4. احاديث
بلعيدن و در خود فرو بردن صحرا در صحيح مسلم
مسلم به اسناد خود از عبيدالله بن قبطية چنين نقل مى كند:
حارث بن اءبى ربيعه و عبدالله بن صفوان به همراه من بر ام سلمه، ام المومنين وارد
شديم و آن دو از او درباره سپاهى پرسيدند كه بلعيده شده و پنهان مى گردد! (آن زمان
ايام ((ابن زبير)) بود) ام سلمه پاسخ
داد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: ((پناهنده
اى به خانه خدا پناه مى برد، سپاهى را به دنبال وى گسيل مى دارند، هنگامى كه آن
سپاه به سرزمينى بيابانى برسد، در آن فرو رفته و بلعيده خواهد گشت.))(450)
عده اى از نا آگاهان چنين پنداشته اند كه اين حديث را طرفداران ابن زبير در آغاز
رويارويى عبدالله بن زبير با امويان - كه منتهى به قتل ابن زبير شد - جعل كرده اند؛
اما حقيقت غير از اين است. زيرا اين حديث از طرق مختلفى از ابن عباس، ابن مسعود،
حذيفة، ابو هريرة در كنار عمروبن شعيب، ام سلمة، صفية، عائشة، حفصة و نفيرة همسر
قعقاع و ساير بزرگان صحابه روايت شده است و حاكم برخى از آن ها را مطابق شروط مورد
نظر شيخين، ((صحيح)) شمرده است.(451)
خلاصه سخن اين كه: ((بلعيدن و در خود نهان ساختن صحرا))،
بنابر مفاد جميع احاديث وارد شده در اين خصوص، در مورد سپاهى است كه درصدد پيكار با
امام مهدى (عليه السلام) است.
خلاصه سخن اين كه: ((بلعيدن و در خود نهان ساختن صحرا))،
بنابر مفاد جميع احاديث وارد شده در اين خصوص، در مورد سپاهى است كه در صدد پيكار
با امام مهدى (عليه السلام) است.
در غاية الماءمول آمده است:
ما نشنيده ايم كه سپاهى تا كنون در دل زمين نهان شده باشد و اگر تا اين زمان رخ
داده بود، حتما مانند قصه اصحاب فيل مشهور و منتشر مى شد.(452)
بر اين اساس، قاعدتا مى بايست دير يا زود اين بلعيده شدن و پنهان گشتن در مورد
دشمنان حضرت مهدى (عليه السلام) رخ دهد و آن هنگام، اهل باطل سخت زيان خواهند كرد.
(6)
ب - تضعيف احاديث المهدى توسط ابن
خلدون
منكران عقيده ظهور مهدى به تضعيف هايى كه توسط ابن خلدون متوجه احاديث
المهدى شده است، تمسك كرده اند و متاءسفانه به پاسخ هاى علماى درايه به اشكالات
ابن خلدون توجه نكرده اند و كلام خود ابن خلدون - هنگام نقد و بررسى احاديث المهدى
و تضعيف برخى از آن ها - آن جا كه به صحت برخى از آن احاديث تصريح مى ورزد را به
فراموشى سپرده اند.
استاد الاءزهر سعد محمد حسن، شاگرد استاد احمد امين، درباره اين احاديث مى گويد:
علماى حديث و نقادان و حديث پژوهان به تفصيل به نقد و بررسى اين مجموعه از احاديث
پرداخته اند و علامه ابن خلدون به شدت آن ها را رد كرده است.(453)
و همين برداشت را نزد استاد و احمد امين نيز مى يابيم
(454) مطلب نزد ابو زهرة،(455)
محمد فريد وجدى
(456) و ديگرانى مثل جبهان
(457) و سائح ليبى كه مى گويد:
ابن خلدون اين احاديث را نقادانه پى گيرى كرده و تك تك آنها را ضعيف شمرده است.(458)
نيز از همين قرار است.
حقيقت تضعيف هاى ابن خلدون
شكى نيست كه ابن خلدون برخى از احاديث المهدى را صحيح مى داند، چنانكه برخى
ديگر را ضعيف مى شمارد و اين مطلب بر پايه اجتهاد و استنباط ما استوار نيست، بلكه
وى در كتابش تاريخ ابن خلدون بدين مهم تصريح كرده كه در ادامه، متن عبارات او را
نقل خواهيم كرد.
