حماسه عاشورا به بيان حضرت مهدي عليه السلام

جلال رنجيان

- ۱ -


طليعه

مرثيه

السلام عليک يا صريع الدمعه العبري

السلام عليک يا صريع العبرة الساکبة

 

السلام عليک يا مذيب الکبد الحري

والسلام على قرين المصيبة الراتبة

ديدگانت پر اشک،

لبانت خشکيده،

سينه ات گداخته،

قلبت شعله ور،

روحت پر تلاطم،

ليکن مهار نفست بر مشت.

سرود ايمان بر لب،

نوى توحيد در کام،

ياد خدا در دل،

دستار پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم بر سر،

کهنه پيرهن امانت مادر بر تن،

بزم اشکواره در پيش.

اى حسين، اى رازدار منزل وحى،

غم سرى خيمه هايت،

سوزش قلب زنانت،

گريه نوباوگانت،

آه وسوز خواهرانت،

العطش از دخترانت،

عالمى را اشک ريزان مى کند.

اى حسين، اى رهنماى راه ايمان، اى حسين، اى جرعه نوش جام يزدان، کوفيان بدصفت، نامردمان بى مروت، دعوتگران بى فتوت، حيا از مادرت زهرا عليها السلام نکردند. اى حسين، اى خون يزدان، واژگان در چکامه شور تو ناتوان، شعر گويان در ستايش صبر تو حيران واديبان در بيان ايثار تو سرگردان. يا حسين، اى کشتى نجات امت، نيايت صلى الله عليه وآله وسلم به شهات پذيرييت جان يافت. زکريا عليه السلام به غم آميخته با نامت ره جست. وفطرس به برکت گاهواره تو بال يافت. گوئى که در قربانگه زمين آرزو حاجيان، قربانى به ياد تو کنند، وگوئى که احرام به تن داران در سرزمين عرفات، دنبال راه تو روند، که تو فرزند مکه وبطحائى، فرزند زمزم وصفائى، پور حل ومنائى. گرگان بيشه شهوت، پارگان تنت را تن پاره کردند، روبهان مرغزار حيله دعوتنامه ها را به شمشير باز کردند، وحراميان بستر کفر دست پليد خويش را برى بيعت به سوى تو گشودند. که چه نيک فرمودى:

ان الدعى ابن الدعى قدر کزيين اثنتين بين السله والذله وهيهات منا الذله يابى الله ورسوله والمومنون وحجور طايت وطهرت وانوف حميه ونفوس ابيه من ان توثر طاعه اللئام على مصارع الکرام. همانا حرام زاده فرزند حرام زاده، مرا بر دو کار مخير داشته، يکى مرگ وديگرى خوارى: وچه دور است ذلت از ما خاندان، خدا وپيامبرش وباورمندان ودامنهى پاکيزه (که ما را پروردند) ومردمى که زير بار ستم نروند، وافرادى که تن به خوارى ندهند، (جملگى) دورى مى گزينند که فرمانبرى ناپاکان را بر کشته شدن شرافتمندانه برگزيده شود. دژخيمان اهريمن صفت، کرنشگران معبد نفس، فرمانبران صفير ابليس، غنودگان بر بستر آمال، ودنبال روان امير جانيان يزيد، صلايت را با تير وپيکان پاسخ دادند، ودلائلت را با سنگ. برى آن که همه تاريخ راز مظلوميت را بداند فرمودى:

هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) هل من موحد يخاف الله فينا؟ هل من مغيث يرجو الله باغاثتنا؟ هل من معين يرجو ما عند الله فى اعانتنا؟ آيا کسى هست که از حرم رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) آيا يکتاپرستى هست که در حق ما از خدا بترسد؟ آيا پناه دهنده ى هست که به پناه دادن ما به خدا اميدوار باشد؟ آيا کمک کارى هست که با کمک به ما بدانچه نزد خداست، اميد داشته باشد؟ آه که نوايت را ناشنوده گرفتند، افسوس که پور پيامبر، فرزند زهرا وحيدر (صلى الله عليهم اجمعين) را تنها گذاشتند، دردا که با رها کردن تيرى زهرآگين بسويت، ديدگان پر التهاب کودکانت را بر هم گذاردند، وى که بر سينه پر درد دخت امير مومنان، دست پرورده زهرى مرضيه، آتش غم ريختند. واندوها که حرمتت را شکستند. چون پليدان نابکار وناجوانمردان بدکار ستوران خويش راهى کردند، وسوى خيمه گاههى بى پناه وزنان وفرزندان بى دفاعت شتافتند، در ميان مرگ وزندگى، در حالى که خون پاکيزه ات از سر ورويت روان بود، بر دو دست خويش تکيه کردى وبر روى سينه خزيدى، وچون توانت از دست رفته بود وطاقت دفاع از حرم پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم را نداشتى، به آن حراميان فرمودى:

ويلکم يا شيعه آل ابى سفيان ان لم يکن لکم دين وکنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فى دنياکم هذه وارجعوا الى احسابکم ان کنتم عربا کما تزعمون... اقاتلکم وتقاتلوننى والنسا ليس عليهن جناح فامنعوا عتاتکم وجهالکم وطغاتکم من التعرض لحرمى ما دمت حى. وى بر شما ى پيروان ابوسفيان اگر دين نداريد واز معاد نمى هراسيد، لااقل در اين دنيايتان آزاده باشيد، اگر عرب هستيد چنانکه گمان مى کنيد، به ويژگيها وشئون عربيتان مراجعه کنيد... من با شما کارزار مى کنم وشما نيز با من مى جنگيد ودر اين ميان زنان را گناهى نيست. اين عصيانگران ونادانان وشورشگران خويش را تا آنگاه که من زنده ام. از حمله به حرم من باز داريد. فرمانبران امير جانيان يزيد، به سرکردگى شمر ملعون روى به سوى تو آوردند وشرم از نيايت پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم نکردند. وچه زشت پاداش رسالت حضرتش را باز پرداختند. گويا که خدى جهانيان نفرموده بود: قل لا اسئلکم عليه اجرا الا الموده فى القربى. بگو (ى پيامبر) من از شما به خاطر ابلاغ رسالتم پاداش درخواست نمى کنم، جز نيکى ودوستى با نزديکان من. لعنت خدا وتمامى پيامبران ورسولان وجملگى صالحان وشهيدان وهمگى فرشتگان وکروبيان ويکايک ذرات زمين وآسمان بر آن نابکاران باد. نفرين پيامبر وعلى مرتضى (صلى الله عليهما وآلهما)، خديجه وفاطمه زهرا عليها السلام وحمزه سيد الشهدا وجعفر طيار از روز طف تا قيامت کبرى بر ايشان باد. چون اسب بى صاحبت، زين واژگون به سوى خيمه هايت بازگشت، ودختران ونوباوگان وزنان سوگمند او را بدان حال ديدند، دانستند که امامشان، ولى نعمتشان، بازمانده پيامبرشان، پناه بى پناهيشان، آشيانه امنشان، پدر مهربانشان، وعزيز گرامى تر از جانشان، به خون آغشته وتنش پاره پاره شده است، بر غم طاقت فرسايت ناله برآوردند، ودر ماتم شهادتت گريبانها دريدند، وگيسوان پريشان کردند. خواهرت زينب کبرى ناله برآورد وندا سرداد که:

يا محمداه صلى عليک ملائکه السما، هذا حسين مرمل بالدما مقطع الاعضا وبناتک سبى، الى الله المشتکى والى محمد المصطفى والى على المرتضى والى فاطمه الزهرا والى حمزه سيد الشهدا، يا محمداه هذا حسين بالعرا، تسفى عليه الصبا، قتيل اولاد البغى، وا حزناه وا کرباه، اليوم مات جدى رسول الله صلى الله عليه وآله، يا اصحاب محمداه هولا ذريه المصطفى يساقون سوق السبى. (وفى روايه) يا محمداه بناتک سبايا وذريتک مقتلته، تسفى عليهم ريح الصبا، وهذا حسين مجزوز الراس من القفا، مسلوب العمامه والردا، بابى من اضحى عسکره فى يوم الاثنين نهبا، بابى من فسطاطه مقطع العرى، بابى من لا غائب فيرتجى ولا جريح فيداوى، بابى من نفسى له الفدا، بابى المهموم حتى قضى، بابى العطشان حتى مضى، بابى من شيبته تقطر بالدما، بابى من هو سبط نبى الهدى، بابى محمد المصطفى، بابى خديجه الکبرى، بابى على المرتضى عليه السلام، بابى فاطمه الزهرا سيده النسا، بابى من ردت له الشمس صلى. ى محمد که فرشتگان آسمان بر تو درود مى فرستند، اين حسين است که بخون آغشته واعضايش از هم جدا شده، و(اين) دختران تو هستند که اسير شده اند. به پيشگاه خدا وبه سوى محمد مصطفى وبه سوى على مرتضى وبه سوى فاطمه زهرا وبه سوى حمزه آقى شهيدان شکوه مى کنم. ى محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) اين حسين است که به روى خاک افتاده وباد صبا خاک بيابان را بر بدنش مى پاشد، بدست زنازادگان کشته شده است. آه چه اندوهى وآه که چه مصيبتى، امروز رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم درگذشت. ى ياران محمد اينان فرزندان (پيامبر) هستند که اسيرشان نموده ومى برند. (ودر روايتى ديگر) ى محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) دخترانت اسيرند وفرزندانت پاره تنند، که باد صبا خاک بر پيکرشان مى پاشد. واين حسين است که سرش از پشت گردن بريده شده وعمامه وردائش به تاراج رفته است. پدرم به فدى آنکه خيمه گاهش در روز دوشنبه غارت شد. پدرم فدى کسى که طنابهى خيمه اش بريده شده وخيمه وخرگاهش فرو نشست. پدرم فدى کسى که به سفرى نرفت که اميد بازگشت (اش) باشد، وزخمى برنداشت که اميد مداوا در آن باشد. پدرم به فدى آنکه کاش جانم قربانش مى گشت. پدرم فدى آنکه با دل پر غصه از دنيا رفت. پدرم فدى آنکه با لب تشنه جان سپرد. پدرم فدى آنکه از ريش اش خون فرو ريخت. پدرم به فدى کسى که نيايش محمد مصطفى بود. پدرم به فدى کسى که جدش فرستاده اله آسمان بود. پدرم قربان کسى که او نواده پيامبر هدايت بود. پدرم به فدى (فرزند) محمد مصطفى. پدرم به فدى (فرزند) خديجه کبرى. پدرم به فدى (فرزند) على مرتضى. پدرم به فدى (فرزند) فاطمه زهرا بانوى همه زنان. پدرم فدى (فرزند) کسى که آفتاب برى او بازگشت تا نماز گزارد. جانيان دد صفت ودرندگان خون آشام، هوسهى پليدشان به کشتن شما آرام نگرفت، وبا آن همه جنايت شعله هى کينه در درون کثيف شان خاموش نگرديد، وعمر سعد که نفرين خدا وتمامى اوليائش بر او باد، از نابکاران سپاهش درخواست کرد که بر روى پيکرهى پاکيزه شما اسب بدوانند. وده نفر اهريمن صفت، زشت سيرت، ددمنش بنامهاى:

1- اسحاق بن حريه همان پليدى که پيرهن از تن پاکت بدر آورد.

2- اخنس بن مرثد

3- حکيم بن طفيل سنبسى

4- عمر بن صبيح صيداوى

5- رجا بن منقذ عبدى

6- سالم بن خثيمه جعفى

7- واحظ بن نائم

8- صالح بن وهب جعفى

9- هانى بن شبث حضرمى

10- اسيد بن مالک.

