مهر محبوب

سيد حسين حسينى

- ۱۵ -


وظيفه شيعه در هجران غيبت، دعا براى وصال وظهور است

مدتها در اين انديشه بودم که چگونه است که امامان معصوم عليهم السلام در پاسخ اين پرسش که وظيفه شيعه در زمان غيبت چيست؟ فرموده اند: دعا براى ظهور، ودعاهائى را نيز خودشان القاء وتعليم نموده اند که در کتب حديث ودعا آمده است. اکنون با اين توضيحات ديديم که دعا کردن نتيجه روشن تلاطم دل عاشق است، زيرا از آثار اوليه امواج محبت وعشق، انتظار ظهور، ووصال محبوب است که لازمه آن خواستن وخواندن محبوب مى باشد که به معناى آمادگى همه جانبه براى مقدم محبوب است.

دعا، خواندن محبوب در دربار محبوب محبوبهاست، دعا توجه قلبى ومعنوى به ظهور ووصال محبوب است. در اين صورت است که فراق يار سفر کرده نيز تا حدى حلاوت وصال را خواهد داشت. لذا انتظار ودعا براى وصال، جزئى از فرج است که وقتى از امام معصوم عليه السلام مى پرسند: آيا انتظار فرج جزئى از فرج وگشايش شيعه است؟ مى فرمايند چنين است، يعنى انتظار وچشم براهى دور از نظر، در قلمرو وصال وديدار قرار مى گيرد: عن محمد بن الفضيل عن الرضا عليه السلام قال: سئلته عن شيء من الفرج فقال: ا ليس انتظار الفرج من الفرج؟ ان الله عز وجل يقول: (فانتظروا انى معکم من المنتظرين).(1)، (2)

اين کدامين انتظار است که جزو فرج است واين کدامين فراق است که عين وصال مى باشد؟ هر فراق وهر گونه چشم براهى؟ حتما چنين نيست بلکه فراقى است که همراه آن سوز وناله باشد وچهره يار را همواره براى محب تجسم نمايد وهرگز از انديشه او بيرون نرود وهمواره با او قرين وحليف واليف باشد. در چنين حالتى است که تمامى شئون هستى محب چشم شده وبه راه محبوب دوخته مى شود ودر اينجا به هر صورت که امکان پذيرد بالاخره توجه يار را به خود معطوف مى سازد واو را به وصال خود مى رساند که من قرع بابا ولج ولج.(3)

در اينجا نوشته مرحوم همدانى به ذهن خطور مى کند که براى جلب توجهات يار عالميان دو راه پيشنهاد مى کند: طريق اول آن است که هر گاه تو را مطلبى ومهمى روى دهد، يا در صحراى خلوت ويا در مکان خلوتى برو که کسى تو را نبيند وتو هم کسى را نبينى. اگر بتوانى غسل بکن يا وضوى کاملى بساز وسر را برهنه کن، جامه آستين وزانوها را بالا بزن، گناهان خود را ممثل کن وتقصيرات خود را در شرايط بندگى با مولاى خود مجسم نما. قدرى خاک بر سر بريز وصدا را به وا ويلاه، ووا غوثاه، ووا ماماه بلند کن، پس از آن متوجه شو از صميم قلب به آن حضرت وسلام کن به سلامى که اول او اين است سلام على آل يس.... پس از خواندن اين سلام دعائى که بعد از او وارد شده، بعد از آن به تضرع وزارى وناله وسوگوارى بگو اللهم عظم البلاء.(4)

واين چنين است مقتضاى محبت وعشق حقيقى که هر عاشق صادقى داراست. طريق دوم، که در هيچ کتابى نديده واز هيچ استادى نشنيده واين هم از اسرار مکنونه مخزونه است که براى دوستان آن حضرت (ارواحنا فداه) به يادگار مى گذارم وبه امانت مى سپارم، اين است: هر گاه تو را مهمى ومطلبى روى دهد، به توسط ملکين شريفين پيغام به پيغمبر خدا وائمه هدى بخصوص امام عصر صلى الله عليهم اجمعين بده.(5)

انتظار، وارث ورع وتقواست

خيره شدن بر راه يار، يافتن راه اوست وکم کم قرار گرفتن در آن راه ويافتن روح از آن است: من سره ان يکون من اصحاب القائم فلينتظر وليعمل بالورع ومحاسن الاخلاق وهو منتظر فان مات وقام القائم بعده کان له من الاجر مثل اجر من ادرکه. فجدوا، وانتظروا هنيئا لکم ايتها العصابه المرحومه.(6)

