انتظار
فصلنامه ى تخصصى مطالعات ويژه امام مهدى (عج )

بنياد فرهنگى حضرت مهدى موعود(عج )

- ۱۰ -


محور دوم - آسيب ها: كمال گرايى (غير واقع گرا) وسهل انگارى ؛ سلامت : سهل گيرى .
اشاره : در اين محور، آسيب هاى تربيت دينى ، در دو قطب كمال گرايى (غير واقع گرا) و سهل انگارى قرار دارند. در قطب اول ، آسيب زايى تربيت دينى ناشى از آن است كه آرمان هاى بسيار والاى دينى را از افراد تحت تربيت طلب مى كنند، بدون آن كه توان و طاقت واقعى آن ها را چون معيار حركت به سمت اين آرمان ها در نظر بگيرند. از اين رو، بار سنگين آرمان هاى مذكور، طاقت سوز خواهد بود. در قطب دوم ، سهل انگارى با بى اعتنايى به آرمان هاى بلند، چهره ى ديگرى از آسيب زايى را آشكار مى سازد. سهل انگارى ، جديت و تلاش را از عرصه ى تربيت مى زدايد و به اين ترتيب ، حركت پيشرونده را به پرسه زدن تبديل مى كند، در حالى كه پرسه زدن ، سازنده و شكل دهنده نيست .
حالت سلامت در اين محور، سهل گيرى است . سهل گيرى با كمال گرايى (غيرواقع گرا) از اين جهت متفاوت است كه در آن ، كمال را براى فرد، در حد وسع وى مى جويند و از فراتر از آن اغماض ‍ مى كنند. تفاوت آن با سهل انگارى نيز در اين است كه در سهل گيرى ، در هر حال ، چشم به سوى آرمان ها دارند و حركت پيشرونده را مى خواهند. پيامبر اكرم (ص ) دين خود را "سهله ى سمحه " ناميده و جايگاه خود را در نقطه ى سهل گيرى معين كرده است .
با به كارگيرى چارچوب اين محور در زمينه ى مهدويّت ، به ترتيب ، از دو گونه ى آسيب زايى ، يعنى كمال گرايى (غير واقع گرا) و سهل انگارى ، سخن خواهيم گفت . سپس ، حالت سلامت را تحت عنوان سهل گيرى مورد بحث قرار خواهيم داد.
در قطب نخست آسيب ، ابتدا بايد به اين مساءله پاسخ گوييم كه كمال گرايى (غير واقع گرا) چگونه در عرصه ى تربيت مهدوى آشكار مى گردد. زمينه ى اين امر، آن است كه مهدى (عج )، عهده دار رسالتى سخت و سترگ است . تلاش گسترده در سطح جهان براى زدودن ظلم و بى عدالتى و نشاندن حق و عدالت بر اريكه ى قدرت ، كارى به غايت دشوار است ؛ زيرا مستلزم بازستاندن قدرت از دست مدعيان دروغين و جسور آن خواهد بود. از اين رو، امام مهدى (عج ) با مقاومت هاى بسيارى روبه رو خواهد شد و ناگزير، جنگى جانكاه در پيش خواهد داشت . اين نكته در روايات فراوانى مورد نظر قرار گرفته است . در زير، به نمونه هايى اشاره مى كنيم :
مفضل بن عمر گويد: (به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : نشانه ى قائم چيست ؟ فرمود: آن گاه روزگار گردش كند و گويند: او مرده يا هلاك شده ؟ در كدامين سرزمين مى گردد (به سر مى برد)؟ عرض كردم : فدايت شوم ، سپس چه خواهد شد؟ فرمود: ظهور نمى كند مگر با شمشير).(345)
هم چنين ، ابوبصير گويد: شنيدم امام باقر عليه السّلام مى فرمود: (...شمشير بر گردن خويش حمايل مى سازد، هشت ماه به شدت مبارزه مى كند تا اين كه خدا راضى شود...).(346)
در پيش بودن اين مسؤ وليت سنگين و خطير براى مهدى (عج )، كار را براى پيروان وى نيز دشوار خواهد ساخت . خداوند چنين مقدر نكرده است كه آن حضرت ، اين رسالت را به تنهايى و تنها با مدد غيبى به انجام برساند، بلكه نظر بر آن بوده است كه بشر در گيرودار اين رخداد عظيم ، خود نيز تحول يابد و در تعيين سرنوشت تاريخى خويش ، نقش آفرينى كند. به هر روى ، كسانى خواهند توانست خود را براى اين ياورى آماده كنند كه ظرفيتى عظيم در خويش سراغ گيرند. به همين دليل ، صفات برجسته اى براى ياوران مهدى (عج ) ذكر شده است ، چنان كه در روايتى در وصف شجاعت آنان آمده است : (و مردانى كه گويى دل هاى شان پاره هاى پولاد است ...).(347) هم چنين ، در روايتى ، ابوالجارود به نقل از امام باقر عليه السّلام گويد: آن حضرت به من فرمود: (...چون شنيديد ظهور كرده است ، نزد او برويد، اگر چه كشان كشان بر روى برف و يخ باشد.)(348) اين بيان حاكى از آن است كه ياران امام ، چنان نستوه اند كه اگر لازم باشد خود را به اين نحو نيز به وى برسانند، به آن مبادرت خواهند كرد.