مهارهاى ستوران خويش را برکشيدند وسمهاى اسبهاى کثيف شان را بر روى بدنى تازاندند که لبان پيامبر آنرا بوسيده وپشت نبى اکرم سنگينى او را در سجده ها تحمل کرده ودامان فاطمه زهرا عليها السلام آنرا پرورده ودست تواناى اسدالله الغالب امير مومنان او را نواخته بود بدنى را مورد حمله قرار دادند که ميکائيل در گهواره با او رازها گفته وجبرائيل تهنيت ولادتش را به پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم داده وخداى عالميان به برکت قدومش حديث لوح را از عالم بالا فرو فرستاده بود. جسدى را با اسبهاى خود خورد کردند که خدى متعال به آفرنش اش بر تمامى بندگانش مباهات فرموده بود وبه خاطر وجود او وهمتايانش به فرشتگان عالم بالا فرمان سجده بر آدم عليه السلام را داده بود. الها، ايزدا، پروردگارا ترا وبه بلندى مقام حبيبت سوگند مى دهم که از زبانه هاى آتش جهنمت بر گور اين پليدان شررها ببارى، که اين پست فطرتان در معرفى خويش به ابن زياد چنين گفتند:

نحن الذين وطئنا بخيولنا ظهر الحسين حتى طحنا حناجر صدره. ما همانانى هستيم که بر پشت حسين (عليه السلام) اسب تاختيم تا آنکه چو آسياب استخوانهاى سينه اش را خورد کرديم. دردا که فرزندان پيغمبر مصطفى صلى الله عليه وآله وسلم، آن دردانه ها ونازپرورده هاى خاندان وحى، با ديدن آن منظره دهشتبار در صحرى گداخته وسزونده وتفتديده نينوا، بر کنار کشته سالار شهيدان ونوگلان پرپر شده بوستان احمدى، در ميان خيمه هى نيمه سوخته خامس آل عبا، آتش غم در قلبشان زبانه کشيد، واز ديده اشک غم باريدند، ودر سينه آه ودرد اندوختند. به ناله آنان قدسيان ناله سر دادند، عرش نشينان سوگوار شدند. وجملگى کائنات به غم نشستند که ناله هايشان تا به امروزمان ادامه دارد. باشد که نداى اين الطالب بدم المقتول بکربلا در پهنه گيتى طنين افکند وصدى يا لثارات الحسين در سرتاسر زمين صفير برکشد، ويگانه خونخواه وتسلى بخش شراره هى قلب مام گراميش بپاخيزد، وجملگى فاتلان وهم پيمانان بر قتلش وخشنودان از شهادتش را قصاص نمايد.

السلام على اسير الکربات وقتيل العبرات

السلام على المهتوک الخبا

 

السلام على المرمل بالدما

السلام على خامس اصحاب الکسا

دريچه ى به نور

نگاهى کوتاه به ژرفائى پرگهر.

يادواره مظلوميت شهيدان طف را در پيش رو داريم، وبه نظاره گه جانبازى ياران يزدان مى نشينيم، وسخن زبان ناطق الهى را مى نيوشيم، ودر زوايى کلامش به ژرفائى تعبيراتش مى نگريم. به حقيقت که واژگان در بازگردان بيان شيوايش ناتوان وانديشه ها در پى بردن به ژرفائى معانى کلامش کوتاه. چرا که سخن تنزل انسان است در کلامش وحضرت مهدى عليه السلام بزرگ آيت يزدان است، که انديشه انديشمندان، وباريک بينى پژوهشگران، ودانش دانشمندان وآگاهى آگاهان در پى بردن به گوشه ى از مقامش ناتوان ودر چيره شدن به جملگى زوايى کلام پر طنينش چون مور در برابر سليمان. ليکن:

آب دريا را اگر نتوان کشيد

 

