فصل چهارم : مباحث تكميلي
بخش اول : شرايط ظهور
[273]
همواره در طول تاريخ، در مقابل پيامبراني كه همگي براي هدايت مردم آمده بودند،
منكران و جاهلاني قدعلم كرده و به مخالفت و آزار و اذيت ايشان مي پرداخته اند تا
آنجا كه اشرف و اعظم انبيا حضرت محمد مصطفي، فرمودند:
ما اوذي نبيّ مثل ما اوذيت[274].
هيچ پيامبري به اندازه من مورد آزار و اذيت قرار نگرفت.
قرآن هم اين مسئله را چنين بيان كرده استك
يا حسرة علي العباد ما يأتيهم من رسول إلا كانوا به يستهزئون[275].
« افسوس بر بندگان كه همه فرستادگان ( پيامبران) را مسخره كردند.»
اين ستمها كه در قالبهاي مختلف و دردناكي چون زندان و مقابله و اذيت جلوه مي
يافت، علاوه بر ههمه پيامبران دامنگير ائمه از حضرت علي تا امام حسن عسكري شد و
آنان علي رغم اين كه واجد همه صفات حسنه و كمالات بودند و بهترين مسلمانان و
انسانهاي دوره خود و حتي پيش و پس از آن دوره به شمار مي رفتند، به اين مصايب مبتلا
و طي دو قرن و نيم پس از رحلت رسول اكرم، نه تنها از شئون سياسي و اجتماعي خويش
كنار زده شدند بكله همواره زير يوغ ستم بني اميه و بني عباس زندگي را مي گذراندند و
نهايتاً هم همگي شهيد شدند. هر چند عرضه اين همه مرد الهي از سوي خداوند متعال جهت
اتمام حجت بر بندگانش بوده است كه هر كه طالب صراط حق است، رهنما داشته باشد ليكن
چون جامعه بشري هنوز فهم و شعور كافي براي بهره مندي از وجود مقدس اين انسانهاي
كامل را نداشته آن خوبان را پذيرا نشده است.
از همين روست كه مي بينيم آخرين حجت الهي حضرت مهدي قائم آل محمد، بنا بر حكمت
الهي در پس پرده غيبتي كه بر چشمان كور نامحرمان و نامردان افكنده شد، قرار گرفت و
قرن هاست كه تمام هستي چشم انتظار اآن روس است كه مردم از صميم جان او را طلب كنند
و از خداوند متعال ظهورش را بخواهند.
آري، وقتي آن زمان بيايد و مردم سنگدل به خود آمده و چنان يأسي جانسور بر دلشان
حاكم شود كه بفهمند جز حجت بالغه الهي كسي نمي تواند آنها را به صلاح و فلاح و نجدح
و رستگاري برساند، دست به درگاه الهي برداشته و از خداوند متعال درخواست مي كنند كه
به آن يار غايب از نظرها اجازه دهد كه ظهور نموده و با برچيدن ريشه ظلم و جور و
فساد از همه جا و برپا كردن خيمه قسط و عدالت به جاي آن تمام موجودات را در پهنه
گيتي به آرزويشان برساند.
چنين روز موعودي طبيعتا بايد نشانه هايي كه آمدنش را حكايت و شرايطي كه مقدمات
تحقق آن را فراهم كند، داشته باشد. هر انقلاب يا هدفي براي شكل گرفتن فضا و ظرف و
ابزار مناسب آن نيازمند است و تنها پس از نيل به اين مقدمات است كه مي توان به هدف
نايل شد. حركت عظيم و بي مثل و مانند حضرت مهدي كه آرزوي قلبي تمام انبياي خداوند
متعال و ائمه معصومين بوده است و به دنبال تحقق عدالت حقيقي و الهي و هدايت همه
مردم ساكن بر روي زمين است و قصد دارد تمام مرزهاي قومي و نژادي و تيره اي را در
نور ديده و بشريت را از هر بند اسارتي كه خود و يا از گستره عالم وجود برچيند،
شرايطي و مقدماتي مي طلبد كه مي توان اهم آنها را چنين برشمرد[276]:
اول: ايدئولوژي فكري كاملي كه قابل اجرا در تمامي مكانها و زمانها و تضمين كننده
رفاه براي همه بشريت باشد.
همان طور كه مي دانيم و مي بينيم عقل ناقص بشري از ايجاد و تحقق عدالتي همه گير
در جهان قاصر و ناتوان است و اين ناتواني را به خوبي مي توان با گذشت بيش از چهار
رن از زماني كه چنين وعده هايي را به انسانها دادند، در اروپا و امريكا مشاهده كرد.
يعني قوانيني كه اين كشورها از تحقيقات علمي خويش نتيجه گرفته و تصويب مي كنند نه
تنها فراگير و جهاني نيست بلكه حتي به درد خودشان هم نمي خورد و مشكلات آنها را هم
حل نمي كند چه رسد به اين كه بتوانند آن را به ديگر نقاط جهان صادر كند.
