خاطره آن شب

سيد جمال الدين حجازى

- ۳ -


غيبت کوتاه

در سال 260 بعد از هجرت که امام حسن عسکرى عليه السلام به شهادت رسيدند، پس از آنکه حضرت مهدى ارواحنا فداه بر خلاف انتظار مردم واطرافيان حکومت، پيشاپيش جمعيت، حاضر شدند وبر پيکر پاک پدر، نماز خواندند، ماموران جلاد معتمد زمامدار ستمگر زمان، ريختند تا امام عصر عليه السلام را دستگير نموده وبکشند. اما آن حضرت به فرمان خداوند جهان، از ديده ها پنهان شدند وهيچ کس نتوانست حضرتش را ببيند يا بشناسد.

از لحظه ى که امام عليه السلام نهان گرديدند، تا روز درگذشت آخرين سفيرشان، يعنى تمام مدتى را که نمايندگان ويژه آن حضرت در بين مردم بودند، زمان غيبت کوتاه نامند. زيرا گر چه در اين دوران، حضرت مهدى عليه السلام مخفيانه زندگى مى کردند، اما پيوسته، سفيران ونمايندگان مخصوص آن حضرت، ميان مردم بودند. شيعيان، آنها را مى شناختند ومى توانستند مشکلات وسوالهى خود را به وسيله آنان، به امام برسانند وجواب بگيرند. چهار سفير حضرت حجت عليه السلام را نواب اربعه گويند. جايگاه زندگى آنها بغداد بود. وهمان جا هم از دنيا رفتند. امروز نيز مزارشان در بغداد، معروف وزيارتگاه شيعيان است.

آرزوى ديدار

شش روز قبل از مرگ آخرين نماينده ويژه امام زمان عليه السلام، نامه ى از طرف آن حضرت به دستش رسيد که بيانگر حقايق مهمى بود. خلاصه مطالب آن نامه به على بن محمد سمرى چنين است:

1- حادثه مرگ على بن محمد سمرى به فاصله شش روز.

2- پايان نيابت مخصوص، يعنى ديگر کسى به عنوان نماينده خاص ان حضرت تعيين نخواهد شد.

3- پايان مدت غيبت کوتاه وآغاز دوران غيبت دوم.

4- طولانى شدن ايام غيبت دوم.

5- ظهور حضرت، فقط به اجازه خداوند است.

6- قيام جهانى امام زمان عليه السلام پس از طول غيبت محقق مى شود، وقتى که قلبها را قساوت گرفته، ظلم وستم همه جا را پر کرده وبيدادگرى وجنايت، سراسر جهان را پوشانده است.

7- در آينده، نائبان دروغين پيدا شوند وجمعى ادعى مشاهده نمايند تا باعث انحراف شيعه شوند.

8- آگاه باشيد که هر کس پيش از خروج سفيانى وندى آسمانى، ادعى مشاهده کند، دروغگو است.

شش روز از اعلام اين نامه گذشت. آخرين نايب ويژه حضرت از دنيا رفت. ايام غيبت کوتاه پايان يافت. باب نيابت خاصه بسته شد. دوران غيبت بزرگ، يعنى پنهان زيستى طولانى حضرت مهدى عليه السلام آغاز گرديد، تا روزى که به فرمان خداوند، ظهور کند وبا قيام مقدس خويش، جهان را سرشار از عدالت سازد. در صفحه 251 کتاب منتخب الاثر آمده: امام چهارم، حضرت زين العابدين عليه السلام از جد بزرگوارشان امير مومنان، سلام الله عليه نقل نمودند که: برى حضرت قائم، از ما اهل بيت، دو غيبت است که يکى از ديگرى طولانى تر باشد وبه درازا کشد، پس هيچ کس بر اعتقاد به امامت او ثابت قدم واستوار نمى ماند مگر شخصى که يقينش نيرومند ومعرفت وشناختش، صحيح باشد.

ديدار با امام

آيا در زمان غيبت طولانى حضرت مهدى عليه السلام، هيچ کس او را نمى بيند وديدار با آن حضرت، به کلى محال وممنوع است؟ خير. تشرف به حضور امام زمان عليه السلام، نه تنها غير ممکن نيست، بلکه بسيارى از دوستداران وشيفتگان آن حضرت، به خدمتش رسيده اند واز ديدار آن ماه روى عزيز، آن محبوب مهربان، آن چهره ملکوتى وبا عظمت، فيضها برده اند وبهره ها گرفته اند.