به نظر مى رسد استاد احمد امين تصريح ابن خلدون به صحت برخى از اين احاديث را
ملاحظه نكرده و تنها تضعيفات وى را ديده و فقط از آن ها ياد كرده است و بقيه اشخاصى
كه نام برديم، با اتكا به سخن احمد امين و در قالب عبارت پردازى هاى جديد و بدون
مراجعه به تاريخ ابن خلدون همان مطالب را تكرار كرده اند و همان اشتباه را مرتكب
شده اند.
نكته ديگر اين كه: چنانكه فرض كنيم ابن خلدون هيچ يك از احاديث المهدى را صحيح و
معتبر نمى داند، آيا تصريح علماى درايه به صحت و تواتر اين احاديث كافى نيست؟ به
ويژه آن كه تخصص ابن خلدون تاريخ و جامعه شناسى (7) است، نه علم حديث؛ افزون بر اين
مگر شمار احاديثى كه ابن خلدون ضعيف شمرده است، چقدر است كه عمل وى چنين بزرگ نمايى
مى شود؟ او تنها نوزده حديث از مجموعه بيست و سه حديث از اين باب را تضعيف كرده و
اين، تمامى رواياتى است كه وى بررسى و نقد كرده است و صرفا از هفت نفر نام برده كه
احاديث المهدى را روايت كرده اند؛ يعنى ترمذى، ابو داود، بزار، ابن ماجة، حاكم،
طبرانى و ابويعلى موصلى.(459)
بدين ترتيب سخنان 48 تن از علماى راوى ((احاديث المهدى))
را از مدار محاسبه خارج كرده است كه نخستين شان ابن سعد صاحب الطبقات (م 230 هجرى)
و آخرين شان المهدى بدانان استناد داده مى شود، فقط از 14 نفر ياد مى كند(460)
و 39 تن ديگر را فرو مى گذارد كه در فصل اول كتاب اسامى آنان را نقل كرديم.
همچنين شمار بسيار اندكى از احاديث اين چهارده نفر را حكايت كرده است، به صورتى كه
تنها روايات نقل شده از ابو سعيد خدرى در اين خصوص (كه او هم از جمله اين چهارده تن
است) از جميع رواياتى كه ابن خلدون نقل كرده، بيشتر است و همان مقدارى كه از
اءحاديث ابو سعيد خدرى را ذكر كرده، تنها از معدود طرقى است كه به ابو سعيد ختم مى
شده و او اطلاع داشته است و بسيارى ديگر از طرق منتهى به ابو سعيد را به جهت عدم
آگاهى از آن ها، نقل نكرده است. مراجعه به طرقى كه ما در اين كتاب ذكر كرديم و
مقايسه آن با مقدارى كه در تاريخ ابن خلدون - فصل پنجاه و دوم از جلد اول - آمده،
صحت اين سخنان را به وضوح اثبات مى كند.
بر اين اساس، ابن خلدون به انتقادهاى تند و رديه هاى كوتاه و بلندى دست يازيده است.
در اين زمينه سخن ابوالفيض در ابراز الوهم المكنون شنيدنى است:
امروزه در ميان اهل علم افرادى يافت مى شوند كه اين تواتر - تواتر احاديث المهدى -
بر ايشان مخفى مانده است. از اين رو جهل ايشان، آنان را از راه مستقيم دور مى سازد
و انكار ظهور مهدى، آنان را از پيمودن راه حق و صواب منع مى كند. بدين جهت اينان به
ضعف احاديث المهدى يقين مى كنند، در حالى كه علل ضعف روايت را نمى شناسند و معناى
((حديث ضعيف)) را نمى فهمند و هنوز
تصور صحيحى از مبادى علم شريف حديث در اذهانشان نقش نبسته است و انبانشان از احاديث
المهدى - (كه به واسطه متواتر بودن از دفاع و تعريف و تبيين بى نيازند) - تهى است و
صرفا مدرك و دليلشان، استدلالهاى سست و دلايل دروغين ابن خلدون در تضعيف برخى از آن
احاديث و تجريحات و عيب جويى هاى خود بافته و وارونه نماى اوست كه نسبت به راويان
موثق و مورد اعتماد آن احاديث، ابراز داشته است.
