امام مهدى از ولادت تا ظهور

سيد محمد كاظم قزوينى

- ۴۷ -


بوسيله فرشتگان

امام صادق عليه السلام در تفسير آيه ي شريفه: (أتي أمر الله فلا تستعجلوه..).(1) فرمود:

(هو أمرنا، أمر الله عزوجل أن لا نستعجل به حتي يؤيده الله بثلاثة أجناد: الملائکة والمؤمنين والرعب).(2)

يعني: آن امر، اشاره به امر ما مي باشد. خداوند دستور مي دهد که در مورد آن شتاب نورزيم، خداوند به هنگامه ي قيام امام مهدي بوسيله سه لشکر: فرشتگان، مؤمنان وسلاح ترس ورعب، او را در برابر موانع ودشمنان ياري مي کند وبر همگان پيروزيش مي بخشد.

امام باقر عليه السلام فرمود:

(لو خرج قائم آل محمد صلي الله عليه واله وسلم لنصره الله بالملائکة المسومين والمردفين والمنزلين والکروبيين يکون جبرئيل أمامه وميکائيل عن يمينه واسرافيل عن يساره والرعب يسير مسيرة شهر أمامه وخلفه وعن يمينه وعن شماله والملائکة المقربون حذاه...).(3)

يعني: هنگامي که قائم آل محمد صلي الله عليه واله وسلم ظهور نمايد، خداوند او را بوسيله ي گروههاي فرشتگان نشاندار، پياپي، فرود آورده شده ومقرب ياري خواهد کرد.(4)

جبرئيل ، فرشته ي امين وحي پيشاپيش آن حضرت وميکائيل سمت راست واسرافيل سمت چپ او، خواهد بود وترس ورعب به مسافت يک ماه پيشاپيش وسمت راست وطرف چپش حرکت خواهد کرد وفرشتگان مقرب در کنار او.

امام صادق عليه السلام فرمود:

(اذا قام القائم عليه السلام نزلت ملائکة بدر وهم خمسة آلاف).(5)

يعني: هنگامي که قائم عليه السلام قيام کند، فرشتگاني که بصورت گروه پنج هزار نفري در بدر براي ياري پيامبر آمدند، فرود خواهند آمد.(6)

با نيروهاي طبيعت

ممکن است خداي جهان آفرين امام مهدي عليه السلام را بوسيله ي همان نيروها وامکاناتي مجهز ساخته وپيروزي بخشد که پيام آورانش را مجهز وبرخوردار مي ساخت؛ بوسيله ي نيروهايي چون باد وديگر نيروهاي طبيعت که خدا آنها را، مسخر سليمان نموده بود. به همين جهت باد هر کاري را به امر خدا انجام مي داد وتندبادهايي که در زمين وهوا ودريا سخت اثر مي گذارند که نمي توان از آنها غفلت کرد ونيز صاعقه ها که اثر گذاري شگرف ومهم آنها فراتر از پندار وتصور ماست، همه وهمه به دستور خدا، مسخر سليمان بودند وبه خواست او عمل مي کردند.

آري! با اين بيان ممکن است امام مهدي عليه السلام به اذن خدا وخواست او، پس از قيام، بر تمامي نيرهاي طبيعت مسلط گردد ودر آنها به اذن خدا واراده ي او تصرف نمايد.

پس از احتمالات وتصورات چندگانه ي عقيدتي که هم دور از حقيقت به نظر نمي رسد وهم از روايات دريافت مي گردد، ديگر هيچ مشکلي پيرامون استقرار حکومت عادلانه امام مهدي عليه السلام در سراسر گيتي ورويارويي پيروزمندانه ي او با قدرتهاي تبهکار وبي اثر ساختن تلاشهاي ارتجاعي ومذبوحانه ي دشمنان به نظر نمي رسد.

يک پرسش ودو پاسخ

در اينجا يک پرسش ديگري است وآن اينکه: (اگر براستي امام مهدي عليه السلام از اين نيروها وامکانات ووسايل کمک مي گيرد، پس فايده شمشير چيست؟ ومنظور از رواياتي که مي گويد: آن حضرت با (شمشير عدالت) قيام مي کند، چه مي باشد؟)

در اين مورد دو ديدگاه قابل طرح است:

1- برخي از دانشمندان بر اين انديشه اند که: (منظور از شمشير در اين روايات، قدرت ونيروست، چرا که شمشير، رمز قوت واقتدار است).

بعبارت ديگر: اين جمله، بيانگر اين واقعيت است که امام مهدي عليه السلام در برخورد با دشمنان حق ستيز، مأمور به مدارا ونرمش وملايمت وشکيبايي در برابر شرارت واذيت وآزار آنان نيست. آن گرامي در اين مورد، برنامه ومأموريت اصلاحي اش بعکس پيامبر گرانقدر اسلام صلي الله عليه واله وسلم است که در برابر اذيت وآزار دشمنان، مأمور به شکيبايي بود ودر پرتو وحي پياپي بدان حضرت، فرمان شکيبايي وبردباري مي يافت، دستوراتي اينگونه:

(فاصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل).(7)

يعني: پس، همچون پيامبران اولوالعزم شکيبايي پيشه ساز.

