به سوى دولت كريمه

لطف الله صافي گلپايگاني

- ۲ -


حذف تجمل گرايي

در جامعه جهاني اسلام تجمل گرائي وافراط در مصرف وخوش گذراني وتکلف در پذيرائيها وميهمانيها ومراسم ديگر ولباس وپوشاک ومرکب ومسکن و... مطرود است. اموري که در زمان ما عامل مهم دشواري زندگي وکمبود عوائد از هزينه ومخارج است که حتي در مراسمي که براي اموات برگزار مي شود نيز رقابت در پذيرائيهاي کمر شکن رايج شده است، بطوري که مصيبت صاحب عزا دو چندان مي شود - در حالي که هزارها جوان دختر وپسر بي همسر، بواسطه فقر از زندگي زناشوئي وتشکيل خانواده محروم هستند ومفاسد اجتماعي گوناگون آن، سعادت همه جامعه وامنيت را تهديد مي نمايد، ملاحظه مي شود که برخي مرفهان در مجلل ترين هتلها مبالغي که با آن مي شود خانواده هائي را از فقر نجات داد صرف مي نمايند، روشن است وقتي در جامعه اين گونه امور افتخار واحترام آفرين باشد فسادهاي بسيار گريبانگير آن جامعه مي شود.

تحريم اسراف وتبذير وتشويق به اقتصاد وميانه روي وهدايت مردم به استفاده هاي صحيح از مال وسرمايه که موجب استحکام بنيان اجتماع وبي نيازي از بيگانگان مي شود وتعاليم بسيار ديگر همه در کنترل اين گرايش مردم به تجمل پرستي وحفظ اعتدال موثر است. از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم روايت است: نحن معاشر الانبياء والاولياء براء من التکلف.(19) ما گروه پيغمبران واولياء از تکلف بيزاريم. در سيره پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم در ساده زيستن ودوري از تجملات حکايتهاي آموزنده بسيار است که با توجه به آنها نمي توان کساني را که تجملات خانه واطاق ونيز محل کارشان بسا به ميليونها بالغ مي شود ودر انواع تنعمات خارج از اندازه وغير لازم وبلکه لغو با وسايل تفريحي وسرگرمي گرانبها غرق وغافل زندگي مي کنند، براستي تربيت شده مکتب آن حضرت شمرد. پيشوا وپيامبري که وقتي پس از بازگشت از سفر وارد خانه يگانه فرزند عزيزش - که از بس او را دوست مي داشت هر وقت از سفري مي آمد اول به ديدار او مي شتافت ودر هنگام عزيمت به سفر آخرين کسي را که با او وداع مي کرد او بود - شد وبه ديدار او رفت، پرده هائي که بر در خانه دختر عزيزش آويخته بود مشاهده کرد، از خانه بيرون آمد، وقتي فاطمه زهرا (سلام الله عليها) آن پرده ها را نزد آن حضرت مي فرستند که به اهل صفه ويا فقراء بدهد، خوشحال ومسرور مي شود ومي فرمايد: فداها ابوها. معلوم است چقدر به زندگي دور از تکلفات وساده اهميت مي داده است. او همان بزرگواري است که وقتي با آن همه عظمت وشوکت وقدرت مکه را فتح مي کند در حالي که آن لشگر مجهز را - که از جهت تجهيزات ونفرات تا آن زمان شبه جزيره بخود نديده بود - زير فرمان داشت وهمه اشراف مکه افتخار مي کردند که از او مانند بزرگترين ابر قدرتها با تشريفات وغذاهاي رنگارنگ وسفره هاي گسترده پذيرائي نمايند، در چنين موقعيتي آن بنده خالص وخاص ومتواضع خدا در آن روز بزرگ وتاريخي به خانه ام هاني دختر مکرمه ابوطالب وخواهر اميرالمومنين علي عليه السلام مي رود - که بر حسب بعض اخبار همان خانه اي است که معراج وعروجش به عالم بالا از آنجا واقع شد - وقتي وارد بر او شد وتقاضائي را که او در مورد پناهندگان به خانه اش داشت، پذيرفت. فرمود: هل عندک من طعام ناکله؟. آيا طعامي داري که از آن بخوريم؟ عرض کرد: ليس عندي الا کسره يابسه واني لاستحيي ان اقدمها اليک. غير از نان پاره هاي خشک ندارم ومن حيا مي کنم که با آنها از شما پذيرائي کنم. فرمود: هلمي بهن. همان نان پاره ها را بياور. ورسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم آن نان پاره ها را در مقداري آب تليک کرد، ام هاني قدري نمک هم حاضر کرد سپس فرمود: هل من ادام؟. آيا نان خورش است؟