اما اينکه فرموده اند: در ايام غيبت طولانى، هر کس ادعا کند حضرت مهدى عليه السلام را ديده وبا آن حضرت ملاقات وارتباط دارد، دروغ گفته است، به اين معنى است که هر کس خود را نماينده مخصوص امام زمان عليه السلام معرفى نمايد. وادعا کند به عنوان يک واسطه ورابط، با آن حضرت ملاقات دارد وهر وقت بخواهد مى تواند خواسته هى مردم را به مولى برساند وجواب بگيرد، دروغ گفته وهرگز نبايد مردم، گفتار نادرست چنين افراد فرصت طلب وفريبکارى را باور کنند. زيرا با سپرى شدن مدت غيبت کوتاه وپس از مرگ آخرين نايب مخصوص امام زمان عليه السلام، ارتباط حضرت با مردم به وسيله نمايندگان ويژه قطع گرديده وايام غيبت طولانى ولى عصر عليه السلام شروع شده است. در اين دوران، هيچ کس نماينده خاص آن حضرت نيست وملاقات با امام به عنوان نيابت مخصوص، امکان پذير نمى باشد. اما بسيار بوده وهستند دوستان حضرت مهدى عليه السلام که شيفته اويند. هميشه به ياد او هستند. در هجران او اشک مى ريزند. برى قيام او دعا مى کنند. جز به او اميدى ندارند. فقط ظهور او را از خدا مى خواهند. آرى، اين دوستان دلباخته، ممکن است مورد لطف آن حضرت قرار گيرند وگاه گاهى به ديدار چهره پر نورش نائل گردند. به به، چه چهره تابناکى، چه تبسم شيرين ودلنوازى، چه چشمان پر فروغى، چه نگاه دلنشين وجذابى، مگر مى شود وصف کرد؟ مگر مى توان با قلم نوشت؟! مگر بر روى کاغذ ترسيم مى شود؟! عقده گلو را مى گيرد. اشک مى بارد. دست مى لرزد. قلم مى ماند. آيا نگاه ملکوتى وتبسم زيبى او که کوهها را مى لرزاند، با قلب آدمى چه مى کند؟ قلب يک عاشق، دل يک دلباخته، روح يک شيفته دورى کشيده، روان يک انسان محبوب گم کرده سرگردان وبه انتظار نشسته. آيا مى توان حالت چنين منتظر دلباخته را تصور کرد؟ آيا شما مى توانيد حال شخص تشنه ى را که از عطش بى تاب شده، تصور کنيد؟ با لفظ وخط، نوشته وسخن، خواندن وگفتن، تشنگى را نمى توان وجدان کرد. الان با خود تصميم بگيريد يک شبانه روز آب نخوريد. وقتى تشنه شديد، درجه ضعيف عطش را وجدان مى کنيد ومى يابيد. باز هم آب نخوريد، تشنگى بيشتر مى شود. لبها خشک مى شود. زبان در دهان به سختى مى گردد. باز هم آب نياشاميد. عطش بيشتر مى شود. جگر مى سوزد. انسان بى تاب مى شود. در آن بى تابى وتشنگى، چقدر شيفته يک ليوان آب هستيد؟ چه جور در پى آب مى گرديد؟ هر جا باشيد آب طلب مى کنيد. به هر کس برسيد، از آب مى پرسيد. هر ليون خالى يا ظرف پر مايعى را پيدا کنيد، به خيال جرعه ى آب بر مى داريد. اينک اگر از خانه وشهر وروستا هم دور باشيد وبا اين تشنگى چند روزه، در يک بيابان داغ، در يک کوير خشک، سرگردان باشيد، چه حالى داريد؟ چه جور دنبال آب مى گرديد؟ گاهى به آسمان نگاه مى کنيد تا شايد ابرى پيدا شود، بارانى ببارد وقطره ى آب به لبهى شما بچگاند. گاهى به زمين خيره مى شويد تا شايد بين دو قطعه سنگ، آب باران مانده ى پيدا کنيد وبه جگر سوخته خود برسانيد. اگر شما بعد از چنى تشنگى طولانى، به يک ليون آب برسيد، چه وضعى داريد؟ روزهى بلند تابستان که روزه مى گيريد، وقتى هنگام افطار، آب مى بينيد چگونه بى طاقت به سويش مى شتابيد؟ حال اگر در يک بيابان داغ وسوزان، در يک کوير خشک وتنها، انسانى تشنه وبى تاب، به چشمه آب سردى برسد، چگونه به طرف آب مى دود؟ آيا آشاميدن آب گوارى آن چشمه زلال، برى او چه لذتى دارد؟ برى ديدار آن امام غائوب هم بايد تشنه شد. تشنه ديدار، تشنه زيارت آن محبوب مهربان، بايد به دنبال چشمه گشت، آن چشمه حيات، آن چشمه زندگى ولطف الهى، که ديدار روى او، قلب را زنده مى کند. نگاه چشمان پر فروغ او، دل را شاداب مى سازد وانسان را جان مى بخشد، اميد مى دهد، روح مى دمد. (ديدار يار غائب، دانى چه سود دارد؟ - چون ابر در بيابان بر تشنه ى ببارد) خوش به حال کسانى که او را ديده اند. خوش به حال اسماعيل هرقلى که برى شفى زخم پايش، به ديدار آن حضرت نائل شد. خوش به حال علامه بحر العلوم که حضرت به خانه اش آمدند واز چشمه حيات بخش محضر مولى، جان گرفت. خوش به حال على بن مهزيار که از زيارت آن محبوب بهره مند شد. خوش به حال همه کسانى که طبق دستورات آن حضرت زندگى کردند، او را از خود خشنود ساختند وبه ديدار روى پر فروغش رسيدند.

شما هم اگر به ياد حضرت مهدى عليه السلام باشيد، اگر وظايف فردى واجتماعى خود را انجام دهيد، اگر گناهان وزشتکاريها را از خود دور کنيد، اگر برى زيارت او تشنه شويد، اگر برى قيام جهانى اش دعا کنيد، اگر هر روز بر او سلام ودرود بفرستيد، اگر قلبى پر از محبت، دلى سرشار از عشق، وروحى پر از علاقه به آن حضرت پيدا کنيد، اگر ديدار او را با تمام وجود بخواهيد واز صميم قلب طلب کنيد، مورد لطف حضرتش قرار مى گيريد وشايد به نعمت ديدارش هم برسيد.

هميشه در حضور امام زمان هستيم

از همه مهمتر آن است که هميشه خود را در حضور امام زمان عليه السلام بدانيم. ايمان خود را به وجود آن حضرت بيشتر سازيم. بدانيم که گرچه آن حضرت غائب است، اما ما را مى بيند. از تمام افکارمان با خبر است. رازهى دل ما را مى داند. ودر همه لحظات زندگى، در محضر آن حضرت هستيم. اگر به اين مطلب وجه داشته باشيم، هرگز به کارهى زشت دست نمى زنيم. دروغ نمى گوييم. ديگران را آزار نمى دهيم. گناه نمى کنيم. به امام زمان عليه السلام دل مى بنديم. به او سلام مى فرستيم. برى قيام او دعا مى کنيم. وهمين سبب مى شود که کم کم، به سوى پاکى وپرهيزکارى برويم ومورد لطف وتوجه حضرت ولى عصر عليه السلام واقع شويم.