و: (اصبر علي ما يقولون...).(8)

يعني: بر آنچه مي گويند، شکيبايي پيشه ساز.

اما امام مهدي عليه السلام هنگامي که ظهور نمايد، مأمور به صبر وشکيبايي نيست ونيازي هم بدان ندارد، او تنها اسلام درست وراستين را مي آورد وآنگونه که شايسته وبايسته است در سراسر جهان پياده مي کند وجهان را سرشار از عدل وداد وسعادت ونيکبختي مي سازد، در اين صورت فرجام کار کساني که با عدل وقوانين عادلانه ي خدا دشمني ورزند ويا مانعي سر راه تطبيق وتحقق آن بوجود آورند، روشن است.

2- ممکن است بگوييم منظور از (شمشير) در روايات مورد بحث، همان معناي حقيقي وعبارت از: آلات وادوات جنگي ودفاعي باشد ومفهوم اين روايات اين باشد که امام مهدي عليه السلام در تطبيق قانون وتحقق بخشيدن به آرمان پيامبران وسرشار ساختن زمين وزمان از عدل وداد وشکوفا ساختن ارزشها ووالاييها، از شمشير حق وعدالت وکيفر عادلانه نيز کمک مي گيرد.

بدين ترتيب، کسي که در خور کشته شدن است به شمشير کشته مي شود نه با مسلسل وآويخته شدن به دار ويا به سم ووسايل برقي ويا زير شکنجه هاي گوناگوني که شيوه ي استبدادگران ديروز وامروز دنياست.

آن گرامي، در کنار انواع تدابير: فرهنگي، عقيدتي، اخلاقي، اجتماعي، تربيتي، سياسي، اقتصادي، رواني، قضايي و... از قوانين عادلانه ي کيفري نيز براي تحقق صلح ورفاه وآزادي وعدالت بهره مي جويد وجنايتکاراني را که در خور قتل باشند با شمشير گردن مي زند... همانگونه که پيامبر گرانقدر اسلام نيز چنين بود.

با اين بيان، ديگر در مورد اين جمله از روايات هيچ بحث وگفتگويي نمي ماند.

او چگونه حکومت خواهد کرد؟

امام مهدي عليه السلام هنگامي که ظهور نمايد، چگونه حکومت خواهد کرد؟

اين پرسش از جمله مهمترين پرسشها، در اين مورد است وپاسخ آن نياز به مقدمه اي روشنگرانه پيرامون قانون وحکومت دارد بدين صورت:

نقش سرنوشت ساز قانون

از جمله عواملي که در نيکبختي يا نگونبختي وصلاح وسازندگي يا تباهي وانحطاط جامعه ها وتمدنها نقش سرنوشت سازي دارد، عامل قوانين ومقررات حاکم بر جامعه وتمدن، در ابعاد گوناگون حيات، بويژه حکومت وسياست وقضاوت است.

قوانين با همه ي انواع واقسام آن، ابزارهاي جهت دهنده ودستگاههاي تربيت کننده اي هستند که جامعه را بسوي ارزشها يا ضد ارزشها جهت مي دهند وبسوي نيکي ونيکبختي يا شرارت ونگونساري، سوق مي دهند.

بعبارت ديگر: سرتوشت تعالي يا انحطاط هر فرد وجامعه اي در گرو قوانين حاکم بر آن جامعه است. اين قوانين ومقررات است که وسايل وامکانات پيشرفت فرهنگي را فراهم مي سازد يا وسايل مطالعه وتحقيق وشکوفايي را در هم مي نوردد.

قانون است که مي تواند آزاديهاي بي قيد وبند وويرانگر را به ستمکاران وهرزگان، براي ستم وتباهي اعطا کند ونيز در توان آن است که از ارزشهاي انساني واخلاقي پاس دارد وضمن به رسميت شناختن آزادي مسئولانه در همه ي ابعاد معنوي ومادي، با ضد ارزشها وعوامل مخرب آرامش وامنيت در جامعه، پيکار نمايد.

قانون است که يک جامعه را به اوج غني وثروت وآسايش ورفاه وشکوه مي رساند يا آنان را به فقر وتورم وگرسنگي مي کشاند وبذر انحطاط وعقب ماندگي را مي افشاند.

همينگونه صدها هزار مثال مي توان آورد که قانون در آنها حکم مي راند ونقش تعيين کننده وسرنوشت سازي دارد.

کوتاه سخن اينکه: قانون در سرنوشت جامعه، نقشي اساسي دارد بويژه در ابعاد سياسي، قضايي، تدبير امور وتنظيم شئون جامعه وهمينگونه حاکم ويا قاضي مي تواند ستمديده را پناه دهد وناتوان را ياري کند وحق آنان را از ستمکار بستاند ومي تواند حق را باطل وباطل را حق جلوه دهد وبا درهم نورديدن حقوق وريختن خونها، با اموال، نواميس واعراض مردم بازي کند.

اين سخني کوتاه از قانون وحکومت ونقش اوج دهنده يا انحطاطآفرين آنها در جامعه.

