مهر محبوب

سيد حسين حسينى

- ۱۶ -


لحظه اى در مقامى ايستائى ندارند. آرى، اين چنين است جمال جانشينان وذريه پاک پيامبر صلى الله عليه وآله که امام رضا عليه السلام مى فرمايند. الامام واحد دهره، لا يدانيه احد ولا يعادله عالم ولا يوجد منه بدل ولا له مثل ولا نظير مخصوص بالفضل کله من غير طلب منه له ولا اکتساب، بل اختصاص من المفضل الوهاب. فمن ذا الذى يبلغ معرفه الامام او يمکنه اختياره؟! هيهات هيهات، ضلت العقول وتاهت الحلوم وحارت الالباب وخسئت العيون وتصاغرت العظماء وتحيرت الحکماء وتقاصرت الحلماء وحصرت الخطباء وجهلت الالباء وکلت الشعراء وعجزت الادباء وعييت البلغاء عن وصف شان من شانه او فضيله من فضائله واقرت بالعجز والتقصير، وکيف يوصف بکله او ينعت بکنهه؟!(1)

امام يگانه دهر است که کسى بن مقام قرب او راه نمى يابد ودانشمندى است که در علم خود او را ترازى نيست وجانشينى برايش يافت نمى شود، مثل ومانند ندارد وتمامى فضائل را به خويشتن اختصاص داده که هرگز آنها را از جائى واز کسى اکتساب ننموده بلکه عنايتى مخصوص از جانب خداوند صاحب فضل وبخشنده است. پس چه کسى را ياراى دستيابى به کنه صفات او وانتهاى معرفت وشناخت اوست ويا براى چه کسى امکان انتخاب امام وجود دارد؟! هيهات، هيهات! خردها دروادى عظمت امام گمراه، عقلها سرگردان، انديشه ها حيران وچشمها از ديدن حقيقت او ناتون اند. در برابر او بزرگان احساس کوچکى، حکما احساس تحيرو خردمندان ابراز قصور مى کنند. گويندگان در تنگناى معانى گرفتار واهل بصيرت درباره آنان نادان اند وشاعران واديبان وبليغان به لکنت افتاده اند. تمامى اينان کوچکتر از آنند که بتوانند حتى شانى از شئون وفضيلتى از فضائل او را بيان کنند واز اين رو به عجز وناتوانى خويش معترف اند. پس، چگونه مى توان تمامى ابعاد شخصيت گرامى اش را توصيف ويا کنه (اطوار وجود) او را تعريف نمود؟! بنابر اين، جمال ودلارائى محبوبهاى ما - يعنى ائمه صلوات الله عليهم اجمعين - در مقايسه با زيبائى تمامى مخلوقات، بى انتها وباذن الله وقدرته سر سبد گلهاى آفرينش اند. ودر زيبائيهاى سيرتى وصورتى سر آمد ديگر مخلوقات بوده، گوى سبقت از همگان ربوده اند.

وفاى محبوب

حال که دلارائى نامحدود محبوب را به زبان الکن وعبارات محدود خويش متذکر شديم جاى آن دارد که از وفاى او نيز سخنى به ميان آوريم. او که درياى بى ساحل محبت ووفاست خود به محبت ابتدا مى کند ورابطه عشق را ايجاد مى نمايد:

عشق از معشوق اول سر زند   تا در عاشق جلوه ديگر کند

اصولا بديهى وبى نياز از توضيح است که چنين محبوب دلارا ومعشوق بى نيازى، احتياجى به جفا ندارد وعين وفا وکان صفا وکرامت است وهر کس به او کمترين محبتى اظهار کند در پاسخ چندين وچند برابر بزرگوارى خواهد نمود وهر کس يک گام به سوى آستان عبوديتش بردارد او مشتاقانه به استقبالش مى شتابد وعاشقان راستين خويش را در اقيانوس بيکران محبتش غوطه ور ساخته، سوختگان فراقش را به آب حيات وصالش آرامش مى بخشد. واين نداى دعوت سراسر عنايت اوست که محب خويش را غرقه مى کند: يا محمد! وجبت محبتى للمتحابين فى ووجبت محبتى للمتقاطعين فى... ووجبت محبتى للمتوکلين على وليس لمحبتى غايه.(2)

اى محمد محبت من مخصوص آنانى است که در راه من نسبت به هم محبت داشته باشند. ونيز مخصوص کسانى است که در راه من از يکديگر جدا مى شوند وبه من توکل مى کنند ومحبت مرا نهايتى نيست. وباز در زمرمه محبت خويش نسبت به محب ديگرش داود چنين خطاب مى کند: يا داود! ابلغ اهل اراضى انى حبيب من احبنى وجليس من جالسنى ومونس لمن انس بذکرى وصاحب لمن صاحبنى ومختار لمن اختارنى ومطيع لمن اطاعنى. ما احبنى احد اعلم ذلک يقينا من قلبه الا قبلته لنفسى واحببته حبا لا يتقدمه احد من خلقى.(3)

اى داوود! اين پيام را به اهل زمين برسان: هر آن کس که مرا دوست بدارد او را دوست خواهم داشت وآن کس که مرا براى خود، همنشين وانيس وهمراه برگزيند من نيز چنين مى کنم. هر کس مرا برگزيند وى را برخواهم گزيد وهر کسى مرا اطاعت کند به سخنان وخواسته هايش گوش فرا خواهم داد. هر آن کس که از صميم قب مرا دوست بدارد او را براى دوستى خود اختصاص مى دهم وچنان دوستش بدارم که کسى را ياراى تقدم بر او نباشد. ونيز در بيان اوصاف وذکر خير دوستان راستين خود مى فرمايد: ان لى عبادا من عبيدا يحبونى واحبهم ويشتاقون الى واشتاق اليهم ويذکرونى واذکرهم فان اخذت طريقهم احببتک وان عدلت عنهم مقتک.(4)

