تصريح امام
عسكرى (عليه السلام) به ولادت فرزندش مهدى (عليه السلام)
در روايت صحيحه اى از محمد بن يحيى العطار از احمد بن اسحاق از ابو هاشم
جعفرى چنين نقل شده است:
به ابو محمد (امام عسكرى عليه السلام) عرض كردم: هيبت شخصيت شما مرا از سؤال كردن
باز مى دارد، آيا اجازه مى فرماييد كه از شما سؤالى كنم؟ فرمود: ((بپرس.))
عرض كردم: آقاى من! آيا شما فرزندى داريد؟ فرمود: ((آرى.))
عرض كردم: اگر براى شما حادثه اى رخ داد، در كجا سراغ او روم؟ فرمود:
((در مدينه.))(307)
در صحيحه ديگرى از على بن محمد از محمد بن على بن بلال اين گونه نقل شده است:
از طرف ابو محمد (امام عسكرى عليه السلام) دو سال قبل از شهادت حضرتش به من پيغامى
رسيد كه از جانشين بعد از خود مرا مطلع ساخت و بار ديگر سه روز پيش از شهادتش پيغام
ديگرى به من رسيد كه در آن مرا از جانشين خويش آگاه ساخت.(308)
و مقصود از على بن محمد، اديب فاضل و ثقه، جناب ابن بندار است و ابن بلال هم در
وثاقت و بزرگى مشهورتر از آتش بر فراز بلندى است، چنان كه امثال جناب ابوالقاسم
حسين بن روح به وى مراجعه مى كردند و متخصصين علم رجال همگى اين مطلب را پذيرفته
اند.
شهادت دادن قابله به ولادت امام مهدى
(عليه السلام)
قابله بزرگوار و شريف آن حضرت، علويه حكيمة خاتون (10) دخت امام جواد (عليه
السلام)، خواهر امام هادى (عليه السلام) و عمه امام عسكرى (عليه السلام) بود كه در
هنگام ولادت به جناب نرجس خاتون مادر ارجمند امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه
الشريف) رسيدگى كرد.(309)
وى پس از تولد يافتن حضرت به ولادت ايشان تصريح كرده است.(310)
البته عده اى از زنان در كار قابلگى به وى كمك كردند كه از جمله مى توان از ماريه و
نسيم خادمه
(311) امام عسكرى (عليه السلام) و نيز كنيز ابوعلى خيزرانى كه او را
به امام عسكرى (عليه السلام) هديه كرد - آن چنان كه راوى ثقه محمد بن يحيى بدان
تصريح كرده است
(312) - نام برد.
معلوم است كه در جامعه مسلمانان، كسى به جز زنان قابله، بر جريان ولادتها اطلاع نمى
يابد و هر كس اين مطلب را انكار كند، در مورد جريان ولادت خودش چه خواهد گفت؟!
بارى! پس از ولادت با سعادت امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف)، حضرت امام حسن
عسكرى (عليه السلام) بر طبق سنت شريف نبوى براى فرزند خود عقيقه كرد(313)
همان گونه كه هر فرد ملتزم به سيره رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) چنين مى
كند.
ياران ائمه (عليهم السلام) و ديگرانى
كه به ديدار امام مهدى شهادت داده اند
عده اى از اصحاب امام عسكرى (عليه السلام) و پدر بزرگوارشان امام هادى (عليه
السلام) در زمان حيات امام عسكرى (عليه السلام)، به زيارت امام مهدى (عليه السلام)
نايل شده و به اذن ايشان بدين مطلب شهادت داده اند، همچنان كه گروه ديگرى به ملاقات
با امام پس از حيات امام عسكرى (عليه السلام) نيز شهادت داده اند كه در دوران غيبت
صغرى - يعنى سال هاى 260 هجرى تا 329 هجرى - اتفاق افتاده است.
