خورشيد مغرب

محمد رضا حكيمى

- ۲۷ -


... وبدينگونه مى رويم تا گامى در اره خورشيد شناسان خورشيد طلب بنهيم، وتا خاك راه خورشيد طلبان خورشيد شناس را توتياى چشم كنيم...

اى فروغ هدايت؛ بتاب!

واى خورشيد جهانها، برآى!

اى روشنگر هستى، بيفروز!

واى راز بزرگ تجلى، چهره بنماى!

اى كعبه مقصود، نمايان شو!

واى قبله موعود، عيان گرد!

اى مشعل علم، روشنى بخش!

واين مرب!ى عقل، آگاهى ده!

اى حامل قرآن، بيا!

واى صاحب شمشير، بخيز!

اى اميد رهايى، بشتاب!

واى پناه همگان، فرا رس!

اى ذخيره الهى، به در آى!

واى عصمت نا متناهى، بخروش!

اى شفاى دردها، بهبودى بخش!

واى نجات جانها، حيات آفرين!

اى سر! عظيم، بخوان!

واى اسم اعظم، بدم!

اى كشتى نجات، به سوى ما آى!...

واى ساحل رستگارى، پيدا شو!

بيا ومشتاقان مهجور را درياب، وشيفتگان بىتاب را آرامش بخش! ما كوله باردل تاريك بر دوش نهاده، در اين هامون بيكران راه مى سپاريم، وتو را ونشان سر منزل تو را مىجوييم...

ما بدان مقصد عالى نتوانيم رسيد

هم مگر پيش نهد لطف شما گامى چند

اى خورشيد، از تابيدن دريغ مورز!

اى كانون نور، از پرتو افشانى سر مپيچ!

واى مايه حيات، ما را، از اقيانوس بيكران حيات كه در اختيار تو است، قطره اى بنوشان!

بر ما احسان كن، كه خدا احسان كنندگان را دوست مى دارد.

اى عزيز مصر وجود!

جمال خويش زاهل نظر دريغ مدار  عطاى خود زگدايان در دريغ مدار

از: عبد العلى نگارنده،(انجمن ادبى فردوسى)- مشهد.

2- مسيح المسايح

مهدى مسيح مسيحيها(مسيح المسايح) وموعود موعودها است. او نجم ثاقب است وستاره طالع. او امام ارض است وربّ ارض. قرآن كريم فرموده است:

(واشرقّت الارض بنور ربّها).(1)

ـ زمين از فروغ رب(پرونده) خويش روشن است.

دانايان علم قرآن گفته اند: (ربّها يعنى: امامها)- زمين از فروغ امام ساكن در زمين روشن است. مقصود از (ربّ)، در آيه مذكور، (امام) است.

اين نور كه از امام است وزمين از آن روشن است، چه نور وجود باشد، يا نور شهادت،(2) يا نور ظاهرى، خود يكى ديگر از شئون سببيّت امام است. در گذشته، به مسائلى در اين باره، اشاره كرده ايم. در اينجا حقيقتى بزرگ وتعليمى سترگ، از تعاليم آل محمد (صلى الله عليه وآله)، مفسّران واقعى قرآن، مى آوريم. حضرت امام جعفر صادق(عليه السلام)، ضمن يك سخنرانى، كه در آن، درباره شناخت امامت وامامان، حقايقى بيان كرده است، از جمله، فرموده است:

انّ الله- عزّوجلّ- اوضح بأئمّة الهدى، من اهل بيت نبيّنا، عن دينه. وابلج بهم عن سبيل منهاجه. وفتح بهم عن باطن ينابيع علمه. فمن عرف من امّة محمّد- صلّى الله عليه وآله- واجب حقّ امامه، وجد طعم حلاوة ايمانه، وعلم فضل طلاوة اسلامه. لانّ الله- تبارك وتعالى- نصب الامام علما لخلقه، وجعله حجّة على اهل موادّه وعالمه، والبسه الله تاج الوقار، وغشّاه من نور الجبّار. يمدّ بسبب الى السّماء لا ينقطع عنه موادّه، ولا ينال ما عند الله الّا بجهة اسبابه، ولا يقبل الله اعمال العباد الّا بمعرفته...(3)