در حالى كه ابن خلدون در حوزه وسيع حديث پژوهى هيچ موقعيت و نصيبى ندارد و از اين
سرچشمه جوشان، جرعه اى ننوشيده است. پس چگونه مى توان در اين ميدان به وى اعتماد
كرد و در ارتباط با تحقيق و نقد و بررسى مسايل آن به او مراجعه كرد؟! حق اين است كه
بايد از در خانه به منزل داخل شد و انصاف اين است كه در هر فنى بايد به خبرگان و
كار آزموده گان فن مراجعه كرد.
بر اين اساس، در مورد بحث ما هيچ تصحيح يا تضعيفى درباره احاديث پذيرفته نمى شود،
مگر از خريطان و حفّاظ و ناقدان حديث.(461)
آنگاه قول به صحت احاديث پيش گفته را از عده از حفاظ و حديث نقل كرده است. همچنين
شيخ أحمد شاكر مى گويد:
ابن خلدون از آنچه بدان علم نداشته، پيروى كرده است (اشاره به آيه 36 سوره مباركه
اسراء) و در فصلى كه بدين منظور در مقدمه كتابش گشوده ، به تناقض گويى عجيبى گرفتار
شده و دچار اشتباهات فاحشى گشته است. ابن خلدون سخنان محدثان را به خوبى نفهميده و
چنانچه به مقصود ايشان آگاهى مى يافت، هرگز كلمه اى از آنچه را ادعا كرده، بر زبان
جارى نمى ساخت.(462)
شيخ عباد نيز مى نويسد:
ابن خلدون مورخ است و از رجال حديث نيست. بنابراين درباره تصحيح و تضعيف احاديث نمى
توان به نظر وى اعتماد كرد، بلكه تكيه گاه داورى بايد سخن امثال بيهقى، عقيلى،
خطابى، ذهبى، ابن تيمية و ابن قيم و ديگر بزرگان حديث و خبرگان درايه باشند، حديث
شناسى كه همگى اكثر احاديث المهدى را صحيح مى دانند.(463)
به هر ترتيب، استدلال متمسكين به تضعيفت ابن خلدون استدلالى محكوم به شكست است،
علاوه بر اين كه ابن خلدون به صحيح بودن چهار روايت از مجموع رواياتى كه نقل كرده،
نيز تصريح ورزيده است كه جهت اطلاع بيشتر به نقل آن ها مى پردازيم:(464)
1. حديثى كه حاكم از طريق عون اعرابى از ابو صديق ناجى از ابو سعيد خدرى نقل كرده
است. ابن خلدون در مقابل اين حديث سكوت اختيار كرد و هيچ ايرادى بدان وارد نساخته
است. چون همگى راويانش نزد اهل سنت مورد اعتماد و وثوق اند و ابن خلدون هر چند به
صحت آن تصريح نكرده، ليكن خود سكوت وى در قبال آن، نشانگر بى اشكال و صحيح دانستن
آن است.
2. روايتى كه حاكم از طريق سليمان بن عبيد از ابو صديق ناجى از ابو سعيد خدرى نقل
كرده است، و ابن خلدون درباره آن مى گويد:
اسناد آن صحيح است.
3. حديثى كه حاكم از اميرالمومنين على بن ابى طالب (عليه السلام) روايت مى كند و بر
طبق شروط مورد نظر شيخين آن را صحيح شمرده است و ابن خلدون نيز مى نويسد:
چنانكه ذكر شده اين حديث صحيح السند است.
4. خبرى كه ابو داود سجستانى در سنن خود از صالح بن خليل از ام سلمه نقل كرده است و
ابن خلدون درباره آن چنين مى نويسد:
داراى رجال صحيحى است كه غيرموثق و مجهول در ميان آنان به چشم نمى خورد.
