دولت مهدى سيرت مهدى عليه السلام

مصطفى دلشاد تهرانى

- ۱ -


مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

السلام على القائم المنتظر والعدل المشتهر، السلام على السيف الشاهر والقمر الزاهر والنور الباهر، السلام على ربيع الانام ونضره الايام.(1) سلام بر قائم منتظر وعدل پر آوازه، سلام بر شمشير از نيام بر آمده وماه تابان ونور درخشان، سلام بر خورشيد تاريکى وماه تمام، سلام بر بهار مردمان وخرمى زمان. عنوان دولت مهدى عليه السلام وسيرت مهدى عليه السلام از دير باز مورد توجه وتامل بوده است وذهن وانديشه دوستداران حق وعدل را به خود مشغول مى داشته است، اينکه دولت آن خورشيد مغرب(2)، چگونه دولتى است وسيرت آن بر پا دارنده عدل تمام، چگونه سيرتى است. آن دولتى که منتظران چشم اميد بدان دارند وآن سيرتى که دوستداران حق وعدل به آن دل سپرده اند، چگونه است. اللهم انا نرغب اليک فى دوله کريمه تعز بها الاسلام واهله وتذل بها النفاق واهله.(3) خدايا از تو اميد داريم که دولت با کرامت آن امام زمان را به ظهور آورى واسلام واهلش را با آن عزت بخشى ونفاق واهل نفاق را ذليل وخوار گردانى. آن دولت کريمه وآن سيرت جليله چگونه است که يادش نيز روشنى بخش دل منتظران است؟ هر انسانى به فطرت خود - که عشق به کمال مطلق است - خواهان آن دولت وآن سيرت است وسخن از آن، پاسخى به تمناى فطرت آدمى (حق خواهى وعدالت دوستى) است.

ظهور انقلابى

بنابر رواياتى مشهور که از پيشوايان معصوم وارد شده است، امام عصر عليه السلام به دنبال يک تحول انقلابى، دولتهاى باطل وستمگر را مضمحل مى سازد ودولتى سراسر حق وعدل بر پا مى کند، چنانکه در حديث امام باقر عليه السلام آمده است: اذا قام القائم ذهب دوله الباطل.(4) هنگامى که قائم قيام مى کند، هر دولت باطلى از بين مى رود. در حديثى که متفق فريقين است، از رسول اکرم صلى الله عليه وآله وسلم نقل شده است که فرمود: لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلک اليوم حتى يخرج رجل من اهل بيتى يملا الارض عدلا کما ملئت ظلما وجورا.(5) اگر از عمر جهان جز يک روز باقى نمانده باشد، خداوند همان يک روز را چنان دراز کند تا مردى از خاندان من خروج کند وزمين را پس از آنکه پر از ستم وبيداد شده باشد، پر از عدل وداد کند. اين گونه است که دولت کريمه او بر پا مى شود وآن حضرت با سيرت نيکوى خود همگان را از آب گواراى عدالت سيراب مى سازد. آنچه در ابتدا از باب براعه المطلع(6) نقل شد، گوياى دولت مهدى عليه السلام وسيرت مهدى عليه السلام است. آن حضرت قائم منتظر است، منتظر، تا منتظران زمينه قيام وحکومت عدل را آماده سازند. آن حضرت، عدالت پر آوازه است، عدالتى که هر انسانى با روى کرد به فطرت خود شيفته وفريفته آن است. ابو العلاء معرى حکيم واديب بزرگ در اين باره چنين سروده است:

متى يقوم امام يستقيد لنا

 

فيعرف العدل اجبال وغيطان.(7)

آن ييشوايى که انتقام ما را (از ستمگران) خواهد گرفت کى قيام خواهد کرد؟ تا با قيام او کوهها ودشتها طعم عدالت (واقعى) ره بچشند؟