ـ خداى عزوجل، به وسيله پيشوايان هدايت، از خاندان پيامبر، دين خويش آشكار ساخت، وراه روشن خود نمايان فرمود، وسرچشمه هاى پوشيده علم خويش بگشود. اكنون، هر يك از مسلمانان وظيفه خود را در برابر امام بشناسد، طعم شيرين ايمان را خواهد چشيد، وشكوه همه جا گير اسلام خواهد ديد. زيرا خداى متعال، امام را، براى مردمان چنان درفش راهياب نصب كرده است، واو را دليل وپيشگام مردم جهان قرار داده است. خدا تارك امام را با تاج وقار مزين داشته، واو را در شعشعه انوار كبريايى غرق ساخته است. امام به آسمان نتصل است، وهيچ چيز از دسترس او بدور نيست. وهيچ چيز از خدا به خلق نمى رسد، مگر با وساطت او. واعمال يندگان پذيرفته نمى شود، مگر با معرفت او.

سه توضيح:

1-  اينكه در اين حديث فرخنده آمده است كه (هر مسلمانى با شناخت وظيفه خود، در برابر امام، طعم شيرين ايمان خود را خواهد چشيد، وشكوه همه جا گير اسلام را خواهد ديد)، اشاره است به اهميت رهبرى، هم در تربيت صحيح فرد، وهم در رشد مكتبى اجتماع. فرد هنگامى يك مسلمان بصير ويك مؤمن آگاه تواند بود، وطعم شيرين ايمان آگاهانه خويش را خواهد چشيد، كه تحت تربيت درست رهبر كامل قرار گيرد، ودرست تربيت شود. همچنين مكتب اسلام هنگامى همه جا گير خواهد شد، وشعاع شكوهمند آن گسترش خواهد يافت، كه رهبريى كامل وعادل، وآگاه وخالص، در رأس باشد، يعنى: همان امامت حقّه. جهانگير شدن اسلام، در پرتو امامت خواهد بود وبس.

2-  اينكه در بخش آخر حديث- از آنچه در اينجا نقل شد- آمده است كه (اعمال بندگان خدا پذيرفته نمى شود مگر با معرفت امام)، اين معرفت همان معرفت (واجب حقّ الامام) است، كه در آغاز حديث نيز ذكر شد:(فمن عرف من أمّة محمّد (صلى الله عليه وآله) واجب حقّ امامه). وشناختن حق واجب امام، شناختن وظيفه اى است كه هر مسلمان در برابر امام دارد. وآن وظيفه شناختن خط امامت است وقرار گرفتن در آن خط، وتلاش كردن بر طبق موازين آن خط، وآن هدايت وآن تعليم. دين خدا اين است. وعمل صالح، عملى است كه بر طبق ميزان دين انجام پذيرد. وميزان دين امام است. در غير اين صورت، اعمال، يك سلسله حركات وسكنات ويك رشته زحمتها وكوششهايى است كه ربطى به جريان كلى هدايت پيدا نمى كند وبا (ميزان الهى) منطبق نمى گردد. از اين روست كه مقبول واقع نيم شود. زيار شخص عامل، در صورتى كه پيرو دقيق خط الهى امامت نباشد، آنچه را خواسته اند نكرده است، بلكه آنچه را خود خواسته، يا جريانها ومسلكها... به او القاء، كرده اند، انجام داده است. وآنچه مقبول است عمل صالح است، وصالح بودن عمل، علاوه بر صحيح بودن ظواهر آن، به جوهر داشتن آن است.  وجوهر عمل، انطباق عمل است با ميزان الهى. وامام، نيزآن اعمال است.

