مهدى موعود نه موهوم

محمد اخوان

- ۳ -


ث) الانبياء:105:

(ولَقَد کَتَبنا فِى الزّبورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ اَن الارضَ يَرِثُها عِبادِى الصّالِحوُنَ)

در (زبور) نيز علاوه بر (ذکر) نگاشتيم که بندگان شايسته ام وارث زمين خواهند شد.

ابن ابى حاتم رازى وجلال الدين سيوطى روايتى از ابى درداء از پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) آورده اند که ايشان فرمود: (ما صالحون هستيم)(1) طبرى وآلوسى ترجيحاً آيه را مربوط به نزول عيسى وظهور امام مهدى (عليه السلام) گرفته اند(2) وفخر رازى اين قول را بدون ترجيح بيان کرده است.(3)

ج) القصص : 5:

(ونُريدُ اَن نَمُن عَلى الّذينَ استضعِفوا فِى الارضِ ونَجعَلَهُم اَئمهً ونَجعَلَهُمُ الوارِثينَ)

اراده مى کنيم بر مستضعفان زمين منت نهاده آنان را رهبران ووارثان آن قرار دهيم.

اين آيه با آيات 33 سوره توبه و86 سوره هود شباهت داشته ودرباره آينده درخشانى براى ستمديدگان با فعل مضارع (نريد) سخن مى گويد. پس ضمن اين آيه مصاديق فراوانى قابل درج است که بارزترين آن ها قيام امام مهدى (عجل الله فرجه) است که در روايات ما بيان شده است واز اين رو:

ابن ابى حاتم رازى از مفسران متقدم به نقل از حسن بصرى روايتى از خليفه دوم نقل کرده؛ عمر گويد: عاملان وآبادگرانى را به کار گماشتم؛ زيرا خدا فرموده ونريد ان نمن...(4) اگر استدلال خليفه دوم براى اهل سنت پذيرفتنى نيست براى ما هست.

چ) النور:55:

(وَعَدَ اللهُ الّذينَ آمَنوا مِنکُم وعَملوا الصّالِحاتِ لَيَستَخلِفَنّهُم فِى الارضِ کَما استَخلَفَ الّذينَ مِن قَبلِهِم..).

خدا به مؤمنان ونيکوکاران شما وعده داده که آن ها را خليفه زمين قرار دهد آن گونه که کسانى قبل از آن ها را خلافت بخشيده است.

آلوسى تسليم رواياتى که طبرسى ذيل آيه در مورد امام مهدى (عليه السلام) نقل کرده نشده، ضمن اين که پذيرفته در منابع اهل سنت نيز رواياتى در اين خصوص نقل شده است! شگفت اين است که وى دليلش را ناسازگارى عقيده شيعه با روايات وارد در سبب نزول وسياق اين آيه دانسته است.(5) مرحوم علامه طباطبايى در اين زمينه بحث باارزشى کرده است.(6)

ه) الدخان : 4:

(فيها يُفرَقُ کُلّ اَمرٍ حکيمٍ)

در آن (شب قدر) هر کار حکمت آميزى سامان مى گيرد.

فعل مضارع مجهول (يفرق) در اين آيه گوياى استمرار وتکرار آن در شب قدر هر سال در حضور ولى وحجت خدا امام عصر (عليه السلام) است. طبرى گويد: مراد آيه شب قدرى است که در آن امور يک سال قطعى مى گردد.(7) سيوطى هم روايات بسيارى در مورد شب قدر وتنظيم امور در آن نقل کرده است.(8)

خ) القدر: 4:

(تُنَزّلُ المَلائِکَهُ وَالرّوحُ فيها بِاِذن رَبِّهِم مِن کلِّ اَمرٍ)

در شب قدر فرشتگان وروح به فرمان خدايشان براى تقدير امور فرو مى آيند.