در نظر بودن چنين غايت بلندى در مساءله ى مهدويّت ، زمينه ساز آسيب تربيتى كمال گرايى (غير واقع گرا) مى گردد. اين آسيب چنين آشكار مى گردد كه مربيان ، بدون توجه به وسع فهمى و عملى افراد، آنان را از همان ابتدا به فتح اين قله ى عظيم فرابخوانند. آسيب اين گونه كمال گرايى ، به صورت اعراض كلى فرد از مقصد و مقصود آشكار مى گردد و اين در جريان تربيت ، نقض غرض خواهد بود؛ زيرا فراخواندن افراد به كمال ، براى آن است كه آنان از وضعيت كنونى خويش ، به سوى نقطه اى فراتر حركت كنند. اما هنگامى كه اين امر به صورت غيرواقع بينانه صورت گيرد، فرد را از اصل حركت منصرف مى سازد. مربى بايد بداند كه هر كسى براى آن ساخته نشده است كه بتواند ياور خاص مهدى (عج ) باشد و نمى توان همگان را در اين حركت ، به قلّه نشاند و با اين حال ، چنين نيست كه اين گونه افراد، جايى در كاروان بلنددامنه ى نصرت مهدى (عج ) نداشته باشند.
در قطب دوم و در نقطه ى مقابل كمال گرايى ، سهل انگارى قرار دارد. سهل انگارى در قلمرو مهدويّت ، به اين نحو آشكار مى گردد كه جايى براى آن در ذهن و ضمير فرد فراهم نيايد و به تبع آن ، نقشى براى آن در تحول شخصيتى وى وجود نداشته باشد. به عبارت ديگر، در اين قطب ، مساءله ى مهدويّت در منظومه ى تربيت دينى ، به كنج تغافل يا غفلت مى افتد و هيچ نقشى براى آن در جريان تربيت دينى در نظر گرفته نمى شود.
در پاره اى از روايات به اين نكته اشاره شده است كه چگونه برخى از مردم ، مساءله ى مهدويّت را به بوته ى فراموشى و غفلت مى سپارند، به نحوى كه به وقت ظهور وى ، شگفت زده مى شوند. به طور مثال ، حماد بن عبدالكريم گويد: (در محضر امام صادق عليه السّلام از حضرت قائم (عج ) ياد شد. پس آن حضرت فرمود: بدانيد كه هرگاه او قيام كند، حتما مردم مى گويند: اين چگونه ممكن است ؟ در حالى كه چندين و چند سال است كه استخوان هاى او نيز پوسيده است .)(349)
آسيب زايى سهل انگارى در اين است كه نقش تربيتى آرمان ها را با سبك گرفتن يا فراموش كردن آن ها از ميان برمى دارد. هر آرمانى ، متناسب با ويژگى هاى خود، قابليت معينى را در افراد شكل مى دهد. سهل انگارى نسبت به هر آرمانى ، سهم تربيتى معينى را از عرصه ى تربيت خارج مى سازد. مهدويّت يكى از زنده ترين و پوياترين آرمان هاى دينى است ؛ زيرا افراد را در ارتباط با رخدادى قرار مى دهد كه در پيش است و با توجه به اين كه وقت آن نامعين است ، هر آن ممكن است واقع شود. رخدادهاى مربوط به آينده ، از توانايى ويژه اى براى آماده سازى افراد برخوردارند. مهدويّت در ميان اين گونه رخدادهاى مربوط به آينده ، يكى از برجسته ترين آن هاست ؛ زيرا در عرصه ى وسيعى ، يعنى در پهنه ى حيات بشرى ، رخ مى دهد و در حكم برآيندى براى درازاى بلند تاريخ آدمى و چون نقطه ى روشنى در پايان آن است . سهل انگارى نسبت به مهدويّت در تربيت دينى ، به منزله ى از دست نهادن اين تاءثير عظيم تحول بخش در شخصيت افراد است .
در نقطه ى ميان دو قطب آسيب زاى مذكور، حالت سلامت عبارت از سهل گيرى است . سهل گيرى از معايب هر دو قطب كمال گرايى (غير واقع گرا) و سهل انگارى به دور است ؛ زيرا در عين حال كه در آن ، به كمال نظر هست ، وسع فرد ناديده گرفته نمى شود و در عين حال كه در آن ، سهولت در كار است ، غفلت در ميان نيست .
