امام مهدى از ولادت تا ظهور

سيد محمد كاظم قزوينى

- ۳۶ -


واين بخاطر کشتار وسيعي است که مرد هاشمي از دودمان بني اميه انجام داده است.

آري! کسي از بني هاشم را در مدينه باقي نمي ماند، چون عده اي از آنان، کشته مي شوند وعده اي هم به بيابانها، کوهها ويا به مکه ي معظمه، پناه مي برند وکار به جايي مي رسد که زنان بني هاشم شمشير به دست گرفته وبا لشگر سفياني به جنگ مي پردازند. وآنگاه است که ظهور حضرت مهدي عليه السلام فرا مي رسد.

آري! خواننده ي گرامي! اينها بخشي از رواياتي است که از پيامبر گرامي وامامان نور عليهم السلام در مورد جنبش ارتجاعي سفياني وجرائم سهمگين وجنايات او وارد شده است.

لازم به يادآوري است که داستان سفياني را تها شيعيان نياورده اند، بلکه علماي اهل سنت نيز در کتابهاي خويش آن را آورده اند وروايات در کتابهاي هر دو گروه در اين مورد، متواتر است. براي نمونه، اين منابع که همه از اهل سنت مي باشد، داستان سفياني را آورده اند:

1- (العرف الوردي) سيوطي شافعي، ج 2، ص 75.

2- (مجمع الزوائد) جلد 7، ص 314.

3- (صحيح مسلم) جلد 2، صفحه 493.

4- (عقدالدرر)، صفحه ي 72، باب 4.

5- (کنزالعمال)، جلد 6، صفحه 68.

6- (کتاب الفتن ابن حماد) -استاد بخاري- در باب (علامتهاي المهدي).

7- (مستدرک الصحيحين) جلد 4، صفحه 468.

8- (تفسير ثعلبي شافعي) جلد 22، صفحه ي 72.

9- (تفسير طبري) ودهها کتاب ديگر اهل سنت... .(1)

گزارشي فشرده از جنبش ارتجاعي سفياني

رواياتي که در مورد سفياني وجنبش ارتجاعي او وفرجام کارش از نظر شما خواننده ي گرامي گذشت در حقيقت پرونده ي سياه وننگيني است که زندگي لبريز از جرائم وجنايات او را نشان مي دهد ومي توان اين پرونده ي سياه وقطور را بدين صورت خلاصه کرد:

انقلاب سفياني

سفياني، عنصر بي بندوبار، آلوده وپرده در اموي نسب واموي نژاد است که در سوريه انقلاب مي کند وانقلابش نيز، پس از غلبه بر دو گروه مخالف خويش، به ظاهر پيروز مي گردد وآن دو خط مخالف را که رهبري يکي را مردي سرخ رو وديگري را مردي (ابرص) بعهده دارد، درهم مي کوبد.

فضاي سياسي واجتماعي براي او آماده مي شود واو بر منطقه ي وسيعي که شامل: دمشق، حمص، حلب، اردن، فلسطين واسرائيل کنوني است، مسلط مي گردد ويهوديان وعناصر تبهکار وحق ستيز، کودکان پرورشگاهي وکنار خياباني، از او پيروي مي کنند وهمه ي اين تحولات ظرف شش ماه صورت مي پذيرد.

در راه اشغال عراق وحجاز

پس از استقرار قدرت وسيطره ي سفياني در سوريه ومنطقه ي وسيعي که نام برده شد، سپاه گراني مرکب از 142 هزار نفر سازماندهي مي کند وبخشي از آن را به منظور فتح عراق وبخشي ديگر را بسوي حجاز ومدينه ي منوره، گسيل مي دارد.

سپاه 12 هزار نفري او بسوي مدينه مي رود تا حضرت مهدي عليه السلام آن اصلاحگر بزرگ جهاني را که خبر ظهورش پخش گرديده، دستگير نمايد. آنان سه روز در مدينه توقف مي کنند ودر آنجا دست به چپاول وجنايت مي زنند وپس از آن، بخش مهم آن 12 هزار نفر، مدينه را بمنظور دستيابي به امام مهدي عليه السلام به قصد مکه ترک مي کنند، چرا که اطلاع مي يابند که آن اصلاحگر بزرگ عصرها ونسلها، از مدينه به مکه رفته است.

