کتابهاي آسماني ونويد از امام مهدي
در کتابهاي آسماني نويدهاي بسياري از وجود گرانمايه آن حضرت داده
شده است. ونيز دورانديشان وپيشگويان در مورد آينده جامعه ها،
تمدنها ونقشه اصلاحي ونجات بخش او در واپسين حرکت تاريخ، اخبار
وروايات بسياري آورده اند که بخشي از آنها را، علامه مجلسي در
(بحارالانوار) وکامل سليمان در کتاب (بوم الخلاص) ونويسنده کتاب
(انيس الاعلام) که خود از رهبران کليسا بود وبعد به اسلام وتشيع
گرايش يافت وپس از تلاش وکوشش بسيار در رديف علماي بزرگ اسلامي
قرار گرفت، آورده است. ما نيز در آغاز کتاب ودر تفسير سومين آيه در
نويد از حضرت مهدي عليه السلام برخي را آورديم ودر اينجا به دليل
پرهيز از گستردگي بحث، از آوردن نمونه هاي ديگر خودداري مي کنيم.
علاقمندان مي توانند به کتابهاي
ياد شده مراجعه نمايند.(1)
آيا حضرت مهدي ديده به جهان گشوده است؟
از آغاز بحث تاکنون اين مطالب ترسيم گرديده است:
1- آياتي که از وجود گرانمايه امام مهدي عليه السلام نويد مي دهد.
2- رواياتي که از آن حضرت، ظهور، نام ونسب او بشارت دارد.
ونکات ديگري که پيرامون اين موضوعات مهم واساسي لازم بنظر مي رسيد.
ولازم به يادآوري است که روايات رسيده از پيامبر صلي الله عليه
واله وسلم وامامان اهل بيت عليه السلام در مورد وجود گرانمايه حضرت
مهدي عليه السلام وظهور ونقش دگرگونساز او، همه، پيش از ولادت آن
گرامي بيان گرديده وبر اين اساس همه آنها به منزله نويدها، بشارتها
واخبار از آينده است، از آينده ي جهان وانسان، از آينده ي جامعه ها
وتمدنها، از آينده ي حرکت تاريخ بسوي نور وروشنايي وفلاح ونجات با
ظهور حجت خدا.
اينک
بحث به ولادت حضرت مهدي عليه السلام مي رسد. ولادت بزرگمردي که
قرآن وپيامبر صلي الله عليه واله وسلم وپيشوايان راستگوي اهل بيت
عليه السلام همگي نويد آن را دادند واينجا نقطه اختلاف وديدگاههاي
متفاوت وميدان برخورد حق وباطل ورزمگاه واقعيت با دجالگري ودروغ
پردازي وحق ستيزي است. واز آنجايي که ما همچنان به دلايل وبراهين
قطعي وانکار ناپذير وکافي، مسلح ومجهز هستيم، شايسته است که اين
بحث را نيز تا سرحد توان، در پرتو خرد ومنطق طرح کنيم وآنگاه
خواننده عزيز را با وجدان وخرد وانديشه اش براي تصميم گيري وانتخاب
تنها گذاريم، چرا که مسئوليت ما فراتر از اين نيست وخداست که
هدايتگر به راه راست ودرست است.
همه کساني که به انبوه روايات رسيده از پيامبر صلي الله عليه واله
وسلم وامامان نور عليه السلام پيرامون وجود گرانمايه حضرت مهدي
عليه السلام ايمان آورده اند بر آنان لازم است که به ولادت آن
گرامي نيز ايمان داشته وبدان اعتراف نمايند، چرا که عاقلانه ومنطقي
بنظر نمي رسد که از سويي اين روايات انبوه، بشارتها واخبار بسيار
از آينده جهان را، بپذيريم واز دگرسو بر اين پندار بي اساس باشيم
که امام مهدي عليه السلام هنوز جهان را به نور وجودش نورباران
نساخته است ومتولد نشده است.