ام هاني عرض کرد: غير از مقداري سرکه چيزي حاضر نيست، فرمود: بياور آن را سپس آن را بر روي آن نانها ريخت واز آن ميل فرمود، پس از آن حمد خداي عز وجل را بجا آورد وفرمود: نعم الادام الخل يا ام هاني لا يقفر بيت فيه خل. خوب نان خورشي است سرکه، خانه اي که در آن سرکه باشد خالي از نان خورش نيست.(20) اميرالمومنين علي عليه السلام نيز همين سيره وروش را داشت، در وقتي که خلافت ظاهري هم در اختيار او قرار گرفت معاش ولباس وبرخورداريهاي او از دنيا همان بود که همه شنيده وخوانده ايد. روزي احنف بن قيس بر معاويه وارد بود، هنگامي که سفره انداختند در آن همه رنگ غذا ديده مي شد که احنف از آنها تعجب کرد، از آن جمله يک رنگ غذائي بود که احنف آن را نشناخت، از معاويه پرسيد، در جواب گفت: اين روده هاي مرغابي است که از مغز آن را پر کرده، وبا روغن پسته سرخ شده وشکر بر آن پاشيده اند، احنف به گريه افتاد، معاويه از سبب گريه او پرسيد، گفت: بياد علي عليه السلام افتادم که روزي در خدمت او مشرف بودم وقتي هنگام افطار شد از من خواست که در خدمتش باشم، انباني سر به مهر نزد او آوردند، پرسيدم در اين انبان چيست؟ فرمود: آردي است از سبوس جو، از سر به مهر بودن آن پرسيدم: فرمود، مي ترسم حسن يا حسين آن را به روغن مخلوط نمايند(21) علي عليه السلام خودش لباس خود را وصله مي زد وقتي ابن عباس آن حضرت را در حال اصلاح کفش خود ديد، به ابن عباس فرمود:

ما قيمه هذا النعل؟. اين کفش چقدر قيمت دارد؟ عرض کرد: لا قيمه لها. بهائي ندارد.(22) فرمود: والله لهي احب الي من امرتکم الا ان اقيم حقا وادفع باطلا.(23) بخدا سوگند اين کفش بي قيمت از امارت وفرمانروائي بر شما نزد من بهتر است مگر آن که حقي را بپا دارم يا باطلي را دفع کنم. يعني اين منصب ومقام وقتي ارزشي دارد که صاحب آن با آن اقامه حق ودفع باطل نمايد، در جامعه موعود حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) نيز برنامه همين است وسيره آن حضرت همين سيره است، در احاديث آمده است: ما لباس القائم عليه السلام الا الغليظ وما طعامه الا الجشب.(24)

