امام مهدى از ولادت تا ظهور

سيد محمد كاظم قزوينى

- ۵۱ -


چند سال حکومت خواهد کرد؟

روشن است که ما دوران حکومت وسالهاي زمامداري امام مهدي عليه السلام را تنها مي توانيم از طريق رواياتي که حدود آن را بيان مي کند، بشناسيم. وروايات رسيده در اين مورد مختلف است:

1- دسته اي از روايات، مدت حکومت او را، پس از قيام جهاني اش 7 سال عنوان مي سازد.

2- برخي از روايات، اين دوران درخشان را به حدود 20 سال تعبير مي کند.

3- دسته ي سوم از 70 سال سخن مي گويد.

4- ورواياتي هم هست که عدد ديگري را نشان مي دهد.

اما به نظر نگارنده، روايات دسته ي دوم که سالهاي حکومت آن حضرت، پس از قيام براي اصلاح جهان را، حدود 20 سال عنوان مي کند بيشتر است وبدان دسته بهتر مي توان اعتماد کرد. چرا که اين گروه از روايات از امامان اهل بيت عليهم السلام که خداوند آنان را از هر لغزش واشتباه وپليدي، پاک وپاکيزه، ساخته، رسيده است.

اينک برخي از آن روايات:

1- امام صادق عليه السلام در اين مورد فرمود:

(ملک القائم منا تسع عشرة سنة وأشهرا).(1)

يعني: حکومت درخشان وشکوهبار قائم ما، نوزده سال وچند ماه خواهد بود.

2- ودر بيان ديگري مي فرمايد:

(يملک القائم عليه السلام تسع عشرة وأشهرا).(2)

يعني: قائم عليه السلام حدود نوزده سال وچند ماهي پس از قيام جهاني اش حکومت خواهد کرد.

3- جابر بن يزيد جعفي از حضرت باقر عليه السلام پرسيد که: (سرورم! قائم عليه السلام در روزگار خويش چه مدت به تدبير امور وتنظيم شئون امت وحکومت عادلانه جهاني مي پردازد؟)

حضرت فرمودند: (از روز قيام او تا رحلتش، حدود نوزده سال، فاصله است).(3)

روشن است که اين روايت با دو روايت رسيده از امام صادق عليه السلام تناقض وتضادي ندارند. چرا که طبق رواياتي که در بخش ظهور آمد، قيام جهاني آن حضرت اندکي پس از ظهورش خواهد بود وقيام وظهورش برخلاف پندار بسياري در دو مرحله خواهد بود، نه يک مرحله.

زندگي آن حضرت چگونه به پايان خواهد رسيد؟

در ميان عالمان ومحدثان شيعه، اين سخن پيامبر شهرت دارد که فرمود:

(ان أمر الخلافة يملکه أحد عشر اماما من صلب علي وفاطمة، ما منا الا مسموم أو مقتول).(4)

يعني: خلافت وجانشيني مرا، يازده امام از نسل علي وفاطمه به عهده خواهند گرفت. واز ما نيست جز اينکه بوسيله سم (خيانت) يا شمشير بيداد، در راه حق وعدالت به شهادت خواهد رسيد.

اين روايت را يکي از ياران وشاگردان امام حسن عليه السلام بدين صورت آورده است که آن حضرت فرمود:

(والله لقد عهد الينا رسول الله صلي الله عليه واله وسلم ان هذا الامر يملکه احد عشر اماما من ولد علي وفاطمة عليهم السلام ما منا الا مسموم أو مقتول).(5)

يعني: بخداي سوگند! ما را با پيامبر گرامي عهد وپيماني است که خلافت وجانشيني او را يازده امام از فرزندان علي وفاطمه عليهم السلام يکي پس از ديگري به عهده خواهند گرفت. ويادآوري کرد که: همه ي ما مسموم ويا شهيد راه حق وعدالت خواهيم بود.

واز امام صادق عليه السلام نيز روايتي در تصديق وتأييد اين بيان رسيده است.