اينک
توضيح وتبيين مطلب:
حقيقت اين است که روايت رسيده از پيامبر صلي الله عليه واله وسلم وامامان
اهل بيت عليه السلام در مورد آخرين امام معصوم، به شايستگي وبدون
هيچ نقطه ابهامي، نسب آن حضرت را ترسيم مي کند وبه صراحت باز مي
گويد که: (امام مهدي عليه السلام نهمين فرزند امام حسين عليه
السلام است). بدين معنا که چهارمين امام نور، حضرت سجاد نخستين
فرزند امام حسين عليه السلام وحضرت باقر، دومين فرزند وفرزندزاده
آن حضرت وبر اين اساس، حضرت عسکري عليه السلام پدر گرامي امام مهدي
عليه السلام، هشتمين فرزند امام حسين عليه السلام وخود حضرت مهدي
عليه السلام نهمين فرزند از نسل سرفراز پيشواي شهيدان است.
ونيز روشن است که امام حسن عسکري عليه السلام بوسيله سم خيانت
استبداد،زندگي را بدورد گفت وهزاران نفر از مردم پيکر پاک آن حضرت
را تا معراج بدرقه ودر مرقد پاکش بخاک سپردند. با اين بيان، براي
ايمان آوردندگان به انبوه روايات وبشارتهاي پيامبر وامامان نور
عليه السلام چه راهي جز ايمان وباور وعميق ولادت دوازدهمين امام
نور خواهد بود؟
چرا که نمي توان پذيرفت که پدر گرامي آن حضرت به شهادت رسيده باشد
اما خود او، نه ديده به جهان گشوده ونه در عالم رحم باشد، مگر مي
توان گفت که انساني از دنيا برود وآنگاه پس از دهها يا صدها سال
ديگر، فرزند بي واسطه اش بدنيا بيايد؟
بر اين اساس، تنها همان ديدگاه نخست، منطقي واستوار است که امام
مهدي عليه السلام بي هيچ ترديدي در زمان پدر بزرگوارش حضرت عسکري
عليه السلام ولادت يافته واکنون هم در پرتو اراده وقدرت آفريدگار
هستي، در همين جهان ما زندگي مي کند ودر انتظار دريافت فرمان قيام
وظهور خويش براي اصلاح جهان وجهانيان است.
چرا که طبق انبوه روايات، اين پندار که ممکن است آن حضرت ولادت
يافته واز دنيا رفته باشد نيز، بي اساس است. زيرا روايات بيانگر آن
است که آن اصلاحگر بزرگ، زمين وزمان را از عدالت ودادگري لبريز مي
سازد ونويدها وبشارتها را تحقق مي بخشد، مگر نه اينکه هم اکنون ستم
وبيداد، گر چه جهان را لبريز نساخته، اما فراگير شده است؟ وبه
صراحت صدها روايت، آن حضرت پس از اينکه، جهان لبريز از ستم وبيداد
گرديد ظهور خواهد کرد وبه فرمان خدا ودر پرتو عنايات او، بيداد را
نابود وزمين را مملو از عدالت خواهد ساخت.
ولادت نور در منابع شيعه واهل سنت
بهر حال رواياتي که از ولادت يافتن حضرت مهدي عليه السلام در زمان
پدر گرانقدرش نويد مي دهد، بسيار است بطوري که شمارش آنها سخت
ودسته بندي آنها نيز مشکل است وهمه آنها در کتابهاي شيعه واهل سنت،
موجود مي باشد. بر اين اساس است که پيروان مکتب خاندان وحي ورسالت
با ايمان به اين نويدها وبشارتهاي موجود در انبوه روايات، به ولادت
حضرت مهدي عليه السلام ايمان عميق وترديدناپذيري دارند وهيچ شک
وشبهه اي را در اين مورد روا نمي شمارند. اينک صدها سال است که در
شهرها وتمامي مناطق شيعه نشين، سالروز ولادت پربرکت آن گرامي مرد
عصرها ونسلها، در پانزدهم شعبان با شور وشوق وصف ناپذيري جشن گرفته
مي شود وهر ساله در اين روز جاودانه، هزاران محفل ومجلس پرشکوه
شادماني در مساجد، مدارس علمي، خانه، حوزه درس علما ومتفکران شيعه
وديگر مراکز ديني برپا مي گردد وبه گراميداشت آن ميلاد خجسته
شيريني پخش مي گردد وقصيده هاي مناسب، القا مي شود. سخنوران در اين
رابطه سخنراني مي کنند وهمه از ولادت آن حضرت سخن مي گويند.
