روايات قهر
هم اکنون با ما همراه شويد تا آماري از روايات قهر ارائه دهيم وبه
بخشي از اين روايات بنگريم.
البته ما انکار نميکنيم که شايد برخي از روايات به دليل موجّهي
اگر ثابت شود جعلى وغيرواقعي باشد، ولي اين بدان معني نيست که قهر
حضرت را انکار کنيم وبه روايات قهر بياعتنا شويم.
روايات قهر بسيار است آن گونه که روايات مهر نيز فراوان بود. ما در
اين مقاله به نمونههايي اشاره ميکنيم.
الف بحار الانوار رواياتي که قهر حضرت را در کنار مهر نشانده است
فياطوبي لمن ادرکه وکان من انصاره والويل کلّ الويل لمن ناواه
وخالفه وخالف امره وکان من اعدائه.
خوشا آنان که حضرت را درک کنند واز ياران وي گردند وواي وبسيار واي
بر کساني که با وي دشمني کنند، دستور وي را سر ننهند واز دشمنان وي
باشند.
ب بحار الانوار رواياتي که هشدار ميدهد اگر خواهان ظهور وحضور
حضرت هستيد، از خدا بخواهيد که با عافيت او را ببينيد؛ چرا که حضرت
ميخواهد از دشمنان خدا انتقام گيرد، در برابر دشمنان وکارشکنان
بيمهابا وبدون تقيّه ايستادگي ميکند وآنان را امان نميدهد. او
براي دشمنان عذابي دردناک است.
بنگريد:
اِذا تمني احدکم القائم فليتمنّه في عافيه فاِنّ اللّه بعث
محمّداً (صلى الله عليه وآله وسلم) بحار الانوار رحمه ويبعث القائم
نقمه.
در روايت ديگري در پاسخ به تأخير اجراي بعضي از حدود تا زمان حضرت
آمده است:
...اِنّ اللّه تبارک وتعالي بعث محمّداً (صلى الله عليه وآله وسلم)
بحار الانوار رحمه وبعث القائم عليه السلام نقمه.
پ بحار الانوار رواياتي که از خروج، قيام به سيف (انقلاب قهرآميز
بحار الانوار، لشکر، زره، اسب، پرچم ونام قائم سخن ميگويد؛ اين
روايات نيز نشان قهر حضرت است.
بنگريد:
فقال له اُبّي وما دلائله وعلاماته يا رسول اللّه قال:
له عَلَمٌ اِذا حان وقت خروجه انتشر ذل العلم من نفسه وانطقه
اللّه عزّوجلّ فناداه العلم: اخرج يا وليّ اللّه فاقتل اعداء
اللّه وهما آيتان وعلامتان وله سيف مغمد فاِذا حان وقت خروجه اقتلع
ذل السيف من غمده وانطقه اللّه عزّوجلّ فناداه السيف اخرج يا وليّ
اللّه فلا يحلّ لک ان تقعد عن اعداء اللّه فيخرج ويقتل اعداء
اللّه حيث ثقفهم ويقيم حدود اللّه ويحکم بحکم اللّه يخرج وجبرئيل
عن يمينه وميکائيل عن يسرته....(1)
ابيّ از پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) بحار الانوار پرسيد
نشانههاي امام چيست؟ حضرت فرمود:
پرچمي دارد آن زمان که وقت خروج نزديک گردد آن پرچم خود به خود باز
ميشود وخداوند پرچم را به زبان ميآورد وامام را ندا ميدهد که:
(اي وليّ خدا خروج کن ودشمنان خدا را بکش. بحار الانوار اين دو
نشانه وعلامت است.
وباز شمشيري در غلاف دارد که تا زمان خروج نزديک شود، از غلاف در
آيد وخداوند شمشير را گويا سازد وشمشير به امام عليه السلام ندا
دهد که اي وليّ خدا خروج کن جايز نيست که بنشيني. امام خروج ميکند
وهر جا که دشمنان خدا را بيابد ميکشد، حدود الهي را به پا ميدارد
وبر طبق حکم خدا داوري ميکند. او خروج ميکند در حالي که جبرئيل
سمت راست او وميکائيل در سمت چپ اوست....