کسى که از اينکه از ياران قائم باشد خوشحال مى شود بايستى انتظار کشد وبه ورع ومحاسن اخلاق در حالت انتظار، عمل کند. پس، اگر مرگ او را در رسد وقائم پس از او قيام کند، اجر او مانند کسى است که او را درک مى کند. پس کوشش کنيد وانتظار بکشيد. گوارايتان باد اين انتظار، اى گروه مورد رحمت! آرى، چنين آتش عشقى همه ناخالصيهاى وجود انسان را تصفيه مى کند وبه طلاى ناب مبدل مى نمايد. دارنده چنين آتشى کبر، حسد، حرص، شهرت پرستى وحب جاه ندارد. زيرا تمامى اينها در آن حرارت شديد ذوب مى شود وسوخته در چنان حرارتى ديگر دستى به نامحرم - يعنى مطلق حرام - دراز نمى کند وچنين چشمى نامحرم را نمى نگرد واصولا هر غير محبوب براى او نامحرم مى شود وچنين سوخته اى ديگر صداى نامحرم - يعنى صداى غير محبوب - را نمى شنود وهمچنين. آرى، چنين کسى اگر در حالت انتظار بميرد اجر او مانند کسى است که در رکاب اوست. (فان مات وقام القائم بعده کان له من الاجر مثل اجر من ادرکه).

در پايان، توجه به اين لطيفه جالب است که در اين حديث امام عليه السلام دو صيغه امر به کار مى برد: يکى فجدوا وديگرى وانتظروا، يعنى کوشش کنيد وچشم براه باشيد. پس سر بکشيد وبنگريد وکوچه بازار وراه مسجد وکعبه وهر مجلس وهر جمعيت را در نظر بگيريد بلکه يار دلبر ودلدار پيدا شود. نباشد که در غفلت بگذرانيد واو جلوه اى کند وبدرخشد وشما به غير اشتغال بورزيد! نکند که بگوئى:

پروانه سوخت، شمع فرو مرد، شب گذشت   اى واى من که قصه دل ناتمام ماند...

حشر با محبوب

از ديگر خواص جالب توجه محبت، حشر با محبوب در برزخ وقيامت است که اين مسئله جاودانگى محبتهاى حقيقى را نويد مى دهد.

معناى وفات

در بينش الهى وتوحيدى اسلام مرگ معناى نابودى وفنا ندارد بلکه انتقال از منزلى به منزل ديگر است که در نهايت رسيدن به جهانى ديگر وسفر به عالم آخرت مى باشد. کتاب آسمانى ما رقان در مورد مرگ غالبا واژه توفى را که مشتق از وفى است، به کار مى برد. وفى يعنى تمام کرد ووفى يعنى به او عطا کرد، عطاى تام. وتوفى يعنى آن را به تمام گرفت. بنابر اين، توفى يعنى گرفتن جان به تمام وکمال. به آيات زير دقت مى کنيم: (حتى اذا جاء احدکم الموت توفته رسلنا وهم لا يفرطون).(7)

هنگامى که مرگ يکى از شما فرا رسد فرستادگان ما او را به نحو کامل تحويل مى گيرند وافراط نمى ورزند.

(الله يتوفى الانفس حين موتها والتى لم تمت فى منامها).(8)

خداوند در هنگام مردن جانها را به طور کامل مى گيرد وآنان که نمرده اند جانشان را در خواب مى گيرد. در فرهنگ قرآن واسلام با استفاده از همين واژه وفات، معاد وجنبه غير جسمانى انسان (نفس ناطقه مجرد) اثبات مى گردد، زيرا آنچه خداوند وفرستادگان او تحويل مى گيرند وبه عوالم ديگر انتقال مى دهند جنبه جسمانى وبدن انسان نيست. وحقيقت ديگر اينکه براى جهان آخرت، مرگ ونابودى مفهوم ندارد ومانند اين نشئه که حيات وممات آميخته به هم هستند نيست بلکه يکسره حيات وشعور است.

(ان الدار الاخره لهى الحيوان).(9)

همانا خانه آخرت خانه حيات است.

آنچه در عالم آخرت است، کشته دنياست

آنچه براى انسان در عالم آخرت از نعيم وعذاب، خوشى والم، خانه وکاشانه وجود دارد، حاصل وکشته اين دنياست. زيرا رابطه دنيا وآخرت رابطه زراعت وکشت ودرو مى باشد. على عليه السلام مى فرمودند: وان اليوم عمل ولا حساب وغدا حساب ولا عمل.(10)

امروز عمل است وحساب در کار نيست ودر فرداى قيامت حساب است وعمل وجود ندارد. واين قانون شامل افکار وعقايد واعمال وهمه جنبه هاى فکرى وعملى انسان مى شود. بنابر اين، محبت در اين دنيا ودر آخرت نتيجه مى دهد ونتيجه وثمره آن در آخرت حشر با محبتها ومحبوبهاست. محبت که از خواص وآثار روان وجان آدمى است، در عوالم گوناگون با او همراه مى باشد وعاشق، خواه داراى محبت حقيقى ويا مجازى باشد، عشق خود را با خود به عوالم بعد منتقل مى سازد ودر نتيجه اينکه عرض ارادت وعشق به ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعين وآستان مقدس فرشته پاسبان حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه ثمره اخروى اش التزام رکاب آن سرور، در عوالم آخرت است.