با ضميمه کردن اين آيه به آيه چهارم سوره دخان که به آن اشاره شد نتيجه مى گيريم که نازل شدن فرشتگان از آسمان به زمين به طور پيوسته در هر سال در شب قدر انجام مى گيرد تا تدبير وتقدير امور طبق مشيت الهى انجام گيرد. اما چرا در زمين اين کار انجام مى شود نه در آسمان ونزول فرشتگان در زمين بر چه کسى است؟

د) الملک : 30:

(قُل اَرَاَيتُم اِن اَصبَحَ ماؤکُم غوراً فَمَن يَاتيکُم بِماءٍ مَعينٍ)

بگو بنگريد اگر آب (مورد نياز) شما از ميان رود کيست که آبى گوارا در اختيارتان گذارد؟

در اين جا بار ديگر ولايت تکوينى که بحثش گذشت، مطرح مى شود. فرشتگان مدبران ومقسّمان امرند، اما وقتى بر زمين فرود مى آيند نمى خواهند خود تدبير کنند والا در آسمان اين کار را انجام مى دادند واصولاً نزول فرشته با شرايط وهدف خاصى وبه عنوان رسول حق به سوى انسان خاصى است. از جمله: به سوى پيامبران (عليهم السلام)؛(9) بر پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم)،(10) بر مجاهدان در راه خدا،(11) بر بندگان خاص وبرگزيده(12) وبر مشرکان با هدف عذاب ونابودى آنان.(13)

مورد سوره قدر نيز نزول فرشتگان در شب قدر با فرمان هاى ويژه بر (ولى امر) است واو کسى است که اطاعتش قرين اطاعت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) قرار گرفته است؛(14) يعنى مانند او معصوم است.(15)

(آلوسى) بغدادى از مفسران برجسته اهل سنت ضمن تفسير سوره مبارکه قدر گويد:

برخى گفته اند مراد نزول فرشتگان بر امام است. از خدا مى خواهيم صحت اخبار در اين باره را.(16)

سکوت ديگر مفسران بزرگ عامه در اين باره وتوجه نکردن آنان به روايات مربوط به اين موضوع براى ما زيانى ندارد همان طور که به واقعيت موجود در اين بخش نيز آسيبى نمى زند.

عصمت امام

در مقاله مورد بحث در عصمت امام نيز خدشه شده است: (پس از پيامبران وحى قطع شده کسى نميتواند معصوم باشد وبراى غير پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) عصمت غلّوى بيش نيست. در خطبه 216 نهج البلاغه نيز آمده: من بالاتر از اين نيستم که خطا نکنم) (پاورقى شماره 6 مربوط به صفحه 5)

پاسخ اين سخن؛ نخست اين که عصمت امام (عليه السلام) مانند نبى (صلى الله عليه وآله وسلم) ضرورتى عقلى است؛ زيرا در غير اين صورت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) امين وحى ومردم نبوده قابل اعتماد نخواهد بود. امام نيز بايد معصوم باشد تا مردم به او اعتماد کنند واو دين را تحريف نکرده وصلاحيت مرجعيت دينى ورهبرى سياسى را دارا مى باشد.

دوم: اطاعت مطلقه از رسول وامام، آن گونه که قرآن تشريع کرده، فرع عصمت آن هاست وگرنه قرآن ضمن اينکه (وَلا تُطيعُوا اَمرَ المُسرِفينَ از فرمان مسرفان وتجاوزگران اطاعت نکنيد؛ الشعرا: 152) را مى فرمايد، خودش به اطاعت بى چون وچراى غير معصوم امر نمى کند.

سوم: عصمت هيچ ملازمه اى با نبوت ندارد؛ چنان که حتى با امامت نيز ندارد. عصمت يعنى مصونيت از گناه وخطا امرى است اکتسابى ودر گرو ايمان واراده قوى معصوم است در نتيجه غير پيغمبر نيز مى تواند به اين مقام برسد چه امام ووصى باشد وچه غير امام مانند حضرت زهرا (سلام الله عليها) که با نص قرآن (الاحزاب : 33)، معصومه است. چنان که حضرت مريم (سلام الله عليها) نيز از اين مقام به نص قرآن: (آل عمران : 42) برخوردار بوده است. در خصوص عصمت حضرت زهرا (سلام الله عليها) واهل بيت روايات بسيارى در دست داريم از جمله حدود 140 روايتى که حاکم حسکانى از عالمان بزرگ وسخت کوش اهل سنت آن ها را نقل کرده است.(17)

چهارم: آن چه در خطبه 216 نهج البلاغه است نفى عصمت نيست، بلکه ناظر به ذاتى وجبرى نبودن آن ودر مقابل اختيارى واکتسابى بودن آن است. يعنى تکويناً خطا براى امير المؤمنين (عليه السلام) محال نيست، نه اين که ايشان از تحقق خطا درباره خويش گزارش مى کند.

