دولت مهدى سيرت مهدى عليه السلام

مصطفى دلشاد تهرانى

- ۲ -


امنيت فراگير

دولت مهدى عليه السلام دولت بهار حقيقت ومردمان است. اين دولت امنيتى فراگير وهمه جانبه را به ارمغان مى آورد. امنيت اعتقادى، فرهنگى، سياسى، اجتماعى، اقتصادى، خانوادگى وفردى. در دولت او توحيد بر همه چيز وهمه کس سايه مى افکند وزمين وزمان به امنيت مى رسد. از امام باقر عليه السلام روايت شده است که فرمود: يقاتلون حتى يوحدوا الله ولا يشرک به شيئا، وتخرج العجوزه الضعيفه من المشرق تريد المغرب لا يوذيها احد.(1) مى جنگند تا آنکه (همه مردم) خدا را به يگانگى بپذيرند وچيزى را با او شريک قرار ندهند، و(چنان امنيتى برقرار شود که) پيرزنى ناتوان از مشرق به مغرب رود وهيچ کس آزارى به او نرساند. عدم امنيت در چهره هاى گوناگون آن، محصول ونتيجه شرک وبت پرستى است، ودولت مهدى، دولت زايل نده شرک در همه چهره هايش است. با زوال شرک اعتقادى، اجتماعى، سياسى واقتصادى، امنيتى که انسانها پيوسته در آرزوى آن به سر برده اند، رخ مى نمايد. زمين وزمان به آرامش مى رسند وبارور مى شوند. شيخ صدوق رحمه الله به اسناد خود از امام صادق عليه السلام از پدران گراميش از امير مؤمنان عليه السلام روايت کرده است که فرموده: ولو قدم م قائمنا لانزلت السماء قطرها، ولاخرجت الارض نباتها، ولذهبت الشحناء من قلوب العباد واصطلحت السباع والبهائم، حتى تمشى المراه بين العراق الى الشام، لا تضع قدميها الا على النبات وعلى راسها زينتها ولا يهيجها سبع ولا تخافه.(2) روزى که قائم ما قيام کند، آسمان باران رحمت ببارد وزمين گياه خود را بروياند وکينه ها از دل بندگان زدوده شود ودرندگان وچهار پايان با يکديگر همزيستى مسالمت آميز نمايند. تا آنجا که زنى از عراق تا شام را بپيمايد وجز بر سبزه زار گام نگذارد وزينت وآرايش خود را بر سر داشته باشد (وکسى به آن طمع ننمايد) وهيچ درنده اى او را آشفته نسازد واو نيز از هيچ چيز نهراسد. مهدى عليه السلام با قيام به عدالت ورفع موانع هدايت، راه عبوديت الله را بتمامه مى گشايد وبا تامين نيازهاى گوناگون انسان - اعم از مادى ومعنوى - سير کمال آدميان را تدارک مى کند، زيرا ابتدايى ترين نيازهاى انسان، نيازهاى مادى ومعيشتى اوست وبلا فاصله نيازهاى ديگرى که تامين آن نيازها در حرکت کمالى انسان نقش اساسى دارد. امام صادق عليه السلام فرموده است: ثاثه يحتاج الناس طرا اليها: الامن والعدل والحصب.(3) سه چيز است که همه مردمان بدان محتاجند: امنيت، عدالت وفروانى.

قرآن کريم در بحث از نيازهاى انسان براى سير، اين حقيقت را گوشزد کرده است: (الذى اطعمهم من جوع وآمنهم من خوف).(4) اوست کسى که آنان را از نظر معيشت تامين کرد واز ترس امانشان داد. تامين معيشت انسان، تدارک نخستين گامها در مسير حرکت است که بدون آن وفارغ از انديشه وتلاش در جهت عدالت اجتماعى، مقدمه لازم براى سير او فراهم نمى شود، چنانکه امام صادق عليه السلام به مفضل فرمود: واعلم يا مفضل ان راس معاش الانسان وحياته الخبز والماء.(5) مفضل - بدن که راس واساس معيشت انسان وزندگى او نان است وآب. وپيامبر عدالت ودعوت کننده به عبوديت فرمود: اللهم بارک لنا فى الخبز ولا تفرق بيننا وبينه فلولا الخبز ما صلينا ولا صمنا ولا ادينا فرائض ربنا.(6) خدايا به نان ما برکت عنايت فرما وميان ما ونان جدايى ميفکن، زيرا اگر نان نباشد، نه نماز گزاريم ونه روزه داريم ونه واجبات الهى را ادا کنيم.

مردمان براى رشد وتعالى نيازمند امنيت، عدالت وفراوانى هستند واين معنا در دولت مهدى عليه السلام در حد آرمانى خود تحقق مى يابد. در آن روز برکات زمين وآسمان بر مردمان گشوده مى شود:(7) (ولو ان اهل القرى امنوا واتقوا لفتحنا عليهم برکات من السماء والارض).(8) اگر مردم جوامع ايمان اوردند وتقوا پيشه کنند، هر آينه برکتها از آسمان وزمين بر آنان بگشاييم. دولت مهدى عليه السلام، دولت ايمان مردمان وتقوا پيشکى است، پس وعده خدا در آن روز تحقق کامل يابد ونيکيها ونعمتها فراگير شود، باران رحمت ببارد وزمين بى دريغ نعمتهاى خود را در اختيار مردمان گذارد وکينه از دلها زدوده شود وامنيت در همه ابعادش ظهور يابد وبه سبب عدالت همگان بى نياز شوند که امام کاظم عليه السلام فرموده است: لو عدل فى الناس لاستغنوا.(9) چنانچه در ميان مردم عدالت جارى شود، بى نياز گردند.

