خورشيد مغرب

محمد رضا حكيمى

- ۱ -


بسم الله الرحمن الرحيم

ابتداى اثر

خلقى كه در انتظار ظهور (مصلح) به سر مى برد، بايد خود (صالح) باشد.

اكنون كه اين چاپ از اين كتاب- با كمى بازنگرى- در دسترس اجتماع قرار مى گيرد، لازم است كه باز يادآورى كنم كه آرمان والا، در كار (ابلاغ حقايق مذهبى)، گسترش تربيت صحيح وبر پايى قسط وعدالت بوده است، در همه شئون جامعه، بويژه در امور اقتصادى ومعيشتى براى همگان، كه صورت نهايى آن در حكومت مهدى(عليه السلام) تحقق خواهد يافت. اين آرمان كه عامل سعادت مادى ومعنوى مردم است، همواره در نظر اين نويسنده بوده است. وآنچه در فصل يازدهم به بعد نيز آمده است به گونه اى بازگو كننده همين حقيقت است. اين است كه ويا كنون جز به همان آرمان ( نشر تربيت صحيح وبسط عدالت)، نه به چيزى ديگر معتقد است ونه به چگونگى هاى ديگر- با هر اسم وعنوانى هم كه به آنها داده شود- خرسند؛ زيرا چگونگى هاى ديگر بى اقامه حق واجراى عدل، وبدون نشر تربيت صحيح به دست كسانى لايق، بواقع اسلام است، ونه مايه خرسندى تواند بود.

والسلام...

تير ماه 1363، شوال 1404

فصل اول: ميلاد

1- ميلاد

مورِّخان ومحدِّثان، ولادت امام (حُجَّت بنِ الحسنِ المَهدى) را، به سال 255- يا 256- هجرى قمرى دانسته اند. گفته اند: حضرتِ مهدى (عليه السلام)، در شب جمعه، نيمه ماه شعبان سال ياد شده، پاى بدين گيتى نهاد.

بدينگونه، اصل ولادتِ مهدى وبه اين جهان آمدنِ او، جزءِ مسلَّماتِ تاريخ است. وبجز ائمّه طاهرين، وعالمان ومورخان ومحدِّثانِ شيعه، بسيارى از مورّخان ومحدّثان اهل سُنَّت نيز دين امر تصريح كرده اند، وآن را يك واقعيت دانسته اند. در كتابهاى پژوهشى، نام بيش از 65 تن، از اين عالمان ونام كتابهاى آنان ذكر شده است. در اينجا پنج تن، از مورّخان وعالمان را، مى آوريم:

1- على بن حسين مسعودى:

در سال 260، ابو محمّد حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابيطالب، عليهمُ السَّلام، در زمان خلافت المُعتَمِد عباسى در گذشت. او به هنگام در گذشت، 29 سال داشت. واو پدر مهدى مُنتَظَر است.(1)

2- شمسُ الدّين ابن خَلِّكان:

ابوالقاسم محمّد بن الحسن العسكرى بن على الهادى بن محمّد الجواد، دوازدهمين امام شيعه است. لقب معروف او حُجَّت (اَلحُجَّة) است. شيعه همورا، (مُنتَظَر)، و(قائم) و(مهدى) مى داند. او، در روز جمعه، نيمه ماه شعبان سال 255 متولد شد. هنگام درگذشت پدر، عمرِ او، پنج سال بود. نام مادر او، (خمط) است، وبرخى گفته اند:(نرجس).(2)

3- شيخ عبدالله شَبْراوى:

يازدهم، از ائمّه، حسنِ عسكرى است. وى در مدينه، در هشتم ربيعُ الثانى، به سال 232، تولد يافت. وروز جمعه، هشتم ماه ربيع الاول به سال 260، در گذشت، در سن 28 سالگى. وهمين افتخار اين امام را بس كه او پدر امام مهدى مُنتَظَر است... مهدى، در سامرا، در شب نيمه شعبان، به سال 255، 5 سال پيش از درگذشت پدر خود، زاده شد. پدرش، او را از هنگام ولادت، از نظرها پنهان مى داشت، وبه دليل مشكلاتى كه بود، ونگرانيى كه از خلفاى عباسى داشت، فرزند خويش را از نظرها نهان مى كرد. زيرا عباسيان، در طلب خاندان پيامبر بر مى آمدند، وآنان را به حبس وقتل واعدام محكوم مى كردند، چون معتقد بودند كه به وسيله آل محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)، سلطنت ظالمان منقرض خواهد شد، يعنى به دست امام مهدى(عليه السلام). واين مطلب را از احاديثى كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) رسيده بود، دانسته بودند.(3)

