگوار وامام دين ظاهر
شود وبر تخت سلطنت قرار گيرد، ياران او از هر طرف چون پاره هاى ابر
(که در پائيز بهم مى پيوندند) بدور او گرد آيند...(9)
در جاى ديگر حضرت امير (عليه السلام) او را آخرين بازمانده حجتهاى
پروردگار، وجانشين اوصياى انبياى الهى بشمار مى آورد.(10)
واين اعتقاد بقدرى استوار است که منکر ظهور مهدى (عليه السلام)،
منکر نبوت ورسالت پيغمبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) معرفى مى
شود. بطورى که امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: من اقر بجميع
الائمه وجحد المهدى، کان کمن اقر بجميع الانبياء وحجد محمدا (صلى
الله عليه وآله وسلم) نبوته:(11)
هر کس تمام ائمه طاهرين را تصديق نمايد، اما منکر مهدى گردد مانند
کسى است که بهمه فرستادگان الهى ايمان آورد، اما نبوت محمد (صلى
الله عليه وآله وسلم) را منکر شود. همچنين در روايت ديگرى از رسول
اکرم - صلى الله عليه وآله وسلم - آمده است: من انکر خروج المهدى
فقد کفر بما انزل على محمد: (12)
هر کس خروج (قيام) مهدى (عليه السلام) را منکر شود، به آنچه بر
محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) نازل شده، کافر گشته است. با ديدن
نمونه هاى بيشمار ديگر که در مدت 273 سال - از بعثت نبى اکرم (صلى
الله عليه وآله وسلم) تا وفات يازدهمين پيشواى شيعه - وارد شده است،
وبا در نظر گرفتن جلوگيرى زياد خلفاى اموى وعباسى از پخش احاديث
ائمه - عليهم السلام - پى مى بريم که چه مجاهدتهايى در نگهدارى اين
احاديث شده است. واين نيست مگر به خاطر اهميت وارزش موضوع مهدويت.
مغرضان
در دهه هاى اخير، به نوشته هاى اندکى - که اکثرا از خاورشناسان
اروپائى است - بر مى خوريم که مهدويت را موهوم پنداشته اند. اکثر
اين افراد، در برخورد با اديان الهى، خواسته اند آنها را با بينش
مادى مورد تجزيه وتحليل قرار دهند وبا عينک غير معنوى به آنها
بنگرند. متاسفانه، اين بينش در مورد اسلام هم، تا حد زيادى مورد
نظر بوده، بطورى که در مورد اعتقاد انتظار فرج، اين نظر اعمال شده
است. اينان معتقدند که اين اعتقاد، باورى غير راستين است، که پس از
پيامبر اسلام، در ميان مسلمانان - وآن هم توسط شيعيان - وارد شده
است. وعلت پديد آمدن آن نيز چيزى جز نابسامانى هاى تاريخ تشيع
وسختى هاى آنها در زمان خلفا نبوده است. آن گاه سعى کرده اند به
طريقى آن را، يک اعتقاد وارداتى از سوى زرتشتيان ويهوديان ومسيحيان
وايرانيان در فرهنگ اسلامى بدانند. تکيه کلام آنها، بر سخنان بعضى
از مسلمانان سنى است، که در گذشته احاديث مهدويت را قابل ترديد
دانسته اند. از معروفترين اين خاورشناسان (وبه اصطلاح بعضى از
نويسندگان بى اطلاع ما، اين اسلام شناسان!)، دارمستتر (نويسنده
فرانسوى ظاهرا يهودى)، گلدزيهر، مارگلى يوت و... مى باشند.(13)
وچون دارمستتر بيش از افراد ديگر در اين مورد بحث کرده، وظاهرا
سخنان او بزرگترين منبع افراد بعدى بوده، ما از او گفتارى را به
عنوان نمونه مى آوريم. وى در يکى از سخنرانى هاى خود به سال 1885
ميلادى(14)
در مقابل اروپائيان چنين مى گويد: اين اعتقاد (ظهور مصلح)، که نخست
در ديانت يهود! بوده وعيسويت را بوجود آورده است، فقط وقتى در
ديانت يهودان وعيسويان بصورت نهائى در آمد، که تحت تاثير اساطير
ايرانى واقع گرديد.(15)
پيروان على (عليه السلام) منتظر بودند که از اولاد على (عليه