در هميمن روزگار ما... ودر جهان معاصر، ميليونها اصل وماده قانوني که بر جامعه ها وتمدنهاي بشري، در کشورهاي اسلامي وغير اسلامي حاکم است، تنها بخش ناچيزي از آن قوانين، هماهنگ با عقل وعدالت است. اما بيشتر آنها با تمامي مفاهيم وارزشها، اخلاق وعدالت، فضيلت واديان توحيدي، ناسازگارند. اين قوانين بشري است که آزادي در هرزگي وهوسبازي، آلودگي وانحراف جنسي، ميخواري ورباخوارگي را مي دهد ومقررات بازدارنده از سفر واقامت، تجارت وواردات وصادرات، خانه سازي، وزراعت، مرغداري ودامپروري را به اجرا مي گذارد وجز در شرايط بسيار سخت وبا مالياتهاي ظالمانه اجازه ي بهره وري نمي دهد.

اينها تازه گوشه اي از نارساييها وناسازگاريها واثرات شوم قوانين تراويده از ذهن وفکر وهواهاي بشري است. اگر بخواهيم آثار ويرانگر وفاجعه بار اين قوانين را که در کشورها وجامعه ها به همراه مصائبي که بر سر بشريت باريده است، خاطر نشان سازيم از موضوع کتاب دور مي افتيم.

به همين جهت به همان مقدار از فشار قوانين ظالمانه وسلب آزاديهاي سازنده وحياتي بوسيله آن که هر انساني با همه ي وجود آنها را درک مي کند بسنده نموده وخاطر نشان مي سازيم که در عصر شکوهبار امام مهدي عليه السلام تمامي مقررات بيدادگرانه وغير اسلامي در همه ي ابعاد، الغا وبه زباله دان تاريخ ريخته مي شود. ديگر براي آنها ارزش وبهايي نيست وتنها منبع قوانين ومقررات حاکم بر انسانها، قرآن شريف، سنت وروش عادلانه ومترقي پيامبر صلي الله عليه واله وسلم خواهد بود. سنت وشيوه اي که از بازيگري وتزوير وتحريف ودستکاري مصون باشد.

تنها در آن شرايط است که بشريت از فجايع وره آورد زيانبار قوانين کفرآلود وظالمانه، نجات مي يابد ودر سايه ي قوانين عادلانه وانساني اسلام که حقوق انسان را صيانت ورفاه ونيکبختي او را براستي تضمين مي کند، زندگي مي نمايد. در سايه ي قوانين ومقرراتي که هر بيداگري را در مرز خود متوقف وتمامي راههاي انحراف ونگونساري را مسدود مي سازد.

لازم است از ياد نبريم که تنها قوانين ومقررات اسلام واقعي است که نيکبختي جامعه ي انساني را در دنيا وآخرت تضمين مي کند وديگر سيستمها ونظامهاي قانوني وهويت وحقيقت آنها را، اوضاع غمبار حاکم بر جهان امروز معرفي مي کند. اين تباهيها وبيدادگريها، رنجها ومشکلات، انواع محروميتها وسرکوب وفشاري که بر توده ها در سراسر گيتي سايه افکنده است همه ي اينها از نتايج وره آورد وآثار همين مقررات ساخته ي ذهن وانديشه ي بشر است.

اين سخن را کساني خوب مي فهمند که در دنياي به اصطلاح متمدن امروز چه شرق وچه غرب، به وزارتخانه ها وادارات دولتي ودادگستريها... گرفتار شده باشند آنگاه است که به خوبي وروشني درخواهند يافت که چگونه حق، پايمال وباطل، ياري مي گردد، کرامتها به هدر مي رود وعدالت مي ميرد.

چگونه رشوه حکم مي راند وپارتيها وسفارشهاي چهره هاي متنفذ، کارساز است.

برخي وکلا، نقش تأسفباري در پايمال ساختن حق ونابودي حقوق انسانها دارند بويژه هنگامي که صاحبان حق، ضعيف وفاقد توان وکارآيي لازم براي دفاع از حقوق خويش باشند ونتوانند از ابزار ووسايل لازم براي پيروزي وغلبه بر دشمن خويش بهره گيرند.

من بر اين عقيده ام که قوانين حقيقي اسلام واحکام ومقررات راستين خدا، جز در زمان پيامبر واميرمؤمنان عليهم السلام بطور کامل پياده نشد وپس از آن همه به بوته ي فراموشي سپرده شد ويا از صحنه برکنار وتنها در کتابها باقي ماند.

من در يک فرصت مناسب مي توانم اين مطلب را اثبات کنم اما اينک اين بحث را در يک جمله خلاصه مي کنم وآن اينکه: هر کسي به تاريخ خودکامگان اموي، عباسي، عثماني وديگر حکومتگران سياهکار پس از آنها، مراجعه کند اين موضوع را به روشني در خواهد يافت.

