امام مهدى از ولادت تا ظهور

سيد محمد كاظم قزوينى

- ۴۴ -


امام مهدي وميراث پيامبران

آن گرامي به فرمان خدا براي اصلاح جهان بپا مي خيزد در حالي که ميراث پيامبران خدا، بويژه ميراث پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه واله وسلم نزد اوست. ميراثهايي که از نظر ارزش وبها وصف ناپذير وبي همانندند ونمي توان براي آنها بهايي مادي در نظر گرفت ويا در برابر آنها قيمتي مشخص ساخت.

يک پرسش وپاسخ آن:

سؤال: (ميراث پيامبران چيست؟)

جواب: منظور از ميراث پيامبران در اينجا، مال واملاک وچيزي که انسان پس از مرگ براي بازماندگانش بر جاي مي گذارد نيست، بلکه منظور چيزهاي نفيس وپرارزشي است که پيام آوران خدا از خود بجاي نهاده اند واز وصي راستين هر کدام به ديگري انتقال يافته است.

اين ميراثهاي خاص، از همه ي پيام آوران خدا به برترين وآخرين پيامبر اسلام رسيد وپس از رحلت آن بزرگوار نيز به جانشين راستين او اميرمؤمنان علي عليه السلام وپس از او به امام مجتبي عليه السلام وپس از او به امام حسين عليه السلام رسيد وهمينطور از امامان راستين يکي پس از ديگري دست به دست گرديد تا به آخرين جانشين پيامبر اسلام صلي الله عليه واله وسلم حضرت مهدي عليه السلام انتقال يافت واينک، همه ي آنها نزد آن گرامي موجود است وحضرت مهدي عليه السلام آن ميراثهاي ارزشمند را تا روز ظهور خويش براي تحقق بخشيدن به فرمان خدا حفظ مي کند.

نقش ميراث پيامبران

سؤال: (اين ميراثهاي پيامبران به هنگام ظهور امام مهدي عليه السلام ودوران حکومت عادلانه او چه نقشي خواهند داشت؟)

جواب: اين ميراثها، نشانگر اين واقعيت است که امام مهدي عليه السلام از همه ي مردم به پيامبران وجانشينان راستين آنان، نزديکتر است وآن گرامي ادامه دهنده همان خط آسماني وخدايي است که تمامي پيامبران، از آدم تا محمد صلي الله عليه واله وسلم در پي تحقق آن بودند. ونيز نشانگر نکات ديگري است که خواهد آمد.

اينک برخي از روايات در اين مورد:

1- امام باقر عليه السلام فرمود:

(اذا ظهر القائم عليه السلام ظهر براية رسول الله صلي الله عليه واله وسلم وخاتم سليمان وحجر موسي وعصاه).(1)

يعني: هنگامي که قائم عليه السلام ظهور نمايد با پرچم ويژه ي پيامبر، خاتم سليمان، سنگ وعصاي ويژه موسي، ظهور مي کند.

از امام صادق عليه السلام آورده اند که در روايتي پيرامون پرچم خاص پيامبر صلي الله عليه واله وسلم فرمود:

(... نزل بها جبرئيل يوم بدر... نشرها رسول الله صلي الله عليه واله وسلم يوم بدر، ثم لفها ودفعها الي علي عليه السلام فلم تزل عند علي عليه السلام حتي اذا کان يوم البصرة، نشرها اميرالمؤمنين ففتح الله عليه، ثم لفها وهي عندنا... لا ينشرها أحد حتي يقوم القائم، فاذا هو قام نشرها..).(2)

يعني: جبرئيل در روز بدر، آن پرچم را براي پيامبر آورده وآن حضرت آن را گسترد وبه اهتزاز درآورد وآنگاه پس از پيروزي آن را پيچيد وبه اميرمؤمنان عليه السلام داد وروز جنگ بصره نزد آن حضرت بود، در آنجا آن پرچم را گسترد وپس از رسيدن پيروزي از جانب خدا، بار ديگر آن را بست وبه امام راستين پس از خويش سپرد... وهم اکنون آن پرچم پيروزي بخش نزد ما خاندان پيامبر است وکسي آن را نخواهد گشود تا قائم قيام کند وآنگاه است که او پس از قيام آن پرچم ويژه ي پيامبر را خواهد گشود.