همانا مرا بندگانى است که مرا دوست مى دارند ومن نيز آنان را دوست دارم، آنان شوق ديدار مرا دارند ومن نيز مشتاق ديدار شانم، آنان به ياد من هستند ومن نيز به يادشان هستم. اگر تو نيز راهشان را برگزينى دوستت مى دارم، والا بر تو غضب خواهم کرد. مظاهر وفا وصفاى خداوند، ائمه اهل بيت عليهم السلام هستند که در دوستى ووفاى نسبت به دوستان وشيعيان خود غوغا کرده اند:

1 - عبد الله بن ابان الزيات وکان يکنى عبد الرضا قال: قلت للرضا عليه السلام: ادع الله لى ولاهل بيتى. قال: ا ولست افعل؟! والله ان اعمالکم لتعرض على فى کل يوم وليله. فاستعظمت ذلک فقال: اما تقرء کتاب الله: (قل اعملوا فسيرى الله عملکم ورسوله والمؤمنون)(5).(6)

عبد الله بن ابان روغن فروش که کنيه اش عبدالرضا بود گويد: به امام رضا عليه السلام عرض کردم: براى من وخانواده ام دعا فرمائيد. حضرت فرمود: مگر دعا نمى کنم؟! به خدا کردارهاى شما هر روز وشب بر من عرضه مى شود. پس، من اين را از تعجب بزرگ شمردم. حضرت فرمود: آيا کتاب خدا را نمى خوانى که مى فرمايد: بگو که عمل کنيد، پس خداوند وپيامبرش (صلى الله عليه وآله) ومؤمنان (ائمه عليهم السلام) عمل شما را خواهند ديد.

2 - عثمان بن سعيد العمروى قال: تشاجر ابن ابى غانم القزوينى وجماعه من الشيعه فى الخلف... ثم انهم کتبوا فى ذلک کتابا وانقذوه الى الناحيه واعلموه بما تشاجروا فيه وورد جواب کتابهم بخطه صلى الله عليه وعلى ابائه: عافانا الله واياکم من الفتن ووهب لنا ولکم روح اليقين واجازنا واياکم من سوء المنقلب. انه انهى الى ارتياب جماعه منکم فى الدين وما دخلهم من الشک والحيره فى ولاه امرهم فغمنا ذلک لکم لا لنا وساءنا فيکم لا فينا لان الله معنا لا فاقه بنا الى غيره والحق معنا فلن يوحشنا من قعد عنا ونحن صنائع ربنا والخلق بعد صنائعنا.(7)

عثمان بن سعيد عمروى گويد: ابن ابى غانم قزوينى وجماعتى از شيعه در جانشين امام عسکرى عليه السلام مشاجره نمودند... سپس نامه اى نوشتند وبه سوى امام عصر (عليه السلام) فرستاده وايشان را از مشاجره آگاه کردند. نامه اى به خط ايشان - که درود خدا بر او وپدرانش باد - آمد که: خداوند ما وشما را از فتنه ها نجات دهد وروح يقين به ما وشما عنايت فرمايد واز عاقبت بدباز دارد. خبر شک وترديد گروهى از شما در دين، به ما رسيد که در واليان امرشان شک کرده اند. اين خبر ما را ناخشنود نمود که به خاطر شماست نه ما، زيرا خدا با ماست ونيازى به غير او نداريم وحق با ماست واعراض کسى ما را به وحشت نمى اندازد وما ساخته شده پروردگارمان هستيم وخلق ساخته شده به دست مايند (به اذن وقدرت خد).

جذبه محبوب

زيبائى ووفاى نامتناهى در آفريدگار جهان، آفريدگان را به خود جذب مى کند واين کشش از جانب او وکوشش از سوى دوستداران وعاشقان را حدى نيست. درياى جذبه حق تعالى به تعبيرات گوناگون نسبت به مخلوقات خود ابراز عشق واشتياق مى نمايد. جملات زير نمونه هايى از کلمات قدسى اوست: ما ترددت فى شيء انا فاعله کترددى فى موت عبدى المؤمن انى لاحب لقائه ويکره الموت فاصرفه عنه وانه ليدعونى فاجيبه وانه ليسئلنى فاعطيه ولو لم يکن فى الدنيا الا واحدا من عبيدى مؤمن لاستغنيت به عن جميع خلقى ولجعلت له من ايمانه انسا لا يستوحش الى احد.(8)

هرگز در چيزى ترديد نمى کنم مانند ترديد خود درباره مرگ بنده مؤمنم که من مشتاق ديدار او هستم واو از مردن کراهت دارد، پس مرگ را از او باز مى دارم. او مرا مى خواند، پس اجابتش مى کنم واز من چيزى مسئلت مى کند به او عطا مى نمايم. واگر در دنيا نباشد کسى جز يک بنده مؤمن، از تمامى مخلوقات کفايت مى کند واز ايمانش براى او انسى قرار مى دهم که وحشت او را بردارد. مظهر اتم ومجلاى اکمل توجهات ومحبتهاى حق، امام بحق ناطق جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام است که محبت در کلام زيبايش موج مى زند. ايشان مى فرمايند: همانا خداوند ما را از عالم عليين وارواح ما را از عالمى بالاتر از آن خلق فرموده وارواح شيعيان ما نيز از عليين واجسام آنان را از عالمى پائين تر آفريد وخويشاوندى وقرابت ميان ما وشيعيانمان نيز به همين خاطر است ولذا است که دلهاى آنان به سوى ما ميل مى کند وبه شوق ما پرواز مى کند.(9)