اسلام آخرين دين آسماني است كه براي بشريت آمده و از ابتدا اين دعا را داشته است
كه در اولين فرصت بنا دارد عدالت را آن گونه كه هست و با تعريف صحيح و واقعي كه خود
ارائه مي كند، در تمام جهان بگستراند.[277]
و از آنجحا كه الا يعلم من خلق[278]
تنها خالق است كه مي داند چه را چگونه خلق كرده است و انّ الدين عندالله الاسلام[279]
نزد خداوند، تنها اسلام، دين شمرده مي شود و بنابر آيه و من يتبغ غير الاسلام ديناً
فلن يقبل منه[280]
كه هر كه غير از اسالم ديني را براي خويش برگزيند، از او قبول نخواهد شد. تنها پس
از اين كه شخص، دين اسلام را بر مبناي و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون[281]
و تحقق يگانه هدف خلقت كه همان عبادت ناشي از معرفت خداوند متعال است پذيرفت، مي
توان توقع داشت كه عدالت در جهان گسترش يابد و با مسلمان شدن عموم ساكنان زمين است
كه مي توان آرزوي وحدت و اتحاد آنها را نمود چرا كه آن زمان مردم حبل اللهي دارند
كه بدان اعتصام يابند و به آيه و اعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقوا[282]
عمل نمايند. البته قابل ذكر است كه حضرت پس از ظهور مباركشان همگان را، چه آنها كه
تازه اسلام اورده اند و چه آنها كه از پيش به ايشان ايمان داشته اند، تربيتي نو و
اصيل مي نمايند و اسلام را آنگونه كه هست به ايشان مي آموزند و فرهنگ ناب و اصيل و
كامل اسلامي را به آنها عرضه مي كنند.
اجزاي فرهنگ ناب و اصيل و كامل اسلامي در عصر حضور و ظهور حضرت مهدي را مي توان
چنين برشمرد:
1- احكام واقعي اسلامي كه پيش از ظهور هم مشخص بوده اند.
2- افكار و مفاهيمي كه از نو، در آن زمان تعريف و بازنگري مي شوند.
3- افكار و مفاهيمي كه ناشي از پيشرفت تفكر اسلامي است.
4- افكار و مفاهيمي كه لازمه بروز و مشخص شدنشان، تحقق حكومت جهاني (حضرت
مهدي) است.
5- نظاميهاي فراگير و گسترده اي كه حضرت مهدي شخصاً در درون دين براي ثبت
وقايع گوناگون برپا مي كنند.
6- قوانين عمومي كه حضرت براي استانداران خويش وضع مي كنند.
7- قوانين عمومي كه حضرت براي خاصان درگاه خويش وضع مي كنند تا تربيت و تكامل
بشريت ادامه و رشد بيابد.[283]
آري، با چنين وسايط و وسايلي است كه مي توان بشريت را به مرور زمان تربيت نود و
به كمال واقعي اش رساند.
دوم: رهبري مقتدر و توانمند كه بتواند فرمانروايي جهان را بر عهده گرفته و عدالت
را در آن گسترش دهد.
حضرت مهدي با توجه به مقام امامتشان، مسلماً شايستگي چنين منصبي را دارند و مي
توانند چنين مسئوليتي را بر عهده بگيرند. اما آنچه كه در ميان ديگر فرمانروايان و
رهبران بيش از پيش ممتاز و منحصر به فرد مي نمايد از اين قرار است:
1. عصمت آميخته به وحي و الهام از نوعي كه خاصان درگاه الهي از آن برخودارند
و نه از باب نبوت كه ديگر رهبري از اين نوع با ختم نبوت خاتمه يافته و منقطع شده
است.
2. كوله باري از تجربيات كه حضرت طي مدت غيبت خويش به دست آورده اند و تمامي
حوادث و وقايع را از نزديك مشاهده كرده اند و جريانات مؤثر و مفيد و مضر براي عالم
بشريت را به خوبي مي شناسند.
3. فعاليتها و فداكاريهايي كه به كرات حضرت در راه اسلام و مسلمين از خود
بروز داده اند.[284]
آري امام دوازدهم شيعه – كه امام تمام كاينات و موجودات عالم هستي در تمام اعصار
و دوره ها كه ايشان زنده بودند و هستند و خواهند بود ان شاء الله. روزي كه زمانش بر
ما مجهول و براي خود ايشان معلوم است ظهور مي كنند و عدالت را در پهنه گيتي مي
گسترانند و حضرت عيسي هم پس از ظهور به ياري ايشان مي پردازند تا بتواند اسلام صحيح
و ناب را به همگان عرضه كنند.
سوم: ياوران جان بر كف و مجراين توانا به تعداد كافي.
با نگاهي گذرا به طول تاريخ اديان و اسلام و شيعه به خصوص، به خوبي مي توان
دريافت كه يكي از مشكلات اساسي و جدي پيامبران و اماان، نبود ياران و ياوران كافي
بوده است. يعني اگر شيعيان به اصطلاح تنوري و فدايي كم نبودند، نه سقيفه اي پيش مي
آمد كه 25 سال حضرت علي خانه نشين شوند و نه حكومت آن حضرت چنان دچار مشكلات و
مصايبي مي شد كه پس از 5 سال حكومت پر از تلخي وس ختي، بدان حد مظلومانه به شهادت
برسند. اگر امام حسن مجتبي هم به تعداد كافي ياوران فدايي اطرافشان را گرفته بودند،
مجبور نمي شدند براي حفظ جان شيعيان و مسلمانان با معاويه صلح و حكومت را واگذار
كنند. سيدالشهداء هم تعداد يارانشان كه همگي جان بر كف و فداي بودند به اندازه اي
بود كه بتوانند اسلام را از ورطه هلاك نجات دهند والا اگر مي خواستند حكومت را به
دست بگيرند و جهان اسلام را اداره كنند، به تعداد بيشتري از آن نوع ياران احتياج
داشتند تا چه رسد به اينكه قصد كنند، اسلام را در كل جهان، گسترش داده و بر تمام
زمين حكمراني كنند. در مورد بقيه معصومين، اين مشكل را با وضوح بيشتري مي توان
مشاهده كرد كه هيچ كدام از انها حتي نتوانستند براي مخالفت با حكام جور زمان خويش،
اعلان دعوت كنند. بنابراين اگر يك رهبر، به تعداد كافي و لازم، يار و پشتيبان
نداشته باشد هر قدر هم هدفش مقدس و متعالي باشد و خودش هم از چهره اي قدسي و روحاني
برخوردار باشد و مدير توانمندي به شمار رود، نمي تواند به مقصود خويش نايل آيد. و
از اين روست كه مي توان يكي از علل اساسي طولاني شدن مدت غيبت حضرت را تكميل نشدن
تعداد اين جان بر كفان دانست كه با نبود هر كدام از آنها خللي در اين نهضت جهاني
پيش خواهد آمد و تحقق اين هدف عظيم را خدشه دار خواهد كرد.
