اينک نگرشي بر روايات
رواياتي که بيانگر زنده شدن مردگان پيش از فرارسيدن رستاخيز باشد،
بسيار است وبر سه بخش قابل تقسيم مي باشند:
1- انبوه رواياتي که از زنده شدن مردگان بدست پيامبران گذشته سخن
مي گويد واين دسته بسيار است.
2- دسته ي ديگر رواياتي است که تصريح مي کند که به دعاي خالصانه
پيامبر صلي الله عليه واله وسلم وبه دست او مردگاني زنده شدند.
3- ورواياتي که نشانگر آن است که بر اثر دعاي برخي از امامان معصوم
عليهم السلام برخي از مردگان زنده شدند، که ما براي رعايت اختصار،
از آوردن نمونه ها مي گذريم.
آري! خواننده ي عزيز! اين سه دسته روايات هر کدام دليل بر امکان
رجعت وزنده شدن برخي از مردگان پيش از روز رستاخيز است.
قرآن ومسأله رجعت
هدف اصلي ما از آوردن آيات شريفه ي قرآن که از زنده شدن برخي از
مردگان گزارش مي کند ونيز ترسيم دسته هاي روايات در اين مورد، اين
است که زمينه ي طرح اين سؤال فراهم آيد که: (آيا در قرآن شريف بر
مسأله ي رجعت دليل داريم؟)
پاسخ:
آري! در قرآن کريم آيات متعددي است که امامان اهل بيت عليهم السلام
آنها را به مسأله ي رجعت تفسير کرده اند. وروشن است که امامان
معصوم عليهم السلام مترجمان ومفسران حقيقي وحي الهي هستند. قرآن در
خانه ي آنان فرود آمده وصاحبان خانه از آنچه در خانه است از همگان
آگاهتر وداناترند.
پيش از فرود آمدن نمونه هايي از آيات قرآن در اين مورد، توجه شما
خواننده ي گرامي را به اين نکته معطوف مي دارم که برخي از
دانشمندان معاصر، 76 آيه از آيات را که تأويل به رجعت شده است گرد
آورده اند واينها غير از انبوه روايات در اين مورد است که از آنها
سخن خواهد آمد.
واين مطلب هم شگفتي
ندارد چرا که اصل رجعت از موضوعات عقيدتي است وطبيعي است که بر آن
تأکيد شده باشد.
نمونه هايي از آيات
1- (ويوم
نحشر من کل امة فوجا).(1)
يعني: وآن روز که از هر امتي، گروهي از کساني را که آيات ما را
دروغ انگاشتند محشور گردانيم.
از امام صادق عليه السلام روايات متعددي در تأويل اين آيه ي شريفه در
مورد رجعت رسيده است؛ از جمله، اين روايت است که:
مردي به امام صادق عليه السلام گفت: (اهل سنت مي پندارند که اين
آيه ي شريفه که مي فرمايد: (ويوم نحشر من کل
امة فوجا). در مورد روز قيامت است).
امام صادق عليه السلام فرمود: (آيا خداوند در روز رستاخيز از هر امتي
گروهي را محشور مي سازد وبقيه آنان را وامي گذارد؟ هرگز! اين در
مورد رجعت است که برخي را زنده مي سازد. اين آيه ي شريفه در مورد
قيامت است که مي فرمايد:
(وحشرنا هم
فلم نغادر منهم احدا).(2)
يعني: وهمه آنان را گرد خواهيم آورد وهيچ يک را فروگذار نخواهيم
کرد.
ونيز در مورد آيه ي شريفه (ويوم نحشر من کل امة
فوجا). فرمود:
(همه ي انسانهاي باايماني که
بناحق کشته شده باشند رجعت مي کنند وپس از آن از دنيا مي روند.
رجعت براي مؤمنان خالص ونيز کافران محض است).(3)
ميان سيد اسماعيل حيمري شاعر حقگوي شيعه و(سوار القاضي) در مجلس
(منصور) خليفه ي عباسي، مناظره ظريفي درگرفت که خلاصه اي از آن
ترسيم مي گردد:
قاضي دستگاه خلافت با اشاره به سيد حميري به خليفه گفت: (اين مرد
به رجعت معتقد است).
سيد پاسخ داد: (اما در مورد گفتار قاضي: من به آنچه قرآن شريف بر
آن رهنمون است ايمان دارم. وآن اين است که مي فرمايد:
(ويوم نحشر من کل امة فوجا).
