مهدى موعود نه موهوم

محمد اخوان

- ۴ -


مذاهب اسلامى ومهدويت

مدعاى ديگرى در مقاله مورد بحث آمده بدين گونه: (در مورد ترديد بر امام زمان (عليه السلام) همين بس که در هيچ مذهبى اصولاً پذيرفته نيست واصولاً آن را خرافه اى مضحک بيش نمى دانند مانند مفتى سابق ورئيس محاکم شرعى قطر شيخ عبد الله بن زيد آل محمود در کتاب (لا مهدى ينتظر بعد النبى خير البشر)،..). (ص 5 مقاله).

عنوان کتاب اين شيخ قطرى ما را به ياد سخن يزيد بن معاويه خطاب به سر بريده امام حسين (عليه السلام) مى اندازد که: (لعب الهاشم بالملک فلا خبر جاء ولا وحى نزل)! راستى آن همه روايات متواتر وآيات قرآنى که درباره آن ها بحث شد، جلب توجه ايشان را نکرده که چنين ادعايى کرده است؟!

آيا بنابر معيار نويسنده در ابتداى مقاله که گويد ان کنت ناقلاً فالصحه، در اين مورد نقل ناصحيحى نيز ديده نمى شود چه رسد به نقل صحيح. کدام مذهب اسلامى مورد نظر ايشان است؟ مگر منابعى که معرفى شد ونقل قول هايى که آورديم مربوط به عالمان بزرگ اهل سنت از مذاهب گوناگون نبود؟ افزون بر آن چه گذشت به اين قطعه نيز توجه فرماييد:(در کتاب (البرهان فى علامات مهدى آخر الزمان) (باب 13)، نگاشته علاءالدين مشهور به متقى هندى (گردآورنده دائره المعارف حديثى کنز العمال)، فتواى چهار تن از عالمان مذاهب چهارگانه اهل سنت، ابن حجر عسقلانى شافعى، ابوالسرور احمد بن ضياء حنفى، محمد بن مالکى ويحيى بن محمد حنبلى درباره امام مهدى (عليه السلام) بازگو شده که در آن فتواها عقيده به ظهور مهدى (عليه السلام) صحيح دانسته شده است. آنان قائل به وجود روايات صحيح درباره ايشان، ويژگى هاى قيامش وفتنه هاى پيش از ظهورش مانند پديدآمدن سفيانى فرورفتن در زمين و... شده اند. ابن حجر به تواتر روايات يادشده واين که امام مهدى (عليه السلام) از اهل بيت (عليهم السلام) است حاکم بر شرق وغرب جهان خواهد شد آن را آکنده از عدالت خواهد کرد، عيسى (عليه السلام) پشت سر ايشان نماز خواهد خواند، سفيانى را خواهد کشت ولشکر سفيانى در بيداء ميان مکه ومدينه در زمين فرو خواهند رفت، تصريح کرده است).(1)

درنگى در ديدگاه مخالفان مهدويت

نويسنده مورد بحث به نام چند تن از عالمان اهل سنت تصريح کرده که از نظر آن ها اخبار مربوط به امام زمان (عليه السلام) کذب وجعل به حساب آمده است. اکنون بد نيست به نقل ونقد چند نمونه از ديدگاههاى مخالفان مهدويت بپردازيم:

1. فريد وجدى در دائره المعارف قرن بيستم پس از نقل روايات فراوان درباره امام عصر (عليه السلام) گفته: غلو، خبط، اغراق، ناآگاهى به واقعيت هاى جامعه ودورى از سنت هاى الهى در آن ها به چشم مى خورد وبدين لحاظ خواننده به موضوع بودن آن ها پى مى برد زيرا:

نخست: چه طور پيامبرى که مؤيد به وحى بوده گفته: بخت النصر هفتصد سال حکومت کرده با اين که طول حکومت وى 42 سال بيشتر نبوده است.

دوم: در اين روايات آمده که دولت قيصرهاى روم هنگام ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) در قسطنطنيه حاکم خواهد بود. با اين که مى دانيم حکومت آن ها در قرن 15 ميلادى از ميان رفته است.

سوم: در اين روايات گفته شده که حضرت سليمان (عليه السلام) بيت المقدس را با طلا، نقره، سنگ هاى قيمتى وياقوت ساخته است. واضعان اين روايات بدين شکل مى خواسته اند اسلام را منحط نشان دهند.(2) پاسخ هاى زير قابل طرح اند:

الف) اصولاً ترديدى نداريم که روايات به نقد سندى ومضمونى نياز دارند. ليکن شيوه نقد درست، متمرکزشدن روى روايتى است که ضعف دارد نه اين که همسايه به خاطر همسايه اش مؤاخذه شود. در نتيجه خوب بود آقاى فريد وجدى تنها بر روايتى انگشت مى نهاد که مشکل دارد نه اين که تمام روايات را غلوآميز، مجهول و... بداند.

ب) ارزش وعظمت معنوى اسلام بالاتر از تزئينات، جواهرات وسنگ هاى قيمتى است واگر کسى اقدام حضرت سليمان (عليه السلام) در مورد بيت المقدس را مطرح کرد اهانت نسبت به اسلام حساب نمى شود.