تضعيف هاى ابن خلدون به زبان ارقام
زبان اعداد و ارقام جايى براى مجادله و مناقشه باقى نمى گذارد و اكنون ما
تضعيف هاى ابن خلدون را در قالب اين زبان ريخته و بازگو مى كنيم تا ارزش علمى كار
وى را بر اساس همه احتمالات قابل تصور بسنجيم. اين كار پس از گردآورى احاديث المهدى
از يك هزار جلد كتاب و تبويب و سازماندهى آنها در پنج جلد كتاب عظيم معجم اءحاديث
المهدى انجام مى پذيرد كه بدين شكل تنظيم شده است:
1. جلدهاى اول و دوم مشتمل بر 560 حديث از احاديث منقول فريقين از رسول خدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) است.
2. جلدهاى سوم و چهارم حاوى 876 حديث از احاديث اهل البيت (عليهم السلام) است كه
اهل سنت در نقل بسيارى از آن ها با شيعه مشتركند.
3. جلد پنجم نيز مشتمل بر 505 حديث ناظر به آيات قرآن كريم است و شامل همه احاديثى
است كه مفسران شيعه و سنى ذيل آيات قرآن كريم نقل كرده و با استناد به آنها، آيات
را درباره امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) تفسير كرده اند.
بر اين اساس، احاديث غير تفسيرى 1436 روايت است كه به همراه احاديث تفسيرى در مجموع
1941 روايت را تشكيل مى دهند و اگر آن ها را با همه طرقى كه وارد شده اند در نظر
آريم، به حدود چهار هزار طريق منتهى مى شود. حال كه اين حقيقت مهم را دانستيم، بايد
گفت:
1. جميع احاديثى كه ابن خلدون بررسى كرده، تنها 23 روايت است.
2. سندهاى اين احاديث صرفا بيست و هشت سند را تشكيل مى دهند.
3. بر پايه اعتراف خود ابن خلدون، چهار حديث از اين مجموع صحيح است.
4. نوزده حديث از اين مجموعه، ضعيف اند.
بر اين اساس، احاديثى را كه ابن خلدون بررسى نكرده، 1918 روايت است كه 537 مورد از
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و 876 مورد از اهل البيت (عليهم السلام) نقل
شده و 505 حديث نيز آيات قرآن كريم را درباره امام مهدى (عليه السلام ) تفسير كرده
اند.
پس، عدد بيست و سه در مقايسه با همه ((احاديث المهدى))،
در واقع، نسبت هاى رياضى ذيل را تشكيل مى دهد:
الف - 107/4 درصد از مجموع احاديث منقول از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم).
ب - 601/1 درصد از مجموع احاديث منقول از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و
اهل البيت (عليهم السلام).
ج - 184/1 درصد از مجموع ساير روايات.
با اين احتساب، چنانچه ابن خلدون همه احاديث المهدى را مورد بررسى قرار مى داد،
قاعدتا نتايج ذيل به دست مى آمد:
الف - 98 حديث صحيح از مجموع احاديث منقول از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم).
ب - 250 حديث صحيح از مجموع احاديث منقول از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)
و اهل البيت (عليهم السلام).
ج - 338 حديث صحيح از مجموع ساير احاديث روايت شده.
روشن است كه عدد اول به تنهايى براى حكم كردن به ((تواتر))
احاديث المهدى كافى است و درباره احاديث مردود و غير صحيح نزد ابن خلدون ، بايد
گفت: در مقايسه آن ها با مجموع احاديثى كه وى بررسى نكرده است، روايات مردود داراى
نسبت هاى رياضى زير خواهند بود:
الف - 392/3 درصد از مجموع روايات منقول از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم).
ب - 320/1 درصد از مجموع روايات منقول از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و
اهل البيت (عليهم السلام).
ج - 978 درصد از مجموع ساير روايات.
بدين ترتيب، چگونه مى توان ادعا كرد كه ابن خلدون جميع احاديث المهدى را ضعيف شمرده
است؟ افزون بر آن چه پيش از اين در مورد وى ذكر كرديم كه او نيز صحت برخى از احاديث
را پذيرفته و بدان اعتراف كرده است، هر چند احاديثى كه بدن ها پرداخته، عدد كوچكى
از مجموعه بزرگى از ((احاديث المهدى))
را تشكيل مى دهد.