السلام) در آينده يک نفر منجى برخيزد، زيرا که عترت پيغمبر به على
(عليه السلام) سپرده شده بود.(16)
در جاى ديگر پس از بيان عقيده کيسانيه در مورد نسبت دادن مهدويت به
محمد بن خنفيه پسر حضرت على (عليه السلام) چنين مى گويد: اين
نخستين دفعه بود که يکى از افسانه هاى معروف ايرانى که در علم
الاساطير ديده مى شود در اسلام داخل شد...(17)
اينک ما به بررسى اين گونه نظرات مى پردازيم:
1 - رسالت شرق شناسان ومخصوصا اسلام شناسان غير مسلمان در قرون
اخير، کم وبيش آشکار وشناخته شده است. صرف نظر از بعضى منصفين آنها،
بقيه در برخورد با اسلام روش مادى اتخاذ کرده وکوشيده اند اسلام را
به صورت مسخ شده، براى اروپا به ارمغان ببرند. وبقول نويسنده
دانشمند کتاب الى مشيخه الازهر: اينان اکثرا با سوء نيت وسوء
برداشت مقرون بوده اند، بعضى يا در خدمت استعمار بوده اند ويا
شناخت محدودى داشته اند. مسائل را بدون تعمق در گفتار دنبال نموده
اند... واثبات ونفى مسائل را بدون سنجش راستين واستوار انجام داده
اند.(18)
آرى! تاريخ سده هاى اخير اشتباهات يا خيانت هاى آنان را بسيار بياد
دارد وشاهد اين ادعا، کتابهائى است که در رد اسلام وقرآن نگاشته
اند. حتى اخيرا قرآنى در آمريکا چاپ ومنتشر شد که خيانت دشمنان را
بيش از پيش آشکار کرد، ناشر در مقدمه، قرآن را نوشتارى از خود پيامبر
دانسته وکلام وحى بودن آن را منکر شده است. وى پيامبر اسلام را با
آن همه ملکات اخلاقى وانسانى سلطانى مستبد معرفى نموده وبالاخره با
چاپ عکسهاى زننده ومنافى عفت، هتک حرمت قرآن را خواسته است.(19)
حال بنگريد وقتى که قرآنى را، که از سيزده قرن پيش تا کنون، به
تعداد مليونها عدد استنساخ ويا چاپ گرديده، اين گونه چاپ کنند واين
جرات را داشته باشند، مسلما در مورد عقايد اسلامى نيز بيکار نمى
نشينند، واين سوء نيت را در مورد آنها هم اعمال مى کنند. وبى شک
اين اغراض در مورد مهدويت نيز مطرح بوده وخواهد بود.
2- زمانى که دارمستتر مامور پژوهش در اين مسئله (مهدويت) شد مدتى
بود که محمد احمد سودانى (1848 - 1885 ميلادى) بدروغ داعيه مهدويت
کرده، با حکومت انگليس به نبرد پرداخته بود. وى با استفاده از
اعتقاد مسلمانان در مورد مهدويت، خود را مهدى خواند ودر دو جنگ که
با ارتش انگلستان کرد، شکست فاحشى بر آنان وارد ساخت ودولت گلادستون
را بوحشت انداخت.(20)
اين وضع فوق العاده مردم اروپا را به کنجکاوى در زمينه مهدويت
ومهدى واداشت. در اين موقعيت، دولت انگلستان شتابزده دارمستتر را
به کشورهاى عربى فرستاد واو نيز متاسفانه تنها به يک مرجع تاريخى
دست يافت وآن نيز تاريخ ابن خلدون بود.(21)
ابن خلدون - بطورى که بعد از اين مى خوانيد - ظاهرا از نويسندگان
متقدم سنى است، که مهدويت را مورد شک قرار داده ونويسندگان بعدى،
بيشتر از او پيروى کرده اند. واما اگر از غرض ورزى دارمستتر در اين
ماموريت دولتى خود صرف نظر کنيم، دو مسئله را ناچاريم بپذيريم. اول:
شتابزدگى وتنگى وقت او در اين مطالعه. دوم: دست نيافتن به متون
اصيل اعتقادى وروايى اسلام در اين زمينه. از اين رو وضع چنين
تحقيقى!، خود پيدا است که چگونه خواهد بود وحق در اينجا، همان سخن
عالم اسلامى است، که در چند صفحه پيش آورديم، در اينکه به اين
تحقيق! نام مطالعه اى سطحى وشتابزده دهيم. وديگر محققانه تر! کار
افرادى چون گلدزيهر، مارگلى يوت و... است، که سالها بعد بدين کار