براى روشنتر شدن اين موضوع ونزديك شدن آن به اذهان، مثالى مى آوريم: فرض كنيد كسى عضو حزبى است. اين شخص بايد كارها وفعاليتهاى خويش را، طبق دستوران وبرنامه ريزيها وخط دادنهاى حزب ورهبران حزب انجام دهد. در غير اين صورت، كارها وفعاليتهاى او در ارتباط با حزب، ارزشى ندارد. انسان مؤمن وارد حزب خدا مىشود. اين است كه بايد اعمال او، بر طبق خط حزب خدايى وبر طبق دستور رهبران الهى باشد، تا ارزش داشته باشد، ودر جهتى كه بايد قرار گيرد، وقبول شود، وموجب حركت او به سوى خدا وقرب او به خدا گردد.

3-  اينكه در حديث شريف آمده است كه(لا ينال ما عند الله الّا بجهة اسبابه) هر چه از خدا برسد به سبب امام مى رسد، اشاره بلكه تصريح است به واسطه بودن امام در همه فيوضات الهى، فيض وجود، فيض بقا، فيض نعمت، وفيض هدايت، همه وهمه. ما در گذشته، درباره(وساطت در فيض) مطالبى گفتيم. اين برداشتها وتلقّيها، بر پايه معارف حقّه قرآن  وحديث است. اين جمله حديث، مؤيّد آن مطالب است. وتعبير (بجهة اسبابه)، اشاره به قلمرو وسيع وكائناتى نفوذ وسببيّت امام است، وتصرف امام در سراسر جهان اسباب، كه مساوى است با جهان ماسوى الله. اين معرفت عظيم، شايسته دقت وتأمل، وتلقى وتحمّل است.

3- ديدار پيامبران

انسان سرگشته آخر الزّمان، كه از همه مسلكها وقدرتها نوميد گشته است، در طلب آرمان رهايى مى خروشد، ودر جستجوى پناهى روحى ومعنوى، وتكيه گاهى وجدانى وفطرى، به هر سوى مى دود. انسان سرگشته آخر الزّمان، نوميد از همه جا، در اشتياق ديدار پاكان ونيكان مى سوزد، ودر غرقاب تحيرها وتطاولها، به اميد طلوع طليعه اى غيبى، روز مى شمارد. اين انسان سرگشته، به خاطرات معنويى كه تاريخ، از مربّيان الهى ومشعلداران نجات دارد، مى انديشد، وهمواره، در آرزوى شنيدن فرياد يك از آنان، يا ديدن چهره منجيى از آن منجيان، مى شكيبد، ورنج مى برد. چنين انسانى، آيا نمىخواهد آدم ونوح وابراهيم را ببيند؟ آيا بشريت، در چنين روزگارى، نمى خواهد فرياد موسى وعيسى ومحمد را بشنود؟ چرا مى خواهد...

واين فرياد را از حلقوم مهدى مى شنود:

چون مهدى به در آيد، به مسجد الحرام رود، ورو به كعبه وپشت به مقام ابراهيم بايستد، ودو ركعت نماز گزارد، آنگاه فرياد برآورد:

اى مردمان! منم يادگار آدم، وياد گار نوح، ويادگار ابراهيم، ويادگار اسماعيل... منم يادگار موسى وعيسى ومحمد... منم يادگار پيامبران... منم وارث آدم، وگزيده  نوح، وخلاصه ابراهيم، وعصاره محمد. منم صاحب قرآن وزنده كننده سنت...(4)

اى توده هاى خلايق، اى مردم عالم!

هركس مى خواهد آدم وشيث را ببيند، منم آدم ومنم شيث...

هر كس مى خواهد نوح وفرزندش سام را ببيند، منم نوح ومنم سام...

هر كس مى خواهد ابراهيم واسماعيل را ببيند، منم ابراهيم ومنم اسماعيل...

هر كس مى خواهد موسى ويوشع را ببيند، منم موسى ومنم يوشع...

هر كس مى خواهد عيسى  وشمعون را ببيند، منم عيسى ومنم شمعون...