اما (خاتم سليمان)، روايت است که:

(... اذا لبسه سخر الله له الطير والريح والملک).(3)

يعني: آن حضرت هنگامي که آن خاتم را با خود بر مي داشت، خداوند پرنده وباد وفرشتگان را مسخر او مي ساخت.

اما سنگ وعصاي موسي عليه السلام، قرآن شريف مي فرمايد:

(واذا استسقي موسي لقومه، فقلنا اضرب بعصاک الحجر، فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا، قد علم کل أناس مشربهم...).(4)

يعني: وبياد آور آنگاه را که موسي براي قوم خويش آب خواست وما گفتيم: (عصايت را بر آن تخته سنگ بزن!)

پس دوازده چشمه از آن جوشيدن گرفت (به گونه اي که) وهر گروهي آبشخور خود را مي دانست.

ودر مورد عصاي او مي فرمايد:

(واوحينا الي موسي أن ألق عصاک فاذا هي تلقف ما يأفکون).(5)

يعني: وبه موسي وحي کرديم که عصاي خويش را بيفکن وبه ناگاه ديدند که همه ي جادوهايشان را مي بلعد.

امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

(عصي موسي قضيب آس، من غرس الجنة أتاه بها جبرئيل لما توجه تلقاه مدين).(6)

يعني: عصاي موسي از چوب (آس) بوده است که از درختهاي بهشت است وهنگامي که او بسوي مدين حرکت کرد، جبرئيل آن را براي او آورد.

وامام باقر عليه السلام فرمود:

(اذا خرج القائم... ويحمل معه حجر موسي بن عمران -و هو وقر بعير- فلا ينزل منزلا الا نبعث منه عيون...).(7)

يعني: هنگامي که قائم عليه السلام ظهور کند... سنگ عظيم وويژه ي موسي بن عمران به همراه اوست. ودر هر منزلگاهي فرود مي آيد از آن سنگ، چشمه ها مي جوشد....

2- امام صادق عليه السلام به يعقوب بن شعيب فرمود:

(ألا أريک قميص القائم الذي يقوم عليه؟)

قال: (بلي!)

فدعي بقمطر ففتحه وأخرج منه قميص کرابيس فنشره، فاذا في کمه الأيسر دم).

فقال عليه السلام: (هذا قميص رسول الله صلي الله عليه واله وسلم الذي کان عليه يوم ضربت رباعيته وفيه يقوم القائم).

قال يعقوب بن شعيب: (فقبلت الدم ووضعته علي وجهي، ثم طواه أبو عبد الله ورفعه).(8)

يعني: آيا پيراهن خاصي را که قائم عليه السلام هنگام ظهور بر اندام مبارک خويش دارد به تو نشان دهم؟

پاسخ داد: آري فدايت گردم.

امام صادق عليه السلام بسته ي خاصي را طلبيد وآن را گشود وپيراهن ويژه اي را بيرون آورد که در آستين چپ آن قطرات خون بود.

آنگاه فرمود: (اين پيراهن پيامبر گرامي است. در جنگ احد آنگاه که دندان مبارکش را شکستند، اين پيراهن بر تن پيامبر بود. وقائم عليه السلام نيز به هنگامي که ظهور کند اين پيراهن را بر تن دارد).

يعقوب مي گويد:) من آستين خون آلود پيراهن را بوسه زدم وبر چهره ام نهادم آنگاه امام صادق عليه السلام آن را بست ودر جاي خود قرار داد).

