انتظار
فصلنامه ى تخصصى مطالعات ويژه امام مهدى (عج )

بنياد فرهنگى حضرت مهدى موعود(عج )

- ۱۲ -


فصل اول
نويسنده در اين فصل ، نقش احاديث ائمه ى معصوم عليهم السّلام را در غيبت امام دوازدهم (عج ) بررسى مى كند. او ابتدا، واژه ى مهدى را ريشه يابى مى كند كه گروه هايى مثل كيسانيه ، زيديه ، ناووسيه و ... چگونه از اين واژه بهره مى برند. سپس به غيبت قائم مهدى (عج ) در قرآن مى پردازد و بيان مى دارد كه تفاسير شيعه ، به بسيارى از آيات به عنوان مظهرى از نقش قائم و غيبت او مى نگرند.
وى در ادامه ، احاديثى را كه مربوط به امام دوازدهم (عج ) و غيبت آن حضرت مى باشد، بررسى مى كند و معتقد است رقابت سياسى موجود در ميان مسلمين ، افرادى را تشجيع مى كرد تا از اين اميد بزرگ ، سوء استفاده كنند و احاديث نبوى را به نفع خود در تلاش ‍ خويش براى كسب قدرت ، منحرف سازند.
نويسنده ، احاديث اهل سنت را درباره ى جانشينان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه دوازده نفرند، مى آورد و يادآورى مى كند كه در آن روايات ، سخنى از اين كه دوازدهمين آن ها در پرده ى غيبت به سر مى برد، نيست ، با آن كه او، قائم مهدى (عج ) است . بعد، احاديث زيديه و اماميه را بيان مى كند كه به وضوح نشان مى دهد، امام دوازدهم قائم است . نويسنده در ادامه به نقش سياسى قائم در جامعه مى پردازد و ايجاد زمينه سازى توسط امامان و علايم ظهور قائم را توضيح مى دهد.
فصل دوم
نويسنده در اين فصل ، نقش امامان عليهم السّلام در فعاليت هاى مخفى و زيرزمينى و تاءثير آن بر تكامل تدريجى غيبت از امام ششم عليه السّلام به بعد را بررسى مى كند كه چگونه با فشارهاى عباسيان سياست تقيه را در پيش گرفته بودند. علاوه بر آن شكاف هاى ايجاد شده در ميان اماميه را توضيح مى دهد.
مؤ لف ، موقعيت امام صادق عليه السّلام و نگرش امام عليه السّلام به نظام سياسى جديد را با شرايط بحرانى اى كه عباسيان به وجود آورده بودند، توضيح مى دهد و مى گويد كه همين مساءله امام عليه السّلام را واداشت تا ابزار جديدى براى ارتباط با اعضاى جامعه ى خود جست و جو كند. لذا امام ، نظام زيرزمينى ارتباطات (التنظيم السرّى ) را در جامعه به كار گرفت .
در دوره ى امام كاظم عليه السّلام ، اماميه به علت فشار عباسيان و قيام اسماعيليه ، ضعيف شده بودند. لذا امام عليه السّلام با در پيش ‍ گرفتن سياست تقيه ، هواداران خود را از هرگونه قيام مسلحانه ، منع مى كرد. با شهادت امام كاظم عليه السّلام ، شكاف ديگرى ميان اماميه ايجاد شد و بخش عظيمى واقفيه شدند؛ يعنى امام كاظم عليه السّلام را قائم مهدى دانستند. در اين جا، نويسنده چهار گروهى را كه در مرگ امام عليه السّلام اختلاف داشتند، توضيح مى دهد، كه سه گروه به رحلت امام عليه السّلام معتقد بودند و يك گروه منكر. علت اصلى انكارشان به خاطر اموال و پول هايى بود كه به عنوان سهم امام عليه السّلام در اختيار داشتند و مى خواستند به بهانه و عذرى آن ها را پس ندهند. سپس دوران امام رضا عليه السّلام را توضيح مى دهد كه سياست تقيه هم چنان ادامه دارد و امام عليه السّلام چون با ماءمون در حكومت نقش دارد، لذا در اين زمان ، از نهاد وكالت سخنى در ميان نيست . ولى گسترش سازمان امامت (وكالت ) را در زمان امام جواد عليه السّلام ، شاهد هستيم و امام عليه السّلام به هواداران خود اجازه ى نفوذ به دستگاه عباسيان را مى دهد. البته فعاليت هاى مخفى تنها به منظور هدايت امور مالى و مذهبى اماميه صورت مى گرفت ، نه تهديد حكومت ماءمون .