در آرزوى حشر با محبوب

در سرود اميد وعشق، زيارت عاشورا، آرزو مى کنيم که در مقام محمود با آن سروران باشيم واين درخواست از طبيعت وجوهره محبت بر مى خيزد: واسئله ان يبلغنى المقام المحمود لکم عند الله. واز خداوند مى خواهم که مرا به مقام محمود که جايگاه شما در نزد خداست برساند. در مقدمه اين عبارت نيز چنين عرضه مى داريم: فاسئل الله الذى اکرمنى بمعرفتکم ومعرفه اوليائکم ورزقنى البرائه من اعدائکم ان يجعلنى معکم فى الدنيا والاخره. از خداوند که به من شناخت شما واولياى شما را کرامت نموده وتوفيق بيزارى از دشمنان شما را عطا فرموده مى خواهم که مرا در دنيا وآخرت نيز با شما قرار دهد. بنابر اين، در جايگاه آنان بودن در نزد خدا دنباله معرفت است ومعرفت، لازمه محبت وولايت. اين خواستن نيز که از عمق وجود عاشق بر مى خيزد از ثمرات شيرين معرفت است وبه خاطر جاودانگى جهان وانسان، محبت ومعرفت نيز همواره با او خواهد بود وهمراه او در عوالم بعد حشر ونشر خواهد داشت. ودر آخرين بخش سرود عاشقان قهرمان کربلا، در خاضعانه ترين حالات هنگامى که پيشانى بر خاک مى سايند، چنين مناجات مى کنند: اللهم لک الحمد حمد الشاکرين لک على مصابهم.... اللهم ارزقنى شفاعه الحسين يوم الورود وثبت لى قدم صدق عندک مع الحسين واصحاب الحسين الذين بذلوا مهجهم دون الحسين عليه السلام. خدايا! سپاس تو را، سپاس شاکران بر مصيبتشان.... خداوندا! شفاعت امام حسين (عليه السلام) را در روز قيامت نصيبم فرما ونزد خودت به من گام استوار عطا کن که با حسين (عليه السلام) واصحاب او باشم، آنان که از جان خود در رکاب او گذاشتند.

لازمه صدق قدم (گام استوار) وفاى به اوست ومفهوم جمله چنين مى نمايد که: مى خواهم در دنيا وآخرت عاشق ودلباخته حسين عليه السلام باشم که از اين عشق ومحبت وفداکارى هرگز دست بر ندارم. منتظران قدوم امام غايب از نظر، در سوز فراق او، با خداوندشان در دعاى مربوط به او (عجل الله تعالى فرجه) که ابتداى آن با جمله اللهم ادفع عن وليک شروع مى شود چنين نجوا مى کنند: حتى تحشرنا يوم القيمه فى انصاره واعوانه ومقويه سلطانه... تجعلنا فى الجنه معه. خداوندا ما را در روز قيامت در زمره انصار ومددکاران وتقويت کنندگان پيروزى وسلطنت قرار ده... ودر بهشت همراه او محشور کن. ودر نيايش جمعى وگروهى محبوبهاى جهان - يعنى زيارت جامعه - مى گوئيم: اسئلک ان تدخلنى فى جمله العارفين بهم وبحقهم وفى زمره المرحومين بشفاعتهم انک ارحم الراحمين. از تو مى خواهم مرا از کسانى که به مقام امامان (عليهم السلام) معرفت حاصل کرده اند قرار دهى ودر روز حشر نيز در زمره آنان که به خاطر شفاعت آنان مورد رحمت قرار گرفته اند. ودر فراز ديگر مى خوانيم: وجعلنى ممن يقتص آثارکم ويسلک سبيلکم ويهتدى بهديکم ويحشر فى زمرتکم. خداوند مرا از کسانى قرار دهد که در پى شما بوده، به راه شما سلوک مى نمايند وبه هدايت شما مهتدى ودر جمع وگروه شما محشور مى گردند. ادعيه وآثار اسلامى از اين مضمون مملو است که شيعيان خواستار حشر با محبوبهاى خود، ائمه عليهم السلام، هستند واين آرزو ومحبت در هم تاثير متقابل دارند.