3- امام صادق عليه السلام به مفضل فرمود:

(أتدري ما کان قميص يوسف؟)

قلت: (لا!)

قال: (ان ابراهيم عليه السلام لما أوقدت النار، نزل عليه جبرئيل بالقميص وألبسه اياه، فلم يضره معه حر ولا برد، فلما حضرته الوفاة جعله في تميمة وعلقه علي اسحاق عليه السلام وعلقه اسحاق علي يعقوب عليه السلام فلما ولد يوسف علقه عليه وکان في عضده، حتي کان من أمره ما کان.

فلما أخرجه يوسف عليه السلام من التميمة وجد يعقوب ريحه وهو قوله عزوجل: (اني لأجد ريح يوسف لو لا أن تفندون). فهو ذلک القميص من الجنة).

قلت: (جعلت فداک!... فالي من صار هذا القميص؟)

قال عليه السلام: (الي أهله وهو مع قائمنا اذا خرج).

ثم قال: (کل نبي ورث علما -أو غيره- فقد انتهي الي آل محمد عليهم السلام).(9)

يعني: (آيا مي داني پيراهن يوسف چه بود؟)

مفضل گفت: (نه! فدايت گردم!)

فرمود: (هنگامي که ابراهيم را به آتش افکندند جبرئيل فرود آمد وآن پيراهن را بر اندام او پوشانيد، آنگاه ديگر با آن پيراهن، نه حرارت آتش به او آسيب رسانيد ونه سوز سرما. هنگامي که رحلت او فرارسيد، آن را در بسته ي خاصي قرار داد وبه اسحاق سپرد واسحاق نيز به يعقوب سپرد ويقعوب نيز آن را به يوسف سپرد وهمچنان به همراه يوسف بود تا آن لحظه اي که خود را به برادرانش شناسان وآن پيراهن را از جايگاه ويژه اش خارج ساخت تا بسوي پدر بفرستد وآنگاه بود که يعقوب بوي عطرآگين آن را استشمام کرد که قرآن مي فرمايد:

(... اني لأجد ريح يوسف لو لا أن تفندون).(10)

واين پيراهن از بهشت بود.

مفضل مي گويد: گفتم: (فدايت گردم! اين پيراهن به کجا وچه کسي انتقال يافت؟)

فرمود: (به اهلش! هنگامي که قائم ما قيام کند به همراه او خواهد بود).

سپس فرمود: (هر پيامبري دانشي از خود بجاي مي گذارد يا ارث ديگري از او بماند، سرانجام به آل محمد صلي الله عليه واله وسلم مي رسد).

4- امام صادق عليه السلام فرمود:

(... يکون عليه قميص رسول الله صلي الله عليه واله وسلم الذي کان عليه يوم أحد وعمامته السحاب ودرع رسول الله صلي الله عليه واله وسلم وسيف رسول الله ذوالفقار).(11)

يعني: پيراهن پيامبر که در جنگ احد بر تن مبارکش بود، عمامه آن حضرت وزره وشمشيرش که (ذوالفقار)(12) نام داشت، همه به هنگام قيام قائم همراه آن حضرت خواهد بود.

5- امام باقر عليه السلام فرمود:

(کانت عصي موسي لآدم عليهم السلام فصارت الي شعيب، ثم صارت الي موسي بن عمران وانها لعندنا وان عهدي بها آنفا وهي خضراء کهيئتها حين انتزعت من شجرتها وانها لتنطق اذا استنطقت، اعدت لقائمنا عليه السلام يصنع بها ما کان يصنع بها موسي بن عمران عليه السلام وانها تصنع ما تؤمر وانها حيث القيت تلقف -ما يأفکون- بلسانها).(13)

يعني: عصاي موسي نخست مال آدم بود از او به شعيب پيامبر وآنگاه به موسي رسيد واينک آن عصا نزد ما خاندان پيامبر است. من تازه آن را ديده ام که سبز رنگ است، درست بسان هنگامي که از درخت بريده شده است.