نويسنده در ادامه ، به ديدگاه عباسيان نسبت به فعاليت امام هادى عليه السّلام مى پردازد و شيوه ى خشن برخورد متوكل در قالب اقدامات ضد شيعى و تاءسيس ارتش نوين موسوم به (شاكريه ) را كه به ضد علوى معروف بودند، بررسى مى كند كه چگونه وكلاى امام را دستگير و شكنجه و به شهادت مى رساندند و حتى قبور ائمه عليهم السّلام را تخريب كردند. اقدامات متوكل لطمات جدى به ارتباطات شبكه ى وكالت وارد كرد، ولى مانع از فعاليت امام هادى عليه السّلام نشد. در زمان منتصر، اوضاع كمى بهتر شد، ولى قيام هاى متعدد باعث شد عباسيان ، قيام ها را با اماميه مرتبط بدانند و رهبران اماميه را به سامراء فرابخوانند.
بعد از شهادت امام هادى عليه السّلام ، ديدگاه محتاطانه ى حكومت نسبت به اماميه در طول امامت امام عسكرى عليه السّلام ادامه يافت و حضرت هم سياست تقيه را در پيش گرفت .
نويسنده در پايان فصل ، نتيجه مى گيرد كه امامان عليهم السّلام بعد از شهادت امام حسين عليه السّلام ، حالت تقيه نسبت به خلفاء را در پيش گرفتند و پيوسته آماده ى قيام بودند و اگر پيروان متعهدى داشتند، قيام مى كردند. لذا با توجه به اوضاع و شرايط سياسى ، سياست تقيه ، بهترين روش بود. از سويى تا زمان امام عصر (عج )، نهاد يا سازمان مخفى وكالت را تشكيل دادند.
فصل سوم
نويسنده در اين فصل ، ديدگاه هاى اماميه را درباره ى امام غايب و ولادت آن حضرت و انشعاباتى را كه بعد از شهادت امام عسكرى عليه السّلام ميان هواداران حضرت به وجود آمده است ، تحليل مى كند. بررسى تاريخى و اعتقادى حاكى از آن است كه در رحلت امام عسكرى عليه السّلام ، اماميه درگير مسايلى شدند كه مانند آن پس از رحلت امام هفتم عليه السّلام پيش آمد. اينان به واقفه ، محمديه ، جعفريه و قطعيه منشعب شدند.
نويسنده در ادامه به بررسى روايت صدوق قدّس سرّه پيرامون مادر حضرت اشاره دارد و شواهدى را بر عدم صحت اين روايت و علت تعدد نام مادر حضرت بيان مى دارد.
سپس نويسنده ، دلايل غيبت صغرى را بيان مى كند و نتيجه مى گيرد كه اين عوامل باعث شد فعاليت هاى سازمان امامت به طور مخفى انجام گيرد و حتى امام دوازدهم عليه السّلام را هم ناچار ساخت تا از پيروان خود، غيبت كند و از طريق سازمان مخفى امامت ، فعاليت هاى خود را ادامه دهد.
نويسنده در پايان اين فصل ، به طرح امام عسكرى عليه السّلام براى اختفاى جانشين خود، تغيير مكان آن حضرت ، ادامه ى فعاليت هاى سياسى و مذهبى از طريق نهاد وكالت ، تلاش عباسيان براى دستگيرى فرزند امام عسكرى عليه السّلام اشاره دارد.
