و نيز در چند خبر ديگر اشاره به اين مطلب فرمودهاند.
جواب اول آن كه: اين خبر كه سندش ضعيف است و غير آن، خبر واحد است كه جز ضمن و
گمان از آن حاصل نشود و موجب جزم و يقين نباشد؛ پس قابليت ندارد كه معارضه كند با
وجدان قطعى، كه از مجموع قصص و حكايات - كه تعدادى از آنها در باب يازدهم نقل شده -
پيدا مىشود؛ هر چند از هر يك از آنها پيدا نشود؛ بلكه برخى از آن حكايات دارا بود
كرامات و خارق عاداتى را كه ممكن نباشد صدور آنها از غير آن جناب (عليه السلام).
پس چگونه رواست اعراض از آنها به جهت وجود خبر ضعيفى كه ناقل آن كه شيخ طوسى است،
به آن در همان كتاب عمل نكرده؛ پس چه رسد به غير او.
و علماى اعلام - از قديم تا حال - امثال آن حكايت را قبول دارند و در كتب ضبط
فرمودهاند و به آن استدلال كردهاند و از يكديگر گرفتهاند و از هر كس اطمينان به
صدق كلام او را داشتهاند، تصديق كردهاند.
جواب دوم آن كه: شايد مراد از اين خبر، تكذيب كسانى باشد كه مدعى مشاهدهاند با
ادعاى نيابت و رساندن اخبار از جانب آن جناب (عليه السلام) به سوى شيعه؛ چنان كه
سفراى خاص آن حضرت در غيبت صغرى داشتند.
سيد شمس الدين گفت: راست مىگويى؛ آن حضرت اين سخن را فرمود در آن زمان، به سبب
بسيارى از دشمنان، از اهل بيت خود و غير ايشان از فراعنه زمان از خلفاى بنى عباس؛
حتى آن كه شيعيان در آن زمان، يكديگر را منع مىكردند از ذكر كردن احوال آن جناب، و
اكنون زمان طول كشيده و دشمنان از او مايوس گرديدند.
جواب چهارم آن كه: علامه طباطبايى بحر العلوم (رحمة الله عليه) در كتاب رجال خود
در شرح شيخ مفيد، بعد از توقيعات مشهوره، به اين عبارت فرمود كه:
اشكال مىشود در مورد اين توقيعها به سبب وقوع آنها در غيبت كبرى و جهالت آن شخص
كه اين توقيعات را رسانده و دعوى كردن او، مشاهده را بعد از غيبت صغرى.
و ممكن است دفع اين اشكال به اين كه مشاهده كه ممنوع شده، اين است كه مشاهده كند
امام (عليه السلام) را و در حالى كه مشاهده مىكند آن جناب را بداند كه اوست حجت
(عليه السلام)، و براى ما معلوم نشده كه آورنده توقيعها، دعوى اين مطلب را كرده
باشند.
و نيز علامه بحر العلوم در كتاب فوايد خود، در مساله
اجتماع فرموده:
و بسا مىشود كه براى بعضى از علماى ابرار، علم به قول امام
(عليه السلام) بعينه حاصل شود بر وجهى كه منافى نباشد با امتناع رويت امام زمان
(عليه السلام) در مدت غيبت.
پس متمكن نمىشود از تصريح نسبت آن قول به امام (عليه السلام)؛ پس اظهار مىكند آن
قول را به عنوان اجماع، تا جمع كرده باشد ميان اظهار حق و نهى از افشاى مثل اين سر.
و شايد مراد ايشان از اين كلام، وجه آينده باشد.
جواب پنجم آن كه: باز علامه بحر العلوم، در رجال، بعد از كلام سابق فرموده كه:
و گاهى هست كه منع شود امتناع مشاهده در شان خواص - هر چند دلالت دارد بر آن ظاهر
اخبار - به سبب دلالت عقل و دلالت بعضب از آثار.
شايد مراد از آثار، همان حكايات سابقه است كه از جمله آنها است حكايت خمد ايشان.
يا خبرى است كه نقل شده از اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه فرمود:
صاحب الامر ظاهر مىشود و نيست در گردن او از براى احدى بيعتى
و نه عهدى و نه عقدى و نه ذمهاى؛ پنهان مىشود از خلق تا وقت ظهورش.
راوى عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! ديده نمىشود پيش از ظهورش؟
فرمود: بلكه ديده مىشود وقت ولادتش و ظاهر مىشود براهين و دلايل، و مىبيند او
را چشمهاى عارفين به فضل او كه شاكرين كاملين هستند؛ بشارت مىدهند به وجود او به
كسانى كه شك دارند در او.