آن عصا، هنگامي که خواسته شود، به قدرت خدا سخن مي گويد وبراي قائم ما، آماده شده است وآن گرامي از آن، همانگونه بهره مي برد که موسي عليه السلام بهره برد. وآن عصا هر آنچه دستور يابد انجام مي دهد وهنگامي که افکنده شود هر آنچه را که فريبکاران وساحران ودروغپردازان وشيادان روزگار بافته باشند، همه را مي بلعد وباطل مي سازد.

امام مهدي در مکه مکرمه

پس از بيعت مردم با حضرت مهدي عليه السلام در مکه وفروپاشي نظام حاکم بر آن، آن حضرت قدرت را به کف مي گيرد وبر تشکيلات ومراکز اداره ي جامعه مسلط مي شود.

از روايات چنين دريافت مي گردد که نه تنها استبداد حاکم در آن روزگار نمي تواند با حرکت اصلاحي ونجات بخش آن حضرت، رويارويي کند، بلکه نشانگر آن است که مکه ومناطق گوناگون آن، بسرعت در قلمرو حکومت امام عليه السلام قرار مي گيرد ونيروي عدالت بر همه جا حاکم مي شود.

پس از به کف گرفتن تدبير امور وشئون سرزمين وحي ورسالت، آن اصلاحگر بزرگ، علاوه بر تأمين زندگي مادي ومعنوي جامعه با برنامه ريزي وصف ناپذيرش، به اقدامات وکارهاي بي سابقه اي نيز دست مي زند.

برخي از کارهاي آن حضرت عبارتند از:

بازگرداندن مسجد الحرام به حدود اصلي خود

امام صادق عليه السلام فرمود:

(اذا قام القائم هذم المسجدالحرام حتي يرده الي أساسه...).(14)

يعني: هنگامي که قائم عليه السلام بپا مي خيزد مسجدالحرام را به حدود اصلي آن باز مي گرداند ومقام ابراهيم را به جايگاه نخستين آن انتقال مي دهد.

مي دانيم که مسجدالحرام پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه واله وسلم تاکنون بارها گسترش داده شده واز هر سو، بر آن افزوده شده است، اما با همه ي اينها باز هم به وضعيت اصلي خويش ونقطه اي که ابراهيم عليه السلام براي آن خطکشي کرد، نرسيده است چرا که پايه ها وحدود اصلي آن از (حزوره)(15) يا نقطه اي مي باشد که ميان (صفا) و(مروه) است.

اين مطلب را از امام صادق عليه السلام آورده اند که: در پاسخ فردي که از حدود مسجدالحرام مي پرسيد ومي گفت: (آيا آنچه را به مسجدالحرام افزوده اند، جزو آن است يا نه؟)

فرمود: (آري! همه جزو مسجدالحرام است وبا همه ي اين افزودنها به مساحت آن، هنوز به آن نقشه ي خطي که ابراهيم واسماعيل براي مسجد ترسيم کردند، نرسيده است).(16)

وفرمود:

(خط ابراهيم بمکة ما بين الحزورة الي المسعي، فذلک الذي خط ابراهيم).(17)

يعني: ابراهيم عليه السلام در مکه ميان (حزوره) تا نقطه اي که محل وسيعي است خطکشي کرد واين خطکشي ونقشه، حدود مسجد است.

ونيز (حسين بن نعيم) از امام صادق عليه السلام در مورد نماز خواندن در قسمتهاي جديدي از مسجدالحرام را ميان صفا ومروه، تعيين کردند ومردم تا پيش از اين تا صفا طواف مي کردند...(18).

مرحوم فيض کاشاني در مورد جمله ي امام صادق عليه السلام که مي فرمايد:

(فکان الناس يحجون الي الصفاء). يا بنابر نسخه ي ديگري (يحجون من مسجد الصفاء) دو احتمال مي دهد:

نخست اينکه: ممکن است منظور اين باشد که مردم تا صفا طواف مي کردند.

