واين نکته روشن است
که امام معصوم وگرانقدري که، خداوند، گنجينه عهد وپيمان گرفته شده
از بندگان، قرار مي دهد، بناگزير بايد همه ي وسايل آگاهي وشناخت
ودريافت همه آنچه در جهان هستي رخ مي دهد، همه را بايد براي او
فراهم سازد وچنين هم هست، گر چه ما از چگونگي وسايل وابزارهاي
دريافت آگاهي واخبار جهاني که بوسيله آن حضرت بکار گرفته مي شود،
بي اطلاعيم، اما در اصل آن ترديدي نيست. ممکن است فرشتگان وجنيان
وآدمياني براي اين کار در خدمت او باشند وممکن است ويژگيهاي امامت
راستين وخصوصياتي که خداوند به امام معصوم ارزاني مي دارد، همه
آنها را به گونه اي براي آن گرامي، فراهم آورد که بوسيله آنها، همه
رخدادهاي مخفي ومحرمانه وسري وفوق سري، حتي نيتها براي آن گرامي،
روشن وآشکار گردد واز همه رخدادها آگاه باشد. ما در روزگار خويش مي
بينيم که حکومتها ودولتهاي کوچک همه وسايل دريافت اخبار واطلاعات
هم چون: تلفن، بي سيم، تلکس، رادار ودهها ابزار کشف خبر را در
اختيار دارند وافراد بسياري را در شهرها ومراکز مهم وجامعه ها
وکشورهاي ديگر بصورت شبکه هاي عظيمي گسترده اند تا به هر شيوه
ممکن، حتي استراق سمع و... اخبار سري را بدست آورند وبگيرند وبه
مراکز تشکيلاتي خويش مخابره کنند با اينکه اينان ظالم وستمکارند
ودر جهت هواهاي جاه طلبانه ي خويش، چنين شقاوتي را مرتکب مي شوند.
اينک، چگونه مي
توان تصور کرد که امام گرانقدر ومعصوم وپرشکوهي که بنده ي برگزيده
خدا، امام مردم وامين در روي زمين وحجت بر بندگان اوست وخداوند،
اين مقام وموقعيت ومسئوليت خطير را براي او مقرر فرموده است با اين
حال امکانات در اختيار او نباشد.
آيا چنين انسان والا، با چنين مسئوليت ورسالت خطير، زيبنده ي آن
نيست که خداوند همه وسايل وابزارهاي مادي ومعنوي، طبيعي وماوراي
طبيعي، همه وهمه را در اختيارش قرار دهد؟ تا او از رخدادهاي جهان
هستي آگاه وبه آنچه مي دهد توانا باشد؟
روشن است که پاسخ
مثبت است.
14- ومي فرمايد: (ومعرفتنا بالذل الذي اصابکم مذ جنح کثير منکم الي
ما کان السلف الصالح عنه شاسعا).
اين فراز، اندکي
ابهام دارد وبراي ما روشن نيست که، اين ذلتي که جامعه بخاطر روي
آوردن بسياري از مردم به آن عمل، بدان ذلت گرفتار آمده وگذشتگان
شايسته کردار شيعه از آن برکنار بودند، چيست؟
آن حضرت پرده را از ماجرا کنار نمي زند وبه اجمال واختصار سخن مي
گويد، چرا که دريافت دارنده نامه مرحوم (شيخ مفيد) مي داند منظور
آن گرامي چيست. اما از ظاهر اين فراز سخن امام عليه السلام اين
نکته دريافت مي گردد که در آن روزگار برخي از مردم از صراط مستقيم
انحراف جسته بودند وهمين انحراف در عقيده وانديشه يا عمل و... ثمره
اش ذلت واز دست دادن عزت واستقلال وعظمت بود که بدان گرفتار آمده
بودند.
15- ومي فرمايد: (ونبذوا العهد المأخوذ وراء ظهورهم، کأنهم
لايعلمون). در اين فراز نيز، منظور از (عهد مأخوذ) يا پيمان گرفته
شده، به دقت وروشني براي ما معلوم نيست، شايد معنا ومفهوم آن اين
باشد که برخي از مردم، پس از پيش آمدن دوران غمبار غيبت کبري
وگسستن پيوندهاي عادي ومستقيم ميان شيعيان وحضرت مهدي عليه السلام
متأسفانه در وجود گرانمايه خود امام عصر عليه السلام به ترديد
گرفتار شدند وافشاندن بذر شک وترديد به ديگر دلها را نيز آغاز
کردند واين ترديد بدان جهت بود که موج رنج وفشار ومشکلات از سوي
حکومتهاي خودکامه بر آنان وارد آمد وآنان پنداشتند که اگر امام عصر
عليه السلام موجود بود، اين گرفتاريها به شيعيان نمي رسيد. به همين
جهت حضرت مهدي عليه السلام دليل ذلتها وگرفتاريها را خاطر نشان مي
سازد وبيان مي کند که شيعيان از راه درست انحراف جستند وبا پيمان
خويش با خدا وامامان نور عليهم السلام مخالفت ورزيدند وره آورد
گناهانشان، گريبانشان را گرفت وگرنه دعا ومهر ومحبت وعطوفت آن
گرامي، شامل حال آنان مي گرديد.