پ) ديدگاه هاى امثال ابن حجر، سيوطى ومتقى هندى را راجع به صحت روايات ملاحظه کرديم ونمى توان آن ها را ناديده گرفت. آرى، منصفانه اين است که واقعيت ها را در نظر بگيريم. به عنوان مثال مانند سيوطى برخى روايات را که مشکل سندى ومحتوايى دارند مانند روايتى که از زبان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) گفته: (مهدى از فرزندان عمويم عباس خواهد بود)، ضعيف بدانيم.(3) اما در مورد رواياتى که چنين مشکلى ندارند انصاف را کنار نگذاريم.

2. امام شمس الدين ذهبى يکى ديگر از مخالفان مهدويت گويد: کسى که تو را به امر غايبى حواله کند رعايت انصاف نکرده چه رسد به حواله دادن بر محال (!) انصاف خوب چيزى است (!) پس از نادان وهواى نفس به خدا پناه مى بريم (!) امام على (عليه السلام) مولاى ما از خلفاى راشدين.... را به شدت دوست مى داريم، ليکن مدعى عصمتش نيستيم؛ چنان که ابوبکر صديق را نيز معصوم نمى دانيم. فرزندان على، حسن وحسين، نوادگان پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) ودو سيد جوانان بهشت اگر به خلافت مى رسيدند شايستگى آن را داشتند...

وى پس از نام بردن از يکايک امامان شيعه تا امام حسن عسکرى (عليه السلام) گويد: اما (محمد بن الحسن)؛ بنا به گفته (ابن حزم)، حسن (عليه السلام) بدون اين که فرزندى بر جانهد از دنيا رفت. ليکن تمام رافضيان عقيده دارند حسن (عليه السلام) فرزندى داشت که او را مخفى مى کرده. نيز گفته شده پس از درگذشت وى از کنيزى متعلق به ايشان به نام نرجس يا سوسن وبه احتمال بيش تر به نام (صيقل) فرزند پسرى به دنيا آمد.

ذهبى آن گاه گفته: اماميه گمان مى کنند که محمد (عليه السلام) وارد سردابى در خانه پدرش شده ناپديد گشته، ولى مادرش انتظار ظهور وى را مى کشد اما تاکنون وى از آن سرداب خارج نشده است... پناه بر خدا از زوال عقل (!) به راستى اگر چنين چيزى رخ داده بود نبايد کسى او را ديده باشد؟ به چه کسى مى توان اعتماد کرد که او را ديده وزنده است وچه کسى به عصمت وى براى ما تصريح کرده است يا اينکه او بر هر چيز آگاه است. اين سخنان هوا وهوسى آشکار است... از جمله افراد موثقى که منکر وجود فرزند براى امام عسکرى (عليه السلام) شده اند مى توان محمد بن جرير طبرى ويحيى بن صاعد را نام برد.(4)

پاسخ هاى ما به ذهبى

الف) ايمان به غيب: از ذهبى مى پرسيم : مگر خدا ما را به غيب حواله نکرده طالب ايمان ما به غيب نشده است؟(5) ومگر تحقق مسلمانى، فلاح وتقوا در گرو ايمان به غيب نيست؟(6) مگر الله غيب الغيوب نيست؟ آيا ايمان به خدا به عنوان فرد اعلاى امور غيبى دور از انصاف است؟! گمان نمى رود نتيجه بينش ذهبى با ديدگاه يک ماترياليست يا يک پوزيتيويست منکر غيب تفاوتى داشته باشد. اگر تفاوتى ميان حس گرايى وماده گرايى فردى وتدين وايمان به خداى فرد ديگرى باشد، در عدم ايمان اولى به غيب وايمان داشتن دومى به آن است.

ب) استحاله مهدويت!: دليل ذهبى براى استحاله مهدويت چيست؟ ادعاى بى دليل وى پذيرفته نيست، ولى در عوض، با توضيحات آغازين نوشتار کنونى نتيجه گرفتيم که مهدويت امرى عقلى است ونتيجتاً در چنين اعتقادى نادانى وهواى نفس وجود ندارد. حواله کردن بر محال، خلاف عقل است، ليکن مهدويت محال عقلى نيست. افزون بر مطالب قبلى، بعداً خواهيم ديد اسناد تاريخى گواه بر ولادت فرزند عزيز امام عسکرى (عليه السلام) است به علاوه عمر طولانى حضرتش نيز عملاً وعلماً مشکلى ندارد.

پ) وحدت ملاک امامت ائمه (عليهم السلام): در همان سطحى که امام ذهبى، صلاحيت امامان يازدهگانه، پيش از فرزند گرامى امام عسکرى (عليه السلام) را پذيرفته، بايد صلاحيت ايشان را نيز براى زمامدارى بپذيرد؛ زيرا شرايط وصلاحيت هاى آن بزرگواران يکسان بوده است وامام عصر (عليه السلام) نيز از اين نظر با آن ها فرقى ندارد. البته اين امر فرع اثبات وجود خارجى ايشان است که به زودى مى آيد.

ت) عصمت ائمه (عليهم السلام): درباره اين موضوع قبلاً گفت گو کرديم وروشن شد که ثبوتاً واثباتاً اين امر با هيچ مشکلى روبرو نيست.

ث) عقل ورخدادهاى تاريخى: چيزى که براى رد وقبول حوادث تاريخى ضرورت دارد اسناد ومدارک متقن وقابل اعتماد است که به کمک دقت وسنجه هاى عقلى، اسناد مورد بررسى قرار گرفته داورى شود. اما بدون وجود اسناد، عقل مجرد در خلا راه به جايى نبرده وقضاوتى نمى کند. در نتيجه به جاى بررسى تاريخى ولادت امام مهدى (عليه السلام) در نيمه قرن سوم هجرى تنها اظهار تعجب کافى نيست. البته انکار مانند ابن حزم مؤ نه اى ندارد. چنان که اثبات واقعيت هاى تاريخى نيز پس از استدلال وتکيه بر مدارک کافى انجام گرفته با وجود آن ها انکار بى دليل سودى ندارد.