ودر آيه ي ديگري مي فرمايد:)
(وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا).
از اين دو آيه ي شريفه دريافت مي شود که دو حشر وزنده شدن هست، يکي
از آن دو، عمومي وهمگاني است ودر روز رستاخيز است وديگري خصوصي که
همان رجعت گروههايي باشد... که ما بر آن معتقديم).
2- (انا
لننصر رسلنا والذين آمنوا في الحيوة الدنيا ويوم يقوم الأشهاد).(4)
يعني: ما پيام آوران خويش وايمان آورندگان را در زندگي دنيا ودر
روز قيامت که شاهدان براي شهادت به پاي برمي خيزند، ياري مي کنيم.
از امام صادق عليه السلام در مورد اين آيه ي شريفه سؤال شده است که
فرمود:
(بخداي سوگند که اين ياري رساني،
در رجعت خواهد بود. آيا نمي داني که بيشتر پيامبران خدا در دنيا به
پيروزي ظاهري نرسيده وبه شهادت نائل آمدند، همينگونه امامان
راستين؟ با اين بيان اين وعده پيروزي در هنگام رجعت خواهد بود).(5)
3- (ربنا
أمتنا اثنتين وأحييتنا اثنتين).(6)
يعني: پروردگارا! ما را دو بار ميراندي ودو بار زنده ساختي....
امام باقر عليه السلام فرمود:
(اين آيه ي شريفه مخصوص گروههايي است که پس از مرگ، بار ديگر به
دنيا رجعت مي کنند).(7)
وامام رضا عليه السلام فرمود:
(اين آيه ي شريفه در مورد رجعت است).(8)
اين پرتويي از آيات شريفه که امامان اهل بيت عليهم السلام بوسيله ي
آنها بر مسأله ي رجعت استدلال نموده اند. اين اصل رجعت بصورت
سربسته وکلي است که در اين رابطه توضيحات لازم خواهد آمد.
رجعت در روايات
سؤال: (آيا در رواياتي دليلي براي رجعت هست؟)
جواب: آري! رواياتي که از رجعت سخن مي گويد بسيار است وبر دو بخش
قابل تقسيم مي باشند:
1- رواياتي که به صراحت از رجعت سخن دارند.
2- زيارتهايي که بوسيله ي آنها، امامان راستين را زيارت مي کنيم.
ونيز دعاهايي که در مناسبتهاي گوناگون خوانده مي شود که از هر دسته
مي توان بر مسأله ي رجعت استدلال کرد.
روايات، که دلالتشان روشن است. اما زيارتها ودعاها نيز بدان دليل
که از ائمه ي معصومين عليهم السلام رسيده است، درست همانند روايات
است وداراي پيام.
براي نمونه:
1- مأمون خليفه ي عباسي از حضرت رضا عليه السلام پرسيد:
(يا ابا الحسن! ما تقول في الرجعة؟)
يعني: در مورد رجعت چه مي فرماييد؟
امام عليه السلام فرمود:
(انها الحق، قد کانت في الامم
السالفة ونطق بها القرآن وقد قال رسول الله صلي الله عليه واله
وسلم: يکون في هذه الأمة کل ما کان في الأمم السالفة، حذو النعل
بالنعل...).(9)
يعني: رجعت درست است ودر ميان امتهاي پيشين بوده است وقرآن از آن
سخن گفته است. وپيامبر صلي الله عليه واله وسلم فرمود: (در اين
امت، درست همه آنچه در امتهاي پيشين رخ داده است بي کم وکاست
همانگونه رخ خواهد داد).
2- امام صادق عليه السلام فرمود:
(أيام الله ثلاثة: يوم يقوم
القائم ويوم الکرة (أي الرجعة) ويوم القيامة).(10)
يعني: روزهاي خدا سه روز است:
روز قيام قائم، روز رجعت، وروز رستاخيز.
چه کساني رجعت خواهند کرد؟
پس از اينکه در پرتو قرآن وروايات وعقل ثابت گرديد که: (رجعت يک
واقعيت ترديد ناپذير قرآني واسلامي وعقلي است). اينک جاي اين سؤال
است که: (چه کساني رجعت خواهند کرد؟)
پاسخ اين است که: منظور از رجعت عبارت است از:
1- بازگشت امامان معصوم عليهم السلام به دنيا، به اراده ي حکيمانه
ي خدا.