ياران مهدى

آن حضرت با شمشيرى از نيام بر آمده قيام مى کند وموانع عبوديت وکمال آدميان را رفع ومقتضيات آن را فراهم مى کند. جابر جعفى از امام باقر عليه السلام درباره ظهور انقلابى مهدى عليه السلام نقل کرده است که حضرت فرمود که چون مهدى عليه السلام آيد ميان رکن ومقام نماز گزارد، آن گاه روى به مردم نمايد وفرياد کند: الا انا نستنصر الله اليوم وکل مسلم. بدانيد که امروز از خدا يارى مى جوييم واز مسلمانان. سپس امام باقر عليه السلام فرمود: ويجىء والله ثلاثمائه وبضعه عشر رجلا فيهم خمسون امراه يجتمعون بمکه على غير ميعاد فزعا کفزع الخريف.(8) به خدا سوگند سيصد وسيزده تن نزد او گرد مى آيند که در ميان آنان پنجاه زن هست. آنان بدون قرارى از پيش، از اين سوى وآن سوى مانند ابرهاى پراکنده پاييزى به هم مى پيوندند ودر مکه به حضور مهدى مى رسند. انقلاب آغاز مى شود وسيصد وسيزده نفر به تعداد مجاهدان غزوه بدر گرد مى آيند تا همان گونه که شرک واشرافيت وستمگرى به دست مبارک پيامبر وپيروانش شکسته شد، اين بار پايان پذيرد ودولت عدالت بتمامه رخ نمايد. البته آنان فرماندهان وکارگزاران اصلى امام عليه السلام ودولت او هستند. ابوبصير روايت کرده است که مردى از اهل کوفه از حضرت صادق عليه السلام پرسيد چند نفر با قائم عليه السلام قيام مى کنند؟ زيرا مردم مى گويند آنان به تعداد شرکت کنندگان در جنگ بدر يعنى سيصد وسيزده نفر هستند. حضرت فرمود: ما يخرج الا فى اولى قوه، وما يکون اولوا القوه اقل من عشره آلاف.(9) او قيام نمى کند مگر با افراد صاحب قوت واين افراد صاحب قوت کمتر از ده هزار نفر نيستند. بنابر اين تعداد ياران حضرت صاحب الامر عليه السلام منحصر به سيصد وسيزده نفر نيست، بلکه آنان پرچمداران وفرماندهان آن حضرت ونخستين کسانى هستند که به او مى پيوندند،(10) چنان که خبر مفضل بن عمر از امام صادق عليه السلام بر آن صراحت دارد: کانيى انظر الى القائم على منبر الکوفه وحوله اصحابه ثلاثمائه وثلاثه عشر رجلا عده اهل بدر، وهم اصحاب الالويه وهم حکام الله فى ارضه على خلقه.(11) گويا قائم را مى بينم که روى منبر کوفه نشسته است ويارانش که به تعداد مجاهدان زوه بدر سيصد وسيزده نفرند، دور او را گرفته اند، وآنان پرچمداران او وحکمرانان الهى در زمين بر خلق او هستند. آنان با قوتى الهى قيام مى کنند ودولت مستضعفان صالح را بر پا مى دارند که اراده الهى چنين است: (ونريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض ونجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثين).(12)

وما اراده داريم که بر مستضعفان زمين منت گذاريم وآنان را پيشوايان ووارثان (حکومت روى زمين) قرار دهيم. آنان از هر عيب وآفتى برى خواهند بود ودلهايشان چون پاره هاى پولاد خواهد بود. سيادت ودولت حق از آن ايشان خواهد شد. از امام سجاد عليه السلام روايت شده است که فرمود: اذا قام قائمنا اذهب الله عز وجل عن شيعتنا العاهه، وجعل قلوبهم کزبر الحديد، وجعل قوه الرجل منهم قوه اربعين رجلا ويکونون حکام الارض وسنامها.(13) چون قائم ما قيام کند، خداوند عيب وآفت را از شيعيان ما برطرف کند، ودلهاى آنان را چون پاره هاى پولاد سازد، وبه هر مردى از ايشان نيروى چهل مرد دهد، وآنان حاکمان وسروران زمين خواهند بود.

دولت آرمانى

دولت مهدى، دولت تحقق آرمانهاى انسانى وتلاش انبياى الهى است. انبياى الهى پى در پى برانگيخته شدند تا آدميان را تربيت فطرى نمايند وموانع کمال آنان را بردارند وبا ايجاد عدالت زمينه عبوديت الله را فراهم سازند وعقلها را کامل کنند. امير مؤمنان على عليه السلام فرموده است: وبعث فيهم رسله وواتر اليهم انبيائه ليستادوهم ميثاق فطرته ويذکروهم منسى نعمته ويحتجوا عليهم بالتبليغ ويثيروا لهم دفائن العقول.(14) پيامبرانش را در ميان ايشان برانگيخت وپى در پى فرستادگان خود را به سوى آنان فرستاد تا پيمان فطرت را از ايشان مطالبه نمايند ونعمتهاى فراموش شده را به ياد آنان آورند وبا ابلاغ دستورهاى خدا حجت بر ايشان تمام کنند وگنجهاى پنهانى عقلها را آشکار سازند.

سيرت وسنت مهدى

اين رسالت با دولت مهدى عليه السلام به کمال مى رسد وآن حضرت مردمان را به سيرت وسنت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم هدايت مى کند وآن چه را که خواست پيامبر خاتم بوده است، محقق مى سازد. در حديثى از پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم چنين نقل شده است: سنته سنتى، يقيم الناس على ملتى وشريعتى ويدعوهم الى کتاب ربى عز وجل.(15) سيره وسنت او (مهدى)، سيره وسنت من است.