در تربيت مهدوى بايد سهل گيرى را چون يكى از شاخص ها در نظر گرفت . در سهل گيرى ، بايد نخست به حدود وسع فهمى و عملى فرد توجه يافت و آن گاه با نظر به اين حدود، حركت وى را تسهيل كرد. امام على عليه السّلام در حديثى طولانى كه در آن از مهدى (عج ) ياد كرده است ، خطاب به حذيفه بن اليمان فرمود: (اى حذيفه ! با مردم آن چه را نمى دانند (نمى فهمند) نگو؛ كه سركشى كنند و كفر ورزند. همانا پاره اى از دانش ها سخت و گران بار است كه اگر كوه ها آن را بر دوش كشند، از بردن آن ناتوانند...).(350)
در اين سخن ، توجه به وسع فهمى و دانشى افراد، مورد تاءكيد قرار گرفته و به صراحت اظهار شده كه ناديده گرفتن آن ، موجب اعراض و بلكه كفرورزى خواهد گرديد. به تبع وسع فهمى ، وسع عملى و حد طاقت افراد در به دوش كشيدن تكاليف نيز بايد مورد توجه قرار گيرد. قابل ذكر است كه حتى در ياوران نزديك مهدى (عج )، برخى وسع و طاقت بيشترى از ديگران نشان مى دهند، اما به هر روى ، هر كدام متناسب با وسع خويش ، عمل مى كنند. در حديثى كه پيش تر در وصف ياران مهدى (عج ) ذكر شد، اين تعبير نيز آمده است : (در ميان آنان ، مردانى هستند كه شب را نمى خسبند و در نمازى كه مى گزارند، چونان زنبور، زمزمه اى بر لب دارند. شب را با برپايى نماز، صبح مى كنند و روز را با فرماندهى سپاه شان سپرى مى كنند. راهبان شب و شيران روزند.)(351)
سيد محمد صدر در شرح اين بخش از روايت مى گويد كه اين ظرفيت عظيم ، يعنى عبادت در شب و رزم در روز، تنها در برخى از ياران مهدى (عج ) وجود دارد. سايرين ، تنها به جهاد و رزم واجب روزانه اى كه به عهده دارند، مى پردازند و به سبب خستگى ، برپايى نماز شب را كه مستحب است ، ترك مى كنند؛ زيرا ظرفيت آن ها در حدى نيست كه بتوانند عبادت و جهاد، هر دو را به دوش بكشند. بنابراين ، ياران مهدى (عج ) دو دسته اند؛ كسانى كه به تهجد مى پردازند و كسانى كه به تهجد نمى پردازند. هر چند هر دو دسته ، در اقدام به جهاد و رزم ، مشابه يكديگرند. همين تقسيم در ياران رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله نيز وجود داشت . چنان كه در قرآن به اين نكته اشاره شده است : (در حقيقت ، پروردگارت مى داند كه تو و گروهى از كسانى كه با تواند، نزديك به دوسوم از شب يا نصف آن يا يك سوم آن را به [نماز] برمى خيزيد...).(352) ياران پيامبر، هر چند همگى در شجاعت و تحمل آزار قريش ، مشابه بودند، اما تنها گروهى از آنان ، يعنى مسلمانان قبل از هجرت ، به همراه ايشان به تهجد مى پرداختند.(353)
توجه به وسع افراد در عرصه ى فهم و عمل ، به منزله ى حفظ حركت مستمر آنان در طريق تربيت و تحول است . چه بسا رعايت وسع يك فرد ضعيف ، موجب شود كه وى ، به سهم خويش ، در راه مهيا شدن براى ظهور مهدى (عج ) گام بردارد، اما بى توجهى به وسع فردى متوسط و خوب ، وى را از راه به در برد.
منابع :
1. قرآن كريم ، ترجمه ى محمد مهدى فولادوند، انتشارات سازمان پژوهش و برنامه ريزى آموزشى وزارت آموزش و پرورش ، 1378.
2. باقرى ، خسرو؛ آسيب و سلامت در تربيت دينى ، عرضه شده در همايش ‍ آسيب شناسى تربيت دينى ، وزارت آموزش و پرورش ، 1380.
3. صافى گلپايگانى ، لطف اللّه ؛ منتخب الاثر فى الامام الاثنى عشر، قم ، مؤ سسة السيدة المعصومة ، 1421 ه‍.ق .
4. الصدر، السيد محمد؛ تاريخ مابعدالظهور، بيروت ، دارالتعارف للمطبوعات ، 1412 ه‍.ق .
5. نعمانى ، محمد؛ غيبت ، ترجمه : جواد غفارى ، تهران ، كتاب خانه ى صدوق ، بازار سراى ارديبهشت ، 1363 ه‍.ش .
فرقه شناسى مهدويّت و فرقه هاى انحرافى (1)(354)
جعفر خوشنويس
تدوين : على لارى
مدخل : اصالت مهدويّت و ادعاهاى باطل
مساءله ى حضرت بقية اللّه الاعظم ، مهدى موعود (عج )، يكى از بارزترين و بديهى ترين مسايل اسلامى و مورد تاءييد و اعتقاد همه ى مسلمانان به ويژه شيعيان است ، زيرا صدها آيات قرآنى و روايات نبوى اين مساءله ى با اهميت را به طور گسترده و مبسوط عنوان و مطرح ساخته اند و جزئيات آن را با بياناتى دقيق و روشن ، ذكر كرده اند، به طورى كه ابهامى براى كسى باقى نگذاشته اند.
تمامى فِرَق اسلامى - تقريبا - اين آيات و روايات و مفاد آن ها را به نحوى دركتب حديثى و كلامى و تفسيرى و احيانا رجالى و تاريخى خود متعرض شده اند و درباره ى آن به شكل هاى مختلف سخن گفته اند، تا جايى كه مى توان ادعا كرد كه كم تر دانشمند و عالمى ، بلكه مسلمانى يافت مى شود كه به اين موضوع مهم و خطير نپرداخته ، يا اين كه اين مطلب به گوش او نرسيده باشد.