تذکر ورفع اشتباه

مفهوم اين ويژگيهاي جامعه اسلامي وسيره هاي حضرت پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم وائمه طاهرين عليهم السلام اين نيست که نبايد از نعمتهاي الهي وجمال حيات دنيا که جلوه هاي آن بسيار است وبي شمار وبر جمال خداوند جمال آفرين دلالت دارند بهره گرفت يا بکار وفعاليت وسعي وعمل وتوليد وزراعت وصناعت وعلومي که جامعه به آن نيازمند است نپرداخت وغرائز واستعدادات را حبس وضايع ومعطل نمود وگوشه گيري وکم کاري پيشه کرد اين افکار افکاري است که اسلام با آن به ضديت برخواسته وبا تعاليم آن سازش ندارد: در قرآن مجيد مي فرمايد: (قل من حرم زينه الله التي اخرج لعباده والطيبات من الرزق).(25) بگو اي پيامبر چه کسي زينت هاي خداوند را که براي بندگانش آفريد وروزيهاي پاک را حرام کرده است. ونيز مي فرمايد: (يا ايها الرسل کلوا من الطيبات واعملوا صالحا).(26) اي رسولان ما از غذاهاي پاکيزه وحلال تناول کنيد وعمل صالح انجام دهيد. همچنين کار وزحمت وانواع مشاغل حلال براي توسعه بر عائله وبي نيازي از ديگران وهدفهاي عاليتر مثل رسيدن جامعه مسلمان به خود کفائي ورفع وابستگي اقتصادي به کفار نه تنها ممنوع نيست، بلکه از عبادات وطاعات بزرگ است، خداي تعالي در قرآن مجيد مي فرمايد: (ولله العزه ولرسوله وللمومنين).(27) عزت مخصوص خداوند وپيامبرش ومومنين است. بديهي است يکي از موجبات مهم عزت وحفظ شرافت، استقلال اقتصادي وخود کفائي در همه شعب زندگي است، چنانکه از عوامل مهم ذلت، فقر واحتياج به بيگانه است وبايد هر مسلماني براي مبارزه با اين ذلت وحفظ آن عزت هر چه در امکان دارد تلاش نمايد. حرص وفخر به مال وتجمل گرائي وحب دنيا که سر هر گناه است، غير از کار وعمل به تعطيل نکشاندن قوا واستعداد است، وبعبارت ديگر، دنيا را براي دنيا، براي تکاثر واستکبار واستعلاء به هر شکل وصورت خواستن، مذموم وضد ارزشهاي والاي انساني است، اما دنيا خواهي براي مقاصد صحيح وهدفهاي مشروع وخود کفائي شخصي وعمومي ممدوح وپسنديده است. برداشتهاي نادرستي که از زهد وقناعت وتوکل ودعا وزيارت وعزاداري سيدالشهداء عليه السلام وانتظار ظهور وفرج وثواب سياري از دعاها واعمال نيک وآثار توبه وساير اين گونه اصطلاحات واعمال مذهبي، بعضي به اصطلاح روشنفکر به مذهبيها نسبت مي دهند هيچ وقت در بين نبوده وسبب ايستائي جامعه ورکون ورکود وغرور نگشته وعرف اجتماع مذهبي همه را در جاي خود شناخته است واگر هم افرادي ديده شوند که اين اصطلاحات را به مفهوم واقعي آنها نشناخته باشند معدودند وروي برداشت آنها نمي توان داوري کرد، اينها همه در نظام تربيتي اسلام جايگاه ويژه ومفهوم خاص خود را دارند. هدف اسلام ساختن انسان الهي است نه انسان مال ونه انسان مقام ونه انسان ماشين وتکنولوژي وساير مظاهر مادي، هدف انساني است که همه اينها را بطور صحيح ومشروع بخدمت کمال انساني خود بگيرد که همه مظاهر زندگيش حتي جنگش وجهه الهي داشته باشد. لتکون کلمه الله هي العليا وکلمه الذين کفروا السفلي، اما تجمل گرائي همان است که هر کس مي تواند نظاير آن را در خانه هاي شمال بعضي شهرها وتزئينات ظاهر وداخل آنها ببيند. حاصل سخن اين است که راهها مشخص است وعرف مسلمان معني لفظ زهد وقناعت وحرص وتکاثر وتجمل واسراف وتبذير وموارد ديگر را تشخيص مي دهد واز مظاهر زندگي وخانه وماشين ولباس وميهماني وعزا وعروسي اشخاص، آن را که حاصل تربيت اسلامي ومحبوب خدا است يا به آن شباهت بيشتر دارد وآن را که به تربيت غير اسلامي وقارون ما بي وطاغوت گرائي شبيه است مي شناسد، وکار وعمل وتلاش وتوليد وصنعت واختراع وکسبهاي مشروع را با تکاثرهاي قاروني وتشريفات طاغوتي اشتباه نمي کند. البته بايد پيرامون تمام اين مفاهيم وجنود عقل وجهل وتعليمات قولي وعملي پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم وائمه طاهرين عليهم السلام ومواضع آنها در مقامات ومواجهه با جريانها وجوهاي مختلف هميشه تعليم وتعلم ادامه داشته باشد ومکتب آموختن از آن بزرگواران باز ومفتوح باشد وما در اينجا از اطاله بحث بيش از اين معذوريم.

امنيت وصلح عمومي

امنيت وصلح واقعي وآرامش از ويژگيهاي دولت آقا امام زمان (روحي لتراب مقدمه الفداء) است، خوفها زايل مي شود وجان ومال وآبروي اشخاص در ضمان امان قرار مي گيرد ودر سراسر جهان امن عمومي حاکم مي شود واختناق واستبداد واستکبار واستضعاف که همه از آثار حکومتهاي غير الهي است از جهان ريشه کن مي گردد وحکومتهاي طواغيت به هر شکل وهر عنوان برچيده مي شود. از اخبار وروايات استفاده مي شود: که بواسطه حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) راهها آن قدر امن مي شود که احدي حتي ضعيف ترين مردم از مشرق به مغرب سفر مي نمايد، از احدي به او اذيت وآزار نمي رسد.(28)