نايبان عام

آيا در زمان غيبت طولانى هيچ سرپرست ورهبرى برى مردم نيست؟ آيا ولى عصر عليه السلام نماينده ى در بين مردم ندارند؟ قطعا چرا. زيرا وقتى دوران غيبت کوتاه تمام شد وحضرت شخص معينى را به عنوان نايب خاص خويش معرفى نکردند، دستور دادند در زمان غيبت طولانى، از مراجع تقليد وفقهى عادل اطاعت کنيد که آنها راهنمايان شما هستند. در دوران غيبت کوتاه شخص معين وخاصى به وسيله خود آن حضرت انتخاب مى شد ويک يک نواب اربه را امام زمان عليه السلام به مم نيابت مخصوص نصب کرده وبه مردم معرفى نمودند.اما از هنگامى که غيبت دوم آغاز شد، شخص معينى را به عنوان نماينده انتخاب نفرمودند، بلکه با يک فرمان عمومى، نشانه هى نايبان خويش را اعلام نمودند ونيابت آنها را بطور عمومى وکلى امضا کردند. دانشمند بزرگوار شيعه، مرحوم صدوق در صفحه 484 کتاب ارزشمند کمال الدين نامه ى را از حضرت ولى عصر عليه السلام که در پاسخ سوالات اسحاق بن يعقوب صادر فرمودند، نقل کرده ودر ضمن آن، چنين آمده که امام زمان عليه السلام به اسحاق بن يعقوب فرمودند: در حادثه ها ورويدادهايى که واقع شده به کسانى که احاديث وگفتار ما را نقل مى کنند، رجوع نماييد، زيرا آنها حجت من بر شما هستند ومن حجت خداوند بر آنها هستم. ششمين امام شيعيان حضرت صادق عليه السلام فرمودند: هر يک از فقها ودانشمندان شيعه که دارى چهار نشانه باشد، بايد مردم عوام از او تقليد نموده ودستورات واحکامش را اجرا کنند:

1- خود را - از گناهان وزشتيها - مصون دارد.

2- از دين خود محافظت کند.

3- با هوسها وخواسته هى ناروان خويش، مبارزه ومخالفت نمايد.

4- فرمانبردار دستورات مولايش باشد ودقيق از فرمان امام زمانش اطاعت کند. کسانى که بيان کننده گفتار پيغمبر وامامان عليهم السلام باشند وفقيه وآگاه به قوانين دين بوده، اين چهار نشانه را داشته باشند، نمايندگان عمومى حضرت مهدى عليه السلام هستند، که آنان را نواب عامه نامند، يعنى در عصر غيبت طولانى، مردم عامى بايد به آنها مراجعه کنند، احکام ووظايف زندگى خود را از ايشان بگيرند ودستوراتشان را اطاعت نمايند.

راز پنهان زيستي

نهان زيستى حضرت مهدى عليه السلام، دارى اسرار فراوان وسرشار از مصالحى است که اگر بشر، در اثر جهل وبى خبرى، نتواند به همه آنها پى ببرد، نبايد به انکار بنشيند، زيرا قطرات کوچک دانش انسان، در برابر اقيانوس بى کران جهل ونادانيش، بس اندک است. اما يکى از مهمترين علل پنهان زيستى آن حضرت، ناشايستگى وعدم لياقت مردم است. امام زمان عليه السلام بايد زنده بماند تا آرمان الهى يعنى حکومت عدل اسلامى را در جهان تحقق بخشد، پس بايد پنهان گردد تا از سوء قصدهى جباران در امان باشد. زيرا ستمگران يکپارچه برى کشتن او بسيج شدند وتمام نيروهى شيطانى خود را در راه شناسايى وقتل آن حضرت بکار گرفتند. بنابر اين، علت اساسى غيبت حضرت حجت عليه السلام، عدم اطاعت مردم از آن بزرگوار است. بديهى است که اگر تمام امت، از ولى خدا، فرمانبردارى وحمايت کنند، او هم زمام امور جامعه را بدست گرفته، رهبرى خلق را عهده دار مى گردد. اما اگر جاه طلبان ودنيا پرستان، به جى اطاعت از حجت خدا، به مخالفت با او برخاستند، وى نيز به جى اداره اجتماع وتصدى شوون کشور، منزوى مى شود وبه اعمال وعبادتهى خود مشغول مى گردد. چنانکه وقتى مردم، بعد از رحلت پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم، بجى حمايت وپيروى از نخستين جانشين بحق ووصى بزرگوارش حضرت على عليه السلام، آن امام مظلوم را تنها گذاشتند، حقش را ربودند، همسر پاکدامنش را که درخت رسول خدا ودارى مقام عصمت بود، آرزند وکشتند، در نتيجه، امير مومنان عليه السلام نيز خانه نشين شد، وبه عبادت وکارهايى از قبيل پرورش نخلستانها وتربيت درختان پرداخت. نهان زيستى امام زمان عليه السلام نيز بر همان معيار وبه همان جهت است که جد مظلومش على عليه السلام را منزوى ساخت. همان ادامه حکومت ظالمان، که حضرت حسين عليه السلام را به شهادت رساند، هفتمين پيشوى معصوم شيعه، امام کاظم عليه السلام را در اعماق زندانها، به زير شکنجه کشاند، وفرزند عى مقامش حضرت رضا عليه السلام را، با زهرى کشنده، مسموم ساخت، باعث شد که حضرت بقيه الله ارواحنا فداه نيز غايب شود تا جانش از شر دژخيمان حکومتهى بيدادگر، در امان باشد.