شيخ طوسى و شيخ صدوق و ابى جعفر، محمد بن جرير طبرى به سندهاى معتبره روايت
كردهاند قصه على بن ابراهيم بن مهزيار را و كيفيت رفتن او را از اهواز به كوفه و
از آنجا به مدينه و از آنجا به مكه و تفحص كردن او، از حال امام عصر (عليه السلام)
و رسيدن او را در حال طواف، خدمت جوانى كه او را برد به همراه خود و در نزديك طايف
در مرغزارى كه رشك بهشت برين بود، به خدمت امام (عليه السلام) رسيد.
و به روايت طبرى، چون به خدمت آن جوانى كه يكى از خواص، بلكه از نزديكان خاص امام
زمان (عليه السلام) بود، رسيد، آن جوان به او گفت: چه مىخواهى
اى ابوالحسن؟!
گفت: امام محجوب از عالم را.
گفت: آن جناب محجوب نيست از شماها، ولكن محجوب كرده آن جناب را از شما بدى
كردارهاى شما....
در اين كلام، اشاره است به اين كه اگر كسى را عمل بدى نباشد و كردار و گفتار خود
را از قذارت معاصى و آنچه منافى سيره اصحاب آن جناب است، پاك و پاكيزه كرده باشد،
براى او حجابى نيست از رسيدن خدمت آن جناب.
و علماى اعلام و مهره اخبار و علم كلام، تصريح فرمودهاند بر امكان رؤيت در غيبت
كبرى.
و سيد مرتضى در تنزيه الانبيا در جواب آن كسى كه گفته:
هر گاه امام غايب باشد به نحوى كه نرسد به خدمت او احدى از خلق، و منتفع نشود به
او، پس چه فرق است ميان وجود او و عدم او؟
فرموده: اول چيزى كه در جواب او مىگوييم، اين كه: ما قطع
نداريم كخ نمىرسد خدمت او احدى، و ملاقات نمىكند او را بشرى، و اين امرى است كه
معلوم نشده، و راهى نيست به سوى يقين كردن به آن....
و نيز در جواب آن كه گفته: هر گاه علت در پنهان شدن امام، خوف
اوست از ظالمين، و تقيه او از معاندين، پس اين علت، زايل است در حق مواليان و
شيعيان او؛ پس واجب است كه ظاهر شود از براى بعضى از اولياى خود، و اين امرى است كه
نمىشود يقين كرد به نبودن آن و امتناع آن؛ هر كسى از حال خود خبر دارد؛ راهى نيست
براى او به سوى فهميدن حال غير خود.
و در كتاب مقنع
(94) كه رساله مختصرى است در غيبت، قريب به اين مضمون را
فرمودهاند.
شيخ طوسى در كتاب غيبت در جواب سوال مذكور مىفرمود:
او آنچه سزاوار است كه جواب داده شود از اين سوالى كه آن را از مخالف نقل كرديم،
اين كه مىگوييم: ما كه عمل نداريم بر پنهان بودن آن جناب از جميع اولياى خود، بلكه
جايز است ظاهر شود از براى اكثر ايشان.
و نمىداند هيچ انسانى مگر حال خود را؛ پس اگر ظاهر شد براى او، پس شباهت او رفع
شده، و اگر ظاهر نشد براى او، پس مىداند كه آن جناب ظاهر نشده براى او، به جهت
امرى كه راجع است به او؛ يعنى براى معانى است كه در اوست؛ هر چند نمىداند آن مانع
را، و به جهت تقصيرى است كه از طرف اوست....
و سيد رضى الدين، على بن طاووس، در چند جا، از كتاب كشف
المحجه به كنايه و تصريح، دعواى اين مقام را - يعنى خدمت امام زمان (عليه
السلام) رسيدن را - كرده؛ در يك جا فرموده: بدان اى فرزند من
محمد! كه غيبت مولاى ما مهدى (عليه السلام) كه متحير نمود مخالف و بعضى از موافقين
را، از جمله دليلهاست بر ثبوت امامت آن جناب و امامت آباء طاهرين او (عليهم
السلام)؛ زيرا كه تو هرگاه واقف شدى بر كتب شيعه و غير شيعه - مثل كتاب
غيبت ابن بابويه و كتاب غيبت نعمانى و مثل كتب
شفا و جلا و مثل كتاب حافظ ابى نعيم در اخبار مهدى و صفات او و حقيقت بيرون
آمدن او و ثبوت او، و كتابهايى كه اشاره كردم به آنه در كتاب
طرايف - مىبايد آنها يا بيشتر آنها را كه متضمن است اين مطلب را كه او غايب
خواهد شد غيبت طولانى؛ تا اين كه بر مىگردد از امامت او بعضى از كسانى كه قابل
بودند به آن؛ پس اگر غيبت نكند اين غيبت را، طعنى خواهد بود در امامت پدران آن جناب
و خودش.