ج - تطبيق عنوان مهدى (عليه السلام)
بر عيسى بن مريم عليهما السلام (8)
برخى از مستشرقان و ساير منكران ظهور امام مهدى (عليه السلام)، به حديث محمد
بن خالد جندى متوسل شده اند كه امام مهدى را به عيسى بن مريم منحصر ساخته است و
علماى اسلام بدون استثنا، اين حديث را به شدت رد كرده و آن را يك شوخى تلقى كرده
اند؛ اما براى اين كه هيچ گونه شكى در جعلى و دروغين بودن آن براى كسى باقى نماند،
به بحث كوتاهى در اين زمينه مى پردازيم:
حديث مزبور را ابن ماجة از يونس بن عبدالاعلى از شافعى از محمد بن خالد جندى از
اءبان بن صالح از حسن بصرى از اءنس بن مالك از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) چنين نقل كرده است:
كارها سخت تر خواهد شد و دنيا بيشتر پشت خواهد كرد و مردم حريص تر خواهند گشت و روز
قيامت جز براى بدكاران برپا نخواهد شد و مهدى كسى جز عيسى بن مريم نيست.(465)
ردّ كردن اين حديث و ابطال آن، دشوار نيست. زيرا مخالفت با جميع روايات صحيح و
متواتر پيش گفته، براى اثبات بطلان آن كافى است و چنانچه استدلال به هر روايتى (به
هر صورتى كه به دست ما رسيده) درست بود، تاءسيس علم ((رجال))
و فن ((دارية الحديث)) لغو و بيهوده
مى نمود، ولى قطعا علماى اسلام بى جهت به اين دو علم شريف نپرداخته اند، در حالى كه
لازمه پذيرش همه احاديث منقول و لغو بودن علم الرجال و الدرايه، صحيح شمردن احاديث
مجعول، ثقه دانستن دروغ گويان و مشهور خواندن ناشناخته گان و سادات محسوب كردن
نواصب است و با اين فرض (به هم آميختن محدث ثقه با راوى بى اعتبار و ناقل مورد
اشكال و خلط كردن سره با ناسره) هيچ حديث متواترى باقى نخواهد ماند.
آيا هيچ مسلمان عاقلى به نيرنگ باز كذابى از زمره راويان دروغ پرداز به نام محمد بن
خالد جندى اعتماد مى كند؟ همان كسى كه حديث مشهور ((جند))
را از قول رسول خدا براى منطقه ((جند))
كه در فاصله دو روز از ((صنعاء)) قرار
دارد، جعل كرده است:
كجاوه ها به سوى چهار مسجد حركت مى كنند: مسجدالحرام، مسجد من، مسجد الاءقصى و مسجد
الجند.(466)
از اين حديث روشن مى شود كه اين فرد كذّاب چگونه در صدد جلب توجهات و علاقه هاى
قلبى به زيارت منطقه نظامى ((الجند))
بوده است.
پس از آن كه با ذكر قصد زيارت نمودن مسلمانان نسبت به سه مسجد مقدس معروف جهان
اسلام، براى كارگر شدن نيرنگ خود، مقدمه چينى كرده است .
شگفت آور است كه حافظ ابن ماجة چگونه دست كارى و زياد كردن فقره ((و
مهدى كسى جز عيسى بن مريم نيست)) را در انتهاى اين حديث در
نيافته است، در حالى كه همين حديث از طرق صحيح نقل شده كه اين زياده در آن ها به
چشم نمى خورد. حاكم و طبرانى از ابو امامة با همين الفاظ وارد در سنن ابن ماجة، ولى
بدون قسمت اخير، آن را حكايت كرده اند و حاكم مى افزايد:
اين حديث صحيح السند است، ليكن شيخين آن را روايت نكرده اند.(467)
آرى! حاكم اين حديث را به همراه زيادت آن نقل كرده، ليكن تصريح مى كند كه اين حديث
را فقط از روى شگفتى و تعجب، در مستدرك خود آورده و نه به جهت احتجاج بر شيخين
بخارى و مسلم.(468)
و ابن قيم نيز جمله: ((و مهدى كسى جز عيسى بن مريم نيست))
را نقل كرده و ضمن بيان سخنان علماى اهل سنت درباره اين حديث، نقل اين حديث را
منحصر به محمد بن خالد جندى دانسته است.