شاهد روشن و قوى اين مدعا، صدها كتابى است كه در طول تاريخ ، با استفاده از اين نام شريف و مقدس به وجود آمده است . امّا اين مساءله ى مقدس و بديهى - بسان هر مساءله ى ديگر دينى و اسلامى حتى مانند الوهيّت و ربوبيّت و نبوت و رسالت - گه گاهى مورد سوء استفاده ى افراد يا گروه هايى البته با انگيزه هاى شخصى يا سياسى ، قرار گرفته و مى گيرد و اهداف و اغراض خاصى از اين عمل دنبال شده و مى شود.
مگر نه اين كه جهان هميشه شاهد اين مطلب است كه افرادى گستاخانه مدعى الوهيت يا ربوبيت شده و كوس خدايى زده اند و يا مدّعى نبوت و رسالت شده و دعوى پيغمبرى نموده اند؟!! بديهى است كه اين سوءاستفاده ها و اين ادعاهاى مفتضح و رسوا، هرگز به اصل و اصالت اين حقايق ضربه نمى زند و كسى نمى تواند با اين بهانه كه گه گاهى اين نوع مطالب واقعى و ريشه دار در فطرت و عقل و مؤ يَّد به صدها بلكه هزاران دليل ، مورد سوء استفاده قرار گرفته يا مى گيرد، آن ها را زير سئوال ببرد و يا اين كه به نحوى در صحت اصل آن ها، تشكيك كند.
از آن جا كه مساءله ى حضرت بقية اللّه الاعظم ، مهدى موعود (عج )، كه در آيات و روايات فراوانى خصوصيات آن مطرح شده است ، نزد مسلمانان ، مساءله اى مقدس و ظهور حضرتش همواره آرزوى آنان بوده است ، از اين قاعده مستثنا نبوده و نيست .
اين مساءله ى مهم از همان زمان ائمه ى اطهار عليهم السّلام و حتى با وجود خود امامان - كه جزو مبّشران و نويددهندگان به آن بوده اند - به نحوى مورد سوء برداشت قرار گرفت و با برخورد ائمه عليهم السّلام ، مواجه شد.
اين روند خطرناك و انحرافى در عصر غيبت صغرى مخصوصا پس ‍ از آن ، به شكل هايى مانند ادعاى دروغين (سفارت و نيابت خاصه ) حضرت مهدى (عج ) تجلى مى نمود، كه مورد تكذيب حضرت (عج ) و هشدار آن وجود مقدس قرار مى گرفت و مؤ منان تنها به سفرا و نواب واقعى توجه داده مى شدند. البته اين حركت در زمان هاى بعد، نه تنها در جوامع شيعى بلكه در جوامع سنى نيز ادامه پيدا كرد و از اعتقاد و علاقه ى مسلمانان به اين مطلب مقدّس و حساس و سرنوشت ساز، بى محابا و ناجوانمردانه بهره بردارى مى شد!
با اين حال ، خوشبختانه با هشدارهاى قوى و به موقع عالمان دين و صدور ده ها روايت كه شمايل و نشانه هاى آن حضرت ، شرايط ظهور و نحوه كار آن ذخيره ى الهى را بيان مى كرد، ماهيت پليد آن حركت هاى شوم و مغرضانه آشكار مى شد و صاحبان آن مفتضح و رسوا مى گشتند.
اين ماجرا سردرازى دارد كه از حوصله ى اين مقاله ى مختصر بيرون است . لذا ما در اين جا تنها به بخشى از آن چه در دو قرن اخير واقع شد و مسلمانان بخصوص شيعيان هنوز از تبعات و پيامدهاى ناگوار آن رنج مى برند، مى پردازيم تا شايد گامى ، در جهت تنوير اذهان باشد.
آن چه فعلا در اين مقاله مطرح است ، بررسى كوتاهى است درباره ى فرقه اى كه متاءسفانه ، زمينه ساز پيدايش فرقه ى ضاله ى بابيت و سپس بهائيت شد. لازم به تذكر است كه اين مقاله يك مرور اجمالى بيش نيست ، و تفصيل كلام به شماره هاى بعد موكول مى شود.
شيخيه ؛ ريشه ى بهائيت
اگر بخواهيم تصويرى جامع و گويا از فرقه ى ضاله ى بهائيت داشته باشيم ، لازم است ريشه ى پيدايش بهائيت را مورد بررسى و دقت قرار دهيم . در حقيقت ، بهائيت زاييده ى بابى گرى است و بابى گرى از كشفيه ، و كشفيه هم فرزند ناخلف شيخى گرى است . قهرا براى پى بردن به واقعيت بهائى گرى بايد ريشه ها و دامنه هايى را كه در آن متولد شده و پرورش يافته است ، بشناسيم . لذا قبل از ورود به بحث بهائيت ، بايد دو فرقه ى ديگر را مورد بررسى قرار بدهيم . ما در اين جا اول فرقه ى شيخيه را مورد بحث قرار مى دهيم .