کتابها وآثار قلمي پيروان اهل بيت عليه السلام نيز، ولادت حضرت
مهدي عليه السلام را مسلم اعلان نموده وهيچ نقطه اي براي
ترديدافکني وچون وچرا، باقي نمي گذارند.
از اينها که بگذريم، اهل سنت نيز به دليل انبوه روايات رسيده از
پيامبر صلي الله عليه واله وسلم که در کتابهاي معتبر آنان موجود
است وهمه نويد از ولادت وظهور نقش دگرگونساز آن گرامي دارد، اينان
نيز به ولادت حضرت مهدي عليه السلام معتقدند وعلما، بزرگان،
پيشينيان ومحدثان آنان نيز، ولادت آن حضرت را قطعي ومسلم مي دانند
که اينک به ترسيم برخي از آنها مي پردازيم.
دانشمندان اهل سنت واعتراف به ولادت امام مهدي
مرحوم (شيخ نجم الدين عسکري) در
جلد اول کتاب خويش(2)
نام چهل تن از علما ودانشمندان اهل سنت را آورده است که همگي آنان
در کتابهاي خويش با ايمان به روايات رسيده از پيامبر صلي الله عليه
واله وسلم به ولادت حضرت مهدي عليه السلام اعتراف نموده اند.
همانگونه که علامه معاصر (آيت الله العظمي صافي) نيز در کتاب
ارزشمند خود، نام ونشان گروه ديگري از آنان را آورده است که
شمارشان از 26 نفر مي گذرد وهمگي به ولادت دوازدهمين امام نور،
تصريح مي کنند وما در اينجا براي رعايت اختصار برخي از آن منابع
اهل سنت را از اين دو کتاب ترسيم مي کنيم.
کساني که آگاهي بيشتري در اين موضوع مي خواهند، مي توانند به دو
کتاب مورد اشاره وديگر کتابهايي که در اين مورد نگارش يافته است
مراجعه کنند.
براي نمونه:
1- (محمد بن طلحه حلبي شافعي) در کتاب خود ضمن بحث گسترده اي مي
نويسد: (باب دوازدهم در مورد حضرت مهدي عليه السلام است...).
و آنگاه ضمن برشمردن نامها والقاب
آن حضرت مي نويسد: (او در شهر تاريخي سامرا، ديده به جهان
گشود...).(3)
2- (محمد بن يوسف کنجي شافعي) از
ديگر علماي اهل سنت است. او در کتاب خويش مي نويسد: (حضرت مهدي
عليه السلام فرزند جناب حسن عسکري عليه السلام است. آن وجود
گرانمايه، زنده ودر اوج سلامت وطراوت از زمان غيبت خويش تاکنون
دراين جهان زندگي مي کند...).(4)
3- (محمد بن احمد مالکي) معروف به
(ابن صباغ) نيز از علماي اهل سنت است ودر کتاب خويش در باب دوازدهم
مي نويسد: (ابوالقاسم، محمد، حجت، فرزند حضرت حسن عسکري عليه
السلام است. او در شهر سامرا ودر نيمه شعبان 255 هجري ديده به جهان
گشود).(5)
4- از ديگر علماي آنان (سبط ابن
جوزي حنفي) است. او در کتاب خويش در مورد فرزندان حضرت عسکري عليه
السلام در بخشي تحت عنوان (فصل في ذکر الحجة المهدي) مي نويسد: (او
نام بلند آوازه اش محمد، فرزند حسن عسکري عليه السلام است وکنيه اش
ابوالقاسم مي باشد. او را: خلف الحجة، صاحب الزمان، القائم المنتظر
نيز خوانده اند وآن حضرت آخرين امامان است..)..(6)
5- (احمد بن حجر) عالم ديگري از
اهل سنت است او در کتاب خويش به هنگام بحث در مورد شخصيت حضرت
عسکري عليه السلام مي نويسد: (او جز فرزندش ابوالقاسم محمد الحجة،
فرزندي به يادگار ننهاد وفرزند گرانمايه اش، به هنگامه شهادت پدر،
پنج ساله بود، اما خداوند حکمت وبينشي ژرف واعجازآميز به او ارزاني
فرمود...).(7)
6- از علماي ديگر اهل سنت (شبراوي
شافعي) است. او در مورد ولادت دوازدهمين امام نور در کتاب خويش مي
نويسد: (امام يازدهم، (حسن خالص)(8)
که به لقب عسکري معروف است واو را شرافت همين بس که امام مهدي عليه
السلام از فرزندان گرانمايه اوست...).(9)
آنگاه مي افزايد: (امام مهدي عليه السلام فرزند حضرت عسکري عليه
السلام است ودر شهر تاريخي سامرا در پانزدهم شعبان 255 هجري ديده
به جهان گشود).