شکوفايي وضع اقتصادي

در دولت آن حضرت وضع اقتصاد عمومي بهبود کامل يافته نعمتها فراون وآبها مهار وزمينها آبد وحاصلخيز ومعادن ظاهر مي شود تا جائي که فقيري که از بيت المال چيزي دريافت کند باقي نماند، وکسي براي دريافت کمک مالي به خزانه عمومي مراجعه ننمايد واگر اتفاقا کسي مراجعه کرد به خود او مي گويند هر اندازه نياز دارد دريافت کند که او هم پس از دريافت وجه از گرفتن پشيمان مي شود ودر مقام رد آن به خزانه بر مي آيد ولي از او قبول نمي شود.(29)

همه خدا را مي پرستند

از ويژگيهاي ممتاز ديگر آن جامعه جهاني اين است که همگان در آن موحد وخدا را به يگانگي پرستش مي نمايند وشريکي براي او قرار نمي دهند، او را بي شريک وبي نظير وواحد ويگانه ويکتا مي شناسند.

وحده لا شريک له صفتش

شرک را سوي وحدتش ره نه

هست در وصف کبريا وجلال

تعالي الله يک بي مثل ومانند

منزه ذات او از چند واز چون

براي از ضد وند وخويش واز کس

 

وهو الفرد اصل معرفتش

عقل از کنه ذاتش آگه نه

شرک نالايق وشريک محال

که خوانندش خداوندان خداوند

تعالي شانه عما يقولون

صفاتش قل هو الله احد بس

اين يک امتياز بزرگ واز ويژگيهاي جامعه اسلامي است که در آن عصر عزيز همه افراد به آن ممتاز وسرفراز مي باشند، همه حق را مي پرستند ودر پرستش حق کسي وچيزي را شريک او نمي کنند توحيد خالص وسره وپاک از هر شائبه شرک، حاکم مي شود. يکي از جامعه شناسان معروف در کتاب خود (تمدن اسلام وعرب) مي گويد: عقيده به توحيد تاج افتخاري است که در ميان اديان بر سر دين اسلام قرار دارد. هر چند بر حسب قرآن مجيد همه انبياء دعوت به توحيد داشتند وموحد بوده اند اما اين جامعه شناس نظر به معتقدات جوامع فعلي بشري دارد که از طريق توحيد منحرف وگرايش به شرک دارند که اگر دين آنها بر اساس توحيد بوده است در حال حاضر بواسطه وقوع تحريفات، در اين اديان، به شرک گرائيده وموحد شمرده نمي شوند واين اسلام است که دعوتش به توحيد خالص وپاک باقي مانده وپيروانش بر اين عقيده ثابت واستوارند، واين فقط مسلمانها هستند که بانگ دلنواز وروح پرور ومعراج آفرين توحيدشان در هنگام اذان بگوش جهانيان مي رسد واين قرآن کتاب آسماني مسلمانها است که اعلام مي کند همه انبياء به توحيد دعوت کرده اند: (ولقد بعثنا في کل امه رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت).(30) وبه تحقيق در ميان هر امتي پيامبري را مبعوث کرديم (تا به خلق ابلاغ کند) که خداي يکتا را عبادت کنيد واز (اطاعت) طاغوت دوري کنيد. ومي فرمايد: (شرع لکم من الدين ما وصي به نوحا والذي اوحينا اليک وما وصينا به ابراهيم وموسي وعيسي ان اقيموا الدين ولا تتفرقوا فيه کبر علي المشرکين ما تدعوهم اليه).(31) خدا شرع وآييني که براي شما مسلمانان قرار داد حقايق واحکامي است که نوح را هم به آن سفارش کرد وبر تو نيز همان را وحي کرديم وبه ابراهيم وموسي وعيسي هم آن را سفارش کرديم که دين خدا را بر پا داريد وهرگز تفرقه واختلاف در دين نکنيد مشرکان را که بخداي يگانه دعوت مي کني بسيار در نظرشان بزرگ مي آيد. کلمه توحيدت کلمه اي است که هيچ کس بشر را به کلمه پر بارتر وسازنده تر از آن نخوانده است، کلمه اخلاص، کلمه توحيد، کلمه آزادي، کلمه برابري ومساوات، کلمه انسان، کلمه زمين وآسمان وکوهها ودرياها وستاره ها وکهکشانها وعرش وکرسي وهمه موجودات وهمه کلمات است. کلمه اي بود که از آغاز پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم مردم را به آن دعوت فرمود: قولوا لا اله الا الله تفلحوا وتا پايان هر چه فرمود تفسير وتبيين وشرح اين کلمه بود، کلمه همه آنهائي است که به اسلام گرويدند وخواهند گرويد، کلمه اعلام عقيده به توحيد وايمان به خداي يگانه است. قرآن مجيد در خطاب به اهل کتاب مي فرمايد: (يا اهل الکتاب تعالوا الي کلمه سواء بيننا وبينکم الا نعبد الا الله ولا نشرک به شيئا ولا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله).(32) بيائيد به سوي کلمه اي که ميان ما وشما مساوي وبرابر است يعني ما وشما وهمه را در يک خط ويکسان ومساوي قرار مي دهد وآن اين است که پرستش نکنيم مگر خدا را وچيزي را براي او شريک نگيريم. در اينجا چون مي خواهيم ويژگيهاي جامعه اسلامي را بشناسيم بايد متوجه باشيم که توحيد در عبادت وشريک براي خدا قرار ندادن به اين است که خدا را به عبادتي که شرع دستور داده يا عباديت ومناسبت آنها را با عبادت، خدا امضاء فرموده است عبادت کنيم واز انجام اين عبادات براي غير خدا وهمچنين اعمالي که مشرکان به عنوان پرستش وعبادت مشرکانه انجام مي دادند، اجتناب نمائيم، چنانکه بايد از برنامه هاي عبادي صوفيه ومدعيان دروغين عرفان که از طريق اهل بيت وکتب حديث نرسيده، به عنوان انجام برنامه ووظيفه وپيروي از سران اين طوائف خود داري شود، که اين هم مرتبه اي از شرک است. وخلاصه اقتضاء توحيد اين است که، در تعاليم قرآن واحکام اسلام ذوب شويم وبه هيچ جا وهيچکس ونقطه اي غير از خدا وپيغمبر وائمه هدي عليهم السلام توجه نکنيم، ودر کار دين وبرنامه هاي زندگي فقط به آنها اعتماد نمائيم، توجه نکنيم، ودر کار دين وبرنامه هاي زندگي فقط به آنها اعتماد نمائيم، ضمنا نبايد تعظيم واحترام از شعائر ومشاهد وبيوت ومقامات انبياء واولياء را که قرآن وسنت بر جواز وبلکه استحباب بسيار موکد - حتي وجوب آن دلالت دارند - با احترام وتعظيم از چيزها واشخاصي که به خدا استناد ندارند وکتاب وسنت آن را تاييد نمي نمايند، اشتباه کرد، خانه هاي انبياء واولياء واماکن مقدسه از خانه هائي است که بايد مورد احترام باشند ودر آنجاها خدا ياد شود وتسبيح خدا گفته شود، چنان که آيه کريمه بر آن صراحت دارد: (في بيوت اذن الله ان ترفع ويذکر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو والاصال).(33) در خانه هائي، خداوند اجازه داده آنجا رفعت يابد ونام خداوند ياد شود وصبح وشام تسبيح وتنزيه ذات پاک او کنند. در روايات از طريق اهل سنت است که ابوبکر از پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم سوال کرد: آيا بيت فاطمه وعلي عليهما السلام از اين بيوت است؟ فرمود: از فاضلترين آنهاست. نکته ديگري که در اينجا به آن اشاه مي کنيم تا اهل انتظار فرج امام عليه السلام به آن هم توجه داشته باشند اين است که توحيد در عبادت مفهوم ابتدائي وشايد مطابقش پرستش نکردن به غير از خدا واخلاص در عبادت حق تعالي است، اما بنظر وسيعتر توحيد در عبادت وخلوص آن از هر شائبه، فرمانبري از خداوند متعال است به گونه اي که غير از خدا وکساني که اطاعت آنها در طول اطاعت خدا وبه امر خدا وبراي خدا است از احدي ومقامي به عنوان اين که خود بخود يا طبق نظامات مختلف مستحق اطاعت است، اطاعت ننمايد زيرا اين استحقاق بابلذات وبنفسه براي خدا ثابت است وبراي غير خدا مثل انبياء وائمه هدي عليهم السلام وکساني که از جانب آنها بالخصوص يا به طور عام، ولايت دارند نيز از اين جهت ثابت است که اطاعت از آنها موضوع اطاعت از خداوند متعال است، در نتيجه اطاعت از طواغيت وسلاطين وهر حاکمي که ماذون من جانب الله يا ماذون از جانب ماذون من قبل الله نباشد خواه حکومتهاي استبدادي وفردي يا به اصطلاح قانوني ونظام اکثريت يا حزبي باشد هيچ يک با توحيد در اطاعت سازگار نيست واگر نگوئيم همان شرک جلي در عبادت به مفهوم واضح ومصداق روشن آن است، نوعي شرک خفي است که با خلوص موحدين در توحيد منافات دارد، وشايد اين معني از اين آيه هم استفاده شود: (ولقد بعثنا في کل امه رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت)(34) وبه تحقيق ما در ميان هر امتي رسولي را مبعوث کرديم (تا به خلق ابلاغ کند) خدا را عبادت کنيد واز طاغوت دوري کنيد. زيرا ممکن است گفته شود که از آن استفاده مي شود که اجتناب از طاغوت به هر صورت وبه هر شکل که اهم آن عبادت واطاعت او است، مضاد عبادت خدا است، ومثل اين آيه نيز ممکن است به همين معني دلالت داشته باشد: (وما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين).(35) امر نشدند مگر اين که خدا را عبادت کنند در حالي که خالص کنندگان دين واطاعت براي خدا باشند. واز اين ميان معناي تفسيري که از آيه شريفه ذيل شده است: (فمن کان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا ولا يشرک بعبادئ ربه احدا).(36) پسهر کس به لقاء خداوند اميدوار است بايد عمل صالح انجام دهد ودر عبادت پروردگارش احدي را شريک قرار ندهد. ظاهر مي شود که فرموده اند: (ولا يشرک بعبادئ ربه) يعني لا يشرک مع علي عليه السلام احدا في الخلافه نه اين است که مراد از رب در اين جا امير المومنين علي عليه السلام باشد چون اطلاق ان بر غير خدا نيز جايز است، بلکه مراد از رب همان رب حقيقي همه، خداوند متعال است ولي چون غير علي عليه السلام را با آن حضرت شريک در امر خلافت وواجب الطاعه دانستن، در طول اطاعت از خدا وموضوع آن قرار نمي گيرد - واطاعت از غير خدا است - با خلوص توحيد خصوصا توحيد در عبادت منافات دارد. ومثل اين روايت نيز مسئله اطاعت از رژيمهاي مختلف غير مشروع را - اگر چه نظام اکثريت باشد - آشکار مي سازد. حبيب سجستاني از امام محمد باقر عليه السلام روايت کرده است که: خداوند متعال فرموده است:

لاعذبن کل رعيه في الاسلام دانت بولايه کل امام جائر ليس من الله،....(37) البته عذاب مي کنم هر رعيت را که در اسلام ملتزم ومتدين شود به ولايت هر پيشواي جائري که از سوي خدا نيست اگر چه آن رعيت در کارهاي خود نيکوکار وپرهيزکار باشد، تا اخر حديث. خلاصه از انچه بيان شد معلوم مي شود که در حکومت حقه امام عصر (ارواح العالمين له الفداء) وآن جامعه موعود اهداف زير تحقق خواهد يافت: اولا: در سراسر جهان خدا پرستش مي شود واز شرک اثري باقي نمي ماند. ثانيا: اطاعت مختص به خدا ونظام الهي اسلامي وولايت منصوصه حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) مي گردد واين بساطهاي مشرکانه رژيمهاي گوناگون که همه از مصاديق آيه ذيل مي باشند، برچيده مي شود: (ان هي الا اسماء سميتموها انتم وآباءکم ما انزل الله بها من سلطان).(38) آنها (لات، عزي، منات) جز اسمهائي که شما وپدرانتان بر بتها ناميده اند، نيستند وخداوند هيچ دليلي بر معبود بودن آنها نازل نفرموده است. بنابر اين آيه فوق استفاده مي شود که دين واطاعت خالص براي خدا مي گردد وتوحيد در ولايت وحکومت وسلطنت ومالکيت، همه تحقق مي يابدو عالم، عالم ظهور اسماء الحسني مانند هو الولي وهو الحاکم وهو السلطان وهو المالک مي گردد وايمان همگاني به معناي له الحکم وله الامر وله السلطان ظاهر مي شود، البته همه اينها معاني واموري است که مومن به آن ظهور، بايد تلاش کند خودش را مناسب با آنها وبا الهام از آنها بسازد ودرحد ممکن در جامعه اي که در آن زندگي مي کند آن را پياده نمايد.