ج) بررسى تاريخى موضوع: بنابر آن چه درباره تولد مخفيانه امام عصر (عليه السلام) نيز خفا حمل ايشان به دليل سخت گيرى بنى عباس وتصميم آنان بر نابودکردن ايشان گذشت. موضوع تولد ونشو ونماى ايشان علنى نبوده که هر مورخ يا دانشمند رجالى مانند امام ذهبى انتظار داشته باشد مثل ساير افراد معمولى آشکارا رخ داده باشد. در عين حال روايات ونقل هاى تاريخى موثقى در دست است که از تولد غيرعلنى ايشان در نيمه شعبان سال 255 هجرى وکسانى که ايشان را به روزگار امام عسکرى ديده اند ما را آگاه مى کنند.

در کتاب منتخب الاثر در باب نخست از فصل سوم 214 حديث راجع به موضوع تولد امام زمان (عليه السلام) تاريخ تولدش وپاره اى ويژگى هاى مادر گرامى اش گزارش شده است.(7)

در همان منبع در مورد آنان که ايشان را به روزگار پدر بزرگوارش از نزديک مشاهده کرده اند نوزده حديث به چشم مى خورد.(8) در پاره اى از آن نقل ها آمده که امام عسکرى (عليه السلام) چهل تن از بزرگان وسران شيعه را در مجلسى بر وجود فرزندش شاهد گرفته، او را به آن ها نشان داده است. آن گونه که در منبع بالا آمده(9) گروه زيادى از دانشمندان اهل سنت - قبلاً گفتيم حدود 70 نفر - از قبيل ابن حجر عسقلانى، سبط بن جوزى، حافظ گنجى، قاضى فضل بن روزبهان وشيخ سليمان قندوزى صاحب کتاب باارزش (ينابيع الموده) عموم روايات مربوط به امام عصر (عليه السلام) واز جمله احاديث اشاره شده بالا را نقل کرده اند. آيا با اين اوصاف باز هم درباره موضوع تولد فرزند امام عسکرى ووجود خارجى ايشان وديده شدن او در زمان زندگانى پدرش، براى کسى جاى ترديد باقى مى ماند؟ آيا امام ذهبى وهر کس با وى هم فکر باشد مى توانند نقل هاى ياد شده را ناديده بينگارند؟

چ) آخرين سخن ذهبى اين بود که کسانى چون طبرى يا يحيى بن صاعد که منکر وجود امام دوازدهم شيعه شده اند، ثقه بوده اند. سؤ ال ما اين است که موافقان مهدويت ومعترفان به وجود حجه بن الحسن (عليهما السلام) وغيبت ايشان، از ميان مورخان ومحدثان اهل سنت ثقه نيستند؟! آيا از ديدگاه رجاليان اهل سنت وثاقت نامبردگان فوق وامثال آنان مورد ترديد است؟ مراجعه به کتب رجالى عامه از جمله خود ذهبى حقيقت را روشن ساخته ما نيز به داورى آنان که البته چيزى جز وثاقت ايشان نيست، تن مى دهيم.

گذشته از اين اگر ذهبى به هنگام تعارض سخن دو ثقه مانند طبرى وابن حجر نتوانست سخن کسى را که موافق عقل، قرآن وحديث است ترجيح دهد، ناچار به تساقط هر دو را ى حکم خواهد داد ودر اين صورت مرجع ما همان منابع سه گانه يعنى عقل، قرآن وسنت خواهد بود که داورى آن ها را پيش تر شاهد بوده ايم.

ح) احمد امين مصرى سومين وآخرين چهره مورد بحث از مخالفان امامت فرزند امام حسن عسکرى (عليه السلام) نيز بنابر سه دليل مخالفتش را ابراز کرده است: يکى ضعف روايات مربوط به اين موضوع، ديگرى مخالفت آن روايات با حکم عقل ودليل سوم سوءاستفاده مدعيان مهدويت از اين روايات.(10) سخافت وضعف ادله احمد امين ظاهراً به حدى بوده که در مقاله مورد بحث از او وعقيده اش ياد نشده است. به هر رو چنان چه پيش تر گفته شد صحت روايات بر اهل فن پوشيده نيست ادعاى ضعف وجعل به صورت کلى سودى ندارد؛ جز اين که به شيوه شناخته شده رجالى ودرايى تک تک احاديث بررسى شده وضعف متنى وسندى هر يک ثابت شود؛ در حالى که نه احمد امين ونه نويسنده مقاله حتى راجع به يک روايت هم چنين کارى نکرده اند.

درباره هم خوانى روايات با حکم عقل نيز به قدر کافى در اين نوشتار سخن رفت. در خصوص سوء استفاه از روايات نيز احمد امين را به سنتى که قرآن راجع به هر باطلى به طور اصولى بيان فرموده (الرعد: 17) که از حق سوء استفاده مى کند، ارجاع مى دهيم. در واقع اين حادثه اجتناب ناپذير است، ولى هيچ دليل عقلى يا شرعى وجود ندارد که به خاطر جلوگيرى از سوء استفاده باطل از حق، حق کتمان شده واز آن سخن نرود. گفتنى است وجود مدعيان دروغين، خود دليل حقانيت وهمگانى بودن يک مطلب است که آن ها در صدد سوء استفاده از آن بر مى آيند تا سکه رايجى نباشد سکه قلب به بازار نمى آيد.