الف - شيخيه
1 - شيخ احمد احسائى كيست ؟
مؤ سس فرقه ى شيخيه ، شيخ احمد احسائى است . شيخ احمد احسائى فرزند زين الدين بن ابراهيم بن صفر بن راغب بن رمضان درسال 1160 ه -. در قريه اى به نام مطيرفى از قراء احساء يا (لهسا) متولد شد. وى از اعراب صحرانشين بود، ولى به خاطر اختلافى كه بين جد دوم و سومش (دائر و رمضان ) پيدا شد، به منطقه ى احساء رفتند. اجداد شيخ احمد از سنى هاى متعصب بودند، ولى آمدن آن ها به منطقه ى احساء كه شيعه نشين بود، باعث شد تحت تاءثير شيعه قرار گرفتند. با اين حال ، به دليل سابقه ى تعصب و صحرانشينى ، به نظر مى رسد تشيع آن ها از روى تحقيق و تعقل نبوده است و چه بسا از باب هم رنگ شدن با محيط جديد بوده است .
2 - اوصاف احسائى
برخى از مريدان وى اوصاف عجيب و غريبى را به او نسبت داده اند و از وى فردى استثنايى و داراى الهامات و امدادهاى غيبى ، ساخته اند، ولى بيشتر اين اوصاف توسط پسرش به او الهام مى شد. بيشتر اوصافى كه به او نسبت داده شده ، از ناحيه ى پسرش بوده كه كتابى هم در وصف او نوشته است . مثلا قبل از 5 سالگى ، يادگيرى قرآن را تمام كرد. خود مى گويد: (در ايام طفوليت ، جسمم با بچه ها در حال بازى بود، ولى روحم در عالم ديگر بود. هميشه فكر مى كردم و تدبير مى نمودم و بر همه مقدم بودم . در سنين كودكى ، بر اين عادت بودم كه در خلوت هايم درباره ى اوضاع جهان و مردم مى انديشيدم كه : كجايند ساكنين اين عمارات كه اين بناها و كاخ ‌ها را ساخته اند و وقتى متذكر احوال شان مى شدم ، مى گريستم . در مجالس لهو كه در آن زمان شايع بود، مى رفتم ، ولى از آن كناره گيرى مى كردم . اگر هم جسمم با آن ها بود، ولى روحم در ملا اعلى بود).
لازم به تذكر است كه در منطقه اى كه او سكونت داشت ، موسيقى و غنا و امثال اين ها خيلى رواج داشت تا آن جا كه دستگاه موسيقى را بر درب خانه هاى شان آويزان مى كردند. درباره ى حافظه و هوشمندى خويش نيز مى گويد: (دو ساله كه بودم ، سيلى آمد و همه چيز را برد جز يك مسجد و خانه ى عمه ام ؛ حبابه .) كه اين سخن ، حافظه ى قوى او را مى رساند.
گويند زمانى بر مقتولى گذر كرد، با عبارت فصيح به او خطاب نمود: (اءين ملكك ، اءين شجاعتك ، اءين قوتك ؟ ملك و شجاعتت چه شد، نيرو و توانت كو؟) و بعد بر دگرگونى زمان ، مى گريست . اين فضايل مربوط به دوران طفوليت او است كه مقدمه اى است براى ادعاهايى ديگر. به هر حال ، اوصافى براى او ذكر نموده اند كه لازمه اش ، قداست و نبوغى خارق العاده است كه در اصلاب وى بى سابقه بوده و هدف از اين كار، چيزى جز اغواء و فريفتن مردم نبود.
نكته ى قابل توجه اين است كه : چنين اوصافى بعد از آن كه وى ، رييس اين گروه گرديد، توسط پسرش ، بيان مى شد تا مريدانش از او پيروى كنند.
3 - علماء و احسائى
از علماى معاصر و غير معاصر او، به خاطر عقايد باطله ، چيزى جز تكفير و تفسيق و نكوهش و ذمّ او نقل نشده است كه به اسامى بعضى از آن ها اشاره مى كنيم :
1 - سيد محمد مجاهد؛ نويسنده ى مناهل (متوفى 1242 ه -).
2 - سيد مهدى طباطبايى ؛ فرزند نويسنده ى كتاب رياض (متوفى 1260 ه -).
3 - شيخ محمد حسين ؛ نويسنده ى فصول (متوفى 1261 ه -).
4 - سيد ابراهيم قزوينى ؛ مؤ لف ضوابط (متوفى 1262 ه -).
5 - شهيد سوم شيخ محمد تقى قزوينى (متوفى 1264 ه -).
6 - شيخ شريف العلماء (متوفى 1265 ه -).
7 - شيخ محمد حسن مؤ لف جواهر (متوفى 1266 ه -).
8 - ملا آقا دربندى ؛ مؤ لف كتب خزائن الاصول و خزائن الاحكام (متوفى 1285 ه -).
9 - ميرزا محمد باقر خوانسارى ؛ نويسنده ى روضات الجنات (متوفى 1313 ه -).
4 - تحصيلات شيخ ‌
شيخ بعضى علوم و بعضى از معارف را تحصيل نمود بى آن كه براى او شفاى قلبى حاصل شود و توشه اى معنوى برگيرد. خود مى گويد: (در 25 سالگى در خواب ديدم كه كتابى در مقابل من باز شد و اين قول خداوند: (الذى خلق فسوى و الذى قدر فهدى )(355) را چنين تفسير مى كرد: الذى خلق ؛ يعنى اصل شى را كه هيولا باشد، خلق كرد. فسوى ؛ يعنى صورت نوعيه ى آن . قدر؛ اسباب آن . فهدى ؛ يعنى از اين نوع به خير و شر هدايت كرد. بر اثر اين خواب ، انقلابى عجيب در من ايجاد شد كه مرا از ادامه ى تحصيل علوم كه ظاهرى و غيرواقعى است ، بازداشت ).