هر كس مى خواهد محمد وعلى را ببيند، منم محمد ومنم على...

هركس مى خواهد حسن وحسين را ببيند، منم حسن ومنم حسين...

هر كس مى خواهد امامان ديگر را ببيند، منم امامان ديگر...

فرياد مرا پاسخ گوييد، من شما را از همه چيز آگاه مى كنم، آنچه مى دانيد وآنچه نمى دانيد... هر كس كتابهاى آسمانى را مى شناسد گوش فرا دهد...

آنگاه مهدى (عليه السلام)، به خواندن كتابهاى آسمانى مى پردازد، وصحيفه آدم(عليه السلام)، وشيث(عليه السلام)، ونوح(عليه السلام)، وابراهيم(عليه السلام) را مى خواند، وهم تورات وانجيل وزبور را... وسپس قرآن كريم را...(5)

4- چونان محمد(صلى الله عليه وآله)

مهدى(عليه السلام) چنان چون جد خويش محمد(صلى الله عليه وآله)، كه در ظلمات (جاهليت) قيام كرد، در دل فسادها وتباهيها وظلمتهاى آخر الزّمان قيام مى كند. واين پيشواى محمدى، ودادگسترى علوى، ومصلح طالبى، وشورشگر فاطمى، وانقلابى حسينى، ومربّى جعفر، وامام موسو، وقائد رضوى، وحجّت عسكرى، با عصاى موسى، وانگشترى سليمان پديدار مى گردد. او به روز عاشورا خروج مى كند، در حالى كه پرچم پيامبر را در دست ... و313 تن ياران خاص او- به شمار ياران پيامبر در جنگ بدر- گرداگرد او جاى دارند، آنان كه حاكمان زمانند ووارثان زمين.

همچنين مؤمنان نيرومند، (104) وجوانان سلحشور شيعه، در خدمت اويند. (105) وزمان چنان از شادى سرشار مى گردد، كه مردگان نيز، در عالم ارواح به شادمانى مى پردازند، واز خرمى به وجد مى آيند.

وبدينسان او- با اسم خدا- درآيد، وهمه سوى جهان را، از عدل وداد، وفروغ وبرهان، ونجات وايمان، سرشار سازد.

5- افشاى راز بزرگ

چون چنين شود، ومهدى به در آيد، راز بزرگ نمايان شود، ورمز سترگ، گشوده آيد. وآن حكمت، كه خدا را، در غايب شدن حجت خويش بود، پرده از رخ برگيرد، چنانكه حكمت كار خضر (عليه السلام) براى موسى(عليه السلام)، پس از انجام يافتن وبه پايان رسيدن كار آشكار گرديد.(6) در تعاليم گفته اند:

وجه الحكمة فى غيبته، وجه الحكمة فى غيبات من تقدّسه من حجج الله  تعالى ذكره- ... انّ الامر، امر من امر الله، وسرّ من سرّ الله، وغيب من غيب الله. ومتى علمنا انّه- عزّوجلّ- حكيم، صدّقنا بأنّ افعاله كلّها حكمة، وان كان وجهها غير منكشف لنا.(7)

ـ امام صادق (عليه السلام) فرمود: (حكمت غيبت مهدى همان حكمتى است كه در غيبت پيامبران وحجج الهى پيشين وجود داشته است... اين غيبت، امرى از امور الهى، وسرى از اسرار خدايى، ورازى از رازهاى ربانى است. ما وقتى بدانيم كه خداى عزّوجلّ حكيم است، تصديق مى كنيم كه همه كارهاى او از روى حكمت است، اگر چه آن حكمت ومصلحت را خود تشخيص ندهيم، وبه راز آن پى نبريم).