عملکردهاى مثبت منجى بشريت

بر خواننده اى که مقاله مورد بحث را خوانده باشد اهانت هاى بسيار زشت ودردآور به ساحت مقدس امام عصر ورفتار ايشان پوشيده نيست (رک صفحات 4، پاورقى شماره 4، 10 - 13 و15) حق اين است که راجع به اين فراز در دو بخش گفت وگو کنيم: يکى درباره عملکرد وسيره امام مهدى (عليه السلام) آن گونه که در روايات آمده، از قبيل حاکم کردن عدالت وانباشتن زمين از آن، احياى اسلام واحياى قرآن وسنت، اجراى سنن پيامبران، زهدورزى وساده زيستى، استقرار امنيت در جامعه، سخاوت وبخشندگى، آبادگرى زمين و...(11) درباره هر يک از اين موضوعات روايات بسيارى وارد شده که حقيقتاً جرا ت بسيارى ميخواهد تا به شکلى غيرمنصفانه تمام آن ها ناديده انگاشته شود. ما از اين بخش به خاطر رعايت اختصار مى گذريم، اما بخش دوم که شبهات مقاله مورد سخن در زمينه سيره امام مهدى (عليه السلام) را تشکيل مى دهد به خاطر روشنگرى اذهان بايد مورد بررسى قرار گيرد. پيش از ورود به پاسخ شبهات يادشده خوب است به نکته اى بسيار مهم توجه شود وآن اين که:

شيوه درست فهم روايات مانند فهم صحيح قرآن، فهم مجموعى آن ها، عرضه داشتن ومقايسه برخى به برخى ديگر، تفسير بخشى به کمک بخشى ديگر وپرهيز از گزينش وتقطيع آن هاست وحمل مطلق بر مقيد عام بر خاص ومانند آن اقدامات لازم براى فهم هر متنى است. شيوه هاى نادرست از قبيل اقدام نويسنده، رفتن سراغ بخشى از يک روايت، سوءبرداشت از آن وفراموش کردن رويکرد وهدف اصلى است. حال به شبهات در مورد سيره امام مهدى (عليه السلام) وپاسخشان توجه فرماييد:

1. بر زبان راندن نام عبرى خدا: از شبهاتى که با عنوان درشت در مقاله مورد بحث آمده اين مورد است. با ضميمه کردن اين روايت به برخى روايات ديگر که مسئله عرضه کردن اسلام بر پيروان ساير اديان در آن ها آمده،(12) رواياتى که شباهت امام زمان (عليه السلام) به پيامبران پيشين وبرخوردارى ايشان از ميراث وسنت هاى آن پيغمبران را مطرح کرده اند،(13) نتيجه خواهيم گرفت که حقانيت امام عصر (عليه السلام) وامام بودنش از راه سخن گفتن به زبان عبرى به علاوه برخوردارى از نشانه هاى پيغمبران سابق وپيغمبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) براى همگان از جمله پيروان ساير اديان آشکار خواهد شد تا از اين راه آن ها بتوانند صداقت امام عصر (عليه السلام) را يافته تسليم ايشان شوند. پس موضوع به اين سادگى نيست که تشيع متهم به يهودزدگى ويهودگرايى شود؛ زيرا هدف آشکار بوده بحث وجود يک نشانه در امام زمان (عليه السلام) از دين يهود يا حضرت موسى (عليه السلام) نيست، بلکه مجموعه اى از علايم از پيامبران سابق وپيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) در ولى عصر (عليه السلام) به عنوان عصاره فضايل پيامبران ويادگار تمام آنان وجود خواهد داشت وبدين ترتيب نمى توان مهدويت را ناشى از مسيحيت انديشى ومانند آن دانست. از همين قبيل است سخن گفتن امام زمان (عجل الله فرجه) به همه زبانها که در مقاله ص 21 مورد ترديد قرار گرفته است. اين امر نيز از لوازم رهبرى جهان شمول آن عزيز واداره تمام جوامع بشرى خواهد بود.

2. گردآمدن شيعيان وقدرت يافتن آنان: گفته شده اين ايده مشابه ايده يهود در مورد موعود خويش است. موضوع تشابه ظاهرى دليل نادرستى يک عقيده نيست، اما مهم بررسى محتوايى يک باور است. موضوع سازماندهى شيعه توسط امام عصر (عليه السلام) واقتدار يافتن آن ها از اين رهگذر - حتى قوى شدن يک نفر از آن ها در حد چهل نفر به تعبير برخى روايات -(14) جاى تعجب ندارد. زيرا لازمه تحقق وعده الهى در مورد پيروزى اسلام، شکست باطل، به وقوع پيوستن انقلابى بزرگ وتحقق يافتن دولت واحد جهانى، چنين چيزى نيز هست.(15)

