امام مهدى از ولادت تا ظهور

سيد محمد كاظم قزوينى

- ۱۵ -


واژه غيبت

غيبت را مي توان در اينجا به دو معني تفسير کرد:

1- نخست بدين مفهوم که آن حضرت در دوران جوامع بشري زندگي نمي کند ودر دسترس مردم نيست که بسان ديگر انسانهاي عادي هر کس خواست او را ببيند وآشنا وبيگانه ودوست ودشمن او را ملاقات کنند.

2- دومين معاني غيبت اين است که: حضرت مهدي عليه السلام در ميان همين جامعه ها وهمين انسانهاست، اما به قدرت خدا، هر گاه اراده کند از برابر ديدگان غايب مي گردد وديدگان مردم با اينکه آن حضرت موجود وحاضر است او را نمي بينند همانگونه که موجودات ديگري چون فرشتگان، ارواح وجنيان را با اينکه به نص قرآن شريف همه در ميان جامعه ها هستند ودر اين جهان موجودند، اما نمي بينند.

البته، ارواح همانگونه که نزد احضار کنندگان ارواح مشهور است تحت شرايط خاصي براي برخي قابل رؤيت هستند وفرشتگان نيز علاوه بر پيامبر صلي الله عليه واله وسلم بر انسانهاي وارسته وشايسته اي ظاهر گشته اند همانگونه که به مادر گرامي حضرت عيسي عليه السلام و(ساره) همسر حضرت ابراهيم، پديدار شدند وبا آنان سخن گفتند.

در زمان پيامبر گرامي صلي الله عليه واله وسلم نيز فرشته امين وحي به صورت يکي از ياران پيامبر (دحيه کلبي) پديدار مي شد وبا پيامبر خدا صلي الله عليه واله وسلم به گفت وشنود مي نشست. مردم او را مي ديدند ومي پنداشتند که دحيه کلبي است.

در روز جنگ بدر نيز فرشتگان فوج فوج دربرابر چشمان نگران مسلمانان وکفار مغرور وحق ستيز آشکار گشتند که قرآن از آن گزارش مي کند.

با اين بيان، ممکن است پديده هايي در جهان باشند که جز در شرايط خاصي ديده نشوند.

يک سؤال:

ممکن است اين اشکال از طرف برخي طرح گردد که: (فرشتگان اجسام لطيف وظريفي هستند که جز در شرايط ويژه اي ديده نمي شوند واين طبيعت خلقت وآفرينش آنهاست، اما انسان اينگونه نيست که بطور طبيعي به چشم نيايد بلکه به عکس، انسان ديده مي شود).

پاسخ:

پاسخ اين است که: منظور ما در اين مورد، تنها تشبيه انسان به پديده ها وموجوداتي است که درجهان آفرينش حضور دارند ودر همانحال از اين قدرت برخوردارند که هم مي توانند در برابر چشم انسان آشکار گردند وهم با وجود حيات وحضور، مي توانند نهان وپوشيده باشند وبه چشم نيايند ونمي خواهيم آفرينش وواقعيت انسان وفرشته را يکسان فرض کنيم.

اما در مورد وجود گرانمايه حضرت مهدي عليه السلام ونهان بودن او از ديدگان، سخن بالاتر از مقياسها ومعيارهاي مادي است، چرا که اين معيارهاي طبيعي توان اثبات وجود گرانمايه وحيات غيبت او را ندارد.. اين مطلب، از حقايق ماوراي ماده است، حيات وغيبت آن خور شيد رخ برکشيده در پس ابرها، يک نظريه وانديشه علمي هم نيست، بلکه واقعيت قطعي وثابت ومسلمي است که ما در برابر آن قرار داريم، در برابر يک حقيقت انجام يافته وعمل واقع شده، چرا که بيشتر کساني که افتخار ديدار او را يافته اند آخرين لحظات ديدارشان با نهان شدن آن گرامي از برابر ديدگان آنان، پايان يافته است وهمين نکته، خود دليل روشني بر اين حقيقت است که آن وجود گرانمايه اي که انبوه شيفتگان ودلدادگان به مهر وعشقش ديده اند ودر آخرين لحظات بناگاه از برابر ديدگان جستجوگر آنان ناپديد شده، او همان امام عصر عليه السلام است وگر نه يک انسان عادي چگونه مي تواند خود را در يک لحظه از برابر ديدگان، غايب ونهان سازد؟

معجزه استتار

ممکن است اين قدرت استتار واختفا از برابر ديدگان را معجزه اي، از معجزات حجت خدا وولي او امام مهدي عليه السلام بدانيم، زيرا معجزه آن است که ديگران از آوردن آن ناتوان باشند.