قسط وعدل جهاني

بارزترين ويژگيهاي آن جامعه موعود ودولت کريمه گسترش جهاني قسط وعدل است که در بيش از يک صد خبر به آن تصريح شده است. از جمله در بعض روايات به اين لفظ: يملاءها قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما. وبه اين لفظ: يملاء الله به الارض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما. ودر رواياتي به اين لفظ رسيده است: بعد ما مبلئت جورا وظلما ودر بعض ديگر به تقديم ظلم بر جور. اين الفاظ مشهور ومعروف است وعلماي علم حديث شيعه وسني در احاديث بسيار روايت کرده اند ويکي از احاديث که مانند احاديثي که به آن اشاره شد مشهور نيست اما جالب وشايان توجه است، اين عبارت است: يملا الله به الارض نورا بعد ظلمتها وعدلا بعد جورها وعلما بعد جهلها.(39) خدا زمين را به وسيله حضرت مهدي عليه السلام پر از نور وروشنائي مي کند بعد از تاريکي وظلمت آن وپر از عدل مي کند بعد از جور وستم وپر از علم ودانائي مي کند بعد از جهل وناداني. البته روشن است که مقصود از تاريکي وظلمتي که به آن در اين حديث اشاره شده است، تاريکي ظاهري که در اثر غروب آفتاب يا خاموشيهاي برق پيدا مي شود نيست بلکه مقصود تاريکي هائي است که در آن روزگار در اثر دوري از معارف حقه ونداشتن بينش صحيح وگم کردن راه ارتباط با خدا، جامعه به آن مبتلا مي شود. چنانکه مقصود از نور هم نور حسي نيست بلکه نور معرفت خدا وپيغمبر وامام ودرک حقايق ونور عقل وفطرت ووجدان است. وهمچنين مراد از جهل، جهل به علوم متعارفه ومبادي تمدن مادي وتکنولوژي نيست بلکه مراد همين جهلي است که امروز بر دنياي علم وصنعت مستولي شده وروز به روز به افزايش است. ومراد از علوم، علوم حقيقه ودانائيها ودانشهائي است که به انسان کمال مي بخشد واو را از نظر به ظاهر اين عالم به باطن آن مي رساند وسبب خوف وخشيت از خداوند متعال مي گردد چنانکه در قرآن مجيد مي فرمايد: (انما يخشي اللهَ من عباده العلماءُ).(40) همانا واقعيت امر اين است که از ميان بندگان خداوند، تنها اهل علم ومعرفت، او را عبادت مي کنند.

جز اين نيست که مي ترسند از خدا دانايان از بندگانش. عدل وقسط از اموري است که همه افراد بشر به بر قرار نمودن آن اظهار علاقه وميل مي نمايند وبالفطره مي خواهند همگان عادل باشند وبه حکم وجدان خود نمي توانند حسن عدل وفضل شخص عادل را انکار کنند واگر به زبان هم انکار کنند در پيشگاه وجدان به فضيلت آن اعتراف دارند. هدف از فرستادن پيامبران ونزول کتابهاي آسماني وقوانين وموازين محکم الهي بر حسب اين آيه شريفه: (لقد ارسلنا رسلنا بالبينات وانزلنا معهم الکتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط).(41) به تحقيق پيامبران خود را با ادله روشن فرستاديم وهمراه آنها کتاب وميزان عدل را نازل کرديم تا مردم به عدل بر پا گردند. بر پائي امور مردم به قسط است. عدل وقسط خواه آنها را مانند دو کلمه مترادف داراي مفهوم واحد بدانيم چنانکه بعضي از مفسرين واهل لغت گفته اند وقسط را - مخصوصا در مواردي که به تنهائي استعمال شده است - به عدل معني کرده اند چنانکه ظاهر آن هم همين معني است، وخواه براي آنها - خصوصا در مواردي که با هم در کلامي آورده شده باشند - معناي مشابه ومرتبط بهم در نظر بگيريم هم شامل اعتدال وتناسب در سهام وحقوق ونظامات مالي واقتصادي واجتماعي است وهم شامل عمل به اين حقوق ومقررت وتخطي نکردن از آنها وهم شامل حکم به اين نظامات است، علي هذا حاکم عادل آن کسي است که نظاماتي را که اجراء مي نمايد بر اساس قسط واعتدال وتناسب مقرر شده باشد. اما اگر قانون، ضعيف وناقص تدوين شده باشد مثل قوانين بشري، به کسي که آن قانون را اجراء مي نمايد عادل اطلاق نمي شود، عدل حاکم بدون عدل نون مفهوم پيدا نخواهد کرد همانطوري که عدل قانون نيز بدون عدل مجري مثمر ثمر نخواهد شد. انزال کتاب وميزان در آيه شريفه اشاره به قوانين کافي وجامعي است که بر انبياء نازل شده ودر هر جهت حقوق ومقرراتي که بيان نموده اند بر اساس قسط است. در دين اسلام چنان نيست که کسي بتواند بگويد جائي که عدل راضي است قسط ناخشنود است - هر چند قسط را به معني تعادل در نصيب وسهم بگيرمي - زيرا قوانين اسلام که بعقيده هر مسلماني کامل وجهاني است، عدل در سهام وحقوق را رعايت کرده است هر چند در بعضي موارد نکته آن بر ما يا بعضي معلوم نباشد، بنابر اين هر حاکمي که احکام اسلام را اجراء نمايد وهر کسي حکم بر طبق موازين اسلامي بدهد حکمش بعدل است هم از اين جهت که موازيني که بر طبق آن حکم کرده مطابق با قسط وعدل بوده وهم از اين جهت که خودش در اين حکم از قانون خدا منحرف نشده است. وخلاصه کلام اين است که عدل وقسطي که حضرت ولي عصر صاحب الزمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) جهان را از آن پر مي نمايند معلول اجراء کامل احکام اسلام است که يگانه راه رسيدن به عدالت اجتماعي صحيح است که با اجراء آن اين مظاهر زرق وبرق وبي کنترل مترفين ومرفهين از ميان مي رود وخصوصا امکانات دولتي بيت المال همه در اختيار نيازمندان قرار مي گيرد.