ودر روايتي آمده است:
يا على اِنّ قائمنا اِذا خرج يجتمع اِليه ثلاثمأه وثلاثه عشر رجلاً
عدد رجال بدر فاذا حان وقت خروجه يکون له سيف مغمود ناداه السيف:
قم يا وليّ اللّه فاقتل اعداء اللّه.(2)
على جان، قائم ما آن زمان که خروج کند سيصد وسيزده نفر به تعداد
لشکر بدر با او همراه ميشوند وآن زمان که ظهورش فرا رسد شمشير
غلاف شده به او ندا ميدهد کهاي وليّ خدا به پا خيز ودشمنان خدا
را بکش.
ت بحار الانوار رواياتي که از ثواب کشتن وکشته شدن در کنار آن حضرت
سخن ميگويد:
من ادرک قائمنا فقتل معه کان له اجر شهيدين ومن قتل بين يديه
عدوّاً لنا کان له اجر عشرين شهيداً.
هر کس که قائم ما را درک کند ودر کنار او کشته شود، پاداش دو شهيد
وهر کس که در پيش روي حضرت دشمن ما را بکشد، پاداش بيست شهيد را
دارد.
در همين جا مناسب است اشاره کنيم به دعاهايي که درخواست شهادت در
رکاب حضرت را از خداوند مينمايد. بنگريد به دعاي عهد در آنجا که
از خدا ميخواهيم ما را از کساني قرار دهد که در پيش روي حضرت به
شهادت برسيم وادامه ميدهيم:
اللّهم اِن حال بيني وبينه الموت الّذي جعلته على عبادک حتماً
مقتضيّاً فأخرجني من قبري مؤتزراً کفني شاهراً سيفي مجرّداً
قناتي ملبيّاً دعوه الداعي في الحاضر والبادي
پروردگارا اگر مرگي که بر بندگانت حتم کردهاي بين من وديدار حضرت
فاصله شد، مرا در زمان ظهور حضرت از قبر زنده کن وبيرون آور در
حالي که کفنم را چون ازاري بر خود گرفتهام وشمشيرم را از نيام
بيرون کشيدهام ونيزهام را لخت کردهام ودر شهر وروستا به دعوت
امام عليه السلام پاسخ مثبت ميدهم.
ث بحار الانوار رواياتي که ميگويد پس از شهادت امام حسين خداوند
وعده داد که با قائم انتقام او را ميگيرد؛
آن گاه که فرشتگان ضجّه زدند واز خداوند خواستند تا صفحهِ زمين را
از لوث وجود مردمان پاک سازند؛ چرا که مردم حرمت خدا را نگه
نداشتند وبرگزيدهِ خدا را کشتند، خداوند پردهاي را کنار زد وسيماي
امامان عليهم السلام را نشان داد واشاره کرد که با اين قائم عليه
السلام انتقام ميگيرم.
اين روايات بازگو ميکند که قائم عليه السلام منتقم است واين خود
نشان دهندهِ چهرهِ قهرآميز امام عليه السلام است واساساً يکي از
القاب معروف حضرت، همين لقب منتقم است:
قال ابوعبد اللّه لمّا کان من امرالحسين بن عليّ عليه السلام ما
کان ضجّت الملائکه اِلي اللّه تعالي وقالت:
يا ربّ يفعل هذا بالحسين صفيّ وابن نبيّ قال: فأقام اللّه لهم ظلّ
القائم عليه السلام وقال بهذا انتقم له من ظالميه.(3)
چون سيّدالشهدا به شهادت رسيد، فرشتگان به درگاه خدا ضجّه زدند
وناليدند وعرضه داشتند: خدايا با برگزيده تو وفرزند پيامبرت، حسين
عليه السلام چنين ميکنند. حضرت فرمود: آن گاه خداوند ظلّ قائم
عليه السلام را برايشان برپا ساخت وفرمود: با اين فرد از کساني که
به امام حسين عليه السلام ظلم کردهاند انتقام ميگيرم.