اين از نظر روايات، اما از ديدگاه تاريخ:

هنگامي که به تاريخ بنگريم مي بينيم، کتابهاي تاريخي اين رايت را تأييد مي کند. چرا که تاريخ، بيانگر آن است که اميرمؤمنان عليه السلام با شمشير به شهادت رسيد وامام حسن عليه السلام بوسيله ي سم خيانت. امام حسين عليه السلام با شمشير استبداد وامام سجاد با سم آن.

همينگونه کتابهاي تاريخي، گواه اين مطلب است ونيازي به برشمردن امامان نور عليهم السلام يکي پس از ديگري نمي نگريم که تا حضرت عسکري عليه السلام همگي در فشار استبداد حاکم بر عصر وزمانشان بودند واز سوي حکومتهاي بيداگر (اموي) و(عباسي) نقشه ي خيانتکارانه اي براي شهادت آنان طرح وبه اجرا درآمد.

نگارنده بر اين باور است که ترديد در اين امور، ترديد در حقايق مسلم ومسايل قطعي است وهر کس در اينها ترديد کند به آفت کوته فکري که آفتي علاج ناپذير است، گرفتار است.

بازگشت به بحث:

امام مهدي عليه السلام يکي از امامان راستين وآخرين آنهاست. از اين رو روايت مورد بحث شامل حال آن گرانمايه عصرها ونسلها نيز مي گردد.

آن حضرت، طبق اين روايت، بطور طبيعي جهان را بدرود نمي گويد، بلکه با شمشير ستم ويا بوسيله سم خيانت به شهادت مي رسد.

نگارنده در منابع موجود، چيزي که دلالت بر شهادت آن گرانمايه ي جهان هستي داشته باشد، جز عبارت (الزام الناصب) نيافته است.

نويسنده ي کتاب فوق، تحت عنوان: (چکيده ي اعتقاد برخي از علما در مورد (غيبت)، (ظهور) و(رجعت امامان خاندان وحي ورسالت) آورده است که:

به عقيده ي برخي از علما، از جمله مسايلي که شايسته است بدان اعتقاد داشته باشيم، رجعت آل محمد صلي الله عليه واله وسلم در عصر ظهور است...).

تا مي گويد: (... پس از ظهور امام مهدي عليه السلام وگذشتن هفتاد سال از حکومت عادلانه وپربرکت او وسرشار ساختن زمين وزمان از عدل وداد، پايان زندگي سراسر افتخار او بسير مي رسد. وزني تبهکار از (بني تميم) که بسان مردان مو بر چهره دارد، روزي به هنگام عبور آن حضرت از کوچه با افکندن سنگي از پشت بام، او را به شهادت مي رساند. وحضرت حسين عليه السلام پس از رجعت به دنيا به همراه ديگر امامان نور عليهم السلام پيکر مطهر او را تجهيز وبه خاک مي سپارد...).

آنگاه نويسنده ي کتاب مورد اشاره، خاطر نشان مي سازد که اين جملات از روايات برگرفته شده است.

اما کاش اين عالم بزرگوار رواياتي را که مطلب از آنها برداشت شده است مي آورد تا چگونگي شهادت آن پيشواي جهاني براي ما روشن مي گشت. وکاش نگارنده ي اين کتاب، نام دانشمندي را که فشرده ي سخن او را آورده است ذکر مي کرد.

... به هر حال، به نظر ما، اين مطلب سربسته ونارسا وبدون دليل است، از اين رو پذيرفتن شهادت آن حضرت بدينصورت مشکل است.

شهادت او بوسيله ي (سم) نيز در روايات تصريح نشده است، بنابراين چگونگي رحلت آن گرامي را تنها خدا مي داند وبس.

نماز بر امام معصوم

از جمله عقايد شيعه از روزگاران گذشته تاکنون اين بوده است که پيکر امام معصوم را جز امام معصوم غسل نمي دهد وجز او بر پيکرش نماز نمي گذارد.