پرداخته اند وظاهرا يا از او الهام گرفته اند ويا از ابن خلدون.(22)
3- اما در مورد مرجع مطالعه دارمستتر وديگران، يعنى مقدمه تاريخ
ابن خلدون: ابن خلدون اندلسى (732 - 808) از مورخين سنى است که 20
صفحه از کتاب مقدمه خود را تحت عنوان داستان مرد فاطمى به بحث در
مورد بعضى از احاديث مهدويت اختصاص داده وآنها را بگونه اى سطحى
مورد ايراد وتوجيه قرار داده است.(23)
ما سخن ابن خلدون را در چند فراز کوتاه مورد بررسى قرار مى دهيم:
فراز اول:
با توجه بعنوان بحث ابن خلدون (داستان اين مرد فاطمى) وسطور اول
اين نوشته، دقيقا نمى توان فهميد که نظر ابن خلدون، رد مهدويت در
اسلام باشد، ترجمه گفتار او در اولين صفحه اين بحث، چنين است:
بدانکه مشهور ميان تمامى ملت اسلام در طى تاريخ، اين است که بايد
در آخر الزمان، مردى از اهل بيت پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم)
ظهور ودين اسلام را تاييد کند، وعدل عمومى را آشکار نمايد،
ومسلمانان پيرو او شوند، واو بر ممالک اسلام مسلط شود. او مهدى
ناميده شده است. واين نشان مى دهد که او اصالت شکلى از مهدويت را
پذيرفته والبته آن را مبهم بيان کرده است.
فراز دوم:
ابن خلدون از سنيان اندلسى بوده، که در مصر زندگى مى کرده وبا
خلفاى فاطمى مصر که شيعه بوده اند، ميانه خوبى نداشته است، از اين
رو سعى او بر اين بوده که سر دودمان آنان يعنى المهدى بالله را غير
از مهدى موعود اسلام بداند. بدين علت که پيروان وى (المهدى بالله)
بنادانى نسبت قائميت به او داده بودند، او عليه حکام سنى شمال
آفريقا که از طايفه اغلبيان بودند قيام کرد وشهرى را بنام مهديه
بنا نهاد.(24)
وکوشش ابن خلدون بيشتر در جهت تخطئه او است، نه مهدى اسلام.(25)
فراز سوم:
اگر نظر ابن خلدون را رد کردن مهدى در اسلام بدانيم، اين اشکال به
نظر وى دارد است که احاديث مربوط به مهدويت بحد تواتر رسيده، ترديد
کردن در مورد آنها بسادگى ممکن نيست. واين امر را بزرگانى چون احمد
زينى دحلان مفتى مکه ودانشمند سنى عربستان پذيرفته اند. وى مى
گويد: احاديثى که از مهدى (عليه السلام) در آن سخن رفته بسيار زياد
ومتواتر است...(26)
فراز چهارم:
چون مسئله مهدويت، مسئله اى اسلامى است، ناچار بايد از ديدگاههاى
مختلف، يعنى از طريق شيعه وسنى مورد بررسى قرار گيرد. اما ابن
خلدون تنها چند حديث سنى را مورد نقد قرار داده، غافل از اينکه
شيعيان دهها برابر اهل سنت در اين باره حديث دارند وابن خلدون در
اينجا چون نمى توانسته آنها را رد کند، راويان آنها را بجرم شيعه
بودن مردود دانسته است. واين تعصب از شخصى چون ابن خلدون، که يک
مورخ به اصطلاح بى طرف بايد باشد، انتظار نمى رود. وى در جائى از
همين بحث مى گويد: احاديث قطن را ترک کردم بخاطر فساد مذهبش، (که
شيعه بوده)... (27)
در جاى ديگر در مورد علت رد هارون گويد: هارون از اولاد شيعيان
بوده است(28)
وجاى ديگر در مورد عبدالرزاق همام: احاديثى در فضيلت اهل بيت نقل
کرده ومشهور به تشيع است.(29)
فراز پنجم:
بزرگانى از اهل سنت، قبل از ابن خلدون - ويا همزمان وبعد از او -
مهدويت را پذيرفته اند که يا از ابن خلدون برتر بوده اند ويا در
سطح او، واز اين رو سخن ابن خلدون يا از روى غرض بوده يا ناآگاهى،
وما در اينجا نام بعضى از اين بزرگان را مى آوريم:
1- احمد بن حنبل (متوفى 241 ه) - پيشواى حنبلى ها - در جلد اول
مسند خود.