سيرت اقتصادى

بى نيازى مردمان به سبب تحقق عدالت تام وتمام وفراوانى وعمران وآبادى در اوج کمال وتقسيم اموال به مساوات، از مشخصات سيرت اقتصادى مهدى عليه السلام است. آن حضرت تمام مناسبات نا سالم اقتصادى را زير پاى مى گذارد ومحو ونابود مى کند، از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم روايت شده است که فرمود: اذا قام قائمنا اضمحلت القطائع فلا قطائع.(10) زمانى که قائم ما قيام کند، قطايع از بين مى رود به طورى که ديگر قطايعى در ميان نخواهد بود. زمينهايى که زمامداران وحکام جور در مالکيت خود درآورده يا واگذار کرده اند ودر حقيقت متعلق به امام عليه السلام است، در جايگاه خود قرار مى گيرد. استثمار واستعمار پايان مى پذيرد. همگان به رفاه وآسايش مى رسند. مهدى عليه السلام اموال را به وفور در اختيار مردمان مى گذارد. نعمانى رحمه الله به اسناد خود از امام باقر عليه السلام روايت کرده است که فرمود: تجمع اليه اموال الدنيا من بطن الارض وظهرها، فيقول للناس: تعالوا الى ما قطعتم فيه الارحام، وسفکتم فيه الدماء الحرام، ورکبتم فيه ما حرم الله عز وجل، فيطعى شيئا لم يعطه احد کان قبله، ويملا الارض عدلا وقسطا ونورا کما ملئت ظلما وجورا وشرا.(11) تمام اموال زمين - آنچه در دل زمين است وآنچه بر روى زمين است - نزد مهدى عليه السلام گرد آيد، آن گاه او به مردمان گويد: بياييد واين اموال را بگيريد. اينها همان چيزهايى است که به خاطرش قطع رحم کرديد وخونها به ناحق ريختنيد ومرتکب گناهان شديد. او دست به بخشش زند وآن قدر ببخشد که تا آن روز کسى چنان بخششى نکرده باشد. وزمين را لبريز از عدالت وداد ونور گرداند همان گونه که لبريز از ستم وبيداد وشر شده باشد. مهدى عليه السلام همگان را بى نياز مى کند که در دولت او زمين همه استعدادهاى خود را بروز مى دهد وداراييها انبوه مى شود. از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم چنين روايت شده است: تنعم فيه امتى نعمه لم ينعموا مثلها قط توتى الارض اکلها ولا تدخر منهم شيا والمال يومئذ کدوس، يقم الرجل فيقول: يا مهدى اعطنى فيقول: خذ.(12) در آن زمان امت من چنان از نعمت برخوردار شوند که هرگز امتى آن چنان از نعمت برخوردار نشده باشد، زميت بتمامه محصول دهد وهيچ را از آنان دريغ ندارد، واموال انبوه شود. هر کس نزد مهدى آيد وگويد: به من مالى ده - مهدى بى درنگ گويد: بگير. آن حضرت اموال را به مساوات ميان مردم تقسيم مى کند تا همگان از دغدغه نيازمندى آزاد شوند. ابوسعيد خدرى از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم چنين نقل کرده است: ابشرکم بالمهدى... يرضى عنه ساکن السماء وساکن الارض يقسم المال صحاحا. فقال له رجل: وما صحاحا؟ قال: السويه بين الناس.(13) شما را مژده مى دهم به آمدن مهدى... ساکنان آسمان وزمين از او راضى هستند ومهدى مال را به طور صحيح تقسيم مى کند. مردى از پيامبر پرسيد: به طور صحيح يعنى چه؟ رمود: يعنى به مساوات ميان مردم تقسيم مى کند. عبد الله بن مسعود نيز از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم روايت کرده است که در اين باره فرمود: يقسم المال بالسويه ويجعل الله الغنى فى قلوب هذه الامه.(14)

مهدى مال را به مساوات تقسيم مى کند وقلبهاى امت محمد را لبريز از بى نيازى خواهد کرد. در نتيجه تحقق سيرت اقتصادى مهدى عليه السلام، نيازمندى باقى نمى ماند تا به او زکات داده شود. امام باقر عليه السلام فرمود: يسوى بين الناس حتى لا ترى محتاجا الى الزکاه.(15) مهدى اموال را ميان مردم چنان به تساوى قسمت مى کند که ديگر نيازمندى يافت نمى شود تا به او زکات دهند. بى نيازى اقتصادى در دولت مهدى عليه السلام تا بدانجاست که دلهاى امت محمد صلى الله عليه وآله وسلم لبريز از بى نيازى مى شود وحرص به داشتن وگنجينه کردن وانبوه ساختن زدوده مى شود وچون مهدى عليه السلام ندا دهد که هر کس مالى مى خواهد بيايد وبرگيرد، جز يک نفر پيدا نشود واو نيز پشيمان گردد ومال برگرفته را باز گرداند.(16) مهدى عليه السلام بى دريغ وبى شمارش بخشش مى کند چنانکه در خبر جابر بن عبدالله از رسول اکرم صلى الله عليه وآله وسلم روايت شده است: يقسم المال ولا يعده.(17)