ياوران عاشق و فدايي حضرت مهدي را مي توان به دو دسته كلي تقسيم كردك
الف) اصحاب حضرت مهدي(فرماندهان لشكريان)
اين جمعيت خالص و مخلص كه اصحاب حضرت را تشكيل مي دهند، ان شاء الله، نقش جدي و
قابل توجهي در رهبري سپاه و فتح كشورها و اداره استانهاي حكومت حضرت ايفا خواهند
كرد. مقام آنها را از اينجا مي توان دريافت كه آنها مؤمنان مخلص و شيفته اي هستند
كه عنايات خاصه الهي شامل حالشان شده است و جرأت و قدرت خود را براي جانفشاني در
راه نيل به اهداف متعالي حضرت، نشان داده اند. واضح است، هر قدر هدفي بزرگ تر باشد
بايد آنها كه بناست در مسير تحقق آن قدم نهند از ايمان و توان بالاتري برخوردار
باشند و اگر هدف آن قدر بزرگ باشد كه هيچ پيامبر و امامي تاكنون نتوانسته باشد بدان
دست يابد، معلوم است كه بايد چه كساني پرچمداران چنين نهضتي باشند.
دو ويژگي اساسي و اصلي اين جمعيت را كه لياقت صحابي حضرت شدن را يافته اند، مي
توان چنين برشمرد:
1- شعور و فهم و آگاهي بسيار بالاي آنها كه در بالاترين حد ممكن است و در كنار
ايمان بسيار قوي و ريشه دار آنها قدرت معنوي عظيمي به آنها داده است.[285]
2- حداكثر آمادگي براي شهادت و قرباني شدن در راه هدف مقدسي كه در پيش گرفته اند[286]؛
آن گونه كه در كربلا و عاشوراي حسيني شاهد آن بوده ايم.
احاديث هم به تواتر تعداد اصحاب را سيصد و سيزده تن بيان كرده اند كه بتعداد
اصحاب پيامبر اكرم، در جنگ بدر است كه حضرت امير و امام صادق از ايشان به
پيشقراولان ياد كرده اند[287]
و امام پنجم در اين رابطه فرمدند:
يبايع القائم بين الركن و الماقم ثلاثمأئة و نيف عدة اهل بدر. فمنهم النجباء ممن
اهل مصر و الابدال ممن اله الشام و الاخيار من أهل العراق[288].
سيصد و اندي به تعداد اهل بدر با حضرت مهدي بين ركن و مقام بيعت مي كنند كه در
ميان آنها نجيبان مصري و ابدال شامي و اخيار عراقي ديده مي شود.
ديگر خصوصياتي را كه از مجموعه احاديث مي توان در مورد اين جمعيت به دست آورد از
اين قرار است:
- اكثر آنها جوان هستند و به همان درصد كه در غذا نمك ريخته مي شود پيراني در
ميان آنها يافت مي شود.[289]
- حد اعلاي اخلاص و ايمان و توان مادي و معنوي كه به شيران روز و زاهدان شب از
آنها تعبير شده است.[290]
- اخلاص و ايماني كه نسبت به حضرت و رهبري ايشان دارند.
- پس از جبرئيل اولين كساني هستند كه توفيق بيعت با حضرت و شنيدن اولين خطبه هاي
ايشان و دفاع كردن از آن وجود مقدس را مي يابند.
- پس از استقرار حكومت جهاني حضرت، فقيهان و استانداران و قاضيان دستگاه ايشان
را تشكيل مي دهند.
ب) انصار حضرت مهدي(سپاهيان)
اين دسته را مؤمنان و صالحاني تشكيل مي دهند كه از مكه و ديگر شهرها به ياري
حضرت شتافته و با دشمنان ايشان به جنگ و قتال مي پردازند و پيكره اصلي سپاه را
تشكيل مي دهند و حداقل تعداد آنها در آغاز حركت و جنبش حضرت ده هزار نفر هستند؛
آنگونه كه امام صادب بدان تصريح كرده اند.[291]
با پيشروي هر چه بيشتر حضرت، تعداد سپاهيان و سلاحهاي آنها هم زياد و اهداف ايشان
واضح تر مي شوند. و به اين جهت اين سپاه را به سپاه غضب ملقب كرده اند كه مجراي
نزول غضب الهي بر ظالمان و ستمگران و فساد پيسشگاني است كه در مقابل راهنماييها و
الطاف حضرت سر فرود نمي آورند و بر مخالفت خويش مي افزايند.