اين انديشه تا آنجايي جاافتاده ومشهور بود که (گروه واقفيه) از اين راه بر درستي شيوه ي خويش در عصر حضرت رضا عليه السلام عليه السلام استدلال مي کردند. رهبر اين گروه به هشتمين امام نور عليه السلام گفت: (از پدران شما روايت است که کار غسل وکفن ونماز امام معصوم را جز امام معصوم انجام نمي دهد، اگر شما امام پس از پدرش حضرت کاظم هستي، چرا بر پيکر او نماز نخواندي؟)

حضرت در پاسخ اين مرد فرمود: (آيا حضرت حسين عليه السلام از نظر شما امام راستين نيست؟)

علي بن ابي حمزة بطائني گفت: (چرا!)

فرمود: (پس چه کسي بر او نماز خواند؟)

پاسخ داد: (حضرت سجاد عليه السلام)

حضرت رضا عليه السلام فرمود: (امام سجاد کجا بود؟ او که در زندان دژخيم اموي عبيدالله زنداني بود).

پاسخ داد: (آن حضرت در پرتو اعجاز وقدرت ويژه ي امامت از زندان خارج شد وبه کربلا آمد وپس از انجام امور بي آنکه زندانبانان بدانند، بازگشت).

حضرت رضا عليه السلام فرمود: (اگر اين کار بر امام سجاد عليه السلام که آن روزها در زندان واسارت بود ممکن باشد، پس چرا به امام راستين ديگري که در زندان واسارت هم نبود، ممکن نباشد که از مدينه به بغداد بشتابد وبر پيکر مطهر پدر نماز بخواند وآنگاه به مدينه باز گردد؟).(6)

اينجا بود که رهبر گروه واقفيه بي پاسخ ماند.

نگرشي بر اين روايت

اين روايت نياز به اندکي شرح وتوضيح دارد:

پس از شهادت حضرت کاظم عليه السلام گروهي در امامت حضرت رضا عليه السلام ترديد وتوقف کردند. از اين رو بدانان (واقفيه) گفته شد. اين فرقه، پس از شهادت امام کاظم عليه السلام پديد آمد وپس از اندکي نيز منقرض گرديد.

به هر حال منظور اين است که رهبر گروه (علي بن ابي حمزه) به حضرت رضا عليه السلام مي گويد: (از امامان اهل بيت عليهم السلام روايت است که: پيکر امام معصوم را جز امام معصوم غسل نمي دهد وجز او بر آن پيکر مقدس نماز نمي گذارد).

امام کاظم عليه السلام در بغداد ودر زندان هارون به شهادت رسيد وفرزندش حضرت رضا عليه السلام در مدينه بود به همين جهت، رهبر گروه مورد اشاره، از حضور حضرت رضا عليه السلام در مراسم غسل ونماز بر پيکر پدرش مي پرسد.

وآن گرامي پاسخ مي دهد: (امام سجاد عليه السلام از طريق اعجاز وقدرت والاي امامت بهره گرفت واز زندان به کربلا رفت...).

حضرت مي فرمايد: (شما از کجا مي دانيد که امام پس از حضرت کاظم عليه السلام نيز در پرتو اعجاز از مدينه به بغداد نيامده ومراسم مذهبي غسل ونماز بر پيکر پدرش را به عهده نگرفته است؟)

وبدينسان رهبر گروه، بي پاسخ مي ماند.

روشن است که منظور از اين روايت، اين است که اين عقيده وانديشه که امام معصوم عليه السلام را جز همانند خويش غسل نمي دهد وبر پيکرش نماز نمي گذارد، يک عقيده ي ديرينه ومشهور در ميان شيعيان است. وحضرت رضا عليه السلام اين عقيده را ساختگي وبي اساس اعلان نکرد بلکه آن را تقرير فرمود وتقرير آن حضرت دليل بر صحت اين انديشه است.

بنابراين، ناگزيرم بپذيريم که پيکر مطهر امام مهدي عليه السلام را پس از پايان زندگي پرافتخارش امام معصوم ومطهري غسل خواهد داد وبر آن نماز خواهد گزارد.