4- شيخ عبد الوهاب شَعْرانى:

مهدى(عليه السلام)، از اولاد امام حسنِ عسكرى است. در شب نيمه شعبان سال 255 متولد شده است. واو زنده است تا اينكه با عيسى بن مريم ملاقات كند.(4)

5- شيخ سليمان قُندوزى:

خبر معلوم ومسلَّم، در نزد مُوَثَّقان، اين است كه ولادت قائم(عليه السلام)، در شب نيمه شعبان واقع شده است، به سال 255، در شهر سامرا.(5)

2- طالع ميلاد

عالمِ معروف اهل سنَّت، شيخ سليمان قُندوزى حَنفى- ياد شده در بالا- پس از تصريح به وقوع ولادت (مهدى)، طالعِ ميلادِ مقدَّس را نيز ياد مى كند،  مى گويد:

ولادت قائم(عليه السلام)، در شب نيمه شعبان واقع شده است، به سال 255، در شهر سامرا، به هنگام قِرانِ اكبر، در بُرج قوس، به طالع 25 درجه، از برج سرطان.(6)

3- چونان ابراهيم وموسى

پس از دو قرن واندى كه از هجرت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) گذشت، وامامت به امام دهم ويازدهم رسيد، اندك اندك، در ميانِ حكومتگرانِ مسلمين در مركز خلافت، نگرانيى عميق جان گرفت. اين نگرانى مربوط به اخبار واحاديث بسيارى بود، كه در آنها آمده بود: از امام حسن عسكرى فرزندى تولد خواهد يافت، كه بر هم زننده اساس حكومتهاست. اين پيشگويى، هم در كتابهاى پيشينيان آمده بود، وبه  وسيله آگاهان از آن كتابها، در ميان مسلمين نقل ميشد، وهم در احاديث واخبار اسلامى، بويه احاديث نبوى.

بدينگونه مى نگريم كه بر مبناى بشاراتِ كُتبِ پيشينيان، وهمچنين احاديث اسلامى، اشتهار يافته بود كه از امام يازدهم فرزندى پديد آيد، كه ويران كننده تختها، وفرو افكنده تاجها، وپايمال كننده قدرتهاست...

به هنگام تولد امام مهدى(عليه السلام)، در شهر سامرا، حدود 35 سال از ساختن آن شهر ( كه در كنار ويرانه هاى شهر قديم بنا شده بود) مى گذشت. وبا اينكه به عنوان پايتخت دوم براى خلافت بغداد ساخته شده بود، از همان آغاز، مَقّرِ خليفه عباسى شد. مُعتَصِمِ عباسى، هشتمين خليفه بنى عباس، كه خلافت او، از سال 218 آغاز شد، به ساختن اين شهر فرمان داد، وسپس خود بدانجا انتقال يافت، وبدينگونه سامرا مركز خلافت گشت.

امام دهم، 20 سال در اين شهر تحت نظر- وزندانى- بود، وسپس امام يازدهم، در آنجا تحت نظر- وزندانى- به سر مى برد.

به هنگامى كه ولادتِ (مهدى) نزديك گشت، وخطر او در نظر جباران قوت گرفت، در صدد برآمدند تا از پديد آمدن اين نوزاد جلوگيرى كنند، واگر پديد آمد وبدين جهان پاى نهاد، او را از ميان بردارند. بدين علت بود كه چگونگى احوال مهدى، دوران حمل، وسپس تولد او، همه وهمه، از مردم نهان داشته مى شد، وجز چند تن معدود، از نزديكان، يا شاگردان واصحاب خاصِّ امام عسكرى، كسى او را نمى ديد. آنان نيز مهدى را گاه به گاه مى ديدند، نه پيوسته وبه صورت عادى. نوشته اند:

راز مخفى داشتن ولادت مهدى اين بود: خلفاى بنى عباس، از طريق رواياتى كه از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وائمه طاهرين (عليه السلام) نقل شده بود، دانستند كه دوازدهمين امام، همان مهدى است، كه زمين را پر از عدل وداد مى كند، ودهاى گمراهى وفساد را در هم مى كوبد، ودولت جباران را سرنگون مى سازد، وطاغوتان را به قتل مى رساند، وخود، امير مشرق ومغرب جهان مى شود. چون اين امر را دانستند، در صدد برآمدند تا اين نور را خاموش كنند، واين امام را به قتل رسانند. از اين رو، جاسوسان ومراقبانى چند گماشتند، وحتى قابله هايى را مأمور كردند تا داخله امام عسكرى را زير نظر بگيرند. ليكن خداوند، در هر حال، نور هدايت را پاينده خواهد داشت. اين بود كه خدا به اراده خويش، دوران باردارى مادر او را پنهان ساخت. مورخان گفته اند: معتمد عباسى، قابلگان را امر كرده بود تا وقت وبيوقت، سرزده، وارد خانه سادات شوند، بويژه، خانه امام حسن عسكرى(عليه السلام) ، ودر درون خانه بگردند وتفتيش كنند، واز حالِ همسر او باخبر گردند، وگزارش دهند، اما آنان از هيچ چيز آگاه نگشتند. درباره مهدى، همان كار را كرد كه درباره موسى كرد. چنانكه دشمنان مهدى نيز، همان روش فرعونى وسياست فرعونى را دنبال كردند. فرعون دانست كه زوال سلطنتِ او به دست مردى از بنى اسرائيل خواهد بود. اين بود كه بازرسانى گماشت تا زنان حامله بنى اسرائيل را زير نظر گيرند، وكودكانى را كه متولد مى شوند تحت مراقبت شديد قرار دهند، واگر كودك پسر بود او را بكشند. بدينگونه كودكان بسيارى را كشتند تا موسى پديد نيايد- چنانكه در قرآن كريم ذكر شده است(7) - وبا اينهمه،خداى متعال، پيامبر خود موسى را حفظ كرد، وولادت او را مخفى داشت، وسپس به مادر موسى امر فرمود تا او را در صندوقى گذارد، وبه رود نيل سپارد(8) ... در احاديث بسيارى آمده است كه مهدى، شباهتهايى به حضرت ابراهيم وحضرت موسى دارد...(9)

4- مشاهده مهدى

بدان سان كه ياد شد، مى نگريم كه مهدى(عليه السلام)، از نخستين روزِ ولادت نيز، همواره، در نهان مى زيست، ومردمان بطور عموم او را نمى ديدند. واين بدان روى بود تا بدو گزندى نرسد. سعى بر آن بود كه مردمان او را نبينند، واز حال واحوال او آگاه نگردند، تا اطلاعاتى درباره او شايع نگردد، وبه دست دربارِ عباسى نرسد.

با اين وصف، در مدت 5-6 سال آغاز عمر او، كه امامِ يازدهم در قيد حيات بود، برخى از نزديكان امام، وكسانى چند از خواص نيز، او را ديدند، وبه درك حضور او نايل آمدند، تا بدينگونه به تولد او وجود او يقين حاصل شود، وايشان به موقع لزوم به ديگران وبويژه به حوزه هاى تشيع اطلاع دهند، وآنان را از وجودِ وصى دوازدهم آگاه سازند. در ميان ياران واصحاب امام يازدهم كسانى بودند كه- به دليل ياد شده- از او طلب مى كردند، تا جانشينِ خويش را به آنان نشان دهد. وامام يازدهم، در مواردى اين تقاضا را برآورده ساخت، ومهدى را به كسانى وگاه به گروهى نشان داد، ومعرفى كرد.