واقعيت اين است که: هدف حکيمانه الهي از آفرينش تحقق نيافت چرا که خداي جهان آفرين هر آنچه را انسان براي يک زندگي شايسته بدانها نيازمند است از آب گرفته تا هوا، زمين ومعادن همه را براي او پديد آورد. به خاک زمين، با همکاري متقابل خورشيد، هوا، آب وذرات نهفته در خاک، استعداد وشايستگي رويش زراعت وگل وگياه ونهال ودرخت قرار داد. وطبيعت را براي انسان رام ساخت تا با بهره وري شايسته از امکانات آن، لوازم حيات وضروريات زندگي همچون: خوراک، پوشاک، مسکن وديگر نيازهايش را بصورت فراوان توليد نمايد تا در زندگي خويش همواره احساس بي نيازي ونيکبختي کند. اما خودکامگان قرون واعصار، پيش از اسلام وپس از فرود آمدن قرآن شريف، انسان را به عبوديت وبندگي خويش کشيدند وميان او وزندگي سعادتمندانه وآباد وآزاد مانع شدند وبخاطر نقش ارتجاعي وويرانگر آنها ميليونها انسان در اسارت وشقاوت زيستند وهمانگونه جهان را بدرود گفتند.

اين از نظر بعد دنيوي ومادي حيات انسان.

اما بعد معنوي وعقيدتي: خداي جهان آفرين پس از آفرينش انسان وتدبير امور مادي وشئون جسمي او، پيام آوران خويش را يکي پس از ديگري بسوي انسان برانگيخت تا آنان در پرتو وحي، انديشه وعقيده ي انسان وبينش او را در مورد جهان وانسان وآفريدگار هستي اصلاح کنند، نهال پرثمر ايمان واخلاص را در دلهاي آنان کشت نمايند. فطرت آنان را بيدار وگنجهاي نهفته ي خرد وعقل آنان را برانگيزد، موهبتهاي وجود آنان را استخراج ونيروها وتواناييهاي آنان را شکوفا سازند.

کوتاه سخن اينکه: خداوند، پيامبران را براي اصلاح زندگي جامعه وفرد در ابعاد عقيدتي، فرهنگي، اقتصادي، معيشتي، اجتماعي، خانواگي، سياسي، قضايي وديگر ابعاد برانگيخت، اما متأسفانه بسياري با اين اصلاحگران راستين پيکار کردند ونصايح، اندرزها، خيرخواهيها وبرنامه هاي آنان را نپذيرفتند. به آنان اهانت روا داشتند به باد تمسخرشان گرفتند وخون پاک آنان را به زمين ريختند که قرآن شريف موضعيگيري ناهنجار امتها در برابر بعثتها وپيام آوران خدا را به شايستگي ترسيم مي کند.

اين فشرده اي از تاريخ پيامبران وامتها.

در مورد پيامبر گرامي صلي الله عليه واله وسلم نيز قرآن شريف بيانگر اين واقعيت است که: شرک گرايان وکافران بجاي حق پذيري، بر ضد او وبرنامه هاي نجات بخش وافتخارآفرينش بپا خواستند. وجنگهاي آنان پس از هجرت پيامبر صلي الله عليه واله وسلم از مکه به مدينه تا رحلت آن فرزانه ي عصرها ونسلها، همه وهمه، نشانگر اين موضعگيريهاي رسوا وننگبار برخي انسانها در برابر اين پيامبر پرشکوه واين مصلح فرزانه وپدر پرمهر است.

پس از آن همه فداکاريها از سوي حق طلبان وتوحيدگرايان وآن شرارتهاي شرم آور از سوي شرک گرايان وبيدادگران، سرانجام اسلام استقرار يافت وپايه هاي آن نيرومند گشت وتوده هاي مردم، فوج فوج به دين خدا ايمان آوردند، آنگاه خدا به پيام آورش دستور داد که اميرمؤمنان عليه السلام را به عنوان امام وجانشين پس از خويش وپيشواي امت معرفي نمايد وتدبير امور وتنظيم شئون انسانها را به کف با کفايت او بسپارد.

پيامبر صلي الله عليه واله وسلم فرمان خدا را به انجام رسانيد ودر حجةالوداع وسرزمين (خم) فراتر از 25 هزار نفر را گرد آورد وضمن سخنان شکوهمند وتاريخي دست اميرمؤمنان عليه السلام را گرفت وفرمود:

(من کنت مولاه فهذا علي مولاه).(9)

ومردم را به پيروي از آن پيشواي بزرگ وفرمانبرداري از او، فرمان داد واز مخالفت با او ودشمني با راه ورسم توحيدي وعادلانه اش بر حذر داشت، اما متأسفانه بيشتر مسلمانان با فرمان پيامبر صلي الله عليه واله وسلم مخالفت ورزيدند وجز گروهي بر اطاعت او ثبات قدم نشان ندادند.

در نتيجه، عناصر وجرياناتي قدرت وحکومت را به کف گرفتند که هواي دل خويش را بيشتر از مقررات پاک وقوانين انسانساز اسلام پيروي نمودند وبر اثر حاکميت فريب وستم در قرون واعصار، آنچه نمي بايست، بر سر نسلها وعصرها آمد وانواع دردها ورنجها وفجايع ومصائب بر بشريت باريدن کرد وجلوه وجمال دلآرا وزيباي سيستم زندگيساز وانسان پرداز اسلام، ميدان تحقق وتجلي نيافت. وبدتر از آن کار بجايي رسيد که توده هاي مردم پنداشتند قوانين ومقررات اسلام همان رفتار وگفتار وعملکردي است که زمامداران وحکومتهاي مدعي اسلام وحاکم بر جامعه هاي مسلمان انجام مي دهند واين از هر جهت براي جهان اسلام وخود مکتب نجات بخش وآسماني آن، غمبار بود.