شعار و نغمه همه آنها يا لثارات الحسين – خونخواهي سيدالشهداء – است كه وحدت هدف
اين دو امام بزرگوار، عليهما السلام، را مي رساند و به طوري كه از احاديث بر مي
آيد، انصار هم عقيده و ايمانش در سطح بالايي است اما به اندازه اصحاب نمي شود.[292]
چهارم: بالا رفتن سطح رشد و فهم عمومي و فراهم بودن شرايط جهاني
در اين بخش بايد به دو نكته اساسي اشاره كنيمك
الف) آمادگي كشورهاي مختلف و اقشار گوناگون در جهان
هر چند كه مؤمنان مخلص همان نداي اول حضرت را اجابت كرده و در ظهور به ياري
ايشان مي شتابند ليكن گسترش و بسط انديشه اسلامي در ميان جهانيان مي طلبد كه آن
حضرت مجريان و قوانين بيشتري براي نقاط مختلف جهان در دسترس داشته باشند و براي اين
كه اين امكان فراهم شود حكومت جهاني خويش را در تمامي نقاط عالم استقرار بخشند،
لازم است كه مسلمانان بدان درجه از رشد و آگاهي رسيده باشند كه اين قوانين و اصول
جديدي را كه مطرح مي شود به خوبي فهميده و آنها را به كار ببرند و با نهضت جهانشمول
وجود مقدس امام همراه و همگام شوند كه البته اگر اين سربازان پيش از ظهور ايشان خطا
و معصيتي هم سرزده باشد نبايد از لطف و كرامت آن امام رئوف و مهربان ناميد باشند و
خداي ناكرده دچار يأس شوند.
ب) يأس و نااميدي جهانيان از تمامي تجربيات گذشته
نوع نگرش مردم جهان نسبت به منجي و دين اسلام يكي از مسايل مهمي است كه حضرت پس
از ظهورشان با آن مواجه خواهند بود. يعني مردم طبيعتاً به تمامي تجربيات و نظريه
هاي مطرح شده به عنوان فرضيه هاي شكست خورده اي كه بطلان و پوچي آنها به وضوح
مشاهده مي شود، خواهند نگريست و از اين همه ظلم و فسادي كه در عالم به جهت دور
افتادن از معارف الهي گريبانگيرشان شده، دل از تمامي سازمانهاي بين المللي و جهاني
خواهند كند و به دنبال قانون و قاعده اي خواهند گشت كه آنها را از اين ورطه هلاك
نجات بخشد و به صلاح و فلاح رهنمونشان سازد و هر چه كشورها به كانون چنان قانون
گذاريهايي نزديك تر باشند، با عشق و علاقه و سرعت بيشتري تعاليم ناب اسلامي را پس
از ظهور قبول كرده و بدان رو مي كنند.
به بيان ديگر جهان و جهانيان به اينجا خواهند رسيد كه تمامي فرضيه ها و ادعاهاي
دروغين نظريه پردازان غير الهي در واقع خيالات و اوهامي هستند كه مي خواسته اند
مردم را بدانها سرگرم كنند و در حقيقت تنها راه نجات بشريت در اقصي نقاط جهان تنها
و تنها اسلام است.[293]
با تحقق تمامي اين شرايط است كه مي توان توقع ظهور حضرت را داشت كه البته مورد اول
و دوم كه قرنهاست موجود بوده و به خاطر فراهم نبودن دو شرط سوم و چهارم است كه
تاكنون بيش از چهارده قرن است كه اسلام در جهان حاكم نگشته و جهانيان سالهاست كه
گاهي خواب عدالت را ديده اند و حتي بويي از آن نشينده اند و طعمش را نچشيده اند.[294]
مقايسه اي ميان نشانه ها و شرايط ظهور
در انتهاي اين بخش از مطالب لازم است به تفاوتهاي ميان شرايط و علايم ظهور اشاره
اي اجمالي و گذارا داشته باشيم.
1- رابطه ظهور با شرايطش واقعي است يعني تا آنها نباشند ظهور هم اتفاق نمي افتد؛
حال آن كه علايم، دلالت بر ظهور مي كنند و از امكان و نزديكي وقوع چنين حادثه عظيمي
خبر مي دهند.
2- شرايط ظهور با هم ارتباط متقابل و واقعي دارند حال آن كه ارتباط خاصي ميان
نشانه هاي ظهور مشاهده نمي شود.
3- شرايط ظهور همگي با هم بايد در يك زمان متحقق باشند حال آن كه علايم ظهورع به
طور طبيعي طي ماهها و سالها و قرنها رخ مي دهند.
4- شرايط ظهور بايد مداومت داشته باشند و شرط بقاي ظهورند حال آن كه نشانه هاي
ظهور در زماني خاص رخ مي دهند و نه لزوم و نه امكان دارد كه آن شرايط در مدت زماني
طولاني واقع شوند و ووقع آنها ادامه يابد.
5- شرايط ظهور تنها در زمان ظهور است كه به حد اعلاي خود مي رسند حال آن كه
تمامي نشانه ها به مرور پيش از ظهور رخ مي دهند.