دوم اينکه: از مسجد احرام مي بستند.(19)

به هر حال خلاصه ي اين روايات، بيانگر اين نکته است که مسجدالحرام در اصل، بسيار بزرگتر از مسجدالحرامي است که اکنون مي نگريم وهنگامي که امام مهدي عليه السلام ظهور نمايد، ديوار احاطه کننده ي مسجد را عقب مي کشد وديواري بر جايگاه اصلي آن، همان نقطه اي که ابراهيم واسماعيل آن را براي مسجدالحرام خطکشي کردند بنياد مي کند واين کار، طواف بر گرد خانه ي دوست را براي عاشقان آسان مي سازد بويژه که شمار زائران بيت الله الحرام نيز در عصر درخشان آن گرامي، به دهها ميليون نفر مي رسد.

بازگرداندن مقام ابراهيم به جايگاه اصلي آن

در روايت گذشته آمد که امام صادق عليه السلام فرمود:

(هنگامي که قائم بپاخيزد... مقام ابراهيم را به جايگاه اصلي آن باز مي گرداند).

مي دانيم که مقام ابراهيم، صخره اي است که آن پيامبر بزرگ به هنگام ساختن کعبه بر روي آن ايستاده است وآن صخره، در زمان پيامبر صلي الله عليه واله وسلم در جوار کعبه بوده است که وهنگامي که (عمر) خلافت را به کف گرفت، مقام را از جايگاه آن به نقطه ي ديگري انتقال داد.

هنگامي که اميرمؤمنان عليه السلام پس از عثمان، زمام امور جامعه را به کف گرفت مقرر فرمود که هر بدعتي که در دين پديد آمده است نابود سازد وهمه ي امور وشيوه ها را به سيره وسنت پيامبر گرامي بازگرداند واز جمله تصميم گرفت که (مقام ابراهيم) را بجاي نخست آن که جوار کعبه است بازگشت دهد، اما نفاق پيشگان وبدانديشاني که با هر گام سازنده واصلاحي آن گرامي، دشمني مي کردند سر به شورش برداشتند وتاخت وتاز به راه انداختند.

آن گرامي، در آن شرايط، بهتر ديد که مسأله را بخاطر مسايل مهمتري به وقت ديگر واگذارد ودر نتيجه مقام ابرهيم تاکنون در نقطه اي که جايگاه اصلي آن نيست، مانده است.

از اينرو از جمله کارهاي امام مهدي عليه السلام پس از ظهور در مکه مکرمه، بازگردانيدن (مقام ابراهيم) به جوار کعبه وجايگاه اصلي آن است واين از کارهايي است که طواف بر گرد خانه ي خدا را آسان مي سازد چرا که در آن صورت ديگر لازم نيست که طواف تنها ميان رکن ومقام باشد، بلکه تنها طواف بر گرد کعبه کافي است، گر چه اکنون به فتواي فقها، طواف ميان رکن ومقام واجب است که اين، با بازگشت دادن مقام بجاي اصلي خود برداشته مي شود وطواف بر گرد کعبه، کفايت مي کند.

جلوگيري از طواف مستحبي مانع از طواف واجب

امام صادق عليه السلام فرمود:

(أول ما يظهر القائم من العدل أن ينادي مناديه: أن يسلم صاحب النافلة لصاحب الفريضة، الحجر الأسود والطواف).(20)

يعني اولين نشانه هاي عدالت مهدي عليه السلام در مکه از جمله اين است که از طرف او اعلان مي گردد که: (هان اي مردم! هر کس طواف واجب خويش را انجام داده است جاي خود را در طواف وکنار حجرالاسود به کساني که مي خواهند طواف واجب انجام دهند، واگذار کند).