در بخش پاياني، نمونه هايي از روايات را خواهيم آورد که تصريح مي کند که امام حسين عليه السلام نخستين کسي است که به دنيا رجعت مي کند وهمان گرامي است که غسل بر پيکر امام مهدي عليه السلام را بر عهده مي گيرد وبر پيکر او نماز مي گذارد.

در بخش يازدهم نيز، تحت عنوان: چگونگي بهره وري از امام غائب روايتي از امام صادق عليه السلام آورديم که مي فرمايد:

(لم تخل الأرض - منذ خلق الله آدم - من حجة لله فيها، ظاهر مشهور أو غائب مستور، ولا تخلوا - الي أن تقوم الساعة - من حجة لله فيها ولو لا ذلک لم يعبد الله).

يعني: زمين از روزي که خداوند آدم را آفريد از حجت خدا خالي نمانده است - گاه حجت خدا آشکار وشناخته شده بوده است وگاه نهان وپوشيده از نظرها - وهمينگونه زمين تا روز رستاخيز، خالي از حجت نخواهد ماند اگر جز اين باشد خداي يکتا پرستش نمي شود.

اين روايت خود از روايات صحيح ومتواتر است از اين رو جاي اين سؤال است که: (پس از پايان عمر امام مهدي عليه السلام امام وحجت خدا کيست؟) وراهي جز پذيرش (رجعت) نمي ماند که در بخش آينده در اين مورد بحث خواهيم کرد.

خرافه يا يک واقعيت ترديد ناپذير

اينک در آخرين بخش کتاب به موضوعي مي رسيم که برخي ساده انديشان وعناصر وجريانات منحرف وتندرو، آن را موضوعي بي اساس، نظير خرافه وافسانه مي پندارند، در حاليکه يک واقعيت اصيل اسلامي است.

برخي از مردم بر اثر عدم شناخت موضوعات وحقايق يا علل ديگري، بسياري از واقعيات را خرافه يا شبيه خرافه تصور مي کنند.

اما آيا چنين پنداري واقعيت را تغيير مي دهد؟

طبيعي است که پاسخ منفي است، چرا که حقيقت، همواره ثابت وپايدار است گر چه برخي از مردم آن را نپذيرند.

به عنوان مثال: ماديگران وجود آفريدگار تواناي هستي را لجوجانه انکار نموده وخرافه مي پندارند، آيا اين پندار ابلهانه در اين واقعيت روشن وانکار ناپذير مؤثر است؟

روشن است هرگز! موضوع (رجعت) نيز که اينک مي خواهيم از آن سخن بگوييم همين گونه است.

رجعت چيست؟

پيش از هر چيز، بايد اصل (رجعت) را شناخت. به همين جهت، جاي اين سؤال است که: (رجعت چيست؟)

پاسخ:

رجعت بدين مفهوم است که: امامان خاندان وحي ورسالت عليهم السلام وانبوهي از کساني که جهان را بدرود گفته اند، بار ديگر پس از حضرت مهدي عليه السلام وپيش از شهادت او به خواست خدا واراده ي حکيمانه او، بدين جهان بازمي گردند ونخستين رجعت کننده امام حسين عليه السلام است وپس از آن وجود گرانمايه، همه ي امامان اهل بيت عليهم السلام يکي پس از ديگري. اين فشرده وعصاره ي بحث (رجعت).

در اين مورد، روايات بسياري رسيده است که شمار آنها از دهها روايت مي گذرد که اين روايات اصل (رجعت) وابعاد وچگونگي آن را شرح مي دهد.

روزگاري سپري شده است که عقيده ي به (رجعت) گناهي نابخشودني وجنايتي غير قابل گذشت قلمداد گشته ومخالفان منحرف وتندروي اين عقيده، به موافقان آن يورشهاي بي رحمانه برده وبر ضد اين عقيده تاخت وتازها نموده اند، به گونه اي که گويي با کفر وماديگري مبارزه مي کنند.