5- چهل تن از شيعيان در طلب مهدى

آورده اند كه روزى جمعى از شيعيان، چهل تن، نزد امامِ يازدهم، حضرت حسن عسكرى(عليه السلام) گرد آمدند، واز آن امام تقاضا كردند تا حُجّتِ پس از خويش را به آنان بنماياند وبشناساند. وامام چنان كرد وآنان پسرى را ديدند كه بيرون آمد، همچون پاره ماه، شبيه به پدر خويش، امام عسكرى فرمود:

پس ازمن، اين پسر، امام شماست، وخليفه من است در ميان شما. امر او را اطاعت كنيد، از گردِ رهبرى پراكنده نگرديد، كه هلاك مى شويد ودينتان تباه مى گردد. اين را هم بدانيد كه شما او را، پس از امروز، نخواهيد ديد، تا اينكه زمانى دراز بگذرد. بنابراين از نايب او، عثمان بن سعيد، اطاعت كنيد...(10)

بدينگونه، امام يازدهم، ضمن تصريح به وقوع غيبت كبرى، امام مهدى را به جماعت شيعيان معرفى كرد، واستمرار سلسله ولايت را اعلام داشت.

6- فيلسوف نوبختى در حضور مهدى

يكى از متفكّران ومتكلّمانِ بزرگِ شيعه، در قرن سوم، كه او را در شمار (فلاسفه شيعه) ثبت كرده اند، ابو سهل اسماعيلِ نوبختى است، كه در سالهاي237 تا 311 مى زيسته است. ابو سهلِ نوبختى،از دانشمندان بزرگ شيعه بوده است، ودر علوم بسيارى تَبَحُّر داشته، وشاگردان چندى تربيت كرده است.

گفته اند: او در فلسفه وكلام، مكتب وروش خاصى داشت كه مدتها پا بر جاى بود، وزمانى دراز افكار اين فيلسوف در مجامعِ علمى بررسى مى شد. گروهى از دانشمندان از مكتب او استفاده ها كردند، وپس از او، در رأس نهضت فكرى قرن چهارم هجرى قرار گرفتند. همچنين شاعر معروف، اَبو عُبادَه بُحْتُرى، در ثناياو چكامه هايى چند سروده است. از ابو سهل نوبختى، بيش از 30 تأليف، در رشته هايى چند از علوم عقلى وكلامى وتحقيقى بر جاى مانده است.

اين عالم فيلسوف، ومتفكّرِ بزرگ، از اصحاب حضرتِ امام حسن عسكرى(عليه السلام) بود. وهمواست كه در بيمارى در گذشتِ امام عسكرى، به عيادت آن امام رفته است، ومهدى(عليه السلام)  را در حضور پدر ديده است. ابو سهل شرح اين ديدار را بتفصيل نقل كرده است، از جمله گويد:

در آن حالِ بيمارى، امامِ عسكرى خواست تا آن كودك را نزد او آورند. مهدى را كه در آن هنگام كودك بود، نزد پدر آوردند. او به پدر سلام كرد. من به او نگريستم. رنگى سفيد ودرخشان داشت، موهايش پيچيده ومُجَعَّد بود، ودندانهايش گشاده. امام حسن(عليه السلام) او را با جمله (يا سيدَ اَهل بَيتهِ) مخاطب قرار داد، يعنى: اى سرور خاندانِ خود. وسپس از فرزند خواست تا در خوردنِ دوايى كه برايش جوشانيده بودند، به او كمك كند. واو چنين كرد. وسپس پدر را وضو داد. آنگاه امام عسكرى(عليه السلام) به او فرمود:

(اى پسرك من! تويى مهدى،و تويى حُجّتِ خدا بر روى زمين...).(11)

7- طلوعى گذرا

چنانكه ياد شد، مهدى، در نهان مى زيست، ومردم بطورِ عموم از او خبر نداشتند. وجز تنى چند، كسى او را نديده بود. كار بدين منوال مى گذشت، تا روزِ درگذشتِ امامِ يازدهم فرا رسيد يعنى: روز هشتم ماه ربيعُ الاول سال 260 هجرى قمرى. در اين روز، چهار امر باعث شد، تا مهدى، خود را به گروهى از مردم بنماياند، وبه حوزه كسانى كه برا ى مراسم تشييع وخاك سپارى امام يازدهم حاضر شده بودند آشكارا پا نهد:

1-  اينكه بايد امام بر جنازه امام نماز گزارد. مهدى(عليه السلام) براى رعايت اين سُنَّتِ اِلهى، وسِرِّ ربّانى، لازم بود كه ظاهر شود وبر پيكر پدر نماز گزارد.

2-  اينكه جلوگيرى شود از اين امر، كه كسى از سوى خليفه بيايد وبر پيكر امام يازدهم نماز بخواند، وسپس جريان امامت ختم شده اعلام گردد، وخليفه جابر عباسى، وارث امامتِ شيعى معرفى شود.