از آنجا كه تعداد اين شاهدان بسيار است، ما در اينجا به ذكر نام كسانى بسنده مى
كنيم كه پيشگامان مشايخ شيعه از ايشان نام برده اند؛ بزرگانى مانند مرحوم كلينى (م
339 ه) - كه تقريبا تمامى مدت غيبت صغرى را درك كرده است - و مرحوم شيخ صدوق (م 381
ه) - كه بيست سال از مقطع غيبت صغرى را درك كرده است - و جناب شيخ مفيد (م 413 ه) و
شيخ طوسى (م 460 ه). بر اين پايه به جاست كه به نقل مقدار اندكى از اخبار روايت شده
توسط ايشان بپردازيم كه در باب ((نام اشخاصى كه امام مهدى
(عليه السلام) را ديده اند)) گرد آورى شده است و سپس اسامى
ملاقات كنندگان با امام را به همراه تعيين محل رواياتشان، در كتب چهار تن از مشايخ
جليل القدر بيان كنيم:
1. مرحوم كلينى به اسناد صحيح از محمد بن عبدالله و محمد بن يحيى از عبدالله بن
جعفر حميرى چنين نقل مى كند:
من و شيخ ابو عمرو (مقصود عثمان بن سعيد عمرى نايب خاص اول حضرت است) نزد احمد بن
اسحاق بوديم، وى به من اشاره كرد كه از شيخ ابو عمرو درباره جانشين امام عسكرى سؤال
كنم. من به او گفتم: اى ابو عمرو! مى خواهم درباره مطالبى از تو سؤال كنم كه در اين
مورد مردّد نيستم - تا آن كه پس از ذكر مدح و تاييد و توثيق امام هادى (عليه
السلام) و امام عسكرى (عليه السلام) نسبت به شيخ ابو عمرو عثمان بن سعيد از زبان
حميرى در مقابل خود شيخ ابو عمرو عثمان بن سعيد، و به سجده رفتن و گريستن وى (به
جهت لطف و عنايت ائمه به او) - گفت: سؤالت را بپرس. به وى گفتم: آيا تو جانشين امام
عسكرى (عليه السلام) را ديده اى؟ گفت: آرى! به خدا قسم كه ديده ام، گردن او چنين
بود و با دست خود اشاره كرد. (طبق توضيح علامه مجلسى مقصود اين است كه عمرى به
مقدار مشخصى ميان انگشت ابهام و انگشت سبابه را گشود تا اندازه حجم گردن مبارك حضرت
را مشخص ساخته باشد)
به او گفتم: يك نكته باقى مانده است، اسم آن حضرت چيست؟ گفت: بر شما حرام است كه از
نام او سؤال كنيد و بدان كه من اين سخن را از نزد خود نمى گويم. زيرا بر من روا
نيست كه چيزى را حلال يا حرام كنم، بلكه اين، كلام خود امام (عليه السلام) است. چون
مطلب در نزد سلطان (معتمد عباسى) اين گونه وانمود شده كه امام عسكرى (عليه السلام)
وفات كرده و فرزندى از خود به جاى نگذاشته و ميراثش تقسيم شده و شخصى كه حقى نداشته
(يعنى جعفر كذاب) آن را به يغما برده و استفاده كرده و اهل و خاندانش، آواره و
سرگردانند و كسى جراءت ندارد با آن ها آشنا شود يا چيزى به آن ها برساند، اگر كسى
از حضرت اسم ببرد، حكومت به تعقيب امام پرداخته و پيدايشان خواهد كرد، از خدا
بترسيد و از اين كار خوددارى كنيد.(314)
همچنين مرحوم كلينى با اسناد صحيح از على بن محمد - كه فرزند ابن بندار موثق است -
از مهران قلانسى كه معتبر و معتمد است، چنين نقل مى كند:
به عمرى گفتم: حضرت عسكرى (عليه السلام) از دنيا رفت؟ او گفت: آرى! وى رحلت كرده
است، اما در ميان شما جانشينى قرار داده كه گردن مباركش بدين اندازه است و با دست
خود بدان اشاره كرد.(315)
3. شيخ صدوق با اسناد صحيح از بزرگان مشايخ؛ يعنى از محمد بن حسن از عبداله بن جعفر