6- خاور انوار

بدينگونه، با ظهور مهدى فروغ ازلى تابيدن مى گيرد، وشعشعه قدس سرمدى پرتو افشان مى گردد. مهدى، مركز اسرار ربوبى وخاور انوار ازلى است. مهدى، جلوه(حقيقة الحقايق) است، وخود، (عصارة العصارات) است. مهدى است كه بر او حلّه هاى قدسى در پوشيده اند، واشعه انوار عالم قدس، از آن پيكره پاك، همواره، مى تابد: (عليه جيوب النّور، تتوقّد بشعاع ضياء القدس).(8) واوست تجلّى تام، وحجاب ازلى قديم، چنانكه در زيارت او مى خوانيم: (السّلام على حجاب الله الازلىّ القديم).(9)

وآن امام را، در حال غيبت، به خورشيد تشبيه كرده اند، كه در پس ابر باشد. در اين تشبيه وجوهى چند ملحوظ است. يكى از آن وجوه را، علامه مجلسى، چنين ياد كرده است:

نور وجود، وعلم، وهدايت، به وسيله مهدى(عليه السلام) به خلق مى رسد، زيرا كه به احاديث بسيار ثابت شده است كه محمد وآل محمد (صلى الله عليه وآله) علل غايى ايجاد خلقند. بنابيران، اگر آنان نبودند، نور وجود وتحقق به ديگران، نمى رسيد. معارف واقعى وحقايق راستين نيز، به بركت آنان، وتوسل جستن به ايشان، به كسان افاضه مى شود، همچنين بلاها وگرفتاريها به فيض آنان برطرف مى گردد. اگر ايشان نبودند، مردم، با اين اعمال قبيح، مستحق همه گونه عذاب بودند- چنانكه در قرآن كريم فرموده است:(وما كان الله ليعذّبهم وانت فيهم  تا تو اى پيامبر، در ميان مردمى خداى آنان را عذاب نمى كند).. وما خود، بارها وبراها، تجربه كرده ايم، كه به هنگام پيچيدگى كارها، وافتادن دشواريها، ودور شدن از درگاه خدا، وقطع شدن آثار فيوضات الهى، همينكه به آنان تئسل جسته ايم، وآل محمد(صلى الله عليه وآله) را واسطه قرار داده ايم، به اندازه ارتباط معنويى كه در آن حال حاصل شده است، مشكلات حل شده وبرطرف گشته است. وآنان كه چشم دلشان به فروغ ايمان روشن است، اين چگونگى را در مى يابند.(10)

7- تصفيه اردوگاه

يقين است كه ياران امامى كه شعاع ضياء قدس، از مشرق وجود او مى تابد، بايد پاكان وپاكيزگان باشند. بايد در اردوگاه او خالصان وسره شدگان گرد آيند. وچنين خواهد بود. اين است كه شيعه آل محمد(صلى الله عليه وآله)، بايد از نعمت اين علم ونعرفت واعتقاد بهره گيرد، وبه در گاره خدا سپاس گزارد، وبر ولاى امامان، وحب آنان، وپيروى از آنان باقى باشد. بايد اين ولا وحب را در جان خويش زنده بدارد، وهمواره در قلب خود حاضر بسازد، وآن پيروى را به عمل درآورد، تا اجر شهيدان  (بدر واحد) نصيب او گردد، يعنى، آن شهيدان كه شالوده ايمان را استوار ساختند.

در پيش اشاره كرده ايم كه در روزگار غيبت، مردم مؤمن، بسختى امتحان مى گردند، وپيوسته غربال مى شوند. تا خالصان بمانند، ونا خالصان بروند. آرى، پيوسته ناخالصها وناخالصيها دور ريخته مى شوند. مؤمن به آل محمد(صلى الله عليه وآله)، بايد هميشه بكوشد، تا از راه داشتن عقيده صحيح، وايمان قوى وفكر روشن، وآگاهى عميق، وعمل صالح، در رديف خالصان مخلص جاى گيرد، تا از صف شيعه مهدى(عليه السلام) خارج نگردد، وبه عنوان (ناخالص) طرد نشود. آن كسان كه در روزگار غيبت، ايمان صحيح وعمل صالح داشته باشند، اگر ظهور را هم درك نكنند، مانند كسانيند كه ظهور را درك كنند، ودرخيمه ودر خدمت مهدى باشند.