اين سپاه تجاوزکار در راه مکه، به بياباني مي رسند ودر آنجا، زمين به امر خدا همه ي آنان را مي بلعد وجز دو نفر باقي نمي ماند، يکي از آن دو بسوي حضرت مهدي عليه السلام مي رود تا بشارت نابودي دشمنان حق وعدالت را بدهد وديگري بسوي سفياني مي رود تا سرنوشت شوم ستوني از سپاه تجاوزکار او را گزارش کند.

اشغال عراق وآزادي آن

اما سپاه تجاوزکاري که از سوي سفياني به عراق گسيل مي گردد، در منطقه اي از اطراف نجف که (روحاء) نام دارد پياده مي شود ودهها هزار نفر از آنان براي اشغال نجف وکوفه حرکت مي کنند.

روز عيدي از اعياد اسلامي، تجاوز خويش را به اين دو شهر آغاز مي کند وسر راه خود ستوني از مدافعان که از بغداد مي رسد درگير مي شوند وميان اين دهها هزار مدافع عراقي وسپاه سفياني، جنگ وحشتناکي جريان مي يابد که البته سپاه سفياني، پيروز مي شود وکوفه را به اشغال خود در مي آورد ودر آنجا سخت به کشتار وسيع غير نظاميان، جاري ساختن سيلاب خون از بيگناهان، برپاساختن چوبه هاي دار بي شمار وبه اسارت بردن زنان ودختران، دست مي زند.

مردي براي دفاع از کوفه وحقوق مردم آن بپا مي خيزد وانقلابي براه مي اندازد، اما کشته مي شود.

سرانجام اين بخش از سپاه سفياني بسوي شام برمي گردد، اما گروهي از کوفه وگروهي به فرماندهي (سيد هاشمي) وگروهي به فرماندهي قهرمان پرواپيشه ي (يمني)، سپاه 100 هزار نفري سفياني را تعقيب مي کنند وطي جنگ خونين ميان راه عراق وشام همه را در هم مي کوبند وانبوهي اسير وغنائم جنگي، بدست مي آورند.

رويارويي کامل حق وباطل

اما سرانجام شوم سفياني وجنبش ارتجاعي او، بدين گونه پايان مي پذيرد که:

حضرت مهدي عليه السلام آن اصلاحگر زمين وزمان پس از ظهور خويش، از مکه به تدريج به کوفه مي رسد وپس از استقرار عدالت در حجاز وعراق ودمشق، قلمرو سيطره ي ظالمانه ي سفياني را هدف قرار مي دهد. در حرکت اصلاحي امام بسوي شام، انبوهي از حق طلبان به او مي پيوندند وسفياني نيز در (رمله)، شمال شرقي فلسطين وقدس براي شرارت آماده مي شود. لحظات رويارويي دو سپاه حق وباطل وعدل وبيداد، فرا مي رسد، گروههايي از سپاه سفياني، قرارگاه خويش را رها کرده وبه لشکر حق مي پيوندند وگروهي نيز به سپاه سفياني ملحق مي شوند.

وشرايط براي يک پيکار بزرگ وسرنوشت ساز آماده مي شود.

مذاکرات وتلاشهاي ديپلماتيک

سفياني با دريافت گزارش رسيدن نيروي حق وآمدن اصلاحگر بزرگ عصرها ونسلها، امام مهدي عليه السلام از عراق به شام وفلسطين، خود را با همه ي قدرت وامکانات آماده رويارويي وديدار مي کند وبنا به روايتي از امام باقر عليه السلام مي گويد:

(اخرجوا الي ابن عمي!)

يعني: عموزاده ام را نزد من بياوريد.(2)

پس از آنکه روياروي هم قرار مي گيرند وامام مهدي عليه السلام سفياني را براي گفتگو به حضور مي پذيرد وآن گفتگو به بيعت سفياني با حضرت مهدي وبا ايمان به او وحرکت عظيم وعميق وآسماني او مي انجامد، سفياني از قرارگاه حضرت مهدي عليه السلام بسوي سپاه خويش باز مي گردد که سران سپاهش مي پرسند: (ما صنعت؟) چه کردي؟

پاسخ مي دهد: (من در برابر منطق پولادين وموضع بحق حضرت مهدي عليه السلام، اسلام او را پذيرفتم وبه راه ورسم او گردن نهادم وبا او دست بيعت دادم واز گذشته ي سياه خويش، ندامت کردم).