پس غيبت، حجت شد براى ايشان و براى آن حضرت بر مخالفين او، در اثبات امامتش و صحت
غيبتش؛ با آن كه آن جناب (عليه السلام) حاضر است با خداى تعالى بر نحو يقين، و جز
اين نيست كه غايب شده از آن كه ملاقات نكرده او را از خلق، به جهت عدم متابعت از آن
حضرت، و عدم متابعت پروردگار عالميان.
و در جاى ديگر فرموده است كه: اگر ادراك كردم موافقت توفيق تو
را از براى كشف نمودن اسرار براى تو، مىشناسانم تو را از خبر مهدى (عليه السلام)
چيزى را كه مشتبه نشود، و مستغنى شوى به اين، از دليلهاى عقليه و از روايات.
به درستى كه آن جناب (عليه السلام) زنده و موجود است بر نحو تحقيق، معذور است از
كشف امر خود، تا آن كه اذن دهد او را تدبير خداوند رحيم شفيق؛ چنان كه جارى شده بود
بر اين، عادت بسيارى از انبياء و اوصيا؛ پس بدان اين را به نحو يقين، و بگردان اين
را عقيده و دين خود؛ به درستى كه پدر تو، شناخته آن جناب را واضح و روشنتر از
شناختن نور خورشيد آسمان.
و راه باز است به سوى امام، براى كسى كه خداوند - جل جلاله - عنايت خود را به او
اراده نموده.
شيخ محقق جليل، شيخ اسدالله شوشترى كاظمينى، در كتاب كشف
القناع در ضمن اقسام اجماع، غير از اجماع مصطلح و معروف، مىفرمايد:
سوم از آنها اين كه حاصل شود براى يكى از سفراى امام غايب (عليه السلام) علم به قول
امام، به جهت نقل كردن مثل او براى او در نهانى، يا به سبب توقيع و مكاتبه، يا به
شنيدن از خود آن جناب، شفاها بروجهى كه منافى نباشد با امتناع رويت در زمان غيبت،
يا حاصل شود آن علم از براى بعضى از حاملان اسرار ايشان و ممكن نباشد او را تصريح
كردن بر آنچه او بر آن مطلع شده است.
جواب ششم آن كه: آنچه مخفى و مستور است بر انام، مكان و مستقر آن جناب (عليه
السلام) است؛ پس راهى نيست به سوى آن از براى احدى و نمىرسد به آنجا بشرى، و
نمىداند آن را كسى حتى خاصان و مواليان و فرزندان آن جناب.
پس منافات ندارد ملاقات و مشاهده آن جناب در اماكن و مقامات - كه ذكر شد پارهاى
از آنها - و ظهور آن حضرت در نزد مضطر مستغيث ملتجى شده به آن جناب، كه اجابت
ملهوف، و اغاثه مضطر، يكى از مناصب آن جناب است.
و مويد اين احتمال، خبرى است كه روايت شده در كافى از
اسحاق بن عمار كه گفت: فرمود ابو عبدالله (عليه السلام) كه: از
براى قائم (عليه السلام) دو غيبت است؛ يكى از آنها كوتاه است... و ديگرى طولانى، كه
در دومى نمىداند مكان آن جناب را مگر خواص از مواليانش.
و شيخ نعمانى از اسحاق بن عمار روايت كرده كه گفت: شنيدم كه ابو عبدالله، جعفر بن
محمد (عليهما السلام) مىفرمايد: از براى قائم (عليه السلام)
دو غيبت است؛ يكى از آنها طولانى است و ديگرى كوتاه است؛ در يكى از عالم است به
مكان او در آن غيبت، خاصه از شيعيان او، و در ديگرى عالم نيست به مكان او خاصه
مواليان او در دين او.
مخفى نماند كه اين خبر اسحاق، همان خبر اسحاق مروى در كافى
است، و در بعضى نسخ چنان است كه ذكر كرديم، و در بعضى، مطابق نسخه
كافى است، و به هر دو نسخه خبر، جوابى است از اصل مقصود؛ چه بنابر خبر
كافى دلالت دارد بر آن كه خاصان از مواليانش در غيبت كبرى، عالمند به مستقر
و مكان آن جناب، پس مويد جواب پنجم باشد، و بنا بر بعض نسخ نعمانى، مراد آن خواهد
بود كه خاصان، در آن وقت، عالم نيستند به محل اقامه آن حضرت؛ پس نفى نمىكند مشاهده
و رؤيت را در اماكن ديگر؛ و الله تعالى هو العالم.