حشر با آل محمد ثمره دوستى آنهاست

جابر بن عبد الله انصارى، محب ودوستدار ديرينه خاندان رسالت سلام الله عليهم اجمعين در زيارت قبر مطهر امام حسين عليه السلام سخنانى مى گويد که آن را از زبان عطيه مى شنويم: عن عطيه العوفى قال: خرجت مع جابر بن عبد الله الانصارى رحمه الله زائرين قبر الحسين بن على بن ابى طالب عليه السلام فلما وردنا کربلاء، دنا جابر من شاطى ء الفرات فاغتسل ثم ائتزر بازار، وارتدى باخر، ثم فتح صره فيها سعد، فنثرها على بدنه ثم لم يخط خطوه الا ذکر الله حتى اذا دنا من القبر قال: المسنيه، فالمسته فخر على القبر مغشيا عليه فرششت عليه شيئا من الماء فافاق ثم قال: يا حسين - ثلاثا - ثم قال: حبيب لا يجيب حبيبه، وانى لک بالجواب؟ وقد شحطت اوداجک على اثباجک وفرق بين بدنک وراسک. فاشهد انک ابن النبيين وابن سيد المؤمنين وابن حليف التقوى وسليل الهدى وخامس اصحاب الکساء وابن سيد النقباء وابن فاطمه سيده النساء وما لک لا تکون هکذا؟ وقد غدتک کف سيد المرسلين وربيت فى حجر المتقين ورضعت من ثدى الايمان وفطمت بالاسلام، فطبت حيا وطبت ميتا غير ان قلوب المؤمنين غير طيبه لفراقک ولا شاکه فى الخيره لک. فعليک سلام الله ورضوانه واشهد انک مضيت على ما مضى عليه اخوک يحيى بن زکريا. ثم جال ببصره حول القبر وقال: السلام عليکم ايتها الارواح التى حلت بفناء الحسين واناخت برحله اشهد انکم اقمتم الصلاه وآتيتم الزکاه وامرتم بالمعروف ونهيتم عن المنکر وجاهدتم الملحدين وعبدتم الله حتى اتاکم اليقين والذى بعث محمدا بالحق لقد شارکناکم فيما دخلتم فيه. قال عطيه: فقلت يا جابر! وکيف ولم نهبط واديا ولم نغل جبلا ولم نضرب بسيف والقوم قد فرق بين روسهم وابدانهم واوتمت اولادهم وارملت الازواج؟ فقال لى: يا عطيه سمعت حبيبى رسول الله صلى الله عليه وآله يقول: من احب قوما حشر معهم ومن احب عمل قوم اشرک فى عملهم، والذى بعث محمدا بالحق نبيا ان نيتى ونيه اصحابى على ما مضى عليه الحسين واصحابه. خذوا بى نحو ابيات کوفان. فلما صرنا فى بعض الطريق فقال لى: يا عطيه! هل اوصيک؟ وما اظن اننى بعد هذه السفره ملاقيک. احب محب آل محمد ما احبهم، وابغض مبغض آل محمد ما ابغضهم، وان کان صواما قواما، وارفق بمحب آل محمد فانه ان تزل (لهم) قدم بکثره ذنوبهم ثبتت لهم اخرى بمحبتهم، فان محبهم يعود الى الجنه ومبغضهم يعود الى النار.(11)