3. شکنجه مردگان: موضوع انتقام گرفتن امام مهدى (عليه السلام) از دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) نيز در روايات به اشکال مختلف مطرح شده است،(16) چه زنده شدن مجدد برخى از آنان در دنيا ومجازات شدنشان، چه مجازات شدن زندگانشان، چه تعبير از عرب يا قريش به عنوان دشمن يا نپذيرفتن توبه آنان. پذيرش اين امر مستلزم نگاهى اصولى، منطقى وحقوقى به عملکرد دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) است. اگر از يک سو عملکرد مجرمانه آنان که به لحاظ تاريخى مجال انکار ندارد در نظر آيد، مجازات وقصاص آن ها از سوى ديگر، آن هم از سوى قاضى دادگرى که طبق روايات چهره داوود گونه دارد - آن سان که قرآن حضرت داود (عليه السلام) را معرفى کرده است - ودر اوج زهد ودنياگريزى است نه عياشى وکام جويى، کاملاً عادلانه خواهد بود. پس اين دادگرى را در سطح شکنجه مردگان فروکاستن بر خلاف منطق قرآن وسنت است. به عنوان نمونه در جريان فتح مکه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) اعلام عفو عمومى کرد، ليکن به قتل چند تن فرمان داد حتى اگر آن ها به پرده هاى کعبه آويخته باشند؛ يعنى اظهار توبه کنند!(17) دليل اقدام ايشان جرايم سنگين آن افراد بوده است. بنابراين، امام مهدى (عجل الله فرجه) نيز مانند جدش در مورد کسانى توبه پذير نخواهد بود.

4. تخريب مسجد الرسول ومسجد الحرام: بزرگ نمايى اين موضوع در مقاله مورد نظر بر خلاف آن چه در روايات(18) مى بينيم نيز کار ناروايى است که به تحريک احساسات برخى انجاميده واز امام عصر (عليه السلام) چهره اى خشن وضد دينى ترسيم خواهد کرد. هنگامى که به احاديث مربوط مراجعه واين موضوع وموضوع قبلى را در کنار احياى سنت پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وزنده کردن اسلام مشاهده کنيم، پى خواهيم برد که اقدام وصى دوازدهم (عليه السلام) در بهسازى مسجدالحرام يا مسجد النبى (صلى الله عليه وآله وسلم) - نه ويران سازى آن ها - با اقدام جد بزرگوارش (صلى الله عليه وآله وسلم) در سوزاندن وويران کردن (مسجد ضرار)ى که منافقان بنا کرده بودند، هيچ تفاوتى ندارد وهم کار رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) طبق وحى ومورد قبول قرآن بوده است (التوبه : 107، 108) وهم کار امام عصر (عليه السلام) قرآنى خواهد بود (الاسراء: 81)(19) بدين ترتيب جاى خدشه در آن نيست.

5. کشتن دو سوم بشر: اين موضوع از بند سومى که شرحش رفت جدا نيست، ليکن بازگويى آن به خاطر رفع شبهه لازم است. آن چه مى تواند بيانگر اقدام عادلانه امام مهدى (عليه السلام) باشد - البته صرف نظر از رقمى که ادعا شده يعنى دو سوم بشر که در روايات يافت نشد - موضوع منش انسانى واخلاق کريمانه امام عصر (عليه السلام) است که فاتح دل ها خواهد بود ودر نتيجه نيازى به توسل به زور در مورد مردم عادى نخواهد بود. اکنون به حديثى که در سنن ابن ماجه از رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده توجه مى کنيم: عبد الله بن حرث بن جزء الزبيدى از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل کرده که ايشان فرمود: (مردمى در مشرق زمين به پا خواسته زمينه حکومت مهدى (عليه السلام) را فراهم مى کنند).(20) اين پيش گويى ايشان گوياى مردمى بودن حکومت امام مهدى (عليه السلام) وپيدايش زمينه هايى از قبيل حکومت مردمى جمهورى اسلامى ايران براى طلوع خورشيد امام مهدى (عليه السلام) است وبا اين وصف نيازى به بزرگ نمايى خون ريزى هاى غيرقابل اجتناب از دشمنان خدا نخواهد بود.

6. دين نو، کتاب نو، حکم جديد: شبهه سطحى ديگر اتهام بدعت گذارى در مورد امام عصر (عليه السلام) است کمترين مراجعه به روايات،(21) بساط اين شبهه را برمى چيند. مراد از اين سخن به شرح وتوضيح خود روايات، زدودن تحريف ها، پيرايه ها، آرايه هاى بى مورد ودر يک سخن معرفى اسلام ناب وشرح مقاصد راستين قرآن است. اين امر نيز کمال مطلوب بوده اين خانه تکانى دين پس از قرن ها لازم خواهد بود. پس راز ونياز به امام مهدى (عجل الله فرجه) اين است که ايشان مفسر ومبين دين است.

7. چشمه هاى شير وآب خيالي!: طعن ديگر در مورد روزگار دولت يار، عنوانى است که ملاحظه مى فرماييد: گمان نمى رود سخن نيش دارى اين چنين از زبان پژوهشگرى مؤمن شنيده شود؛ زيرا نگاه کلان وجامع نگر به پديده پيروزى نهايى حق بر باطل ايجاب مى کند آن را تجلى تمام صفات کمالى حق ازجمله رحمت وقدرتش بدانيم ودر چنين حالتى آيا عيبى دارد برکات الهى در قالب نعمت هاى گوناگون زمينى وآسمانى بندگان صالح خدا را نصيب گردد؟ اگر تنها نمونه هاى قرآنى مربوط به روزى غيبى حضرت مريم (عليها السلام)، خرماى تازه از نخل خشکيده وآب روان در زير پاى عيساى نوزاد (عليه السلام)، مائده آسمانى براى حواريون عيسى (عليه السلام) وانواع واقسام نعمت هايى که خدا بنى اسرائيل را نصيب کرده در نظر آوريم، تفاوتى به لحاظ رحمت وقدرت الهى در آن موارد با مورد روزگار امام عصر (عليه السلام) در کار خواهد بود يا فرقى از لحاظ شايستگى ياران ايشان ومردم مطيع حضرتش وجود خواهد داشت؟!