مردم را بر دين وآيين من راست خواهد کرد وآنان را به کتاب پروردگارم دعوت مى کند. سيرت آن حضرت چون سيرت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم است. جاهليت را ريشه کن مى کند واسلام را از نو آن سان که بنيانگذار اسلام آورده بود، بر پا مى سازد. عبدالله بن عطاء ملکى گويد از امام صادق عليه السلام درباره سيرت مهدى عليه السلام پرسيدم که چگونه است. حضرت فرمود: يصنع کما صنع رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم، يهدم ما کان قبله کما هدم رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم امر الجاهليه، ويستانف الاسلام جديدا (16) همان گونه که رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم عمل کرد، عمل مى کند، آنچه را پيش از او بوده است نابود مى سازد، همان گونه که رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم جاهليت را نابود کرد، واسلام را از نو مى آورد. همچنين ابوخديجه از آن حضرت نقل کرده است که فرمود: اذا قام القائم عليه السلام جاء بامر جديد کما دعا رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فى بدو الاسلام الى امر جديد.(17) چون قائم عليه السلام قيام کند، امرى جديد مى آورد چنانکه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در آغاز اسلام به امرى جديد دعوت کرد. اينکه مهدى عليه السلام به سيرت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم عمل مى کند، بدين معناست که جاهليتى را که مجددا بر پا شده است از بين مى برد وچون پيامبر عدالتى راستين را بر پا مى دارد. محمد بن مسلم گويد از امام باقر عليه السلام درباره قائم عليه السلام پرسيدم که چون قيام کند، به کدام سيرت در ميان مردم عمل مى کند؟ حضرت فرمود: بسيره ما سار به رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم حتى يظهر الاسلام. قلت: وما کانت سيره رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم؟ قال: ابطل ما کان فى الجاهليه واستقبل الناس بالعدل، وکذلک القائم عليه السلام اذا قام يبطل ما کان فى الهدنه مما کان فى ايدى الناس ويستقبل بهم العدل.(18) به سيرتى عمل مى کند که رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم عمل کرد تا اسلام را آشکار (وحاکم) ساخت. گفتم: سيرت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم چه بود؟ فرمود: آنچه را که در جاهليت بود، از بين برد وبا مردم به عدالت رفتار کرد، وهمين گونه است قائم عليه السلام که چون قيام کند آنچه را که از روابط ناعادلانه در ميان مردم است از بين ببرد وبا ايشان به عدالت رفتار کند. البته سيرت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم براى رسيدن به اهداف اصلاح طلبانه بر رحمت وگذشت استوار بود تا مردمان آرام آرام به حق گرايش يابند واصلاحات اجتماعى تحقق يابد، اما تا زمان ظهور مهدى عليه السلام همه حجتها تمام مى شود وآن حضرت براى تحقق اهداف اصلاح طلبانه خود ديگر بر اساس رحمت وگذشت عمل نمى کند، زيرا ديگر جايى براى رحمت وگذشت نيست واز هيچ کس عذر وبهانه اى پذيرفته نمى شود. زراره گويد به امام باقر عليه السلام گفتم: نام صالحى از صالحان را برايم بيان کن، ومنظورم قائم عليه السلام بود. فرمود: نام او نام من است. گفتم: آيا به سيرت محمد صلى الله عليه وآله وسلم رفتار مى کند؟ فرمود: هيهات، هيهات يا زراره، ما يسير بسيرته - قلت: جعلت فداک لم؟ قال: ان رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم سار فى امته باللين کان يتالف الناس والقائم عليه السلام يسير بالقتل، بذلک امر، فى الکتاب الذى معه ان يسير بالقتل ولا يستتيب احدا، ويل لمن ناواه.(19) هيهات، هيهات، اى زراره - به سيرت پيامبر رفتار نمى کند. گفتم: فدايت شوم براى چه؟ فرمود: همانا پيامبر در ميان امت خود به ملايمت رفتار مى کرد ومى کوشيد محبت مردم را در راه دين جلب کند وتاليف قلوب نمايد، امام قائم با شمشير وقتل با مردم رو به رو مى شود. در کتابى که با اوست بدو چنين فرمان داده شده است (خدا به او اين گونه فرمان داده است) که بکشد وتوبه اى از کسى نپذيرد. واى به حال کسى که با مهدى بستيزد. بنابر اين سيرت انقلابى واصلاحى مهدى عليه السلام بر کشتن تباهگران وستمگران استوار است وديگر از کسى توبه اى پذيرفته نمى شود که پيش از آن همه حجتها تمام شده است. استاد محمدرضا حکيمى در اين باره مى نويسد: آرى، اين چنين است: شمشير. ديگر، روزگار موعظه وخواهش تمام مى شود. از قديمترين روزگاران که پيامبران آمدند، همواره، بشر را موعظه کردند، وراه نمودند، وراه نمودند، ودرخواست کردند که: مومن باش، وعمل صالح به جاى آر. وديديم که بشر چقدر گوش به آن سخنان داد، وچگونه انبيا واوليا را از دم تيغ گذرانيد. اما روزگار مهدى، روزگار خوار ساختن زورداران است. بشر قدرتمند فاسد وجانى ودرنده، چقدر نواميس خدا را هتک کرد، وچقدر محرومان وناتوانان ومستضعفان را پايمال ساخت، وچقدر زمين را از ستم وفساد آکنده نمود؟ - مهدى عليه السلام که بيايد ديگر اين چنين نخواهد بود... ديگر، آن روزگار نخواهد بود که پيامبران وامامان ومصلحان، مردمان را موعظه کنند وارشاد نمايند، واز آنان بخواهند که مومن وصالح باشند، وستم وگناه مرتکب نشوند. وبسيار کسان گوش ندهند، وسرگرم جنايت وفساد باشند... پيامبران را بکشند، سنتهاى آنان را محو کنند، مصلحان را زهر خورانند، نيکان وپاکان را نابود سازند، وصحنه هايى چون صحنه عاشورا پديد آورند. هيهات، هيهات، يسير بالقتل وا لا يستتيب احدا. شمشير در ميان نابکاران نهد، واز احدى توبه نپذيرد. وبدين گونه ماهيت زمان را تطهير کند، وانسانيت خرد شده را زنده سازد، ووالاييها را حاکم نمايد، وپستيها را از ميان بردارد. بشر، در گذشته خويش، امتحان خوبى نداده است. همنوع خود را، براى اميال وهوسهاى سبعانه خود، پايمال کرده است. بايد انتقام پس دهد. ومهدى، دست انتقام خدايى است. مهدى، دشمن خونريز مستکبران وفاسدان است، ويار دلسوز فروتنان ومستضعفان وپاکان. مهدى، آن قدر بکشد که مردم بگويند: اين مرد، از آل محمد نيست. اگر از آل محمد بود، اين اندازه خون نمى ريخت. اما او از آل محمد است، يعنى: آل حق، آل عدالت، آل عصمت وآل انسانيت. وهمين ا ست که براى فرا آوردن انسانيت هضم شده، وعدالت به خون خفته، وحق خاک شده، وعصمت هتک گشته مى کشد. او مى کشد اما درندگان را، او مى کشد خونخواران را، که تا پيش از ظهور او خود مشغول آدمکشى وخونخواهى بودند، وسرسوزنى به کشته شدگان خود نمى انديشيدند، ولحظه اى به آن همه خون ناحق که ريخته بودند فکر نمى کردند. او اين جانيان را مى کشد. از شمشير مهدى، براى خون آشامان پست، ودرندگان متمدن، وابر قدرتان نا انسان، خون ومرگ مى بارد، وبراى انسانيت درد کشيده خرد شده، رحمت وحيات. شمشير مهدى، سيف الله است، سيف الله المنتقم. شمشير مهدى، شمشير انتقام از همه جانيان است، در طول تاريخ.(20)