حکومت امام مهدي

هنگامي که ما از حکومت جان بخش امام مهدي عليه السلام سخن مي گوييم، سخن ما بر دو نقطه ودو محور دور مي زند: نخست، محور ونقطه ي صدور حکم ووضع قوانين وآموزشهاي گوناگون در ميدانهاي مختلف زندگي است ونقطه ومحور دوم، محور داوري وقضاوت ميان امت است که خواه مسايل ومشکلات خود را بسوي حکومت عادلانه آن حضرت ببرند يا نبرند.

صدور حکم ووضع قوانين

در مورد نخست، روشن شد که تمامي قوانين ومقررات بيگانه از اسلام وقرآن، در حکومت امام مهدي عليه السلام الغا ودور ريخته مي شود وهرگز بدانها عمل نمي گردد وبجاي آنها مقررات درخشان وزندگي ساز برخاسته از قرآن وشيوه ي راستين پيامبر صلي الله عليه واله وسلم امور مردم را تدبير وشئون کشور را تنظيم ودر کران تا کران جامعه ها همانگونه که شايسته وبايسته است، پياده مي شود.

خلاصه اينکه: امام مهدي عليه السلام تمامي برنامه ها وطرحها وعملکردها ومقرراتي را که پيامبر واميرمؤمنان عليه السلام در حکومت کوتاه مدت وعادلانه وپرمهر خويش در ميدانهاي گوناگون زندگي پياده کردند، به گونه اي کامل ودرخشان پياده مي کند وافزون بر آنها به منظور تأمين نيکبختي ورفاه وآسايش وآرامش جامعه طرحها وبرنامه ها وعملکرد ديگر همچون: ساختن پلها، ايجاد سدها، گسترش خيابانها وشاهراهها، حفر کانالها وپاکسازي نهرها ونصب دستگاههاي گوناگون ومورد نياز صدور اجازه ي رسمي به مردم جهت احياي زمينهاي موات وبهره وري عادلانه وشايسته از معادن ومنابع گوناگون وديگر نعمتهايي که خدا به انسان ارزاني داشته است که همه ي اينها از روح ومحتواي اسلام ومقررات آن برمي خيزد.

اين پرتوي از طرح وبرنامه حاکميت عادلانه وبشردوستانه وزندگي ساز امام مهدي عليه السلام در محور نخست، اينک محور دوم حکومت شکوهبار آن حضرت.

قضاوت وداوري

داوري وقضاوت آن گرامي در جامعه، بسان داوري نياکان پاک وپاکيزه اش، عادلانه وانساني وبراساس حق وعدالت است وبا يک ويژگي از داوري آن حضرت عدالت پيشگان ممتاز مي شود وآن ويژگي اين است که آن حضرت در سيستم قضايي خويش براساس آگاهي واطلاعات خويش بر رخدادها وحوادث داوري مي کند، از اينرو نه به انتظار گواهي گواهان مي ماند ونه دلايل ومدارک وشواهدي که ادعا را اثبات کند.

سخن در اينجا بر دو محور دور مي زند:

1- نخست اينکه اين روايت صحيح وجانبخش که در مورد امام مهدي عليه السلام وره آورد حاکميت او بطور متواتر از پيامبر گرامي صلي الله عليه واله وسلم وامامان معصوم عليهم السلام رسيده است، بارها تکرار شد که مي فرمايد:

(انه يملأ الارض قسطا وعدلا بعد ما ملئت ظلما وجورا).(10)

يعني: امام مهدي عليه السلام پس از ظهور خويش، جهان را سرشار از عدل وداد مي کند پس از آنکه از ستم وبيداد لبريز گردد.

شايسته ي يادآوري است که اين حديث در مجموعه هاي روايي، صدها بار از راههاي گوناگون وچهره هاي مختلف روايت شده است به گونه اي که هيچ جايي براي شک وترديد در صحت ودرستي آن نمي ماند.

آري! آن اصلاحگر بزرگي که مي خواهد ستم وبيداد را در همه ي ميدانها وابعاد وچهره هايش نابود سازد وريشه واساس آن را در هر نقطه اي که باشد ويا از هر انساني سر زند از بيخ وبن برکند، طبيعي است که از چنين عدالت گستري نبايد انتظار داشت که خود منتظر اين باشد که مظلوم به او شکايت برد يا آن پيشواي عدالت از مدعي ستمديده براي اثبات ادعاي به حقش که براي آن داور عدالت پيشه، روشن است دلايل، شواهد، اسناد ومدارک ارائه کند، هرگز! چرا که گاه ممکن است مظلوم براي اثبات بيدادي که بر او رفته يا حقي که از او پايمال شده است ناتوان باشد يا نتواند ساختگي بودن بافته هاي ظالم را روشن کند.