اموال را بدون آنکه شمارش نمايد تقسيم مى کند. بدين ترتيب مردمان با همه وجود واز صميم قلب از داشتن وگنجينه کردن وانبوه سازى، احساس بى نيازى مى کنند همان گونه که پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم نويد آن را داده است: يملا الله قلوب امه محمد صلى الله عليه وآله وسلم غنى ويسعهم عدله.(18) دلهاى پيروان محمد صلى الله عليه وآله وسلم را لبريز از بى نيازى مى کند وعدالتش همه را فرا مى گيرد. اذا خرج المهدى القى الله الغنى فى قوب العباد.(19) زمانى که مهدى قيام کند، خدوند در قلب بندگان بى نيازى افکند. در نظام اقتصادى که مهدى عليه السلام بر پا مى سازد، روابط اقتصادى چنان است که در معاملات سودى گرفته نمى شود. على بن سالم از پدرش نقل کرده است که گفت از امام صادق عليه السلام پرسيدم: اين روايت که سود گرفتن مومن از مؤمن رباست معنايش چيست؟ حضرت فرمود: ذاک اذا ظهر الحق وقام قائمنا اهل البيت واما اليوم فلا باس بان يبيع من الاخ المؤمن ويربح عليه.(20) اين به هنگام ظهور حق وقيام قائم اهل بيت است، اما اکنون اگر کالايى بفروشد وسود بگيرد اشکالى ندارد. دولت مهدى عليه السلام بر اساس چنين روابط ومناسبات اقتصادى، شرق وغرب جهان را فرا مى گيرد وهمه جا را عمران وآباد مى سازد. محمد بن مسلم گويد از امام باقر عليه السلام شنيدم که مى فرمود: يبلغ سلطانه المشرق والمغرب... فلا يبقى فى الارض خراب الا قد عمر.(21) دولت مهدى شرق وغرب جهان را فرا خواهد گرفت ودر سر تا سر جهان جاى ويرانى باقى نخواهد ماند مگر اينکه آن را آبد خواهد ساخت. ظهور برکات ومناسبات عادلانه در دولت مهدى عليه السلام چنان است که حتى مردگان آرزوى بازگشت به دنيا وزندگى در دولت کريمه او ودر سايه سيرت او را خواهند داشت. ابو سعيد خدرى از رسول اکرم صلى الله عليه وآله وسلم نقل کرده است که فرمود: لا تدخر الارض من بذرها شيئا الا اخرجته ولا السماء من قطرها شيئا الا صبه الله عليهم مدرارا... تتمنى الاحياء الاموات مما صنع الله عز وجل باهل الارض من خيره.(22) زمين آنچه از برکات در دل خود دارد، بيرون مى ريزد وآسمان نيز از بارش خود چيزى فرو گذار نکرده، پيوسته بر آنان مى بارد... از بس خداى بزرگ براى مردم خير پيش مى آورد، مردگان آرزوى بازگشت به زندگى مى کنند. سيرت مهدى عليه السلام مطلوب دلها ودولت مهدى عليه السلام حد نهايى رضايت انسانهاست. نه تنها انسانها که زمين وآسمان وهمه موجودات از دولت وسيرت او رضايت مندند. در حديث حذيفه بن يمان از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم آمده است: يرضى بخلافته اهل السماوات والارض والطير فى الجو.(23) از خلافت ودولت او، اهل آسمان وزمين وپرندگان آسمان راضى خواهند بود.

سيرت فرهنگى

تحقق اين دولت وظهور چنين مناسباتى، نتيجه ومحصول تحولى اساسى در درون انسانهاست. با ظهور دولت عدالت ورفع همه موانع ترتبيت، خردها به کمال مى رسد واخلاق نيکو کامل مى شود. ابوخالد کابلى از امام باقر عليه السلام درباره تحول مبارکى که در خرد واخلاق مردمان به دست مهدى عليه السلام صورت مى گيرد، چنين روايت کرده است: اذا قام قائمنا وضع يده على رؤوس العباد فجمع به عقولهم واکمل به اخلاقهم.(24) چون قائم ما قيام کند، دست خود را روى سر بندگان مى گذارد وبدين ترتيب خردهاى مردمان را به کمال مى رساند واخلاقشان را کامل مى کند. اصلاح روابط اقتصادى واجتماعى وسياسى جز در پرتو تربيتى الهى ممکن نمى شود، تربيتى که اساس آن بر رشدو اکمال خردها وفرزانگى مردمان قرار گرفته باشد. در خبرى ديگر از امام باقر عليه السلام در اين باره آمده است: اذا قام قائمنا وضع يده على رؤوس العباد، فجمع بها عقولهم وکملت بها احلامهم.(25) چون قائم ما قيام کند دست خود را روى سر مردمان مى گذارد وبدين وسيله خردهاى بندگان را به کمال مى رساند وفرزانگى آنان را تمام مى نمايد.