حميرى اين گونه نقل مى كند:
به محمد بن عثمان عمرى گفتم: من از تو خواهشى مانند خواهش ابراهيم دارم، هنگامى كه
از خداى خود جلّ جلاله مسئلت كرد: ((... پروردگارا به من
بنماى كه چگونه مردگان را زنده مى كنى، فرمود: مگر ايمان ندارى؟ گفت: چرا، ولى براى
آن كه دلم آرام گيرد...))(316)
پس تو نيز مرا آگاه ساز؛ آيا صاحب الاءمر (عليه السلام) را ديده اى؟ پاسخ داد: آرى،
حضرتش چنين گردنى دارد و با دست به گردن خود اشاره كرد.(317)
4. شيخ صدوق از ابوجعفر محمد بن على اءسود چنين نقل مى كند:
على بن حسين بن موسى بن بابويه (قدس سره) پس از مرگ محمد بن عثمان عمرى (قدس سره)
از من خواست از جناب ابوالقاسم روحى (يعنى حسين بن روح نايب خاص دوم امام) خواهش
كنم كه وى از مولاى ما حضرت صاحب الزمان (عليه السلام) درخواست دعا كند تا حضرات از
خدا بخواهد فرزند پسرى به او عطا فرمايد. ابو جعفر اءسود گفت: من از شيخ ابوالقاسم
خواستم و او خبر اين درخواست ابن بابويه را به امام رساند، سه روز بعد به من اطلاع
داد كه حضرت در حق ابن بابويه دعا كرده و به زودى پسر مباركى متولد خواهد گشت كه
خداوند به وسيله او ديگران را منتفع خواهد ساخت و پس از وى نيز اولاد ديگرى به وى
خواهد داد... (در ادامه خود شيخ صدوق از زبان خويش چنين مى گويد): مصنف اين كتاب -
كه خدا از او راضى باد - گويد: هنگامى كه ابو جعفر محمد بن على اءسود رضى الله عنه
مرا مى ديد كه به مجلس شيخ خود، محمد بن حسن بن احمد بن وليد رضى الله عنه رفت و
آمد مى كنم و به كتب علم و حفظ كردن آن ها علاقمندم، كرارا به من مى گفت: از تو كه
به دعاى امام زمان (عليه السلام) متولد گشتى، عجيب نيست كه چنين عاشق علم باشى.(318)
5. شيخ الطائفه طوسى (قدس سره) از بزرگان و شيوخ شيعه؛ يعنى از محمد بن محمد بن
نعمان و حسين بن عبيدالله از ابو عبدالله محمد بن احمد صفوانى چنين نقل مى كند: شيخ
ابوالقاسم (حسين بن روح) رضى الله عنه به ابوالحسن على بن محمد سيمرى (نايب خاص
چهارم امام) وصيت كرد (يعنى وى را جانشين خويش قرار داد) و جناب سمرى نيز تمام
كارهايى را كه از آغاز غيبت تا زمان حيات جناب ابوالقاسم حسين بن روح توسط نواب
خاصه جريان داشت بر عهده گرفت و انجام داد، هنگامى كه زمان مرگش فرا رسيد، شيعيان
در نزد او گرد آمدند و از وكيل و ناى بعدى سراغ گرفتند، اما او در اين باب چيزى
بيان نكرد و گفت كه به او در اين باره دستورى نرسيده كه شخص خاصى را جانشين خود
سازد.(319)
روشن است كه مقام و منزلت سمرى همان مقام و منزلت ابوالقاسم حسين بن روحى - يعنى
وكالت از امام - بود، كه طبعا چنين جايگاهى، ديدار و ملاقات با امام را عنداللزوم
اقتضا مى كند و از اين جاست كه وصايا و ارشادات و اوامر و سخنان امام كه نواب خاصه
ابراز مى داشتند، همگى به حد تواتر رسيده اند.(320)
روايات پر شمار ديگرى وارد شده كه صريحا ملاقات هر يك از نواب چهارگانه را در زمان
خود با امام (عليه السلام) تاكيد مى كند كه بسيارى از آن ها در حضور جمعى از شيعيان
اتفاق افتاده است كه ما در قالب بيان اسامى ملاقات كنندگان با صاحب الاءمر (عليه
السلام)، به آنان اشاره خواهيم كرد.