بنابراين ادعا، اين مطلب برايش از اين علوم و معارف كه آن ها را صرفا ظاهرى مى داند، بهتر است ! زيرا گويى منادى غيبى ، او را مورد خطاب قرار داده است ، چيزى شبيه به وحى يا اشراق و الهام .
در ادامه مى گويد: (پس از عزلتى چند، و در نفس خود، امور ديگرى را احساس كردم ).
مريدان او ادعا كرده اند كه شيخ ، علمش را از عالم اعلى گرفته است برخلاف ديگران كه با همه ى سعى و كوشش وافر خود از آن عاجز هستند، براى او در علوم مختلف ، 300 تاءليف ذكر كرده اند و تنها يك هزارم فضايل او مطرح شده است . در هر فن و علمى از تمام متخصصان بالاتر است .
گفته شده ايشان سفرهاى زيادى به بلاد مختلف داشته ، خصوصا بلاد و شهرهايى كه داراى حوزه ى علميه بوده و علماى بزرگ در آن زندگى مى كردند. شركت در درس آن علما باعث شد كه علوم زيادى فراگرفته و از او يك عالم بزرگ و شخصيتى مقدس و متّقى بسازد. منتها اين ادعا را امورى تكذيب و از اهميت آن مى كاهد كه اينك آن ها را بر مى شماريم :
1 - بنابر آن چه كه از ايشان نقل شده است يا به او نسبت داده اند، او نه براى آموختن ، بلكه صرفا براى آزمايش علما در دروس شركت مى كرد.
2 - بنابر تصريح خود يا نقلى كه از او شده است ، با ديدن آن خواب ، حقايق علوم را دريافت و به او الهام گشت .
3 - ادعاى اين كه علم او لَدُنّى بود.
گويند: بعضى از علوم مانند فلسفه و تصوّف و بعضى علوم غريبه را در سفرهايش آموخت و به دليل همين علوم يا به خاطر اعتماد بر بعضى از روايات كه معناى آن را نفهميده بود، دچار چنين سرانجامى شد.
شيخ احمد احسائى در اوايل امر به تقوى ، زهد و ورع توصيف شده است و لذا بعضى او را مدح كرده اند. ليك با بيان اعتقادات غلوآميز و ادعاهايش ، انحراف او مشخص گشت . بدين سبب ، علما به تكفير او حكم دادند.
5 - شيخ احمد احسائى و تشيع
شيخ احمد احسائى داراى مسلكى اخبارى بود. او به امورى غريب معتقد بود كه با اعتقادات شيعه ى اماميه كه در طول قرون متمادى در كتب كلاميه و اعتقاديه ى خود به صورت مختصر و مطول بيان كرده اند، فاصله ى زيادى دارد. مواردى از اعتقادات شيخ را بر مى شماريم :
1 - ائمه را به عنوان علل اربع براى عالم ذكر كرده است (علل فاعلى ، مادى ، صورى ، غايى ). اين غلوّى است كه عقل و شرع مقدس از آن ابا دارد.
2 - اصول دين 4 تا است : معرفت اللّه ، معرفت انبياء، معرفت ائمه ، معرفت ركن رابع ؛ كه شيوخ و بزرگان شيخيه هستند.
3 - قرآن ، كلام نبى صلّى اللّه عليه و آله است . شيخ با اين كلام ، منكر وحى بودن قرآن است .
4 - اتحاد حق با خلق ؛ يعنى اللّه تعالى با انبياء، شى ء واحدى هستند.
5 - تفسير معاد به معناى غيرمتعارف و بيگانه از آن چه علماى كلام مى گويند.
6 - تفسير امام به شى ء غريب كه همراه با غلوّ، شرك و خرافه است كه قرآن و شرع مقدس ، مخالف چنين امرى است .
7 - اعتقاد به ركن رابع كه از مختصات اين فرقه است .
دليل اعتقاد به ركن رابع :
براى هر سلطانى ، 4 وزير است و اگر اين چهار وزير نباشند، ملك و سلطنت از بين مى رود و كم و زياد كردن آن ها هم جايز نيست :
1 - وزير عدل ؛
2 - وزير انفاق ؛
3 - وزير جنگ ؛
4 - وزير دارايى و ماليات .
چون خداوند و نبى و امام از جنس بشر نيستند، لازم است بين آن ها و خلق ، شيوخ آن ها واسطه و موضوع تجلّى حق باشند. اين ها اين اصل را در مقابل سفارش ائمه ى معصومين عليهم السّلام در رجوع به فقهاء كه قدرت استنباط احكام را از كتاب ، سنت ، عقل و اجماع دارند و حجت بر عوام هستند، قرار داده اند.
8 - اعتقاد عجيب و غريب شيخ در مورد امام عصر (عج )، استهزاى آن حضرت است كه شبيه به كلام منكرين است و گفته است امام غايب در پشت پرده ى غيبت چه فايده اى دارد؟ وى گفته است : ان الامام الحجة خاف وفّر الى العالم حور قليائى ؛ امام عصر به خاطر ترس به عالم حور قليايى گريخت .