3-  اينكه جلوگيرى شود، از روى دادن انحراف داخلى در جريان امامت، زيرا كه جعفر بن عليالهادى، معروف به جعفرِ كذّاب، كه برادر امام عسكرى بود، ودر صدد ادعاى امامت بود، آمد تا بر پيكر امام درگذشته نماز گزارد- چنانكه سپس گفته خواهد شد.

4-  اينكه ادامه جريان امامتِ حَقَّه وولايتِ اسلاميه تثبيت شود، وبر معتقدان به امامت معلوم گردد، كه از اين پس امام حسنِ عسكرى، امامِ ديگرى، امامِ دوازدهم، حاملِ اين وراثت معنوى، ورسالت اسلامى، وولايت دينى ودنيايى است، واو هست، تولد يافته وموجود است.

به اين علتها بود كه مردمى كه براى انجام مراسم آمده بودند ناگاه مشاهده كردند، كه كودكى خردسال، امام در نهايت شكوه وحشمت، همچون خورشيدى فروزان، از اندرون سرا به درآمد، وعموى خود جعفر را، كه آماده نماز گزاردن بر پيكر پيشواى فقيد شده بود، به يك سو زد، وبر پيكر پدر نماز گزارد.

8- هجوم ابرهاى سياه...

آرى... مهدى، در آن روز، خويشتن را نشان داد. پاى از درون خانه بيرون نهاد، ودر كنار مردم ودر ميان مردم قرار گرفت. وآن روز، روزى آفتابى شد. ليكن اين تجلّى همايون، كه كودكى خردسال، بزرگانه گام پيش گذارْد، وجعفر كذّاب را كنار زد، وخود پيش ايستاد، وبر خلق امامت كرد، وبر پيكرِ پيشواى فقيد نماز خواند، مسئله را روشن كرد، واخبارِ آن منتشر شد، وبزودى به گوش مراقبان ومأموران رسيد، وسَفّاكانِ دربارِ عباسى را آگاه ساخت كه آن كس كه سالها مراقب بوده اند تا پديد نيايد، پديد آمده است، وخودْ مسئوليتِ ادامه جريانِ امامت را، ومبارزه با ستم وستمگران را، به عهده دارد.

عباسيان دانستند كه فرو كَشنده جبّاران، درهم كوبنده ستمگران، بر باد دهنده تاجها، وويران كننده كاخها، تولد يافته ورشد كرده است.

همينكه اين خبر پهن گشت، بى درنگ از سوى خليفه عباسى، المعتمِد(12)، دستور هجوم به خانه امام حسن عسكرى(عليه السلام) وتفتيش آن خانه، وجلب مهدى- وچه بسا قتل او- صادر شد. مأموران خليفه، همچون رعد وبرق غرّيدند وجهيدند، وچون توده هايابر سياه، بر سرِ خانه امامِ عسكرى خيمه ردند. همه جا را بدقت گشتند، از اين حجره به آن حجره دويدند، واز اين روزن به آن اطاق، واز آن اطاق به اين روزن سر كشيدند، تا مهدى را بيابند، ونزد خليفه بُرده گردن زنند.

درچنين شرايطى، امر غيبتِ امام دوازدهم- براى بقاى سلسله امامتِ حقَّه، وتشكيل حاكميت اسلامى در آخر الزّمان، ومسائل ومصالحى ديگر- پيش آمد. در فصل سوم، درباره غيبت، سخن خواهيم گفت.

فصل دوم: شمايل وسيرت

1- شمايل

محدَّثانِ معتبر، از شيعه واهل سُنَّت، بنابر احاديث بسيار از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) وامام على بن ابيطالب(عليه السلام) وديگر امامان(13)، شمايل واوصاف امام مهدى(عليه السلام) را، در كتابهاى خويش آورده اند:

چهره اش گندمگون. ابروانش هلالى وكشيده. چشمانش سياه ودرشت وجذّاب. شانه اش پهن. دندانهايش برّاق وگشاده. بينيش كشيده وزيبا. پيشانيش بلند وتابنده. استخوان بنديش استوار وصَخْرَه سان. دستان وانگشتانش درشت. گونه هايش كم گوشت واندكى متمايل به زردى- كه از بيدارى شب عارض شده-. بر گونه راستش خالى مشكين. عضلاتش پيچيده ومحكم. موى سرش بر لاله گوش ريخته.(14) اندامش متناسب وزيبا. هيئتش خوش منظر ورباينده. رخساره اش در هاله اى از شرم بزرگوارانه وشكوهمند غرق. قيافه اش از حشمت سرشار. نگاهش دگرگون كننده. خروشَش درياسان، وفريادش همه گير.