وپدر بزرگوارشان امام باقر عليه السلام نيز پيرامون محبت خود نسبت به شيعيانش چنين مى فرمايد (به نقل از ميسر): آيا در خلوت مى نشينيد وبا يکديگر به گفتگو برخاسته، هر چه خواستيد مى گوئيد؟ عرض کردم: آرى به خدا قسم! پس فرمود: بدانيد که به خدا قسم دوست مى دارم در برخى از نشستهايتان با شما باشم! به خدا قسم بوى شما وروح شما را دوست مى دارم. شما بر دين خدا ودين فرشتگان اوئيد، پس ما را به ورعتان واجتهاد وکوششتان يارى کنيد.(10)

وسرانجام، قافله سالار محبت در دوران پر محنت غيبت، امام زمان حجه بن الحسن العسکرى عليه السلام در پيام دلربايش به شيعيان خود اين گونه خطاب مى فرمايد:

لولا ما عندنا من محبه صلاحکم ورحمتکم والاشفاق عليکم لکنا من مخاطبتکم فى شغل.(11)

اگر نبود محبت وعلاقه ما نسبت به صلاح شما ورحم ودلسوزى ما نسبت به خود شما، هر آينه از خطاب با شما صرف نظر مى کرديم وکارى به کارتان نداشتيم. مى بينيم که جذبه محبت وعشق آنها به حدى است که جاذب دلهاى پريشان شيعيان وجمع کننده قلوب پراکنده آنان مى باشد.

گذشت از لغزشهاى محب

از خصايص وصفات محبوب حق، گذشت وعفو از خطاها ولغزشهاى محب وعاشق است. زيرا محبوب براى ارتقاى درجات قرب عاشق وقرار گرفتن او در حصن حصين خود، از محب نگهدارى وحفاظت مى کند وبدين وسيله بر عيوب او پرده عفو ومغفرت مى پوشد تا او به آسودگى خاطر به آستان يار راه يابد وبه مناجات با او بپردازد وبا مقام مهر وعطوفت او قرب حاصل نمايد. قرآن کريم که ترجمان زبان فطرت است بارها از عفو واغماض وگذشت وپرده پوشى خداوند محبوب سخن مى گويد. نگاهى اجمالى در برخى واژه هاى قرآنى نشان روشنى از اين وصف کريم است. به آمار زير توجه مى کنيم: کلمه غفار (بسيار آمرزنده) پنج بار. کلمه غفور (آمرزنده) نود ويک بار. کلمه غافر (آمرزنده) دو بار. (کلمه يغفر (مى آمرزد) سى وسه بار. کلمه نغفر (مى آمرزيم) دو بار. کلمه غفرنا (آمرزيديم) يک بار. واضافه بر آن، بارها مشتقات آن همانند کلمه استغفار ومشابه آن به کار رفته است.

اما واژه عفو نيز چندين بار در آيات کريمه تکرار شده که برخى از آنها از اين قرار است: کلمه عفا (بخشيد) هفت بار. کلمه عفونا (بخشيدم) دو بار. کلمه نعف (مى بخشيم) يک بار. کلمه تعف (مى بخشى) يک بار. کلمه يعفو (مى بخشد) سه بار. کلمه وصف عفو (بخشنده) پنج بار. اينها نمى از يم تجلياتى است در آيات کريمه از عفو وگذشت محبوب. در آيات ديگر قرآنى واحاديث شريفه وادعيه عاليه المضامين نيز در زمينه عفو خداوند نکته هاى ظريف وجود دارد که حاکى از بطى نيازى وعفو اوست:

او داراى وصف ستاريت وعيب پوشى است

عن ابى جعفر عليه السلام: بسم الله الرحمن الرحيم. يا من اظهر الجميل وستر القبيح ولم يهتک الستر عنى يا کريم العفو يا حسن التجاوز يا واسع المغفره يا باسط اليدين بالرحمه.(12)

از امام باقر عليه السلام: به نام خداوند بخشاينده مهربان. اى کسى که زيبائيها را ظاهر مى کنى وزشتيها را مى پوشانى واز عيوب ولغزشهاى من پرده درى نمى فرمائى! اى بخشنده بزرگوار، اى گذشت کننده نيکو، اى بى حد بخشنده اى آن که دستهاى رحمت خود را بر بندگان باز گرده اى! ودر مناجات سيد وسرور سجده کنندگان، امام زين العابدين عليه السلام چنين مى بينيم: ولا تکشف عنا سترا سترته على رؤوس الاشهاد.(13)

وپرده عيب پوش ما را در مقابل ديده شاهدان برنگير. فلک الحمد فکم من عائبه سترتها على فلم تفضحنى.(14)

پس حمد مخصوص توست که چقدر عيوب مرا پوشاندى ومرا با کشف آن رسوا نساختى. لان عفوک عنى احب اليک من عقوبتى.(15)

زيرا عفو تو از لغزشهاى من، محبوب تر است نزد تو از عقوبت نمودن مرا. اينها وصدها نمونه نظايرشان بيانگر امواج خروشان وبى منتهاى وصف غفاريت حق تعالى است.