همچنين او از آبرى (م 363 هجرى) نقل مى كند كه محمد بن خالد، نزد علماى منقول و علم
الحديث، غير معروف و ناشناخته است و سخن بيهقى را اين گونه نقل مى كند:
اين روايت منحصر به محمد بن خالد است و حاكم ابو عبدالله وى را مجهول خوانده و گفته
است: در طريق وى و ترتيب اسنادش نيز اختلاف هايى به چشم مى خورد. مثلا روايت او از
طريق اءبان بن ابو عياش از حسن و به شكل مرسل از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) حكايت شده است. پس اين حديث به روايت محمد بن خالد باز مى گردد كه وى
((مجهول)) است و از اءبان بن عياش نقل
كرده كه وى ((متروك)) است و او از حسن
و وى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) حكايت كرده كه ((منقطع))
است و اين در حالى است كه ((احاديث المهدى))
از لحاظ سندى به مراتب صحيح تر از اين روايت اند.(469)
ابن حجر نيز به ايرادهاى ابو عمرو و ابوالفتح اءزدى بر محمد بن خالد اشاره كرده
است.(470)
و ذهبى مى گويد:
او منكر الحديث است و ابو عبدالله حاكم مى گويد: وى مجهول است و من معتقدم كه حديث
((مهدى كسى جز عيسى بن مريم نيست))
خبر منكرى است كه ابن ماجة آن را حكايت نموده است.(471)
همچنين قرطبى مى نويسد:
گفته او كه ((مهدى كسى جز عيسى نيست))
با تمامى احاديث اين باب معارض است.
آنگاه ضمن نقل سخنان اشخاصى كه بر محمد بن خالد خدشه وارد كرده و حديث او را رد
كرده اند، مى نويسد:
احاديث صادر از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و تصريحات آن حضرت به قيام
مهدى خاندانش كه از فرزندان فاطمه است، ثابت شده و صحيح تر از اين روايت است. پس
بايد بر اساس آنها قضاوت كرد (و نه اين يك روايت.)(472)
ابن حجر آورده است:
نسائى به منكر بودن اين حديث تصريح ورزيده و حفاظ ديگر نيز به صحيح تر بودن سند
احاديث پيش از اين روايت - كه به روشنى مهدى را از فرزندان فاطمه معرفى مى كنند -
يقين دارند.(473)
همچنان كه ابو نعيم اين حديث را به ((غرابت))
متصف ساخته و گفته است: ((اين حديث را فقط بر طبق روايت
شافعى نوشته ايم.))(474)
ابن تيمية مى نويسد:
حديثى كه در آن عبارت ((مهدى كسى جز عيسى بن مريم نيست))
به چشم مى خورد، توسط ابن ماجة نقل شده كه حديث ضعيفى به شمار مى رود. ابن ماجة
حديث را از يونس و او از شافعى و او از شيخى ناشناخته از اهالى يمن حكايت كرده است
كه سندش از هيچ حجيت و اعتبارى برخوردار نيست و اين فرد در اسناد ابن ماجة نقشى
ندارد، بلكه محور اصلى، يونس بن عبدالاعلى است كه اين حديث را از شافعى نقل كرده
است و در كتاب ((خلعيات)) و غير آن
چنين آمده است: ((يونس از شافعى براى ما روايت كرد))
و تعبير نشده كه ((شافعى براى ما روايت كرد.))