سران سپاه او مي گويند: (زشت باد رأي تو! در شرايطي که خليفه اي بلامانع وپراقتدار بسوي امام مهدي عليه السلام رفتي، اينک بر خط اطاعت او گردن نهاده، بازگشته اي؟)

ناجوانمردي وبيعت شکني

سفياني از پيمان خويش دست کشيده وبيعت خويش با حجت خدا وخليفه ي راستين او را مي شکند وبه تشويق سران سپاه تجاوزکار خود، براي پيکار با حق وعدالت آماده مي شود.

سحرگاه يکي از روزها، پيکار نهايي حق وباطل آغاز مي گردد وخداوند پس از نبردي خونبار ميان دو سپاه عدل وظلم، حجت خدا وياران حق گراي او را پيروزي کامل مي بخشد وآنان، سپاه حق ستيز سفياني را بطور کامل نابود مي سازند.(3)

طبق روايت ديگري، سفياني از سرنوشت شوم وتکاندهنده ي سپاه خويش که در راه مکه به زمين فرو مي رود وزمين به فرمان خدا آنها را مي بلعد درس عبرت گرفته ومي کوشد تا فرمان امام مهدي عليه السلام را گردن نهد. به همين جهت بيعت مي کند اما پس از اندک زماني بيعت خويش را مي شکند وسرکشي مي کند وپس از نبردي خونين به اسارت درمي آيد ونابود مي گردد.(4)

به روايت ديگري، پس از دستگيري به دستور حضرت مهدي عليه السلام در دروازه بيت المقدس کشته مي شود.(5)

وبدينسان شهرها وبندگان خدا، از شرارت اين عناصر پليد وميکروبهاي مرگباري که آن اصلاحگر بزرگ جهاني آنها را ريشه کن مي سازد، همگي راحت مي شوند.

يک پرسش:

در اينجا پرسش اين است که: (اين همه مصائب وفجايع، چرا؟)

رنجها وغمهايي که کودکان را پير مي سازد وزندگي زن ومرد، پير وجوان، کوچک وبزرگ را تيره وتار مي سازد وهمه را فرامي گيرد، چرا اين تباهيها ومصائب رخ مي دهد؟

چرا انسانها در خور اين رنجها ودردها وبلاها مي گردند؟

چرا استحقاق اين را مي يابند که شرارت پيشگاني اينگونه بر سرنوشت آنان تسلط يابند وجامعه ها وتمدنها وهستي مردم را بسان توپ به بازي گيرند وبا سرنوشت وهستي آنان بازي کنند، براي چه؟

پاسخ:

پيش از هر چيز، يادآوري اين نکته ضروري است که يک انسان، يکبار قانون شکني مي کند وبه کيفر اين قانون شکني به زندان، جريمه ي مالي، کيفر بدني يا تبعيد محکوم مي گردد، گاه براي جنايتي به زندان ابد با اعمال شاقه محکوم مي شود وممکن است براي يک گناه، يک قانون شکني ويک جنايت، به کيفري اينگونه براساس حق وعدالت محکوم گردد، اينک بايد پرسيد: (اين انسان، اگر قوانين الهي را شکست، آن هم نه يکبار ونه يک نفر، بلکه بارها وبارها وآن هم در بعد جامعه ها وتمدنها... چگونه؟)

آيا چنين جامعه وتمدن ومردمي سزاوار کيفري اينگونه نيستند؟

آيا مخالفت با سنن الهي، قوانين خدا ومقررات او بدون کيفر مي ماند؟

هنگامي که بيشتر واجبات شرعي ترک گرديد ومحرمات مباح شمرده شد وانحرافات عقيدتي، بويژه ميان نسل جوان گسترش يافت وکار به جايي رسيد که برخي از مسلمانان، راه انکار حق وآفريدگار هستي را در پيش گرفتند وارزشهاي عقيدتي ومقدسات ديني وانساني را به باد تمسخر گرفتند و... آيا اين انحرافات عقيدتي وعملي بدون کيفر طبيعي مي ماند؟

ما اينک در مقام برشمردن گناهان وانحرافات جاري در ميان جامعه ها نيستيم، چرا که اگر بخواهيم اين آفتها وانحرافات را برشماريم، بحث وشکل ومحتواي کتاب تغيير مي کند، تنها بطور فشرده، نگرشي بر اوضاع جامعه هاي اسلامي مي اندازمي ومي گذريم تا مطلب روشن شود.