7- (عبدالوهاب شعراني) عالم ديگر
اهل سنت در کتاب خويش تحت عنوان، (نشانه هاي نزديک شدن رستاخيز)،
از جمله قيام وظهور حضرت مهدي عليه السلام را مي نويسد. آنگاه مي
افزايد: (امام مهدي عليه السلام از فرزندان امام عسکري عليه السلام
است ودر پانزدهم شعبان سال 255 بدنيا آمده واو زنده وباقي است تا
طبق روايات رسيده از پيامبر صلي الله عليه واله وسلم با حضرت عيسي
عليه السلام که به هنگامه ظهور او از آسمانها فرود مي آيد، ديدار
کند...).(10)
8- از علماي ديگر اهل سنت (عبدالله بن محمد مطيري شافعي) است. او
در کتاب خويش پس از يادآوري نام بلندآوازه امامان معصوم عليه
السلام تا حضرت عسکري مي نويسد: (فرزند حضرت عسکري عليه السلام
امام مهدي: دوازدهمين امامان است. نام او محمد وقائم است وبه مهدي
عليه السلام نيز شهرت دارد...).
9- (سراج الدين رفاعي) از ديگر
دانشمندان اسلامي است. او در کتاب خويش(11)
دراين مورد مي نگارد: (اما، يازدهمين امام، حضرت حسن عسکري عليه
السلام پس از خويش، فرزندش حضرت مهدي را بر جاي نهاد واو جانشين
پدر ودوازدهمين امام است).(12)
10- استاد (بهجت افندي) در کتاب
خويش(13)
از جمله مي نويسد: (امام مهدي عليه السلام در پانزدهم شعبان سال
255 هجري ديده به جهان گشود ومادرش نرجس بود...).(14)
11- عالم ديگر اهل سنت (حافظ محمد
بن محمد حنفي نقشبندي) در کتاب خويش(15)
دراين رابطه مي نويسد: (حضرت عسکري عليه السلام يازدهمين امام است
وفرزند گرانمايه اش (محمد) نزد ياران ودوستان راستين خاندان وحي
ورسالت مشخص ومعلوم بود. او در سال 255 هجري در پانزدهم شعبان ديده
به جهان گشود).(16)
اين مطلب را از جمله بانوي بزرگ ومورد اعتماد (حکيمه) دختر امام
جواد عليه السلام آورده است.
12- (سليمان قندوزي حنفي) از ديگر
دانشمندان اسلامي است. او در کتاب خويش ضمن ترسيم ولادت حضرت مهدي
عليه السلام از بانو حکيمه، دخت گرانقدر حضرت جواد عليه السلام به
همان صورت که در کتابهاي معتبر شيعه آمده است، مي افزايد: (اين
روايت واين گزارش از ديدگاه علما وشخصيتهاي مورد اعتماد اسلامي،
محقق ومسلم است که ولادت (قائم آل محمد) پانزدهم شعبان به سال 255
هجري رخ داد وآن حضرت در شهر تاريخي سامرا ودر حيات پدرش ديده به
جهان گشود).(17)
13- (شبلنجي شافعي) دانشمند ديگر
اهل سنت در کتاب خويش در اين مورد مي نويسد: (رحلت حضرت عسکري عليه
السلام روز جمعه هشتم ربيع الاول به سال 260 هجري بود واز خود،
فرزندي گرانمايه بر جاي نهاد که نام او را محمد نهاده بود).(18)
14- دانشمند ديگر اهل سنت (ابن
خلکان) است. او در کتاب خود پيرامون امام عصر عليه السلام مي
نويسد: (ولادت آن گرانمايه، پانزدهم شعبان به سال 255 هجري بود
وهنگامي که پدرش جهان را بدورد گفت، آن حضرت پنج ساله بود ومادرش
نرجس نام داشت...).(19)
15- عالم ديگر اهل سنت (ابن
الخشاب) در اين مورد مي نويسد: (فرزند وجانشين شايسته کردار حضرت
عسکري عليه السلام حضرت مهدي عليه السلام بود که او را (الخلف
الصالح) نيز مي گفتند. او همان صاحب الزمان است وبه نام مقدس
(مهدي) نيز شهرت دارد).(20)
16- (عبدالحق دهلوي) نيز از دانشمندان اسلامي است. او در کتاب خود،
در مورد زندگي امامان نور عليه السلام در اين رابطه مي نويسد:
(ابومحمد حضرت حسن عسکري) عليه السلام يازدهمين امام نور است
وفرزند گرانمايه اش محمد عليه السلام نزد ياران ودوستداران مورد
اعتماد شناخته شده است).