اينک ما برآنيم تا اين انديشه را بر روي ميز تشريح قرار دهيم واز ابعاد وحقيقت آن آگاه شويم وآنگاه آن را به کتاب خدا وسنت پيامبر وعقل عرضه داريم وبنگريم که ديدگاه قرآن وسنت وخرد سالم نسبت به اين عقيده چيست؟ آيا اين انديشه وعقيده چيزي است که در خور استهزاء وتاخت وتاز است يا نه؟

نکاتي که لازم است در اين بخش مورد بحث قرار گيرند عبارتند از:

1- زنده شدن مردگان در روز رستاخيز

2- آيا پيش از روز رستاخيز خداوند کسي را زنده نموده است؟

3- قرآن ومسأله ي رجعت

4- رجعت در آئينه ي روايات

5- چه کساني به دنيا باز مي گردند؟

زنده شدن مردگان در روز رستاخيز

عقيده به رستاخيز وزنده شدن مردگان، اصل خدشه ناپذيري است که از اصول دين شمرده شده است وتصور نمي کنم هيچ فردي، مسلمان ومؤمن به قرآن واسلام باشد وآنگاه با وجود صدها آيه ي قرآن وصدها روايت ودلايل مسلم عقلي، باز هم به رستاخيز ومسأله ي معاد ايمان نياورد.

ما اينک در انديشه ي طرح بحث (معاد) نيستيم بلکه تنها به نکات مهم وخدشه ناپذيري از آن براي ورود به بحث (رجعت) اشاره مي کنيم:

1- واقعيت اين است که تمامي مسلمانان از هر مذهب وگروهي که باشند، در اين اصل، اتفاق نظر دارند که خداوند، تمامي بندگان خويش را از آغاز تا فرجام گيتي، همه وهمه، حتي جنينهاي سقط شده را، روز رستاخيز زنده مي سازد.

قرآن شريف در اين مورد مي فرمايد:

(وحشرنا هم فلم نغادر منهم أحدا).(7)

يعني: وهمه را براي حسابرسي گرد مي آوريم ويک تن از ايشان را رها نخواهيم ساخت.

شايد بسياري از دين باوران وپيروان مذاهب نيز در اين اصل با مسلمانان هم عقيده وهمگام باشند؛ چرا که زنده شدن مردگان به فرمان خدا واراده ي او در روز رستاخيز از ديدگاه مسلمانان قطعي وترديدناپذير است واگر ديگران آن را بعيد بشمارند هيچ مسلماني آن را نمي تواند دور از انتظار شمرده وبدان ترديد ورزد.

آري! مشرکان وماديگران، برانگيخته شدن در روز رستاخيز وحساب وکتاب را انکار نموده ومي گويند:

(أاذا متنا وکنا ترابا وعظاما أانا لمبعوثون).(8)

يعني: آيا هنگامي که ما مرديم وتبديل به خاک واستخوان شديم ما را زنده خواهند ساخت؟

ما در اينجا، در فکر پاسخ گفتن به اين پندار ماديگرايان نيستيم بلکه تنها اين سؤال را طرح مي کنيم که زنده شدن مردگان در روز رستاخيز، يک اصل قطعي اسلامي است. اينک، آيا خداوند قبل از رستاخيز نيز کسي را زنده ساخته است؟

واقعيت اين است که: هر کس ايمان به معاد دارد وباور مي کند که خداوند در روز رستاخيز تمامي انسانها را زنده مي سازد، بر چنين انسان باايماني، مشکل نيست که ايمان بدين واقعيت نيز بياورد که خداوند بر هر کاري تواناست ومي تواند برخي از بندگانش را بيافريند همانگونه که بر آفرينش دگرباره ي همگي آنان در روز رستاخيز تواناست.

نه خرد وانديشه اين واقعيت را ناممکن مي شمارد ونه کتاب وسنت.

قرآن و...