سپس مى افزايد: ((از روايت محمد بن خالد جندى))
و اين عمل نوعى پنهان كارى و بزك كردن مطلب است كه بيانگر غير قابل اعتماد دانستن
محمد بن خالد است. برخى نيز ادعا كرده اند كه شافعى چنين حديثى را روايت نكرده است.(475)
به جهت انبوه اشكالاتى كه بر محمد بن خالد جندى وارد شده است، برخى از اصحاب امام
شافعى، وى را از روايت اين حديث تبرئه كرده و شاگرد وى يونس را به دروغ پردازى و
نسبت ناروا دادن به استادش متهم ساخته و ادعا كرده اند كه امام شافعى در خواب به
ايشان گفته است:
يونس بن عبدالاعلى بر من دروغ بسته است، اين حديث را من روايت نكرده ام.(476)
و ابوالفيض غمارى حديث ((مهدى كسى جز عيسى بن مريم نيست))
را به هشت دليل تكذيب كرده كه همگى متين و سنجيده اند.(477)
د - ياوه هاى مدعيان پيشين مهدويت
منكران ظهور امام مهدى در آخر الزمان براى اثبات سخن خود، به ادعاهاى دروغين
و ياوه سرايى هاى مدعيان پيشين ((مهدويت))
(مانند ادعاى مهدويت محمد بن عبدالله بن حسن از سوى ((حسنيون))
و ادعاى مهدويت مهدى عباسى از سوى ((عباسيون))
و ادعاى مهدويت ابن تومرت يا مهدى سودانى يا محمد بن حنفيه رحمة الله عليه) استناد
كرده اند.
اين استدلال به شكل جدى مبتنى بر هم سنگ قرار دادن ايده ظهور امام مهدى در آخر
الزمان با آن سلسله دعاوى دروغين و باطل است و شكى نيست كه چنين مقايسه اى صرفا يك
موازنه فريب كارانه و ناعادلانه ميان حق و باطل و به هم آميختن آن دو است. زيرا:
1. هيچ يك از نشانه هاى ظهور امام مهدى (عليه السلام) در زمان حيات افراد مدعى
مهدويت، رخ نداده است در حالى كه به برخى از اين نشانه هاى ظهور در احاديث صحيحين
اشاره شد.
2. همگى اين افراد از دنيا رفته اند و هيچ يك از مسلمانان به زنده بودن ايشان معتقد
نيست.
3. هيچ يك از ايشان در ((آخر الزمان))
به سر نبرده اند، در حالى كه فرا رسيدن آخر الزمان شرط ظهور امام مهدى (عليه
السلام) است، همچنين هيچ يك از ايشان را نمى شناسيم كه پس از لبريز شدن زمين از ظلم
و ستم، آن را از عدل و داد آكنده باشد.
4. نكته مهم تر اين كه: اگر استدلال پيش گفته صحيح باشد، بايد نبود عدالت را
پذيرفت؛ زيرا بسيارى از سركشان و جباران تاريخ از فرعون مصر تا فرعونيان عصر حاضر،
ادعاى عدالت پرورى و دادگسترى داشته اند و خود را عادل مى خوانده اند و همچنين بايد
عالمان را جاهل قلمداد كرد، چه آن كه بسيارى از جاهلان مدعى دانش و فرزانگى بوده
اند و نيز بايد در نظر ما شجاعان، بزدل و سخاوت پيشه گان، بخيل و بردباران جهان
ديده، سبك مغز و شتاب زده باشند. چون هيچ خصلت پسنديده و فضيلتى را نمى توان يافت،
مگر اين كه عده اى به دروغ، مدعى برخوردارى از آن شده اند.
با تامل در قضيه ((مهدويت)) در مى
يابيم كه آن از مهم ترين مسايلى است كه سياست بازان و طماعان بسيارى را به
ماليخوليا مبتلا ساخته است. بر اين پايه خيلى طبيعى است كه مورد ادعاى عده اى واقع
شود كه خود را مهدى موعود بخوانند يا پيروان ايشان براى نيل به مطامع خود، به ترويج
آنان بپردازند.
همان گونه كه انسان خردمند با ديدن ادعاى حق به جانب بودن افراد نيرنگ باز و دشمن
حق، به انكار وجود حق نمى پردازد، همچنين سزاوار نيست كه به صرف مواجهه با عده اى
شياد و دعاوى دروغين ((مهدويت)) اصل
ايده ظهور مهدى موعود (عليه السلام) در آخرالزمان را كه پيامبر اكرم - عزيزترين و
گرامى ترين مخلوق خداوند سبحان - بدان تصريح كرده اند، انكار كند. افزون بر آن كه
علماى اسلام به صحيح بودن بسيارى از احاديث المهدى - كه طرق بسيار متعدد آن به حد
تواتر بالغ مى گردد - تصريح ورزيده اند، چنانكه بسيارى از ايشان، متواتر بودن آن را
جزو مسلمات شمرده اند. (9)