معجزه، نوعي مبارزه طلبي با طبيعت نيز هست وهمانگونه که تفسير وتحليل اعجاز در پرتو قوانين مادي وطبيعي ممکن نيست، استتار واختفاي وجود گرامي امام مهدي عليه السلام نيز با اين مفهوم وبيان، از مسايل معنوي وحقايق، فراتر از جهان ماده وطبيعت است وآن حضرت در پرتو اين قدرت خداداي مي تواند هر گاه اراده فرمود در برابر ديدگان، ظاهر وآشکار گردد وهر گاه خواست نهان وناپديد.

احتمال ديگر اين است که: آن حضرت با همان قدرت اعجاز، در ديدگان نظاره گر، به گونه اي تأثير وتصرف نمايد که آنان نتوانند جمال دل آراي او را بنگرند واين کار از اولياي خدا که داراي قدرت تصرف در جهان آفرينش هستند، بعيد نيست.

از قرآن کريم نيز مي توان امکان استتار واختفاي انسان از برابر ديدگان را، چه به صورت کوتاه مدت يا دراز مدت، دريافت کرد، براي نمونه:

1- قرآن مي فرمايد:

(وجعلنا من بين ايديهم سدا ومن خلفهم سدا، فأغشيناهم فهم لا يبصرون).(1)

يعني: وما در برابر آنان ديواري کشيديم ودر پشت سرشان (نيز) ديواري وبر ديدگانشان نيز پرده اي افکنديم تا نتوانند بنگرند وببينند.

2- ومي فرمايد:

(واذا قرأت القرآن جعلنا بينک وبين الذين لا يؤمنون بالآخرة حجابا مستورا).(2)

يعني: (اي پيامبر!) به هنگامي که تو قرآن تلاوت نمايي، ما ميان تو وآناني که به قيامت ايمان ندارند، پرده اي ستبر قرار مي دهيم.

3- ونيز در داستان سامري، مي فرمايد:

(قال: بصرت بما لم يبصروا به، فقبضت قبضة من اثر الرسول فنبذتها...).(3)

يعني: سامري گفت: من چيزي ديدم که آنان نمي ديدند، مشتي از خاکي که نقش پاي آن فرستاده خدا بر آن بود برگرفتم ودر آن پيکر افکندم....

اين سه آيه از قرآن شريف، نشانگر اين واقعيت است که: امکان دارد موجودي يا انساني، حاضر وزنده باشد ودر همان حال ديده نشود که اينک هر کدام از آيات را بررسي مي کنيم:

تحليل آيه اول

در مورد آيه ي نخست، مفسرين از (عبدالله بن مسعود) روايت کرده اند که: حق ستيزان قريش بر درب خانه پيامبر صلي الله عليه واله وسلم گرد آمدند تا با او درگير شوند، آن حضرت با نام خدا از خانه خارج گرديد ومشتي خاک بر سر وروي آنان پاشيد وآنان با اينکه حاضر بودند، آن حضرت را نديدند.

ونيز از (ابن عباس) آورده اند که: قريش درب خانه پيامبر صلي الله عليه واله وسلم اجتماع نمودند وگفتند: (اگر محمد بخواهد داخل خانه شود، همگي بصورت يکپارچه بر ضد او بپا خواهيم خواست).

اما پيامبر گرامي صلي الله عليه واله وسلم وارد شد وخدا در برابر ديدگان وپشت سر آنان ديواري قرار داد که آنان پيامبر صلي الله عليه واله وسلم را نديدند. پيامبر نماز خواند وبه خانه بازگشت ومشتي خاک بر سر وروي آنان پاشيد وآنان آن وجود گرانمايه را نديدند. هنگامي که پيامبر از آنجا گذشت، قرش خاک وگرد وغبار را که در هوا پراکنده بود ديدند وگفتند (اين همان سحر وجادوي (ابن ابي کبشه)(4) يعني محمد صلي الله عليه واله وسلم است).(5)

طبري، در تفسير آيه ي مبارکه روايتي آورده استکه: ابوجهل گفت: (اگر محمد را ببينم: چنين وچنان مي کنم). که اين آيه شريفه نازل گرديد:

(انا جعلنا في اعناقهم اغلالا فهي الي الاذقان فهم مقمحون وجعلنا من بين ايديهم سدا ومن خلفهم سدا...).(6)

يعني: ما در گردنهاي آنان غلهايي قرار داديم، از اين روي، سرهايشان بسوي بالاست ونمي توانند پايين بياورند.. وما در برابر آنان، ديواري کشيديم ودر پشت سرشان (نيز) ديواري وبر ديدگانشان نيز پرده اي افکنديم تا نتوانند بنگرند وببينند.