عطيه عوفى گويد: با جابر بن عبد الله انصارى براى زيارت قبر امام حسين عليه السلام بيرون رفتيم. هنگامى که به کربلا وارد شديم جابر نزديک شط فرات شد، غسل نموده، دو بارچه به خود پوشيده (يکى به صورت ازار وديگرى رداء)، سپس کيسه اى را گشود واز ان گياه خوشبوى سعد بيرون آورد وبر بدن خود پاشيد. او قدم بر نمى داشت مگر با ذکر خدا، تا نزديک قبر شد. به من گفت: دست مرا روى قبر بگذار. دست او را بر قبر نهادم. بر روى قبر افتاد وغش کرد. آنگاه مقدارى آب بر او پاشيدم، به حال آمد. سپس سه مرتبه صدا زد: يا حسين! سپس گفت: دوست جواب حبيب خود را نمى دهد. سپس افزود: چگونه جواب دهى در حالى که رگهاى گردنت بريده وپر خون شده وبه پشت ريخته وميان بدون وسر تو جدائى افتاده است؟ پس گواهى مى دهم که تو فرزند پيامبران وفرزند آقاى مؤمنان وهم قسم تقوا ونسل هدايت وپنجمين اصحاب کساء وفرزند سيد برگزيدگان وفرزند فاطمه بانوى زنان هستى. وچگونه چنين نباشى که از دست سيد مرسلين تغذيه نمودى ودر دامن پارسايان تربيت شدى واز پستان ايمان شير نوشيدى وبا اسلام از شير گرفته شدى. پس، در حال حيات ومرگ پاگ بودى اما دل مؤمنان در فراق تو شاداب نيست ودر انتخاب تو شک وترديد ندارد. پس، بر تو باد سلام خدا وخشنودى او. گواهى مى دهم که راه تو راه برادرت يحيى بن زکريا بود. آنگاه ديده خود را در پيرامون قبر مطهر جولان داده، گفت: درود بر شما اى ارواحى که در آستانه حسين عليه السلام حلول کرده ودر حضورش سکونت نموده ايد! گواهى مى دهم که شما اقامه نماز کرده وزکات پرداخته ايد وامر به معروف ونهى از منکر کرده وبا ملحدان جهاد نموده وعبادت خدا کرديده ايد، تا به يقين رسيده ايد. قسم به آن که محمد صلى الله عليه وآله را بحق مبعوث فرمود که با شما در آنچه وارد شده ايد مشارکت کرده ايم. عطيه گويد: به جابر گفتم: چگونه مشارکت نموده ايم در حالى که نه بيابانى را طى کرده ايم ونه از کوهى بالا رفته ايم ونه با شمشيرى جنگيده ايم واينها ميان سرها وبدنهايشان جدائى افتاده است وفرزندانشان يتيم وهمسرانشان بيوه شده اند؟! پس جابر به من گفت: اى عطيه! از حبيبم رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيدم که فرمود: کسى که قومى را دوست بدارد با آنان محشور خواهد شد وکسى که عمل قومى را دوست بدارد با آنان در کارشان شريک خواهد بود. قسم به آن که محمد صلى الله عليه وآله را بحق مبعوث فرمود نيت من ويارانم بر همان کارى است که امام حسين عليه السلام وياران او انجام داده اند. اکنون مرا به طرف خانه هاى کوفه ببريد. پس هنگامى که در قسمتى از راه قرار گرفتيم گفت: اى عطيه! آيا تو را وصيتى بکنم؟ زيرا گمان ندارم که ديگر پس از اين سفر تو را ببينم. اى عطيه! دوستدار آل محمد (سلام الله عليهم اجمعين) را مادام که او دوستدار است دوست بدار ودشمن آنان را مادام که دشمنى مى کند دشمن بدار، اگر چه اهل روزه ونماز باشد وبا دوستان آل محمد (صلى الله عليه وآله) به رفق ومدارا باش، زيرا اگر قدمى از آنان به خاطر گناهان زياد بلغزد، قدم ديگرشان به خاطر محبت آل محمد (صلى الله عليه وآله) ثابت خواهد بود، چرا که دوستدار آنان بالاخره به بهشت بر مى گردد ودشمن آنان به جهنم بر مى گردد. جمله من احب قوما حشر معهم: کسى که قومى را دوست بدارد با آنان محشور مى شود در گفتار جابر نشان مى دهد که انديشه تربيت يافتگان آستانه اهل بيت عليهم السلام نيز اين چنين بوده است.

در حشر، هر کس با امام ومحبوب خود خوانده مى شود

(يوم ندعو کل اناس بامامهم فمن اوتى کتابه بيمينه...).(12)

روزى که هر کس با نام امام وپيشوايش خوانده مى شود، پس کسانى که نامه اعمال در دست راست دارند...

کتاب که نامه اعمال انسان است، واعمال او را ثبت مى کند وهمو که رهبر آدمى است، نشان دهنده اعمال وافکار دنيوى اوست. بنابر اين، وقتى محبت وعشق به پاکان، عمل وکردار کسى بود، همان هم رهبر وامام او خواهد بود. قرآن کريم نيز دو نوع امام وپيشوا عنوان فرموده است: امام نور وامام نار: (وجعلناهم ائمه يدعون الى النار).(13)

وآنان را امامانى قرار داديم که به سوى آتش دعوت مى کنند ومى خوانند.

(وجعلنا منهم ائمه يهدون بامرنا صبروا).(14)

وآنان را امامانى قرار داديم که به فرمان ما هدايت مى کنند واهل صبر هستند.

پس، با محبت حقيقى نسبت به اولياى کرام وائمه نور، امامهاى نور ونامه هاى عمل در دست راست، رهبر وراهنماى انسان مى شوند، يعنى که قرار گرفتن نامه عمل در طرف راست نشانه حقانيت وصحت اعمال اوست:

(واصحاب اليمين ما اصحاب اليمين).(15)

ودر روز قيامت هر کس با تابلوى خود که امام اوست خوانده مى شود: يوم ندعو کل اناس بامامهم. روزى که هر قومى با اسم امامشان خوانده مى شوند. چرا که رهبرى ومحبوبيت دنيا، امامت در آخرت خواهد بود. اکنون در اين زمينه به چند حديث تبرک مى جوئيم:

1- ريان بن شبيب عن الرضا عليه السلام انه قال له: يابن شبيب ان کنت باکيا لشيء فابک للحسين بن على عليه السلام. فانه ذبح کما يذبح الکبش. وقتل معه من اهل بيته ثمانيه عشر رجلا مالهم فى الارض شبيهون. ولقد بکت السماوات السبع والارضون لقتله (الى ان قال) يابن شبيب! ان بکيت على الحسين عليه السلام حتى تصير دموعک على خديک غفر الله لک کل ذنب اذنبته صغيرا کان او کبيرا قليلا کان او کثيرا. يابن شبيب ان سرک ان تلقى الله عز وجل ولا ذنب عليک فزر الحسين عليه السلام. يابن شبيب ان سرک ان تسکن الغرف المبنيه فى الجنه مع النبى صلى الله عليه وآله فالعن قتله الحسين. يابن شبيب ان سرک ان يکون لک من الثواب مثل ما لمن استشهد مع الحسين فقل متى ما ذکرته: يا ليتنى کنت معهم فافور فوزا عظيما. يابن شبيب ان سرک ان تکون معنا فى الدرجات العلى من الجنان فاحزن لحزننا وافرح لفرحنا وعليک بولايتنا، فلو ان رجلا احب حجرا لحشره الله معه يوم القيامه...(16)

امام رضا عليه السلام به ريان به شبيب فرمود: اگر براى چيزى گريان بودى، پس بر امام حسين عليه السلام گريه کن که مانند اينکه گوسفندى را ذبح کنند، ذبح شد وهجده تن از خانواده اش نيز با او کشته شدند که در زمين مانند ندارند وآسمانهاى هفتگانه وزمينها بر او گريه کرده اند،... اى ابن شبيب! اگر بر حسين عليه السلام گريستى تا آنکه اشکهاى تو بر گونه هايت جارى شد، خداوند همه گناهانت را مى آمرزد، خواه بزرگ يا کوچک، کم يا زياد باشد. اى فرزند شبيب! اگر خوشحال مى شوى که خداوند را ملاقات کنى در حالى که گنانهى بر تو نيست پس حسين عليه السلام را زيارت کن. اى فرزند شبيب! اگر خوشحال مى شوى که در غرفه هاى بهشت با پيامبر صلى الله عليه وآله همراه باشى بر قاتلان حسين عليه السلام لعن کن. اى فرزند شبيب! اگر مى خواهى ثواب شهداى همراه حسين عليه السلام را داشته باشى هر موقع که ياد او کردى بگو: اى کاش با آنان بودم ورستگارى بزرگ به دست مى آوردم. اى فرزند شبيب! اگر خوشحال مى شوى که با ما در درجات والاى بهشت باشى در اندوه ما اندوهگين ودر شادى ما شاد باش وبر تو باد به ولايت ما. پس، اگر کسى سنگى را دوست بدارد خداوند او را با آن سنگ در قيامت محشور مى کند. ملاحظه مى کنيد که در اين حديث شريف مسئله حشر با محبوب آنقدر مسلم وقطعى است که مى فرمايند اگر انسان سنگى را دوست بدارد وآن را امام خود برگزيند با همو محشور خواهد بود.

2- تفسير برهان از امام صادق عليه السلام ذيل آيه (يوم ندعو کل اناس بامامهم).(17)

نقل مى کند که فرمودند: انه اذا کان يوم القيامه يدعى کل بامامه الذى مات فى عصره فان اثبته اعطى کتابه بيمينه لله: يوم ندعوا کل اناس بامامهم فمن اوتى کتابه بيمينه فاولئک يقرءون کتابهم واليمين اثبات الامام لانه کتابه يقرون ان الله يقول فمن اوتى کتابه بيمينه فيقول هاوم اقروا کتابيه انى ظننت انى ملاق حسابيه الايه. والکتاب الامام فمن نبذه وراء ظهره کان کما قال (فنبذوه وراء ظهورهم)(18) ومن انکره کان من اصحاب الشمال الذين قال الله: (ما اصحاب الشمال فى سموم وحميم وظل من يحموم)(19) الى آخر الايه.

در روز قيامت هر کس به نام امام زمانش خوانده مى شود. پس اگر امام خود را ثابت کند کتابش به دست راستش داده مى شود، زيرا قرآن مى فرمايد: روزى که مى خوانيم هر کسى را به نام امامش. پس، کسانى که نامه شان به دست راستشان داده مى شود نامه خود را مى خوانند وسمت راست اثبات امام است. زيرا امام کتاب اوست که آن را مى خواند. خداوند مى فرمايد پس کسى که کتابش به دست راستش داده مى شود مى گويد: کتاب مرا بگيريد وبخوانيد که به من ديدار حساب خود گمان داشتم وکتاب امام است. کسى که آن را پست سر بيندازد، مصداق گفته قرآن مى شود که پس آن را به پشت خود افکندند وکسى که آن را انکار کند از اصحاب شمال مى گردد که خداوند مى فرمايد: اصحاب شمال در ميان بادها وآبهاى گرم وسوزاننده وسايه اى از دود سياه غليظ قرار مى گيرند...