آنگاه مي افزايد: (خلف صالح، از فرزندان حضرت عسکري عليه السلام
همان صاحب الزمان است).
17- (محمد امين بغدادي سويدي) در ولادت امام عصر عليه السلام مي
نويسد:
(حضرت مهدي عليه السلام به هنگامه
رحلت پدر گرانمايه اش، پنج سال داشت).(21)
18- مورخ بزرگ اهل سنت (ابي
الوردي) در تاريخ خود(22)
آورده است که (محمد، فرزند حضرت عسکري عليه السلام در سال 255 هجري
بدنيا آمد...).
اينها شماري از منابع وکتابهاي علما ودانشمندان اهل سنت است که
همگي آنان به ولادت پربرکت دوازدهمين امام نور حضرت مهدي عليه
السلام، تصريح کرده وپانزدهم شعبان به سال 255 هجري را بطور مشخص،
سالروز ولادت نور شناخته اند وهمگي پدر گرانمايه او را حضرت عسکري
عليه السلام عنوان ساخته اند.
روشن است که اگر بخواهيم اعترافات
وتصريحات همه دانشمندان اهل سنت را در اين مورد، ترسيم نماييم
کتاب، طولاني وبحث، خسته کننده مي گردد.(23)
زندگي بانو نرجس
در بحثهاي گذشته، برخي از سخنان پيشوايان نور عليه السلام را در
مورد بانو نرجس، مادر گرامي امام مهدي عليه السلام را آورديم که از
او به عنوان (شايسته ترين کنيزان)، (بهترين بانوان)، ويا (سرور
زنان) ياد کردند. اينک مناسب به نظر مي رسد که بيوگرافي او را براي
آگاهي شما خواننده گرامي، به گونه اي فشرده بياوريم.
نامهاي آن حضرت
محدثين ومورخين، نامهاي متعددي براي آن بانو آورده اند، از آن
جمله:
نرجس، سوسن، صقيل، صيقل، حديثه، حکيمه، مليکه، ريحانه وخمط. اما
مشهورترين نام او (نرجس) است ومعروفترين کنيه اش (ام محمد) است.
در گذشته خاطر نشان ساختيم که نامهاي متعدد براي يک انسان، هرگز
دلالت بر شخصيتهاي متعدد نمي کند، همانگونه که بانوي نمونه اسلام،
فاطمه عليهاالسلام به تناسب ابعاد وويژگيهاي پرشکوهش، داراي نامهاي
متعدد وگوناگون بود. اين بانوي بزرگ نيز داراي نامهاي متعددي است
که هر کدام از آنها معناي خويش را دارد وبعدي از شخصيت والاي او را
نشانگر است، که از جمله آنها:
1- (نرجس) که نام برخي از گلهاي عطر آگين است.
2- (خمط) نوعي درخت ميوه است که
قرآن نيز آن را بکار برده است.(24)
3- (سوسن) نام نوعي گل خوشبو ومعطر وپرفايده است که در کتابهاي طب
نيز آمده است.
4- (صقيل) به مفهوم پديده ي نوراني وپر جلوه ونرم است.
به هر حال هيچ مانعي ندارد که يک زن باشخصيت، داراي نامهاي متعدد
باشد وهر کدام از آنها در مورد او به تناسب بکار رود. ودر مورد
مادر گرامي حضرت مهدي عليه السلام چه بسا که اين نامهاي پرمعنا
ومتعدد، براساس مصالح سياسي واجتماعي بوده که براي ما ناشناخته
مانده است.