عکرمه که اين روايت را آورده است مي گويد: پس از فرود آمدن اين آيه شريفه قريش به ابوجهل مي گفتند: (اين محمد است). اما او، آن وجود گرانمايه را نمي ديد ومرتب مي گفت: (کو؟ کجا؟... محمد کجاست؟).(7)

نگرشي بر آيه دوم در پرتو روايات

در تفسير اين آيه ي مبارکه آمده است که منظور از: (الذين لا يؤمنون بالاخرة) عبارتند از:(ابوسفيان)، (نضربن حرث)، (ابوجهل) و(ام جميل) همسر ابوجهل که نسبت به پيامبر صلي الله عليه واله وسلم شرارت بيشتري مي کردند وخداوند پيامبر را به هنگام تلاوت قرآن از برابر ديدگان آنان پوشيده مي داشت، آنان به سراغ حضرت مي آمدند واز کنارش مي گذشتند اما او را نمي ديدند.

نکته اي که در اينجا جلب نظر مي کند وانسان را به شگفتي وامي دارد اين است که قرآن مي فرمايد: (حجابا مستورا) پرده اي نهان وناپيدا.

چرا ممکن است انسان در پس پرده اي باشد وديگران با وجود ديدن آن پرده ناپيدا او را نبينند، اما اينجا قرآن بر اين نکته رهنمون است که پيامبر صلي الله عليه واله وسلم را در پس پرده اي مصون ومحفوظ نگاه مي داشت که دشمنان شرارت پيشه نه پيامبر صلي الله عليه واله وسلم صلي الله عليه واله وسلم را مي ديدند ونه آن پرده را، گويي هر دو بکلي از نظر آنان پوشيده بود. نکته ديگري که نبايد مورد غفلت قرار گيرد اين است که واژه (و جعلنا) در هر دو آيه نشانگر قدرت بي کران خداست وبيانگر اين واقعيت که ما در برابرشان ديواري قرار داديم....

ويا اينکه: ما، ميان تو اي پيامبر وکساني که ايمان به قيامت ندارند، حجابي ناپيدا افکنديم... که در هر دو آيه به قدرت الهي تأکيد دارد.

آيه سوم

در اين آيه شريفه، سخن از گفتگويي است که ميان موسي عليه السلام با سامري، آن گوساله ساز منحرف، جريان يافته است که قرآن اينگونه از آن گزارش مي دهد:

(فاخرج لهم عجلا جسدا له خوار).(8)

يعني: وسامري براي بني اسرائيل تنديس گوساله اي را ساخت که نعره گاوان را داشت....

موسي عليه السلام از او پرسيد که:

(... فما خطبک يا سامري؟، قال بصرت بما لم يبصروا به، فقبضت قبضة من اثر الرسول فنبذتها...).(9)

يعني: (وتو اي سامري! اين چه کاري بود که کردي؟)

او پاسخ مي دهد که: (من چيزي ديدم که آنها نمي ديدند، من مشتي از خاکي که نقش پاي آن فرستاده خدا، بر آن بود برگرفتم ودر آن پيکر بي روح افکندم....

مفسرين در اين مورد آورده اند که:(سامري، جبرئيل را در شکل انساني ديد که پياده يا بر مرکبي از مرکبهاي بهشتي سوار است وپيام خدا را ووحي او را بر موسي عليه السلام آورده است، در اين هنگام، کفي از خاک اثر ونقش پاي او را برداشت وآن را بر آن پيکر بي روح افکند که بر اثر آن، حيات در آن اسکلت بي جان، پديد آمد).

بعبارت ديگر: منظور مفسرين اين است که (سامري) فرشته وحي را در حالي ديد که هيچ کس از بني اسرائيل که حاضر بودند، نديدند وهدف ما از ترسيم اين آيه مبارکه اين است که در نگرش قرآني ممکن است پديده وموجودي چون، فرشته وحي، براي انبوه ديدگان، مخفي وناپيدا باشد وبراي برخي در همان حال وهوا، آشکار وديدني.

حکمت غيبت طولاني

در اينجا پرسشي است که ناگزير بايد بدان پاسخ داد.