ممکن است ستم وبيداد در بسياري از نقاط روي زمين واقع شود ومظلوم نتواند از بيدادي که بر او رفته است به امام عدالت ونجات شکايت برد. ونيز امکان دارد که انساني مخفيانه وبه ستم کشته شود وکسي از کشته شدن او آگاه نگردد وقاتل او را نشناسد ودر نتيجه خون او پايمال گردد، در اين صورت چگونه مي توان گفت:

(امام مهدي عليه السلام زمين وزمان را لبريز از عدل وداد مي سازد؟)

2- از پيامبر گرامي صلي الله عليه واله وسلم روايت آورده اند که فرمود:

(انما قضي بينکم بالأيمان والبينات).(11)

يعني: مردم! من در ميان جامعه، براساس دلايل وشواهد وسوگندها، قضاوت وداوري مي کنم - نه براساس وحي ورسالت -.

شايد مفهوم ظاهري روايت پيامبر صلي الله عليه واله وسلم اين باشد که: آن حضرت در ميان مردم، براساس آگاهي وعلم شخصي خويش داوري نمي کند.

بعنوان مثال: اگر پيامبر صلي الله عليه واله وسلم با علم نبوت ورسالت بداند که فلان شخص، دست به سرقت زده است، خود، بر او، کيفر سرقت را جاري نمي سازد بلکه به انتظار گواهي گواهان مي نشيند وهنگامي که پرونده، طبق موازين قضايي تکميل گردد حکم مي کند واو را کيفر مي دهد.

شايد اين شيوه ي پيامبر صلي الله عليه واله وسلم در داوري وقضاوت وعمل نکردن بر اساس آگاهي واطلاع شخصي خويش، بدان جهت بود که اگر آن گرامي در داوريهاي خويش براساس آگاهي واطلاع شخص قضاوت مي کرد رفتار وعملکرد قضايي او در ميان امت سيره وسنت مي شد وآنگاه بود که براي هر قاضي وحاکمي دستاويز وبهانه مي گشت که در جامعه، بدون دلايل ومدارک قانع کننده ودرستي به هر کس دلش خواست حد جاري سازد وطبق تمايلات خويش حکم راند وآنگاه ادعا نمايد که به علم واطلاع شخصي خويش داوري نموده وحکم رانده است. وبا اين کار نظام دين وجامعه از هم گسيخته وهرج ومرج وخودکامگي در سيستم قضايي رواج يافته ومعيارها ومقياسهاي فقهي وحقوقي وعرفي دچار اختلال مي گشت.

بر اين اساس بود که پيامبر گرامي صلي الله عليه واله وسلم اين راهها را براي قضاوت بدرفتار وحکومتهاي بيدادگر مسدود ساخت تا آنان نتوانند در ميان مردم، طبق تمايلات جاه طلبانه وهواهاي خويش حکم رانند وآنگاه مدعي گردند که براساس علم وآگاهي شخصي خويش حکم مي کنند.

اما امام معصوم وپيشواي عدالت گستري که هرگز چنين احتمال در مورد او نمي رود وهيچ نوع اشتباه وانحرافي به ساحت مقدس او راه ندارد، بر چنين انسان والايي زيبنده است که براساس آگاهي واطلاعات شخصي خويش به امور ورخدادها، داوري نمايد وهرگز منتظر گواهي گواهان واقامه ي دلايل ومدارک از سوي مدعي نباشد وبر سوگندهاي دروغين از سوي طرفين، بهايي ندهد وآنچه حق وعدالت است آن را ملاک قرار دهد وبراساس آن داوري نمايد.

با توجه به اين دو نکته اساسي که:

اولا: امام مهدي عليه السلام اصلاحگر بزرگي است که زمين وزمان را سرشار از عدل وداد مي کند.

وثانيا: علاوه بر تمامي آگاهيها واطلاعات ومعيارها، براساس آگاهي واطلاعات شخصي خويش، داوري وحکومت مي نمايد؛

اين واقعيت دريافت مي گردد که آن حضرت، تبهکاران وآدمکشان ومجرمان را براساس عدالت وبه منظور اصلاح جامعه به کيفر شايسته وعادلانه ي گناهانشان مي رساند، خواه آثار ودلايل ومدارک جرم موجود باشد ويا آن را از بين برده باشند وطبق موازين عادي ثابت نشود وگواه وبينه اقامه نگردد.

براي روشن شدن بحث دو مثال مي آوريم:

1- اگر فردي در خانه ي خويش ميخوارگي کند وکسي او را در آن شرايط نبيند تا گواهي دهد، امام مهدي عليه السلام در پرتو علم امامت از گناه او آگاه مي گردد واو را عادلانه کيفر مي کند.

2- ونيز اگر انساني جنايتي را که در خور کيفر است مرتکب شود بر آن دادگستر جهاني است که او را بخاطر جنايتش کيفر نمايد.

وآنگاه است که هر جنايتکاري به هنگام وسوسه ي نفس وتصميم به گناه، خوب مي داند که زمامدار دادگستر جامعه از جنايت او آگاه مي شود واو را به کيفر عادلانه اش مي رساند. درست در اين شرايط است که همين احساس ووضعيت خاص، همه ي جنايتکاران را از ارتکاب جرائم مانع مي شود. بدين جهت مردم از هر انحرافي در ابعاد گوناگون زندگي مي پرهيزند.