ايشان عبارتند از: ابراهيم بن ادريس ابو احمد،(321)
ابراهيم بن عبدة نيشابورى،(322)
ابراهيم بن محمد تبريزى،(323)
ابراهيم بن مهزيار ابو اسحاق اهوازى،(324)
احمد بن اسحاق بن سعد اءشعرى
(325) (يك بار هم به همراه سعد بن عبدالله بن اءبى خلف اءشعرى - از
مشايخ پدر صدوق و كلينى -(326)
به محضر حضرت صاحب الاءمر شرفياب شده است) و احمد بن حسين بن عبدالملك ابوجعفر
اءزُدى (يا اءودى )(327)
و احمد بن عبدالله هاشمى (از فرزندان عباس به همراه 39 تن ديگر)(328)
و احمد بن هلال ابو جعفر عبرتائى (كه غالى و ملعون گشته و با او عده اى همراه
بودند، از جمله: على بن بلال، محمد بن معاوية بن حكيم، حسن بن اءيوب بن نوح و عثمان
بن سعيد عمرى (رض) تا چهل مرد)(329)
و احمد بن محمد بن مطهر ابو على
(330) (از اصحاب امام هادى و امام عسكرى عليهما السلام) و اسماعيل
بن على نوبختى اءبوسهل،(331)
ابو عبدالله بن صالح،(332)
ابو محمد حسن بن وجناء نصيبى،(333)
ابو هارون
(334) (از مشايخ محمد بن حسن كرخى) و جعفر كذاب
(335) (عموى امام مهدى (عليه السلام) كه حضرت را دوبار زيارت كرده
است) حكيمة خاتون دختر امام جواد (عليه السلام)،(336)
الزهرى
(337) (يا الزهرانى كه جناب عمرى نيز به همراه وى بوده است) و رشيق
صاحب المادراى،(338)
ابوالقاسم الروحى،(339)
عبدالله سورى،(340)
عمرو اهوازى،(341)
على بن ابراهيم بن مهزيار اهوازى،(342)
على بن محمد شمشاطى
(343) (فرستاده جعفربن ابراهيم يمانى)، غانم ابو سعيد هندى،(344)
كامل بن ابراهيم مدنى،(345)
ابو عمرو عثمان بن سعيد عمرى،(346)
محمد بن احمد انصارى ابو نعيم زيدى
(347) (به همراه وى ابوعلى محمودى، علان كلينى، ابو هيثم دينارى،
ابو جعفر اءحول همدانى كه بر سى تن بالغ مى شدند و در ميانشان سيد محمد بن قاسم
علوى عقيقى
(348) بود)، سيد موسوى محمد بن اسماعيل بن امام كاظم (عليه السلام)(349)
(كه سالخورده ترين سادات در زمان خويش بود)، محمد بن جعفر ابو عباس حميرى
(350) (در راءس هياءتى از شيعيان شهر قم) و محمد بن حسن بن عبيدالله
تميمى زيدى معروف به اءبو سورة،(351)
محمد بن صالح بن على بن محمد بن قنبر بزرگ غلام امام رضا (عليه السلام)(352)
و محمد بن عثمان عمرى رضى الله عنه
(353) (كه با اجازه امام حسن عسكرى (عليه السلام)، به همراه چهل تن
به حضور امام شرفياب شد كه از جمله ايشان مى توان به معاوية بن حكيم، محمد بن ايوب
بن نوح،(354)
يعقوب بن منقوش،(355)
يعقوب بن يوسف ضراب غسانى
(356) و يوسف بن احمد جعفرى
(357) اشاره كرد.)