فايده امام در دوران غيبت

ممکن است بعضى گمان کنند در دوران غيبت، که هيچ کس حضرت ولى عصر عليه السلام را نمى بيند وصدايش را نمى شنود، وجود آن حضرت برى مردم فايده ى ندارد. در حالى که چنين پندارى، يک اشتباه بزرگ وناشى از جهل ونادانى است. درست است که حضرت مهدى عليه السلام به فرمان خداوند جهان از ديده ها پنهان شده وبرى آنکه طاغوتيان وستمگران، وجود مقدس آن نجات بخش جهان را از بين نبرند، زندگى مخفيانه ى را آغاز نمود، اما همين وجود پنهان از مردم، اثر حياتى ونقش مهمى در زندگى انسانها وتمام جهان هستى دارد. شما حتما روزهى ابرى زمستان را ديده ايد. آيا در روزهى ابرى که خورشيد پشت ابرها قرار مى گيرد وديده نمى شود، مى توان گفت: آفتاب هيچ فايده ى برى مردم ندارد؟ آيا مى شود گفت: روزهى ابرى زمستان، با شبهى تاريک هيچ فرقى ندارند؟ قطعا نه. ما مى دانيم که همان روزهى ابرى هم، به خاطر وجود خورشيد روشن است، گر چه ابرها آسمان را پوشانده اند وچهره پر نور خورشيد را از چشمهى ما بنهان ساخته اند، ولى گرمى آفتاب، از پشت همان ابرها به ما مى رسد، نورش به همه جا مى تابد وجهان را روشن مى کند. در ايام غيبت هم، گر چه خورشيد درخشنده وجود مقدس حضرت مهدى عليه السلام در پشت ابرهى غيبت قرار گرفته وديده نمى شود، اما نور لطف ومحبتش، همه جا مى تابد وتمام جهان هستى را دوام مى بخشد. اگر او نبود، جهان باقى نمى ماند. اگر او نبود، ديگر زمين به دور خورشيد نمى چرخيد. تمام عالم را خداوند به خاطر وجود آن حضر آفريده است، وبه خاطر او است که انسانها زنده اند وجهان آفرينش بر پا است. اگر وجود مقدس امام زمان عليه السلام حتى در پشت پرده غيبت هم نباشد، خورشيد تاريک مى گردد. ماه مى ميرد. ابر نمى بارد. درياها خشک مى شود. انسانها نابود مى گردند. زمين متلاشى مى شود، وخلاصه تمام آفريده ها ومخلوقات، از بين مى روند. اگر ما زنده ايم وحرکت داريم، اگر زمين وماه وخورشيد باقى هستند، همه به خاطر وجود حضرت ولى عصر عليه السلام است. در همان نامه ى که از ناحيه مقدسه حضرت، به اسحاق بن يعقوب نقل شد، امام زمان عليه السلام درباره اثر وجود مبارکشان در دوران نهان زيستى خود، فرمودند: واما وجه الانتفاع بى فى غيبتى فکالانتفاع بالشمس اذا غيبتها عن الابصار السحاب. يعني: استفاده کردن وبهره مند گرديدن - خلق - به سبب وجود من، در زمان غيبت وزندگى پنهانى ام، بسان سود جستن ونفع بردن به وسيله خورشيد است، وقتى که ابرها، آن را از ديده ها نهان ساخته اند. در دعى عديله نيز آمده است: بيمنه رزق الورى وبوجوده ثبتت الارض والسماء. يعني: به برکت آن حضرت، به مخلوقات روزى رسد، وبه خاطر وجود آن بزرگوار، زمين وآسمان، استوار گردد. بنابر اين تمام جهان، مثل يک بدن است که قلب طپنده آن، وجود امام زمان عليه السلام است، اگر قلب نباشد، تمام بدن مى ميرد ومتلاشى مى شود. اگر حضرت مهدى عليه السلام نباشد، همه عالم نابود مى گردد. هر عضوى که ارتباطش با قلب بيشتر باشد، شاد ابتر است. هر عضوى از اعضاء بدن که پيوندش با قلب قطع شود وخون به آن نرسد، فاسد گشته ومى ميرد. هر انسانى هم که به ياد امام زمان عليه السلام باشد، او را دوست بدارد ودستوراتش را اطاعت کند، خوشبخت وسعادتمند است. هر کسى هم که ارتباط با حضرت ولى عصر عليه السلام نداشته باشد، او را نشناسد، فرمانش را نشنود، برى ظهور آن حضرت دعا نکند وبه ياد او نباشد، مثل يک عضو فاسد ومرده است که هرگز به سعادت وفضيلت نخواهد رسيد.

شيوه دلباختگان

ساعت 8 بعد از ظهر، با يکى از بستگان، در نقطه معينى از خيابان وعده داشتم تا همراه او، به ديدار يکى از اساتيد بروم. سر ساعت مقرر، در محل حاضر شدم، اما او نيامده بود. پنج دقيقه گذشت، خبرى نشد. يک ربع ساعت سپرى شد، باز هم نيامد. نگران شدم. منتظر بودم. گاهى قدم مى زدم، گاهى در پياده رو مى ايستادم: گاهى کنار جدول خيابان مى رفتم وگردن مى کشيدم وتا آخرين نقطه خيابان چشم مى انداختم، شايد پيدا شود، الان برسد، به صفحه ساعت نگاه مى کردم، چه مى توان کرد؟ راستى انتظار با روح آدمى چه مى کند؟!

نزديک نيمه شب بود که او را برى جراحى، به اطاق عمل بردند. من ويکى ديگر از بستگان، پشت در اطاق عمل، به انتظار ايستاديم. هر چه بيشتر مى گذشت، انتظار واضطراب ما شديدتر مى شد، لحظه شمارى مى کرديم، به در اطاق عمل چشم دوخته بوديم، هر آن منتظر بوديم که در گشوده شود وبيمار را از اطاق جراحى، بيرون آورند. نه ميل به غذا بود ونه توان استراحت وخواب، وجود ما سراسر انتظار بود واضطراب، انتظار بود واميد، انتظار بود وانتظار.