اينک خود مي نگريم که بسياري از مسلمانان نماز نمي خوانند؛ بسياري روزه نمي گيرند وحقوق مالي خويش را نمي پردازند.

در بسياري از کشورهاي اسلامي، ضدارزشها فراوان وحرام خدا را حلال ومباح شمرده مي شود وجرائم وجنايات مجاز اعلام مي گردد.

آيا شما خواننده ي عزيز! کشوري از دنياي اسلام يا ديگر کشورها را مي شناسي که در آن سرقت وتجاوز به اموال ديگران يافت نشود؟

ما خود در مراسم حج در کنار حرم امن الهي بسيار شاهد بوده ايم که پول زائران به سرقت رفته است، برخي حتي قرآنها را از مساجد ومراکز عبادي مي برند وبه بهاي اندکي مي فروشند.

در جهان اسلام، مشروبات حرام توليد مي شود وبا کمال جرأت وآزادي کامل از کشورهاي غير اسلامي نيز وارد مي گردد وبطور علني فروخته مي شود ومصرف مي شود...

بي عفتي وفحشا، سوگمندانه از پديده هاي شوم اين روزگار است، آفت برهنگي وبلاي بي بندوباري با عنوان دروغين رهايي از قيد وبند وافکار کهنه ونشان تمدن، دامنگير جامعه ها شده است.

رباخوارگي ومکيدن خون توده هاي دربند جزء گسست ناپذير امور اقتصادي گشته واز واردات گرفته تا صادرات وتجارت تا بازار ريشه دوانيده وبانکها با پوشش قانوني، سالانه صدها ميلون... بهره ي بانکي مي گيرند ودر کنار اين شبکه هاي رسمي، رباخوارگي ديگر از کساني که حرفه وکارشان رباخوارگي وگوشت وپوستشان از رباست، مگو ومپرس.

کشورهاي مسلمان انواع گوشتهاي يخ زده وکنسرو وبسته بندي شده را از کشورهاي بيگانه، وارد مي کنند ومسلمانان با آگاهي به حرمت آنها همه را مصرف مي کنند.

رسواتر وفاجعه بارتر اينکه: در کشورهاي اسلامي بسياري به نارواگويي واهانت به مقدسات ديني ومذهبي عادت کرده وبه گونه اي با ارزشهاي والاي مذهبي گاه برخورد مي شود که انسان از بيان آن شرمنده شده وپيشاني از تصور آن سرخ مي گردد.

احزاب وسازمانهاي منحرف آشکار ونهان، جهان اسلام را به اشغال درآورده ونسل جوان را به پرتگاه سقوط، سوق داده ومقدسات وارزشهاي ما را به باد استهزا گرفته اند.

وعلاوه بر آنچه اشاره رفت، ميليونها گناه، معصيت، جنايت وجرمي که بتدريج بصورت پديده هاي ناچيز وبي اهميت درآمده، در ميان مسلمانان رواج يافته است به گونه اي که هيچ گناه ومعصيتي را نمي توان يافت جز اينکه برخي از مسلمانان بدان آلوده اند.

در ميان ملل غير مسلمان وضعيت غمبارتر است. آنان گويي همه ي گناهان ومعاصي را براساس فلسفه ي زندگي ومذهب خويش روا شناخته اند وکار به جايي رسيده است که از مرزهاي انساني تجاوز نموده وبه مخالفت با فطرت وطبيعت انساني برخاسته اند.

در بيشتر کشورهاي عربي وشرق آسيا، باشگاههاي برهنگان دائر است ومردان وزنان وکودکان، لخت مادرزاد، درست بسان حيوانات که ذره اي مفهوم حيا وعفت را درنمي يابند، وارد مي گردند.

در مراکز رقص، کاباره ها و... دختران جوان، برهنه وعريان در برابر هزاران چشم حريص وتماشاگر، مي رقصند وميليونها نفر بدين مراکز تباهي ورسوايي رفت وآمد مي کنند وبا آن پيکرهاي برهنه، تفريح مي کنند.