رفع موانع رشد وکمال مهدى

با بردشتن سدهاى راه کمال بشر واز بيخ وبن کندن خارهاى راه رشد انسانيت، زمين را سراسر عدل وداد مى کند واين تحول انقابى جز با کشتن بيدادگران ضد دين وبشر، وستمگران ومزوران مدعى دين وديندارى ميسر نمى شود. ابو الوليد طرائفى از امام صادق عليه السلام روايت کرده است که فرموده: يملاها قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وعدوانا، يسير فى اهل القبله بسيره على بن ابى طالب عليه السلام يقتل اعداء الله حتى يرضى الله.(21) زمين را سراسر قسط وعدل مى کند همان گونه که سراسر ستم ودشمنى شده بود، درباره اهل قبله به سيرت على بن ابى طالب عليه السلام رفتار مى کند، دشمنان خدا را مى کشد تا خدا راضى گردد. سيرت انقلابى مهدى عليه السلام اقتضا مى کند که با تحريف کنندگان دين ومدعيان آيين وفساد کنندگان بر زمين با شدت برخورد نمايد، ملامت وسرزنش دشمنان او را از مقصد اصلاحى باز ندارد واسلام را سامانى جديد بخشد وبه روشى انقلابى حکم کند.

ابو بصير از امام باقر عليه السلام چنين روايت کرده است: يقوم الائم بامر جديد وکتاب جديد وقضاء جديد، على العرب شديد، ليس شانه الا السيف لا يستتيب احدا ولا ياخذه فى الله لومه لائم.(22) قائم به امرى جديد وکتابى جديد وقضايى جديد قيام کند، بر عرب سخت گيرد وفقط شمشير را شناسد. او از کسى توبه نپذيرد و(در راه تحول انقلابى خود) نکوهش احدى را نشنود.