2- مقام

محدثان وعالمان اسلام، كمال معنوى، وولايت امام را، در سن كودكى، به سرگذشتِ عيسى مسيح، ويحيى بن زكريا- كه در قرآن كريم آمده است- همانند دانسته اند، وگفته اند: در ميان شانه اش اثرى است، چون اثر نبوت. واو صاحب علم وحكمتِ بسيار است، ودارنده ذخاير پيامبران است.

مهدى، فرزند پيامبر است، واز اولاد بانوى اكرم، حضرت فاطمه زهرا، ونهمين امام است از نسل امام حسين (عليه السلام):

مهدى9 --- حسن عسكرى8  --- علىُّالنَّقى7 --- محمدُ التَّقى6  --- على بنُ موسى الرِّضا5  --- موسى بن جعفر4 ---جعفر بن محمّدِ صادق3  --- محمد بنِ على باقر2 --- على بن الحسين1 ---  حسين بن على.

اين است مهدى، با اين مشخصات، وبا اين ويزگيها، ودهها نشانه علامت ديگر، كه پيش از ظهور مهدى، ومقارنِ ظهور مهدى، وپس از ظهور مهدى، محقَّق مى شود. اينهاست واقعيت اين امر. ومهدى اين امام مُعين ومَنصُوص است. ديگر هر چه بگويند، وهر كس را پيش اندازند، ياوه است، وقبولِ آن حماقت.

مهدى- عليه السَّلام- اكنون غايب است. او خليفه حق، وولى مطلَق است. او خاتم اولياء، ووصى اوصياء، مُنجى نهايى، وقائد جهانى، وانقلابى اكبر، ومصلح اعظم است. چون درآيد، به كعبه تكيه كند، وپرچم پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را در دست گيرد، ودين خدا را زنده سازد، واحكام خدا را، در سراسر گيتى، جارى كند. او با شمشير درآيد، وزمين پر شده از جور وبيداد را، پر از مهربانى وداد گرداند.

يار صفحة:‌


(1) (مُرُوجُ الذَّهَب)،ج4،ص199،چاپ مصر(1377).

(2) تاريخ ابن خَلَّكان(وَفَياتُ الاَعيان)،ج3،ص316،چاپ مصر،مكتبةُ النّهضةِ المصرية.

(3) (الاِتّحاف بِحُبِّ الاَشراف)،ص178،چاپ مصر،به نقل از :(اَلمَهدى المَوعُود المُنتظَر)- تأليف شيخ نجم الدّين جعفر العسكرى،چاپ بيروت،ج1،ص200-201.

(4) (اَليواقيتُ والجَواهر)،ص145،چاپ مصر.

(5) ينابيع المَوَدَّة،ص452،به نقل از(المهدى الموعود...)،ج1،ص212-213.

(6) ينابيع المَوَدَّة،ص452،به نقل از (المهدى الموعود...)،ج1،ص212-213.

(7) اعراف:141.

(8) قصص:7.

(9) (مُنتَخَبُ الاَثَر فى الامامِ الثّانى عَشَر)،ص286- تأليف شيخ لطف الله صافى گلپايگانى،انتشاراتِ صدر،تهران.

(10) (مُنتَخَبُ الاَثَر)،ص355.

(11) مُنتَهَى الآمال،باب سيزدهم، فصل پنجم.

(12) ابو العباس احمد معتمد، پانزدهمين خليفه عباسى، خلافت از 256 هجرى قمرى ، تا 279.

(13) وهمچنين، در مواردى، به استناد به گفته كسانى كه آن امام را ديده اند.

(14) در برخى روايات چنين آمده است:(موى سرش بر دوشش ريخته يسيل شعره على مكتبه)، (المهدى الموعود...)، ج1، ص 281.