کساني که در موسم حج در مکه باشند با هجوم سيل آساي جمعيت به هنگامه ي طواف روبرو مي گردند، به گونه اي که گاه برخي تلف مي شوند وبرخي بر اثر فشار شديد سيل جمعيت در اطراف کعبه، زير پا مي افتند.

تازه همه ي اين هجوم وفشار جمعيت با وجود مشکلات وموانع وقوانين دست وپاگير مالياتهاي سنگين است که به بهانه ها وعناوين مختلف در بسياري از کشورها، سر راه زائران بيت الله الحرام است. وروشن است که در عصر ظهور امام مهدي عليه السلام که تمامي اين مقررات دست وپاگير مربوط به مقدمات حج، از قبيل: جواز سفر، ويزا وديگر قيود وشروط وارداتي از بلاد کفر، همه وهمه، الغا مي گردد وسفر بيت الله براي همگان، بدون هيچ قيد وشرطي ميسر مي شود، طبيعي است که شمار زائران بطور گسترده اي رو به افزايش مي گذارد وآنگاه است که طواف بر گرد کعبه وحجرالاسود سخت مي شود، بويژه که برخي از زائران به اعمال واجب خويش نيز بسنده نمي کنند، بلکه براي ثواب وپاداش بيشتر مي خواهند طواف ونماز مستحبي انجام دهند.

به همين جهت است که امام مهدي عليه السلام به زائران خانه ي خدا دستور مي دهد که به طواف واجب خويش بسنده نموده وميدان را براي ديگران به منظور انجام واجبات وآداب حج باز کنند.

کيفر دزدان خانه خدا

امام صادق عليه السلام فرمود:

(أما ان قائمنا لو قد قام، لأخذ بني شيبة وقطع ايديهم وطاف بهم وقال: هؤلاء سراق الله).(21)

يعني: بهوش باشيد هنگامي که قائم ما قيام نمايد (بني شيبه) را که کليددار خانه ي کعبه اند، دستگير ودست آنان را به کيفر گناهانشان مي برد وآنان را مي گرداند، چرا که آنان، دزدان خانه ي خدا واموال وامکانات آن مکان مقدسند.

در روايت ديگري فرمود:

(وقطع أيدي بني شيبة... وکتب عليها: هؤلاء سراق الکعبة!).(22)

يعني: دست (بني شيبه) را مي برد وبر سينه ي آنان نوشته اي نصب مي گردد که: (اينها دزدان کعبه اند).

بني شيبه، خدمتگزاران کعبه وکليدداران آنند که نسل به نسل اين مقام را قبضه کرده وبجاي خدمت وتلاش صادقانه، اموال، امکانات وذخائري را که مردم به بيت الله هديه کرده اند مي برند وبه ناروا مي خورند وهر گونه که هواي دلشان خواست در آن تصرف مي کنند. به همين جهت است که امام مهدي عليه السلام آنان را (دزدان کعبه) مي نامد... وتنها به بريدن دست آنان بسنده نمي کند، بلکه دستور مي دهد آنان را بگردانند تا براي ديگر غارتگران، خودکامگان وهمه ي کساني که در ثروتها وامکانات خود وديگران به ناروا تصرف مي کنند، عبرت انگيز وعبرت آموز باشند وبدانند که کيفر تجاوز به حقوق وحدود مردم، قطع دست تجاوزکار با شمشير عدالت، در دنيا وعذاب خفت بار وسهمگين نيز، در آخرت است.

اينها برخي از عملکرد ويژه ي امام مهدي عليه السلام در مکه ي مکرمه است که علاوه بر برنامه هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي، رفاهي، قضايي، مدني، فرهنگي... براي مکه، بسان ديگر شهرها دارد که در بخشهاي آينده خواهد آمد.