16- به همين جهت است که مي فرمايد:
(انا غير مهملين لمراعاتکم ولا ناسين لذکرکم ولو لا ذلک لنزل بکم
اللأواء واصطلمکم الأعداء).
يعني: ما از سرپرستي ورسيدگي به امور شما کوتاهي نورزيده وشما را
از ياد نبرده ايم که اگر جز اين بود امواج سختيها بر شما فرود مي
آمد ودشمنان کينه توز، شما را ريشه کن مي ساختند.
اين فراز، خاطرنشان مي سازد که اگر سرپرستي حضرت مهدي عليه السلام
ودعاي آن گرامي در حق شيعيان نبود، کار بر آنان سخت مي شد ورنجها
بر آنان فشار مي آورد.
حقيقت اين است که: در عصر سياه حکومتهاي منحرف وخودکامه اموي
وعباسي وعثماني و... قدرتهاي مسلط، همواره با شيعه پيکار مي کردند
وآنان را مورد تعقيب وسرکوب وآزار قرار مي دادند واگر دعاي خير
امامان نور عليهم السلام وعنايت حضرت مهدي عليه السلام نبود، مي
بايد يکي از اينان هم باقي نمي ماند وهمه ي پيروان خاندان وحي
ورسالت ريشه کن مي شدند.
اين معناي (اصطلمکم الاعداء) مي باشد، يعني دشمن کينه توز وظالم
شما را ريشه کن مي ساخت.
کوتاه سخن اينکه: امام عصر عليه السلام از راههاي گوناگون وبا
وسايل مختلفي که براي او فراهم است از شيعيان خويش دفاع مي کند وبا
بهره وري از قدرت طبيعي وماوراي طبيعي که بدان مجهز است، از حقوق
آنان حمايت مي کند.
فيلسوف شيعه، مرحوم (خواجه نصيرالدين طوسي) اين واقعيت را به
بهترين وزيباترين وجه، بيان مي کند که مي گويد:
(وجوده لطف وتصرفه لطف آخر وعدمه منا).
يعني: وجود گرانمايه حضرت مهدي عليه السلام لطف بيکران خدا بر مردم
است. دخالت او در کارها، لطفي ديگر وسبب غيبت او خود ما هستيم.
در بخش آينده، به نمونه هايي از عنايت آن گرامي به شيعيان وسرپرستي
امور آنان بوسيله آن حضرت را ترسيم خواهيم کرد.
اما يادآوري اين واقعيت لازم است که حضرت مهدي عليه السلام از خط
راستين شيعه وشيعيان واقعي دفاع مي کند، اما اگر از نظر عقيدتي ويا
عملکرد از راه ورسم خاندان وحي ورسالت وقرآن شريف انحراف جستند،
اينجاست که کار، شکل ديگري پيدا مي کند وعنايت امام عصر عليه
السلام نيز شامل حال آنان نمي گردد يا بسيار کم مي شود، همانگونه
که شاهد اين واقعيت بوده وهستيم، چرا که آن گرامي، سرپرستي وعنايتش
شامل حال مشروب خواران، قماربازان، بي عفتها، فاسقان وفاجراني،
نظير اينان نمي شود وبه کساني که انحراف در انديشه وعقيده داشته
باشند ويا در احزاب وسازمانهاي مخالف اسلام وضد دين وارد گردند،
اعتنا نمي کند.
آري! به اينها بها نمي دهد، چرا که اينان در خط واقعي وسعادت ساز
امام عصر عليه السلام که همان خط اسلام وپيامبر وامامان معصوم
عليهم السلام است، قرار ندارند وروشن است که شيعه آن گرامي نيستند.
17- ونيز مي فرمايد: (فاتقو الله جل جلاله وظاهرونا علي انتياشکم
من فتنة قد أنافت عليکم).
امام عصر عليه السلام که تجسم زنده ي اسلام ونماينده ي راستين
پيامبر وصاحب شريعت واجداد پاک خويش است، هرگز با پرده دران
وگناهکاران وبي بند وباراني که به ارزشهاي والا ومقررات حيات بخش
ديني بها نمي دهند، نرمش نمي کند.
به آناني که ادعاي دينداري ودين باوري وپيروي از پيامبر وامامان
نور عليهم السلام مي کنند، اما نه از استخرهاي مختلط روي مي
گردانند ونه از مراکز فحشاء وقمار... نه از رباخوارگي اجتناب مي
کنند وجهت همياري وهمکاري با ستم وبيداد دست بيعت به استبداد
واستعمار مي سپارند وبه هر صورتي که امکان يابند وآنان بخواهند،
دستورات آنان را به کار مي بندند، چنانکه گويي نه به حلال ونه به
حرام خدا ايمان دارند ونه به پاکي وپليدي ونه به واجبات وتکاليف
ديني ونه به مسئوليتهاي انساني. به نام وادعا، شيعه هستند اما در
عمل ودر عقيده... هرگز!