شايد برى شما هم نظير اين حوادث، اتفاق افتاده باشد. مى توانيد برى چند دقيقه، آن حالت انتظار شديد را به ياد آوريد. مى توانيد حال دهها منتظر را در ذهن خود ترسيم کنيد. حالت شخصى که عزيزى در سفر دارد، ساعت فرود هواپيما رسيده، اما هنوز خبرى نشده، او در سالن فرودگاه، به انتظار ايستاده ولحظه شمارى مى کند. حالت پدر ومادرى که چند ساعت از تعطيل مدارس گذشته، اما هنوز عزيزشان به خانه برنگشته وآنها چشم به راه دوخته اند. حالت غريقى که در ميان دريا افتاده، به انتظار رسيدن يک قايق نجات، دست وپا مى زند وبرى ادامه حيات، به هر طرف مى نگرد وبا اميدمندى، منتظرى يک نجات بخش است. يکى منتظر، در زمان غيبت حضرت مهدى عليه السلام، نيز چنان حالى دارد. لحظه شمارى مى کند. به هر سو مى نگرد تا شايد نشانى از يار بيابد. هرگز به وضع موجود راضى نيست ودل نمى بندد. مى داند که عدل جهانى، جز به دست حضرت بقيه الله ارواحنا فداه تحقق نمى پذيرد، وهيچ يک از مکاتب بشرى، توان انجام آن وعده الهى را که ويژه ظهور امام عصر عليه السلام است، ندارند.

درباره ارزش انتظار ظهور دولت بحق پايدار مهدوى، ومقام وفضيلت شخص منتظر، اخبار فراوانى از اهل بيت عصمت وطهارت عليهم السلام رسيده است. در صفحه 644 کتاب کمال الدين از رسول اکرم صلى الله عليه وآله وسلم نقل شده که فرمودند: افضل اعمال امتى انتظار الفرج من الله عز وجل: بهترين رفتار امت من، انتظار گشايش از جانب خداوند است. در جلد 52 کتاب بحار الانوار صفحه 126، از حضرت صادق عليه السلام روايت شده که فرمودند: هر يک از شما که در انتظار ظهور باشد واز دنيا برود، همچون کسى است که همراه قائم عليه السلام در خيمه آن حضرت باشد. آن گاه مکثى کرده وفرمودند: نه، بلکه مانند کسى است که در رکاب آن حضرت، شمشير بزند، سپس فرمودند: نه، به خدا سوگند، به سان کسى است که در خدمت رسول خدا، به شهادت رسيده باشد. در صفحه 287 کتاب کمال الدين از پيامبر عالى قدر اسلام نقل شده که فرمودند: افضل العباده انتظار الفرج: بالاترين وبرترين عبادتها، انتظار گشايش - به ظهور دولت حقه آل محمد - است.

در صفحه 200 کتاب غيبت نعمانى حديثى از امام ششم عليه السلام است که ابو بصير گويد: روزى حضرت صادق عليه السلام فرمودند: آيا به شما اطلاع دهم از چيزى که خداوند هيچ عملى را نمى پذيرد مگر به خاطر آن؟ گفتم: آري. فرمودند: گواهى به اينکه معبد بحقى غير از خدى يکتا نيست. وحضرت محمد صلى الله عليه وآله وسلم بنده وفرستاده او است. واقرار به آنچه خدا فرمان داده، وولايت ومحبت ما خاندان، وبيزارى از دشمنان ما وتسليم در پيشگاه آنان، - يعنى خدا وپيامبر وامامان عليهم السلام - وپرهيزکارى وکوشش وآرامش وانتظار قائم عليه السلام. سپس فرمودند: برى ما، دولت وحکومتى است که هر زمان خدا اراده کند، فرارساند. آن گاه افزودند: هر که دوست دارد از ياران حضرت قائم عليه السلام باشد، بايد در انتظار به سر برد وبر اساس تقوى واخلاق پسنديده رفتار کند. او منتظر است که اگر با اين حال، از دنيا برود وقيام حضرت قائم، بعد از وفات او باشد، پاداش ياران آن حضرت را خواهد داشت که در زمان ظهور به خدمتش رسند. پس بکوشيد وانتظار کشيد. گوارا باد بر شما ى گروه در رحمت واقع شده.