ونيز روشن است که بحث در حسب ونسب اين بانوي بافضيلت نيز به اصل
بحث ضرري نمي رساند، چرا که شخصيت مورد نظر يکي است ودر مورد حسب
ونسب او ديدگاهها متفاوت است.
وما در اينجا دو ديدگاه معروف ومشهور دانشمندان ومحدثان خويش را در
مورد حسب ونسب آن بانوي انديشمند وبزرگ مي آوريم.
آزاده اي از تبار وارستگان
1- (بشر بن سليمان نخاسي) که از فرزندان ابوايوب انصاري ويکي از
دوستان دو امام گرانقدر حضرت هادي وعسکري عليه السلام وهمسايه آن
دو بزرگوار در سامرا است، آورده است که:
من احکام وآگاهيهاي لازم در مورد بردگان واسيران را از سالارم حضرت
هادي عليه السلام آموختم. وآن گرانمايه، اين حقوق واحکام را به
گونه اي به من تعليم فرمود که من بدون اجازه او نه برده اي مي
خريدم ونه مي فروختم وهمواره از موارد نامعلوم ونامشخص، تا روشن
شدن حکم آن، دوري مي جستم وحلال وحرام را در اين مورد به شايستگي
درک مي کردم.
يکي از شبها که در منزل بودم وپاسي از شب گذشته بود در خانه به صدا
درآمد ويکي از خدمتگزاران حضرت هادي عليه السلام که (کافور) نام
داشت مرا مخاطب ساخت وگفت حضرت هادي عليه السلام مرا فرا خوانده
است. لباس خويش را به سرعت پوشيدم وبه هنگامي که وارد خانه آن جناب
شدم، ديدم امام هادي با فرزندش حضرت عسکري عليه السلام وخواهرش
حکيمه آن بانوي آگاه وپرواپيشه، در حال گفتگو هستند.
پس از سلام نشستم که آن حضرت فرمود: (بشر! تو از فرزندان انصار
هستي ودوستي ومهر انصار همچنان نسل به نسل نسبت به پيامبر صلي الله
عليه واله وسلم وخاندانش به ارث مي رسد وشما بر آن صفا ومحبت باقي
هستيد ومورد اعتماد خاندان پيامبر.
اينک! مي خواهم تو را به فضيلت وامتيازي مفتخر سازم که هيچ کس از
پيروان ما در اين فضيلت به تو پيشي نگرفته است وتو را به رازي آگاه
سازم که کسي را آگاه نساخته ام وآن اين است که تو را مأموريت مي
دهم تا بانويي بزرگ وآگاه را که بظاهر در صف کنيزان است، خريداري
نمايي واو را به سرمنزل مقصود ومحبوبش راه نمايي).
آنگاه نامه اي به خط ولغت رومي مرقوم داشت وبا مهر مخصوص خويش آن
را مهر زد وبسته ويژه اي که زرد رنگ بود ودر آن 220 دينار بود وبه
من داد وفرمود: (بشر! اين نامه وکيسه زر را بگير وبسوي بغداد حرکت
کن وپس از ورود بدان شهر، فلان روز، در کنار پل بغداد، منتظر
کشتيهاي اسيران (روم) باش. هنگامي که قايق حامل اسيران رسيد
وخريداران که بيشتر آنها فرستادگان مقامات رژيم بني عباس هستند
اطراف آنها حلقه زدند تو از دور مراقب باش تا مردي بنام (عمر بن
يزيد نخاس) را که در ميان صاحبان برده است بيابي.
او کنيزي را با ويژگيهاي خاص خود در حالي که لباس حرير ضخيم بر تن
دارد براي فروش آورده است، اما آن کنيز خود را پوشانده واز دست زدن
ونگاه کردن خريداران سخت جلوگيري مي کند، چرا که بظاهر در ميان
بردگان است وخود در حقيقت از بانوان باشخصيت وپاک وآزاده مي باشد.