شهادت وكلاى امام مهدى (عليه السلام)
و مطلعين از معجزات ايشان به ملاقات با آن حضرت
شيخ صدوق اسامى افرادى را ذكر كرده است كه به معجزات امام آگاه بوده و ايشان
را زيارت كرده اند؛ از نواب حضرت يا از ساير شيعيان. جالب اين كه ايشان از نقاط و
شهرهاى متفاوتى هستند كه صدوق نام بلاد ايشان را نيز متذكر شده و با اندك تاءملى مى
توان دريافت كه اينان از جهت تعداد به حد تواتر رسيده اند؛ خصوصا با توجه به تفاوت
چشم گير مناطق جغرافيايى سرزمين هاى آنان، هم دستى و توافق بر دروغ پراكنى و جعل
خبرشان محال است. و اينك نام هاى برخى از ايشان:
الف - وكلاء
1. از بغداد؛ عمرى و فرزندش، حاجز، بلالى و عطار.
2. از كوفه؛ عاصمى.
3. از اهواز؛ محمد بن ابراهيم بن مهزيار.
4. از قم؛ احمد بن اسحاق.
5. از همدان؛ محمد بن صالح.
6. از رى؛ بسامى، اسدى، يعنى محمد بن ابو عبدالله كوفى.
7. از آذربايجان؛ قاسم بن علاء.
8. از نيشابور: محمد بن شاذان.
ب - غير وكلاء
1. از بغداد؛ ابوالقاسم بن اءبو حليس، ابو عبدالله كندى، ابو عبدالله جنيدى،
هارون قزاز، نيلى، ابو القاسم بن دبيس، ابو عبدالله بن فروخ، مسرور طباخ غلام
ابوالحسن (عليه السلام)، احمد و محمد دو فرزند حسن و اسحاق كاتب از بنى نوبخت و...
2. از همدان؛ محمد بن كشمرد، جعفر بن حمدان و محمد بن هارون بن عمران.
3. از دينور؛ حسن بن هارون، احمد بن اءخيه و ابوالحسن.
4. از اصفهان؛ ابن باشاذالة.
5. از صيمره؛ زيدان.
6. از قم؛ حسن بن نضر، محمد بن محمد، على بن محمد بن اسحاق و پدر وى و حسن ين
يعقوب.
7. از رى؛ قاسم بن موسى و پسرش، ابو محمد بن هارون، على بن محمد، محمد بن محمد
كلينى و ابو جعفر رفاء.
8. از قزوين؛ مرداس و على بن احمد.
9. از نيشابور؛ محمد بن شعيب بن صالح.
10. از يمن؛ فضل بن يزيد، حسن بن فضل بن يزيد، جعفرى، اين اءعجمى و على بن محمد
شمشاطى.
11. از مصر؛ ابو رجاء و غير او.
12. از نصيبين؛ ابو محمد حسن بن وجناء نصيبى، هم چنان كه اسامى افرادى را كه از
مناطق ((شهرزور))، ((فارس))،
((قابس)) و ((مرو))
بوده اند و به شرف زيارت حضرت نائل گشته اند، نيز ذكر كرده است.(358)
شهادت خدمه و كنيزان و غلامان به رؤ
يت امام مهدى (عليه السلام)
افرادى كه در بيت امام عسكرى (عليه السلام) مشغول خدمت بودند، به همراه برخى
كنيزكان، از جمله كسانى بودند كه امام مهدى (عليه السلام) را ملاقات كردند، مانند
خدمتكار منزل طريف خادم
(359) و خادمه ابراهيم بن عبدة نيشابورى كه همراه آقاى خود، به
زيارت چهره مبارك امام نايل گشت
(360) و ابو الاءديان خادم
(361) و ابو غانم خادم كه مى گويد:
خداوند به ابو محمد عسكرى (عليه السلام) پسرى عطا فرمود كه نامش را محمد گذارد و سه
روز پس از ولادتش طفل را به اصحاب و ياران خود نشان داد و فرمود: ((اين
ولى امر شما پس از من است، او خليفه من بر شماست او همان كسى است كه گردن ها در
انتظار او كشيده خواهد شد و هنگامى كه زمين از ظلم و ستم پر گردد، او قيام كرده و
آن را از عدل و داد پر خواهد ساخت.))(362)
و نيز بدين امر فردى به نام عقيد خادم
(363) و پير زنى خادمه
(364) و كنيز ابوعلى خيزرانى كه به امام عسكرى اش اهدا كرد،(365)
شهادت داده اند و از جمله كنيزانى كه حضرت را ملاقات كردند، نسيم
(366) و مارية
(367) مى باشند.