اگر سخن مقاله از سر حق طلبى باشد همين توضيحات صاحبش را بس است واگر با انگيزه استهزاء بر زبان رانده شده باشد که رفتار خداى منتقم با مسخره کنندگان در دنيا وآخرت سخت خواهد بود.

8. نصرت اسلام ومسلمين: خوشبختانه در مقاله مورد بحث (ص 14) آمده که مهدى حقيقى هدفش نصرت اسلام ومسلمين خواهد بود. اين سخن جاى تأ مل دارد. لابد گوينده اش وضع کنونى اسلام ومسلمين را مطلوب ندانسته ضعف ها وکاستى هايى در نظر دارد که قيام ناصرى را ضرورى مى داند يا اگر حالا قيامش را لازم نمى داند براى آينده لازم مى داند؛ در هر صورت تا ضعفى نباشد نصرتى لازم نيست. حال مى پرسيم براى جبران کاستى ها، رفع ستم ها، زدودن تحريف ها از دين، سرکوب ستمگران وظالمان مسلح به مدرن ترين سلاح هاى ويرانگر، چيره شدن بر قدرت هاى شيطانى برخوردار از فناورى هاى حيرت انگيز، کوتاه کردن دست ابرقدرت هاى اقتصادى اختاپوسى وخنثى کردن افسونگرى هاى صاحبان غول جادو وشبکه فوق مدرن ارتباطات ورسانه ها، چه ابزارهايى لازم است. براى مقابله با پديده هاى برجسته امروزى که رو به رشد وپيچيدگى دارند با هدف نصرت اسلام ومسلمين چه اقدامى از سوى مهدى حقيقى بايد انجام گيرد؟ آيا ايشان جز با برخوردارى کامل از پشتوانه نصرت الهى وقدرت او، نيز جز با يارى ياران وامتى نستوه وجز با قدرت مطلقه اقتصادى، سياسى، فرهنگى و... قادربه انجام رسالتش خواهدبود؟! پس براى انجام اين کار خاتم الاوصيا ونخبه الاوليا بايد از تمام معجزات پيامبران پيشين برخوردار بوده، وارث حقيقى تمام ويژگى هاى جدش جز ويژگى وحى ونبوت وجانشين همه پدران بزرگوارش وامامان يازدهگانه قبل از خودش باشد. اگر به راستى بنا باشد نصرتى صورت گيرد راهى جز اين ندارد وگرنه تعارفى بيش نخواهد بود.

اين است که صلابت واقتدار همه جانبه، روشن بينى، دشمن شناسى، خوارکردن دشمنان حق، عزت بخشى به دوستان خدا ودر يک کلمه تحقق بخشيدن به تمام آرمان هاى دين ووعده هاى الهى با بينش وطعن هاى مقاله مورد بحث رنگ نمى بازد.

اتهام جعل حديث به عالمان شيعه

در مواردى از مقاله مورد نظر عالمان بزرگ شيعه متهم به جعل حديث شده اند (صفحات 12، 13 و19) از متقدمان کتب اربعه شيعه واز متأ خران، امثال مرحوم مجلسى که بحار الانوار ايشان دايره المعارف خرافات ناميده شده است! در مورد عالمان متأ خر که از کتاب هاى مشهور ومعروف قدما نقل حديث کرده اند اصطلاحاً جعل معنايى ندارد. در مورد متقدمان نيز که سلسله راويان را ذکر مى کرده اند تعبير جعل حديث کاملاً بى مورد است واثبات نقل روايت ضعيف توسط آنان بستگى به بررسى موردى هر روايت ونشان دادن ضعف يک راوى به استناد قول يک رجالى ثقه است وصرف ادعاى مجعول بودن روايتى بدون بررسى حداقلى يادشده امکان ندارد.

در مورد خود صاحبان کتب اربعه شيعه يعنى شيخ کلينى (ره)، شيخ صدوق (ره) وشيخ طوسى نيز جز توثيق آنان از سوى رجاليان موثق وبرجسته شيعه، رجاليان بزرگ اهل سنت نيز از اين بزرگان قدح وذمى نکرده آنان را چنين توصيف کرده اند که نشان از وثاقت وجلالت شأن آن ها دارد.

حال به کوتاهى راجع به (محمدين) ثلاث، صاحبان کتب اربعه شيعه از زبان رجاليان اهل سنت سخن مى گوييم:

الف) (محمد بن يعقوب کلينى ره):

ابن حجر گويد:

محمد بن يعقوب بن اسحاق ابو جعفر الکلينى... در بغداد سکونت گزيد وبدان جا حديث گفت... وى از فقهاى شيعه ونويسندگان طبق مذهب آن ها بوده است.(22)

صفدى رجالى بزرگ ديگر عامه درباره وى مى گويد: (محمد بن يعقوب ابو جعفر الکلينى... از اهل رى... از فقهاى شيعه ونويسندگان آن مذهب بوده است).(23)

امام شمس الدين ذهبى درباره اش گفته است: (محمد بن يعقوب کلينى شيخ الشيعه ودانشمند امامى داراى تأليفاتى است).(24)

ابن اثير درباره کلينى گويد: (در سال 328 ه محمد بن يعقوب کلينى درگذشت... او يکى از رهبران وعالمان اماميه بود).(25)