چنين شيعه ومسلماني که مقررات ديني را سبک شمارد وبه ضد ارزشها
آلوده گشته ومحرمات را مرتکب شود، به گونه اي که گويي نه از امت
محمد صلي الله عليه واله وسلم است ونه پيرو آيين زندگي ساز
وافتخارآفرين او، چنين کسي چه ارزش دارد؟ وچنين جامعه اي، داراي چه
کرامتي است؟
در بخش گذشته، نام برخي از منحرفين را آورديم که امام عصر عليه
السلام از آنان ابراز انزجار کرد وآنان را نفرين نمود وبه شيعيان
دستور داد که از آنها بيزاري جويند ومي دانيم که دليل اينها،
انحرافات آنان در عقيده وعمل بود. واين کيفر همه گناهکاران
وآلودگان ومنحرفان است.
18- در فراز ديگري، امام عصر عليه السلام به دوستداران وپيروان
خويش هشدار مي دهد وآنان را از فتنه اي که سر راه جامعه اسلامي است
ويا متوجه (بغداد) خواهد شد مي ترساند وبه آنان دستور مي دهد که با
عمل خويش با آن حضرت، تعاون وهمکاري نمايند تا آنان را از آن فتنه
ي دهشتناک، رهايي بخشد.
منظور از تعاون وهمياري عملي نيز همان چيزي است که اميرمؤمنان عليه
السلام در نامه خويش به (عثمان بن حنيف) يادآوري مي کند ومي
فرمايد:
(... ولکن أعينوني بورع واجتهاد وعفة وسداد..).
يعني: شما مرا بوسيله پرهيزکاري خويش وتلاش وکوشش وپاکدامني
واستواري در کارها ياري کنيد.
اينجا نيز امام عصر عليه السلام به شيعيان يادآوري مي کند که دعا
از جانب آن گرامي است وتقوا نيز از شيعيان که اگر اين دو باشد،
ثمره اش نجات از گرفتاريها وبلاها وفتنه هاست.
امام، آن فتنه را تشبيه به ابري تيره مي کند که بر شهرها سايه مي
گسترد واز مشرق تا مغرب را تيره وتار مي سازد ومي فرمايد:
(در آن فتنه، هر آن کس که عمرش به سرآمده، نابود مي گردد وآن کس که
به آرزوي خويش رسيده باشد، از آن دور مي ماند. آن فتنه، نشانه (اي
از نشانه هاي) نزديک شدن جنبش ماست).
(أماره) به فتح همزه، به معناي علامت است و(أزوف) به ضم همزه، به
معناي نزديکي است وجمله، بيانگر اين واقعيت است که فتنه مورد
اشاره، علامت ونشانه حرکت وجنبش ماست.
روشن است که منظور از جنبش وحرکت، در اينجا ظهور نيست بلکه به
معناي انتقال از مکاني به مکان ديگر است، چرا که پيام رساني که اين
نامه را به (شيخ مفيد) رسانيد يادآوري کرد که اين نامه پرمهر
وپرمحتوا از حجاز آورده است، از اين رو شايد آن حضرت در نظر داشته
است که اوايل حدوث فتنه ي مورد اشاره، از آن منطقه به مکان ديگر
منتقل گردد.
ومي فرمايد: (ومباثتکم بامرنا ونهينا)
در برخي از نسخه هاي نامه مبارک (مباينتکم) آمده که بعيد بنظر مي
رسد، صحيح باشد وآنچه درست تر بنظر مي رسد همان (مباثتکم) است
ومعناي آن
پخش تعليمات آن حضرت بوسيله شيعيان است.
بعبارت ديگر: هر کدام از آنان از سوي آن حضرت موظفند که اوامر
ونواهي او را به ديگران برسانند واين شايد بدان معنا باشد که در
آينده ي نزديک وبه هنگام فرارسيدن فتنه ي مورد اشاره، تعاليم جديدي
را ارسال مي دارد.
19- ومي فرمايد:
(اعتصموا بالتقية من شب نار الجاهلية).
يعين: از برافروختن آتش پرشراره ي جاهليت به سپر دفاعي تقيه پناه
برده وبدان چنگ زنيد.
(تقيه) به مفهوم کتمان عقيده اي است که براساس منطق استوار است،
اما اکثريت با آن موافق نيستند ورفتار وگفتارشان مخالف حق است
وانسان براي پرهيز از شر آنان، بدان پناه مي برد. چنين تاکتيکي از
ديدگان خرد، پسنديده است واز ديدگاه شريعت نيز در شرايط خاصي واجب
مي گردد که شرايط وچگونگي آن در کتابهاي فقهي آمده است.
امام عليه السلام در نامه ي خويش، رهروان راه خاندان وحي ورسالت
را، به (تقيه) سفارش مي کند واين چيز جديدي نيست. امامان نور عليهم
السلام نيز شيعيان را در شرايط ويژه اي بدان توصيه مي نمودند وگاه
بدان تأکيد هم مي کردند.