6- همه شرايط ظهور بايد متحقق باشند، حال آن كه نشانه هاي ظهور لازم نيست كه همه
شان رخ بدهند و تنها حدوث علايم حتمي كافي است و بقيه به نزديكي ظهور دلالت مي كنند
و اگر پيش از ظهور رخ ندهند، مشكلي در امر ظهور پيش نمي آيد.[295]
«بداء» و نشانه هاي ظهور
صحبت كردن از حضرت مهدي و نشانه هاي ظهور ايشان در واقع صحبت كردن از حوادثي
است كه بناست در آينده اتفاق بيفتد و لذا به جاست كه از خود بپرسيم: اگر در مورد
احاديث نقل شده در اين زمينه بررسي اسناد انجام شد و مطنئن گشتيم كه آنها از معصوم
صادر شده است، آيا مي توان مطمئن بود كه حتماً هم آن حوادث آن گونه كه در روايات
شريف ما آمده اند واقع شوند؟ پاسخ به اين سؤال در كتب عقيدتي و فلسي تحت عنوان بدء
داده مي شود كه طي اين بخش از مطالب به آن مي پردازيم.
«بدأ» در لغت به معناي ظهور و روشن شدن پس از مخفي بودن چيزي است و اصطلاحاً به
روشن شدن چيزي پس از مخفي بودن از مردم اطلاق مي شود؛ بدين معني كه خداوند متعال
بنا بر مصلحتي، مسئله اي را ا ززبان پيامبر يا ولي اي از اولياي خويش به گونه اي
تبيين مي كند و سپس در مقام عمل و ظهور و بروز، غير آن را به مردم نشان مي دهد. در
قرآن آمده است:
محو الله ما يشاء و يثبت و عنده امّ الكتاب[296].
«خداوند هر چه را بخواهد محو يا اثبات مي كند در حالي كه ام الكتاب نزد اوست[و
خود مي داند عاقبت هر چيزي چيست].»
و در آيه اي ديگرك
و بدالهم سيِّات ما كسبوا[297]
« بدي هايي را خود كسب كرده بودند و براي آنها مخفي بود برايشان نمايان شد».
و يا:
ثم بدالهم من بعد من رأوا الآيات[298].
« پس از آن نشانه ها را ديدند [حقيقت امر] بر آنها روشن شد».
اين ظهور پس از خفا، تنها براي انسان رخ مي دهد در مورد خداوند متعال ابداً صدق
نمي كند وگرنه لازمه اش اين است كه خداوند نسبت به آن موضوع جهل داشته باشد كه اين
امر محال است؛ خداوند، چنانكه قرآن كريم مي فرمايد به همه چيز آگاه و دانستات؛ ان
الله كان عليماً خبيراً[299]
و نسبت به همه چيز – در همه زمانها و مكانها چه حاضر باشند و چه غايب، چه موجود
باشند و چه فاني و چه در آينده به وجود بيايند. علم حضوري دارد. قرآن كريم در اين
رابطه مي فرمايد:
إن الله لايخفي عليه شيء في الارض و لا في السماء[300].
« هيچ چيزي در آسمان و زمين از [نظر] خداوند متعال مخفي نمي شود».
از همين روست كه مسئله بدأ و ظاهر كردن آن امر مخفي، به خداوند نسبت داده مي
شود:
و بدالهم من الله ما لم يكونوا يحتسبون[301].
« خداوند آنچه را گمان نمي كردند، براي آنها ظاهر كرد».
بر اساس آيه انّ الله لا يغيّر ما بقوم حتّي يغيّروا ما بانفسهم[302]
( خداوند چيزي را كه از آن مردمي است دگرگون نكند تا آن مردم خود دگرگون شوند) و با
استفاده از ديگر آيات و روايات مي توان چينين برداشت كرد كه برخي اعمال حسنه، نظير:
صدقه، احسان به ديگران، صله رحم، نيكي به پدر و مادر، استغفار و توبه، شكر نعمت
واداي حق آن و ... سرنوشت شخص را تغيير داده و رزق و عمر و بركت زندگيش را افزايش
مي دهد، همان طور كه اعمال بد و ناشايست اثر عكس آن را بر زندگي شخص مي گذارد.
لوح محفوظ و لوح محو و اثبات خداوند
پيش از شرح اين عبارت كه بدأ در حقيقت ظاهر شدن آن چيزي است كه از ناحيه خداوند
متعال براي مردم مخفي و براي خودش مشخص بود، لازم است يادآور شويم كه خداوند متعال
بنا بر آيات قرآن، دو لوح دارد:
1- لوح محفوظ:
لوحي كه آنچه در آن نوشته مي شود، پاك نشده و مقدرات آن تغيير نمي يابند چرا كه
مطابق با علم الهي است:
بل هو قرآن مجيد * في لوح محفوظ.[303]
«بلكه آن قرآن مجيدي است كه در لوح محفوظ ثبت گرديده است».
2- لوح محو و اثبات:
بنا بر شرايط و سنتي از سنتهاي الهي، سرنوشت شخص يا جرياني به شكلي خاص مي شود،
با از بين رفتن آن سنتها و يا مطرح شدن سنتهاي جديد سرنوشت او مشخص مي شود و يا ان
جريان تحت الشعاع سنتهاي جديد قرار مي گيرد. به عنوان مثال بناست كه شخص در سن بيست
سالگي فوت كند اما به واسطه صله رحم يا صدقه اي كه مي دهد، سي سال به عمرش اضافه مي
شود. تا پنجاه سالگي زنده مي ماند و يا به عكس، شخص ديگري قرار است، پنجاه سال عمر
كند ولي به واسطه گناه كبيره اي خاص، سي سال از عمرش كاسته مي شود در همان بيست
سالگي مي ميرد. كه البته خداوند متعال از ابتدا مي دانست كه اولي بناست پنجاه سال و
دومي بيست سال عمر كند ولي براي روشن شدن اين سنتهاي الهي مطلب به اين شكل از زبان
پيامبران يا اولياء الهي بيان مي شود. در قرآن كريم هم آمده است: يمحو الله ما يشاء
و يثبت و عنده امّ الكتاب[304]
و يا اين آيهك ثمّ قضي اجلاً و اجل مسمّي عنده[305].