هم بقدر تشنگى بايد چشيد

درباره شخصيت والى حسين بن على عليه السلام وياران جان باخته اش کتابهى فراوانى نگاشته شده. وهر نويسنده به فراخور توان وگستردگى تحقيقاتش بر آن شده است که گوشه ى از سيماى سيد شهيدان حضرت ابا عبد الله عليه السلام را ترسيم نمايد، وجمعى نيز از اين کار سربلند برون آمده اند. ليکن در ميان تمامى اين آثار جاى کتابى که به بيان فرزند برومند حضرت ابا عبد الله حسين عليه السلام حجت خدا در زمين حضرت حجه بن الحسن عليهما السلام خالى بود. از اينرو ما تلاش خويش را بر آن داشتيم که از ميان مواريث اسلامى، سخنان حضرتش را در باره امام حسين عليه السلام استخراج نمائيم. ودر اين زمينه به قدر مقدور تلاشى مبذول شد. وکتاب را به دو بخش تقسيم کرديم: بخش نخست زيارات، وبخش دوم توقيعات وديدارها. در چاب نخست اين کتاب تنها به نقل زيارات بسنده کرديم که در کتب مزار ودعا به زيارات ناحيه مقدسه معروف است. ليکن در يک نگاهى دوباره بر کتاب واصلاح اشتباهات آن چاپ، بر آن شديم که در يک پژوهشى افزونتر دعاهى ديگرى را که از آن ناحيه مقدس رسيده است، ويا بر خواندانش فرمان صادر گرديده، بر مجموعه خويش بيفزائيم. وتا حد توان سعى بر آن شد که اين دعاها با نسخ گوناگون مقابله شود که نسخه هى بدل را داخل () مشخص کرديم. در بخش دوم کتاب ديدارها وتوقيعاتى را قرار داديم که بزرگان محدثان شيعى در آثار خويش درج کرده اند. چرا که باريافتگان به حضور حضرتش بسيارند وسخنان فراوانى هم از آن بزرگوار در باره جد گراميشان حضرت ابا عبد الله عليه السلام نقل شده است. ولى از آنجا که اين ديدارها به خاطر ترس از شهرت فرد باريافته ويا ديگر علل موجه بيشتر به صورت حديث مرسل يا مرفوع و... نقل مى شود، لذا تشخيص صحت سلسله روات حديث خودکارى است که در توان اين حقير نيست، ونيز تشخيص حقانيت سخن ناقل کارى دشوارتر، از اينرو ما تنها به رواياتى پرداختيم، که مشايخ بزرگ شيعه ومحدثان والا تبار اماميه آنها را در آثار خويش نقل کرده اند. ودر نقل شود، وتا حد توان تقطيع نگردد، وبجز چند مورد مابقى متون بطور کامل نقل شده است.

ودر اين چاپ ديگر بار همراه با بازنگرى کلى در کتاب وانجام برخى اصلاحات وافزودن برخى مباحث، تلاشى در کامل تر شدن اين مجموعه صورت گرفت. يادآورى اين نکته لازم است که نقل شدن اين تعداد روايت در اين کتاب نه دليل انحصار کل روايات نقل شده از حضرت بقيه الله الاعظم حجه بن الحسن عليها السلام در باره جدشان مى باشد، ونه دليل طرح ورد ديگر بحثها. تصميم بر آن بود که شرحى کوتاه بر سخنان حضرتش داشته باشيم، اما خود را مصداق اين شعر يافتيم که:

اى مگس عرصه سيمرغ نه جولانگه توست

 

عرض خود مى برى وزحمت ما مى داري

از اينرو تنها به ترجمه سخنان آن بزرگ بسنده نموديم. تا چه قبول افتد وچه در نظر آيد با آن اميد که در اولين صباحان پرچم خونين قيام طف دگر بار گشوده شود، وشمشير آخته محمد مصطفى صلى الله عليه وآله وسلم از نيام برخيزد، واذن قيام به دادخواه خون شهيدان کربلا داده شود. که تا او نيايد خون بناحق ريخته شده سيد شهيدان زجوشش نمى افتد، وقلب گداخته سيده بانوان جهانيان التيام نمى يابد، که او وارث خون شهيدان است وشفابخش قلب کشته گان ونقطه آرزوهى همه اميدواران. بارالها ظهور پر نور وسرورش را هر چه زودتر برسان.

اللهم واحى بوليک القرآن وارنا نوره سرمدا لا ليل فيه، واحى به القلوب الميته، واشف به اصدور الوغره، واجمع به الاهوا المختلفه على الحق، واقم به الحدود المعطله والاحکام المهمله حتى لا يبقى حق الا ظهر ولا عدل الا زهر، واجعلنا يا رب من اعوانه ومقويه سلطانه والموتمرين لامره والراضين بفعله والمسلمين لاحکامه...