2- محمد بن اسمعيل بخارى (متوفى 256 ه) از پيشوايان اهل سنت در جلد
چهارم کتاب صحيح خود، باب نزول عيسى.
3- مسلم نيشابورى (متوفى 261 ه) - در کتاب صحيح خود، جلد 8.
4- حافظ ابوداود سجستانى (متوفى 275 ه) در کتاب صحيح خود جلد 2
صفحه 420) چاپ مصر سال 1371.
5- محمد بن عيسى ترمذى (متوفى 279 ه) - در صحيح خود جلد 9.
6- محمد بن يزيد ابن ماجه قزوينى (متوفى 279 ه) در سنن خود جلد 2
باب خروج المهدى.
7- محمد بن جرير طبرى (متوفى 310 صاحب تفسير وتاريخ طبرى - در کتاب
حديث الولايه.
8- على بن حسين مسعودى (متوفى 1346 ه)، مورخ شهير - در کتاب مروج
الذهب خود در جلد چهارم.
9- حاکم نيشابورى (متوفى 405)- محدث بزرگ اهل تسنن در کتاب مستدرک
صححين خود.
10- محيى الدين عربى (متوفى 637)- در کتاب معروف خود بنام فتوحات
مکيه. وبسيارى ديگر از راويان احاديث ومورخين مشهور سنى که ما از
ذکر نام آنها خوددارى مى کنيم.(30)
فراز ششم:
بزرگانى از اهل سنت، در کتب خود گفتار ابن خلدون را بيهوده وسست
بنيان دانسته، وآن را مردود شناخته اند. براى نمونه دو شاهد را در
ذيل نام مى بريم:
سخن شيخ منصور على ناصف، استاد برجسته جامع الازهر مصر که گفته است:
احاديث مهدى را گروهى از بزرگان صحابه روايت کرده اند ومحدثان بزرگ
ما مانند ابوداود، ترمذى... وامام احمد حنبل وحاکم - رضى الله عنهم
اجمعين - در کتب خود نگاشته اند... کسانى که تمام احاديث مهدى
موعود را ضعيف دانسته اند، چون ابن خلدون وغيره، راه خطا پوييده
اند واينکه ابن خلدون گفته در احاديث مهدى آمده که: مهدى کسى جز
عيسى بن مريم نيست حديثى ضعيف است. چنانچه بيهقى وحاکم نيشابورى
و... تصريح کرده اند.(31)
رساله اى که اخيرا مرکز رابطه العالم الاسلامى عربستان - که کشورى
تحت نفوذ وهابيان مى باشد - چاپ کرده مهدويت را در اسلام اصلى
اساسى وانکار ناپذير قلمداد نموده است. با توجه به اينکه اين گروه،
از مخالفان شيعه مى باشند، اين اقرار آنها ومردود شناختن عقايد ابن
خلدون از جانب آنان جالب توجه است. واينک ترجمه بخشهائى از آنرا مى
آوريم: مهدى موعود منتظر... بهنگام ظهور فساد در جهان وانتشار کفر
وستم ظهور مى کند وجهان را مالامال از عدل وداد مى نمايد... او
آخرين نفر از خلفاى راشدين دوازده گانه است... احاديث مربوط به
مهدى را بسيارى از صحابه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل
کرده اند از جمله: عثمان بن غفان، على بن ابى طالب، طلحه بن عبيد
الله، و... هم احاديث بالا که از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)
نقل شده وهم گواهى صحابه.. در بسيارى از کتب معروف... آمده، از
جمله: سنن ابوداود، سنن ترمذى، سنن ابن ماجه... وهمانا بسيارى
تصريح کرده اند که احاديث راجع بمهدى متواتر است...... تنها ابن
خلدون است که خواسته احاديث مربوط به مهدى را با حديث مجهولى که مى
گويد: مهدى کسى جز عيسى نيست مورد ايراد قرار دهد، ولى پيشوايان
ودانشمندان اسلام گفتار او را رد کرده اند، بنابر اين اعتقاد بظهور
مهدى واجب است واين جزء عقايد اهل سنت وجماعت است وغير از افراد بى
خبر ونادان يا بدعتگذار آن را منکر نمى شوند.(32)
با در نظر گرفتن شش فراز بالا مى بينيم که سخن ابن خلدون غير از