شيعه عصر انتظار، لازم است كه در شناخت عقايد حقّه، ومعرفت امام، ومقام امام، كوشا وثابت قدم باشد. واين اعتقاد راستين به (حقّ بزرگ) را، كه به او رسيده است، واو خود نيز آن را به مرحله (بصيرت) و(يقين) رسانده است، نگاه دارد، وبه آيندگان بسپارد. لازم است خاندان وفرزندان خود را با اعتقاد به عقيده حق، ونور معرفت، وشعاع ولايت، وتوجه به عمل صالح تربيت كند، وبر آن شيوه ثابت بدارد. بايد در ميان مردم منتظر، محبت وعطوفت برقرار باشد، وتوانگران- چنانكه در فصل پيش گفتيم- به ناتوانان برسند. وبايد همه، دشمن ظالم وياور مظلوم باشند... اينها سفارش ائمه طاهرين(عليه السلام) است...

در روايتى چند، كه رسيده است كه پيش از پيدا شدن آثار قيام(قائم) دست به اقدامى نزنيد، ظاهرا مقصود- بر فرض صحّت اين روايات- اقدام براى تأسيس  حكومت جهانى ونشر توحيد وعدل، در آفاق تا آفاق گيتى است، زيرا اينگونه اقدامى كار هيچ كس نيست، جز ولىّ اعظم ومصلح اكبر. وآن انقلاب است كه آثار كيهانى دارد،(11) وگستره جهانى. واين مهدى موعود است كه همه جهان به دست او فتح مى شود، ودژهاى كفر ونفاق وستم ويران مى گردد، وكلمه توحيد، وناموس عدل،همه جا را مى گيرد.

بايد مقصود از آن روايات آنچه گفتيم باشد، زيرا كه درمرحله شناخت اسلام وتعاليم اسلام، واجتماعيّات وسياسيّات اسلام، واخلاق اسلامى، وتكاليف اسلامى، نمى توان پذيرفت كه حوزه هاى تكليفى،  وتعهد هاى دينى، وتعاون بر (برّ وتقوى)، وعدم تعاون بر (اثم وعدوان)، معاف باشند. نمى توان پذيرفت كه براى مسلمين جايز باشد كه ظلم را تحمل كنند، واستعمار وبردگى را بپذيرند، وسيطره يهود ونصارى وملحدان را گردن نهند، واقدامها وتكليفها وشهامتها را يكسو افكنند، ومحو آثار دين خدا واحكام خدا را بنگرند، ودم برنياورند. اين امور پذيرفتنى نيست. اينها به معناى رفع تكليف ومحو احكام است. واين امر، بديهىّ البطلان است. حلال محمد(صلى الله عليه وآله) تا قيامت حلال است، وحرام محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) تا قيامت حرام... ودر اين جهت، ميان هيچ عصرى با عصر ديگر فرقى نيست، چه عصر غيبت وچه ديگر عصرها...(12)

8- شور طلب...

با اعتقاد راستين، وايمان ويقين، وولاء ومحبت، وآگاهى وبصيرت،و ثبات وپايدارى، وخردمندى وفرزانگى ودل روشن، ودرك درست، وعقل بيدار، وانديشه باز، وذهن وسيع، وعمل صالح، وخدمت به خلق، وكردار شايسته، ونشر آگاهى، بايد منتظر ظهور حق وتشكيل دولت حق بود. بايد خود را براى مراحل مقدماتى آن حكومت: آشوبها، سختيها، قيامها، وانقلابها آماده ساخت. بايد آماده بود، وبراى فرج آلّ محمد وظهور قائم دعا كرد. بايد طلب كرد وطلب كرد، ودر طلب شور داشت. دعا براى فرج مهدى، ونزديك شدن ظهور او، دعا براى فرج وگشايش كار خود ما، بلكه فرج وگشايش كار همه انسانها وانسانيتهاست. اين است كه بايد دعا كرد. بايد يقين داشت وبا يقين آماده بود، وبا آمادگى دعا كرد. نبايد از دعا غفلت داشت، واز طلب دست برداشت. دعا وتوسل به درگاه خدا، ودرخواست از خدا، وخواندن دعاهايى كه رسيده است، وطلب عنايات خدا، هميشه مؤثر است وآثار بسيار دارد، بويژه درباره امر عظيم وخير عالم، يعنى: ظهور مهدى، ونزديك شدن رهايى انسان، وفرا رسيدن فرج اعظم، وفوز اكبر، ونجات بزرگ.