آرمانهاى اصلاحى

با چنين سيرت انقلابى است که ستم وبيداد ريشه کن شود وعدالت رخ نمايد وامنيتى همه جانبه - که لازمه رشد وکمال همه جانبه است - حاکم گردد، چنانکه در خبرى از امام صادق عليه السلام ويژکيهاى دولت آن حضرت چنين آمده است: اذا قام القائم حکم بالعدل وارتفع فى ايامه الجور، وامنت السبل، واخرجت الارض برکاتها، ورد کل حق الى اهله، ولم يبق آهل دين حتى يظهروا الاسلام، ويعترفوا بالايمان، اما سمعت الله سبحانه يقول: (وله اسلم من فى السموات والارض طوعا وکرها واليه يرجعون).(23) وحکم بين الناس بحکم داود، وحکم محمد صلى الله عليه وآله وسلم، فحينئذ تظهر الارض کنوزها وتبدى برکاتها، ولا يجد الرجل منکم يومئذ موضعا لصدقته ولا لبره، لشمول الغنى جميع المومنين.(24) هنگامى که قائم قيام کند، به عدل حکم نمايد ودر روزگار او بيداد بتمامه نابود گردد وراهها امن شود وزمين برکات خود را آشکار سازد وهر حقى به صاحبش برگردانده شود وهيچ پيرو دينى نماند مگر آنکه به اسلام درآيد وبا ايمان شناخته شود، نشنيده اى که خداى سبحان مى فرمايد: هر که (وهر چه) در آسمانها وزمين است، خواه وناخواه او را گردن نهاده است، وهمه به سوى او باز گردانده مى شوند. و(مهدى) در ميان مردم به روش داوود ومحمد صلى الله عليه وآله وسلم حکم کند. آن هنگام زمين گنجهاى خود ر آشکار سازد وبرکاتش را ابراز دارد وهمگان چنان بى نياز شوند که چون کسى بخواهد صدقه اى دهد وبخشش نمايد، مستحقى نيابد. بدين ترتيب با ظهور دولت مهدى عليه السلام وتحولى اساسى، همه آرمانهاى اصلاحى بشر تحقق مى يابد. عدالت بمامه طلوع مى کند، بيداد بکلى غروب مى نمايد، امنيت در همه وجوهش بر سر مردمان سايه مى افکند، ديانت حکومت مى يابد، برکات بتمامه آشکار مى گردد وهمگان بى نياز مى شوند. در پهنه تاريخ، پيوسته آرمان مصلحان اين بوده است که شر وبدى را پس زنند وخير ونيکى را ميداندار نمايند، مردمان را از بندگى غير خدا خارج سازند وبه بندگى خدا سير دهند وروابط اقتصادى واجتماعى را به سامانى آرمانى درآورند وامنيتى همه جانبه براى شکوفا شدن استعدادهاى آدمى فراهم سازند. با بر پايى دولت مهدى عليه السلام اين آرمانهاى اصلاحى که يادش نيز شور آفرين وتحرک زاست، محقق مى شود. از امير مؤمنان عليه السلام در توصيف دولت مهدى عليه السلام چنين نقل شده است: يذهب الشر ويبقى الخير ويذهب الزنا ويذهب الربا ويقبل الناس على العبادات والشرع والديانه والصلوه فى الجماعات وتطول الاعمار وتودى الامانات وتحمل الاشجار وتتضاعف البرکات وتهلک الاشرار وتبقى الاخياره.(25) بدى از بين مى رود ونيکى برقرار مى ماند، وزنا از بين مى رود وربا محو مى شود ومردم به عبادات وشرع وديندارى ونماز با جماعت روى مى کنند وعمرها طولانى مى گردد وامانتها ادا مى شود ودرختان پربار مى شوند وبرکتها چند برابر مى گردد وبدان نابود مى شوند ونيکان برقرار مى مانند.

دولت احياى زمين وآدميان

اينها نتايج وثمرات دولت عدل است که عدالت زنده کننده همه چيز است ودولت مهدى عليه السلام، دولت احياى زمين وآدميان است. آن حضرت زمين را به عدالت زنده مى سازد وبا حاکم کردن دين حق، مردمان را زنده مى کند. شيخ صدوق رحمه الله به اسناد خود از عبدالرحمن بن سليط از حضرت حسين عليه السلام روايت کرده است که فرمود: منا اثنا عشر مهديا اولهم امير المومنين على بن ابى طالب، وآخرهم التاسع من ولدى، وهو الامام القائم بالحق، يحيى الارض بعد موتها، ويظهر به دين الحق على الدين کله ولو کره المشرکون.(26) از (خاندان) ما دوازده هدايتگر هستند که نخستين ايشان امير مومنان على بن ابى طالب وآخرينشان نهمين فرزند من است، واو امام قيام کننده به حق است، زمين را پس از مردن آن زنده کند ودين حق را بر همه اديان چيره گرداند، هر چند که مشرکان خوش ندارند. اين وعده حتمى خداست که فرمود: (اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها).(27) بدانيد که خدا زمين را پس از مردگى اش زنده مى کند. از امام باقر عليه السلام درباره اين آيه شريفه چنين روايت شده که فرمود: يحييها الله عز وجل بالقائم عليه السلام بعد موتها - بموتها کفر اهلها - والکافر ميت.(28) خداوند زمين را پس از مردگى اش به وسيله قائم عليه السلام زنده مى کند، يعنى زمين به سبب کفر اهل زمين مى ميرد زيرا کافر مرده است. کفر وبيداد مى راننده است وايمان وعدالت زنده کننده. دولت مهدى عليه السلام دولت ايمان وعدالت است وآن حضرت با ايمان وعدالت زمين واهل زمين را زنده مى کند. شيخ کلينى رحمه الله به اسناد خود آورده است که محمد حلبى از امام صادق عليه السلام درباره اين آيه که خداوند فرموده است: بدانيد که خدا زمين را پس از مردگى اش زنده مى کند. پرسش کرد وآن حضرت فرمود:

العدل بعد الجور.(29) مراد، عدالت پس از بيداد است. دولت مهدى عليه السلام دولت عدالت تام وتمام است واز اين رو دولت زنده کننده همه چيز وهمه کس است. هر چيز وهر کس که استعداد زنده شدن داشته باشد به دست او وبا دولت او زنده مى شود. در روايتى از امام کاظم عليه السلام در تفسير آيه (يحيى الارض بعد موتها).(30) چنين آمده است: ليس يحييها بالقطر ولکن يبعث الله رجالا فيحيون العدل فتحيى الارض لاحياء العدل، ولاقامه الحد لله انفع فى الارض من الطر اربعين صباحا.(31) مراد، اين نيست که خداوند زمين را به وسيله باران زنده مى کند، بلکه خداوند مردانى را بر مى انگيزد که عدالت را زنده مى کنند ودر نتيجه زمين با احياى عدالت زنده مى شود، (بدانيد) بر پايى حد براى خدا در زمين از چهل روز باران سودمندتر است. بنابر اين احياى زمين با عدالت وبر پا ساختن حدود الهى از نزول باران نيز با اهميت تر وپر برکت تر است. عدالت، جن شريت وروح دين است: العدل حياه الاحکام.(32) عدالت حيات احکام است.

جامعه فاقد عدالت، جامعه اى مرده است، وسرزمين بى عدالت چون زمين خشک وکشتزار بى حاصل است. به وسيله عدالت است که زمين زنده، سرزمينها آباد ومردمان وجوامع به درستى بر پا مى شوند. از امير مؤمنان على عليه السلام چنين نقل شده است: جعل الله سبحانه العدل قوام الانام وتنزيها من المظالم والاثام وتسنيه للاسلام.(33) خداى سبحان عدالت را مايه بر پايى مردمان وستون زندگى آنان وس بب پاکى از ستمکاريها وگناهان وروشنى چراغ اسلام قرار داده است. مردم به عدالت مستقيم مى شوند وحيات حقيقى زمانى بر مردم سايه مى افکند که پرچمهاى عدالت در ميانشان بر پا شود. در اين صورت است که ستمها زدوده ودامن آدميان از گناهان باک مى شود. آرى روشنى دين وديندارى به عدالت بسته است وچون عدالت زد وده شود چراغ اسلام خاموش گردد. بقا وسلامت جامعه به عدالت است وآنجا که عدالت نيست، انتظار پاکى وسلامت اجتماعى، انتظارى بيهوده است. روشنى اسلام به عدالت است وبا خاموش شدن عدالت، اسلام چون چراغى خاموش خواهد بود که با آن نمى تواه راه يافت ومردمان را به سامان رساند. از همين روست که پيام آور عدالت ورسول هدايت صلى الله عليه وآله وسلم فرموده است: عدل ساعه خير من عباده سبعين سنه قيام ليلها وصيام نهارها.(34) ساعتى عدالت از هفتاد سال عبادتى که شبهايش به نماز شب وروزهايش به روزه بگذرد، (برتر و) بهتر است. در انديشه دينى، عدالت شکوفا کننده فطرت ايمانى ورفتار انسانى است. از امير مؤمنان عليه السلام چنين نقل شده است: العدل راس الايمان وجماع الاحسان.(35) عدالت راس ايمان وگرد آورنده نيکيهاست. بنابر اين دولتى که عدالت را در همه وجوهش بر پا مى سازد (دولت مهدى)، ايمان را در معناى حقيقى وفراگيرش حاکم مى کند ونيکيها را زنده مى سازد. ساعتى از اين دولت چنان کند که سالها عبادت نکند. شيخ کلينى رحمه الله به اسناد خود از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم روايت کرده است که فرمود: ساعه من امام عدل افضل من عباده سبعين سنه، وحد يقام الله فى الارض افضل من مطر اربعين صباحا.(36) ساعتى از (دولت) پيشواى عدل برتر از عبادت هفتاد سال است، وحدى که براى خدا در زمين بر پا شود برتر از چهل روز باران است. آنچه با دولت عدالت مهدى عليه السلام ظهور مى کند قابل بيان وتوصيف نيست که ساعتى از آن دولت فرخنده چنان دلها را پاک کند وزشتيها را بزدايد وهمه چيز را شکو وپربار کند که در تصور نيز نگنجد. دولت مهدى عليه السلام چون سرماى بهارى است که هر موجودى را که شايستگى واستعداد زنده شدن وکمال يافتن داشته باشد، زنده کند وبه کمال خود برساند. دم مسيحايى او زنده کننده زمين وآدميان است.