آري! خواننده ي گرامي! اينها تنها عناوين کلي گناهان وجناياتي است که سوگمندانه موج آن جامعه هاي اسلامي وغير اسلامي را دربرگرفته است، آفتهايي که موازين اخلاقي، معيارهاي عقيدتي وارزشهاي والاي آسماني وانساني، آنها را دور ريخته واز آنها بيزاري جسته است.

آري! اينها تازه نمونه هايي از جنايات وآفتها وپليديهاست، شما خواننده ي گرامي! مي توانيد با مراجعه به معلومات خويش وبا مطالعه ي مجلات وروزنامه ها، با هزاران قتل وغارت، آدم ربايي وغصب حقوق ديگران، تجاوزکاري وزورگويي وانواع ظلم وستم وخودکامگي که بشريت با آن دست به گريبان است، روبرو گردي.

اينک، آيا اين انسان تجاوزکاري وآلوده به پليديها در واپسين حرکت تاريخ سزاوار نيست که سفياني وسپاه خونريز وتبهکار وبي بند وبار او، بر آن سلطه يابد وهمه را بسان خوشه هاي گندم درو کند واز کشته ها پشته بسازد وانسانها را سبان حشرات قتل عام کند؟

چرا! چنين جامعه ومردمي، سزاوار بيداد سفياني هستند ودر خور کيفري خوارکننده تر از آن.

با اين بيان، مي توان سبب اصلي جنگهاي ويرانگر ونيز جنگ سوم جهاني را -که دور از انتظار نيست ودر صورت وقوع، ساکنان زمين را به کام شعله هاي هستي سوزش خواهد کشيد وهمه جا را به ويرانه اي تبديل خواهد ساخت- دريافت.

آري! عامل حقيقي واصلي اين نگونساريها وسقوطها، امواج گناه وجنايت وانحرافات اخلاقي وعقيدتي است که همه ي شهرها وخانه ها را دربرمي گيرد وهمه جا را آلوده مي سازد.

اينک بايد پرسيد که: (جامعه وتمدن ودنيايي اينگونه چه ارزشي مي تواند داشته باشد؟)

بشريت با اين فجايع وجنايات، داراي چه کرامت وبهايي است؟

وبراي چه خدوند آفتها وبلاها را از اين موجود آلوده وتبهکار وپرده در -که در برابر آفريدگار خويش به سرکشي برخاسته است- برطرف سازد؟

خداوند زمين را به حکمت خويش از اين موجودات پليد، پاک وپاکيزه مي سازد همانگونه که فضا ومزرعه ها وکشتزارها را از ميکروبهاي زيانبار که آفت جان گلها وگياهان ودانه ها وانسان وحيوان است، ضد عفوني مي کند.

فرو رفتن سپاه سفياني در زمين

از نشانه هاي قطعي ظهور حضرت مهدي عليه السلام فرو رفتن بخشي از سپاه تجاوزکار سفياني بر زمين، ميان دو شهر مقدس (مکه) و(مدينه) است.

در رواياتي که از سفياني وجنبش ارتجاعي او سخن رفته است بارها از اين رويداد پرده برداشته شده وما ديگر به آن روايات باز نمي گرديم وتنها بصورت فشرده اي به اين نشان که از نشانه هاي قطعي ظهور حضرت مهدي عليه السلام است اشاره مي کنيم.

از رواياتي که ترسيم گرديد دريافتيم که سفياني، سپاهي گران بسوي مدينه منوره به منظور پيکار به حضرت مهدي ودستيابي به آن وجود گرانمايه، گسيل مي دارد. اين سپاه تجاوزکار پس از رسيدن به مدينه درمي يابد که حضرت مهدي عليه السلام به مکه شتافته است. به همين جهت بي درنگ راه (مکه) را در پيش مي گيرد. در ميانه ي راه هنگامي که به پهن دشتي که در ميان (مدينه) و(مکه) است مي رسد، خداوند به زمين فرمان مي دهد تا آن لشکر تجاوزکار را ببلعد. وزمين نيز به امر خدا همه ي آنان را با تمامي وسايل وتجهيزات وامکانات مي بلعد وتنها دو نفر باقي مي ماند... تا يکي خبر اين رخداد عظيم وشگرف را به سفياني برد وديگري به امام مهدي عليه السلام.