البته، ممکن است (تقيه) در اينجا دوري گزيدن از مراکز فتنه واجتناب
از آن مواضع وپيش گرفتن اسلوب خاصي در زندگي باشد که توجه دشمن را
جلب نکرده واو را بر ضد شيعه وراه ورسم اهل بيت عليهم السلام تحريک
وبسيح ننمايد. متأسفانه اين فراز، براي ما در نهايت پيچيدگي وابهام
است ونمي توانيم بطور دقيق دريابيم که منظور چيست؟ بعيد نيست که
استبداد حاکم عباسي در آن روزگاران در نقشه ابليسي درهم کوبيدن
شيعه بوده چرا که راه ورسم تشيع، قلب تپنده ي خط حضرت مهدي عليه
السلام شمرده شده وحافظ موجوديت وکيان آن راه بوده وبر خويشتن
اعتماد داشته وبا حکومتهاي ظالمانه وغيرقانوني همواره مبارزه مي
کرده است، از اين رو آن گرامي، پيروان خويش را از آن نيتهاي زشت
ونقشه هاي جهنمي که بر ضد آنان ودر خفا چيده مي شد، هشدار داده
وآنان را به اجتناب از خطر سهمگيني که تهديدشان مي کرد، امر فرموده
است وآن دستور، چنگ زدن به تاکتيک تقيه وکتمان عقيده از ستمکاران
بوده است.
20- ومي فرمايد:
(... تحششها عصب اموية..).
يعني: از برافروختن آتش پرشراره جاهليت که گروههاي اموي مسلک، آن
را بر مي افروزند به سپر دفاعي تقيه چنگ زنيد....
(حش النار) يعني: (برافروخت آتش را) وممکن است بدين معنا باشد که
گروه اموي پرست که با سوءاستفاده از فرصت، آتش فتنه جاهليت را برمي
افروزند وآن را شعله ور مي سازند تا بدينوسله با برانگيختن جنگهاي
فرقه اي در ميان مسلمانان، شيعيان را نيز به آفت تعصب گرفتار ساخته
وآنان را نيز تحريک نمايند تا در اين فتنه ها ودرگيريها وارد
سازند، گويي هدف آن است که با برافروختن جنگهاي خانمانسوز فرقه اي،
شيعه را که در آن زمان، گروه تضعيف شده اي بود، قرباني آن فتنه
ساخته وهيزم جنگ کنند وبسوزانند وامام عليه السلام از اين نقشه
پليد دشمن، هشدار وخبر مي دهد ومي فرمايد: (أنا زعيم بنجاة من لم
يرم فيها المواطن الخفية).
واژه (رام) به معناي حرکت سري است وآن گرامي، در نامه اش نجات
کساني را تضمين مي کند که به کارهاي مخفيانه وبه تلاش بر ضد شيعه
ومذهب اهل بيت همچون ايجاد رابطه ي سري با دشمنان شيعه برنخيزند،
بلکه رد رويارويي با آن حوادث پرخطري که دشمنان، نقشه آن را کشيده
اند به راه خداپسندانه واستواري گام نهند.
آنگاه آن حضرت از بحراني که در پيش است خبر مي دهد ومي فرمايد:
(اذا حل جمادي الاول من سنتکم هذه: فاعتبروا بما يحدث فيها).
واژه (عبرت) واعتبار، به معناي پندپذيري است واز (عبور) مشتق شده
است که انتقال از مکاني به مکان ديگر را نشان مي دهد. ودر اينجا
مفهوم آن اين است که ذهن انسان از کاري به کار ديگر انتقال يابد؛
به عنوان مثال: اندرز گرفته از مرگ يعني انتقال ذهن انسان از مرگ
ديگران به مرگ خويش است وبا ديدن مرگ ديگران مي انديشد که او نيز
سرانجام خواهد مرد يا اينکه فلان ثروتمند دچار فقر گرديد يا
قدرتمندي به ذلت گرفتار آمد وانسان با اين پندپذيريها از مسايل
ورخدادها عبرت مي گيرد وتدابير لازم را براي رويارويي با رخدادها
اتخاذ مي کند وبه دنيا اعتماد نمي کند وبدينسان ذهن وانديشه ي
انسان از رخدادها به فرجام وسرنوشت زندگي خويش انتقال مي يابد.
آري! حضرت مهدي عليه السلام شيعيان خويش را به عبرت گرفتن از
رويدادهايي که از آنها خبر مي دهد، فرا مي خواند ونيازي نيست که
سخن از علم امام عليه السلام وگزارش او از آينده به ميان آيد، چرا
که در بحثهاي گذشته از آن سخن گفتيم.
21- ومي فرمايد:
(واستيقظوا من رقدتکم لما يکون في الذي يليها).
يعني: واز خواب گراني که شما را ربوده است، براي رخداد پس از آن،
بيدار گرديد.
از اين فراز، اين حقيقت دريافت مي گردد که آن روز، نوعي خمودي
وناآگاهي بر جامعه حاکم بوده چنانکه گويي جامعه در خواب غفلت است
وفتنه هايي که در اطراف آن مي گذرد، آنها را درک نمي کند.