فصل چهارم
نويسنده در اين فصل ، به بازتاب فعاليت هاى مخفى امام دوازدهم عليه السّلام در اقدامات سفيران آن حضرت با بررسى اجمالى وكالت قبل از امام دوازدهم عليه السّلام از زمان امام صادق عليه السّلام پرداخته و وظايف اصلى وكلا را برمى شمارد. سپس به دوره ى اوليه زندگى عثمان بن سعيد پرداخته كه از سن يازده سالگى در خدمت امام جواد عليه السّلام و بعد از آن در خدمت امام هادى عليه السّلام بوده است . در اين دوره ، عثمان بن سعيد، عهده دار امور داخلى سازمان و تنظيم روابط بين مركز سازمان و ديگر شعب بود. وى در دوران امام يازدهم عليه السّلام هم چنان در سمت خود ابقا شد.
نويسنده در ادامه ، به مخالفين سفير اول پرداخته و به وكالت عثمان بن سعيد در زمان امام دوازدهم (عج ) و مهاجرت او به بغداد و زندگى اش به صورت تقيه اشاره دارد. اين تقيه تا آن جا بود كه او حتى در مجادلات سياسى نيز وارد نمى شد و در شغل روغن فروشى ، زندگى را مى گذارند. سازمان وكالت در دوران سفير اول ، پنج ناحيه را پوشش مى داد كه عبارتند از:
1 - عراق كه مركز سفارت بود.
2 - مصر، حجاز، يمن كه به نظر مى رسد مركز اصلى سازمان در اين ناحيه ، مدينه باشد.
3 - آذربايجان و اران .
4 - قم و دينور.
5 - رى و خراسان .
مؤ لف در انتهاى اين فصل مى افزايد كه سال وفات سفير اول معلوم نيست و قبر وى در قسمت غربى بغداد در مسجد (درب ) قرار دارد.
فصل پنجم
در اين فصل ، به فعاليت هاى مخفى دومين سفير امام (عج )؛ محمد بن عثمان بن سعيد عمرى پرداخته مى شود. آن گاه انگيزه هاى افرادى را كه منكر وكالت وى شدند، بررسى مى كند؛ افرادى هم چون ابن هلال ، بلالى و محمد بن نضير. سپس به فعاليت هاى وى درباره ى وكلاى دروغين و فشار عباسيان مى پردازد.
وكيل دوم ، بسيار زيرك و دقيق بود، تا آن جا كه هيچ ردپايى از كارهاى خود باقى نمى گذاشت و همواره جان خود و امام را از خطر، محفوظ نگاه مى داشت .
نويسنده در ادامه ، تاءثير فعاليت هاى انقلابى ساير گروه هاى شيعه بر نگرش عباسيان را نسبت به امام (عج ) بررسى مى كند و عواملى را كه باعث تيره شدن روابط عباسيان با اماميه مى شود، برمى شمارد، مثل : قيام زنگيان يا كشف فعاليت هاى زيرزمينى گروه هاى اسماعيليه ى اصلى و قرامطه . چون عباسيان بين فِرَق شيعه ، تفاوت قايل نبودند.
مؤ لف در پايان فصل ، به وفات ابوجعفر اشاره دارد كه وى زمان مرگ خود را پيش گويى كرد و سنگ قبر خود را آماده ساخته بود. قبر وى در جاده اى كه به كوفه ختم مى شود، در سمت غربى بغداد مى باشد.
فصل ششم
اين فصل به سومين سفير؛ يعنى ابوالقاسم حسين بن روح بن ابى بحر نوبختى ، اختصاص دارد. در ابتدا به معرفى نوبختى و فعاليت هاى او در دوران سفير دوم مى پردازد. بعد نحوه ى انتصاب او را بيان مى كند كه سفير دوم در بستر مرگ ، در حالى كه همگى بر بالين او گرد آمده بودند، ابن روح نوبختى را با بيان اين مطلب كه امام دوازدهم (عج ) دستور فرموده اند، منصوب كرد. سپس نويسنده به فعاليت ها و اقدامات ابن روح پرداخته و اين كه وى به صورت تقيه و با هشيارى كامل ، وظايف محوله را به نحو احسن پى گيرى مى كرده است .