بدين ترتيب در دولت مهدى عليه السلام، سيرت تربيتى آن حضرت چنين است که با تاييد الهى، خردهاى مردمان را به کمال رساند وفرزانگى را در آنان تمام نمايد،(26) ودر نتيجه با اين انقلاب فرهنگى، آرمانهاى اصلاحى در ابعاد سياسى، اجتماعى واقتصادى تحقق يابد وريشه دار گردد وپا بر جا بماند. انقلاب فرهنگى در دولت مهدى عليه السلام چنان عميق وفراگير است که همه مردم علم وحکمت مى آموزند، همگان با کتاب خدا وسنت پيامبر بر اساس فهمى عميق آشنا مى شوند تا جايى که زنان در خانه ها ر اساس کتاب خدا وسنت پيامبر قضاوت مى کنند. از امام باقر عليه السلام روايت شده است که فرمود: توتون الحکمه فى زمانه حتى ان المراه لتقضى فى بيتها بکتاب الله تعالى وسنه رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم.(27) در دولت مهدى عليه السلام به همه مردم علم وحکمت مى آموزند تا آنجا که زنان در خاه ها با کتاب خدا وسنت پيامبر قضاوت کنند. بى گمان هيچ انقلابى بدون يک تحول فکرى وفرهنگى اساسى، راه به جايى نخواهد برد وانقلابى عظيم چون انقلاب مهدى عليه السلام وتاسيس دولتى با آن ويژگيها که ياد شد، نيازمند انقلابى بزرگ در فرهنگ وآموزش وتربيت است. نظام الهى بر خرد وبصيرت ودانش استوار است وسلامت جوامع وآبادى سرزمينها، در معناى تام آن، بر معرفت وعلم تام استوار است. از اين رو در عصر حاکميت مهدى عليه السلام تحولى شگفت در علم ودانش رخ مى نمايد ودرهاى همه معرفتها ودانشها به روى مردمان گشوده مى شود. امام صادق عليه السلام فرموده است: العلم سبعه وعشرون حرفا فجميع ما جاءت به الرسل حرفان فلم يعرف الناس حتى اليوم غير الحرفين، فاذا قام قائمنا اخرج الخمسه والعشرين حرفا فبثها فى الناس وضم اليها الحرفين، حتى يبثها سبعه وعشرين حرفا.(28) علم ودانش بيست وهفت حرف است وتمام آنچه پيامبر براى مردم آورده اند، دو حرف بيش نبوده است ومردم تا کنون جز آن دو حرف را نشناخته اند اما هنگامى که قائم ما قيام کند، بيست وپنج حرف ديگر را آشکار مى سازد. رشد وشکوفايى علم ودانش در دولت مهدى عليه السلام تا آنجاست که ياران آن حضرت بدون هيچ واسطه اى با امام سخن مى گويند واو را مى بينند. در حديثى از امام صادق عليه السلام در اين باره آمده است: ان قائمنا اذا قام مد الله لشيعتنا فى اسماعهم وابصارهم حتى لا يکون بينهم وبين القائم بريد يکلمهم فيسمعون وينظرون اليه وهو فى مکانه.(29) هنگامى که قائم ما قيام کند خداوند چندان نيرو به گوش وچشم شيعيان ما مى دهد که ميان آنان وقائم قاصدى نخواهد بود، قائم با آنان سخن مى گويد وايشان نيز صداى او را همان جا که هست مى شنوند وبه او نگاه مى کنند. تحول فرهنگى در دولت مهدى عليه السلام، همه ابعاد وجودى مردمان را متحول مى کند واز نقص به کمال مى رساند. حتى بيماريها وضعفها وناتواناييهاى مردمان برطرف مى شود، مردمان خردمند، فرزانه، حکيم، عالم، سالم وقوى مى شوند. امام باقر عليه السلام فرموده است: من ادرک قائم اهل بيتى من ذى عاهه برا ومن ذى ضعف قوى.(30) هر کس قائم ما اهل بيت را ببيند، اگر بيمارى داشته باشد بهبود مى يابد وچنانچه ضعيف باشد نيرومند مى گردد.