فضايل وکرامات معصومان

در مقاله مورد بحث با فضايل وکرامات اهل بيت (عليهم السلام) نيز به صورت تحقيرآميز وناپسند برخورد شده است. (صفحه 21)

در اين مورد به اختصار گوييم مواردى که معجزه يا کرامتى بر اساس نقل معتبر درباره پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وامام (عليه السلام) گزارش شده باشد براى ما قابل قبول است. دليل ضرورت معجزه وکرامت نيز مقبول افتادن دعوت پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وامام (عليه السلام) براى قشر خاصى از مردم است که جوياى حقيقتند، ولى تا امور ياد شده را مشاهده نکنند قبول دعوت نمى کنند. در نتيجه بر اساس قاعده لطف در اين مورد نيز خدا زمينه هدايت شدن ورشد آن گروه خاص را نيز فراهم مى کند تا اتمام حجت کرده باشد. آن چه نويسنده بر شيعه خرده گرفته عيناً در کتاب هاى اهل سنت راجع به فضايل وکرامات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) ديده مى شود.(18) خوب است وى براى آن ها پاسخى بيابد!

درباره علم غيبت ائمه (عليهم السلام) وجزئيات آن در ابواب مختلف کتاب الحجه کافى (به عنوان مثال) روايات بسيارى وارد شده که نمى توان آن ها را ناديده گرفت؛ جز اين که استثناءً سند برخى از آن ها خدشه داشته باشد. در نتيجه هو کردن اين موضوع آن طور که در مقاله مشاهده مى شود بى ارزش است.

تواتر روايات مهدويت

فراز ديگرى از مقاله مورد بحث کذب وجهل دانستن روايات مربوط به امام زمان (عليه السلام) وغير متواتر شمردن آنهاست، (رک صفحات 5، 6 و7).

نخست: پس از بحث قرآنى وعقلى راجع به ولايت، امامت ومهدويت، حتى اگر هيچ روايتى در موضوع نداشته باشيم، مشکلى نيست. ليکن از حسن اتفاق وتقدير نيکوى خداى بزرگ، روايات شيعه وسنى هر کدام به تصديق اهل فن در حد تواتر است.(19)

دوم: نويسنده مقاله براى هيچ کدام از دو ادعايش دليل علمى درايى ورجالى اقامه نکرده است. کذب وجعل شمردن روايات مستلزم بررسى سندى تمام آن ها ونشان دادن رجال ضعيف در سند وبيان ضعف هايشان به استناد رجاليان موثق است. در مورد عدم تواتر نيز سخن نامبرده آن هم بدون بررسى آمارى نامقبول است.

سوم: سخن کسانى که مثل نويسنده يادشده در روايات خدشه کرده اند بايد با همين معيارها بررسى شود وگرنه ارزشى نخواهد داشت صرف نظر از اين که اصولاً برخى از آنان مانند ابن خلدون چنين نظرى که نويسنده مدعى است ندارند.(20)

باورهاى يهود راجع به موعود خويش

آن چه به تفصيل در مقاله مورد بحث درباره باورهاى يهود آمده جاى تأ مل وبررسى دارد واز اين رو کتاب مقدس تحريف شده تشخيص صحت وسقم آن چه اکنون در دست است کار آسانى نيست، اما در هر صورت اعتقاد استوار مهدويت در شيعه مبتنى بر عقل، قرآن وحديث ومستقل از باورهاى يهود است. ايرادى ندارد تا از آن دست برداريم، عقلاً وشرعاً نيز مجاز به اين کار نيستيم. دفاع از تورات تحريف شده ومنابع ديگر يهود نيز دفاع از عملکردهاى آنان بر عهده ما نيست؛ چنان که تحريف روايات مهدويت يا سوء برداشت از آن ها نيز کار درستى نيست. درباره ويژگى هاى امام زمان (عليه السلام) واقدامات ايشان پس از ظهور پس از اين که درباره تولد وراز غيبت ايشان توضيح داديم سخن خواهيم گفت تا تفاوت هاى موعود قرآن واسلام با باورهاى يهودى بيشتر روشن گردد.