2- زنده شدن برخي از مردگان به اراده ي خدا وخروج آنان از قبر به
هنگامه ي ظهور امام مهدي عليه السلام.
در مورد بازگشت برخي از مردگان به زندگي دنيا در بحث گذشته اندکي
گفتگو شد.
1- امام صادق عليه السلام فرمود:
(... ان الرجعة ليست بعامة وهي
خاصة، لا يرجع الي الدنيا الا من محض الايمان محضا، أو محض الکفر
محضا).(11)
يعين: رجعت براي همه ي مردم نيست، بلکه براي گروههايي خاص است:
مؤمنان خالص وکافران محض.
2- مفضل آورده است که در حضور امام صادق عليه السلام از قائم آل
محمد صلي الله عليه واله وسلم واصحاب او که در انتظارش از دنيا مي
روند سخن به ميان آمد، آن حضرت فرمود:
(اذ قام اتي المؤمن في قبره،
فيقال له: يا هذا! انه قد ظهر صاحبک، فان تشأ أن تلحق به فالحق وان
تشأ أن تقيم في کرامة ربک فأقم).(12)
يعني: هنگامي که قائم قيام کند فرستاده اي کنار قبر مؤمن مي آيد
وبه او مي گويد: (هان اي بنده ي خدا! امام تو قيام کرده است. اگر
مي خواهي به او بپيوندي بپا خيز واگر نمي خواهي وبر آن هستي که
همچنان در جوار رحمت پروردگارت اقامت گزيني، همينجا اقامت کن).
3- ونيز امامان اهل بيت عليهم السلام شيعيان خويش را دستور به دعا
ونيايش به بارگاه خدا مي داند تا از خدا بخواهند که آنان را پس از
ظهور حضرت مهدي عليه السلام به دنيا بازگشت دهد، تا آن روزگار
مبارک وپرشکوه حکومت او را درک نمايند.
آنان به پيروان خويش دعاهاي ارزنده وپرمحتوايي را براي اين خواسته
ي مخصوص مي آموختند که براي نمونه به فرازهايي از آنها که اشاره به
رجعت وبازگشت برخي از مردگان به دنيا در عصر ظهور دارد، مي نگريم.
1- امام صادق عليه السلام در دعاي عهد که از آن گرامي روايت شده
است مي فرمايد:
(... اللهم ان حال بيني وبينه (أي
الامام المهدي) الموت - الذي جعلته علي عبادک حتما مقضيا - فأخرجني
من قبري مؤتزرا کفني، شاهرا سيفي، مجردا قناتي! ملبيا دعوة
الداعي...).(13)
يعني: بارخدايا! اگر ميان من واو، قانون مرگ که آن را بر بندگانت
مقرر داشتي حائل شد، مرا از قبرم بيرون آور در حالي که کفن خود را
بر کمر بسته وبا شمشيراز نيام کشيده ونيز، برافراشته در شهر
وبيابان لبيک گوي او باشم.
2- ونيز در زيارت حضرت هادي وحضرت عسکري عليهم السلام است که:
(... وان حال بيني وبين لقائه
الموت الذي جعلته علي عبادک حتما وأقدرت به علي خليقتک رغما -
فابعثني عند خروجه ظاهرا من حفرتي، مؤتزرا کفني - حتي أجاهد بين
يديه، في الصف الذي أثنيت علي أهله في کتابک، فقلت: (کأنهم
بنيان مرصوص).(14)
اللهم! اني ادين بالرجعة، بين يدي
صاحب هذه البقعة...).(15)
يعني: واگر ميان من وامام مهدي عليه السلام وظهور وديدارش، قانون
مرگ که آن را بصورت يک اصل تخلف ناپذير طبيعي بر بندگان مقرر
وبرخلاف ميلشان بر آنها مسلط ساختي، حائل شد از بارگاهت مي خواهم
که مرا به هنگام ظهور او از آرامگاهم در حالي که کفن خويش را بر
شانه وکمر، بسته ام برانگيزي، تا پيشاروي ياران آن حضرت جهاد کنم
واز طلايه داران سپاهي باشم که آنان را در کتاب آسماني ات ستودي
وهمانند ديواري خواندي که اجزايش را با سرب به هم پيوند داده
باشند، مي جنگند.
بار خدايا! من در برابر صاحب اين قبر مقدس ومکان پرشکوه، به عقيده
ي رجعت ملتزم مي شوم.