نويسنده در ادامه اشاره دارد به تقابل نوبختى با شلمغانى كه ابتدا دستيار و قائم مقام نوبختى بود و بعدها به خاطر عقايد الحادى و انحرافى شلمغانى ، از هم جدا شدند. از امام دوازدهم (عج ) درباره ى ارتداد و انحراف شلمغانى ، توقيعى توسط سفير سوم انتشار يافت .
پس از مرگ شلمغانى 323 ه‍/934 م ، اقتدار ابن روح نوبختى حتى ميان عباسيان هم بالا گرفت . ابن روح در سال 326 ه‍.ق رحلت يافت و در قريه ى (نوبختيه ) در غرب بغداد دفن گرديد.
فصل هفتم
مؤ لف در اين فصل ، به زندگى و فعاليت هاى ابوالحسن على بن محمد سمرى و حوادث ابتداى غيبت كبرى مى پردازد. به گفته ى وى ، چون دوران سفارت سفير چهارم كوتاه بود (329ه‍ - 326ه‍/941م - 937م )، تغييرات قابل ملاحظه اى در روابط او با وكلا نمى توانست پديد آيد. يك هفته قبل از فوت وى ، امام (عج ) در توقيعى به پايان ارتباط مستقيم بين سفيران با امام و آغاز غيبت كبرى اشاره دارند.
نويسنده در ادامه ، به نگرش فضلاى اماميه نسبت به غيبت كبرى مى پردازد. از اين دوران به دوران (حيرت و امتحان ) ياد مى شود. اين دوران با حملات گروه هاى مخالف همراه بود. اين حملات ، علماى اماميه را وادار ساخت كه بيشتر به مباحث كلامى روى آورند.
نويسنده در انتها، عواملى را كه باعث گسترش نقش علما و فقها پس ‍ از غيبت كبرى مى شود، توضيح مى دهد.
نتيجه گيرى
1 - اين كه ماهيت غيبت امام دوازدهم (عج ) در تاريخ شيعه از قدمت بسيار برخوردار است و با مساءله ى امامت ، ارتباط نزديك دارد و ائمه عليهم السّلام فرصت نيافتند به جز چند سال از حكومت على عليه السّلام حكم برانند. لذا فعاليت هاى خود را در سه زمينه ى عمده ، محدود ساخته بودند:
الف ) نشر احاديث نبوى ميان مردم و آشنايى مردم با رهبران واقعى جامعه .
ب ) از زمان امام صادق عليه السّلام ،احاديث مربوط به قيام امام (عج ) و تشكيل حكومت جهانى نشر داده شد، اما احاديث ، تاريخ قيام را تعيين نمى كرد و اين ابهام باعث سوء استفاده هايى هم شد.
ج ) ائمه ى نخستين معتقد بودند كه اگر شرايط ايجاب كند، هر يك از آنان مى توانند قائم مهدى باشند، اما پس از شكست قيام مورد نظرشان به سال 140 ه‍.ق . مصمم شدند تا پيروان حق را به تعمق در امور مذهبى تشويق و شرايط سياسى را به نفع خود هموار كنند. از نتايج اين سياست ها، تاءسيس سازمان وكالت در دوران امام صادق عليه السّلام بود كه به صورت ابزارى براى سرپرستى فعاليت هاى اماميه و در نهايت ، تاءسيس حكومت حقه اسلامى به كار مى رفت .
2 - عباسيان متوجه خطر اماميه و شيعيان براى خود بودند، لذا در پى انحراف توجه مردم به آنان برآمدند و به جعل احاديثى مبنى بر اين كه امام و پيشواى بعد از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ، عباس است نه على عليه السّلام پرداختند. هم چنين به اقداماتى در جهت انشعاب ميان شيعيان دست زدند. آنان براى نظارت مستقيم بر رهبران اماميه ، پاى امامان عليهم السّلام را به دربار كشاندند. سپس ‍ روابط بين پيروان و امامان مشكل شده بود. در اين زمان ، اختياراتى به سفيران تفويض شد تا فعاليت هاى اماميه را سرپرستى كنند.