همچنان كه مسرور آشپز، غلام امام عسكرى
(368) (عليه السلام) نيز به ديدار امام اعتراف كرده است و همه ايشان
مانند ابو غانم خادم شهادت داده اند.
شكل برخورد حكومت، دليلى بر ولادت
امام مهدى (عليه السلام)
امام عسكرى (عليه السلام) در ربيع الاخر سال 232 هجرى ولادت يافت و آن حضرت
با سه تن از خلفاى عباسى - يعنى معتز (م 255 ه) و مهتدى (م 256 ه) و معتمد (م 279
ه) معاصر بودند. در اين ميان معتمد عباسى كينه شديدى از أهل البيت به دل داشت و از
مطالعه كتب مشهور تاريخى مانند تاريخ طبرى و بررسى حواديث و رخ دادهاى سال هاى 257
تا 260 هجرى - يعنى ساليان آغازين حكومت وى - مى توان به اوج بغض و دشمنى وى نسبت
به ائمه معصومين (عليهم السلام) پى برد.
گفتنى است كه خداوند منتقم جبار در همين دنيا او را به عقوبت سختى مبتلا ساخت و از
سلطنتش چيزى باقى نماند و محتاج سيصد دينار شد و از كسب آن عاجز شد و در پايان، مرگ
فجيعى سراغش آمد، چه آن كه سربازان ترك از وى سخت بر آشفتند و بر او غضب كردند و به
اتفاق همه مورخان، او را در سرب گداخته و مذاب انداختند.
از جمله اقدامات ددمنشانه معتمد اين بود كه بلافاصله پس از وفات امام حسن عسكرى
(عليه السلام)، عمال خود را به منزل آن حضرت فرستاد و دستور داد كه دقيقا همه جا
تفتيش شود تا امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) را به چنگ آورند و تمامى خدمه
و كارگران بيت امام و نيز خانواده ايشان را زندانى كردند، در اين ميان جعفر كذاب هم
به طمع دستيابى به جايگاه برادرش امام عسكرى (عليه السلام) در نزد شيعه به عمال
حكومت كمك مى كرد؛ به گونه اى كه بر پايه نقل شيخ مفيد بلا و مصيبتى نبود كه بر
بازماندگان امام عسكرى (عليه السلام) وارد نگشت .(369)
اين همه در حالى است كه امام مهدى (عليه السلام) تنها پنج سال داشت، اما معتمد كه
مى دانست اين كودك همان دوازدهمين فرد اهل البيت (عليهم السلام) است و همو تخت
طاغوتيان را واژگون خواهد كرد و زمين را پس از غرقه شدن در ظلم و تباهى از عدل و
داد پر خواهد ساخت، به كمى سن و سال اين كودك توجه نمى كرد. در حقيقت، معتمد نسبت
به مهدى امت همان قصدى را داشت كه فرعون نسبت به موساى كليم هنگام به دنيا آمدنش
داشت؛ آنگاه كه مادرش از ترس وى را به رود نيل سپرد، بارى تحمل برخى مصايب آسان تر
از برخى ديگر است.