3- ونيز در زيارت امام مهدي عليه السلام مي خوانيم که:
(... وان أدرکني الموت قبل ظهورک، فأتوسل بک الي الله سبحانه أن
يصلي علي محمد وآل محمد وأن يجعل لي کرة في ظهورک ورجعة في
أيامک...).
يعني: سالار من! اگر مرگ، پيش از ظهور شما، مرا دريابد به شما توسل
جسته وشما را به بارگاه خدا مي برم که بر محمد وخاندانش درود
فرستد. وبار ديگر ما را در عصر ظهور وحکومت عادلانه وشکوهبار شما
به دنيا بازگشت دهد....
اينها برخي از رواياتي است که پيرامون رجعت وبازگشت برخي از
مردگان، در عصر ظهور وارد شده است.
رجعت امامان نور
رجعت امامان اهل بيت عليهم السلام هم در قرآن شريف آمده است وهم در
روايات وهم در زيارتها.
در قرآن
براي نمونه در قرآن کريم از جمله اين آيه شريفه است که مي فرمايد:
(ان الذي
فرض عليک القرآن لرداک الي معاد...).(16)
يعني: آن کسي که قرآن را بر تو فروفرستاد به يقين تو را به وعده
گاهت باز مي گرداند....
امام سجاد عليه السلام در تأويل اين آيه شريفه مي فرمايد:
(يرجع اليکم نبيکم وامير المؤمنين
والائمة).(17)
يعني: پيامبر شما واميرمؤمنان وامامان اهل بيت در عصر ظهور به دنيا
بازمي گردند.
نمونه هايي از روايات
1- امام صادق عليه السلام فرمود:
(أول من تنشق الأرض عنه ويرجع الي
الدنيا: الحسين بن علي عليهم السلام).(18)
يعني: نخستين کسي که با شکافته شدن زمين پس از قيام حضرت مهدي عليه
السلام به دنيا بازمي گردد، حضرت حسين عليه السلام است.
2- وفرمود: (نخستين کسي که در
جريان رجعت به دنيا بازمي گردد حضرت حسين عليه السلام است، او در
دنيا روزگاري طولاني زندگي مي کند...).(19)
3- از آن حضرت سؤال شد که:
(أحق هي؟)
فقال: (نعم!)
فسئل: (من أول من يخرج؟)
قال عليه السلام: (... الحسين
عليه السلام... يخرج علي أثر القائم).(20)
يعني: (آيا رجعت واقعيت دارد؟)
فرمود: (آري!)
پرسيدند: (چه کسي نخستين رجعت کننده، به خواست خدا خواهد بود؟)
فرمد: (حسين عليه السلام پس از ظهور قائم رجعت مي کند).
4- وفرمود:
(... ويقبل الحسين عليه السلام
فيدفع اليه القائم عليه السلام الخاتم، فيکون الحسين هو الذي يلي
غسله وکفنه وحنوطه ويواريه في حفرته).(21)
يعني: حسين عليه السلام به اراده حکيمانه ي خدا به دنيا بازمي گردد
وحضرت مهدي عليه السلام خاتم سليمان را به همراه زمام امور جامعه
به او مي سپارد. واو کسي است که قائم را پس از يک زندگي طولاني
وشکوهبار وپربرکت که از دنيا مي رود، غسل مي دهد وبه خاک مي سپارد.
5- ونيز در تأويل آيه شريفه ي
قرآن: (ثم رددنا لکم الکرة عليهم).(22)
مي فرمايد:
(... خروج الحسين في سبعين من
أصحابه، عليهم البيض لمذهبة... يؤدون الي الناس: ان هذا الحسين قد
خرج في اصحابه، حتي لا يشک المؤمنون فيه... والحجة القائم بين
أظهرهم، فاذا استقرت المعرفة في قلوب المؤمنين أنه الحسين، جاء
الحجة المت، فيکون الذي يغسله ويکفنه ويحنطه ويلحده في حفرته:
الحسين بن علي ولا يلي أمر الوصي الا الوصي).(23)
يعني: حسين عليه السلام با حدود هفتاد نفر از ياران خويش به خواست
خدا به دنيا باز مي گردند. بر اندامشان لباسهاي درخشنده وآراسته
وپرارزشي است وبه مردم ندا داده مي شود که: (هان اي مردم! اين حسين
عليه السلام است که به دنيا بازگشته است تا مؤمنان در مورد وجود
گرانمايه اش در دنيا به خود ترديد راه ندهند....