از چيزهايي که اين مطلب را تأييد مي کند روايت رسيده از امام صادق عليه السلام است که مي فرمايد:

(بينا الرجل علي رأس القائم عليه السلام يأمر وينهي اذ أمر (الامام) بضرب عنقه فلا يبقي بين الخافقين شيء الا خافه).(12)

يعني: گاه اتفاق مي افتد که فردي در کنار مهدي عليه السلام ايستاده وسخن مي گويد وآن حضرت دستور مي دهد گردنش را (بخاطر جنايت مخفيانه اش) بزنند وآنگاه است که در شرق وغرب جنايتکاري نمي ماند، مگر از آن پيشواي عدالت گستر وآگاه حساب مي برد.

اين روايت به اين مطلب تصريح مي کند که امام مهدي عليه السلام هر گناهکاري که در خور کيفر باشد - براساس علم امامت - کيفر مي کند ومنتظر اين نمي ماند که از او شکايت شود يا گواهان گواهي دهند.

وبدينسان شرايطي پديد مي آيد که هيچ کس جرأت ستم وقانون شکني وگناه در خود نمي بيند وزمين از عدالت وآزادي ودادگري وامنيت ورفاه وسعادت لبريز مي گردد.

روايات بيانگر اين واقعيت، بسيار است که ما تنها نمونه هايي را مي آوريم:

1- امام باقر عليه السلام فرمود:

(اذا قام قائم آل محمد عليه السلام حکم بحکم داود ولا يسأل البينة).(13)

يعني: هنگامي که قائم ما قيام کند به سبک داود عليه السلام حکومت وداوري خواهد کرد وگواه ودليل نخواهد خواست.

2- امام صادق عليه السلام فرمود:

(لا تذهب الدنيا حتي يخرج رجل مني، يحکم بحکومة آل داود ولا يسأل البينة، يعطي کل نفس حقها...).(14)

يعني: دنيا به پايان نخواهد رسيد تا بزرگمردي از خاندان ما قيام نمايد. او به سبک خاندان داود حکومت وداوري خواهد کرد واز دلايل وگواهان نخواهد پرسيد، حق هر کس را به او اعطا خواهد کرد....

3- ودر روايت ديگر فرمود:

(ثم يأمر مناديا ينادي: هذا المهدي! يقضي بقضاء داود وسليمان ولا يسأل علي ذلک بينة).(15)

يعني: پس ندا کننده اي به دستور او ندا مي دهد که: (هان اي مردم! اين پيشواي عدالت گستر، مهدي عليه السلام است. او به سبک داود وسليمان عليهم السلام داوري مي کند وگواه ودليل نمي خواهد - چرا که خود از همه چيز آگاه است -).

4- ونيز فرمود:

(اذا قام قائم آل محمد صلي الله عليه واله وسلم حکم بين الناس بحکم داود، لا يحتاج الي بينة يلهمه الله تعالي فيحکم بعلمه ويخبر کل قوم بما استبطنوه).(16)

يعني: هنگامي که قائم آل محمد صلي الله عليه واله وسلم قيام نمايد ميان مردم به سبک داود حکومت وداوري خواهد کرد ونيازي به دليل وبرهان ندارد خداوند به او الهام مي کند واو با علم وآگاهي خويش، داوري وحکومت مي کند وو هر گروهي را از آنچه نهان مي دارند، باخبر مي سازد.

يک پرسش وپاسخ آن:

سؤال: (منظور از حکومت وداوري حضرت داود چيست؟)

جواب: منظور از (حکم داود) شريعت وراه ورسم او نيست، چرا که تمامي شرايع وقوانيني که پيش از اسلام بودند همه با آمدن اسلام نسخ وپايان يافته اعلان شدند، بلکه منظور از اين عنوان اين است که امام مهدي عليه السلام در مسايل ومشکلات، براساس آگاهي ودانش خويش به حقايق وواقعيتها، داوري مي کند وبه ظاهر امور يا قضايا يا اسناد ومدارک ساختگي، تکيه نمي کند.

داود، آن پيامبر بزرگ خدا نيز، مدتي طولاني اينگونه حکومت وداوري مي کرد، حقايق وواقعيات رخدادها واختلافات، به اذن خدا براي او آشکار مي گشت وبه همين جهت براساس آگاهي ودانش شخصي خويش به امور، قضاوت مي کرد وبه گفتار طرفين اختلاف، اعتنا نمي کرد.