پرسش اين است که: (حکمت ودليل غيبت آن حضرت در طي اين قرون واعصار طولاني چيست؟ وبراي چه منظوري از ديدگان غائب است؟)

پاسخ:

هنگامي که به روايات رسيده از پيامبر واهل بيت عليهم السلام در مورد امام عصر عليه السلام مي نگريم به اين نکته تصريح شده است که: حکمت غيبت طولاني آن وجود گرانمايه به فرمان خدا، صيانت از جان گرامي وحيات پربرکت او براي به تحقق رسانيدن نويدها وبشارتهاست.

چرا که ما مي دانيم که دو رژيم سياهکار عثماني وعباسي وديگر حکومت گران خودکامه اي که در طي قرون واعصار در کشورهاي اسلامي بويژه خاورميانه حکومت مي کردند، همواره تمامي تلاش وکوشش ارتجاعي خود را در راه از ميان برداشتن آن مصلح بزرگ جهاني بکار گرفتند، بويژه پس از دريافت اين حقيقت که او طبق آيات وروايات، همان اصلاحگر پرشکوهي است که پايه هاي قدرت ظالمانه آنان رابه لرزه درمي آورد، کاخهاي بيدادگرانه آنان را منهدم مي سازد وآنان را از تسلط ظالمانه، بر سرنوشت بندگان خدا وسرزمينهاي آنان، باز مي دارد.

گام به گام با زندگي امامان

شما اندکي به تاريخ زندگي امامان اهل بيت عليهم السلام بنگريد، يکي از آنان را نخواهيد يافت که به طور طبيعي از دنيا رفته باشد، تمامي آنان را تجاوزکاران به حقوق وهستي جامعه ها، به دليل ظلم ستيزي آن بزرگواران، به شهادت رسانده اند.

از تاريخ نخستين امام راستين امت امير مؤمنان عليه السلام آغاز کنيد وهمينگونه با تاريخ گام به گام پيش بياييد، خواهيد ديد که همه آنان يا به شمشير بيداد به خون پاک خويش خفته اند ويا بوسيله سم خيانت مسموم شده اند، حتي حضرت عسکري عليه السلام را بوسيله سم به شهادت رساندند با اينکه مي دانستند که نويدها ورواياتي که در مورد حضرت مهدي عليه السلام رسيده است در مورد آن گرامي نيامده است.

در مورد هيچکدام از امامان نور عليهم السلام حتي يک نويد وروايت نيامده است که: او جهان را از عدالت لبريز خواهد ساخت ويا بر سراسر جهان حکومت خواهد نمود.

يا همه وسايل وامکانات پيروزي کامل براي او فراهم خواهد شد....

با اين وصف، ستمکاران با همه آنان اينگونه بيدادگرانه عمل کردند وهمه را به شهادت رساندند، اينک بايد ديد که موضع حکومتها وقدرتها در مورد آن اصلاحگر بزرگي که مهمترين خطر براي قدرت وامکانات ظالمانه واستبدادي آنهاست وانبوه آيات وروايات نيز از او به عنوان اصلاحگر زمين وزمان ياد کرده ونويد ظهور وطلوع او را مي دهد، چگونه خواهد بود؟

گذشت که حضرت عسکري عليه السلام به منظور صيانت از جان گرانمايه فرزندش مهدي عليه السلام از شرارت فرعونهاي تجاوزکار، چگونه ولادت او را از توده مردم پنهان مي داشت ودر بحثهاي آينده خواهد آمد که: جاسوسان ومزدوران بني عباس براي دست يافتن به آن وجود گرانمايه، چگونه حضرت عسکري عليه السلام را تحت نظر گرفته وضمن بازرسي وتفتيش همه امور وشئون او، همواره در جستجوي حضرت مهدي عليه السلام بيت رفيع امامت را در پوشش جاسوسي واطلاعاتي خويش داشتند.

اشکالها وپاسخها

در پايان اين بحث، شما را به برخي از سؤالها وچون وچراها ومغالطه هايي که برخي ترديدافکنان درمورد غيبت حضرت مهدي عليه السلام نموده اند جلب مي کنم با اين يادآوري که اين ترديدافکنان بخاطر صدها روايت رسيده در مورد آن حضرت وصراحت آنها، بناگزير به (اصل مهدويت) ووجود گرانمايه او، اعتراف دارند وآنگاه در اينکه آن حضرت ولادت يافته يا هنوز به دنيا نيامده است، ترديد مي کنند.

صدها روايتي که بخاطر صراحت وروشني، به هيچ وجه نمي توان آنها را تضعيف ويا ساختگي قلمداد کرد، چرا که اين روايات هم از نظر محتواو ماده بسيارند وهم از نظر شمار.