با توجه به اين دو لوح و مطالبي كه تا به حال به آنها پرداختيم، اين سوال به ذهن
مي رسد كه: آيا ظهور حضرت مهدي و نشانه هايي كه براي آن بيان شده است، در لوح
محفظوند يا محو و اثبات. به عبارت ديگر آيا ممكن است اصلاً مسئله اي به نام ظهور
ايشان تا آخر عمر بشيت و هستي اتفاق نيفتد و يا ظهور بدون تحقق نشانه ها رخ دهد يا
خير همه نشانه ها بايد رخ دهند؟ در پاسخ به اين سوال بايد نشانه هاي ظهور را به دو
دسته تقسيم كنيم: امور و علايم مشروطه و امور و علايم حتمي. آنگونه كه امام باقر
امور را به موقوفه و حتميه
[306] و امام صادق به حتمي و غير حتمي[307]
تقسيم كرده اند.
رابطه ميان بدأ و ظهور حضرت هدي
مسئله بدأ در چهار زمينه با موضوع ظهور حضرت مهدي ارتباط مي يابد:
نخست، نشانه هاي مشروط و غير حتمي ظهور
جز نشانه هايي كه صراحتاً در احاديث به حتمي بودن آنها اشاره شده است، بقيه
نشانه هاي ظهور همگي از امور موقوفه به شمار مي روند چنانكه بزرگاني نظير شيخ مفيد
و شيخ صدوق و شيخ طوسي بدان تصريح كرده اند.
بدين معني كه به جز نشانه هاي حتمي ظهور بقيه آنها بنا بر مشيت و اراده الهي
ممكن است دچار تغيير و تبديل، تقدم و يا تأخر شوند. به عبارت ديگر، آنها از جمله
امور لوح محو و اثبات به حساب مي آيند و ممكن است با تغيير و تبديل شرايط آنها و
عوض شدن علل رخ دادن آنها به گونه اي ديگر پديد آيند و يا اصلاً رخ ندهند كه البته
بسياري از رويدادهاي كه در احاديث ما به آنها اشاره شده است تاكنون اتفاق افتاده
اند و دچار بدأ در اصل تحقق خويش نشده اند.
مثلاً اگر در حديث به نزول بلايي (مشروط) اشاره شده باشد به واسطه توسل و
استغفار مؤمنان و مسلمانان ممكن است در نزول آن تأخير رخ دهد و يا اصلاً چنين بلايي
به جهت عمت عمل صالح ايشان نازل نشود و يا اين كه برخي اعمال صالح و يا ناصلاح ظهور
حضرت را دچار تعجيل يا تأخير كنند.
شايد بتوان علت بيان چنني اخباري را اين دانست كه اگر مسئله به اين شكل تبيين
نمي شد، مؤمنان هم از احتمال حدوث آن حادثه باخبر نمي شدند و بدان مبتلا مي گشتند
اما پس از صدور حديث از ناحيه معصوم و آگاه شدن مومنان و مسلمانان بدان، با دعا و
توسل و استغفار از پديد آمدن چنان حادثه ناگواري ممانعت به عمل آورند و يا سبب حدوث
اتفاقي خوشايند شوند. البته فراموش نكنيم كه عكس اين مطلب هم كاملاً صادق است؛ به
اين معني كه شخص معصوم با اعلام نزول بلا و علت آن، حجت را بر مردم تمام مي كند كه
شما با وجود آن كه مي توانستيد، آن بلا را از خويش دفع نكرديد يا فلان خير را به
سوي خويش جلب ننموديد و از همين روست كه روايت شده است:
ما عبدالله عزوجل بمثل البداء[308].
خداوند متعال، چيزي مثل بدأ عبادت نشده است.
دوم، علايم ظهور و امور حتمي
پنج مورد از نشانه ها در بسياري از روايات كه از حد تواتر گذشته است از جمله
علايم حتمي ظهور برشمرده شده اند:
سمعت أبا عبدالله يقول: قبل قيام القائم خمس علامات محتومات: اليماني،
والسفياني، والصيحة، و قتل النفس الزكيه، والخسف بالبيداء[309].
سيد خراساني، يماني، نداي آسماني – مبني بر حقانيت حضرت مهدي – و شهادت نفس زكيه
و فرو رفتن سپاهيان سفياني در بيداء (بيابان بين مدينه و مكه).
اين نشانه هاي پنجگانه را احاديث از علايم حتمي شمرده اند و هيچ گونه احتمال
بدأيي در مورد تحقق آنها نداده اند وگرنه خلاف حتمي بودن آنها مي شد و اين نشانه ها
شديداً با مسأله ظهور ارتباط داشته و همگي مقارن ظهور – همان گونه در بخش هاي پيشين
ديديم – رخ خواهند داد ان شاء الله. كه بزرگواراني چون مرحوم آيت الله خويي در پاسخ
به نويسنده كتاب السفياني و علامات الظهور[310]
و علامه سيد جعفر مرتضي عاملي – حفظه الله تعالي – در كتاب خويش[311]
و شيخ طوسي – رحمة الله عليه – در الغيبة خويش نسبت به اين موضوع تصريح و اذعان
كرده اند كهك
هر چند بنابر تغيير مصلحت ها با تغيير شروط اخباري كه به حوادث آينده مي
پردازند، ممكن است دچار تغيير و تبديل شوند؛ جز آن كه روايت تصريح كرده باشد كه
وقوع آن جريان حتمي است كه [با توجه به اعتماد ما به معصومين] ما هم يقين به حدوث
آنها در آينده پيدا مي كنيم و قاطعانه مي گوييم در آينده چنين خواهد شد[312].