ويژگيهى منتظر

کسى که در انتظار ديدار حضرت بقيه الله ارواحنا فداه به سر مى برد ومنتظر قيام جهانى آن بزرگوار است، نشانه هايى دارد. چنين نيست که هر مسلمانى، در رديف منتظران واقعى حضرت مهدى عليه السلام باشد يا هر که نام مقدس مولا را بر زبان راند، در حقيقت نيز، از ياران حضرتش محسوب گردد. (نه گرفتار بود، هر که فغانى دارد - ناله مرغ گرفتار، نشانى دارد) شيعه ى که دارى روح انتظار است، ويژگيهايى دارد که او را از نظر ظاهرى وباطنى ودر شوون مادى ومعنوى، ممتاز مى سازد. او به يقين مى داند عدل جهانى، جز به دست امام عصر عليه السلام تحقق نيابد، وهيچ کدام از حکومت هى بشرى ومدعيان اصلاح وعدالت گسترى، از عهده انجام آن بر نمى آيند. بديهى است که هر قومى، برى رسيدن به مقام وقدرت، هزاران وعده مى دهند ومردم را با نويدهى عدالت خواهى وعدل پرورى، به حمايت از خويش وا مى دارند. اما وقتى به رياست وثروت رسيدند، راه طغيان وستم مى پويند وبه دنيا پرستى، خوشگذرانى، تجمل گرايى، جاه طلبى وخود محورى دچار مى شوند. يک مثل معروف مى گويد: قدرت، انسان را فاسد مى کند، اما قدرت مطلقه، انسان را مطلقا فاسد مى سازد. انسانهى تزکيه نشده، با رسيدن به پول ومقام، راه تقوى وعدالت را گم مى کنند، وچه بسا مردمان پاک دلى که در جوى ناسالم وفضايى فاسد قرار گرفته، چنان مقهور اوضاع وشرايط مى گردند که از اجرى عدل وانصاف، عاجز مى شوند. عدالت جهانى، کارى بس عظيم ودشوار است که جز با قدرت انسانى آسمانى که برگزيده الهى ودارى علم وعصمت وهمه کمالات معنوى باشد، به ثمر نخواهد رسيد. فقيه بزرگوار شيعه مرحوم شيخ مفيد در صفحه 706 کتاب ارشاد ومرحوم طبرسى در صفحه 462 کتاب اعلام الورى ضمن حديثى نقل مى کنند که فرمود: ان دولتنا آخر الدول ولم يبق اهل بيت لهم دوله الا ملکوا قبلنا، لئلا يقولوا اذا راوا سيرتنا: لو ملکنا سرنا مثل سيره هولاء، وهو قول الله عز وجل والعاقبه للمتقين: دولت وحکومت ما، آخرين دولتها است. وهيچ خاندانى که داعيه حکومت دارند، باقى نمانند جز آن که قبل از ظهور دولت ما، به قدرت رسند، تا زمانى که برنامه وشيوه سلطنت ما را مى بينند، نگويند: اگر ما هم به قدرت رسيده بوديم، به روش اين دودمان رفتار مى کرديم. واين است معنى سخن الهى که مى فرمايد: فرجام کار، از آن تقوى پيشگان است. در صفحه 123 کتاب تاريخ ما بعد الظهور روايتى از کتاب غيبت نعمانى نقل شده که امام صادق عليه السلام فرمودند: ما يکون هذا الامر حتى لا يبقى صنف من الناس الا وقد ولوا من الناس، حتى لا يقول قائل: انا لو ولينا لعدلنا، ثم يقوم القائم بالحق والعدل: ظهور حضرت مهدى عليه السلام فرا نمى رسد تا آن که هيچ گروه از مدعيان اصلاح وحکومت باقى نمانند مگر بر مردم حکمرانى کنند، تا ديگر هيچ کس نگويد: اگر ما هم فرمانروايى مى کرديم، به حق وعدالت رفتار مى نموديم، سپس حضرت قائم عليه السلام به عدل وداد، قيام خواهد کرد. دومين ويژگى يک منتظر حقيقى اين است که نسبت به وجود مقدس امام عصر عليه السلام وظهور آن حضرت، ايمانى محکم واعتقادى استوار دارد وپيوسته قيامش را انتظار مى کشد. او چنان که در روز روشن، وجود تابناک خورشيد را باور دارد، به وجود نورانى حضرت حجت ارواحنا فداه يقين دارد ودر ايمان به آن حضرت، هرگز دچار ترديد وتزلزل نگردد. در جلد اول کتاب اصول کافى صفحه 338 نقل شده که مفضل بن عمر گويد: خدمت امام صادق عليه السلام مشرف شدم. جمعى نيز در خانه آن حضرت شرفياب محضرش بودند. من گمان بردم روى سخنش، با آنان است، امام فرمودند:

به خدا سوگند، قطعا صاحب الامر، از بين شما غايب گردد وچنان گمنام شود که (وجودش مورد انکار قرار گرفته ودرباره اش) گفته شود: از دنيا رفت، نابود گشت، در کدام دره افتاد. آن گاه شما (در اثر فتنه ها، دچار تزلزل واضطراب شده) سرنگون گرديد، بسان کشتى طوفان زده ى که گرفتار امواج خروشان دريا شده، واژگون گردد. هيچ کس (از آن فتنه ها وشکست ها) نجات نيابد مگر کسى که خدا از او پيمان گرفته، ايمان را در دلش نوشته واو را به وسيله روح (منسوب به) خود تاييد وتقويت کرده باشد. بطور مسلم، دوازده پرچم اشتباه برانگيز، افراشته شوند که هيچ کدام از ديگرى شناخته نگردد (يعنى حق از باطل مشخص نشود). هنگامى که سخن امام به اينجا رسيد، اشک در ديدگانم حلقه زد. وقتى امام، اشک را بر رخسار من ديدند، پرسيدند: چرا گريه مى کنى؟ عرض کردم: فدايت شوم. چگونه اشک نريزم، در حالى که شما مى فرماييد دوازده پرچم اشتباه را، بر پا شوند (که حق در ميان آنان گم شده) هيچ يک از ديگرى بازشناخته نگردد. در اين هنگام، حضرت به اشعه خورشيد که از پنجره به درون اطاق تابيده بود، اشاره کرده وفرمودند: آيا اين پرتو آفتاب، آشکار است؟ عرضه داشتم: آري. امام فرمودند:

امرنا ابين من هذه الشمس: امر ما - يعنى مساله ظهور دولت حقه آل محمد به دست حضرت قائم عليه السلام - از اين آفتاب هم، روشنتر وآشکارتر مى باشد. نيز يک منتظر شيفته، مى داند که مساله ظهور حضرت بقيه الله عليه السلام ناگهانى است وهر آن، ممکن است انقلاب جهانى او فرارسد. خود آن حضرت در نامه ى که به مرحوم شيخ مفيد نوشتند، فرمودند: فان امرنا بغته فجاه:(احتجاج طبرسى، جلد دوم، صفحه 324.) ظهور ما، ناگهانى وآنى فرارسد. در صفحه 30 کتاب منتخب الاثر ضمن روايتى امام مجتبى عليه السلام، از رسول اکرم صلى الله عليه وآله وسلم نقل کرده اند، که وقتى امام حسن عليه السلام پرسيدند: قيام قائم ما اهل بيت، کى فرارسد؟ رسول خدا فرمودند: انما مثله کمثل الساعه ثقلت فى السموات والارض لا ياتيکم الا بغته: مثل قيام حضرت قائم عليه السلام، همانند قيامت است که در آسمانها وزمين، گران باشد، - ظهور آن حضرت - فرا نخواهد رسيد مگر آنى وناگهاني.