يک پرسش ديگر:

امام مهدي عليه السلام چگونه مي تواند عدالت ودادگري کامل را در کران تا کران گيتي تحقق بخشد با اينکه مي دانيم که آن گرامي در پرتو دانش وآگاهي واطلاع خويش، از مسايل ورخدادهاي منطقه وشهري که اقامت دارد باخبر است، نه از رخدادها وامور جاري سراسر گيتي؟

پاسخ:

ممکن است اين سؤال را با روايتي از امام صادق عليه السلام پاسخ داد که مي فرمايد:

(اذا قام القائم بعث في أقاليم الأرض، في کل اقليم(17) رجلا... يقول له الامام عليه السلام:

عهدک في کفک، فاذا ورد عليک أمر لا تفهمه ولا تعرف القضاء فيه، فانظر الي کفک واعمل بما فيها).(18)

يعني: هنگامي که قائم عليه السلام قيام کند به هر منطقه وشهري فرستاده اي آگاه وکارا وپرواپيشه گسيل مي دارد وبه او مي گويد: (برنامه ي کار تو در کف دست توست. از اين رو هر گاه کاري برايت پيش آمد که راه حل آن را نفهميدي وداوري در آن را نشناختي به کف دستت نظاره کن وآنچه در آن يافتي، عمل نما).

در مورد اين روايت سه احتمال بنظر مي رسد:

1- ممکن است روايت را معجزه بشناسيم وبگوييم فرستادگان آن اصلاحگر بزرگ آسماني هنگامي که در مسايل ورخدادها بمانند بناگاه بر کف دست خويش احکام عادلانه ومورد نظر را نوشته وآماده خواهند يافت.

2- ممکن است منظور آن حضرت از جمله (عهدک في کفک) نوعي دستگاه شبيه بي سيم بسيار پيشرفته اي باشد که برخي چهره ها وشخصيتها يا کارگزاران ويژه... بدست دارند ودستورات صادره از مقام فرماندهي کل را همواره دريافت مي دارند وبدانها عمل مي کنند وهميشه اين دستگاه همراه آنهاست.

3- ويا اينکه روايت، پيام ومعناي ديگري دارد که پس از ظهور آن حضرت به خواست خدا آشکار خواهد شد واکنون براي ما ناشناخته است.

کوتاه سخن اينکه: امام مهدي عليه السلام با نمايندگان وحاکمان وقضاتي که به کشورها، در سراسر جهان نصب فرموده وآنان را براي تدبير امور وتنظيم شئون وحل مشکلات ورفع کشمکشها وتأمين امنيت ونيکبختي جامعه ي بزرگ عصر ظهور، گسيل داشته است، بطور دايم در ارتباط است وآنان با فرماندهي وامامت آن اصلاحگر بزرگ جهاني ودر پرتو دانش وعدالت او انجام وظيفه مي نمايند.

پاورقى:‌


(1) سوره نحل، آيه 1. يعني: امر خدا آمد، پس بشتاب آن را نجوييد....

(2) غيبت نعماني، ص 243، ح 43 وبحارالانوار، ج 52، ص 356.

(3) غيبت نعماني، ص 234، ح 22 وبحارالانوار، ج 52، ص 348.

(4) اين چهار گروه فرشته عبارتند از: 1- (مسومين) يا فرشتگان نشاندار. 2- (مردفين) يا فرشتگان پياپي وصف زده. 3- (منزلين)، فرود آورده شده. 4- و(کروبيين) که سالار فرشتگان هستند.

(5) غيبت نعماني، ص 244، ح 44 ومعجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 4، ص 19.

(6) لازم به ذکر است که مراد از ياري فرشتگان در جنگ بدر، جنگيدن آنان با کفار ومشرکان نبود، بلکه به مفهوم تشويق مسلمانان وايجاد رعب وترس در قلوب مخالفان بود، همانگونه اي که در قرآن اين موضوع به صراحت بيان شده: (اني ممدکم بألف من الملائکة مردفين وما جعله الله الا بشري ولتطمئن به قلوبکم). (سوره ي انفال، آيه 9 و10) جهت اطلاع بيشتر به تفسير الميزان، ج 9، ص 17 مراجعه شود.

وظاهر جريان ياري فرشتگان در نهضت جهاني حضرت ولي عصر عليه السلام نيز به همين منوال خواهد بود.

(7)سوره احقاف، آيه 35.

(8)سوره ص، آيه 17.

(9) الغدير، ج 1 ص 18، فرائدالسمطين، ج 1، ص 64، کنزالعمال، ج 15، ص 117، ملحقات المراجعات، ص 175 وبحارالانوار، ج 21، ص 387، ج 28، ص 187، ج 35، ص 282 و....

(10) بحارالانوار، ج 36، ص 358.

(11) کافي، ج 7، ص 414 وتهذيب، ج 6، ص 229.

(12) غيبت نعماني، ص 239، باب 13، ح 33 وبحارالانوار، ج 50، ص 246 وج 52، ص 320.

(13) وسائل الشيعه، ج 18، ص 168 وکافي، ج 1، ص 397.

(14) بحارالانوار، ج 52، ص 320، کافي، ج 1، ص 397 وبصائرالدرجات، ص 278.

(15) غيبت نعماني، ص 313، باب 20، ح 5 وبحارالانوار، ج 52، ص 286.

(16) بحارالانوار، ج 52، ص 339 وارشادمفيد، ص 365.

(17) مجمع البحرين: واژه ي (اقليم) در عرف به منطقه ي وسيعي گفته مي شود که از ديگر مناطق مشخص وجداست وامروز به هر کشوري اطلاق مي گردد، مثلا: اقليم مصر، يمن و....

(18) غيبت نعماني، ص 319، باب 21، ح 8 وبحارالانوار، ج 52، ص 365.