3 - اين كتاب كوششى است در راستاى اثبات امام دوازدهم (عج )، جانشين امام حسن عسكرى عليه السّلام كه موسوم به محمد مى باشد و دو غيبت دارد كه غيبت اول با گسترش نقش وكالت و فعاليت هاى چهار سفير همراه است .
مطالعه ى منتقدانه ى اين دوره نشان مى دهد كه وظيفه ى اصلى سفرا، انجام وظايف خاصى بود كه پيش از اين ، ائمه به عهده داشتند تا امام را از فشارهاى سياسى كه توسط عباسيان اعمال مى شد، محفوظ دارند.
4 - با فوت سفير چهارم ، ارتباط مستقيم با امام خاتمه يافت و نهاد وكالت هم به پايان خود رسيد و اماميه در غيبت كبرى و در انتظار واقع شد. فقها در اين زمان به خود جراءت نمى دادند به نمايندگى از سوى امام اقدامى كنند، ولى طولانى شدن دوران غيبت ، فقها را بر آن داشت تا خلاء موجود را پر كنند. لذا با توجه بيشترى به امور عقيدتى پرداختند و به تدريج به عنوان نايبان غير مستقيم (نايب عام ) امام غايب مورد توجه قرار گرفتند و جامعه را به فقه اسلامى رهبرى و هدايت كردند.
نقد و بررسى
1 - اين اثر اثبات مى كند كه آن امام منتظر و موعود، امام دوازدهم (عج ) شيعيان است كه در پرده ى غيبت به سر مى برد و زمانى كه علايم ظهور مندرج در حديث نبوى آشكار شود، ظهور خواهد كرد.
2 - مؤ لف با تكيه بر منابع قديمى و اصيل شيعه با تحقيقى عميق ، زمينه هاى تاريخى غيبت امام را از زمان امام صادق عليه السّلام بررسى و قائميت امام زمان را اثبات مى كند.
3 - رعايت اصل ريشه يابى دقيق نسبت به حوادث عصر غيبت صغرى ، موجب پديد آمدن امتياز خاص و شايد منحصر به فردى در اين اثر شده و آن همانا پرداختن به مساءله ى سازمان وكالت و نگاه دقيق و تفصيلى به آن است ؛ زيرا در حقيقت سازمان وكالت در عصر غيبت صغرى ادامه ى حركتى بود كه از عصر امام صادق عليه السّلام پديد آمد و با گزينش وكلا و اعزام آنان به مناطق شيعى محقق شد. البته برخى ديگر از محققين ، شروع سازمان وكالت را از زمان امام هفتم عليه السّلام مى دانند و اين نظريه ى نويسنده را رد مى كنند،(376) اما به نظر مى رسد، حق با جاسم حسين باشد.(377)
4 - اين اثر از جمله معدود منابع تحقيقى و پژوهشى پيرامون عصر غيبت صغرى است كه با ديد تحليلى - انتقادى به بررسى وضعيت سياسى ، اجتماعى ، دينى و فرهنگى اين عصر پرداخته است .
5 - از ويژگى ها و امتيازات اين اثر آن است كه مؤ لف سعى كرده است كه حوادث و جريانات موجود در عصر غيبت صغرى را با ملاحظه ى ريشه هاى تاريخى آن در عصر حضور ائمه بررسى كند. ايشان به ذكر احاديثى مى پردازد كه از ديرباز درباره ى مهدى (عج ) در ميان شيعيان رايج بوده است و مشخصا اثبات مى كند كه مهدى موعود (عج )، همان امام دوازدهم شيعيان است .
6 - مؤ لف در موارد بسيارى ، فراتر از ظواهر نصوص حركت كرده و از خلال نصوص تاريخى توانسته است پيام ، نص يا لوازم آن را نيز استكشاف كند.
7 - از آن جا كه كشف روابط درون گروهى شيعه در عصر غيبت صغرى و ارتباطات شيعيان با سفراى ناحيه ى مقدسه ، نقش بسيار مهمى در شناخت دقيق وضعيت سياسى و اجتماعى شيعه در اين عصر دارد، لذا مؤ لف ضمن نگاه دقيق به مسايل عصر نواب اربعه با بهره گيرى از منابعى كه بعضا شهرت چندانى ندارند، سعى كرده است يك چارچوب منطقى را براى ترسيم وقايع اين عصر فراهم آورد.