به اميد آن روز وآن عصر وآن دولت کريمه

در اينجا بعلت طولاني شدن مقاله از بيان سائر ويژگيهاي دولت کريمه وجامعه موعود معذوريم، مي توانيد با مراجعه به کتاب منتخب الاثر (تاليف حقير) بخشهاي ديگر از اين ويژگيها را بررسي فرمائيد اگر چه در آنجا هم موفق به استقصاء همه ويژگيها نشده ايم. درپايان بعرض مي رسانم که يکي از علل مهمي که موجب بوجود آمدن آن جامعه سالم است تکامل عقول ورشد فکري مردم است که با توجه باين ويژگي بسياري از کمبودها ونواقصي که در اجتماعات کنوني است، مرتفع مي شود، تنگ نظريها وزور وزراندروزي در چنان جامعه وجهه همت همه، يا بيشتر افراد نيست، زندگاني آنها در عين حالي که انواع تنعمات در اختيار افراد است، زندگي عقلاني وروحاني وانساني است، همان اهداف وفضايلي که امروز هم بايد شيعيان آن حضرت ومنتظران آن دولت به آن آراسته باشند واگر اين دعا را مي خوانند: اللهم انا نرغب اليک في دوله کريمه تعز بها الاسلام واهله وتذل بها النفاق اهله وتجعلنا فيها من الدعاه الي طاعتک.

خداوندا از تو خواستاريم دولتي گرامي که بوسيله آن اسلام ومسلمين را عزت بخشي ونفاق ومنافقين را منکوب سازي وما را در آن دولت از زمره خوانندگان مردم به سوي اطاعت تو قرار دهي. عملا رغبت خود را به برقراري آن دولت وعلاقه مندي خود را بعزت اسلام وذلت کفر ونفاق با حضور در صحنه هاي خدمت به اعلاء کلمه اسلام نشان دهند ودعوت براه خدا ودين خدا را قولا وعملا وجهه همت قرار دهند وطوري خود را بسازند وبقوت ايمان وصبر وايثار وجهاد وتلاش بيارايند که از بوته هر امتحان، بي غل وغش بيروت آيند تا از آنها باشند که مورد اين بشارت بزرگ هستند: اولئک هم المومنون حقا وشيعتنا صدقا والدعاه الي دين الله عز وجل سرا وجهرا. وهم اين بشارتها شامل حالشان باشد: طوبي للمتقين في غيبته، طوبي للصابرين في محبته، اولئک من وصفهم في کتابه فقال: (الذين يومنون بالغيب... اولئک هم المفلحون). وعجل اللهم في ظهور مولانا صاحب الزمان واجعلنا من اعوانه وانصاره. وآخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين.

ربيع المولود 1412

لطف الله صافي گلپايگاني قم