9 - اعتقاد به حقانيت فرقه ى شيخيه و عقايد آن و تصريح به بطلان جميع فِرَق شيعه حتى اماميه .
10 - نفى عدل كه نزد شيعه از اصول دين است .
شيخ احمد احسائى در يكى از كتاب هايش به خلفا حمله كرد. به همين دليل ، حكومت عثمانى كه در آن وقت بر عراق ، سيطره داشت ، به كربلا حمله كرد، عده اى از اهالى آن جا را كشت ، خانه ها را آتش زد و ويران كرد. در اين ميان ، خانه اى جز خانه ى سيد كاظم رشتى شاگرد شيخ احمد احسائى سالم نماند. شيخ كه مسبب اين فتنه بود، خود در امان ماند. مدتى بعد به حجاز رفت و در آن جا مورد احترام قرار گرفت . اين در حالى بود كه حكام آن ديار، سنى بود و زير نظر حكومت عثمانى قرار داشتند.
به هر حال شيخ در 57 سالگى به سال 1241ه -. از دنيا رفت و در بقيع به خاك سپرده شد.
شاگردان شيخ ، مروّجان عقايد او و مورد عنايت ناصرالدين شاه بودند، (او به دنبال معارضه و مقابله با قدرت علماى شيعه بود) و كارهاى آنان به اختلاف بين صفوف شيعيان انجاميد، خصوصا در آن زمان كه شيعيان عراق تحت حكومت متعصب سنى عثمانى بوده و به اتحاد، نياز شديد داشتند. سعى هميشگى استعمار بر اين بود كه مراجع را كه ملجاء و پناه شيعيان ، بودند از ميان بردارد.
سيد كاظم رشتى كه در كلاس درس او شركت و عقايد او را ترويج مى داد، بعدها فرقه ى كشفيه را تاءسيس كرد.
بعد از مرگ شيخ ، فرقه ى او به شُعَب مختلف تقسيم شد مانند: كراميه ، احقاقيه ، حجت الاسلاميه و باقريه كه هر يك از اين ها افكار مخصوص به خود را داشتند.
ب - كشفيه
1 - سيد كاظم رشتى كيست ؟
سيد كاظم رشتى فرزند سيد قاسم رشتى گيلانى حائرى ، ايرانى الاصل بود و در سال 1212ه -. متولد شد.
بعضى گفته اند نسبش از سادات حسينى بوده ، ولى بعضى گفته اند كه اصلا سيد نبوده ، بلكه اين يك اسم مستعارى است ؛ زيرا در يزد با نام احمد احسائى به فعاليت مى پرداخت .
وى در 21 سالگى به كربلا رفت و تا آخر عمر در آنجا ماند و عقيده ى شيخ را ترويج مى كرد. بعد از وفات شيخ ، از بين مشايخ شيخيه ، وى چون جراءت زيادى در اظهار عقايد سلف خود داشت يا به خاطر اسباب خارجى و سياست مداران خارجى ، به عنوان رييس ‍ انتخاب شد. او بر عقايد سلف خود، اوهامى جديد افزود و ادعاهاى شبيه به كشف داشت . شايد به همين خاطر، به آن ها كشفيه مى گويند.
سيد كاظم 20 سال رييس فرقه بود و بين پيروانش در ايران و عراق ، ركن رابع بود. او مى گفت : فقط ما شيعه ى كامل هستيم .
2 - تاءليفات
سيد رشتى ، كتب زيادى قريب به 120 كتاب ، تاءليف كرد كه در بردارنده ى امور غريبه و ادعاهايى عجيب است و از غلوّ و خرافه درباره ى ائمه ى معصومين عليهم السّلام آكنده است . او غالبا كتاب هايش را با رمز مى نوشت .
افندى عبدالباقى عمرى فاروقى موصلى ، در مدح سلطان عثمانى كه پرده اى از پرده هاى حرم نبوى را براى مرقد موسى بن جعفر عليه السّلام به عراق فرستاد، قصيده اى دارد و در آن به يكى از فضائل اميرالمؤ منين على عليه السّلام اشاره مى كند كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اءنا مدينه العلم و على بابها. افندى اين كلام را به صورت شعر درآورد و گفت :
هذا رواق مدينه العلم الذى
من بابها قد ضل من لايدخل
سيد كاظم رشتى اين بيت را شرح كرد و گفت : اين مدينه اى عظيم در آسمان است و ائمه عليهم السّلام در آن ساكن هستند. بعد اين مدينه را توصيف مى كند كه اين مدينه ، 21 محله دارد و 360 كوچه . سپس ‍ براى هر يك از آن ها نام عجيب و صاحبى با اسم عجيب ذكر مى كند. اين ها مطالبى شبيه اساطير و خرافات است كه دين و عقيده را به مسخره و استهزاء گرفته است .
وقتى اين شرح اسطوره اى به شاعر رسيد، گفت : چنين سخنى به ذهن من هم خطور نكرده بود.
سيد محمود آلوسى مفتى بغداد كه در عناد با شيعه معروف است ، سيد كاظم را مورد احترام قرار داد. وى وصف عجيبى را براى او بيان مى كند و مى گويد: اگر سيد رشتى در زمانى بود كه آمدن نبى امكان داشت ، پيامبر بود و من نخستين كسى بودم كه به او ايمان مى آوردم ؛ چون شرايط نبوت را از نظر اخلاقى و علم كثير و عمل به سجاياى انسانى داراست .