در روايت ديگر آمده است:
عن الثمالي: قال قلت لابي جعفر عليه السلام يابن رسول اللّه
الستم کلّکم قائمين بالحق قال بلي قلت فلم سمّي القائم قائماً
قال: لمّا قتل جدّي الحسين ضجّت الملائکه اِلي اللّه عزّ وجلّ
بالبکاء والنحيب وقالوا: الهنا وسيّدنا اتغفل عمّن قتل صفوتک وابن
صفوتک وخيرتک من خلق فأوحي اللّه عزّوجلّ اليهم قرّوا ملائکتي
فوعزّتي وجلالي لانتقمن منهم ولو بعد حين ثمّ کشف اللّه عزّ وجلّ
عن الائمه من ولد الحسين عليه السلام للملائکه فسرّت الملائکه بذلک
فاذا احدهم قائم يصلّي فقال اللّه عزّوجلّ: بذلک القائم انتقم
منهم.(4)
باز هم بنگريد:...
فاِنّ الحسين عليه السلام لمّا قتل عجّت السماوات والارض ومن
عليهما والملائکه فقالوا: يا ربّنا اِئذن لنا في هلاک الخلق حتّي
نجدهم من جديد الارض بما استحلوا حرمتک وقتلوا صفوتک فأوحي اللّه
اِليهم: يا ملائکتي ويا سماواتي ويا ارضي اسکنوا ثمّ کشف حجاباً
من الحجب فاِذا خلفه محمّد واثني عشر وصيّاً له عليه السلام ثم
اخذ بيد فلان القائم من بينهم فقال: يا ملائکتي ويا سماواتي ويا
ارضي بهذا انتصر لهذا قالها ثلاث مرآت.(5)
ونيز روايات ديگري داريم که از انتقامگيري وتسلط حضرت سخن
ميگويد. بنگريد:
(اِذا قام قائمنا انتقم اللّه ولرسوله ولنا اجمعين؛ آن زمان که
قائم، قيام کند او براي خدا ورسول وبراي ما انتقام ميگيرد بحار
الانوار.(6)
ج بحار الانوار رواياتي که حضور حضرت را عذاب وانتقام (البته براي
دشمنان وسرکشان بحار الانوار ميداند؛ بنگريد:
عن مفضّل بن عمر قال:
سألت ابا عبد اللّه عليه السلام عن قول اللّه عزوّجلّ: بحار
الانوار (ولنذيقنّهم من العذاب الادنى دون
العذاب الاکبر) قال: الادني غلاء السعر والاکبر المهدي
بالسيف.
مفضل بن عمر گويد:
از امام صادق عليه السلام درباره اين آيه که به آنان از عذاب کمتر
پيش از عذاب بزرگتر ميچشانيم، پرسيدم حضرت فرمود: عذاب کمتر
گراني قيمتهاست وعذاب بزرگتر حضور مهدي عليه السلام با شمشير
است.
در روايت ديگري در پاسخ به تأخير اجراي بعضي از حدود تا زمان حضرت
قائم عليه السلام آمده است:
فکيف اخرّه اللّه للقائم عليه السلام فقال له: اِنّ اللّه تبارک
وتعالي بعث محمّداً (صلى الله عليه وآله وسلم) بحار الانوار رحمه
وبعث القائم عليه السلام نقمه.
چون پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) بحار الانوار پيامبر رحمت
است وامام قائم عليه السلام براي انتقامگيري ميآيد اين تأخير
انجام گرفته است.