(ستظهر لکم من السماء آية جليه ومن الأرض مثلها بالسوية).
يعني: بزودي نشانه اي از آسمان ونشانه اي از زمين، براي شما پديدار
خواهد گشت.
متأسفانه، تاريخ از ثبت ونگارش حوادثي که آن سال در جامعه، پديدار
گشته، کوتاهي ورزيده. ودر تاريخ حوادثي را مي بينيم که هنگامه ي
وقوع آنها با آن سال تطبيق نمي کند، چرا که تاريخ اين نامه ي
مبارک، سال 410 هجري است، اما تاريخ، رخدادهايي را نشانگر است که
در سالهاي پس آن رخ داده وتاريخ وقوع آنها را با اخباري که آن
گرامي در نامه اش داده است، هماهنگي ندارد. به عنوان مثال: تاريخ،
سقوط ستاره عظيم دنباله داري را نشان مي دهد که زمين را با سقوط
خود روشن ساخته وصداي غرش مهيب آن در منطقه شنيده شد واين نشاني از
نشانه هاي آسمان است، اما اين رخداد در سال 417 هجري بود. ونيز
نشانگر آن است که رخداد بزرگي که مي توان آن را نشاني در زمين به
حساب آورد، رخ داد وآن اين بود که: آب دجله در عراق، بطور بي سابقه
اي با سيلابي مهيب، 21 متر بالا آمد وقسمت بزرگي از بغداد وبخش
عظيمي از زمينهاي عراق را غرق کرد اما اين رخداد در تاريخ 401 هجري
بود.
بسيار بعيد بنظر مي رسد که امام عصر عليه السلام در نامه ي خويش،
پيروان خود را از حوادث ورخدادهايي که در آن سال رخ خواهد داد
هشدار دهد وبه آنان دستور دهد که از حوادث جمادي الاول وظهور نشانه
هايي از آسمان وزمين عبرت گيرند وآنگاه بگوييم اين حوادث هفت سال
بعد پديدار گشت.
واقعيت اين است که راهي جز اين نيست که صادقانه بگوييم: در همان
سال، حوادث آسماني وزميني رخ داده است، اما تاريخ از ثبت ونگارش
آنها کوتاهي کرده. يا اينکه نوشته اند اما فاصله طولاني زمان وفراز
ونشيبها، آنها را از بين برده وبه دست ما نرسيده است.
22- ومي فرمايد:
(... ويغلب -من بعد- علي العراق طوائف عن الاسلام مراق).
يعني:... وپس از آن، گروههايي که از اسلام بيرون رفته اند، بر عراق
مسلط خواهند گشت.
واژه (مراق) جمع مارق است. (مرق عن الدين) يعني: از دين خارج
گرديد.
امام مهدي عليه السلام خبر داد که گروههايي خارج از اسلام يا خارج
از تعاليم آن، بر عراق چيره خواهند گشت وتاريخ نشانگر آن است که
(طغرل بيگ) اولين پادشاه سلجوقي بر عراق مسلط گشت وشرارت خونبار
وويرانگر آن، دامن شهرها وبندگان خدا را گرفت. سپاه او در سال 447،
پس از پيکارهايي خونين، وارد بغداد شد وبر مردم سخت گرفت وآنان را
در زندگي ومايحتاج آن، تحت فشار قرار داد. قحطي وتورم قيمتها به
گونه اي سرسام آور پديدار شد وقيمتها بطور جنون آميزي بالا رفت.
مرگ ومير بسيار شد وبيماري مرگبار (وباء) همه جا را گرفت وسختيها
يکي پس از ديگري رخ گشود وکار به جايي رسيد که مردم از دفن مردگان
خويش ناتوان شدند.
از اين رو شايد منظور از گروههاي خارج از اسلام که بر بغداد مسلط
مي گردند (طغرل بيگ) وسپاهيان تجاوزکار او باشند که در عراق،
تباهيها پديد آوردند وعزيزان آن را به ذلت کشيدند وآباديها را
ويران ونسلها را نابود ساختند وپس از جاري ساختن سيلاب خون، هتک
حرمتها کردند وزشت ترين وبدترين جنايات وفجايع را مرتکب شده وزندگي
اجتماعي اقتصادي ومعيشتي را در آن سرزمين به بحراني جبران ناپذير
وفاجعه بار دچار ساختند.
23- (ثم تنفرج الغمة -من بعد- ببوار طاغوت من الأشرار ثم يسر
بهلاکه المتقون الأخيار).
يعني: بعد از مدتي، بر اثر نابودي استبدادگري از اشرار، رنجها
ودردها برطرف مي شود وپرواپيشگان شايسته کردار از نابودي او شادمان
خواهند شد.
سرانجام طغرل تجاوزکار، مرد ورنج وبحران، پس از مرگ او برطرف گرديد
وتقواپيشگان به مرگ وهلاکت او شادمان گشتند. مشکلات به تدريج حل
گرديد وگراني برطرف شد واوضاع رو به بهبودي گذاشت وزندگي سخت وطاقت
فرسا، تبديل به زندگي خوب وقابل تحمل گشت.