مژده اى دل که مسيحا نفسى مى آيد

از غم هجر مکن ناله وفرياد که دوش

ز اتش وادى ايمن نه منم خرم وبس

هيچ کس نيست که در کوى تواش کارى نيست

کس ندانست که منزلگه مقصود کجاست

جرعه اى ده که به ميخانه ارباب کرم

خبر بلبل اين باغ مپرسيد که من

دوست را گر سر پرسيدن بيمار غم است

يار دارد سر صيد دل حافظ ياران

 

که ز انفاس خوشش بوى کسى مى آيد

زده ام فالى وفرياد رسى مى آيد

موسى اينجا به اميد قبسى مى آيد

هر کس آنجا به طريق هوسى مى آيد

اين قدر هست که بانگ جرسى مى آيد

هر حريفى ز پى ملتمسى مى آيد

ناله اى مى شنوم کز قفسى مى آيد

گو بران خوش که هنوزش نفسى مى آيد

شاهبازى به شکار مگسى مى آيد.(37)

مهدى بهار مردمان وخرمى زمان است: السلام على ربيع الانام ونضره الايام. ودولت او، دولت عقل وفطرت است، دولت حيات مردمان وزمينيان است وهمه را به برگ وبار مى نشاند: توقوا البرد فى اوله، وتلقوه فى آخره، فانه يفعل فى الابدان کفعله فى الاشجار، اوله يحرق وآخره يورق.(38) بپرهيزيد از سرما در آغازش (در پاييز) واستقبال کنيد از آن در آخرش (نزديک بهار) زيرا در بدنها همان مى کند که با درختان مى کند، در آغاز خشک مى کند ودر آخر برگ مى آورد. ملاى رومى اين بيان (نقش احيا کننده سرماى بهار) را از قول رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به زيبايى تمام آورده وبه باطن کلام ونقش اولياى خدا در احياى موجودات اشاره کرده است:

گفت پيغمبر ز سرماى بهار

ز انکه با جان شما آن مى کند

پس غنيمت باشد آن سرماى او

در بهاران جامه از تن بر کنيد

ليک بگريزيد از برد خزان

راويان اين را به ظاهر برده اند

بى خبر بودند از سر آن گروه

آن خزان نزد خدا نفس وهواست

گر ترا عقليست جز وى در نهان

جز وتو از کل او کلى شود

 

تن مپوشانيد ياران زينهار

کان بهاران با درختان مى کند

در جهان بر عارفان وقت جو

تن برهنه جانب گلشن رويد

کان کند کان کرد با باغ ورزان

هم بر آن صورت قناعت کرده اند

کوه را ديده، نديده کان به کوه

عقل وجان عين بهار است وتقاست

کامل العقلى بجو اندر جهان

عقل کل بر نفس چون غلى شود

پس به تاويل آن بود کانفاس پاک چون بهارست وحيات برگ وتاک.(39)

پاورقی:


(1) شيخ عباس قمى، مفاتيح الجنان، ترجمه الهى قمشه اى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1364 ش. زيارت حضرت صاحب الامر، ص970 - 969.

(2) ر. ک: محمد رضا حکيمى، خورشيد مغرب، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1360 ش. ص137 - 136.

(3) دعاى افتتاح، مفاتيح الجنان، ص 326.

(4) ابو جعفر محمد بن يعقوب الکلينى، الکافى، صححه وعلق عليه على اکبر الغفارى، دار الکتب الاسلاميه، طهران، 1388 ق. ج 8، ص 278.

(5) ابو جعفر محمد بن الحسن الطوسى، الغيبه، الطبعه الثانيه، مکتبه بصيرتى، قم، 1408 ق. ص 112، ونيز ر. ک: ابو جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى (الشيخ الصدوق)، کمال الدين وتمام النعمه، مکتبه الصدوق، طهران، 1395 ق. ج 1، ص 318، امين الاسلام ابو على الفضل بن الحسن الطبرسى، مجمع البيان فى تفسير القران، مکتبه المرعشى النجفى، قم، 1403 ق. ج 4، ص152 ، 67.

(6) در علم بديع اصطلاحى وجود دارد به نام حسن الابتداء يا براعه المطلع يا براعه الاستهلال که از زيورهاى کلام وشعر است. اگر خطيب وشاعر سخن خود را با عباراتى آغاز کند که رقيق وسهل وروشن وواضح از نظر معنى باشد وبه گونه اى بياورد که مستقل از آنچه بعد مى آيد بوده، مناسب مقام باشد ونيز جاذب وموثر بوده ومعرف آنچه در ادامه سخن مى آيد باشد، اين کلام داراى براعه المطلع است. ر. ک: تقى الدين ابو بکر بن على المعروف به ابن حجه الحموى، خزانه الادب وغايه الارب، شرح عصام شعيتو، دار ومکتبه الهلال، بيروت، 1987 م. ج 1، ص 19، محمد بن عبد الرحمن الخطيب القزوينى، الايضاح فى علوم البلاغه، شرح وتعليق وتنقيح محمد عبد المنعم خفاجى، دار الکتاب اللبنانى، بيروت، 1405 ق. ج 2، ص595 - 594، احمد الهاشمى، جواهر البلاغه، دار الکتب العلميه، بيروت، ص 342 - 341.

(7) اللزوميات، الطبعه الثانيه، دار الکتب العلميه، بيروت، 1406 ق. ج 2، ص 352.