رحمت او بر غضبش سبقت دارد

يعنى رحمت او عام وشامل، وغضب او خاص برخى موارد است. بنابر اين، به حساب رحمت عام وشامل، بندگان ودوستداران خود را در رحمت ومغفرت خويش قرار مى دهد واز عذاب قهر وجهنم نجات مى بخشد. على بن ابى حمزه قال سال ابو بصير ابا عبد الله عليه السلام وانا حاضر فقال: جعلت فداک کم عرج برسول الله صلى الله عليه وآله؟ فقال: مرتين فاوقفه جبرئيل موقفا فقال له: مکانک يا محمد فلقد وقفت موقفا ما وقفه ملک قط ولا نبى، ان ربک يصلى. فقال: يا جبرئيل وکيف يصلى؟ قال: يقول: سبوح قدوس انا رب الملائکه والروح. سبقت رحمتى غضبى. فقال: اللهم عفوک عفوک.(16)

على بن ابى حمزه مى گويد: من حاضر بودم که ابوبصير از امام صادق عليه السلام پرسيد: فدايت شوم، پيامبر صلى الله عليه وآله چند مرتبه به معراج رفت؟ حضرت فرمود: دو مرتبه! پس، جبرئيل او را در جائى قرار داد وگفت: جايگاه خود را ببين که در آن هيچ فرشته وپيامبرى قرار نگرفته، همانا پروردگارت درود مى فرستد. فرمود: جبرئيل! چگونه پروردگارم درود مى فرستد؟ جبرئيل گفت: خداوند عز وجل مى فرمايد: منزه ومقدس است پروردگار فرشتگان وروح که رحمت من بر غضبم سبقت وپيشى گرفته است. پس، پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: پروردگارا! بخشش تو، بخشش تو. وسر سلسله عاشقان، امام سجاد عليه السلام، در مناجات خود چنين ندا مى کند:

وانت الذى سبقت رحمته امام غضبه.(17)

وتوئى که رحمت تو پيشاپيش غضبت جريان مى يابد. يعنى پيش از اينکه غضب تو در جائى راه يابد رحمت تو جارى شده است.

او توبه پذير وآمرزنده است

(يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله يغفر الذنوب جميعا).(18)

اى بندگان من که بر خود اسراف نموده ايد! از رحمت خدا مايوس نشويد که خداوند تمامى گناهان را مى آمرزد. (وهو الذى يقبل التوبه عن عباده ويعفو عن السيئات).(19)

واو خدائى است که توبه بندگانش را مى پذيرد واز بديهايشان در مى گذرد. درياها بيکران رحمت خدا، پيامبر وائمه صلوات الله عليهم اجمعين نيز آينه هاى تمام نماى ستاريت، غفاريت وعفو خدايند. سلوک واخلاق ائمه عليهم السلام ورفتار آنان در تمام ايام زندگيشان حاکى از اين نکته است: درباره آيه کريمه (والکاظمين الغيظ والعافين عن الناس).(20)

زراره مى گويد: سمعت ابا جعفر عليه السلام يقول: انا اهل البيت مروتنا العفو عمن ظلمنا.(21)

شنيدم از امام باقر عليه السلام که مى فرمودند: مروت وجوانمردى ما اهل بيت، عفو از کسانى است که به ما ستم نموده اند. ونيز روايت است که: يکى از کنيزان امام سجاد عليه السلام ظرف آب براى حضرتش آماده مى کرد که آن حضرت آماده نماز شوند، ظرف آب از دستش افتاد وشکست. وقتى حضرت سر بلند کردند، کنيز گفت: خداوند تعالى مى فرمايد: والکاظمين الغيظ. حضرت فرمود: خشم مرا نشاندى. سپس کنيز گفت: والعافين عن الناس. فرمود: خدا از تو بگذرد. کنيز افزود: (والله يحب المحسنين).

حضرت فرمود: برو که در راه خدا آزادى.(22)

قرآن کريم درباره پيامبر بزرگوار صلى الله عليه وآله، اين اسوه رافت، مى فرمايد: (لقد جائکم رسول من انفسکم عزيز عليه ما عنتم حريص عليکم بالمؤمنين رؤوف رحيم).(23)

هر آينه فرستاده اى از خود شما به سويتان آمده که بر او سخت است مشقت شما، ونسبت به مؤمنان رافت ورحمت دارد. قبله دلهاى سوخته، امام عصر ارواحنا فداه نيز به اين درياى بيکران عفو واغماض اتصال وپيوند دارد. از سيد بن طاووس نقل شده است که شبى در سحرگاه در سرداب مطهر از امام عصر عليه السلام شنيده که آن حضرت در دعاى خود چنين مى گفته اند: اللهم ان شيعتنا خلقت من شعاع انوارنا وبقيه طينتنا وقد فعلوا ذنوبا کثيره اتکالا على حبنا وولايتنا فان کانت ذنوبهم بينک وبينهم فاصفح عنهم فقد رضينا وما کان منها فيما بينهم فاصلح بينهم وقاص بها عن خمسنا وادخلهم الجنه وزحزحهم عن النار ولا تجمع بينهم وبين اعدائنا فى سخطک.(24)