اما صرف وجود شباهت ميان دو چيز ودو کس نيز اشکالى توليد نمى کند؛ اگر امام زمان (عجل الله فرجه) نشانه هايى از پيامبران گذشته دارد دليل حقانيت ايشان است نه عيبش. شما به کتاب هاى اهل سنت راجع به شباهت هاى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) با انبياى گذشته بنگريد؛ به عنوان مثال ابونعيم اصفهانى باب مفصلى را به بازگويى شباهت هاى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) با پيامبران گذشته اختصاص داده که اتفاقاً اظهار نظرها وروايات با ارزشى در آن ديده مى شود.(21) آيا بايد بگوييم هر شباهتى ميان ايشان وپيامبران ديگر نابجا ونشانه ضعف پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) است؟!

تولد امام زمان وراز غيبت ايشان

در مقاله مورد بحث به صراحت وجود امام عصر، حضرت حجه بن الحسن (عليهما السلام) انکار شده، ضمن اهانت هاى فراوان، چيزى که به عنوان دليل اين ادعا بازگو شده روايتى است که در کافى وبرخى کتاب هاى ديگر شيعه از احمدبن عبيد الله بن خاقان آمده، به علاوه نقلى ديگر از (فرق الشيعه) نوبختى، راجع به اختلاف اقوال وآرا درباره امام زمان (عليه السلام) وسرانجام اختلاف در مورد نام مادر امام عصر (عليه السلام)، سپس گفته شده بر فرض ولادت ايشان پذيرفته شود چه معنايى براى غيبتش وجود دارد. (ص 17 و18)

در پاسخ نکات زير يادآورى مى شود:

1. از مباحث گذشته مى توان نتيجه گرفت که انکار وجود حضرت بقيه الله (عليه السلام) انکار حکم قاطع وصريح عقل، انکار آيات قرآن وانکار روايات متواتر واصله از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) واهل بيت (عليهم السلام) است. آيا با اين وصف مى توان مدعى شد کارى علمى انجام گرفته است؟ اگر خلاف واقع گويى هاى نويسنده مورد بحث نقد علمى وپژوهش نام دارد پس مطالب مستند ومستدل دانشمندان بزرگ اهل سنت وعالمان فرزانه شيعه که در پى ميآيد چه خوانده مى شود؟

2. داورى منابع اهل سنت درباره امام عصر (عليه السلام): صرف نظر از آثار مستقل وتک نگارهاى پژوهشگران اهل سنت که رقم چشم گيرى است،(22) در منابع گوناگون تاريخى، رجالى، حديثى، لغوى و... اهل سنت درباره فرزند برومند امام حسن عسکرى (عليه السلام)، ولادت ايشان، حيات وغيبت ايشان، سخنان بسيار ارزشمندى آمده که در راستاى حکم عقل، داورى قرآن وروايات متواتر درباره ايشان، جايگاه ويژه اى دارد. برخى محققان از گروه زيادى عالمان اهل سنت که رقمشان به حدود هفتاد نفر مى رسد، نام برده، به طور مستند سخنانشان را درباره فرزند گرامى امام حسن عسکرى (عليه السلام) بازگو کرده است،(23) که ما از آن ميان نقل قول هايى را داريم:

1-2. عزالدين معروف به ابن اثير: (به سال 260 هجرى حسن بن على (عليهما السلام) ابومحمد علوى العسکرى يکى از امامان دوازدهگانه شيعه اماميه، پدر (محمد)ى که شيعه او را منتظر مى دانند از دنيا رفت).(24)

2-2- مجدالدين بن الاثير: وى در مجلدات مختلف کتابش (النهايه فى غريب الحديث والاثر) احاديث بسيارى درباره امام مهدى (عليه السلام) نقل کرده ودرباره ويژگى ها وغيبت ايشان مطالبى را آورده است.(25)

3-2. على بن الحسين المسعودى:

امام دوازدهم؛ به سال 260، ابو محمد حسن بن على (عليهما السلام)، به روزگار معتمد وفات يافت در حالى که 29 سال سن داشت واو پدر مهدى (عليه السلام) منتظر وامام دوازدهم نزد فرقه اماميه که بيشتر شيعيان را تشکيل مى دهند، هست.(26)

3 -2. خيرالدين زرکلى:

محمد بن الحسن العسکرى بن على الهادى، ابوالقاسم، آخرين امام از امامان دوازدهگانه نزد اماميه است که نزد ايشان (مهدى) شهرت يافته... او در حالى که حدود پنج سال سن داشت پدرش را از دست داد....(27)

4 -2. ابن خلّکان:

ابوالقاسم، محمد بن الحسن العسکرى بن على الهادى... دوازدهمين امام از امامان دوازده گانه بنا بر اعتقاد اماميه معروف به (حجت)... کسى است که شيعيان ايشان او را منتظر، قائم ومهدى مى دانند.(28)

5 -2. ابن عمادالحنبلى:

از جمله حوادث سال 260 ه درگذشت حسن بن على بن محمد الجواد (عليهما السلام)... يکى از امامان دوازده گانه اى است که رافضيان در موردشان قائل به عصمتند. او پدر امام منتظر (محمد) کسى است که در سرداب (شهر سامرا) غيبت کرده است.(29)

6 -2. عبدالرحمن بن خلدون:

(شيعه) اثنى عشريه که گاهى نزد متأ خران آن ها به طور ويژه اماميه ناميده مى شوند به امامت موساى کاظم فرزند جعفرالصادق معتقد شده اند؛ زيرا برادر بزرگ ترش اسماعيل در زمان حيات پدرشان جعفر درگذشت و(پدر) بر امامت موسى تصريح کرد. پس از وى فرزندش على الرضا که مأ مون او را وليعهد خويش کرد به امامت رسيد، ولى پيش از مأ مون درگذشت وبه خلافت نرسيد. سپس فرزندش محمد التقى وپس از او على الهادى وپس از او ابومحمدحسن العسکرى وسپس فرزندش محمدالمهدى المنتظر که پيش تر درباره اش سخن رفت به امامت رسيدند.(30)

7 -2. فريد وجدى:(31) وى روايات بسيارى راجع به امام زمان (عليه السلام) در کتابش نقل کرده ليکن در آن ها خدشه کرده آن ها را مجعول دانسته است. نقد ديدگاه وى موضوع سخن در فراز مستقلى است که در پيش داريم.

8-2. امام شمس الدين الذهبى:

شريف ابوالقاسم محمد بن الحسن العسکرى... آخرين کس از امامان دوازده گانه بنى هاشم است که اماميه مدعى عصمت آن هايند - در حالى که جز پيامبران کسى معصوم نيست - اين محمد کسى است که آنان گمان مى برند خلف حجت، صاحب الزمان، غايب شده در سرداب سامرا وزنده است تا گاه ظهورش، پس زمين را پر از قسط وعدل خواهد کرد آن گونه که از ظلم وجور آکنده شده باشد.(32)

9 -2. ا بن الجوزى:

حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر، ابومحمد العسکرى به سال 231 زاده شد در سامرا سکنى گزيد وهمان جا وفات يافت. ايشان يکى از امامان مورد اعتقاد شيعه اماميه است.(33)

10-2. امام الحافظ ابن حجر العسقلانى: وى پس از بازگويى دو روايت راجع به نماز خواندن عيسى (عليه السلام) پشت سر امام زمان (عليه السلام) به نقل از ابوالحسن الخسعى الابدى آورده: اخبار متواترند در اين که مهدى (عليه السلام) از اين امت است وعيسى (عليه السلام) نيز پشت سرش نماز مى خواند. ولى اين سخن را در پاسخ به حديثى که ابن ماجه از انس نقل کرده ودر آن آمده که فرد ديگرى جز عيسى مهدى نيست آورده است...ابن جوزى نيز گويد:

مفهوم نمازخواندن عيسى پشت سر مردى از اين امت با اين که اين امر در آخرالزمان ونزديک برپايى قيامت خواهد بود بنا بر صحيح ترين اقوال نتيجه مى دهد که زمين هيچ گاه از حجتى که به خاطر خدا قيام کند خالى نخواهد بود.(34)

11 - 2. علامه محمد عبدالرئو ف المناوى گويد:

روايات مربوط به مهدى (عليه السلام) فراوان ومشهور است به حدى که گروه زيادى به نگاشتن کتاب مستقل درباره ايشان مبادرت کرده اند.(35)

12 - 2. حافظ نورالدين على بن ابى بکر هيثمى متوفاى 807 ه از جمله محدثان پرکارى بوده که روايات فراوانى درباره امام مهدى (عليه السلام) گرد آورده به بررسى اسناد آن ها نيز پرداخته است. حاصل تحقيق او صحت ومؤ ثقه بودن بسيارى از آن ها بوده است. همو روايات مربوط به ملاحم ودجّال را نيز در ابواب مختلفى جمع آورى کرده است.(36) اکنون پس از اين نقل ها نادرستى ادعاى بى سندى که در مقاله (صفحات 13 و14) آمده نام پدر امام مهدى (عليه السلام) را مانند پدر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) (عبد الله) دانسته روشن مى شود.