در ديگر روايت آمده است:
... قوله تعالى بحار الانوار هل ينظرون اِلاّ ان تأتيهم الملائکه
او يأتي ربّ او يأتي بعض آيات ربّ يخبر محمّداً (صلى الله عليه
وآله وسلم) بحار الانوار عن المشرکين والمنافقين الذين لم يستجيبوا
للّه ولرسوله(فقال: هل ينظرون الاّ ان تأتيهم الملائکه او يأتي
ربّ او يأتي بعض آيات ربّ يعني بذلک العذاب تأتيهم في دار الدنيا
کما عذّب القرون الاولي فهذا خبر يخبر به النبي (صلى الله عليه
وآله وسلم) بحار الانوار عنهم ثم قال: يوم يأتي بعض آيات ربّ
لاينفع نفساً اِيمانها لم تکن آمنت من قبل الايه يعني لم تکن آمنت
من قبل ان تجييء هذه الايه وهذه الايه هي طلوع الشمس من مغربها.(7)
ودر روايت ديگر ميخوانيم:
بعد طلوع شمس من مغربها فعند ذلک ترفع التوبه فلا توبه تقبل ولاعمل
يرفع ولاينفع نفساً اِيمانها لمتکنآمنت من قبلاوکسبت
فياِيمانها خيراً....(8)
همانگونه که ميبينيد در اين روايات نيز منظور از بعضي از آيات،
عذاب دنيوي است وآن نيز بر طلوع خورشيد از مغرب که همان ظهور حضرت
مهدي ارواحنافداه است تطبيق گرديده است.
باز در روايت معروفي آمده است:
...فيفيض العلم منه (قم بحار الانوار اِلي سائر البلاد في المشرق
والمغرب فيتم حجهاللّه على الخلق لا يبقي احد على الارض لم يبلغ
اِليه الدين والعلم ثمّ يظهر القائم عليه السلام ويصير سبياً لنقمه
اللّه وسخطه على العباد لانّ اللّه لاينتقم من العباد اِلاّ بعد
انکارهم حجّه.(9)
علم از قم به ديگر بلاد در شرق وغرب جاري ميگردد ودر نتيجه حجّت
خدا بر خلقش تمام ميشود تا آن جا که بر روي پهنه زمين کسي
نميماند که دين وعلم به او نرسيده باشد.
آن گاه حضرت قائم عليه السلام آشکار ميگردد. او سبب انتقام خدا
وخشم وي بر مردمان است؛ چرا که خداوند از مردمان انتقام نميگيرد
مگر پس از آن که حجت را نپذيرند.
چ بحار الانوار رواياتي که دستور ميدهد براي قيام حضرت آماده شويد
وحتّي اگر شده يک تير فراهم سازيد.
(ليعدّنّ احدکم لخروج القائم ولو سهماً؛ براي خروج حضرت قائم عليه
السلام اگر شده حتّي يک تير آماده کنيد بحار الانوار.(10)
ح بحار الانوار رواياتي که ميگويد به راحتي حکومت جهاني حضرت پديد
نميآيد وبا رفاه به اين هدف بزرگ نميتوان رسيد وبايد رنج کشيد،
عرق ريخت وخون داد. بنگريد:
... قلت اِنّهم يقولون اِنّه اِذا کان ذلک استقامت له الامور فلا
يهرق محجمه دم فقال: کلاّ والذي نفسي بيده حتّي نمسح وانتم العرق
والعلق واومأ بيده اِلي جبهته.(11)
راوي گويد
به امام گفتم: ميگويند در آن زمان کارها براي حضرت وبه نفع حضرت
راست ميآيد وپا ميگيرد وبه اندازه يک حجامت همخوني ريخته
نميشود؟ حضرت فرمود: نه، سوگند به کسي که جانم در دست اوست کارها
پا نميگيرد تا آن که ما وشما عرق وخون از پيشاني پاک کنيم.