اشكال اساسي كه به اين نظر گرفته مي شود؛ متكي به حديثي است كه مرحوم نعماني در
كتاب خويش آورده است كه: محمد بن همام از محمد بن احمد بن عبدالله خالنجي از
ابوهشام داوود بن قاسم جعفري نقل كرده اند كه گفته است نزد امام جواد بوديم و صحبت
از حتمي بودن آمدن سفياني شد. از آن حضرت پرسيدم: آيا در مورد امور حتمي هم بدأ رخ
مي دهد؟ فرمودند: آري. گفتم: مي ترسم در مورد خود حضرت مهدي بدأ رخ دهد. حضرت
فرمودند:
إن القائم من الميعاد والله لا يخلف الميعاد[313].
[ظهور] حضرت مهدي وعده الهي است و خداوند خلف وعده نمي كند.
علامه مجلسي رحمة الله عليه هم در بحارالانوار پس از ذكر اين حديث ذيل آن اين
توضيح را اضافه كرده اند كه:
شايد محتوم معاني مختلفي داشته باشد كه با توجه به اختلاف در تعاريف ممكن است در
مورد برخي از آنها بدأ رخ بدهد مضاف بر اين كه شايد منظور از بدأ در مورد خصوصيات
ان حادثه محتوم و حتمي باشد و نه اصل تحقق آن كه مثلاً پيش از زوال حكومت بني عباس،
سفياني جنبشهاي خويش را آغاز كند.[314]
اين فرضيه چندان قابل قبول نيست؛ چرا كه در صورت پذيرفتن آن، چه فرقي بين حتمي و
غير حتمي خواهد بود؟ مضاف بر اين كه روايت مورد بحث ما از حيث سند، ضعيف است.[315]
در ضمن نمي توان از آن همه حديث و روايتي كه به شدت بر حتمي بودن اين پنج نشانه و
امتناع احتمال رخ دادن بدأ در آها تأكيد مي كنند، چشم پوشي كرد و به احاديث انگشت
شماري از اين دست، تمسك نمود؛ چرا كه ممكن است در شرايط خاصي – به فرض قوت و اعتبار
سندي آنها – معصوم مجبور شده باشند از روي تقيه، چنين سخني بگويند.
عبدالملك بن اعين به امام باقر در مورد حضرت مهدي عرض مي كند: مي ترسم كه زود
بيايند و سفياني نباشد. حضرت فرمودند:
لا والله، إنه لمن المحتوم الذي لا بدّ منه[316].
والله نه. [سفياني] از حتمياني است كه حتماً خواهد آمد.
إن من الأمور أموراً موقوفة و أموراً محتومة، و إن السفياني من المحتوم الذي لا
بدّ منه[317].
امور يا موقوفه اند يا حتميه كه سفياني از دسته حتمياني است كه حتماً خواهد بود.
و يا امام صادق فرممودند:
من المحتوم الذي لا بدّ أن يكون من قبل قيام القائم: خروج السفياني و خسف
بالبيداء و قتل النفس الزكيه و المنادي من السماء[318].
از حتمياني كه پيش از قيام حضرت مهدي خواهند بود[اينهاست]: شورش سفياني، فرو
رفتن در بيداء، شهادن نفس زكيه و منادي كه از آسمان ندا در دهد.
حمران بن اعين از امام باقر راجع به آيه: ثم قضي اجلاً و اجل مسمّي عنده[319]
مي پرسد. حضرت مي فرمايند:
إنها أجلان: أجل محتوم، و أجل موقوف، قال له حمران: ما المحتوم؟ قال: الذي
لايكون غيره، قال: و ما الموقوف؟ قال: هو الذي لله فيه المشيئة، قال حمران: إني
لأرجو أن يكون أجل السفياني من الموقوف، فقال أبو جعفر لا و الله إنه من المحتوم[320].
دو اجل وجود دارد: محتوم و موقوف.
- محتوم چيست؟
- جز آن نخواهد شد.
- و موقوف؟
- مشيت الهي در رابطه آن جاري مي شود.
- اميدوارم كه سفياني به جزء موقوفه ها باشد.
- والله كه نه و از محتومات است.
سوم، بدأ و قيام حضرت مهدي
ظهور حضرت حجت از اموري است كه در اسلام به شدت بر آنها تأكيد شده و در حتميت آن
ذره اي شك و شبهه وجود ندارد. پيش از اين گفتيم كه در آياتي نظير آن 55 سوره نور
خداوند متعال به مؤمنان وعده داده است كه فرمانروايان زمين گردند و بر آن سيطره
يابند كه چنين واقعه اي در تمام طول تاريخ تاكنون اتفاق نيفتاده است و از آنجا كحه
انّ الله لايخلف الميعاد[321]
و خداوند در وعده خويش تخلف نمي كند، در آينده اي دور يا نزديك حتماً چنين اتفاقي
خواهد افتاد؛ ان شاء الله.