همين طور نادرستى مطلبى که در صفحه 18 مقاله ادعا شده که چرا احمدبن عبدالصمد نامى به عنوان نقيب علويان ولادت امام مهدى (عليه السلام) را ثبت نکرده است آشکار مى شود. اولاً با تتبعى که در منابع رجالى متعدد عامه وخاصه انجام گرفت به نام اين فرد بر نخورديم، در نتيجه فعلاً وى مجهول است. ثانياً بر فرض اثبات وجود وى عدم تعرض او نسبت به ولادت امام مهدى (عليه السلام) ضررى نمى رساند؛ در حالى که رجاليان بزرگى تنها از اهل سنت که ذکرشان رفت به ولادت ووجود خارجى ايشان تصريح کرده اند. ضمن اين که بهره نگرفتن از منابع رجالى وتاريخى شيعه در اين قسمت وبه طور کلى در اين نوشتار عمدى است.

3. کتاب هاى شيعه درباره مقتدايشان: حجم بسيار کتاب هاى متنوع شيعه درباره امام عصر (عليه السلام) که به رقم تقريبى دوهزار عنوان مى رسد،(37) نشان از عشق بى نظير نويسندگان آن ها به امام محبوب خويش داشته، کسانى مانند نويسنده مورد بحث را نيز دعوت به پژوهش بيشتر در اين حجم چشمگير آثار علمى کرده آن ها را به تجديد نظر در داورى خود فرامى خواند.

4. نگاهى به نقل کلينى ومفيد: نويسنده مقاله ديدگاه شيخ کلينى وشيخ مفيد و... را ديدگاه ابن خاقان گرفته ونتيجه گيرى نادرست کرده در حالى که آن دو بزرگوار او را در ابتداى نقل خويش به عنوان ناصبى دشمن اهل بيت (عليهم السلام) وکاملاً منحرف از تشيع که ضمناً عامل مالى حکومت در قم بوده معرفى کرده اند تا مشخص شود نمى خواهند به عنوان فردى ثقه از او نقل حديث کنند، بلکه تنها نقل از وى به دليل اعترافى از دشمن اهميت داشته به ويژه پايان آن که بى اعتنايى حکومت به جعفر کذاب وناکامى آنان در يافتن فرزند گرامى امام عسکرى (عليه السلام) واعتقاد شيعه به وجود داشتن ايشان را بازگو کرده است. بنابراين، اين اعترافات از زبان دشمن يک سند تاريخى باارزش بوده نه اينکه هدف ناقلان از ابن خاقان اين بوده که کار حکومت در تقسيم ميراث امام عسکرى (عليه السلام) را به منزله سندى بر گمان باطل آن ها وعدم وجود فرزندى براى امام يازدهم (عليه السلام) بدانند.

5. مسئله اختلاف فرقه ها: اما اقدام نوبختى در کتابش به عنوان کارى پژوهشى ورسالتى اجتماعى انجام گرفته که کاملاً طبيعى وبه جا بوده است، مانند نفس اختلافات فرقه اى که برخاسته از انگيزه ها وباورهاى گوناگون است. اما هيچ گاه اين امر دليل حقانيت تمام آنان يا ناحق بودن يک فرقه خاص نيست.