در مدينه منوره

امام مهدي عليه السلام پس از تدبير امور وتنظيم شئون مردم وگزينش افراد کارا وپروا پيشه اي براي اداره ي آن منطقه، مکه را بسوي مدينه، ترک مي کند، اما پس از خروج آن حضرت از مکه، برخي از جنايتکاران مي شورند وبرگزيده ي او براي اداره امور را، به قتل مي رسانند.

خبر اين جنايت هولناک در ميان راه به آن گرامي مي رسد وبه مکه بازمي گردد واين گروه شورشي وتجاوزکار را سرکوب نموده وريشه وشاخ وبرگ آشوب وفتنه را از بن برمي کند وبا نصب شخصيت ديگري براي اداره ي امور، بسوي مدينه حرکت مي نمايد.

در مدينه به کارهايي دست مي زند که نياز به تفسير وتوضيح دارد اما ما در اينجا تنها با اشاره مي گذريم. از جمله ي آن کارها اين است که برخي قبرها را مي شکافد وجسدها را خارج مي کند وبه آتش مي کشد....

يک سؤال وجواب

پس از مدينه ي منوره وتنظيم شئون آن، حضرت مهدي عليه السلام به کجا حرکت مي کند؟

از رواياتي اين نکته دريافت مي گردد که آن حضرت از مدينه منوره بسوي عراق حرکت مي کند واز کنار رشته کوههاي (شمر) و(حائل) و(رفحاء) مي گذرد وآنگاه به نجف مي رسد.

اما اينکه در داخل عراق مستقر در کجا مستقر مي گردد وپايتخت ومرکز حکومت جهاني وعادلانه ي او کجا خواهد بود؟ پاسخ اين دو سؤال را در بخش آينده خواهيم خواند.

مرکز حکومت امام مهدي يا پايتخت جهاني او

مسافت ميان کوفه ونجف، کمتر از ده کيلومتر است وبخاطر مناطق مسکوني که در اين سالها ايجاد شده، شهر (نجف) به (کوفه) متصل شده است.

کوفه، پس از ظهور حضرت مهدي عليه السلام موقعيت شکوهباري مي يابد چرا که طبق روايات رسيده از امامان معصوم عليهم السلام آنجا مرکز حکومت عادلانه وجهاني اسلام وقرآن وپايتخت دولت او خواهد شد.

اينک برخي از روايات در اين مورد:

1- اميرمؤمنان عليه السلام ضمن بياني پيرامون ظهور مهدي عليه السلام فرمود:

(ثم يقبل الي الکوفة فيکون منزله بها، فلا يترک عبدا مسلما الا اشتراه وأعتقه ولا غارما الا قضي دينه ولا مظلمة لأحد من الناس الا ردها ولا يقتل عبد الا أدي ثمنه -فدية مسلمة الي أهلها- ولا يقتل قتيل الا قضي عنه دينه وألحق عياله في العطاء حتي يملأ الأرض قسطا وعدلا، کما ملئت ظلما وجورا وعدوانا).

ويسکن هو وأهل بيته الرحبة والرحبة انما کانت مسکن نوح وهي أرض طيبة، لا يسکن رجل من آل محمد صلي الله عليه واله وسلم ولا يقتل الا بأرض طيبة زاکية، فهم الأوصياء الطيبون).(23)

يعني: سپس به کوفه روي مي آورد که قرارگاه ومنزل اوست. برده ي مسلماني در بندي نمي ماند، جز اينکه او را مي خرد وآزاد مي سازد وبدهکاري نمي ماند، مگر اينکه دين او را مي دهد ومظلمه اي نمي ماند جز اينکه آن را مي پردازد وکشته اي نمي ماند مگر اينکه ديه او را مي دهد و... کشته اي نمي ماند جز اينکه دين او را پرداخته وخانواده ي او را تأمين مي کند وهمه ي امور را تدبير وکارها را تنظيم مي نمايد تا آنجايي که زمين را سرشار از عدل وداد مي نمايد، همانگونه که به هنگامه ي ظهور او، از ظلم وجور لبريز است.