خداوندا! شيعيان ما از شعاع نورهاى ما واز بقيه طينت ما آفريده شده اند وگناهان زيادى مرتکب شده اند وتکيه بر محبت وولايت ما دارند، پس اگر گناهانشان ميان تو وآنهاست از آنان بگذر، ما خشنوديم، واگر ميان خودشان است، بينشان اصلاح فرما واز خمس ما بر ايشان تقاص فرما وآنان را وارد بهشت گردان واز آتش دور کن وميان آنان ودشمنان ما در غضب خود جمع نفرما. درباره عفو واغماض، از تجسم عفو ورحمت حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله چنين امده است: روزى مردى اعرابى به شدت عباى آن حضرت را کشيد به گونه اى که در گردن مبارکشان خراشى از کناره عبا ايجاد شد سپس گفت: اى محمد (صلى الله وعليه وآله) دستور بده از مال خدا که نزد تو هست به من بدهند. حضرت برگشتند وبه او نظر افکنده، خنديدند وامر فرمودند تا به او چيزى دادند.(25)

ونيز از امير المؤمنين عليه السلام نقل است که فرمودند: پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) به مردى يهودى چند دينار بدهکار بودند، مرد يهودى آن را مطالبه کرد. حضرت فرمودند: امکان پرداخت ندارم. يهودى گفت: رهايتان نمى کنم تا آن را بپردازيد. فرمودند: پس با تو در همين جا مى نشينم. در همانجا نشستند وحضرت نمازهاى ظهر وعصر ومغرب وعشا وصبح فردا را همانجا بجاى آوردند. اصحاب او را تهديذ مى کردند که حضرت متوجه شدند، فرمودند: چرا چنين مى کنيد؟ کفتند: اى رسول خدا! يک يهودى شما را زندانى کرده! فرمودند: پروردگارم عز وجل مرا مبعوث نکرده که به هم پيمان خود ونه به ديگران ستم نمايم. در روز بعد هنگامى که آفتاب بالا آمد يهودى گفت: شهادت مى دهم که خدائى جز الله نيست وشهادت مى دهم که محمد صلى الله عليه وآله بنده وفرستاده اوست واکنون نصف اموال من در راه خداست وخدا شاهد است همه اين کارها را انجام دادم تا بنگرم اخلاق وصفاتى که در تورات خوانده بودم با شما مطابقت دارد يا نه. من از تورات درباره شما چنين خوانده ام: محمد فرزند عبد الله، تولدشان در مکه ومهاجرتش به مدينه، درشت خو وخشن نيست، اهل داد وفرياد وفحش وبدگوئى نمى باشد. ومن اکنون شهادت مى دهم که مبعودى جز الله نيست وهمانا تو رسول خدا هستى واين اموال من در اختيار شماست، به حکم خدا حکم کن. ويهودى اموال زيادى داشت.(26)

عن جميل بن دراج قال: قلت لابى الحسن عليه السلام: احدثهم بحديث جابر؟ قال: لا تحدث به السفله فيذيعوه. اما تنقرء القرآن ان الينا ايابهم ثم ان علينا حسابهم؟ قلت: بلى. قال: اذا کان يوم القيامه وجمع الله الاولين والاخرين ولانا الله حساب شيعتنا فما کان بينهم وبين الله حکمنا على الله فيه فاجاز حکومتنا وما کان بينهم وبين الناس استوهبناه فمنهم فوهبوه لنا وما کان بيننا وبينهم فنحن احق من عفى وصفح.(27)

جميل بن دراج گويد: به امام ابو الحسن عليه السلام گفتم: آيا حديث جابر را نقل کنم؟ فرمودند: براى افراد پست وفرومايه نقل نکن، زيرا آن را به نااهلان مى رسانند. آيا قرآن نمى خوانى که فرمود: همانا به سوى ماست برگشت انان، سپس بر عهده ماست حساب انان؟ گفتم: بلى. فرمودند: هنگام بر پايى قيامت که خداوند اولين وآخرين را جمع مى کند، حساب شيعيان را به ما وا مى گذارد پس آنچه از حقوق ميان خداوند وآنان باشد باذن الله ما شفاعت مى کنيم وخداوند مى پذيرد وآنچه ميان آنان ومردم باشد از مردم مى خواهيم که به آنان ببخشند ومردم نيز مى بخشند وآنچه از حقوق ميان ما وآنهاست پس ما سزاوارتريم که آنان را عفو نموده، گذشت کنيم. مهربانان از پدر ومادر مهربان تو، ودرياهاى زلال عطوفت همواره از لغزشها وخطاهاى دوستانشان چشم پوشى مى کنند بلکه از بى ادبيهاى دشمنانشان نيز با بزرگوارى وکرامت مى گذرند. واکنون نمونه هائى از آن:

عفو امام صادق از عصيان کنيز

سفيان ثورى وارد محضر شر يف امام صادق عليه السلام شد وآن حضرت را ديد که از ناراحتى رنگشان تغيير کرده. از سبب ناراحتى پرسيد، حضرت سلم الله عليه فرمود: من از رفتن افراد خانه به پشت بام نهى کرده بودم، حال که وارد خانه شدم ديدم کنيزى که مربى کودکى از کودکان من است به همراه کودک از پله هاى نردبان بالا مى رود. کنيز به مجرد ديدن من بخود لرزيد ومتحير شد وکودک از آغوش او پرت شده، وفات نمود. اما ناراحتى من از مرگ بچه نيست بلکه از اين است که در دل کنيز ترس ورعب آمده است. سفيان گويد: حضرت سلام الله عليه به کنيز فرمود: ناراحت نباش تو در راه خدا آزادى. اين جمله را دوبار تکرار فرمودند.(28)