رسالت جهانى امام مهدى (عليه السلام) را تنها معتمد نفهميده بود، بلكه پيش از او
معتز و مهدى عباسى نيز از آن اطلاع داشتند و به همين سبب بود كه امام حسن عسكرى
(عليه السلام) بر عدم انتشار خبر ولادت فرزند عزيزش اصرار و تاكيد داشت و فقط
شيعيان پاكباز و خالص با رعايت تدابير و مراقبت هاى لازم از اين مسئله آگاه شدند.
امام عسكرى (عليه السلام) چندين بار اصحاب بسيار نزديك را از وجود مهدى موعود مطلع
ساخت و متذكر شد كه اين مهم را كاملا مخفى نگاه دارند. زيرا طاغوت ها و فرعون هاى
زمان مى دانستند كه او دوازدهمين ستاره آسمان امامت است كه حديث متواتر جابربن سمرة
بر وى انطباق دارد، وگرنه چه خطرى مى توانست از ناحيه اين مولود خردسال كه بيش از
پنج سال از عمرش نمى گذشت، كيان حكومت معتمد را به خطر بياندازد؟ اگر او همان موعود
منتظرى كه در احاديث متواتر نقش تاريخ ساز او، با تمامى وضوح بيان شده و موضع
ستيزنده و سازش ناپذيرش در مقابل ستمكاران به روشنى ياد شده نبود، پس چرا حكومت وقت
بر پايه شهادت و ادعاى جعفر كذاب، برادر امام عسكرى - مبنى بر اين كه امام براى خود
جانشينى قرار نداده - عمل نكرد؟ آيا براى حكومت ممكن نبود كه ميراث امام حسن عسكرى
(عليه السلام) را بدون آن همه اعمال زشت و وحشيانه و احمقانه كه بر ترس از فرزند
امام دلالت دارد، به جعفر كذاب بدهد؟
گاهى چنين ابراز مى شود كه توجه جدى دستگاه خلافت به مسئله عدالت و رعايت حقوق
مردم، عامل و انگيزه تفتيش خانه و جست و جوى امام مهدى (عليه السلام) بود. چون
ايشان مى خواستند به ناحق ارث پدر، تنها به دست جعفر كذاب نرسد و مهدى موعود محمد
بن الحسن (عليه السلام) محروم نماند
پاسخ اين است كه با فرض قبول اين مدعى، باز هم دستگاه خلافت حق نداشت جهت به انجام
رسانيدن اين مقصود، چنين رفتار گستاخانه اى از خود بروز دهد، بلكه شايسته بود كه
امر بررسى ادعايه جعفر كذاب را به يكى از قضات محول مى كرد؛ به ويژه اين كه دعواى
او پيرامون ارث و وراثت بود كه روزانه چندين مورد از امثال آن اتفاق مى افتد و روند
قضايى طبيعى خودش را طى مى كرد كه در آن صورت قاضى مى توانست شهود - يعنى مادر امام
عسكرى و زنان و خدمه ايشان - را به دادگاه احضار و شهادت ايشان را ثبت كند، تا در
پرتو بررسى و تحقيق مبتنى بر آن ها، سرانجام حكم صادر نمايد.
مداخله شتابگرانه دولت و در راءس دستگاه حكومتى، خود خليفه، و پيش از دفن بدن
مطهر امام عسكرى (عليه السلام) همگى خروج از بحث قضايى و هدف حقوقى است، بلكه
نشانگر هدف سياسى حكومت از اين اقدام بود و بيانگر اطلاع يافتن ايشان از ولادت امام
مهدى (عليه السلام) است و تمامى اقدامات آنان در جهت تعقيب و جست و جوى امام و دست
يافتن به ايشان و از ميان برداشتن حضرتش صورت گرفت، نه به جهت تسليم ميراث امام
عسكرى، به دست وارث اصليش. از اين رو، يكى از دلايل غيبت حضرت، در آينه احاديث
پدران بزرگوارش، خوف بر جان شريفش شمرده شده است .