آن حضرت وخاندانش در (رحبه) سکونت مي کنند، همان نقطه اي که قرارگاه ومسکن حضرت نوح عليه السلام وسرزمين پاک وپاکيزه بود. ومي دانيم که هيچ مردي از خاندان وحي ورسالت، جز در سرزمين پاک وپاکيزه، مسکن برنگزيد وجز در سرزمين پاک به شهادت نرسيد. وامام مهدي وخاندانش عليهم السلام جانشين پاکان وبرگزيدگان هستند....

2- مفضل به امام صادق عليه السلام گفت:

(يا مولاي!... کل المؤمنين يکونون بالکوفة؟)

قال عليه السلام: (اي والله... لا يبقي مؤمن الا کان بها أو حواليها وليبلغن مجالة فرس منها ألفي درهم وليودن أکثر الناس أنه اذا قام القائم ودخل الکوفة، لم يبق مؤمن الا وهو بها).(24)

پاورقى:‌


(1) غيبت نعماني، ص 238، باب 13، ح 28 ومعجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 3، ص 248.

(2) غيبت نعماني، ص 307، باب 19، ح 2 ومعجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 3، ص 387.

(3) بحارالانوار، ج 63، ص 194.

(4) سوره بقره، آيه 60.

(5) سوره اعراف، آيه 117.

(6) غيبت نعماني، ص 238، باب 13، ح 27 وبحارالانوار، ج 13، ص 22 وج 52، ص 351.

(7) کافي، ج 1، ص 231، غيبت نعماني، ص 238، باب 13، ح 29 وبحارالانوار، ج 13، ص 185 وج 52، ص 324.

(8) غيبت نعماني، ص 243، باب 13، ح 42 وبحارالانوار، ج 52، ص 355.

(9) اکمال الدين، ج 2، ص 674، ح 28 وبحارالانوار، ج 12، ص 248 وج 52، ص 327.

(10) سوره يوسف، آيه 42. يعني:... چون کاروان به راه افتاد، پدرشان گفت: اگر مرا ديوانه نخوانيد بوي يوسف به مشامم مي رسد.

(11) غيبت نعماني، ص 307 و308، باب 19، ح 2 ومعجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ح 3، ص 387.

(12) اشياء ووسايل خاص پيامبر، هر کدام نام مخصوص داشتند براي نمونه: پيامبر صلي الله عليه واله وسلم عمامه ي مخصوصي داشت که نامش (سحاب) بود. زره ي ويژه اي داشت که نامش (سابعه) بود وشمشير ويژه اي داشت که نامش (ذوالفقار) بود. وعصاي مخصوصي که نامش (ممشوق) بود وناقه اي داشت که نامش (غضباء) بود. واين از نکات ظريف بود که به هر چيز نام مناسبي نهاده بود.

(13) اکمال الدين، ج 2، ص 673،باب 58، ح 27 ومعجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ح 3، ص 245.

(14) ارشاد مفيد، ص 364 وبحارالانوار، ج 52، ص 338.

(15) واژه (حزوره) بر وزن (قسوره) نام مکاني است ميان صفا ومروه. کافي، ج 4، ص 539.

(16) کافي، ج 4، ص 210،باب فضل الصلاة في المسجدالحرام.

(17) کافي، ج 4، ص 210، ح 12.

(18) تهذيب، ج 5، ص 453، ح 1584.

(19) وافي، چاپ قديم، ج 2، جزء 8، ص 28، باب حج ابراهيم.

(20) بحارالانوار، ج 52، ص 374 وکافي، ج 4، ص 427.

(21) کافي، ج 4، ص 243.

(22) ارشاد مفيد، ص 364 ومعجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 3، ص 293 و387.

(23) تفسير عياشي، ج 1، ص 66 ومعجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 5، ص 22.

(24) بحارالانوار، ج 52، ص 375.