6. درباره مادر گرامى امام مهدى (عليه السلام): در مورد نام هاى متعدد مادر امام عصر (عليه السلام) در پاره اى منابع(38) مستعاربودن آن ها از باب تقيه وپنهان کارى به عنوان تدبيرى از سوى امام عسکرى (عليه السلام) مطرح شده است. اکنون مى توان اين امر را با عقل سازگار يافت؛ زيرا در غير اين صورت خلافت عباسى به مادر امام زمان (عليه السلام) دسترسى يافته ايشان را از ميان مى برد. در حالى که ناشناس ماندن ايشان وپنهان بودن حمل ايشان نيز به عنوان شيوه اى مبارزاتى ضرورى بوده است. پس اختلاف در نام مادر امام زمان (عليه السلام) از باب مجهول الهويه بودن ايشان يا اختلاف نقل ها نيست بلکه امرى حساب شده بوده است.

7. مخفى بودن ولادت امام زمان (عليه السلام) وسختگيرى هاى عباسيان: بنا بر آيات، روايات ونقل هاى تاريخى (وحتى اخبار کاهنان)،(39) مربوط به ولادت امام عصر (عليه السلام) که در طول 5:2 قرن در دسترس مردم بوده، بنى عباس احساس خطر مى کرده درصدد دسترسى به مهدى موعود (عليه السلام) واز ميان بردنش بوده اند. حتى در نقلى که از ابن خاقان نيز گذشت، مسئله تفتيش آنان مطرح بود. آن ها در مورد پدر امام مهدى (عليه السلام) يا جدش اين کارها را نمى کردند وقرار هم نبوده ولادت آن ها پوشيده بوده مهدى (عليه السلام) امت آن ها باشند. پس بهترين دليل درستى اعتقاد شيعه يعنى تولد حضرت قائم آل محمد (عليه السلام)، در سال 255 هجرى ونادرستى اعتقاد اهل سنت که ولادت ايشان را در آخر الزمان مى دانند، همان درنده خويى وتجسس گسترده بنى عباس در روزگار امام عسکرى (عليه السلام) بوده است. زيرا اگر بنا نبود تولد مهدى موعود (عليه السلام) در آن زمان باشد ومربوط به زمانهاى بعد باشد، لازم هم نبود آن واکنش هاى تند در آن زمان انجام گيرد، ولى مخفى بودن حمل ايشان، مخفى کارى در مورد مادر ايشان وتلاش براى ناشناس ماندن وى وامورى از اين دست را بايد گواه صدق مدعاى شيعه گرفت نه کذب آن يا درستى باور اهل سنت که تولد مهدى (عليه السلام) در آينده تاريخ است.

8. فلسفه غيبت: در اين باره هم قبلاً توضيحاتى داديم که ديگر نيازى به تکرار نيست.

9. جانشين امام عسکرى (عليه السلام): در صفحه 21 مقاله مورد بحث شبهاتى راجع به جانشين امام يازدهم (عليه السلام) مطرح شده اند از جمله اينکه امامى او را غسل نداد وکفن نکرد، زره رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به او نرسيد و... که پاسخ تمام آن ها اثبات تاريخى وجود مقدّس امام مهدى (عليه السلام) است که به فضل خدا انجام گرفت.

10. مکان غيبت: به موضوع مکان غيبت امام مهدى (عليه السلام) نيز اشاره کوتاهى مى شود که به طور طبيعى در شهر محل اقامت پدر بزرگوارش سامرا بوده است، اما اين مطلب اهميتى بدان حد نداشته که در کتب حديث وتاريخ مورد بحث قرار گيرد، ولى در مقاله مورد بحث (صفحات 10، 13 و20) به شکل اهانت آميز بدان پرداخته وگفته 1200 سال است که امام مهدى (عليه السلام) در چاه سرداب سامرا به سر مى برد؛ در حالى که آغاز غيبت از مکانى دليل بر اختفاى هميشگى در آن نيست به هر رو دورى از اتهام واهانت است که مقاله مورد بحث آکنده از آن است.