سيرت اجتماعى

در پر تو سيرت فرهنگى مهدى عليه السلام روابط اجتماعى سامانى ديگر مى يابد. يکرنکى ويگانگى ميان مردمان جارى مى شود ودوستى ورحمت قلبها را پر مى سازد ومساوات ومواسات اجتماعى جلوه مى کند. کسى به کسى ستم روا نمى دارد ويارى ودستگيرى يکديگر، واجبى همگانى مى شود چنانکه در خبر اسحاق بن عمار از امام صادق عليه السلام آمده است: انما ذلک اذا قام قائمنا وجب عليهم ان يجهزوا اخوانهم وان يقووهم.(31) اين به هنگام ظهور قائم ما است که در آن روزگار واجب همگانى است که به يکديگر وسائل زندگانى برسانند ونيرو بخشند. در آن دوران حرص وبخل در روابط اجتماعى جايى نخواهد داشت ويکرنگى ويگانگى چنان بر رفتار اجتماعى حاکم شود که هر کس هر چه نياز دارد از جيب برادرش بردارد، نه اين شرمنده باشد ونه آن ناراحت. چنين رابطه وپيوندى ميان برادران ايمانى، از ويژگيهاى سيرت اجتماعى آن دوران است. بريد عجلى گويد به امام باقر عليه السلام گفته شد که در اين زمان شيعيان وپيروان شما در کوفه جمعيتى کثير محسوب مى شوند وچنانچه ايشان را فرمان دهى (تا قيام کنند وبه مبارزه برخيزند) اطاعت کنند وپيروى نمايند. امام عليه السلام فرمود: آيا روابط اجتماعى آنان بدين گونه است که کسى از ايشان (در وقت نياز) سر جيب برادرش رود ونياز خود برگيرد؟ گفتند: خير، چنين نيست. امام عليه السلام فرمود: پس آنان به خون خود بخيلتر خواهند بود. آن گاه امام عليه السلام درباره روابط اجتماعى در عصر امام زمان عليه السلام فرمود: اذا قام القائم... ياتى الرجل الى کيس اخيه فياخذ حاجته لا يمنعنه.(32) زمانى که قائم ما قيام کند، کسى (که نياز دارد) به سر جيب برادرش مى رود ونياز خود را بر مى گيرد واو نيز مانعش نمى شود. البته رسيدن به اين مرز از روابط اجتماعى، خود محصول رشد عقلى وتکامل روح آدمى است. اگر اهل ايمان به رشد وکمال برسند جز اين نخواهند بود. امام باقر عليه السلام به سعيد بن حسن فرمود: ا يجى ء احدکم الى اخيه فيدخل يده فى کيسه فياخذ حاجته فلا يدفعه؟ فقلت: ما اعرف ذلک فينا. فقال ابو جعفر عليه السلام: فلا شى ء اذا. قلت: لهلاک اذا؟ فقال: ان القوم لم يعطوا احلامهم بعد.(33) آيا اين گونه است که کسى از شما نزد برادر دينى خود برود ودست در جيب او ببرد وهر چه لازم دارد بردارد واو مانع نشود؟ راوى گويد گفتم: چنين چيزى را ميان خودمان نمى بينيم. امام فرمود: چيزى از حقيقت تشيع تحقق نيافته است. راوى گويد: آيا با اين وضع سرنوشت ما هلاکت است؟ فرمود: مردم هنوز به رشد عقلى نرسيده اند. يعنى عقلشن کامل نشده است وهنوز به آن مرتبه از کمال نرسيده اند که چنين تکليفى را حمل کنند،(34) ولى در دولت مهدى عليه السلام اين مرتبه از کمال انسانى واجتماعى تحقق مى يابد. اخلاق اجتماعى در آن زمان بر مبناى سلامت نفسها وپاکى دلها ظهور مى يابد.(35) امانتها به درستى ادا مى شود.(36) امنيت اجتماعى در حد نهايى فراهم مى شود.(37) مردم به عبادتهاى اجتماعى - از سر ايمان وتقوا - روى مى آورند.(38) حقوق اجتماعى در همه امور رعايت مى شود وهيچ گونه ستم اجتماعى بر کسى روا نمى شود.(39) حديث امام صادق عليه السلام گوياى اين حقيقت در سيرت اجتماعى مهدى عليه السلام است: اول ما يظهر القائم من العدل ان ينادى مناديه ان يسلم صاحب الناه لصاحب الفريضه الحجر الاسود والطواف.(40) نخستين ظهور عدالت قائم آن است که سخنگويان او در مکه فرياد مى کنند که هر کس نماز واجب خود را در کنار حجر الاسود ومحل طواف خوانده است ومى خواهد نافله بخواند، به کنارى رود تا حق ديگران پايمال نشود. وآنان که مى خواهند نماز واجب بخوانند، بيايند وبخوانند.