24- (ويتق لمريدي الحج من الآفاق ما يأملونه منه علي توفير عليه
منهم واتفاق).
يعني: مردمي که از نقاط مختلف کره ي زمين به زيارت خانه ي خدا مي
روند به آرزوهاي خود مي رسند وهر چه بخواهند در دسترس آنان خواهد
بود.
پيش از صدور اين نامه ي مبارک وپس از آن، براي مدتي، موجي از
اضطراب وناامني، منطقه ي خاورميانه را فرا گرفته بود واز آن جمله:
راه کعبه وزيارت خانه ي خدا وحتي خود (مکه) به آفت ناامني دچار شده
بود وزائران وحاجيان وديگر مردم، امنيت مالي وجاني نداشتند، اما پس
از مدتي از اين نامه ي مبارک، اوضضاع به حال عادي بازگشت وامنيت
وآرامش وثبات، در کشورها وشهرها، سايه افکند واطمينان خاطر وآرامش
دل به مردم بازگشت واينها همه از برکت وجود گرانمايه ي آن حضرت
ونامه ي مبارک او بود که بدان تصريح فرموده ومرقوم مي دارد:
(ولنا في تيسير حجهم - علي الاختيار منهم والوفاق- شأن يظهر علي
نظام واتساق).
يعني: وما در آسان ساختن سفر حج آنان وآرامش اوضاع وامنيت مکه
وراههاي آن بر وفق مرادشان، نقش خاصي خواهيم داشت که در پرتو نظم
وتدبير وانسجام، آشکار مي گردد.
روشن است که حضرت مهدي عليه السلام داراي قدرت تصرف وتأثيرگذاري
خاصي در اين جهان هستي است که در اسلوبهاي گوناگوني مي تواند صورت
پذيرد.
(طبري) در اين مورد آورده است که: پس از اين نامه ي مبارک، (محمد
بن سبکتکين) تلاش گسترده وثمربخشي در تضمين سلامت سفر حج زائران
نمود وانسان عادي از کجا مي تواند بفهمد که چه کسي او را به اين
کار بزرگ توانا ساخت وبدو دستور داد تا در ايجاد امن وامان وآسايش
وآرامش نهايت سرمايه گذاري را انجام دهد؟
25- ومرقوم مي فرمايد:
(فيلعمل کل امريء منکم بما يقربه من محبتنا ويتجنب ما يدنيه من
کراهتنا وسخطنا).
يعني: پس هر کدام از شما، بايد با همه ي وجود وامکانات، به کارهايي
دست يازيد که او را به دوستي ما نزديک مي سازد واز کارهايي که
ناخوشايند وموجب ناراحتي ما مي گردد، دوري جوييد.
روشن است که آن اعمالي که انسان را به خدا نزديک مي سازد، همان
کارهايي است که انسان را به امامان نور عليهم السلام نزديک مي کند
ومتقابلا کارهايي که خشم خدا را در پي دارد، موجب ناخشنودي آنان مي
گردد، چرا که آنان دستورات وارزشهاي الهي را دوست دارند واز ضد
ارزشها وآنچه خدا را ناپسند شمرده است، ناخشنود مي گردند وبراي
آنان ناخوشايند است.
ونيز لازم به يادآوري نيست که اين پيام سازنده ي آن حضرت، براي همه
ي عصرها ونسلهاست، نه براي همان زمان خاص مرحوم (شيخ مفيد) ودريافت
نامه ي آن حضرت.
26- ومرقوم مي دارد:
(فان أمرنا بغتة فجأة).
يعني: چرا که فرمان ما بطور ناگهاني فرا مي رسد.
دو واژه ي (بغتة) و(فجأة) هر دو با هم، به يک معناست که عبارت از
ناگهاني رسيدن امر است وظاهر سخن اين است که منظور از (امر) در
نامه ي مبارک، همان ظهور مبارک است.
نشانه هاي قطعي که پيش از ظهور رخ مي دهد، روز ظهور را مشخص نمي
سازد وظهور آن حضرت براي مردم، بويژه براي کساني که بخاطر بها
ندادن به مسأله يا ضعف عقيده به حضرت مهدي عليه السلام، پيرامون
وجود گرانمايه ي او وظهورش نمي انديشند، ناگهاني تر وغافلگيرکننده
تر خواهد بود.
27- (حين تنفعه توبة ولا ينجيه من عقابنا ندم علي حوبة).
يعني: در شرايطي که توبه وبازگشت سودي نمي بخشد وندامت از گناه،
گناهکار را از کيفر عادلانه ي ما، رهايي نخواهد بخشيد.