8 - اين اثر در زبان انگليسى ، اولين تاءليفى است كه به وجود امام دوازدهم عليه السّلام به طور كامل بحث كرده و آن را اثبات كرده است . البته به زبان عربى ، اردو و فارسى نيز ترجمه شده است .
9 - گرچه مؤ لف سعى كرده است اسامى اعضاى سازمان وكالت را از عصر امام صادق عليه السّلام به بعد كشف و در جاى خود نقل كند و تا حدود زيادى نيز در اين جهت موفق بوده ، اما در برخى موارد، معرفى كامل نبوده است و در مواردى ، افرادى را به عنوان وكيل معرفى كرده كه وكالت شان اثبات نشده است . برخى از آن ها عبارتند از:
الف ) على بن بابويه (ص 26)
ب )محمد بن ابى عمير (ص 135) كه وكيل بغداد معرفى شده ، ولى وكالت وى با توجه به كتب رجالى ، ثابت نشده است .
ج ) حسن بن فضل بن زيد يمانى (صص 150 و 171) كه وكيل توس معرفى شده است ، در حالى كه شيخ صدوق قدّس سرّه به عدم وكالت وى ، تصريح دارد.(378) گرچه قرينه اى بر وكالت وى مى توان يافت ، ولى در هر حال تصريح نشده است .
د) عبداللّه بن جعفر حميرى (ص 153). به عنوان وكيل برجسته ى قم معرفى شده ، در حالى كه وكالت وى ثابت نشده است .
ه‍)احمد بن محمد دينورى (ص 153). گرچه قرينه اى هست كه ايشان وكيل است ، ولى تصريحى بر وكالت ايشان نيست . بهتر آن است كه اسم شان جزء محتمل الوكالة معرفى شود.
و) احمد بن حسن مادرايى (ص 153) به عنوان وكيل نيشابور معرفى شده است . گرچه احتمال وكالت وى زياد است ، ولى در منابع رجالى ، تصريحى به آن نيست .
ح )ابوسهل بن نوبختى (ص 198) كه وكالت وى ثابت نشده است .
9 - مؤ لف در برخى موارد با دقت هاى موشكافانه ، به نقد و بررسى برخى روايت ها مى پردازد. از جمله مى توان به بررسى وى در مورد روايت صدوق قدّس سرّه پيرامون مادر حضرت حجت (عج ) اشاره كرد كه در پايان ، مناسب است تمامى متن آن آورده شود.(379)
مادر امام دوازدهم
مسعودى ، قديمى ترين عالم امامى است كه درباره ى امام دوازدهم خبر مى دهد. بنا به گزارش او، مادر ايشان ، كنيزى به نام نرجس بوده است .[53](380) شهيد (متوفى 786 ه‍/ 1384 م ) نام او را مريم بن زيد علويه ذكر مى كند [54] و ديگر اخبار، او را ريحانه ، صيقل و سوسن مى نامند. [55] امكان دارد نام اصلى او همان نرجس باشد و ديگر اسامى به جز صيقل را بانوى او حكيمه ؛ دختر امام جواد عليه السّلام به وى داده باشد. مردم آن زمان ، كنيزان را براى خوش آمدگويى به اسامى گوناگون مى خواندند و نرجس ، ريحانه و سوسن همه اسامى گل ها هستند.