قصيده مجهولي از اين قماش، اخيرا به (نجف اشرف) رسيده است که شاعر آن، بدون ذکر نام وهويت وجهت فکري وعقيدتي خويش، در مورد غيبت آن خورشيد جهان افروز، برخي ترديدهاي سست را برانگيخته است ودانشمندان ما نيز در قالب نظم ونثر، بدان شبهات پاسخ گفته اند، اما ما نيز در اينجا، آن قصيده را بصورت بريده بريده در شش بند با پاسخ دادن بدان سؤالها وترديدهايي که در آن گنجانيده شده است مي آوريم واين بحث را به پايان مي بريم.

قصيده مورد اشاره اين است:

أيا علماء العصر يا من لهم خبر   بکل دقيق حار في مثله الکفر
لقد حار مني الفکر في القائم الذي   تنازع فيه الناس واشتبه الامر

هان اي دانشمند روزگار! واي کساني که در هر موضوع دقيق وعميق داراي شناخت وآگاهي هستيد! که انديشه ها در شناخت همانند آن دچار بهت وحيرت شده است.

حقيقت اين است که انديشه من درمورد وجود قائم آل محمد صلي الله عليه واله وسلم که مردم درباره او کشمکش مي کنند وکار مشتبه شده است، دچار حيرت وسرگرداني گرديده است.

شاعر، اعتراف دارد که در مورد ولادت حضرت مهدي عليه السلام دچار حيرت شده است چرا که ديدگاه ها در اين مورد يکسان نيست، برخي با اعتراف به وجود گرانمايه او به دليل انبوه رويات ونويدها، بر اين پندارند که او هنوز به دنيا نيامده است وبرخي هم اعتراف وايمان به روايات ونويدها دارند وهم بر اين انديشه اند

که آن حضرت ديده به جهان گشوده است. ما در بخش گذشته، هر دو ديدگاه را طرح کرديم ودلايل خويش را همراه انبوه روايات بر اين حقيقت که او به دنيا آمده است، ترسيم نموديم.

2- ومي گويد:

واول هذين الذين تقررا  

به العقل يقضي والعيان ولا نکر

وکيف وهذا الوقت داع لمثله   ففيه توالي الظلم وانتشر الشر

اين شاعر، در ادامه ي قصيده ي خويش پس از نقل دو ديدگاه در مورد ولادت حضرت مهدي عليه السلام ديدگاه نخست را انتخاب مي کند که آن حضرت هنوز ديده به جهان نگشوده است وبر اين ديدگاه با مغز بيمار خويش استدلال مي کند که: اگر براستي آن حضرت به دنيا آمده بود بر او لازم بود که بخاطر گسترش ظلم وجور در ميان کشورها وجامعه ها ظهور نمايد وچون تاکنون ظهور نکرده است بايد گفت که هنوز به دنيا نيامده است.

پاسخ:

به اين استدلال بيمارگونه وکج انديشانه بنگريد که چگونه شاعر توقع دارد که حضرت مهدي عليه السلام از هوسهاي دل مردم پيروي نمايد، گويي آن حضرت از گسترش ظلم وجور در روي زمين بي خبر است يا وظيفه ديني ومسئوليت شرعي خويش را نمي داند!!!

3- شاعر باز هم به سخن پوچ واستدلال بي اساس وشکست خورده خويش ادامه مي دهد ومي گويد:

وان قيل من خوف الطغاة قد اختفي   فذاک لعمري لا يجوزه الحجر
ولا النقل کلا اذ تيقن أنه   الي وقت عيسي يستطيل له العمر

يعني: شاعر مي گويد: اگر براستي سبب غيبت حضرت مهدي عليه السلام خوف او از دشمن باشد....

پاورقى:‌


(1)سوره يس، آيه 9.

(2)سوره اسراء، آيه 45.

(3)سوره طه، آيه 96.

(4) (ابن ابي کبشه) مردي از (خزاعه) بود که در مورد بت پرستي با قريش مخالفت کرد ونپرستيد وبه همين جهت هنگامي که پيامبر صلي الله عليه واله وسلم مردم را به توحيد فراخواند وبتها را مردود اعلان کرد، آن حضرت را به مرد ياد شده که از اجداد مادري پيامبر نيز بود تشبيه کردند.

(5) مجمع البيان، ج 8، ص 416: ذيل آيه.

(6) سوره يس، آيه 8 و9. جامع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص 99.

(7) مجمع البيان، ج 6، ص 418.

(8)سوره طه، آيه 88.

(9)سوره طه، آيه 95 و96.