3- سئلت ابا جعفر عليه السلام عن قول الله: يوم ندعوا کل اناس بامامهم قال: يجى ء رسول الله صلى الله عليه وآله فى قومه وعلى فى قومه والحسن فى قومه والحسين عليه السلام فى قومه وکل من مات بين ظهرانى امام جاء معه.(20)

(فضيل گويد:) از امام باقر عليه السلام از آيه روزى گه هر گروهى را به وسيله امامشان مى خوانيم پرسيدم، فرمود: پيامبر صلى الله عليه وآله در ميان قوم خود مى آيد ونيز على عليه السلام در ميان قوم خود وحسن عليه السلام در ميان قوم خود وحسين عليه السلام در ميان قم خود. وهر کسى که مى ميرد در حالى که امت امامى است با او خواهد آمد. روايت جالب اقرء وارقه درباره قرآن اشعار دارد به اينکه کسى که در اين دنيا قرآن محبوبش باشد در حشر براى او نردبان وسفينه مى گردد واو را بالا مى برد ودر درجات بهشت سير مى دهد. ن النبى صلى الله عليه وآله قال: يقال لصاحب القرآن اقرء وارقا ورتل کما کنت ترتل فى الدنيا فان منزلتک عند آخر آيه تقروها.(21)

پيامبر صلى الله عليه وآله فرمودند: به صاحب قرآن در روز قيامت گفته مى شود بخوان وبالا برو وهمواره شمرده بخوان، همان گونه که در دنيا هموار ونيکو مى خواندى. پس، مقام ومنزلت تو در آخرين آيه اى است که مى خوانى. خواننده گرامى! مى بينيم که محبت هر کس وهر چيز موجب حشر با آن خواهد بود. وامام محبوب حق، نامه عملى است که به دست راست داده مى شود که نشان دهنده شخصيت محب وعاشق وتابلوى کردار او در قيامت وميزان اعمال اوست وهر محبى در ميان محبوبهاى خود وهر معصومى با امت خود محشور خواهد بود وبدين وسيله محب از محبوب خود هرگز جدا نخواهد شد ولذا انسان تا در اين نشئه است بايستى که محبوبهاى خود را برگزيند وامام آخرت وبرزخ را انتخاب نمايد که اين، يک سوداى ابدى است.

دل آرايى نامحدود محبوب

از خزانه خدادادى دل، اصل واساس محبت وآثار وخواص آن را باز شناختيم واکنون جاى آن است که با بازگشتى کوتاه به اين منبع عظيم الهى، يعنى همان پهنه پهناور عالم فطرت، خصايص محبوب را نيز دريابيم. از آنجا که انسان بنابر خاصيت زيبا طلبى وجمال جوئى خويش هماره در جستجوى دلدارى به نهايت زيباست ومحبوبى را مى پسندد که جمال ودلارائى اش خارج از حد توصيف باشد، آن هنگام که چنين معشوقى زيبا را يافت شيداى جمال او شده، در کمالات بى نظيرش، واله وحيران مى گردد واين تحير وسرگردانى از عدم احاطه او به جمال وکمال محبوبش سرچشمه مى گيرد. اين محبوب، همان معبود يکتا ومورد وله وتحير عاشق، يعنى الله است که بر حسب کلمه، ترکيبى از الف ولام تعريف واله است که مستعمل در معناى عام معبود مستور از حواس مى باشد، اما مقصود از آن، همان معبود فطرى عاشقان است واين نام، نشان آن بى نشان وعلامت آن بى حد مى باشد، چرا که او را وصف واصى موصوف نمى کند واسمى او را محدود نمى سازد.

آرى، چنين محبوبى هرگز به وصف نگنجد که اکبر من ان يوصف!(22)

ونتوان او را با هيچ محبوبى مقايسه نمود که: کنهه تفريق بينه وبين خلفه.(23)