قرآن بيانگر اين واقعيت است که نه تنها احياي مردگان پيش از معاد ممکن است، بلکه بارها انجام شده است. اينک از آياتي که براي منصفان بسنده است، نمونه هايي را مي آوريم وحق ستيزان هم که به بيان قرآن: هر آيه ومعجزه اي که بنگرند، بدان ايمان نمي آورند:

(... وان يروا کل آية لا يؤمنوا بها...). (9)

نمونه آيات

1- قرآن در اين مورد مي فرمايد:

(... واذ قلتم نفسا فادارأتم فيها والله مخرج ما کنتم تکتمون، فقلنا اضربوه ببعضها کذلک يحيي الله الموتي ويريکم آياته لعلکم تعقلون).(10)

يعني: وبه ياد آوريد هنگامي را که کسي را کشتيد ودرباره ي او با يکديگر به ستيزه برخاستيد در حالي که خدا آنچه را پنهان مي کرديد آشکار ساخت. پس گفتيم پاره اي از آن را بر آن مقتول بزنيد، خدا مردگان را اينگونه زنده مي سازد ونشانه هاي قدرت خويش را اينگونه به شما مي نماياند.

در آيه ي شريفه، روي سخن با بني اسرائيل است، چرا که يکي از آنان در زندگي خويش فردي از نزديکانش را کشت آنگاه پيکر او را بر سر گروهي از گروههاي بني اسرائيل افکند وسپس همان قاتل فريبکار خودش آمد وخونخواهي نمود.

مردم از موسي پرسيدند که: (قاتل اين بنده ي خدا کيست که در مورد قاتل آن اختلاف مي کنند؟)

موسي فرمود گاوي را بکشند وبا جزئي از اجزاي آن، مقتول را بزنند وآنگاه که به دستور آن حضرت عمل کردند مرده زنده شد وقاتل خويش را معرفي کرد وبار ديگر از دنيا رفت.

قرآن پس از ترسيم اين داستان شنيدني مي فرمايد: (خداوند اينگونه مردگان را زنده مي سازد).

از آيه ي شريفه، اين واقعيت دريافت مي گردد که خداوند، مقتول بني اسرائيل را در همين جهان وپيش از رستاخيز زنده ساخت. اين نمونه اي از رجعت يا بازگشت به دنيا.

2- (ألم تر الي الذين خرجوا من ديارهم - وهم الوف - حذر الموت، فقال لهم الله: موتوا ثم أحياهم، ان الله لذو فضل علي الناس ولکن أکثر الناس لا يشکرون).(11)

يعني: آيا آن هزاران تن را نديده اي که از بيم مرگ از خانه هاي خويش بيرون رفتند؟ سپس خدا به آنان گفت: بميريد! آنگاه همه را زنده ساخته. خداوند به مردم نعمت مي دهد اما بيشتر مردم، سپاس نعمتهاي خدا را بجاي نمي آورند.

تفسير آيه:

اين آيه ي شريفه در مورد گروهي از بني اسرائيل سخن مي گويد. آنان دسته اي بودند که از بيماري کشنده طاعون که در سرزمينشان پديدار شد، از آنجا گريختند. مفسران در شمار آنان بحث دارند برخي آنان را سه هزار نفر آمار مي دهند وبرخي چهل هزار نفر وبرخي ديگر هفتاد هزار نفر....

اينان از وحشت بيماري طاعون، از شهر وديار خويش گريختند اما خداوند همه ي آنان وچارپايانشان را کشت، پيکرهاي آنان از هم گسيخت واعضا واندامهايشان متلاشي گشت.

روزي پيامبري از پيامبران خدا از کنار شهر وديار وپيکرهاي متلاشي شده ي آنان مي گذشت که از خداي توانا درخواست کرد که آنان را زنده سازد وخداوند همه را زنده ساخت، همانگونه که آيه ي شريفه اين مطلب را به صراحت بيان مي کند.