ودر همانحال حضرت مهدي عليه السلام نيز در ميان ياران حسين ومردم
است. آنگاه هنگامي که عرفان وايمان مردم نسبت به رجعت حضرت حسين
عليه السلام استوار گرديد، پايان زندگي امام مهدي عليه السلام فرا
مي رسد. وحسين عليه السلام امور مربوط به غسل ونماز وبه خاکسپاري
پيکر پاکش را به عهده مي گيرد. چرا که پيکر مطهر امام معصوم عليه
السلام را، تنها همانند او بايد غسل وکفن کند وبر پيکر او نماز
بگذارد واو را به خاک سپارد.
اين بود پرتويي از روايات رسيده در اين مورد.
فرازهايي از زيارت نامه ها
زيارت نامه هاي رسيده از جانب امامان راستين، نيز مسأله ي رجعت را
بطور صريح بيان مي کنند، براي نمونه:
1- در زيارت جامعه ي کبيره که از امام هادي عليه السلام رسيده است
وبوسيله آن مي توان هرکدام از امامان معصوم عليهم السلام را زيارت
کرد، آمده است که:
(مؤمن بايابکم، مصدق برجعتکم،
منتظر لأمرکم، مرتقب لدولتکم...).(24)
يعني: من به بازگشت شما به زندگي اين جهان (پس از ظهور قائم) ايمان
دارم. رجعت شمارا تصديق مي کنم ودر انتظار فرمان وحکومت ودولت شما
هستم....
2- در زيارت امام مهدي عليه السلام آمده است که:
(... وأن رجعتکم حق لا ريب
فيها...).(25)
يعني:... رجعت شما واقعيتي است که در آن ترديد راه ندارد.
3- وپس از زيارت هر امام معصوم به اين جملات مي رسيم که:
(... وحشرني الله في زمرتکم...
ومکنني في دولتکم وأحياني في رجعتکم وملکني في أيامکم..).(26)
يعني: خداوند مرا در گروه شما محشور سازد ودر دولت شما به من تمکن
واقتدار بخشد. ودر رجعت شما مرا زندگي مجدد ارزاني دارد ودر روزگار
پرافتخار حاکميت عادلانه ي شما مرا بر سرنوشت خويش حاکم سازد.
اين بحث فشرده اي از مسأله ي (رجعت) وروشن شد که امام مهدي عليه
السلام تدبير امور جامعه را پس از قيام واصلاح زمين وزمان وسرشار
ساختن جهان از عدل وداد همچنان به کف خواهد داشت تا حضرت حسين عليه
السلام رجعت نمايد وزمام امور را به کف با کفايت او بسپارد.
به هر حال بحث از رجعت، يک بحث طولاني است وبرخي از علماي ما در
مورد آن کتابهاي مستقلي نوشته اند که ما براي رعايت اسلوب کتاب،
فشرده اي از آن را گزارش کرديم.
سخن علامه مجلسي در مورد رجعت
مرحوم علامه مجلسي در اين مورد سخني دارد که به منظور تکميل بحث
ترسيم مي گردد.
ايشان پس از بيان نکات ظريفي به عنوان مقدمه بحث مي نويسد:
(برادر خواننده! پس از اينکه نکاتي را به عنوان مقدمه بحث آوردم
وديدگاه انديشمندان وعلماي شيعه را در مورد مسأله ي رجعت که در همه
ي قرون واعصار بر آن اتفاق نظر دارند توضيح دادم ديگر فکر نمي کنم
شما در مورد ديدگاه شيعه در مسأله ي رجعت ترديد نمايي.
ديدگاهي که از شدت وضوح، بسان روشني خورشيد در چاشتگاه است.
ديدگاهي که شيعه در شعر ونثر خويش در روزگاران گذشته آن را آورده
ودر همه ي قرون گذشته در جهت روشن شدن آن در برابر مخالفان استدلال
نموده ومخالفان متعصب وافراطي نيز شيعه را بخاطر اين عقيده ي
اسلامي مورد اهانت وبدگويي قرار داده اند...).