در بحار الانوار، در احاديث 123، 124 و126 نيز پيوسته بر همين
حقيقت تأکيد ميشود. آري، اگر بنا بود انسان معاند به راحتي به
عدالت تن دهد وزير بار حکومت حق وحرف حق وعدالت برود واز ظلم وستم
دست بردارد، اين امر تا به امروز اتفاق ميافتاد. چه اندازه
پيامبران آمدند وفرياد کردند ومردم را با زبان وقدرت محدود دعوت
کردند، ولي کجا سرکشان پذيرفتند وزير بار رفتند واز ظلم دست
کشيدند.
خ بحار الانوار رواياتي که قدرت شگرف حضرت واصحاب وي را بيان
ميکند؛ اين دسته از روايات نيز قهر حضرت، خشم وغضب بهجاي حضرت را
عنوان ميسازد.
بنگريد:
فاِنّ الرّجل منهم يعطي قوّه اربعين رجلاً واِنّ قلبه لاشدّ من
زبر الحديد ولومرّوا بجبال الحديد لقطعوها لايکفّون سيوفهم حتّي
يرضي اللّه عزّوجلّ.(12)
هر فرد از ياران حضرت قدرت چهل نفر را پيدا ميکند ودلش سختتر
ومحکمتر از پارههاي درشت آهن است واگر آنان به کوههاي آهن گذر
کنند، آن را تکه تکه ميسازند وشمشير خويش را باز نميگيرند تا
خداوند راضي شود.
د بحار الانوار رواياتي که ميگويد در رسيدن به ظهور وحکومت حق
شتاب نکنيد؛ چرا که چندان راحت هم به دست نميآيد. آيا ميدانيد که
بايد خون دل بخوريد رنج بريد وبجنگيد، کشته شويد وبکشيد.
وما يستعجلون بخروج القائم واللّه ما طعامه اِلاّ الشعير الجشب
ولالباسه اِلاّ الغليظ وما هو اِلاّ السيف والموت تحت ظل السيف.(13)
چرا براي خروج حضرت قائم عليه السلام شتاب ميکنند؟ به خدا سوگند
غذاي او جز نان جوي سخت ولباس وي جز لباس خشن نيست. خروج حضرت چيزي
جز شمشير ومرگ در سايهِ شمشير نيست.
ذ بحار الانوار رواياتي که از جنگها ودرگيريهاي حضرت با دشمنان
ومعاندان سخن ميگويد؛ اقوامي که درگير ميشوند وگروههايي که به
جنگ با امام بر ميخيزند و...
در اين باره بايد گفت: در بسياري از روايات ما آمده است که امام با
کساني که با او ميجنگند، جنگ ميکند. با مخالفان سرکش درگير
ميشود. در دعاي ندبه ميخوانيم:
اين مبيدالعتاه والمرده اين مستأصل اهل العناد والتضليل
والاِلحاد؟
کجاست هلاک کنندهِ سرکشان ومتمردان؟ کجاست از بن برکن معاندان
وگمراه سازان وملحدان؟
در برخي از روايات آمده: (فيقتل المقاتله؛ با گروهي که جنگ را آغاز
ميکنند ميجنگد بحار الانوار.(14)
در روايت ديگري آمده است: (فيقتل مقاتليها حتي يرضي اللّه عزّوعلا؛
کساني را که در کوفه با او ميجنگند، ميکشد تا خداوند خشنود گردد
بحار الانوار.
در بعضي از روايات آمده: (فتقاتلونه فيقاتلکم فيقتلکم؛ شما با او
ميجنگيد در نتيجه او با شما جنگ ميکند وشما را ميکشد بحار
الانوار.(15)
در روايتي آمده:
ثلاثه عشر مدينه وطائفه يحارب القائم اهلها ويحاربونه....(16)
امام با سيزده شهر وطايفه ميجنگد وآنان با امام ميجنگند.
در ديگر روايت آمده است:
اما اِنّه لايبدا الاّ بقريش فلا يأخذ منها اِلاّ السيف
ولايعطيها اِلاّ السيف.(17)
او از قريش آغاز ميکند وجز شمشير از آنان به او نميرسد واو هم جز
شمشير براي آنان ندارد.