غرض ويا حد اکثر ناآگاهى کامل او را نمى رساند.(33)
چنانکه گفتيم، اين مستشرقين ويا اسلام شناسان عقيده مندند که فکر
مهدويت، يک عقيده وارداتى است که پس از پيامبر اسلام، توسط
ايرانيان يا ديگران در فرهنگ اسلام وارد شده وتصورى ذهنى وعارضى
بيش نبوده است. در صورتى که ما در بخش معتقدان به مهدويت - چنانکه
گذشت - آيات ورواياتى آورديم ونشان داديم که اين عقيده در صدر
اسلام وآن هم از کلام وحى بوده است، نه عارضه اى تاريخى وپس از فوت
پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم). اينک دو آيه ديگر از قرآن مى
آوريم، که اين مسئله از ابتداء نيز از کلام الهى بوده وهيچ قوم
خاصى آن را به اسلام نداده اند. قبلا بشارتى از زبور داود (عليه
السلام) در مورد صالحان که ميراث بران زمين خواهند شد، آورديم اينک
آيه اى از قرآن بر تاييد آن مى آوريم: (ولقد
کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادى الصالحون):(34)
بدرستى که ما در زبور، بدنبال تذکرى قبلى (تورات) نگاشتيم، که بندگان
نيکوکار وصالح من، زمين را به ارث مى برند. در جاى ديگر به مؤمنين
چنين نويد مى دهد: (وعد الله الذين آمنوا
منکم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض کما استخلف الذين من
قبلهم وليمکنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم وليبدلنهم من بعد خوفهم
امنا...)(35)
اين وعده الهى است به آنان که ايمان آورده واعمال شايسته پيش گيرند،
مانند امتهاى پيشين، آنان نيز وارثان وخلفاى زمين مى شوند. ودين
آنان که مورد خشنودى خدا است، جهانگير، وترسشان در انتها به امن
وامان تبديل مى شود. با توجه به دو نمونه آيات فوق روشن مى شود که
عقيده مهدويت از بيرون در اسلام رخنه نکرده است وعلت مطرح شدن اين
عقيده در ساير اديان جز اين نيست که: همان گونه که اصول عقايد در
بين اديان مختلف، مشترک بوده است، مانند خداشناسى، توحيد، نبوت،
معاد وعدالت و... اين اعتقاد انتظار آينده بهتر وآمدن يک منجى الهى
نيز بين آنها مورد اتفاق بوده، با اين تفاوت که چون اسلام آخرين
دين است. ويژگيهاى منجى ومصلح موعود را بهتر بيان داشته است.
پاورقى:
(1)
شيخ طوسى (متوفى 460 ه)، الفهرست، نجف، حيدريه، چاپ 3، سال
1380، ص 29.
(2)
احمد بن على نجاشى، رجال، ص 181.
(3)
شيخ طوسى، الرجال،... ص 420.
(4)
لطف الله صافى گلپايگانى، منتخب الاثر، تهران، مکتبه
الصدر، مقدمه.
(5)
محمد بن ابراهيم نعمانى (متوفى بعد از 344 ه)، الغيبه،
تهران، صدوق، 1397 - بتصحيح على اکبر غفاري.
(6)
شيخ آقا بزرگ طهرانى، الذريعه الى تصانيف الشيعه، جلد 16،
تهران ص 74 تا 84 - بخش کتب غيبت.
(7)
ابى داود سجستانى (متوفى 275) سنن ابى داود، جلد 2، مصر،
مصطفى البابى، ص 421 وحافظ ترمذى (متوفى 279)، صحيح ترمذى،
جلد 9 ص 74 - اين دو از دانشمندان طراز اول سنى اند.
(8)
محمد بن ابراهيم نعمانى، الغيبه، ص 92.
(9)
سيد رضى (متوفى 406 ه)، نهج البلاغه، ترجمه على نقى فيض
الاسلام، تهران، حديث رقم 1، ص. 1202 ابن ابى الحديد
معتزلى (586 - 656)، شرح نهج البلاغه در 20 جلد، تهران،
اسمعيليان، جلد 19 ص 105 - در اينجا وى اين اشاره را در
مورد مهدى (عليه السلام) مى داند.