در جامع الاصول ابن اثير نيز مى خوانيم:

ابوجعفر محمد بن يعقوب رازى، پيشوا بر مذهب اهل بيت (عليهم السلام)، عالم در مذهب آنان، کبير وفاضل نزد آنان، مشهور... نخست مجدد مذهب شيعه در پايان سده اول هجرى امام باقر (عليه السلام) دانسته شده ودر پايان قرن دوم امام رضا (عليه السلام) ودر پايان قرن سوم کلينى ودر پايان قرن چهارم سيد مرتضى.(26)

ب) محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه القمى، مشهور به شيخ صدوق:

خطيب بغدادى راجع به وى مى گويد:

صدوق در بغداد ساکن گرديده بدان جا از پدرش حديث گفته واز بزرگان وعالمان مشهور شيعه بوده است.(27)

امام شمس الدين ذهبى درباره شيخ صدوق گويد:

وى پيشواى شيعيان بوده است... او داراى کتاب هاى معروف ورايج ميان شيعه بوده که حافظه نيرومندش ضرب المثل شده بوده است وگويند او سيصد اثر علمى از خود برجا نهاده است. پدرش نيز از بزرگان ونويسندگان شيعه بوده است.(28)

ج) محمد بن الحسن بن على الطوسى:

شيخ الطائفه، شيخ طوسى صاحب دو موسوعه حديثى تهذيب واستبصار از کتب اربعه شيعه نزد رجاليان اهل سنت نيز چهره برجسته اى است.

ابن اثير درباره اش گويد:

در محرم سال 460 ه ابوجعفر طوسى، فقيه شيعه اماميه در مشهد امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام درگذشت.(29)

شهرستانى او را از عالمان متأ خر صاحب قلم شيعه شمرده است.(30) ياقوت حموى نيز در معجم الادباء نقل قول هايى از الفهرست شيخ طوسى کرده است.(31)

روحانيت پاسدار دين وفرهنگ

در جاى جاى مقاله مورد بحث، اهانت هاى بسيارى به روحانيت شده است. ظاهراً به دو دليل: يکى حمايت اين گروه از امام ومقتداى خويش، حضرت بقيه الله، ديگرى بر سرِ قدرت بودن آنان در نظام جمهورى اسلامى ايران. گمان نمى رود اين دو دليل قانع کننده باشند؛ زيرا دفاع روحانيت از سنگر عقيده مهدويت به شرحى که در اين نوشتار رفت، دفاعى عقلانى وشرعى است وچنين دفاعى شرافتمندانه وافتخارآميز است نه خرافى به گونه اى که در مقاله ادعا شده است. در مورد دليل دوم نيز گوييم هر قشر وگروهى در هر جامعه اى که بر اساس را ى مردم به قدرت برسند جاى چون وچرا نيست واين معيار ويژه جامعه دينى ما نيست. روحانيت نيز از اين نظر نبايد محکوم باشد. پس چه دليلى براى آن همه هجمه واهانت باقى مى ماند؟ بد نيست به نويسنده مورد نظر يادآورى کنيم روحانيت از نظر تاريخى، فرهنگى واجتماعى پايگاه باارزش ومستحکمى دارد؛ زيرا سابقه اش به روزگار پيشوايان دين وعصر پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) برمى گردد. اين قشر فرهنگى به دست آن رهبران بزرگ به عنوان پاسداران دين وفرهنگ پايه گذارى شده تربيت يافتند واگر اشکالى باشد به آن ها وارد است.

نويسنده بايد بداند هر قضاوتى درباره روحانيت شيعه وعالمان بزرگش در مورد روحانيت اهل سنت که در طول چهارده قرن حيات اسلام وجود داشته عالمانى شايسته در رشته هاى گوناگون علمى را تشکيل داده به حق خدمات باارزشى نيز کرده اند، نيز صادق خواهد بود. اهانت يا تجليل از يکى، اهانت وتجليل از ديگرى نيز خواهد بود.

پس حفظ حريم ها پسنديده وشکستن آن اقدامى غيرمنطقى ومصداق بر سر شاخ بن بريدن است.

جمهورى اسلامى

حاکميت دين وقانون: شواهد وقراين موجود در مقاله مورد نظر نشان مى دهند که رويکرد اصلى آن سياسى است نه علمي؛ زيرا در نوشتارى علمى وعلى القاعده کلامى موضع گيرى سياسى آشکار معنايى ندارد. سراسر مقاله يادشده سرشار از اهانت به رهبران نظام جمهورى اسلامى ايران، ارکان وشهروندان آن است. چنين روشى با مشى علمى رابطه دارد؟! آيا يک پژوهش بى طرف علمى مى تواند با هوس هاى سياسى آميخته شود؟! اگر نوشتار مورد بحث سياسى هم بود، نه کلامى، حق آن همه تهمت زدن وهتاکى را نداشت. زيرا از دو حال خارج نيست که تدوين گرش شهروندى ايرانى باشد، اما بى شک او جزء اقليت مخالف نظام جمهورى اسلامى محسوب است؛ چون باخواست اکثريت مردم وفادار به نظام، قانون اساسى ورهبرى آن مخالف است پس به لحاظ حقوقى وقانونى حق ندارد خواست اکثريت را ناديده بگيرد. حالت ديگر نيز اين است که تهيه کننده مقاله غيرايرانى باشد که در اين صورت نيز کار وى مداخله در امور داخلى يک کشور مستقل است که از نظر حقوقى محکوم ومردود است. در هر صورت عقل وشعور سياسى ومنطق پرصلابت وحدت قرآنى ودينى حکم مى کند در دنياى کنونى که قدرت هاى استکبارى وشيطانى کمر به نابودى مسلمانان بسته، برايشان هيچ کشورى، هيچ مسلمانى، هيچ مذهبى از مذاهب اسلامى وهيچ جناحى از جناح هاى سياسى موجود جهان اسلام - جز وابستگان به آن ها - فرق نمى کند، از اقدامات تفرقه افکنانه دست برداشته، فرمان قرآنى (انما المؤمنون اخوه) و(واعتصموا بحبل الله جميعاً ولا تفرقوا) را گردن نهاده بحث هاى علمى را نيز به متخصصان وعالمان فرهيخته وانهند.