روشن است که اين فرو رفتن زمين وبلعيده شدن سپاه تجاوزکار کفر، به سبب زمين لرزه يا حوادث طبيعي که گاه در مناطق مختلف جهان روي مي دهد نمي باشد، بلکه تنها عذاب شديد وکيفر عبرت انگيز وسختي است که بخاطر آن همه شقاوتها وپليديها دامنگير آنان مي شود وبه فرمان خدا رخ مي دهد همانگونه که قرآن مي فرمايد:

(انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له کن فيکون).(6)

يعني: هنگامي که خدا بخواهد کاري انجام شود، فرمانش تنها اين است که مي گويد: (موجود باش!) پس موجود مي شود.

آري! اين فرورفتن زمين، بدان معناست که شکاف عميقي در زمين پديدار مي گردد وبر اثر آن شکاف عظيم، حفره وگودال وسيع وگسترده اي که ابعاد آن براي ما نامعلوم است، دهان مي گشايد وبا دهان گشودن ناگهاني زمين، سپاه سفياني در اعماق آن فرو مي رود وآنگاه ميليونها تن خاک وگل ولاي، بر سر آنان فرومي ريزد وهمگي نابود مي گردند.

در اين مورد از امام صادق عليه السلام روايت شده است که ضمن بياني طولاني در مورد رخدادهاي پس از ظهور حضرت مهدي عليه السلام فرمود:

(وسيدنا القائم مسند ظهره الي الکعبة،... ثم يقبل علي القائم رجل وجهه الي قفاه وقفاه الي صدره ويقف بين يديه فيقول: (يا سيدي! أنا بشير! أمرني ملک من الملائکة أن ألحق بک وأبشرک بهلاک جيش السفياني بالبيداء.!

فيقول له القائم: (بين قصتک وقصة أخيک؟)

فيقول الرجل: (کنت وأخي في جيش السفياني وخربنا الدنيا من دمشق الي الزوراء وترکناها جماء وخربنا الکوفة وخربنا المدينة وکسرنا المنبر وراثت بغالنا في مسجد رسول الله صلي الله عليه واله وسلم وخرجنا منها... نريد اخراب البيت وقتل أهله، فلما صرنا في البيداء عرسنا فيها فصاح بنا صائح: يا بيداء! أبيدي القوم الظالمين! فانفجرت الأرض وبلعت کل الجيش، فوالله ما بقي علي وجه الأرض عقال ناقة فما سواه غيري وغير أخي، فاذا نحن بملک قد ضرب وجوهنا فصارت الي ورائنا کما تري، فقال لأخي: ويلک امض الي الملعون السفياني بدمشق فأنذره بظهور المهدي من آل محمد وعرفه أن الله قد أهلک جيشه بالبيداء.

وقال لي: يا بشير! الحق بالمهدي بمکة وبشره بهلاک الظالمين وتب علي يده فانه يقبل توبتک، فيمر القائم يده فيرده سويا کما کان ويبايعه ويکون معه).(7)

يعني: سالار ما، قائم عليه السلام بر ديوار خانه کعبه تکيه مي زند،... آنگاه مردي از راه مي رسد که چهره اش به عقب برگشته وپشت گردنش بطرف سينه اش. او در برابر امام عليه السلام مي ايستد ومي گويد: (سالار من! من مژده رسانم! يکي از فرشتگان به من دستور داده است که خويشتن را به شما برسانم وبشارت دهم که سپاه شقاوت پيشه ي سفياني در پهن دشت ميان مکه ومدينه نابود گرديد).

حضرت مهدي عليه السلام از او مي خواهد که داستان خود وبرادرش را بازگويد که او در پاسخ مي گويد: (من وبرادرم در سپاه سفياني بوديم. همه جا را از دمشق تا بغداد ويران ساختيم وپشت سر خويش تلي از خاک بر جاي نهاديم. کوفه ومدينه را ويران ساختيم ونيز منبر پيامبر صلي الله عليه واله وسلم را در آنجا شکستيم ومرکبهاي خويش را در مسجد پيامبر بستيم.

از آنجا به قصد انهدام خانه ي خدا وکشتن مردم (مکه) حرکت کرديم اما هنگامي که در ميان مکه ومدينه در صحرا، براي استراحت پياده شديم، بناگاه نداکننده اي خروش آورد که: (اي بيابان! گروه ستمکاران را نابود ساز!)