فروشنده او را تحت قرار مي دهد تا او را بفروشد اما او با فرياد
آزادي ونجابت سر مي دهد وبه خريداري که حاضر مي شود سيصد دينار به
صاحب او بپردازد مي گويد: (بنده خدا! پول خودت را از دست مده! اگر
تو در لباس سليمان وبر قدرت وشوکت او هم درآيي، من ذره اي به تو
علاقه نشان نخواهم داد) وبدينگونه خريداري را که شيفته شکوه وعظمنت
وعفت وپاکي اوست، نمي پذيرد واو را مي راند.
سرانجام (عمربن يزيد (به او مي گويد: (من ناگزيرم تو را بفروشم پس
خودت بگو راه حل چيست؟)
او خواهند گفت: (در اين کار شتاب مکن! من تنها فرد امين ودرستکار
وشايسته کرداري که برايم دلپسند باشد مي پذيرم).
در اين هنگام برخيز وبه (عمر) بگو: (من نامه اي به زبان رومي دارم
که يکي از شايستگان نوشته وويژگيهاي مورد نظر اين بانو، در شخصيت
نگارنده ي آن جلوه گر است. شما نامه را به او بده تا بخواند اگر
تمايل داشت من وکيل نگارنده نامه هستم واين کنيز را براي او
خريدارم).
(بشر) فرستاده امام هادي عليه السلام اضافه مي کند که: (من، برنامه
را همانگونه که امام دستور داده بود به دقت پياده کردم تا نامه را
به او رساندم هنگامي که نامه را دريافت داشت وبدان نگريست، سيلاب
اشک امانش نداد وبشدت گريست وبه (عمر بن يزيد) گفت: (اينک! مي
تواني مرا به صاحب اين نامه بفروشي). وسوگندهاي سختي ياد کرد که
اگر به صاحب نامه نفروشد خود را خواهد کشت وهرگز کسي را نخواهد
پذيرفت.
من با فروشنده براي خريد وارد گفتگو شدم وپس از تلاش بسيار کار به
آنجا رسيد که (عمر بن يزيد) به همان پولي که سالارم امام هادي عليه
السلام داده بود راضي شد وپس از دريافت همه آن 220 دينار، کنيز
مورد نظر را به من تحويل داد ودر حاليکه او از شادماني در پوست خود
نمي گنجيد به منزل بازگشتيم. تا او را به خانه حضرت هادي عليه
السلام ببرم. همراه او به خانه رسيديم، اما او آرام وقرار نداشت
نامه سالارم را گشود وپس از بوسه باران ساختن آن، نامه را به سر
وصورت خويش ماليد وبه روي ديدگانش نهاد.
من که از رفتار او شگفت زده شده بودم، گفتم: (آيا شما نامه اي را
که هنوز نگارنده آن را نمي شناسي بوسه باران مي سازي؟)
او گفت: (بنده خدا! تو با اينکه فردي درست انديش وامانتدار
وفرستاده بنده برگزيده ومحبوب خدا هستي، در شناخت فرزندان پيامبران
ناتواني. پس گوش به سخنان من بسپار وبا دل توجه کن تا خود را معرفي
کنم. وجريان شگفت خويش را برايت بازگويم).
سرگذشت شگفت انگيز من
آنگاه گفت: (من مليکه هستم دختر (يشوعا) ونوه ي قيصر روم).
مادرم از فرزندان حواريون است ودختر (شمعون) جانشين حضرت مسيح عليه
السلام. داستان من شگفت انگيزترين داستانهاست. من سيزده ساله بودم
که جدم قيصر (روم)، تصميم گرفت مرا به عقد برادرزاده خويش درآورد،
به همين جهت بيش از سيصد نفر کشيش وراهب از نسل حواريون وهفتصد نفر
از اشراف وشخصيتهاي سرشناس کشور وچهار هزار نفراز فرماندهان ارتش
وافسران ودرجه داران لشکر روم ورؤساي عشائر را، در کاخ خود گرد
آورد وتخت بسيار بلند وپرشکوهي را که از انواع زر وسيم ساخته شده
بود، در سالن بزرگ کاخ قرار داد وبرادرزاده اش را بر فراز آن دعوت
کرد تا طي مراسم ويژه اي، مرا به ازدواج او درآورد.
اما هنگامي که فرزند برادرش بر فراز تخت قرار گرفت وصليبها گرداگرد
او، آويخته شد واسقفها در برابر او تعظيم کردند وانجيل مقدس گشوده
شد، بناگاه صليبها از جايگاه هاي بلند خود، فرو غلطيدند وستونهاي
تخت درهم شکستند وآن جوان نگون بخت از فراز تخت به زمين افتاد
وبيهوش گرديد.