سيرت مديريتى

بدين ترتيب با ظهور دولت مبارک مهدى عليه السلام، سيرت مديريتى او بر اساس عدالت محض جلوه مى کند. آن حضرت در اداره امور از نظر اقتصادى گشاده دست است واموال را براى آسايش ورفاه مردمان با سخاوت به کار مى گيرد ونسبت به محروميت کشيدگان ومسکينان، مهربان ودلرحم است وبراى آنکه ذره اى ستم از جانب دولت وکارگزاران نظام او بر کسى نرود وحقى ضايع نشود، نسبت به مسئولان وکارگزاران خود سختگير است. دولت او دولت عدالت محض است، پس جاى هيچ گونه لغزش وفساد وانحراف در نظام ادارى آن حضرت وجود ندارد وسختگيرى آن حضرت نسبت به مسئولان وکارگزارانش بدين خاطر است.(41) در خبرى در اين باره آمده است: المهدى جواد بالمال رحيم بالمساکين شديد على العمال.(42) مهدى نسبت به مال ودارايى بخشنده است ونسبت به مسئولان وکارگزاران دولت خويش بسيار سختگير است ونسبت به ناتوانان ومستمندان بسيار دلرحم ومهربان است. مهدى عليه السلام بر اساس کتاب خدا به عدالت مديريت مى کند وهواپرستى را به خداپرستى سوق مى دهد وهمه افکار وانديشه ها را تابع قرآن مى سازد ونشان مى دهد که حکومت عدل يعنى چه. او براى حفظ اين اساس، مسئولان وکارگزاران ستمگر را با دقت مواخذه مى نمايد وهر که را پا از سيرت عدالت بيرون نهاده است، به سختى مجازات مى نمايد، امير مؤمنان عليه السلام درباره دولت وسيرت مهدى عليه السلام چنين خبر داده است: يعطف الهوى على الهدى، اذا عطفوا الهدى على الهوى، ويعطف الراى على القرآن اذا عطفوا القرآن على الراى... الا وفى غد - وسياتى غد بما لا تعرفون - ياخذ الوالى من غيرها عمالها على مساوى ء اعمالها، وتخرج له الارض افاليذ کبدها، وتلقى اليه سلما مقاليدها، فيريکم کيف عدل السيره، ويحيى ميت الکتاب والسنه.(43) (چون مهدى ظهور کند) خواهشهاى نفسانى را به هدايت آسمانى بازگرداند، وآن هنگامى است که مردم رستگارى را تابع هوا ساخته اند، وراى آنان را پيرو قرآن کند، وآن هنگامى است که قرآن را تابع راى خود کرده اند... آگاه باشيد که فرا - وفردا پس از اين با چيزهايى که نمى شناسيد مى آيد - کسى بر شما حکومت خواهد کرد که غير از خاندان حکومتهاست، او مسئولان وکارگزاران را به جرم کردار زشتشان کير خواهد کرد. زمين گنيجنه هاى خود را براى او خارج خواهد ساخت وکليدهايش را تسليم وى خواهد نمود. آن گاه است که مهدى به شما نشان خواهد داد که سيرت عدل کدام است؟ او کتاب وسنت را که پيش از او مرده اند، زنده خواهد ساخت. مهدى عليه السلام در اداره امور براى حفظ عدالت وحقوق مردمان وحيثيت دين، به روشى نو ومناسب با عصر خود وتحولاتى که در طول تاريخ رخ داده است تا مردمان به آن نقطه رسيده اند، عمل مى کند. در ضاوتها واحکام مهدى، ودر حکومت وى، سر سوزنى ظلم وبيداد بر کسى نرود، ورنجى بر دلى ننشيند. مهدى عليه السلام بر طبق احکام خالص دينى (بدون توجه به آرا وانکار ديگران وفقها وعلماى مذاهب)، حکم وحکومت مى کند. مهدى، ميزان عدل را، در ميان مردم نهد، وبدين گونه هيچ کس نتواند به ديگرى ستمى کند. مهدى، قضاوتى جديد آورد... مهدى، به حکم داوود وآل داوود حکم کند، واز مردم بينه وشاهد نطلبد. شيخ مفيد، مى گويد: چون قائم آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم قيام کند، مانند حضرت داوود عليه السلام، يعنى بر حسب باطن، قضاوت کند، وبى هيچ نيازى به شاهد حکم دهد. مهدى نقشه هاى پنهانى هر گروه را بداند وبه آنان، آن نقشه ها را بگويد. مهدى، دوست ودشمن خود را، با نگاه بشناسد.(44) در روش زمامدارى مهدى عليه السلام ميان او ومردمش هيچ فاصله وحجابى نيست، به گونه اى که آن حضرت با آنان سخن مى گويد وايشان نيز صداى او را همان جا که هست مى شنوند وبه او نگاه مى کنند.(45)

سيرت فردى

زمامدارى که با قدرت تمام به عدالت بر شرق وغرب جهان حکم مى راند وبرکات زمين وآسمان بر دولت وگشوده مى شود وزمين گنجينه هاى خود را براى او خارج ساخته کليدهايش را تسليم وى مى کند، در نهايت زهد وساده زيستى زندگى مى کند واز سيرت ساده زيتسى که پدرانش بدان پايبند بودند، خارج نمى شود. در خبر ابوبصير از امام صادق عليه السلام اين گونه آمده است: فوالله ما لباسه الا الغليظ ولا طعامه الا الجشب.(46) به خدا سوگند که لباس مهدى جز پوشاکى درشت وخوراک او جز خوراکى سخت وبى خورش چيزى ديگر نخواهد بود. همين خبر از طرق ديگر نيز با مختصر اختلاف روايت شده است.(47) وگوياى آن است که على رغم رفاه همگانى وبى نيازى همه مردمان، مهدى عليه السلام به سيرت ساده زيستى عمل مى کند واز اصل زهد دور نمى شود.(48) امير مؤمنان عليه السلام درباره جايگاه زهد در دين وديندارى فرموده است:

الزهد اصل الدين.(49) زهد اصل دين است. الزهد اساس اليقين.(50) زهد اساس يقين است. با وجود دلبستگى به دنيا، اصلاحى صورت نمى گيرد وهمه مصلحان الهى، زاهد بوده، از دلبستگى به دنيا آزاد بوده اند چنانکه از پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم روايت شده است که فرمود: ما اتخذ الله نبيا الا زاهدا.(51) خداوند هيچ پيامبرى را برنگزيد مگر آنکه زاهد بود. آن امام حق در رفتار خود از هر گونه تکلفى برى است که از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم روايت شده است: نحن معاشر الانبياء والامناء والاتقياء براء من التکلف.(52) ما گروه پيامبران وامناى پروردگار وپرهيزگاران از تکلف به دور هستيم. سلام بر دولت او وسيرت او. اللهم انصره وانتصر به لدينک. خدايا، يارايش کن وبه دست او دينت را پيروز گردان.

وانصر به اولياءه وشيعته وانصاره واجعلنا منهم. خدايا، دوستان خود را ودوستان او وپيروان ويارانش را به وسيله او يارى نما وما را نيز از آنان قرار ده. واظهر به العدل، وايده بالنصر، وانصر ناصريه، واخذل خاذليه، واقصم قاصميه، واقصم به جبابره الکفر، واقتل به الکفار والمنافقين وجميع الملحدين، حيث کانوا من مشارق الارض ومغاربها، برها وبحرها. خدايا، به دست او عدالت را آشکار ساز، وبا نصرت خود تاييدش نما، وياورانش را يارى کن، وآنان را که وا نهندش يارى مکن، وکوبندگانش را درهم کوب، وزورمداران کفر را به دست او درهم شکن، وکافران ومنافقان وهمه بى دينان را، به وسيله او نابود ساز، در هر کجا که باشند: در مشرق ومغرب زمين، در خشکى يا دريا. واملاء به الارض عدلا، واظهر به دين نبيک صلى الله عليه وآله. خدايا، به دست او زمين را از عدل پر کن ودين پيامبرت صلى الله عليه وآله وسلم را آشکار فرما.

واجعلنى اللهم من انصاره واعوانه واتباعه وشيعته.(53) خدايا، مرا از ياوران وپشتيبانان وپيروان وشيعييانش قرار ده.

پاورقی:


(1) منتخب الاثر، ص 308 (از ينابيع الموده)، با مختصر اختلاف: بحار الانوار، ج 52، ص 345 (از تفسير العياشى).

(2) الخصال، ج 2، ص 626، بحار الانوار، ج 52، ص 316، منتخب الاثر، ص 474.

(3) ابو محمد الحسن بن على بن الحسين بن شعبه الحرانى، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه وآله وسلم، مکتبه بصيرتى، قم، 1394 ق. ص 236.

(4) قرآن، قريش / 4.

(5) بحار الانوار، ج 3، ص 87، محمد الخليلى، من امالى الامام الصادق وهو شرح ما املاه الامام عليه السلام على تلميذه المفضل بن عمر الجعفى، موسسه الاعلمى للمطبوعات، بيروت، 1404 ق. ج 1، ص 305.

(6) الکافى، ج 5، ص 73، ج 6، ص 287، وسائل الشيعه، ج 12، ص 17.

(7) قطب الدين ابو الحسين سعيد بن هبه الله الراوندى، الخرايج والجرايح، تحقيق ونشر موسسه الامام المهدى عليه السلام، قم، الطبعه الثانيه، موسسه النور للمطبوعات، بيروت، 1411 ق. ج 2، ص850 - 849.

(8) قرآن، اعراف / 96.

(9) الکافى، ج 1، ص 542، ج 2، ص 568.

(10) ابو العباس عبد الله بن جعفر الحميرى القمى، قرب الاسناد، مکتبه نينوى الحديثه، طهران، ص 41، بحار الانوار، ج 52، ص 309.

(11) غيبه النعمانى، ص238 - 237، بحار الانوار، ج 52، ص 351.

(12) ابو عبد الله محمد بن يزيد القزوينى ابن ماجه، سنن ابن ماجه، تحقيق محمد فواد عبد الباقى، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1395 ق. ج 2، ص 1366، ابو عبد الله محمد بن عبد الله الحاکم النيسابورى، مستدرک على الصحيحين، دار المعرفه، بيروت ج 4، ص 558، ابو عبد الله محمد بن يوسف الکنجى الشافعى، البيان فى اخبار صاحب الزمان عليه السلام، قدم له وعلق عليه محمد مهدى الخرسان، موسسه الهادى للمطبوعات، قم، 1399 ق. ص 109، نور الدين على بن ابى بکر الهيثمى، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، دار الکتاب العربى، بيروت، 1402 ق. ج 7، ص 317، کشف الغمه، ج 2، ص479 - 478، بحار الانوار، ج 51، ص 88.

(13) ابو عبد الله احمد بن محمد بن حنبل الشيبانى، مسند، دار احياء التراث العربى، بيروت، ج 3، ص 37، البيان، ص 123، کشف الغمه، ج 2، ص 471، مجمع الزوائد، ج 7، ص 313، بحار الانوار، ج 51، ص92 ، 81، منتخب الاثر، ص 147.