امام حسن مجتبى ومرد بد زبان

مردى شامى با امام حسن مجتبى عليه السلام برخورد کرد. حضرت سلام الله عليه سواره واو پياده بود. مرد به لعن حضرت عليه السلام آغاز کرد وامام عليه السلام جوابى نمى فرمود. هنگامى که سخنان او تمام شد حضرت سلام الله عليه به او رو کرده، با حال خنده فرمود،

آقا! به نظرم در اين شهر غريبى وگويا اشتباه گرفته اى! اکنون اگر از ما رضايت مى طلبى ما راضى هستيم. اگر چيزى درخواست مى کنى مى دهيم. اگر راهنمائى مى خواهى راهنمائيت مى کنيم. اگر مى خواهى سوارت کنيم چنين مى کنيم. اگر گرسنه هستى سيرت مى کنيم. اگر لباس ندارى تو را مى پوشانيم. اگر نيازمندى بى نيازت مى سازيم. اگر جائى ندارى جا ومکانت مى دهيم. اگر کارى دارى حاجتت را بر مى آوريم واگر ميهمان ما شوى تا هنگام کوچ از اين شهر براى تو نافع تر خواهد بود زيرا ما جاى وسيع ومنزلت بلند ومال زياد داريم. مرد شامى وقتى گفتار حضرت (عليه السلام) را شنيد گريست وسپس گفت: شهادت مى دهم که تو خليفه خدا در زمين هستى. خداوند داناتر است که رسالت خود را در کجا قرار دهد. اى امام حسن تو وپدرت (سلام الله عليه) مبغوض ترين خلق خدا نزد من بوديد واکنون تو محبوبترين خلق خدا نزد من هستى!

سپس به طرف منزل حضرت (سلام الله عليه) حرکت کرد وتا هنگام کوچ در آنجا ميهمان حضرتش بود واز معتقدان به محبت اهل بيت (عليهم السلام) گرديد.(29)

ناديده گرفتن امام حسن عسکرى لغزشهاى جعفر را

هنگامى که خليفه فرمان داد تا امام عليه السلام را از زندان آزاد کنند حضرت بر در زندان ايستاد وفرمود: منتظر برادرم جعفر هستم. زندانبان گفت: خليفه تنها امر به آزادى شما کرده ونه آزادى جعفر! حضرت (سلام الله عليه) فرمودند: نزد خليفه برگرد وبه او بگو ما هر دو از يک خانه آمده ايم. حال اگر من تنها به خانه برگردم واو همراه من نباشد (براى اهل خانه ناراحتى دارد) که خليفه مى داند. زندانبان رفت وآمد وگفت: خليفه مى گويد جعفر را به خاطر شما آزاد کردم، زيرا او را به خاطر جناياتش نسبت به خودش وبه شما وشخنانش زندانى کرده بودم. بالاخره او را آزاد کرد واو همراه حضرت (سلام الله عليه) به خانه اش رفت.(30)

کتب تواريخ وسير ومناقب از اين برخوردهاى بزرگوارانه که همراه عفو وبخشش است از هر کدام از امامان معصوم عليهم السلام دهها نمونه نقل کرده اند، اما به علت اختصار به همين اندازه بسنده کرديم.

در دسترس بودن محبوب

از کمالات محبوب نامتناهى، در دسترس بودن اوست. عاشق سوخته مى خواهد که معشوق همواره در دسترس او باشد، استغاثه وناله هاى او را بشنود وحالات او را نظاره گر باشد، او را زير نظر بگيرد وکنترل کند ومعشوق هرگز از نظرش به دور نباشد وهر وقت که عاشق اراده کند به وصال يارش برسد وبرايش فريادرسى کند. اين ويژگى اساسى در خداوند که محبوب اصل ومحبوب محبوبهاست به گونه اى غير قابل قياس با مخلوقات وجود دارد زيرا که:

او محيط بر زمان است

(هو الاول والاخر والظاهر والباطن وهو بکل شيء عليم).(31)

او اول است وآخر، ظاهر است وباطن، او به هر چيز داناست. او احاتطه به اول وآخر، ظاهر وباطن اشياء دارد ودر نتيجه داناى به دقايق وعالم به رقايق است واز حالات ونيازها وخاطرات قلبى محبان ودوستداران آگاهى دارد وعواطف واحساسات آنها را به دقت مى شناسد.

او از رگ گردن به ما نزديکتر است

(ونحن اقرب اليه من حبل الوريد).(32)

وما به انسان از رگ گردن نزديکتريم. (ونحن اقرب اليه منکم ولکن لا تبصرون).(33)

وما به انسان از شما نزديکتريم ولکن شما بصيرت نداريد.

او ميان ما وقلب ما حائل مى شود

(ان الله يحول بين المرء وقلبه)(34)

همانا خداوند ميان انسان ودلش حائل مى گردد.