يک منتظر دلباخته، که مساله ظهور امام زمان عليه السلام را بدان گونه ناگهانى مى داند، لحظه به لحظه، چشم به راه است وهر صبح وشام در انتظار قيام. مرحوم شيخ صدوق در صفحه 337 کتاب کمال الدين از امام صادق عليه السلام نقل کرده که فرمودند: فتوقعوا الفرج صباحا ومساء: بايد هر صبح وشب، در انتظار ظهور وگشايش باشيد. در جلد دوم کتاب مکيال المکارم صفحه 157، نيز از حضرت صادق عليه السلام نقل شده که فرمودند: وتوقع امر صاحبک ليلک ونهارک: بايد شب وروزت، منتظر فرارسيدن ظهور صاحب خود باشي. اين گونه تعبيرها، که هر صبح وشام، چشم به راه باشد، يعني: منتشر شيفته، پيوسته در انتظار ديدار مولى خويش است وهمه ساعات ولحظاتش، با ياد او وانتظار ظهور او سپرى مى گردد. اينک نيک بنگريد وژرف بيانديشيد، منتظر دلباخته وهجران کشيده ى که:

1- وجود مقدس امام دوازدهم، حضرت مهدى عليه السلام، در نظر همچون خورشيد تابان، روشن ومسلم است.

2- حضرتش را در زندان غيبت، محزون مى بيند وجهان پر ستم را در تب وتاب.

3- اصلاح امر وتحقق ظهور مولى را در زمانى بيش از يک شب، نمى داند.

4- از همه مکاتب دنيا مايوس بوده، تمام مدعيان عدل جهانى را، از ريشه کن ساختن ظلم جهانى واجرى وعده الهى که سرشار شدن عالم از عدل وداد است، ناتوان مى داند.

5- هرگز به وضع موجود راضى نبوده وپيوسته در انتظار يک تحول آسمانى است.

6- زمان تحقق ظهور وملاقات مولايش را ناگهانى دانسته، وهر لحظه، منتظر وصال محبوب وديدار يار است. چه حالى دارد وچگونه خود را ساخته، به پاکيها گرائيده، از سيئات اخلاقى رسته، به انجام وظايف فردى واجتماعى اش پرداخته، به دعا ونيايش برى قرب ظهور مولايش نشسته ودر شوق ديدار امام عزيزش مى سوزد.

ياد امام

ياد حضرت بقيه الله عليه السلام ودعا برى تعجيل در ظهور مقدسش، از عاليترين عبادات، ومايه قرب به خداوند عالم است. ى شيعيان او، چه اندازه به ياد او هستيد؟ ى شيفتگان مکتبش، آيا چند ساعت يا دقيقه از شبانه روز را با ياد آن حضرت سپرى مى کنيد؟ ى مشتاقان ملاقاتش، ى دوستداران زيارتش، ى ارادتمندان به حضرتش، چقدر مراقب هستيد که خشنوديش را جلب کنيد؟ چه اندازه مواظب هستيد که دل آن محبوب را نرنجانيد وبر خلاف رضايش، قدمى بر نداريد؟! آيا نمى خواهيد به يادتان باشد وتوفيقتان بخشد؟ پس بيشتر به يادش باشيد. آيا نمى خواهيد در خانه تنها ونامانوس وپر وحشت قبر، در نخستين ساعات انتقال از اين دنى، لطف وعنايتش بر شما فرو بارد واز اضطرابها ووحشتهى قبرتان، بکاهد؟! پس بيشتر با او انس بگيريد. ياد آن حضرت، آرام بخش است، نشاط آور است، سازنده وتربيت کننده است، اصلاحگر وشور آفرين است، وسيله تقرب به خداوند وتوشه لحظه پر وحشت مرگ است. اگر صفى روح مى خواهيد. اگر تزکيه نفس مى طلبيد. اگر قدرت مبارزه با تمايلات نفسانى ووسوه هى شيطانى را جويا هستيد. اگر از گناهان وخطاها پشيمان شده، در پى وسيله استغفار مى گرديد. اگر برى قرب به پيشگاه الهى، واسطه مى جوييد. اگر به فکر درمان بيماريهى روحى وناهمواريهى معنوى افتاده ايد. اگر تعالى روانى ونور باطنى مى خواهيد. وبالاخره اگر کاميابى دنيا وسعادت آخرت را روى مرز ابديت، خواستاريد، راه اصلى ومسير حقيقى، همان است که به ياد آن حضرت باشيد. به او روى آوريد. دست به دامان امام زمانتان شويد. صبح وظهر وعصر وشب ونيمه شب، در همه حال، به ياد او باشيد. از او بخواهيد. او را بجوييد. راهش را بپوييد. همه چيز آنجا است. در خانه او است. در سايه مهر او، اطاعت از او، کسب خشنودى او وياد او است. آيا واقعا امام زمانت را دوست دارى؟ آيا ممکن است کسى محبوبى داشته باشد وبه ياد او نباشد؟! آيا مى توان گفت ولى عصر عليه السلام را با تمام وجود، دوست داريم، واسطه فيضش مى دانيم، تنها ملجاء وپناهگاه ووسيله قرب به خدايش مى شماريم، ولى کمتر به ياد او هستيم؟! شما در هر مقام وموقعيت اجتماعى که هستيد، اگر مى خواهيد در تمام شوون زندگى، در همه مسائل اجتماعى وبه ويژه در سازندگى روح انسانى وشکوفايى انديشه خود، به موفقيتهى روز افزون نائل گرديد، پيوسته به ياد آن حضرت باشيد. پيوندتان را با امام زمانتان محکم کنيد. ارتباطى ناگسستنى وعميق با حضرتش برقرار سازيد. به سوى او برويد. ما معتقديم امام داريم. معتقديم امام زمانمان زنده است. ما را مى بيند. فکر ما را مى داند. به تمام حالات روح ما آگاه است. فيض الهى ولطف خداوندى به وسيله او به ما مى رسد. او درگاه عنايات پروردگار است. بايد اين در را کوبيد. بايد از اين طريق وارد شد. او است نجاتبخش وراهگشا. ياد او است درمان کننده دردها. پيوند با او است رمز همه موفقيتها. بايد در تمام ايام به ياد آن حضرت باشيم. در هر مجلسى وبه هر مناسبتى، سخن از حضرتش برانيم. مردم را به او توجه دهيم. يادش را در اجتماع زنده نگهداريم. لا اقل روزى چند بار حضرتش را بخوانيم. به وى درود بفرستيم وعرض سلام وارادت نماييم.