(فرازهائى از دعاى عصر غيبت، به نقل از سيد بن طاووس (رحمه الله))

زيارت شهدا

به اسنادمان از جدم ابى جعفر محمد بن حسن طوسى (رحمه الله عليه) روايت شديم. گفت: شيخ ابو عبد الله محمد بن احمد بن عياش ما را حديث کرد. گفت: شيخ پرهيزگار ابومنصور بن عبدالمنعم بن نعمان بغدادى (رحمه الله عليه) مرا حديث کرد. گفت: از ناحيه - مقدسه - در سال 252 به دست شيخ محمد بن غالب اصفهانى در هنگام وفات پدرم (رحمه الله عليه) خارج گرديد، در حالى که من نوجوان بودم ونوشتم که به من در زيارت مولايم ابى عبد الله عليه السلام وزيارت شهدا اجازه فرما. پس از حضور حضرتش برايم خارج گرديد:

بنام خدى بخشنده بخشايشگر هر گاه خواستى شهدا رضوان الله عليهم را زيارت کنى نزد (پائين) پاهى حسين عليه السلام بايست، وآنجا قبر على بن الحسين صلوات الله عليهما مى باشد. پس رويت را به طرف قبله کن. پس آنجا مکان ومحدوده شهدا است، وبه على بن الحسين عليه السلام اشاره کن وبگو:

(1) سلام بر تو ى اولين کشته از نسل بهترين فرزند از سلاله ابراهيم خيل، درود خدا بر تو وبر پدرت باد، آنگاه که درباره تو گفت: خدا بکشد قومى را که تو را کشت. ى پسرم چه چيز ايشان را بر (خدى) بخشنده وبه بريدن حرمت رسول جرى نمود. بر دنيا پس از تو نابودى باد. گوئى که من (مى بينم) که تو در پيش روى او (حسين عليه السلام) جنگيدى وبه دشمنان گفتى: من على فرزند حسين بن على هستم. وما به خانه خدا سوگند که به پيامبر شايسته تريم.

شما را با نيزه مى زنم تا اينکه خم شود. (و) بر شما شمشير را فرود مى آورم، (و) از پدرم حمايت مى کنم. (ضربتى فرود مى آورم آن هم) ضربت زدن جوان هاشمى عرب (سيرت)، بخدا سوگند فرزند پدر ناشناخته، درباره ما نمى تواند فرمان براند. تا اينکه مرگت فرا رسيد ومالک (وجود)ات را ديدار کردى. گواهى مى دهم که تو بر خدا ورسولش شايسته ترى مى باشى. وهمانا تو فرزند رسولش وپسر حجت وامين او هستى، خدا نسبت به تو در باره قاتلت مره بن منقذ بن نعمان عبدى حکم نمايد. خدا بر او نفرين فرستد وخوار نمايد وتمام کسانى که در کشتن تو با او همراهى کردند. وبر عليه تو او را يارى کردند (نفرين فرستد). وخدا ما را از کسانى قرار دهد که ترا ديدار مى کنند وبا تو دوستى مى نمايند وبا نيايت وپدرت وعمويت وبرادرت ومادر مظلومت (فاطمه زهرا) دوستى وهمنشينى مى کنند. وبه سوى خدا از کشندگانت بيزارى مى جويم. واز خدا دوستى وهمنشينى با تو را در خانه جاودانگى درخواست مى کنم. وبه سوى خدا از دشمنانت، همان کافران تکذيب کننده بيزارى مى جويم. سلام وآسايش ورحمت وبرکتهى خدا بر تو باد.

(2) سلام بر عبد الله بن حسين، کودک شيرخوار تير خورده به زمين افتاده به خون غلتيده، (که) خونش بسوى آسمان بالا رفته ودر آغوش پدرش به وسيله تير ذبح شده است

خدا تيرانداز به او پژمرده کننده اش حرمله بن کاهل اسدى را لعنت کند.

(3) سلام بر عبد الله فرزند امير مومنان، گرفتار به بلا وآزمايش، ونداگر به ولايت وحاکميت (برادرش وخاندانش) در پهنه کربلا، که از پيش رو وپشت سر به وسيله دشمنان بر او زخم وارد شده (بود) خدا قاتل او هانى بن ثبيت حضرمى را لعنت کند.