(حويه) به معناي گناه است ومفهوم فراز فوق اين است که: انسان
هنگامي که در عصر غيبت، مرتکب گناهي گردد که کيفر قانوني بر آن
سزاوار است، آنگاه پيش از اينکه گواه يا دلايل ديگري بر گناه او
اقامه گردد، خود توبه کند وبه بارگاه خدا روي آورد ودر چنين شرايطي
حد قانوني از او ساقط مي گردد، اما اگر همچنان در خواب غفلت بود
وتوبه نکرد تا حضرت مهدي عليه السلام ظهور نمود، آنگاه ديگر توبه ي
او باعث سقوط کيفرش نمي گردد وندامت از گناه او را از کيفري که بر
او مقرر گشته است رهايي نمي بخشد.
براي نمونه: يک سارق اگر پيش از ظهور امام عليه السلام براستي توبه
کند، توبه ي او پذيرفته است، چرا که توبه ي او، خالص واز خوف خدا
بوده است، اما اگر توبه را تا ظهور حجت خدا به تأخير افکند، آنگاه
ديگر توبه اش، کيفر قانوني را ساقط نمي کند وآن حضرت حکم خدا را در
مورد او اجرا مي کند، همانگونه که کيفر قانوني ديگر گناهکاران
ومجرمان را -در صورتي که براي آنان ثابت گردد- همانگونه که قرآن
ترسيم مي کند ومي فرمايد:
(انما جزاء
الذين يحاربون الله ورسوله ويسعون في الارض فسادا أن يقتلوا أو
يصلبوا، أو تقطع ايديهم وأرجلهم من خلاف، أوينفوا من الارض، ذلک
لهم خزي في الدنيا ولهم في الاخرة عذاب عظيم، الا الذين تابوا من
قبل ان تقدروا عليهم فاعلموا ان الله غفور رحيم).(1)
مرحوم طبرسي در مجمع البيان، ذيل اين آيه شريفه مي گويد: خداوند،
کساني را از اجراي حکم، استثنا مي کند که پس از ارتکاب جرم وپيش از
آنکه به دست قانون وعدالت بيفتد، خود از عملکرد ظالمانه ي خويش،
پشيمان گردند وتوبه کنند، اما توبه وندامت پس از گرفتار آمدن به
دست پيشواي عدالت وامام معصوم عليه السلام واقامه شدن بينه بر ضد
آنان، سودي نمي بخشد، بلکه بايد کيفر قانوني در مورد آنان اجرا
گردد.
وبزودي خواهد آمد که حضرت مهدي عليه السلام با مردم براساس دانش
وآگاهي خويش بر حوادث ورويدادها، معامله خواهد کرد وچون همه ي امور
براي او روشن است در انتظار گواهي گواهان يا اقامه ي بينه نخواهد
ماند؛ بلکه براساس حکم خدا، عمل مي کند وحقايق بر او آشکار مي
گردد. وآنجاست که توبه وپشيماني، از ترس عدالت وپيشواي عدالت است،
نه از خوف خدا. وبه همين دليل هم چنين توبه اي حد را ساقط نمي کند.
28- (والله يلهمکم الرشد ويلطف لکم في التوفيق برحمته).
يعني: خداوند، راه رشد ورستگاري را به شما الهام بخشد ووسايل نجات
وپيروزي را برايتان فراهم آورد.
حضرت مهدي عليه السلام در حق شيعيان خويش دعا مي کند که خداوند راه
رشد وپايداري وصواب را به آنان الهام فرمايد.
واژه (الهام) در جمله ي امام عليه السلام به مفهوم افکنده شدن
مطلبي در انديشه وقلب انسان است، درست بسان تلقين.
هنگامي که گفته شد: اين مطلب در دلم افتاد، يعني: بخاطرم آمد، در
انديشه ام افکنده شد.
(توفيق از خدا) در نامه ي امام عليه السلام به معناي فراهم آوردن
اسباب به سوي انجام کارهاي شايسته ومطلوب است؛ بنابراين جمله ي
موردنظر اين مي شود که خداوند اسباب موفقيت در کارهاي شايسته را
براي شما به آساني فراهم آورد، چرا که انسان به انجام کارهاي نيک
وشايسته توفيق مي يابد، اما تحمل سختيها ومشکلات. امام گاه همه
وسايل واسباب با همه ي سهولت وآساني براي او فراهم مي شود واو براي
انجام شايسته ي امور وکارهاي نيک، بپا مي خيزد.
29- تا اينجا نامه ي مبارک به املا امام عليه السلام بود وبه خط
کاتب آن حضرت. آنگاه خود آن گرامي به خط شريف وپربرکت خويش در ذيل
نامه اين جملات را نوشت:
(هان اي برادر پرمهر واخلاص وباصفاي در محبت ما! واي يار باوفاي
ما! اين نامه ما به سوي توست، خداوند به چشم بيدارش که هرگز نمي
خوابد تو را حفظ کند! اين نامه را نگهدار وآنچه را برايت نگاشته
ايم به کسي نشان مده وهيچ کسي را از محتواي آن آگاه مساز وآنچه در
اين نامه است تنها به افراد مورداعتماد خويش بازگو وبه خواست خدا،
پيروان اهل بيت رابه عمل بر طبق محتواي آن سفارش کن! ودرود خدا بر
محمد وخاندان پاک وپاکيزه اش باد!