آرى:

جان ما شيفتگان وصل شما مى طلبد *** اين نه از بخت خود از لطف خدا مى طلبد

واين است واينچنين است حال شيفتگان ودلدادگان، ومحبت شعاران، وطلب پيشگان، دردمندان ودوستداران، فروغ آشنايان، وخورشيد طلبان...

عمر ما شيفته حالان چه عجب مى گذرد؟ *** رسته از دور جمادى ز رجب مى گذرد

خوش بود منتظران را طلب طلعت دوست *** عمر آن است كه در شور طلب مى گذرد

گرنه اندر طلب چهره آن خورشيدى *** عمر بى بار، تو را، از چه سبب مى گذرد

خون خورشيد دلان در رگ خونبار زمان *** تا بگيرد ز تن چرخ سلب مى گذرد

در شبستان به سر آورده وخورشيد طلب *** (راه خورشيدى ما در دل شب مى گذرد).

از خراسان برسند آنهمه رايات سياه *** گر چه اين كبكبه از شام وحلب مى گذرد

عيسى آنگه به نماز آيد وموسى به طواف *** اينچنين كار، درآنجا، به ادب مى گذرد

اسم اعظم كه همه سرّ خدايى است عجب *** كه گه وگاه، ز نام تو، به لب مى گذرد

اى خوش آن حسن جهانگير كه يك جلوه او *** از سراى عجم وملك عرب مى گذرد

شام هجران كه به دل كوه غم آورد فرود *** باز با ياد وصالى به طرب مى گذرد

يار صفحة:‌


(1) زمر: 69.

(2) مقصود، شهادت در برابر غيب است.

(3) (اصول كافى)، ج1، (كتاب الحجّة)، (باب نادر جامع فى فضل الامام وصفاته)، حديث 2.

(4) (بحار الانوار)، ج 51، ص 59، وج 52، ص 305 و315.

(5) بحار الانوار، ج 53، ص 9.

(6) (اكمال الدّين)، (علل الشّرايع)، (بحار الانوار)، ج 52، ص 91، و51، ص 73.

(7) (اكمال الدين)، (بحار الانوار)، ج 52، ص 91.

(8) (عيون اخبار الرّضا)، (كفاية الاثر)، (بحار الانوار)، ج 51، ص 252 و109.

(9) (نجم الثّاقب)، ص 35.

(10) (بحار الانوار)، ج 52، ص 93.

(11) چنانكه در روايات مورد اشاره نيز رسيده است كه (تا آسمان وزمين حركتى پديدار نگشته است تو نيز دست به حركتى نزن) اين تعبير اشاره است به همان قيام جهانى. يعنى مسلمانان براى چنان قيامى كه سراسر جهان را بگيرد وپر از توحيد وعدل كند، بايد منتظر آمدن پيشواى آن قيام باشد. واين به معناى رفع تكاليف سياسى واجتماعى، در عصر غيبت ونفى مبارزه با ظلم وبدينى، وعدم لزوم جلوگيرى از هتك مقدسات ومحو اسلام نيست- چنانكه در بالا ياد شد.

(12) گذشته از اينها، مسئله (لزوم آمادگى) است، كه در صفحات گذشته در آن باره آورديم. وآمادگى از قومى ساخته است كه در ميدان اجتماع وسياست ومبارزه حضور داشته باشد.