(10)
ترجمه نهج البلاغه، ص 597 انتهاى خطبه. 181 ابن ابى
الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 96 - آن را در مورد حضرت
مهدى (عليه السلام) دانسته است.
(11)
شيخ صدوق، کمال الدين و... جلد دوم، ص 333.
(12)
حموينى، فرائد السمطين - بنقل المهدى سيد صدر الدين صدر،
چاپ لبنان، صفحه 28.
(13)
ناصر الدين الزمانى، ديباچه اى بر رهبرى ص 200 - 106 -
103.
(14)
متن سخنرانى دار مستتر بصورت کتاب مستقلى چاپ شده وبفارسى
نيز ترجمه شده با اين مشخصات: مهدى از صدر اسلام تا قرن
سيزدهم، ترجمه محسن جهانسوز، تهران، کتاب فروشى ادب، 1317.
(18)
عبد الله سبيتى، الى مشيخه الازهر، بغداد، دار الحديث،
1375 ه (1956 ميلادى)، ص 95 - کتاب رد بر شکاکين مهدويت
است.
(19)
مجله مکتب اسلام، سال 17، شماره 5، ص 69.
(20)
مهدى دارمستتر - واديان ومهدويت (از محمد بهشتى) ص 75.
(21)
مهدى دارمستتر - ص 18.
(22)
ديباچه اى بر رهبرى، استنباط از ص 201 پاورقى: گلدزيهر در
سال 1908 ومارگلى يوت بسال 1915 وارد اين کار شدند وهر دو
بعد از دارمستتر بوده اند.
(23)
عبد الرحمن بن خلدون، مقدمه، بيروت، دار احياء التراث، چاپ
چهارم،... ص 311 تا 330 (متوفى 808).
(24)
فاطميين شيعى مصر از خاندان على (عليه السلام) بودند، که
از 296 تا 567 هجرى در مصر وشمال آفريقا فرمانروايى داشتند.
المهدى بالله يکى از حکام اين سلسله بود، که عليه اغلبيان
سنى، که قبلا آنجا بودند، قيام نمود وپس از چند سال جنگ،
بسال 303 پيروز، وشهر مهديه را - که حالت جزيره اى داشت -
بنا نهاد. براى اطلاع کامل از تاريخ فاطميين مصر - ومخصوصا
المهدى بالله - مى توانيد به کتاب الکامل فى التاريخ ابن
اثير مراجعه کنيد: ج 8 ص 24 تا 71 - 52 و94 - 89 - 72 و95.
(25)
در اين مورد علاوه بر متن مقدمه، نظر آقاى على دوانى را
نيز از کتاب دانشمندان عامه ومهدى موعود ص 35 مورد استفاده
قرار داده ايم.
(26)
احمد زينى دحلان، الفتوحات الاسلاميه، مکه، جلد دوم، ص
250.
(27)
ابن خلدون، مقدمه، ص 13.
(28)
ابن خلدون، مقدمه، ص 314.
(29)
ابن خلدون، مقدمه، ص 320.
(30)
علاقمندان براى اطلاع بيشتر مى توانند به کتاب دانشمندان
عامه نوشته على دوانى، تهران، 1353.... مراجعه کنند، که در
آن حدود 120 نفر از علماى تسنن را که در موضوع مهدويت يا کتابى
مستقل نوشته اند ويا حديثى آورده اند، نام مى برد.
(31)
شيخ منصور على ناصف، التاج لجامع الاصول، جلد پنجم، باب
هفتم ص 341.
(32)
مجله مکتب اسلام، سال 17، شماره 7، ص 7 تا 15.
(33)
براى بررسى بهتر سخنان ابن خلدون واشکالات آن به کتابهاى
زير نيز مى توان مراجعه نمود: 1 - ابراز الوهم المکنون من
کلام ابن خلدون، از احمد محمد صديق، دمشق 1347 ق. 2- ابراز
الوهم المکنون فى الرد على ابن خلدون، ابو العباس عربى.
(34)
قرآن مجيد، سوره انبياء، آيه 105 (اين آيه در مورد امام
قائم هم تعبير شده).
(35)
قرآن مجيد، سوره نور، آيه 54 (اين آيه نيز در مورد امام
قائم هم تعبير شده).