وسرانجام آن وجود گرانمايه، (شيخ مفيد) را دعا فرمود که خدايش او
را از همه ي شرارتها وفتنه ها، حفظ کند وبدو دستور داد که هيچ کس
را به خط آن حضرت وکاتب او آگاه نسازد وبه کسي نشان ندهد، بلکه
تنها از آن استنساخ کرده وشيعيان ودوستداران پرواپيشه وبا ايمان
ومورد اعتماد را از آن آگاه سازد.
در اين توصيه ي امام عليه السلام اسرار وحکمتهايي است که ما نمي
توانيم سبب قطعي ودليل حقيقي آن را بدانيم که چرا بايد خط شريف آن
حضرت وکاتب ويژه اش از دسترس مردم بدور وجزو اسرار باشد؟
نامه اي ديگر از سوي محبوب
دلها
نامه اي ديگر از حضرت مهدي عليه السلام در روز پنجشنبه، 23 ماه
ذيحجه به سال 412 هجري به (شيخ مفيد) رسيد که چنين است:
(من عبدالله المرابط في سبيله الي ملهم الحق ودليله).
يعني: از سوي بنده (برگزيده) خدا همو که مرزبان دين ومقررات الهي
است، به سوي کسي که حقيقت به او الهام شده واينک خود راهنما ودليل
حق وحقيقت است.
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام الله عليک الناصر للحق، الداعي الليه بکلمة الصدق، فانا
نحمدالله اليک الذي لا اله الا هو، الهنا واله آبائنا الأولين
ونسأله الصلاة علي سيدنا ومولانا محمد خاتم النبيين وعلي أهل بيته
الطاهرين.
وبعد!... فقد کنا نظرنا مناجاتک، عصمک الله بالسبب الذي وهبه الله
لک من أليائه وحرسک به من کيد أعدائه وشفعنا ذلک.
الأن من مستقر لنا ينصب في شمراخ من بهماء صرنا اليه آنفا من
غماليل، ألجأنا اليه السباريت من الايمان ويوشک أن يکون هبوطنا الي
صحصح، من غير بعد من الدهر، ولا تطاول من الزمان.
ويأتيک نبأ منا بما يتجدد لنا من حال، فتعرف بذلک ما تعتمده من
الزلفة الينا بالأعمال، والله موفقک لذلک برحمته.
فلتکن -حرسک الله بعينه التي لا تنام- أن تقابل لذلک فتنة تبسل
نفوس قوم حرثت باطلا لاسترهاب المبطلين يبتهج لدمارها المؤمنون
ويحزن لذلک المجرمون.
وآية حرکتنا من هذه اللوثة حادثة بالحرم المعظم، من رجس منافق
مذمم، مستحل للدم المحرم، يعمد بکيده أهل الايمان ولا يبلغ بذلک
غرضه من الظلم والعدوان، لأننا من وراء حفظهم بالدعاء الذي لا يحجب
عن ملک الأرض والسماء.
فلتطمئن بذلک من أوليائنا القلوب وليثقوا بالکفاية منه وان راعتهم
بهم الخطوب والعاقبة -بجميل صنع الله سبحانه- تکون حميدة لهم ما
اجتنبوا المنهي عنه من الذنوب.
ونحن نعهد اليک -أيها الولي المخلص، المجاهد فينها الظالمين (أيدک
الله بنصره الذي أيد به السلف من أوليائنا الصالحين)- أنه من اتقي
ربه من اخوانک في الدين وأخرج مما عليه الي مستحقيه، کان آمنا من
الفتنة المبطلة ومحنها المظلمة المضلة.
ومن بخل منهم بما أعاره الله من نعمته علي من أمره بصلته، فانه
يکون خاسرا بذلک لاولاه وآخرته.
ولو أن أشياعنا - وفقهم الله لطاعته- علي اجتماع من القلوب في
الوفاء بالعهد عليهم، لما تأخر عنهم اليمن بلقائنا، ولتعجلت لهم
السعادة بمشاهدتنا علي حق المعرفة وصدفها منهم بنا!
فما يحسبنا عنهم الا ما يتصل بنا مما نکرهه ولا نؤثره منهم. والله
المستعان وهو حسبنا ونعم الوکيل وصلاته علي سيدنا البشير النذير
محمد وآله الطاهرين وسلم.
(وکتب في غرة شوال سنة اثنتي عشرة وأربعمائة).
رونويسي از دستخط شريف که درود خدا بر نگارنده آن باد!:
(هذا کتابنا اليک أيها الولي الملهم للحق العلي، باملائنا وخط
ثقتنا، فأخفه عن کل أحد، واطوه واجعل له نسخة تطلع عليها من تسکن
الي أمانته من أوليائنا، شملهم الله ببرکتنا ان شاءالله.
الحمد الله والصلاة علي سيدنا
محمد النبي وآله الطاهرين).(2)
پاورقى:
(1)
سوره مائده، آيه 33 و34.
(2)
بحارالانوار، ج 53، ص 176 ومعجم احاديث الامام المهدي عليه
السلام، ج 4، ص 462.