بر اثر حادثه ناگوار، رنگ اسقفها پريد وبندهاي وجودشان به لزره
درآمد وبزرگ آنان به نياي من، قيصر روم گفت: (شاها!ما را از کاري
که شومي آن از زوال آيين مسيح خبر مي دهد، معذور دار!)
جدم آن حادثه تکاندهنده را به فال بد گرفت وبه اسقفها دستور داد تا
ستونها را برافراشته دارند وصليبها را بالا برند وبجاي آن جوان
نگون بخت، برادرش را بياورند تا مرا به ازدواج او درآورد
وبدينوسيله شومي پديد آمده را، با نيکبختي وسعادت فرد دوم، برطرف
سازد.
اما هنگامي که اسقفها به دستور قيصر روم عمل کردند، همان تلخي که
براي يرادر زاده اول او پيش آمده بود براي دومي نيز رخ داد. مردم
وحشتزده پراکنده شدند. نياي بزرگم، قيصر روم اندوهگين وماتم زده
برخاست ووارد قصر خويش شد وپرده هاي کاخ افکنده شد وماجرا تمام شد
ودر هاله اي از ابهام ونگراني قرار گرفت.
پاورقى:
(1)
بحارالانوار، ج 51، ص 162، يوم الخلاص، ص 254 و286 وانيس
الاعلام، ج 7، ص 386.
(2)
المهدي الموعود المنتظر عند اهل السنة، ج 1، ص 220.
(3)
مطالب السؤول في مناقب آل الرسول، ص 88، چاپ ايران در سال
1287.
(4)
البيان في اخبار صاحب الزمان، ص 336.
(5)
الفصول المهمه، ص 273.
(6)
تذکره الخواص، چاپ جديد، ص 363 وچاپ قديم، ص 88.
(7)
الصواعق المحرقة، ص 127، چاپ مصر، 1308 هجري.
(8)
خالص، از القاب ناشناخته حضرت عسکري عليه السلام است.
(9)
الاتحاف بحب الاشراف، ص 178.
(10)
اليواقيت والجواهر، ج 2، ص 143 چاپ مصر.
(12)
منتخب الأثر، ص 336 به نقل از صحاح الأخبار.
(13)
محاکمه، در تاريخ آل محمد که از ترکي به فارسي ترجمه شده
است.
(14)
منتخب الاثر، ص 337 ودفاع عن الکافي، ج 1، ص 587.
(16)
منتخب الاثر، ص 332، به نقل از فصل الخطاب.
(17)
ينابيع المودة، ص 449 - 452، چاپ ايران.
(19)
وفيات الاعيان، ج 4، ص 176.
(20)
مهدي منتظر در نهج البلاغه، ص 23 ودفاع عن الکافي، ج 1، ص
571 به نقل از تاريخ مواليدالائمه.
(22)
نور الابصار، ص 153 به نقل از تاريخ ابن الوردي.
(23)
فقيه عاليقدر حضرت آيت الله صافي در کتاب خويش، منتخب
الاثر، ص 320، نام 65 نفر ومحقق گرامي، فقيه ايماني در
کتاب خود مهدي منتظر در نهج البلاغه، ص 23، نام 102 نفر از
بزرگان اهل سنت را که متذکر ولادت حضرت ولي عصر عجل الله
تعالي فرجه الشريف شده اند، ذکر نموده اند. واز کساني که
در اين زمينه، بررسي مفصل کرده، محقق توانا وکاوشگر فرزانه
وبرادر صديق ما، جناب ثامر عميدي هست که نام 128 نفر از
علما وبزرگان اهل سنت را آورده که در کتابهاي خود به ولادت
حضرت ولي عصر عليه السلام تصريح کرده اند. رجوع شود به:
دفاع عن الکافي، ج 1، ص 569 - 592.
وهمچنين مصدر ياد شده، ص 548، نام 79 نفر را آورده که
دوران طفوليت ويا قبل از آغاز غيبت کبري، وجود مقدس حضرت
را مشاهده نموده اند.
(24)سوره
سباء، آيه 16. (...
ذواتي أکل خمط..)..