دوست نزديکتر از من بمن است   وين عجب تر که من از وى دورم

در مناجات حضرت سيد الشهداء عليهم السلام است که: الهى ما اقربک منى وابعدنى عنک وما ارافک بى فما الذى يحجبنى عنک؟(35)

الهى! تو چقدر به من نزديکى ومن از تو دورم. خدايا! چقدر به من مهربانى. پس، چه چيز مرا از تو محجوب نموده است؟ محبوب جهانيان خود ندا مى دهد که اگر بندگان به دنبال محبوب مى گردند من به آنها نزديکم. فقط غيبت از جانب خود آنهاست ومن هميشه با آنها حاضر هستم. (واذا سئلک عبادى عنى فانى قريب).(36)

زمانى که بندگان از من بپرسند پس همانا من نزديک هستم. پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله فرمودند: ان موسى بن عمران عليه السلام لما ناجى ربه عز وجل، قال: يا رب ابعيد انت منى فاناديک ام قريب فاناجيک؟ فاوحى الله جل جلاله انا جليس من ذکرنى.(37)

موسى بن عمران هنگامى که با پروردگارش عز وجل مناجات مى کرد عرض کرد: اى پروردگار من! آيا تو دورى تا ندايت کنم يا نزديکى تا نجوا نمايم؟ پس، خداوند وحى فرمود که من همنشين کسانى هستم که مرا ياد کنند. محبوبهاى خداوند وجهانيان، ائمه طاهرين عليهم السلام نيز - باذن الله - چنين اند وناظر بر دوستان وعاشقانشان بوده وناله وفرياد دوستداران خود را مى شنوند: عن رميله قال: وعکت وعکا شديدا فى زمان امير المؤمنين عليه السلام فوجدت من نفسى خفه فى يوم الجمعه وقلت: لا اعرف شيئا افضل من ان افيض على نفسى من الماء واصلى خلف امير المؤمنين عليه السلام. ففعلت ثم جئت الى المسجد. فلما صعد امير المؤمنين المنبر عاد على ذلک الوعک. فلما انصرف امير المؤمنين عليه السلام ودخل القصر دخلت معه فقال: يا رميله رايتک وانت متشبک بعضک فى بعض. فقلت: نعم، وقصصت عليه القصه اتى کنت فيها والذى حملنى على الرغبه فى الصلاه خلفه، فقال: يا رميله ليس من مؤمن يمرض الا مرضنا بمرضه ولا يحزن الا حزنا بحزنه ولا يدعو الا امنا لدعائه ولا يسکت الا دعونها له. فقلت له: يا امير المؤمنين جعلنى الله فداک هذا لمن معک فى القصر. ارايت من کان فى اطراف الارض؟ قال: يا رميله ليس يغيب عنا مؤمن فى شرق الارض ولا فى غيرها.(38)

رميله گويد: در زمان حکومت امير المؤمنين عليه السلام روزى تب تندى گرفتم ودر روز جمعه احساس سبکى نمودم. با خود گفتم: بهتر از اين نيست که آبى به صورتم بزنم وپشت سر حضرتش نماز بخوانم، وچنين کردم وبه مسجد امدم. هنگامى که ان حضرت بالاى منبر رفتند تب من برگشت. هنگامى که سخنان آن حضرت تمام شد وبه محل حکومت برگشتند، من هم با ايشان وارد قصر شدم. حضرت فرمودند: اى رميله! مى ديدم که به خود مى پيچيدى. عرض کردم: بلى. وداستان خود را بازگو کردم واينکه چه چيز باعث رغبت وميل من شد که به نماز بروم. فرمودند: رميله! هيچ مؤمنى مريض نمى شود مگر اينکه ما از شدت علاقه به او مريض مى شويم! وهيچ مؤمنى محزون نمى شود مگر اينکه ما به خاطر او محزون مى شويم! ودعا نمى کند مگر اينکه آمين گوييم وساکت نمى شود مگر اينکه براى دعا مى کنيم. گفتم: يا امير المؤمنين! فدايت شوم، اين حالت شما مربوط به کسانى است که در اين محل ودر پيرامون شمايند. درباره کسانى که در اطراف زمين متفرق اند چظور؟ فرمودند: رميله! در شرق زمين وجاهاى ديگر آن کسى از ما غايب نيست. محبوب پنهان وغايب از نظر ما نيز از احوال دوستان خود غافل نبوده وهمواره از خاطرات قلبى آنان آگاه است وبه نيازهاى آنان پاسخ مهربانانه مى دهد. مرحوم کلينى (ره) از محمد بن ابراهيم بن مهزيار نقل مى کند که گفت: در هنگام وفات حضرت امام حسن عسکرى عليه السلام ترديدى برايم حادث شد. نزد پدرم اموال زيادى جمع شده بود! پس آن را سوار کشتى کرد، من هم با او بودم. در ميان راه تب شديدى بر او عارض شد، آنگاه گفت: فرزندم! مرا برگردان که مرگ من فرا رسيده ودرباره اين اموال تقوا پيشه کن. سپس وصيت کرد ووفات نمود. پيش خود گفتم: پدرم هرگز به روش غير صحيح وصيت نمى کند. اکنون اين اموال را به عراق مى برم وخانه اى در کنار شط کرايه مى کنم وکسى را از حال خود مطلع نمى سازم. اگر مسئله برايم مانند ايام حيات پدرم روشن شد آن را مى پردازم والا آن را صدقه مى دهم. پس به عراق رفتم وخانه اى در کنار شط اجاره کردم وچند روزى ماندم. روزى قاصدى با نامه اى به سراغم آمد. در آن نامه نوشته بود: محمد! همراه تو در ميان فلان بسته وفلان پاکت چنين وچنان اموالى است. وتمام خصوصيات اموال را که من نمى دانستم ذکر کرده بود. من هم با ديدن آن نامه، مال را تسليم قاصد نمودم. چند روزى ماندم اما قدرت حرکت نداشتم وبسيار غمناک بودم. سپس نامه ديگرى آمد که تو را به جاى پدرت قرار داديم، پس خدا را شکر کن.(39)