وباز ميخوانيم:
لم يکن بينه وبين العرب والفرس اِلاّ السيف لايأخذها اِلاّ بالسيف
ولايعطيها اِلاّ بالسيف.(18)
وروشن است که پاسخ شمشير تنها شمشير خواهد بود.
ر: رواياتي که در يک حصر اضافي ميگويد امام کاري جز جنگ وکشتار
ندارد؛
(وليس شأنه اِلاّ القتل؛ کاري جز جنگ ندارد بحار الانوار.(19)
(وليس شأنه اِلاّ بالسيف؛ جز با شمشير کاري ندارد بحار الانوار.(20)
رواياتي که قهر حضرت را توضيح ميدهد، چنان گسترده وزيادند که به
شمارش درنميآيند. در جاي جاي روايات، اين قهر بر آمده از مهر را
ميتوان نشان داد وروايات سيره به اين حقيقت پرداخته است، تنها،
اين مجموعه گسترده را بايد فهميد ودريافت کرد. حقيقت اين قهر را
بايد ديد که مهر است. بايد تأمل کرد، دقّت کرد، آموخت وفهميد
وگرنه نفي سريع چه سودي دارد؟
آيا ميتوانيد اين مجموعه گسترده را که به صدها روايت ميرسد، نفي
کنيد؟ آيا بدون شمشير قيام ميکند؟ آيا لشکر فراهم نميسازد؟ آيا
نميجنگد؟ آيا انتقام نميگيرد؟ آيا پرچم ندارد؟ آيا قدرت جنگياش
چنين وچنان نيست وآيا يارانش با آن قدرت رزمي قهرآميز همراه
نيستند؟
آيا ميتوان اين همه را ناديده گرفت وگفت: اين روايات از جهت دلالت
ناتمامند وپذيرفتني نميباشند يا اين مجموعه را در تعارض با
روايات مهر ديد.
گفتني است، قهر حضرت که مدلول اين مجموعه گسترده از روايات است،
اصولاً به ماههاي اوّل حکومت ايشان برميگردد. او در اين ماهها
درگيري دارد ومقاومتهاي مخالفان را سرکوب ميکند، ولي پس از گذشت
اين دوره، ديگر جنگ وخونريزي، درگيري وکشتار در کار نيست وبر اين
وجه جمع روايات بسياري دلالت دارد؛ رواياتي که جنگ وقهر را در
ماههاي نخست مطرح ميسازد واز پايان يافتن آن پس از مدتي خبر
ميدهد.
به علاوه، کسي چه ميداند که در نزديکي ظهور چه ميگذرد؟ چه اقوامي
بر سر کارند وچه احزابي فعّال. چه ميکنند وچه ميخواهند بکنند؟
اگر آن زمان را به چشم ببينيد - آن گونه که در برخي روايات
اشارههايي ديده ميشود - حقّ ميدهيد که امام بايد اينگونه با
آنان رفتار کند، به آنان امان ندهد واز آنان عذري نپذيرد.
تحولات وپيامدهاي زمان ظهور را ما درست درک نميکنيم. بنابراين،
چرا بايد اينگونه از اين روايات شانه خالي کنيم وآنها را
نپذيريم.
اصولاً ادلهاي که از برپايي حکومت وحاکميت سخن ميگويد، تنها براي
ارائه يک فرهنگ ومکتب نيست ومسلّماً حاکميت وحکومت بدون درگيري با
مخالفان شدني نيست، بنگريد:
(هو الذي ارسل رسوله بالهدى ودين الحق
ليظهره على الدين کلّه ولو کره المشرکون) بحار الانوار.(21)
او کسي است که رسولش را با هدايت وآيين حق فرستاد تا آن را بر همه
آيينها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.