3- (أو کالذي مر علي قرية وهي خاوية علي عروشها قال: أني يحيي هذه الله بعد موتها؟ فأماته الله مائة عام، ثم بعثه، قال: کم لبثت؟ قال: لبثت يوما أو بعض يوم. قال: بل لبثت مائة عام، فانظر الي طعامک وشرابک لم يتنسه، وانظر الي حمارک ولنجعلک آية للناس وانظر الي العظام کيف ننشزها ثم نکسوها لحما، فلما تبين له قال: أعلم أن الله علي کل شي ء قدير).(12)

يعني: يا به مانند آنکه - برخي از مفسرين گفتند مراد عزير بوده - به دهکده اي گذر کرد که خراب وويران شده بود، گفت: (به حيرتم که خدا چگونه باز اين مردگان را زنده خواهد کرد؟)

پس، خداوند او را ميراند وپس از صد سال او را برانگيخت وزنده ساخت وبدو فرمود که: (چند مدت درنگ کردي؟)

جواب داد: (يک روز يا پاره اي از يک روز).

خداوند فرمود: (نه چنين است! بلکه صد سال است - که به خواب مرگ افتادي - نظر در طعام وشراب خود بنما - مفسرين گفتند که طعامش انگور وانجير وشرابش آب انگور بود - که هنوز تغيير ننموده والاغ خود را نيز بنگر تا احوال بر تو معلوم شود وما تو را حجت براي خلق قرار دهيم که امر بعثت را انکار نکنند وبنگر در استخوانهاي آن که چگونه درهمش پيوسته وگوشت بر آن بپوشانيم).

چون اين کار بر او روشن وآشکار گرديد گفت: (همانا اکنون به حقيقت ويقين مي دانم که خداوند بر هر چيز تواناست).

تفسير آيه:

منظور ما در اينجا تفسير کامل آيه ي شريفه نيست بلکه ترسيم نمونه هايي است که طبق تصريح قرآن خداوند برخي از بندگانش را پيش از فرا رسيدن روز رستاخيز زنده ساخته وبه اين دنبا بازگردانيده است.

طبق آيه ي شريفه، اين پيامبري از پيامبران خداست که بر شهر ودياري که خانه ها بر سر مردم فرو ريخته واز ساکنانش تهي بوده گذر نموده است.

آنگاه پس از تماشاي استخوانهاي متلاشي شده از خود پرسيده است که:

(براستي خداوند چگونه اين مردگان را زنده خواهد ساخت؟)

خداوند خود او را به کام مرگ فرستاده وپس از صد سال او را زنده ساخته وندايي از آسمان شنيده است ه: (هان! بگو چند وقت است که خفته اي؟)

پاسخ داده است که: (يک روز يا پاره اي از روز).

چرا که بامدادي از دنيا رفته بود وشامگاهي پس از يک صد سال بار ديگر لباس زندگي پوشيده بود به همين جهت پنداشته بود که يک روز خفته است يا نصف روز.

4- (واذ قلتم يا موسي! لن نؤمن لک حتي نري الله جهرة).(13)

يعني: وآنگاه را که گفتيد: (اي موسي! ما تا هنگامي که خدا را به آشکار نبينيم به تو ايمان نمي آوريم). وهمچنانکه مي نگريستيد صاعقه شما را فرا گرفت. پس شما را پس از مردن، زنده ساختيم شايد سپاسگزار گرديد.

اين داستان در دو جاي از قرآن شريف آمده است، نخست در سوره (بقره) که ترجمه شده وديگر در سوره ي (نساء) که مي فرمايد:

(فقالوا أرنا الله جهرة فأخذتهم الصاعقة بظلمهم).(14)

يعني: پس گفتند: (اي موسي) خدا را به آشکار به ما بنماي و- بخاطر اين سخن کفرآميزشان - صاعقه آنان را فراگرفت.

فشرده ي داستان اين است که: يهوديان به حضرت موسي عليه السلام گفتند: (ما به تو ورسالت تو ايمان نمي آوريم تا آنگاه که خدا را بطور آشکار وبه چشم خود ببينيم. از اين رو صاعقه آنان را گرفت در حالي که مي نگريستند.