مى بينيم که سرور دور از نظر، انتظار محب خود را بسر مى آورد وحتى از خاطرات قلبى او خبر مى دهد وبه کار او رسيدگى مى کند وموجب ضفاى قلب وفکر او مى گردد. از ابتداى زمان پر محنت غيبت تا کنون صدها وهزاران دستگيرى واغاثه وفريادرسى از جانب امام زمان عليه السلام نسبت به بينوايان وفرياد کنندگان انجام شده که شمارش يک يک آن قضايا از حوصله اين مختصر بيرون است. طالبان را به کتابهاى مفصلى چون کافى، بحار، کتابهاى غيبت وبه ويژه جنه الماوى والنجم الثاقب (محدث نورى) ارجاع مى دهيم. واينها همگى نشانه آن است که محبوب پرده نشين ما ساعتى وآنى از انسانها وبه ويژه از شيعيان خود دور وغافل نبوده وبا قلب وسيع وعطوف خود به تمامى دعوتهاى آنان لبيک مهربانانه مى گويد.

خلاصه تمامى فصول ونتيجه آنها

محبت که وديعه اى الهى وامانتى فطرى است در دروتن همه موجودات وبالاخص انسان حرکت دهنده چرخهاى حيات است وبه موجب آن انسان وجهان به دنبال محبوب حقيقى در سير وسفرند. انسان با انتخاب خود به سوى ايده آل حقيقى خود حرکت مى کند که گاه به علت موانعى چون شهوت وغضب ودورى از حق، از رسيدن به محبوب حقيقى ومحبوبهاى برگزيده او، باز مى ماند وبه کوره راههاى انحراف مى افتد. رعايت اعتدال فطرت (تقو) انسان را در مسير مستقيم محبوب نگاه مى دارد واو را به محبوب حق مى رساند. اصل محبوب ومحبوب اصل، خداوند جهان الله است که تمامى صفات محبوب را بدون مرز وساحل ونهايت، داراست وپس از او وبه اذن او، انوار عظمت ورحمت ورافتش پيامبر رحمت صلى الله عليه وآله وائمه اهل بيت او - که درود بى پايان خداوند بر ايشان باد - قرار دارند.

همه آنان ملاکهاى محبوب واقعى را دارند وديگران نيز هر چه به آنان نزديکتر باشند از رنگ، وبوى بيشترى از حق برخوردارند. اينان تمامى موجبات محبت را از احسان وزيبائى وانس روحى با مؤمنان وديگر صفات دارا هستند وهمواره عاشقان خويش را در آستانه خود وارد کرده ورعايت حال آنها را مى کنند. محبت به آنان داراى خواص وآثار بارز وشگرفى است که عاشقان واقعى، آنها را چشيده وبه درياى زلالشان رسيده وسيراب گشته اند، آثار خواصى چون توحيد، خستگى ناپذيرى در راه محبوب، اقتباس نور از محبوب، ورود در حصن حصين او، ذکر وياد دائم وديگر آثار که در صفحات پيشين آنها را بر شمرده ايم. مطالب ومندرجات اين نوشته از آيه وروايت وتوضيحات، تذکراتى است براى دلهاى آگاه وقلبهاى چشيده از حلاوت محبت. اميد که در زير سايه پر مهر آفتاب عالمتاب عشق ومحبت، درياى زلال وامواج وفا وصفا، ابر پر باران رافت ورحمت، يادگار سلف صالح حضرت بقيه الله روحى لتراب مقدمه الفداء، قطره اى از سنخ محبت آنها را چشيده ودر آتش عشقشان بسوزيم. واين نهايت آمال وآرزوهاى يک سوخته محبت اوست که يکباره جلوه اى کند ورخ تنمايد وهمه جان بستاند.

هم مگر مژده وصل تو به گوشم خوانند   صبح محشر که از آن خواب گران برخيزم

پاورقى:‌


(1) کافى 201:1، باب نادر فى جوامعه صفات الامام.
(2) الجواره السنيه 191.
(3) بحار 26:70 ح 28.
(4) همان.
(5) توبه 105.
(6) بصائر الدرجات:429 ح 2.
(7) احتجاج (چاپ بيروت) 467.
(8) احاديث قدسيه شيخ حر:119 قسمت اول.
(9) کافى 389:1 ح 1.
(10) کافى 187:2 ح 5.
(11) کلمه الامام المهدى (عليه السلام) 247.
(12) کافى 578:2 ح 4.
(13) دعاى 11 صحيفه سجاديه.
(14) دعاى 16 صحيفه سجاديه.
(15) دعاى 16 صحيفه سجاديه.
(16) کافى 442:1 ح 13.
(17) دعاى 16 صحيفه، بخش 8.
(18) زمر 53.
(19) شورى 25.
(20) آنان که خشم خود را فرو مى برند واز لغزشهاى مردم در مى گذرند. (آل عمران 134).
(21) نور الثقلين 390:1 ح 359.
(22) همان ج 362.
(23) توبه 128.
(24) بحار 302:53 ح 55.
(25) بحار 230:16.
(26) همان:216 ح 5.
(27) تفسير برهان 456:4 ح 6.
(28) مناقب 395:3.
(29) همان 184.
(30) سفينه البحار 260:1.
(31) حديد 2.
(32) ق 16.
(33) واقعه 85.
(34) انفال 24.
(35) تفسير صافى 223:1.
(36) بقره 186.
(37) بحار 153:93 ح 11.
(38) بحار 140:26 ح 11.
(39) بحار 310:51 ح 31.