(4) سلام بر عباس فرزند امير مومنان، که به جانش برادرش را هميارى وکمک کننده (بود و) از امروزش برى فردايش بهره ها برد، (آن) فدا کننده (خود برى امامش) ونگاهبان شتابگر به سوى او با (مشک) آبش، (که) دو دستش بريده شده، خدا قاتلانش يزيد بن وقاد، وحکيم بن طفيل طائى را لعنت کند.

(5) سلام بر جعفر فرزند امير مومنان شکيبى بر نفس اش وحسابگر (کردارهايش)، وبه تنهائى از زادگاههى (خويش) دور شده، تسليم جنگ شده پيشتازى در ستيز گرفته، (که) به خاطر زيادى دشمنان ومردمان حمله ور بر او شکست خورده است. خدا قاتلش هانى بن ثبيت حضرمى را لعنت کند.

(6) سلام بر عثمان فرزند امير مومنان همنام عثمان بن مظعون، خدا تيرزنندگانش خولى بن يزيد اصبحى ايادى وابانى دارمى را لعنت کند.

 (7) سلام بر محمد فرزند امير مومنان کشته شده به وسيله ابانى دارمى که خدا او را لعنت کناد وعذاب دردناک را بر او بيفزايد، ودرود وتوجه خدا بر تو ى محمد وبر اهل بيت شکيبايت.

(8) سلام بر ابى بکر فرزند حسن (پاکيزه دوستدار خد)، که به وسيله (سه شعبه) که از کمان رها شده باشد، تير خورده است. خدا قاتلش عبد الله بن عقبه غنوى را لعنت کند.

(9) سلام بر عبد الله فرزند حسن بن على (پاکيزه) خدا قاتلش وتيرانداز به او حرمله بن کاهل اسدى را لعنت کند.

(10) سلام بر قاسم فرزند حسن بن على (آنکه) جثه اش ضربت خورده وابزار جنگى اش به تاراج رفته، آنگاه که عمويش حسين (عليه السلام) را فرا خواند، عمويش بسان عقاب تيز پرواز بسوى او شتافت، ومردم را از کنار او دور کرد، وخود را به او رسانيد، در حالى که او - قاسم - پاهايش را (از شدت زخمها) به زمين مى کشيد. وحسين عليه السلام مى فرمود: گروهى که ترا کشتند (همانانى که) در روز قيامت نيايت وپدرت با ايشان دشمنى مى کنند را خدا از رحمت خويش دورشان کناد. سپس فرمود: به خدا سوگند بر عمويت گران است که تو او را بخوانى ولى او ترا جواب نگويد، يا بسوى تو آيد وبه تو رو کند، در حالى که تو کشته شده ومورد حمله قرار گرفته (باشى). پس (اين شتافتن عمويت بسوى تو) در روزى که ستم کنندگان به او زياده شده ويارى کننده اش اندک مى باشد، ترا سود نمى بخشد. خدا در روزى که شما دو نفر را گرد هم مى آورد، مرا همراه شما دو نفر قرار دهد ومرا در سکونت گاه شما ساکنم گرداند، وخدا کشنده ات عمرو بن سعد بن نفيل ازدى را لعنت کند وبه دوزخ افکند وبرايش عذابى دردناک آماده کند.

(11) سلام بر عون فرزند عبد الله بن جعفر (پرواز کننده در بهشت ه)، همراه وهمگام ايمان، همسفر با خويشان، نصيحت گر برى (خدى) بخشنده، همتى مثانى وقرآن، خدا قاتلش عبد الله بن قطبه نبهانى را لعنت کند.

(12) سلام بر محمد فرزند عبد الله بن جعفر شهودگر جايگاه پدرش، دنبال رو برادرش ونگاهدارش به وسيله بدنش، خدا قاتلش عامر بن نهشل تميمى را لعنت کند.

(13) سلام بر جعفر بن عقيل، خدا قاتلش (وتيرانداز به او) بشر بن خوط همدانى را لعنت کند.

(14) سلام بر عبد الرحمن بن عقيل، خدا قاتلش وبه او) بشر بن خوط همدانى را لعنت کند.

(14) سلام بر عبد الرحمن بن عقيل، خدا قاتلش وتيرانداز به او عمر بن خالد بن اسد جهنى را لعنت کند.