با اين خروش آسماني زمين شکافته شد وسپاه را بلعيد.

بخداي سوگند! بر روي زمين، در آن پهن دشت، جز من وبردارم هيچ کس وهيچ چيز باقي نماند.

ما دو نفر مانده بوديم که فرشته اي از فرشتگان آمد وبا ضربه اي که بر چهره ي ما نواخت، بدين صورت که مي نگريد درآمديم. او به برادرم دستور داد که به دمشق برود وبه سفياني هشدار دهد که سپاه تجاوزکارش نابود گشته وامام مهدي عليه السلام نيز ظهور نموده است. وبه من گفت: تو نيز به مکه برو ونابودي ستمکاران را به امام مهدي عليه السلام، مژده ده وبه دست نجات بخش او توبه کن که او توبه ات را مي پذيرد).

امام عليه السلام با دست خويش، چهره ي او را به حالت سلامت بازمي گرداند واو نيز دست بيعت به اصلاحگر بزرگ جهاني مي دهد وبا ياران او همراه مي شود.

جنبش اصلاح طلبانه شخصيت يمني

از ديگر نشانه هاي قطعي ظهور امام مهدي عليه السلام جنبش اصلاح طلبانه ي شخصيت (يمني) است. نام وداستان شخصيت (يمني) در روايات بسياري ودر شمار نشانه هاي قطعي ظهور، آمده است اما چيزي که باعث تأسف بسيار است، اين است که، روايات مورد نظر به دليل اختصار، از معرفي کل او ناتوان است وما نيز در اين مورد تنها به ترسيم يک روايت بسنده مي کنيم:

از امام باقر عليه السلام آورده اند که ضمن روايتي طولاني در اين مورد از جمله فرمود:

(وخروج السفياني واليماني والخراساني (أي: الهاشمي) في سنة واحدة، في شهر واحد، في يوم واحد، نظام کنظام الخزر يتبع بعضه بعضا... وليس في الرايات أهدي من راية اليماني.

هي راية هدي، لأنه يدعوکم الي صاحبکم فاذا خرج اليماني حرم بيع السلاح علي الناس وکل مسلم واذا خرج اليماني فانهض اليه، فان رايته راية هدي، ولا يحل لمسلم أن يلتوي عليه فمن فعل ذلک فهو من أهل النار، لانه يدعوا الي الحق والي طريق مستقيم).(8)

يعني: خروج سفياني وشخصيت (يمني) و(سيد خراساني) در يک سال، يک ماه ويک روز خواهد بود ودرست بسان دانه هاي تسبيح، يکي پس از ديگري خواهد آمد... در آستانه ي ظهور امام مهدي عليه السلام هيچ پرچمي هدايت يافته تر از پرچم شخصيت (يمني) نخواهد بود.

پرچم او، پرچم هدايت ودرستي است چرا که او مردم را به امام مهدي عليه السلام دعوت مي کند، هنگامي که اين شخصيت اصلاحگر خروج مي کند فروختن سلاح را تحريم مي نمايد.

هنگامي که او بپاخاست با او بپاخيزيد چرا که اگر پرچم هدايت وعدالتي را ديديد روي گرداني از آن براي مسلمان، شايسته ومشروع نيست. از اينرو، هرکس از پيوستن به جنبش مرد (يمني) سرباز زند، اهل آتش خواهد بود چرا که او به حق فرا مي خواند وبه راه مستقيم وبي انحراف دعوت مي کند.

پاورقى:‌


(1) جهت اطلاع کامل رجوع شود به: معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 1، ص 424-400.

(2)به اعتبار اينکه از نسل بنواميه است وآنان خود را پسرعموهاي بني هاشم مي پندارند.

(3) بحارالانوار، ج 52، ص 388 ومعجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 3، ص 316.

(4) عقدالدرر، ص 133 ومعجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 1، ص 505.

(5) عقدالدرر، ص 85 ومعجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 3، ص 313.

(6) سوره يس، آيه 82.

(7) الزام الناصب، ج 2، ص 259 وبحارالانوار، ج 53، ص 10.

(8) بحارالانوار، ج 52، ص 232 وغيبت نعماني، ص 255، باب 14، ح 13.