(14) کشف الغمه، ج 2، ص 474، بحار الانوار، ج 51، ص 84.

(15) بحار الانوار، ج 52، ص 390.

(16) مسند احمد حنبل، ج 3، ص 37، البيان، ص 123، کشف الغمه، ج 2، ص 471، رضى الدين ابو القاسم على بن موسى بن طاووس، الملاحم والفتن فى ظهور الغائب المنتظر عليه السلام، الطبعه السادسه، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1403 ق. ص 71، مجمع الزوائد، ج 7، ص 313، بحار الانوار، ج 51، ص 91، منتخب الاثر، ص 147.

(17) ابو الحسين مسلم بن الحجاج القشيرى، صحيح مسلم، بشرح النووى، دار الکتاب العربى، بيروت، 1407 ق. ج 18، ص 39.

(18) مسند احمد حنبل، ج 3، ص 37، البيان، ص 123، کشف الغمه، ج 2، ص 471، مجمع الزوائد، ج 7، ص 313، بحار الانوار، ج 51، ص 91، منتخب الاثر، ص 147.

(19) الملاحم والفتن، ص 71.

(20) ابو جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى (الشيخ الصدوق)، من لا يحضره الفقيه، صححه وعلق عليه على اکبر الغفارى، الطبعه الثانيه، منشورات جماعه المدرسين، قم، ج 3، ص 313، ابو جعفر محمد بن الحسن الطوسى، تهذيب الاحکام، دار الکتب الاسلاميه، طهران، 1390 ق. ج 7، ص 178، وسائل الشيعه، ج 12، ص 294.

(21) کمال الدين، ج 1، ص 331، منتخب الاثر، ص 482 (با مختصر اختلاف).

(22) مستدرک الحاکم، ج 4، ص 465، منتخب الاثر، ص 146، البيان، ص109 - 108 (با مختصر اختلاف).

(23) البيان، ص 118.

(24) بحار الانوار، ج 52، ص 336 (از الخرايج والجرايح).

(25) کمال الدين، ج 2، ص 675، بحار الانوار، ج 52، ص 328.

(26) اذا قام قائمنا وضع الله يده على رووس العباد فجمع بها عقولهم وکملت به احلامهم. امام باقر عليه السلام، الکافى، ج 1، ص 25.

(27) بحار الانوار، ج 52، ص 352 (از غيبه النعمانى).

(28) همان، ص 336. (از الخرايج والجرايح).

(29) همان.

(30) همان، ص 335 (از الخرايج والجرايح).

(31) وسائل الشيعه، ج 8، ص 415.

(32) محمد بن النعمان البغدادى الملقب بالمفيد، الاختصاص، صححه وعلق عليه على اکبر الغفارى، منشورات جماعه المدرسين، قم، ص 24.

(33) الکافى، ج 2، ص 174، بحار الانوار، ج 74، ص255 - 254.

(34) ر. ک: محمد باقر المجلسى، مرآه العقول فى شرح اخبار آل الرسول، اخراج ومقابله وتصحيح السيد هاشم الرسولى، دار الکتب الاسلاميه، 1363 ش. ج 9، ص 46.

(35) ر. ک: الخصال، ج 2، ص 626، بحار الانوار، ج 52، ص 316، منتخب الاثر، ص 474.

(36) ر. ک: منتخب الاثر، ص 474.

(37) ر. ک: الارشاد، ص 343، الخصال، ج 2، ص 626، کشف الغمه، ج 2، ص 465، بحار الانوار، ج 52، ص338 ، 316، منتخب الاثر، ص 474.

(38) ر. ک: منتخب الاثر، ص 474.

(39) ر. ک: همان، ص 470.

(40) الکافى، ج 4، ص 427.

(41) ر. ک: محمد الصدر، تاريخ ما بعد الظهور، الطبعه الثانيه، دار التعارف، بيروت، 1408 ق. ص 522.

(42) منتخب الاثر، ص 311.

(43) نهج البلاغه، خطبه 138.

(44) خورشيد مغرب، ص42 - 41.

(45) بحار الانوار، ج 52، ص 336 (از الخرايج والجرايح).

(46) غيبه النعمانى، ص 233، بحار الانوار، ج 52، ص 354، منتخب الاثر، ص 307، بحار الانوار، ج 52، ص359 ، 355.

(47) ر. ک: غيبه النعمانى، ص 234، غيبه الطوسى، ص 277، منتخب الاثر، ص 307، بحار الانوار، ج 52، ص359 ، 355.

(48) درباره اصل زهد واصل ساده زيستى ر. ک: همين مولف، سيره نبوى (منطق عملى)، دفتر اول، سيره فردى، چاپ اول، سازمان چاپ وانتشارات وزارت فرهنگ وارشاد اسلامى، 1372 ش، ص251 - 155.

(49) غرر الحکم، ج 1، ص 29.

(50) همان، ص 30.

(51) مستدرک الوسائل، ج 12، ص 51.

(52) مصباح الشريعه ومفتاح الحقيقه، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بيروت، 1400 ق. ص141 - 140، بحار الانوار، ج 73، ص 394.

(53) زيارت آل يس، مفاتيح الجنان، ص961 - 960.