(15) سلام بر کشته شده فرزند کشته شده، عبد الله بن مسلم بن عقيل وخدا قاتلش عامر بن صعصعه را لعنت کند وگفته شده اسد بن مالک.

(16) سلام بر ابى عبد الله فرزند مسلم بن عقيل وخدا قاتلش وتيرانداز به او عمرو بن صبيح صيداوى را لعنت کند.

(17) سلام بر محمد فرزند ابيب سعيد بن عقيل وخدا قاتلش لقيط بن ناشر جهنى را لعنت کند.

(18) سلام بر سليمان غلام حسين بن امير المومنين وخدا قاتلش سليمان بن عوف حضرمى را لعنت کند.

(19) سلام بر قارب غلام حسين بن على.

(20) سلام بر منجح غلام حسين بن على.

(21) سلام بر مسلم بن عوسجه اسدى، همان گوينده به حسين (عليه السلام) آنگاه که حضرتش به او اجازه بازگشت داد: آيا ما از تو روى برتابيم وبرى خدا در بجا نياوردن حق تو چه بهانه ى بياوريم، نه بخدا سوگند (روى برنتابم) تا اينکه نيزه ام را در سينه هايشان خرد کنم، وتا آنگاه که اين شمشير در دستم باشد، آنرا بر ايشان مى کوبم، واز تو جدا نمى شوم. واگر اسلحه ى نداشته باشم تا به وسيله آن با ايشان کارزار کنم، به آنها سنگ پرتاب مى کنم. واز تو جدا نمى شوم تا اينکه همراه تو بميرم. وتو اول کسى هستى که جانش را بفروخت، واولين شهيد از شهيدان خدا هستى که پيمان خويش را به انجام رسانيدند. پس به خدى کعبه که رستگار شدى. خدا به پايداريت وکمکت بر امام خود پاداش فراوان دهاد، هنگامى که (حضرتش) به سوى تو آمد وتو به زمين افتاده بودى. پس فرمود: خدا ترا ى مسلم بن عوسجه رحمت کناد و(اين آيه) را قرائت کرد: واز ايشان کسانى هستند که پيمان خويش را به انجام رسانيدند، واز ايشان گروهى هستند که چشم انتظارند وچيزى را بجى آن دگرگون نمى کنند. (سوره احزاب آيه 23) خدا شرکت کنندگان در کشتنت عبد الله ضبابى وعبد الله بن خشکاره بجلى را لعنت کند.

(22) سلام بر سعد بن عبد الله حنفى گوينده به حسين (عليه السلام) در هنگامى که به او در بازگشتن اجازه داد:

ترا رها نمى کنيم تا اين که خدا بداند که همانا ما پنهانى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم را در حق تو پاس داشته ايم. به خدا سوگند اگر بدانم کشته مى شوم، سپس زنده مى شوم، سپس به آتش سوزانيده مى شوم، سپس در هوا پراکنده مى شوم، واين کار را هفتاد مرتبه با من انجام مى دهند، از تو دست نمى کشم تا اينکه مرگم در پيش رويت فرا رسد. وچرا اين کار را نکنم در حالى که اين يک بار مردن يا کشته شدن است. وسپس (بعد از آن) کرامتى است که برى آن نهايتى نيست. پس مرگت را ديدار کردى وامامت را يارى نمودى، ودر خانه هميشگى از سوى خدا کرامت (بيکران) را ملاقات کردى. خدا ما را در زمره شهادت خواهان با شما برانگيزد، ودوستى وهمراهى شما را در اعلى عليين روزيمان فرمايد.

(23) سلام بر بشر بن عمر حضرمى، خدا به خاطر سخنت که به حسين (عليه السلام گفتى) پاداش فراوان ارزانى فرمايد، در حالى که در بازگشتن به تو اجازه داده بود: اگر از تو روى برتابم، حيوانات درنده مرا زنده زنده بخورند. و(من) از تو اجازه سوارى برى برگشت بگيرم وترا با کمکى ياوران خوارت نمايم؟ اين کار ابدا نخواهد شد.

(24) سلام بر يزيد بن حصين همدانى مشرقى قارى (قرآن)، (دشمن را) به زمين زننده.

(25) سلام بر عمران بن کعب انصارى.