جمله (ولو کره المشرکون) بحار
الانوار اشارهاي عميق به درگيريها، جنگها، کشت وکشتارها
وخونريزيها دارد آن گونه که در زمان پيامبر اکرم (صلى الله عليه
وآله وسلم) بحار الانوار گوشهاي از آن اتفاق افتاد.
بايد صريحاً بگوييم که هرگز دست به شمشير بردن ودر برابر دشمن سرکش
ايستادن، معنايش خشونت نيست وتسليم دشمن شدن معنايش مهر ومحبّت
نيست. اين چه اشتباهي است که هنوز در گوشه وکنار ديده ميشود؟ چرا
مفاهيم عوض شده وحقيقتها واژگون گرديده است.
آيا جنگيدن امام معنايش اين است که با جنگ، حکومت خويش را بر پا
ميسازد وبه مردم تحميل ميکند؟ همان شبههاي که برخي دربارهِ
پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) بحار الانوار مطرح ميکردند وبه
شيوه حکومتي او خرده ميگرفتند.
اين روشن است که در يک دست حضرت شمشير است که سمبل مقاومت، جنگ،
درگيري وخونريزي است ودر دست ديگر، مهر ومحبّت، دعوت، ارشاد
وهدايت وبا هر دو، مبناي حکومتش پا ميگيرد وزمينههاي عدالت گستري
فراهم ميآيد.
بگذريم که پيش از ظهور وهم زمان با ظهور وپس از ظهور حضرت، بر همه
مردمان اتمام حجّت ميشود وحق آشکار ميگردد. در واقع، حضرت تنها
با کساني که به حق تن نميدهند وحجت آشکار حق را نميپذيرند
ميجنگد وبه شدت برخورد ميکند. هم چنين با توجه به گستره حکومت که
جهاني است ونيز با توجه به جهات بسيار ديگر در سال اوّل، درگيريها
بسيار فراوان است.
ما بيش از اين به اين مسئله نميپردازيم ومطمئن هستيم که هر کس اين
روايات را با تأمّل مطالعه کند وبا درايت ويژهِ فهم روايت در
آنها بنگرد، چنين شبههاي براي او پديد نميآيد. آري، اگر تنها از
دور دستي بر آتش داشته باشد، شبههها پيرامونش را فرا ميگيرند.
در پايان اين بخش بايد گفت که اگر بيش از اين نياز به دفاع باشد،
ميتوان اساسيتر به اين موضوع پرداخت. در ارتباط با اعتبار روايات
مبناي ما حجيت واعتبار خبر موثوق به ميباشد وتنها خبر واحد ثقه را
حجّت نميدانيم ودر اين مبنا با اکثريت قاطع عالمان وفقيهان شيعه
موافقيم.
اين روايات اگر متواتر نباشد که هست، در موثوق به بودن آن حرفي
نيست وحجيت واعتبار آن بيحرف است.
پاورقى:
(1)
بحار، ج 52، ح 4، ص 311.
(2)
همان، ج 52، ح 72، ص 303.
(3)
همان، ج 45، ح 3، ص 221.
(4)
همان، ج 45، ح 4، ص 221.
(5)
همان، ج 45، ح 23، ص 228.
(6)
همان، ج 52، ح 177، ص 376.
(8)
همان، ج 52، ح 26، ص 194.
(9)
همان، ج 60، ح 23، ص 213.
(10)
همان، ج 52، ح 146، ص 346.
(11)
همان، ج 52، ح 122، ص 357.
(12)
همان، ج 52، ح 44، ص 327.
(13)
همان، ج 52، ح 116، ص 355.
(14)
همان، ج 52، ح 83، ص 308.
(15)
همان، ج 52، ح 174، ص 375.
(16)
همان، ج 52، ح 136، ص 363.
(17)
همان، ج 52، ح 113، ص 354.
(18)
همان، ج 52، ح 310، ص 389.
(19)
همان، ج 52، ح 99، ص 349.
(20)
همان، ج 52، ح 114، ص 354.