علاوه بر اين كه در موارد بسياري رسول مكرم خداوند، و معصوومين، شديداً تأكيد
نموده اند كه:
سمعت الحسين بن علي بن أبي طالب قال: لو لم يبقي من الدنيا إلا يوم واحد لطول
الله ذلك اليوم، حتي يخرج رجل من ولدي، فيملأهم عدلاً و قسطاً كما ملئت جوراً و
ظلماً، كذلك سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله يقول[322].
از امام حسين، شنيدم كه فرمودند: از پيامبر اكرم، شنيدم كه فرمودند: حتي اگر از
عمر هستي بيش از يك روز باقي نمانده باشد، خداوند آن قدر اين روز را طولاني مي كند
كه حضرت مهدي ظهور كرده و جهان را مملو از قسط و عدل گردانند.
چهارم، تعيين زمان ظهور حضرت مهدي
بسياري از روايات ما از توقيت – مشخص كردن زمان ظهور – يا تعيين محدوده زماني
براي ظهور حضرت به شدت نهي كرده اند و شيعيان را امر كرده اند كه هر كه را چنين كرد
تكذيب كنند و دروغگو بشمارند؛ چرا كه اين مطلب در زمره اسرار الهي است و هر كس آن
را نمي داند؛ امام صادق به محمد بن مسلم فرمودند:
يا محمد من أخبرك عنا توقيتاً فلا تهابه أن تكذبه، فإنا لا نوقت لأحد وقتاً[323].
محمد! اگر كسي، وقتي از جانب ما [براي ظهور حضرت مهدي] نقل كرد، از اين كه او را
تكذيب كني، نترس! چرا كه ما براي احدي تعيين وقت نمي كنيم.
وقتي فضيل از امام باقر مي پرسد كه آيا اين مسئله وقتي مشخص دارد؟ حضرت سه مرتبه
مي فرمايند:
كذب الوقاتون، كذب الوقاتون، كذب الوقاتون[324].
آنها كه وقت تعيين مي كنند دروغ مي گويند.
يكي از صحابه امام ششم كه به ايشان عرضه مي دارد: اين مسئله اي كه چشم انتظارش
هستيم، كي خواهد آمد؟ حضرت مي فرمايند:
يا مهزم كذب الوقاتون، و هلك المستعجلون، و نجا المسلمون، و إلينا يصيرون[325].
اي مهزم! آنها كه وقت تعيين كنند دروغ مي گويند. آنها كه عجله كنند، هلاك مي
شوند و آنها كه تسليم [ امر خداوند] باشند، نجات مي يابند و به سوي ما باز مي
گردند.
آنگونه كه از احاديث بر مي آيد، ظهور حضرت حجت از جمله اموري است كه خداوند
متعال آن را از مردم پنهان نموده است و هر زمان كه خداوند تبارك و تعالي اراده كنند
و شرايط و علل فراهم و مناسب باشد، زمين را از بركات وجودي آن امام همام بهره مند
خواهند نمود.
البته همان طور كه طي مطالب اين مجموعه نوشتار ديديم، نهي از تعيين وقت شامل
علايم حتمي ظهور نمي شود؛ چرا كه خود معصومين، در اين موارد به فاصله زماني ميان
حدوث آن نشانه حتمي و ظهور حضرت اشاره كرده اند كه مثلاً از ابتداي شورش سفياني تا
قيام حضرت بيش از نه ماه طول نخواهد كشيد يا مثلاً پانزده روز پس از شهادت نفس زكيه
حضرت در مكه ظهور مي كنند. وليكن ديگر نشانه هاي حداكثر به اين اشاره مي كنند كه
ظهور آن وجود مقدس نزديك شده است و نه بيش از اين. چنانكه ديديم برخي از نشانه هاي
ظهور قرنهاست كه اتفاق افتاده اند و گذشته اند و همچنان ظهور رخ نداده است. كه
البته به جهت ايجاد اميد در دل شيعيان مبني بر نزديك شدن ظهور معصوم از آن به عنوان
نشانه قيام حضرت صاحب ياد كرده اند.[326].
ضمناً اگر بنا بود زمان ظهور مشخص مي شد و همگان مي دانستن كه ايشان بناست چه
زماني قايم جهاني خويش را آغاز كنند؛ ستمگران و ظالمان تمام عدّه و عدّه خويش را
براي آن روز مهيا و آماده مي كردند – كه به خيال خام و واهي خود – آن نور الهي را
خاموش كنند و نگذارند عدالت را در جهان گسترش دهند و مؤمنان و مستضعفاني هم كه
قرنها با حدوث اين حادثه عظيم و بزرگ فاصله داشتند مبتلا به يأس و كسالت و خمودي مي
شدند، حال آن كه قرنهاست، بسياري در انتظار آن يار غايب از نظر، ديده ها را خوبنار
كرده و هر صبح و شام دست دعا به تعجيل در فرج ايشان برداشته اند و اميد دارند كه در
زمره ياران و ياوران ايشان باشند مشخص نبودن زمان ظهور، خواب از چشمهاي ستمگران
ربوده و هر صبح و شام از اين هراسناكند كه شايد آن عزيز مقتدر امروز ظهور كند و
پايه هاي حكومت شيطاني شان را درهم شكند.
به اميد آن روز را ببينيم و از ياوران حضرتش باشيم. ان شاء الله.
اللهم عجّل فرجه و سهّل مخرجه واجعلنا من انصاره والذّابّين عنه والمسارعين اليه
في قضاء حوائجه و الممتثلين لاوامره والسابقين الي ارادته و المستهشدين بين يديه.
«آمين»
پايان