تا آنجايي که مي نويسد (... چگونه يک انسان باايمان مي تواند به
درستي ديدگاه امامان اهل بيت عليهم السلام در مورد واقعيتي که در
حدود 200 روايت صحيح بصورت متواتر، آن هم بوسيله ي چهل نفر از
شخصيتهاي بزرگ وعلماي نامدار ومورد اعتماد که در فراتر از پنجاه
کتاب ارزشمند خويش آن را آورده اند، ترديد روا دارد؟
چهره هاي شايسته اي چون: کليني، صدوق، طوسي، سيد مرتضي، نجاشي،
کشي، عياشي، علي بن ابراهيم، سليم هلالي، مفيد، کراجکي، نعماني،
سعد بن عبدالله، صفار، ابن قولويه، علي بن عبدالحميد، ابن طاووس،
مؤلف کتاب التنزيل والتحريف، طبرسي، ابراهيم بن محمد ثقفي، محمد بن
عباس، برقي، ابن شهرآشوب، حسن بن سليمان، قطب راوندي، علامه حلي،
سيد بهاءالدين علي بن عبدالکريم، احمد بن داوود، حسن بن علي، علي
بن حمزه، فضل بن شاذان، شهيد محمد بن مکي، حسين بن حمدان، حسن بن
محمد، حسن بن محبوب، جعفر بن محمد، طهر بن عبدالله، شاذان ابن
جبرئيل، صاحب کتاب الفضائل، مؤلف کتاب (العتيق)، مؤلف کتاب (الخطب)
وديگر نويسندگان وروايان بزرگ ومورد اعتمادي که کتابهاي آنان نزد
ما موجود است وآنان را بطور مشخص نمي شناسيم...).
راستي اگر مسأله اي همانند مسأله ي رجعت که همه ي شيعيان، نسل به
نسل آن را روايت کرده اند متواتر نباشد، ديگر در چه چيزي مي توان
ادعاي تواتر نمود؟
بنظر مي رسد کسي که در اينگونه مسائل، ترديد کند در حقانيت خود
امامان اهل بيت عليهم السلام ترديد دارد وآنان را نشناخته است.
وچون آن ترديد را در ميان شيعه وپيروان راستين وآگاه آنان نمي
تواند آشکار وبي پرده بگويد از اين رو در تخريب عقايد استوار
ومنطقي پيروان خاندان وحي ورسالت به اين شگردها روي مي آورد.
وسخناني را به هم مي بافد که ساده لوحان وانديشه هاي سطحي آنها را
باور مي کنند وبه ترديدافکني ماديگران دست مي يازد.
به منظور تأکيد واستواري بيشتر بحث باز هم به نام برخي از کتابها
ونويسندگان آنها که مسأله ي رجعت را طرح نموده وبراي اثبات آن
استدلال کرده ويا به مخالفان آن از راههاي مختلف پاسخ گفته اند
اشاره مي رود:
1- (احمد بن داوود بن سعيد جرجاني)
مرحوم شيخ طوسي در کتاب خويش (الفهرست) مي نويسد:
(او در اين مورد کتابي دارد که نامش (المتعه والرجعه) مي باشد).
2- (حسن بن ابي حمزه بطائني).
(نجاشي) به هنگام برشماري آثاري از او، از جمله، کتابي را مي شمارد
که نامش (الرجعة) مي باشد.
3- (فضل بن شاذان نيشابوري)
شيخ طوسي در کتاب مورد اشاره اش ونيز (نجاشي) مي گويند: (او کتابي
دارد که در اثبات (رجعت) نوشته است).
4- مرحوم (صدوق)
(نجاشي) ضمن برشمردن کتابها وآثار علمي او، از جمله به کتاب
(الرجعة) او تصريح مي کند.
5- (محمد بن مسعود عياشي)
شيخ طوسي ونجاشي در فهرست، به کتاب او اشاره مي کنند که در مورد
رجعت نوشته است.
پايان بحث
با پوزش از قصور، تقصير، خطا واشتباه در تفسير ويا تأويل برخي
روايات به پيشگاه خدا وپيامبر وامامان اهل بيت عليهم السلام بويژه
سالارمان امام مهدي عليه السلام آخرين ذخيره ي خدا در زمين وحجت او
بر بندگانش وبا اميد وآرزوي فراوان که اين گام لرزان وخدمت ناچيز -
در بارگاه خداي پرمهري که کارهاي ناچيز را مي پذيرد واز گناهان
بسيار مي گذرد - قبول افتد ومورد خشنودي پيامبر صلي الله عليه واله
وسلم وخاندان گرامي وشايسته کردارش عليهم السلام قرار گيرد، از
خوانندگان عزيز که بخشي از ساعات زندگي خويش را با آنان در آستانه
ي سرور وسالارمان صاحب الزمان عليه السلام سپري کردند، خداحافظي مي
کنم.