پاورقى:‌


(1) تفسير القرآن العظيم، ج 8 ص 2471؛ الدر المنثور، ج 5 ص 687.
(2) جامع البيان ج 17 ص 105؛ روح المعانى، ج 9 ص 104.
(3) مفاتيح الغيب ج 22 ص 229، 230.
(4) تفسير القرآن العظيم، ج 9 ص 2941؛ نيز الدرالمنثور، ج 6 ص 392.
(5) روح المعانى، ج 18 ص 206.
(6) الميزان فى التفسير القرآن، ج 15 ص 163- 170، 172، 174.
(7) جامع البيان، ج 25 ص 108، 109.
(8) الدر المنثور، ج 7 ص 399 وبعد.
(9) النحل : 2؛ الشورى: 51.
(10) الشعرا: 193.
(11) آل عمران: 124 و125؛ فصلت: 30.
(12) مانند حضرت مريم (عليها السلام)؛ رک آل عمران: 39، 42 و45؛ مريم: 17- 26.
(13) الانعام: 158؛ الحجر: 8.
(14) النساء : 59.
(15) رک الکافى، ج 1 ص 463، کتاب الحجة، باب 40.
(16) روح المعانى، ج 15 ص 251.
(17) شواهد التنزيل، ج 2 ص 10-92، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بيروت، چاپ اول، 1393، ق.
(18) از جمله بنگريد به حافظ ابى نعيم اصفهانى، دلائل النبوه دارالنفاس بيروت، 1412ق، تمام کتاب به ويژه ج 2، فصل 23 و24، ص 322- 399 به ويژه صفحات 361- 367 راجع به بوى خوش عرق بدن پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) واين که زمين مدفوع ايشان را در خود فرو مى برده است.
(19) ادعاى تواتر روايات در سخنان بسيارى از دانشمندان صاحب نظر اهل سنت به چشم مى خورد در اين مورد بنگريد به کتاب منتخب الاثر، پاورقى ص 399- 427.
(20) عبد الرحمن بن خلدون، المقدمه، ص 159، دارالعوده، بيروت، 1988 م.
(21) دلائل النبوة، ج 2ة ص 537- 564، فصل 30.
(22) بنگريد به منتخب الاثر، ص 37؛ کتابنامه حضرت مهدى (عليه السلام)، 828:2،829 که 69 کتاب از عالمان اهل سنت معرفى شده است با اين وصف مى توان موضوع مهدويت فرزند امام عسگرى (عليه السلام) را افسانه خواند؟!.
(23) همان، ص 399 وبعد.
(24) عزالدين بن الاثير الکامل فى التاريخ ج 7 ص 274، دار صادر، بيروت، 1402 ق.
(25) النهاية فى غريب الحديث، ابن الاثير، جب 1 ص 20، 290؛ ج 2 ص 172، 325، 386؛ ج 4 ص 33 وج 5 ص 254؛ مطبوعاتى اسماعيليان، قم، 1364 ش.
(26) مروج الذهب ومعادن الجوهر، ج 4 ص 112، دار الاندلس، بيروت، بى تا.
(27) الاعلام، ج 6 ص 80، دار العلم للملايين، بيروت، چاپ دهم، 1992 م.
(28) وفيات الاعمال، ج 4 ص 176، بيروت، بى تا.
(29) شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، ج 2 ص 290، دار الکتب العلميه، بيروت، چاپ اول، 1419 ق.
(30) المقدمه، ص 159.
(31) دائرة المعارف قرن عشرين، ج 10، ص 475- 481، دارالفکر، بيروت، بى تا.
(32) سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 119- 122، مؤسسه الرسالة، بيروت، چاپ نهم، 1413 ق.
(33) المنتظم، 12: 158، دار الکتب العلميه، بيروت، 1412 ق.
(34) فتح البارى شرح صحيح البخارى، ج 6، ص 493، 494، دار الفکر، بى جا، بى تا.
(35) فيض القدير شرح جامع الصغير، ج 6، ص 279، دارالفکر، بى جا، بى تا.
(36) مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 7، ص 445- 672، کتاب الفتن، حديث شماره 11975- 12555، باب ما جاء فى المهدى، باب ج 70، ص 32، ص 610 با 23 حديث، دار الفکر، بيروت، 1414 ق.
(37) مهدى پور، على اکبر، کتاب نامه حضرت مهدى (عليه السلام)، (دو جلد)، ناشر خود مؤلف، 1375 ش، در اين کتاب بيش از دو هزار کتاب به زبانهاى مختلف درباره امام مهدى (عليه السلام) معرفى شده است که به طور طبيعى پديدآوردندگان بيشتر اين کتابها عالمان شيعه بوده وهستند.
(38) بنگريد به : الصدر، محمد، تاريخ الغيبة الصغرى، ص 241، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت، 1400 ق.
(39) علامه محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 51، ص 162، مؤسسه الفرفاء بيروت، چاپ دوم تصحيح شده، 1403 ق.