(8) ابو النصر محمد بن مسعود بن عياش السلمى المعروف بالعياشى، تفسير العياشى، تحقيق هاشم الرسولى المحلاتى، المکتبه العلميه الاسلاميه، طهران، ج 1، ص 65، هاشم بن سليمان الحسينى البحرانى، البرهان فى تفسير القرآن، موسسه مطبوعاتى اسماعيليان، قم، ج 1، ص 164.

(9) کمال الدين، ج 2، ص 654، محمد باقر المجلسى، بحار الانوار، الجامعه لعلوم الائمه الاطهار، الطبعه الثالثه، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1403 ق. ج 52، ص 323.

(10) ر. ک: بحار الانوار، ج 52، ص 323 (بيان علامه مجلسى ذيل حديث ياد شده).

(11) کمال الدين، ج 2، ص673 - 672، بحار الانوار، ج 52، ص 326.

(12) قرآن، قص/ 5.

(13) ابو جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى (الشيخ الصدوق)، الخصال، صححه وعلق عليه على اکبر الغفارى، مکتبه الصدوق، طهران، 1389 ق. ج 2، ص 541، بحار الانوار، ج 52، ص 317.

(14) ابو الحسن محمد الشريف الرضى، نهج البلاغه، ضبط نصه وابتکر فهارسه العلميه صبحى الصالح، الطبعه الاولى، دار الکتاب اللبنانى، بيروت، 1387 ق. خطبه 1.

(15) کمال الدين، ج 2، ص 411.

(16) محمد بن ابراهيم النعمانى، الغيبه، مکتبه الصدوق، طهران، ص 231، بحار الانوار، ج 52، ص353 - 352.

(17) محمد بن النعمان البغدادى الملقب بالمفيد، الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد، صححه واخرجه السيد کاظم الموسوى المياموى، دار الکتب الاسلاميه، طهران، 1377 ق. ص 343، ابو الحسن على بن عيسى الاربلى، کشف الغمه فى معرفه الائمه، مکتبه بنى هاشم، تبريز، 1381 ق. ج 2، ص 465، بحار الانوار، ج 52، ص 338.

(18) ابو جعفر محمد بن الحسن الطوسى، تهذيب الاحکام، دار الکتب الاسلاميه، طهران، 1390 ق. ج 6، ص 154، محمد بن الحسن الحر العاملى، وسائل الشيعه الى تحصيل مسائل الشريعه، بتصحيح وتحقيق وتذييل عبد الرحيم الربانى الشيرازى، دار احياء التراث العربى، بيروت، ج 11، ص 57.

(19) غيبه النعمانى، ص 231، بحار الانوار، ج 52، ص 353.

(20) خورشيد مغرب، ص46 - 44.

(21) غيبه الطوسى، ص 32.

(22) غيبه النعمانى، ص 233، بحار الانوار، ج 52، ص 354.

(23) قرآن، آل عمران /. 83

(24) الارشاد، ص344 - 343، کشف الغمه، ج 2، ص 465، بحار الانوار، ج 52، ص339 - 338.

(25) لطف الله الصافى الگلپايگانى، منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر، الطبعه الثالثه، مکتبه الصدر، طهران، ص 474.

(26) کمال الدين، ج 1، ص 317، عبد على بن جمعه العروسى الحويزى، تفسير نور الثقلين، صححه وعلق عليه واشرف على طبعه هاشم الرسولى المحلاتى، دار الکتب العلميه، قم. ج 5، ص243 - 242.

(27) قرآن، حديد / 17.

(28) کمال الدين، ج 2، ص 668، تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 242.

(29) الکافى، ج 8، ص 267، بحار الانوار، ج 75، ص 353، تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 243.

(30) قرآن، روم / 19.

(31) الکافى، ج 7، ص 174، تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 173.

(32) عبد الواحد التميمى الامدى، غرر الحکم ودرر الکلم، موسسه الاعلمى للمطبوعات، بيروت، 1407 ق. ج 1، ص 25، حسين النورى الطبرسى، مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل، تحقيق موسسه آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، الطبعه الثانيه، بيروت، 1408 ق. ج 11، ص 318.

(33) غرر الحکم، ج 1، ص 335، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 320.

(34) محمد بن محمد الشعيرى، جامع الاخبار، تحقيق حسن المصطفوى، مرکز نشر الکتاب، طهران، 1382 ق. ص 180، بحار الانوار، ج 75، ص 352، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 317.

(35) جمال الدين محمد خوانسارى، شرح غرر الحکم، با مقدمه وتصحيح وتعليق مير جلال الدين حسينى ارموى، انتشارات دانشگاه تهران، 1360 ش. ج 2، ص 30، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 319.

(36) الکافى، ج 7، ص 175.

(37) شمس الدين محمد حافظ شيرازى، ديوان اشعار، به اهتمام انجوى شيرازى، انتشارات محمد على علمى، 1346 ش. ص 111.

(38) نهج البلاغه، حکمت 128.

(39) جلال الدين محمد بلخى (مولوى)، مثنوى معنوى، به اهتمام وتصحيح رينولد نيکلسون، ليدن، 1925 م. افست موسسه مطبوعاتى علمى، دفتر اول، ج 1، ص125 - 124.