راستي که فرصت خوب وساعات خوش وروح بخشي بود. گويي اين ساعتها را
پرکشيديم ودر قرون واعصاري زيستيم که بشارتها وروايات واخبار
آخرالزمان از پيامبر وخاندانش صادر مي گرديد.
دوران پيش از ولادت امام مهدي عليه السلام وپس از آن ودوراني را که
زير سايه ي بلند پايه ي پدر گرانقدرش حضرت عسکري عليه السلام گذشت.
ودوران غيبت کبري ورخدادهاي بي شمار آن، همه را از نظر گذرانديم.
در بحثهايي که گذشت گويي ما ظهور آن خورشيد جهان افروز را از پس
ابرهاي غمبار غيبت درک کرديم. ونشانه هاي متعدد قطعي وغيرقطعي ظهور
او را، ديديم.
علاوه بر ظهور در لابلاي بحثها... قيام ونهضت مبارک آن حضرت را درک
کرديم وبرخي از طرحها ودستاوردهاي حکومت شکوهبار آن حضرت
وعملکردهاي سازنده وسعادت آفرين او در جامعه هاي بشري را نگريستيم.
ديديم که چگونه همه ي پديده هاي آسماني وزميني با آن اصلاحگر بزرگ
هماهنگي نشان مي دهند وچگونه تمامي نيروهاي طبيعي ومادي ومعنوي او
را ياري مي رسانند. وچگونه آن عدالت گستر جهاني قدرت، امکانات
وزمام امور جامعه ورهبري بشريت را به کف مي گيرد وبر کران تا کران
گيتي حکومت مي کند.
در پايان بحث يادآوري مي گردد که: در نگارش اين کتاب، نگارنده به
صدها روايت در مورد امام مهدي عليه السلام ومسايل مربوط به آن حضرت
در مجموعه هاي حديثي دست يافتم، اما از آوردن نام آنها گذشتم. اين
مطلب نه بخاطر ترديد در صحت روايات بوده بلکه ضرورتي در آوردن آنها
نديدم چرا که برخي از آنها با برخي ديگر که از نظر سند ودلالت صحيح
وقوي بود، ناسازگاري مي نمود. وبرخي پذيرش وتحملش، براي برخي از
مردم مشکل است ومفهوم آن جز با مقدمات بسياري روشن نمي شود. از اين
جهت بهتر آن ديدم که آنها را به کساني که دست به نگارش مجموعه ها
وفرهنگهاي حديثي مي زنند، واگذارم.
از خداي توانا خواهانم که به اين بنده ي ناچيز توفيق روزافزون، در
راه خشنودي خويش ارزاني دارد. (آمين! يا رب العالمين.!)
پاورقى:
(3)
بحارالانوار، ج 52، ص 326 وتفسير برهان، ج 3، ص 310.
(7)
تفسير برهان، ج 4، ص 93، ح 2.
(9)
بحارالانوار، ج 53، ص 59 وج 25، ص 135 وعيون اخبارالرضا
عليه السلام، ج 2، ص 201، باب 46.
(10)
بحارالانوار، ج 53، ص 63 ومنتخب البصائر، ص 18.
(11)
بحارالانوار، ج 53، ص 39 ومنتخب البصائر، ص 24.
(12)
حق اليقين شبر، ج 2، ص 14 وبحارالانوار، ج 53، ص 91.
(13)
بحارالانوار، ج 53، ص 96.
(15)
بحارالانوار، ج 102، ص 103.
(17)تفسير
برهان، ج 3، ص 239، ح 2، ذيل آيه شريفه وبحارالانوار، ج
53، ص 32.
(18)
بحارالانوار، ج 53، ص 39 ومختصر بصائرالدرجات، 24.
(19)
بحارالانوار، ج 53، ص 63، ح 54 ومختصر بصائرالدرجات، ص 18.
(20)
بحارالانوار، ج 53، ص 39.
(21)
بحارالانوار، ج 53، ص 103 ومختصر بصائرالدرجات، ص 48.
(23)
تفسير برهان، ج 2، ص 406، ح 1 وکافي، ج 8، ص 206، ح 250
وبحارالانوار، ج 51، ص 56.
(24)
بحارالانوار، ج 102، ص 131.
(25)
بحارالانوار، ج 53، ص 172 وج 94، ص 3.
(26)
بحارالانوار، 53، ص 92.