قديمى ترين خبر درباره ى مليت مادر امام دوازدهم ، به سال 286ه‍/899م برمى گردد. صدوق قدّس سرّه نخستين بار به نقل از محمد بن بحر شيبانى كه روايت خود را به بشر بن سليمان نخاس ‍ منسوب مى داند، اين موضوع را ذكر كرده است . طبق اين خبر، او شخصى مسيحى مذهب از روم بود كه توسط نيروهاى اسلامى به اسارت درآمد و به صورت كنيز در معرض فروش قرار گرفت . نخاس ، وى را از بازار برده فروشان بغداد خريد و به محضر امام دهم عليه الرحمه حضرت على هادى عليه السّلام در سامراء فرستاد. روايت مذكور، پس از بيان اين مطلب ، اعتبار خود را از دست داده و به سبك شرح نويسى زندگى اوليا و قديسين درمى آيد. روايت مى شود كه مادر امام دوازدهم ، مليكه بنت يشوع ، نوه ى دخترى قيصر روم بود و مادرش از اعقاب شمعون ؛ حوارى عيسى عليه السّلام بوده است . زمانى كه مليكه در كاخ جدش ، مريم عليه الرحمه مادر عيسى عليه السّلام و حضرت فاطمه عليها السّلام ، دختر پيامبر اسلام را در عالم رؤ يا مى بيند، حضرت فاطمه عليها السّلام در عالم رؤ يا، او را به اسلام دعوت مى كند و وى را متقاعد مى سازد تا خود را به اسارت لشكريان اسلام درآورد.[56] توثيق اين روايت از جنبه هاى گوناگون مورد سؤ ال قرار گرفته است . شك آورترين نكته در بخش آخر اين روايت ملاحظه مى شود:
اولا: پس از سال 242ه‍/ 856م جنگ عمده اى بين عباسيان و روميان وجود نداشته و هيچ دليلى هم در مآخذ ديده نمى شود كه امپراتور روم از عباسيان ، تقاضاى آزادى نواده ى دخترى خود را كرده باشد.[57]
ثانيا: نويسندگان متقدم امامى به ويژه قمى ، نوبختى ، كلينى و مسعودى كه معاصر شيبانى (راوى حديث ) بوده اند، در آثار خود به اين روايت رجوع نكرده اند. به علاوه ، كشى كه از ياران شيبانى است و نجاشى و ابن داود از علماى بعدى ، مدعى هستند كه وى از غلات بوده است .[58]
ثالثا: كلينى مى گويد كه مادر قائم ، كنيزى از نويه ، استان شمالى سودان بوده است .[59] به علاوه ، نعمانى و صدوق ، احاديث ديگرى را روايت مى كنند كه حاكى از آن است كه مادر قائم ، كنيزى سياه بوده است .[60] امكان دارد علت آن كه متاءخرين اماميه ، اين روايات را ناديده انگاشته و روايت شيبانى را موثق پنداشته اند، آن باشد كه روايت مذكور، مادر امام قائم را از نسلى شريف و طبقه ى ممتاز اجتماعى مى داند.به ويژه وجود رابطه اى بين امام دوازدهم ، قائم (عج ) و عيسى عليه السّلام در اين حديث ، آن ها را مجذوب كرده است ؛ زيرا احاديث نبوى حكايت از آن دارد كه هر دو با هم قيام كرده و دنيا را از شرّ ظلم و جور، رهايى مى بخشند.[61]
با ملاحظه ى اين سه نكته ، روايت محمد بن بحر شيبانى را مى توان رد كرد، با وجود آن كه طوسى و ابن رستم طبرى آن را موثق مى دانند.[62]
احتمالا شيخ مفيد، خبر صحيحى از منشاء مادر قائم ارايه داده باشد. وى مى گويد: آن بانو، كنيزى بود كه در خانه ى حكيمه ، خواهر امام دهم عليه السّلام ، بزرگ شد. بنا به گفته ى او، چون امام سيماى او را ديد، پيش بينى كرد كه از وى ، فرزندى با عنايت خاص الهى به دنيا خواهد آمد.[63] طبق نظريه ى صدوق ، وى قبل از رحلت شوهرش ، امام حسن عسكرى عليه السّلام به سال 260ه‍/ 874م درگذشته است ،[64] ولى بنا بر روايت نجاشى ، پس از اين سال نيز در قيد حيات بوده و در خانه ى محمد بن على بن حمزه از دستياران نزديك همسرش ، امام حسن عسكرى عليه السّلام پنهان شده است .[65]

fehrest page

back page