آنگاه آنان را پس از مرگشان بار ديگر خداي جهان آفرين برانگيخت وهر هفتاد نفر زنده شدند وبار ديگر مدتي طولاني در اين جهان زندگي کردند.

بدينسان اين آيه ي شريفه نشانگر گروهي است که مردند وبار ديگر خدا آنان را پيش از روز قيامت زندگي بخشيد.

5- (ورسولا الي بني اسرائيل اني قد جئتکم بآية من ربکم اني اخلق لکم من الطين کهيئة الطير، فأنفخ فيه فيکون طيرا باذن الله وأبري ء الأکمه والأبرص واحيي الموتي باذن الله...).(15)

يعني: واو را به رسالت بسوي بني اسرائيل مي فرستد که او به آنان مي گويد: (من از جانب پروردگارتان آمده ام. من برايتان از گل چيزي چون پرنده مي سازم ودر آن مي دمم، پس به اذن خدا پرنده اي مي شود؛ وکور مادرزاد وبرص گرفته را شفا مي بخشم وبه فرمان خدا مرده را زنده مي کنم...).

جريان حضرت عيسي عليه السلام واحياي مردگان بدست او در دو سوره از قرآن آمده است: نخست در سوره ي آل عمران - که ذکر شد - وديگر در سوره ي مائده، که مي فرمايد:

(واذ تخلق من الطين کهيئة الطير باذني فتنفخ فيها فتکون طيرا باذني وتبري ء الأکمه والأبرص باذني واذ تخرج الموتي باذني...).(16)

يعني: وآنگاه که به فرمان من، از گل چيزي چون پرنده مي ساختي ودر آن مي دميدي وبه اذن من پرنده اي مي شد وکور مادرزاد وپيسي گرفته را به اذن من شفا مي دادي وآنگاه که مردگان را به اذن من زنده مي ساختي....

در اين دو آيه ي شريفه، اين واقعيت آمده است که: حضرت عيسي عليه السلام مردگان را به اذن خدا ودر پرتو قدرت او زنده مي ساخت تا آنجا که در تاريخ آمده است که: (فرزند نوح عليه السلام، سام را با وجود گذشت قرنها از مردنش، زنده ساخت).(17)

به هر حال منظور از ترسيم اين آيات پنجگانه بيان اين واقعيت است که خداي جهان آفرين شماري از مردگان را به دعاي حضرت عيسي عليه السلام پيش از فرارسيدن رستاخيز زنده ساخت.

آري! خواننده ي گرامي! اين واقعيت روشن وروشنگر را تنها به عنوان نمونه براي زنده شدن مردگان پيش از قيامت ووقوع اين حقيقت ترسيم کرديم وفکر نمي کنيم هيچکس در صراحت آيات پيرامون موضوع مورد بحث بتواند ترديد کند.

پاورقى:‌


(1) غيبت نعماني، باب 26، ص 331، روايت 2 وبحارالانوار، ج 52، ص 298.

(2) غيبت نعماني، باب 26، ص 331، روايت 1 وبحارالانوار، ج 52، ص 299.

(3) غيبت نعماني، باب 26، ص 332 وبحارالانوار، ج 52، ص 298.

(4) بحارالانوار، ج 43، ص 363.

(5) بحارالانوار، ج 27، ص 217 وکفايةالاثر، ص 226.

(6) بحارالانوار، ج 48، ص 269.

(7)سوره کهف، آيه 47.

(8)سوره صافات، آيه 16.

(9)سوره ي انعام، آيه ي 25 وسوره ي اعراف، آيه ي 146.

(10) سوره ي بقره، آيه 73 و72.

(11) سوره بقره، آيه 243.

(12) سوره ي بقره، آيه 259.

(13) سوره ي بقره، آيه 55.

(14) سوره نساء، آيه 153.

(15) سوره آل عمران، آيه 49.

(16) سوره مائده، آيه 110.

(17) بحارالانوار، ج 14، ص 233.