دعا ودرخواست ظهور

يکى از وظايف مسلم شيعيان در زمان غيبت امام، دعا برى قرب ظهور ودرخواست تعجيل در قيام آن حضرت است. نشانه شيعه راستين آن است که در هر صبح وشام وبا هر نماز ونياز، دست حاجت به پيشگاه خداوند رئوف مى برد واز او، ظهور مولايش را درخواست مى کند. شيفته حقيقى امام زمان عليه السلام، در دعا برى ظهور محبوبش، اسير الفاظ نيست، گرفتار عبارت پردازى نيست، بلکه از عمق جان دعا مى کند وبا تمام وجود، ديدار امامش را مى طلبد. تنها زبانش سخن نمى گويد، بلکه قلبش در هجران يار مى سوزد. دلش در فراق محبوب، مضطرب است. ديدگانش در انتظار ديدار، اشکبار است وگردش زبانش در کام، همچون اشکهى غلطانش بر گونه، نشانه محبت درونى وعلاقه قلبى به مولا ومحبوب است. در دوران تاريک وطوفان زده غيبت، تنها کسانى به راه نجات وسعادت رفته اند که پيوسته به ياد امام زمان عليه السلام هستند وهمواره در فراقش اشک مى ريزند وبرى قرب ظهورش دعا مى کنند. شيعه شيفته، بسان انسانى فارغ وبى سوز، نيايش نمى کند، بلکه مانند عاشقى دلباخته، با دلى پر سوز وگداز دعا مى کند. او از صميم قلب، امامش را مى طلبد وبا تمام وجود برى ظهور مولايش دعا مى کند. آيا مى توانيد حال شخص غريق را تصور کنيد؟ دريا طوفانى مى شود. امواج سهمگين، کشتى را زير ورو مى کنند. ابرها مى غرند. باران به شدت مى بارد. هوا تاريک مى شود. کشتى در ميان طوفان وتلاطم شديد آبها، واژگون مى گردد. سرنشينان کشتى، وحشت زده ومضطرب، به دريا مى ريزند. اقيانوس بى پايان، انسانها را لابلى امواج خروشان مى پيچد وبه کام مرگ مى فرستد. انسانى که در دريا گرفتار طوفان شده، کشتى اش شکسته، به دريا افتاده، ودر حال غرق شدن است، چگونه برى نجات خويش دعا مى کند؟ با چه حالى خدا را مى خواند وچطور از پرده دل به پيشگاهش التماس مى کند؟ شيعه دلباخته، در زمان غيبت، ميان موجهى پر خروش حکومتهى خود کامه، در دل دريى طوفان زده وتاريک اجتماعات فاسد بشرى، کشتى سعادتش را شکسته مى بيند، دل را در فراق امام ومولايش مضطرب وپريشان مى يابد، وبدون يک ذره ظاهر سازى وخود نمايى، از صميم قلب فرياد مى کشد: اين بقيه الله؟ وبا اشک وسوز مى گويد: اين المنتظر لاقامه الامت والعوج؟ کجا است مصلحى که انتظار مى کشيم انحرافها وکجى ها را راست گرداند؟ اين المرتجى لازاله الجور والعدوان؟ کجا است مايه اميدى که ستم وبى عدالتى را از جهان بر چيند؟ اين معز الاولياء ومذل الاعداء؟ کجا است عزت بخش دوستان وذليل کننده دشمنان؟ اين ابن النبى المصطفى وابن على المرتضى وابن خديجه الغراء وابن فاطمه الکبرى؟ وهمين دعاها واشکها است که شيعيان دلباخته را از تيرگيها نجات مى دهد. حضرت امام حسن عسکرى عليه السلام به احمد بن اسحاق فرمودند: والله ليغيبن غيبه لا ينجو فيها من الهلکه الا من ثبته الله عز وجل على القول بامامته ووفقه للدعاء بتعجيل فرجه:(کمال الدين صدوق، صفحه 384.) سوگند به خدا - فرزندم - دارى غيبتى خواهد بود که هيچ کس در آن دوران غيبت، از هلاکت ونابودى، رهايى نمى يابد، مگر آن که خداوند، او را بر اعتقاد به امامت وى استوار ساخته وبر دعا برى تعجيل ظهور آن حضرت، توفيقش بخشد. دلباختگان حضرت ولى عصر عليه السلام وشيفتگان آن حضرت، از ياد او وجستجوى وجود شريفش، غفلت نمى ورزند. آيا ممکن است کسى شيفته او باشد وفراموشش کند؟ هرگز. وآيا مى شود دلباخته جانسوزى پيوسته به ياد او باشد، به حضرتش درود وسلام فرستد، اشک اندوه ببارد، در هجرانش بسوزد، برى ظهورش دعا کند، ولى آن حضرت، او را از ياد ببرند وبه فريادهى مشتاقانه اش پاسخ نگويند؟! نه، نه، هرگز، او چشمه لطف واحسان است. او منبع جود وبزرگوارى است. او باب رحمت خداوند است.