کنه او جدائى ميان او وخلق اوست. واين معبود، معهود فطرى انسانها ومعروف قلبى عالميان است که آن هنگام که در هنگامه عهد الست خويش با او پيمان محبت وبندگى بسته اند سرگشتگى جمال بى منتهاى او را نيز بلى گفته اند، واز اين روست که انسن فطرى در حالت خلوص وباکى خود هرگز پرستش چنين پروردگار پاکى را ترک نمى کند وبه معبودهاى دانى روى نمى آورد که او در جستجوى زيبائى ودلارائى بى انتها ونامحدود ونامتعين است که گمشده خود را جز در پرستش ذات بى همتاى الله نمى يابد وجز با ياد او وبا پرستش او آرام نمى گيرد وبدين منظور در مقدمه وپيش از آنکه به نداى ملکوتى الله زبان گشايد با جاروب لا تمامى محبوبهاى دروغين ومحدود ومتناهى را از صفحه دل مى روبد وگنجينه قلب را جايگاه اختصاصى او مى گرداند که: القلب حرم الله فلا تسکن فى حرم الله غير الله.(24)

قلب حرم خداست، پس در حرم خدا غير او را جاى مده. در بيان موجز وکوتاه از زيبائيهاى بى نهايت وکمالات غير قابل تصور محبوب يگانه، به گفته هائى از محبان صادق وصادقان در محبت، ائمه اثنى عشر عليهم السلام بسنده مى کنيم: امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: الله معبوديست که خلق در او متحيرند وبه او پناه مى برند. الله از ديدگان پنهان واز خاطرات واوهام ذهن پوشيده است.(25)

امام باقر عليه السلام فرمود: الاحد الفرد المتفرد والاحد والواحد بمعنى واحد وهو المتفرد الذى لا نظير له.(26)

احد يعنى تک، واحد وواحد يک معنى دارد يعنى تک که نظير ندارد. - امام زين العابدين عليه السلام نيز در تبيين لغت صمد مى فرمايند: الذى لا جوف له.(27)

آنچه درون تهى نيست. - امام حسين عليه السلام فرمودند: صمد يعنى آن کسى که (لم يلد ولم يولد، ولم يکن له کفوا احد).(28)

پس محبوب يکتاى آفرينش صمد است، يعنى او از چيزى جدا نگشته وچيزى از او جدا نمى گردد واو را شبه وندى نيست. واين همان زبان فطرت ونداى وحى است که از زبان پيامبر صلى الله عليه وآله به گوش مردم رسيد که الله اکبر وبا نداى اکبر خويش هر شبه ومثلى را نفى نموده، به بانگ بلند فرياد بر مى آورد که او از توصيف خلق، منزه است وبه ساحت قدس ربانى اش وصف هيچ واصفى راه نمى يابد که: (سبحان الله عما يصفون الا عباد الله المخلصين).(29)

منزه است خداوند از آنچه توصيف مى کنند مگر بندگان مخلص خداوند. بنابر اين، جمال وکمال وزيبائى محبوب به حد بى حدى است وهيچ توصيف وتعريفى جز از زبان خود او شايسته نيست. در نظام خلقت از نظر محبوبيت در مرحله بعد از الله وبه اذن او، اين انسانهاى کامل ونمونه هاى گوياى بندگى اله يعنى پيامبر اکرم وجانشينان معصوم او سلام الله عيهم اجمعين هستند که تحقق بخش راستين محبت الهيه اند وانسانهاى حق پرست را در خويش واله وشيدا نموده اند واين وله وشيدائى به آن سبب است که طفل خرد اينان را به اوج کمال آنان راهى نيست، با توجه به اينکه آنان در مسير بندگى وکمال خويش هر زمان پاى به قله اى ديگر مى گذارند ودرجه اى ديگر اوج مى گيرند وبه شهادت ذکر وتقبل شفاعته وارفعه درجته.(30)

پاورقى:‌


(1) پس، بايستى منتظر باشيد که من نيز با شما آن را انتظار دارم. (اعراف 71).
(2) بحار 128:52 ح 22.
(3) کسى که درى را بزند واصرار کند سرانجام وارد مى شود.
(4) پيوند معنوى 250.
(5) همان 252.
(6) غيبت نعمانى 200.
(7) انعام 61.
(8) زمر 42.
(9) عنکبوت 64.
(10) نهج البلاغه:خطبه 42.
(11) بحار 130:68 ح 62.
(12) اسراء 71.
(13) قصص 41.
(14) سجده 24.
(15) واقعه 27.
(16) وسائل 393:10.
(17) بنى اسرائيل 71.
(18) آل عمران 187.
(19) واقعه 42 ، 41.
(20) تفسير عياشى 302:2.
(21) مسند احمد حنبل 192:2، کافى 606:2 ح 10.
(22) بزرگتر از توصيف است. (کافى 118:1 ح 9).
(23) احتجاج (چاپ بيروت):399، بحار 228:4.
(24) بحار 25:70 ح 27 از امام صادق عليه السلام.
(25) توحيد صدوق 89.
(26) همان 90.
(27) همان 90.
(28) همان 91.
(29) صافات 160.
(30) وشفاعت او را بپذير ودرجه او را رفعت ده.