آيا چنين ستايشى از طرف مخالفين ، دلالت بر رضايت آن ها از اين فرد فاسد العقيده ندارد و آيا دليل بر اين نيست كه آن چه رشتى گفته و نشر داده ، مخالف راه و روش اهل بيت عليهم السّلام بوده است ؟
3 - سيد كاظم رشتى و مهدويّت
سيد كاظم رشتى ، مهدويّت را به صورتى موهوم مطرح مى كرد. براى مثال مى گفت : الآن مهدى در بين شماست . او حتى مبلغينش را به اطراف مى فرستاد كه : آماده باشيد، آقا مى آيد و گاهى مى گفت : آقا بين خود شماست . به خاطر همين افكار خرافاتى و موهوم ، يكى از شاگردان بارزش به نام على محمد باب ادعا كرد كه من باب امام زمان هستم . بعد ادعا كرد كه خود مهدى هستم . مردم هم دور او را گرفتند و زيربناى بابيت شكل گرفت .
سيد كاظم رشتى ، شاگردانى را تربيت كرد كه متاءسفانه بعضى از آن ها از اهل علم بودند. آنان عقايد و افكار او را در مناطقى از ايران از جمله ؛ كرمان ، آذربايجان و تبريز ترويج دادند.
احسائى و رشتى ، نايبى را معرفى نكردند، ولى بعضى ها در بعضى مناطق ادعا كردند كه نايب سيد هستند.
سيد كاظم ، قريب به 150 تاءليف داشت كه برخى از آن ها شرح بعضى از ادعيه است . با تاءويلاتى غريب شبيه به داستان .
سيد كاظم در سال 1259 هجرى درگذشت و فرزندش سيد احمد، رييس فرقه شد.
منابع :
1. حياة شيخ احمد احسائى ؛ مؤ لف : فرزند شيخ احمد احسائى .
2. ارشاد و العلوم ، كريم خان كرمانى .
3. تاريخ نبيل ، زرندى .
جهت مطالعه و تحقيق بيشتر به كتاب هاى زير مراجعه شود:
1. ردّ شيخيه ، محمد مهدى بن سيد صالح قزوينى موسوى (انتشار سال 1337).
2. اسرار پيدايش شيخيه ، بابيه و بهائيه ، محمد كاظم خالصى .
3. خرافات شيخيه و كفريات ارشاد العلوم ، محمد كاظم خالصى .
4. كشف المراد (بررسى عقايد شيخيه و ردّ اتهامات )، مؤ لف و ناشر. الف حكيم هاشمى (تهران 1352ش ).
دعاشناسى : مرورى بر دعاى ندبه (356)
سيد مهدى ميرباقرى
تدوين : سيد مجتبى فلاح
دعا و توسل ، دو نياز آدمى و دو بال پرواز او براى فرار از دل مردگى حاكم بر فضاى زندان دنيا هستند. همين امر انسان را بر آن مى دارد تا در پى دست يابى به عواملى باشد كه او را در راه درك مفاهيم ادعيه و زيارات يارى مى رسانند. در ميان اين عوامل ، دقت در فرازهاى دعا، سهم بسزايى در فهم معناى روح بخش آن ايفا مى كند؛ يعنى فهم سير و انتقالاتى كه براى تربيت روح انسان ها در نيايش هاى معصومين عليهم السّلام است ، همانطور كه نياز به ترجمه و شرح واژگان دارد، محتاج آگاهى از اسرار پنهان در بين فقرات و نظم و سياق كلى آن ها نيز مى باشد؛ زيرا تركيب كلّى و مجموعه ى فرازهاى دعا، منظومه ى به هم پيوسته اى هستند كه بر زبان اولياى خدا عليهم السّلام براى رشد و صعود و در نهايت تقرب روح آدمى به معبود يكتا،جارى شده اند.ترتيب و فراز و نشيب دعا با نيازهاى پيچيده روح انسانى ،هماهنگ است . معصوم عليه السّلام با نگاه جامعى كه به مجموعه ى ابعاد وجودى انسان دارد و مى خواهد او را به سوى سعادت رهنمايى كند، به يقين با ظرافت و دقت ويژه اى سخن مى گويد تا روان آدمى را از مرحله اى به مرحله ى عالى ترى حركت دهد. همين است كه نمى توان هيچ كلمه اى را جايگزين كلمه ى ديگرى كرد يا فرازها و جملات دعا را با يكديگر جابه جا كرد.
بنابراين ، دقت در كلمات و نوع واژگان ، فرازها و فقرات دعا براى فهم بهتر نقل و انتقالاتى كه در آن جريان دارد، امرى لازم است . ما در اين نوشتار در صدد آنيم تا با چنين ديدگاهى ، به شرح و بيان ارتباط بين فرازهاى دعاى شريف ندبه بپردازيم . باشد كه در راه كشف مقصود نهايى اين دعاى ملكوتى مورد توجه و عنايت آن غايبى كه وجودش ‍ از ميان ما خالى نيست ، قرار گيريم .پيش از پرداختن به اصل بحث ، بهتر است مطالبى را جهت آشنايى با سند اين دعاى شريف بيان كنيم .

next page

fehrest page

back page