مسئله طول عمر امام زمان

يکى ديگر از شبهات مقاله افسانه ناميدن زنده بودن امام عصر (عليه السلام) واستبعاد در مورد طول عمر ايشان است. (صفحات 10 و14). در اين مورد بدون اطاله کلام گوييم در روايات اهل سنت از زنده بودن دجّال ياد شده،(32) با اين که او دشمن خداست پس حيات يک ولى خدا به طريق اولى وبنا بر ضرورت قابل قبول خواهد بود.

راجع به امکان علمى وعقلى موضوع وکسانى که عمر طولانى داشته اند نيز بحث هاى مفصلى شده است.(33) روايات مربوط به عمر طولانى امام عصر (عليه السلام) نيز با حجم فراوان در مقايسه با ساير روايات مربوط به موضوعاتى ديگر جاى تأ مل دارد. روايات راجع به اين امر به رقم 318 حديث مى رسد.(34)

از ديدگاه قرآن نيز حيات کسانى چون حضرت عيسى (عليه السلام) يا حضرت خضر (عليه السلام) براى کسى که تسليم وحى باشد حيات امام مهدى (عليه السلام) در پرده غيبت را پذيرفتنى خواهد کرد.

حمايت دشمن از مسلک هاى باطل

تجربه نشان داده که دشمن از مسلک هاى باطل وگمراه حمايت کرده است. بهائيت را مى توان مورد برجسته اى دانست. اين امر حتى در مورد برخى حاميان مهدويت نيز صادق است وقضاوت نهايى در مورد مقاله مورد بحث را به خوانندگان وا مى گذاريم. ليکن از نظر دور نمى داريم که دشمن براى دست يابى به منافع پليدش از هر جريان باطل زير هر نامى حمايت مى کند. پس مهم اين است که کسى آلت دست دشمن نگردد.

پاورقى:‌


(1) منتخب الاثر، ص 37، (پاورقى).
(2) دائرة المعارف قرن عشرين، ج 10، ص 475- 481.
(3) الجامع الصغير، ج 2، ص 672، حديث شماره 9242، دارالفکر، بيروت، چاپ نخست، 1401 ق.
(4) سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 119- 122.
(5) البقره: 3؛ الانبياء: 49؛ فاطر : 18؛ يس : 11؛ ق : 33.
(6) البقره: 5؛ الحديد: 25؛ الملک: 12.
(7) منتخب الاثر، ص 397 وبعد.
(8) منتخب الاثر، ص 438.
(9) پيشين، ص 399 وبعد.
(10) پيشين، ص 38، (پاورقى).
(11) منتخب الاثر، ص 308، 366، 378، 379، 383، 606 و....
(12) بحار الانوار، ج 52، ص 340؛ نيز منتخب الاثر، ص 587، 620.
(13) همان، ج 52، ص 327، 341، 347، 351، 355.
(14) همان ج 52، ص 327، 386.
(15) منتخب الاثر، ص 358، 365، 587، 597.
(16) بحار الانوار، ج 52، ص 354، 355.
(17) سيره ابن هشام، ج 4، ص 51- 54، دارالبانه، بيروت، بى تا.
(18) بحار الانوار، ج 52، ص 332، 333، 382.
(19) بنگريد به : المشهدى، محمد، کنزالدقائق، 5:599، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، 1410 ق.
(20) منتخب الاثر، ص 375.
(21) بحار الانوار، ج 52، ص 332، 338: 351.
(22) لسان الميزان، ج 5، ص 490، دار الفکر، بيروت، 1407 ق.
(23) الوافى بالوفيات، ج 5، ص 226، چاپ سوم، دارالنشر فراز اشتاينر آلمان، 1411 ق.
(24) سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 280.
(25) الکامل فى التاريخ، ج 8، ص 364.
(26) العلامه التسترى، قاموس الرجال، ج 9، ص 661، به نقل از جامع الاصول ابن اثير، نشر جامعه مدرسين قم، چاپ نخست، 1419 ق.
(27) تاريخ بغداد، ج 3، ص 89، دار الفکر، بى جا، بى تا.
(28) سير اعلام النبلاء ج 16، ص 303، 304.
(29) الکامل فى التاريخ، ج 10، ص 58.
(30) الملل والنحل، ج 1، ص 190، دار صعب، بيروت، 1406 ق.
(31) معجم الادباء، ج 12، ص 222، دارالفکر، بى جا، 1400 ق.
(32) صحيح مسلم، ج 1، ص 107.
(33) بحار الانوار، ج 51، ص 225- 293.
(34) منتخب الاثر، ص 339 وبعد.